کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.
سوال این قسمت:
آیا فکر می کنی با تمرین، تلاش و مداومت می توانی در مواردی پیشرفت کنی که اکنون درباره آن مهارت خاصی نداری یا به اصطلاح با استعداد نیستی؟
یا اینکه معتقدی اگر در زمینه ای استعداد نداشته باشی، تلاش و تمرین نمی تواند باعث پیشرفت و مهارت در آن موضوع شود؟
تمرین این قسمت:
نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی. سپس با دقت توضیحات فایل را گوش بده، نکته برداری کن و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل تمرین را به شکل زیر انجام بده:
مرحله اول:
مهارتی که فکر می کنی در آن استعدادی نداری یا متقاعد شده ای که به درد انجام آن کار نمیخوری را انتخاب کن.
کلید: ترجیحاً موضوعی را انتخاب کن که کسب مهارت در آن، به شما کمک می کند. خواه در شغل و درآمد شما، خواه در زندگی شما به هر شکل دیگری.
سپس یک هدف قابل دستیابی و معقول برای بهبود در آن مهارت را در نظر بگیر؛ پیرامون آن موضوع مطالعه و تحقیق کن؛ ایده های قابل اجرا برای شروع کار را یادداشت کن و قدم اول را در آن راستا بردار.
مرحله دوم:
در طی برداشتن هر قدم در راستای این هدف، بهبودهایی که در این روند ایجاد می کنی را ببین و در یک دفترچه یاد داشت کن. خیلی سخاوتمندانه این کار را انجام بده و حتی کوچکترین بهبودها را ببین و یادداشت کن. حتی بهبودهایی که ذهن شما می خواهد آنها را بی ارزش جلوه دهد را نیز جدی بگیر.
مرحله سوم:
در طی روند پیشرفت، لیست بهبودهای خود را مرور کن و با استفاده از این شواهد، مرتباً این نکته را به ذهن خود یادآوری کن که : حتی در مواردی که فکر می کردی به درد انجام آن کار نمی خوری و استعداد نداری، ببین چقدر پیشرفت داشته ای!
آگاهانه به ذهنت ثابت کن که تمرین و تکرار به اندازه کافی، قطعاً نتیجه می دهد و مهارت را ایجاد می کند. در نتیجه بر طبق این تجربه ها، استعداد اصلا مهم نیست بلکه مهم حرکت کردن، قدم برداشتن و مداومت در مسیر است.
در فایل این جلسه، مثالهای متعددی درباره نحوه انجام این تمرین توضیح داده شده که به شما کمک می کند موضوع را کامل درک کنید.
منابع کامل درباره محتوای این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 5211MB27 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 526MB27 دقیقه
سلام به همه دوستان
استاد جان من فکر می کنم با تمرین، تلاش و مداومت می تونم در مواردی پیشرفت کنم که الان درباره آن مهارت خاصی ندارم.
به نظرم استعداد هیچ ربطی به یادگیری نداره
طبق گفته های شما در دوره ها ما میتونیم همه چیز رو یاد بگیریم
یادگیری هر چیزی و شغلی و مهارتی اکتسابیه
مثال اگه بخوام بزنم
متاسفانه یا خوشبختانه من تجربه یادگیری 17 یا 18 شغل متفاوت رو داشتم که از 10 سالگیم تا حدودا 40 سالگیم داشتم
چطور؟
به خاطر نا آگاهی یا هر عامل بیرونی یا درونی ، هر 6 ما یا یکسال که وارد شغلی میشدم یه ایرادی ازش میگرفتم و ول میکردم
یا بخاطر دعوت دوستان میرفتتم توی شغل اونا و باهاشون همکاری میکردم
گاهی هم میشد که اخراج میشدم و فکر میکردم اون شغل به من جواب نمیده و مجبور میشدم شغلمو عوض کنم .
از شاگردی سنگکاری بگیر برو تا شاگرد مکانیکی و کارگر دامداری و سوپری ، آژانس ، نگهبانی ، مکانیک ماشین چاپ پارچه ، کارگر شرکت هادی کابل ، کارگر کوره آجرپزی ، گارسون رستوران ، راننده آژانس ، تاکسی ، راهنمای گردشگری ، بلیط فروش ابنیه تاریخی ، نتوورک مارکتینگ ، مدرس نتورک مارکتینگ ،
تا این اواخر که اومدم پیک موتوری ، و
الان هم صبح ها کارمند شهرداری مرکزی هستم و عصرها توی کار نمایشگاه ماشین دارم شاگردی میکنم تا یادش بگیرم .
دوستان عزیز
جالب اینجاس که من تو هیچکدوم نه استعداد خاصی داشتم نه علاقه بهشون داشتم نه هیچی
فقط میرفتم که یاد بگیرم تا درآمد داشته باشم
همین
و همشونم و بهتر بگم بیشترشون رو هم جوری کار کردم که صاحب کار میتونس کار رو بعد 6 ماه کامل به من بسپره و انجامش میدادم .
یه مثال جالب
من توسط دوست خانمم به نتوورک دعوت شدم و با اینکه با فروش مشکل داشتم با اینکه حتی از این شغل بدم میومد مجبور بودم به خاطر پولش فروش کنم و یکماه بیشترین فروش تیم رو من انجام دادم
آخه چرا موفق شدم؟
یا اینکه عاشق به به و چه چه دیگران بودم و بشدت تائید طلب
من به خاطر سرخوردگیهای کودکی از درس و مشق و گتاب و معلم متنفر بودم
اما وقتی دیدم اگه به عنوان یه لیدر بتونم درس بدم کلی تشویق میشم …..
اینقدر رو خودم کار کردم که شدم مدرس جلسه آشنایی کل تیم های دفترمون .
و تمام ورودی های دفترمون رو من باهاشون کلاس داشتم.
این جای سوال داره
که نه تنها استعداد ربطی نداره
بلکه اگه مجبور بشی یا به هر دلیل بخوای توانایی یادگیری هر چیزیو داری
گفتم من بعضی از این شغلها رو ازش تنفر داشتم ، اما عقلم نمیرسید که تو همه شغلها پول هست .و من خودمو مجبور میکردم اونیرو که دوس ندارمو حتی یاد بگیرم .
————–
نکات مهم درس
مثال علی دایی رو زدین که دیر شروع کرد
شما گفتین
پدر و مادرایی که می یان فقط به خاطر تلاش بچه به خاطر حرکت کردن بچه تشویقش میکنن اونا درست عمل میکنن
شما گفتین
خیلی مهمه که به خودمون و دوستانمون و اطرافیانمون موقعی تشویق کنیم فقط به دلیل اینکه حرکت کردن فارق از نتایجشون
شما گفتین
اگه خدای استعداد باشی اگه مدام حرکت نکنی فایده ندار ه
اونی که حتی استعداد هم نداشته ولی مدام تقلا و حرکت کرده و رسیده و موفق شده
مثال مایکل فلپس رو زدین
بالاترین رکورد دار مدال المپیک که ظاهرا 80 تا مدال گرفته .
گفتین عاملی که باعث پیشرفت و موفقیت میشه اینه که یک مسیر رو انتخاب و تمام توانمون رو میزاریم.
گفتین
داشتن استعداد مهم نیس
مهم ایمانحرکتباورالهامات
بهبود همیشگی مهمه
^
انیشتین معلمش گفته بود این استعداد نداره
ادیسون همینطور
باورای اشتباه و محدود
باور اینکه اگه استعداد داشته باشم میتونم پیشرفت کنم
باور اینکه اگه در اول کار تونستم موفق بشم میتونم ادامش بدم رو بزاریم کنار
باور اینکادبعضی افراد با استعداد خاصی بدنیا می یاد رو بزارین کنار.
_
تمرین
مرحله اول
مهارتی که فکر می کنی در آن استعدادی نداری را انتخاب
ترجیحاً موضوعی را انتخاب کن که کسب مهارت در آن، به شما کمک می کند. خواه در شغل و درآمد شما، خواه در زندگی شما
الان دوس دارم نمایشگاه ماشینو یاد بگیرم .
مثال از پارسال من
من نیاز به پول برای خرجی بیشتر خونه داشتم
رفتم پیک موتوری
من در پیک استعداد نداشتم مسیرها رو یاد بگیرم
از این شغل رانندگی ترس هم داشتم چون موتور بود و احتمال خطر بیشتر از ماشین بود.
و به خاطر اینکه کارمند ستاد هستم حتی گاهی سعی میکردم کسی از همکارا نفهمه که من پیک هستم چون کسر شانم میدونستم
اما ایده الهامی بود منم گفتم چشم
ولی رفتم تو دلش و آروم آروم به جایی رسیدم که بعد از حدود یک سال و نیم
به گفته مشتریان زیادی
بهترین پیک
خوش اخلاقترین
سر وقت ترین
تمیز ترین موتور پیک
من بودم
استاد جان میخوام راجع به نمایشگاه ماشین که علاقه دارم این تمرین رو انجام بدم .
هدف من
شغل عصرهام نمایشگاه ماشین
ایده های قابل اجرا
1_روزی 4 ساعت وقت بزارم برا آموزش خودم از طریق گوگل
2_دنبال نمایشگاه با جذب نیروی کار بگردم
3_ هر روز اطلاعاتم رو راجع به
چگونگی فروش
آپشن و قیمت خودروها
شناخت نیاز مشتری
بالا ببرم
قدم اول را بردار
از فردا روز 13 اسفند 1402 استارت میزنم
مرحله دوم
دوستان عزیز من سابق توی پیک موتوری هر شب یا برای درخواست های صبح روند پیشرفتم رو درخواست میکردم
و
شبها توی تمرین معجزات بهبودهای کوچیکمو را یاد داشت میکردم. و حتی کوچیکترین بهبودها رو میدیدم و حتی بهبودهایی که نجواها میگفتن نمیخواد بنویسی
برای نمایشگاهم این کار رو میکنم
مرحله سوم
من توی پیک
بهبودهام رو مرور میکردم و با استفاده از اونا ، باور میساختم چون اون انجام شد حالا این یکی رو هم میخوام .
و آگاهانه به ذهنم ثابت میکردم که ببین اینو انجامش دادم . اونو انجام دادم . حالا این یکی رو هم انجامش میدم .
برای نمایشگاه هم انجامش میدم.
استاد شایسته جان و استاد عباسمنش عزیز
سپاسگزارم
آقا عادل عزیز و دوس داشتنی
سلام به روی ماهت
چقدر لذت بردم از کامنتت
چقدر توی دلم تحسینتون کردم
دست خدا شدی برا من
به یه تضاد خیلی خیلی معمولی خوردم
از کار عصرهام که عاشقش بودم استعفا دادم
بابت اینکه محیطش آدمایی رو داشت که 90 درجه با طرز فکر من مغایرت داشتن
من دنبال رونق کسب و کارم بودم
اونا دنبال عیاشی و لذت بردن
من دنبال این بودم که با سرپرستی خدا همه چیز اوکیه
اونا دنبال وضعیت اقتصاد و فلان و فلان و دنبال حذف کردن خدا بودن
خلاصه منم دل رو زدم به دریا و گفتم خدا هزار تا راه بلده که منو به عشقم برسونه
ذهنم آروم شد از بابت وجود آدمای سمی همکار
اما نجواها بیکار ننشستن و کارشون رو بلدن
و اومدم بیرون
تا اینکه دیشب به کامنت شما هدایت شدم
انگار شما توی کامنتتون داشتین درخواستی رو که من از صمیم قلبم برای خدا نوشتم رو داشتین مینوشتین
من بهش گفتم پول ندارم برای راه اندازی کسب و کار خودم
خدا با کامنتتون به من گفت
الیس الله بکاف عبده
آیا خدا کافی نیس
گفتم ببخشید
اوف کورس که کافیه صددرصد
بهش گفتم کسی رو نمیشناسم
با کامنتت بهم گفت
من همه جا آشنا دارم خیالت راحت
منم که قلبها رو نرم میکنم
بهش گفتم نمیخوام زیر بار دین کسی باشم
با کامنتت بهم گفت
برای عادل جانم درست کردم برا تو هم درست میکنم .
مگه من برا نمایشگاه ، براحتی کارتو درست نکردم که درآمد داشته باشی
مگه من برا خرید ماشینت پولشو اوکی نکردم
مگه من برا صد مورد دیگه توی درخواست هات اوکی نبودم
برای اینم درست میکنم
خدا جون
تو توی کامنت عادل جان بهم گفتی
واضع باهام حرف میزنی و منو آسون میکنی برای فهمیدن حرفات
خدا جون
من از تو درخواست کردم و نوشتم برات
تو توی کامنت عادل جان بهم گفتی
و از تو درخواست داشتم در مورد ارتقای کارم داشتم فکر میکردم که چکار کنم و از کجا شروع کنم
تو منو هدایت کردی به کامنتی که حرف دل منو زد
تو بهم گفتی من میتونم با عزت و قدرت و عظمت تو حرکت کنم و برم دنبال استارت نمایشگاه خودم باشم بجای اینکه برای دیگران شاگردی کنم
چرا؟
چون تو رو دارم
مگه نگفتی که کافی هستی
اگه برا عادل کافی هستی
برا منم میتونی باشی
خدا جون
من دنبال تاسیس دفتری هستم که ایده هامو بیشتر بتونم اجرا کنم برای ارتقای شغلم و اومدم نشستم با تو مشورت کردم
خودت منو به کامنت عادل هدایت کردی
پس من مقاومتی ندارم
و میگم چشم و همین امروز با همدیگه راه می افتیم میریم برای اجراش
تو با کامنت عادل گفتی قدم اول اینه که با هم بریم دنبال مغازه بگردیم
چشم اوکیه
خدا جون تو توی کامنت عادل جان بهم گفتی
تو پای در راه بنه و هیچ مپرس
راه خود بگویدت که چون باید کرد
چشم من نمیپرسم
خدا جون من
تو خودت از اول این مسیر تمام کارارو انجام دادی تا حالا
و منم هرچی گفتی گفتم چشم تا اینجاشو اومدم
از این به بعدش رو هم دلم میخواد خودت برام انجامش بدی
1 – اگه عادل سرمایه نداش منم ندارم و فقط من کل سرمایم تویی
2 – من ایمان اووردم تو پیشمی و یقین دارم هستی
3 – مدیرم تویی و وظیفته کارامو برنامه ریزی کنی
خودت گفتی الله ولی الذین آمنو……
سرپرست وظیفشه امکانات مورد نیاز پروژه رو فراهم کنه
4 – وکیلم تویی و وظیفته مراقب باشی همه چیز قانونی باشه
خودت گفتی وتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ وَکیلاً –و بر خدا توکل کن؛ و خداوند کافی است که وکیل [کارساز] باشد
سوره احزاب (33) آیه 3
منم میخوام تو وکیلم باشی چون قبولت دارم
5 – پولام پیش توهه و تامین مالی پروژه من با توهه
6 – من کسی رو نمیشناسم . آدما رو تو میشناسی و وظیفته قلبها رو برام نرم کنی
أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ) سوره الرعد: آیه 28
(هدایت شدگان) کسانى هستند که ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرام مىگیرد. بدانید که تنها با یاد خدا دلها آرام مىگیرد.
خدا جون من با هدایت به این کامنت یاد تو افتادم و قلبم آروم شد پس تو هم قلبها رو بسمت من آروم کن.
عادل جان خدا میگه
من حلش میکنم تو سهم خودتو انجام بده منم سهم خودمو انجام میدم . فقط مواظب ایمان خودت باش و صبور باش و منم گفتم چشم عزیزم
خدا جون من با خانواده عید میخوایم بریم شمال خوشگذرونی و ازت میخوام تو هم مثل عادل ، کارای نمایشگاهمو به راحتی اوکی کنی
عادل جان من همین الان در حضور تو
از خدا میخوام همونطور که برا تو درست کرده برا منم درست کنه که
خدا سرمایه و محصولات و محیط کار در اختیار من بزاره و من با توانایی هایی که دارم روش کار کنم
من میدونم اینجوری کار کردن هم برای من برد بحساب می یاد هم برای خدا
عادل جان دوست دارم
کامنت زیباتو ، توی مغزم بوسیله قدرت خدا ، سیوش کردم
دمت گرم پسر….
دمت گرم مرد پرانرژی سایت
خیلی چیزا از کامنتت یاد گرفتم
مثلا اینکه اتفاقات رو رو کامل توضیح دادین
امیدوارم همیشه موفق و شاد باشی
دوست دارم
دمت گرم که باعث گسترش جهان شدی
دمت گرم که باعث شدی ، امروز از کامنتت انرژی بگیرم برا حرکت .
دمت گرم که باعث شدی یادم بیاد امروز مث دوست مهربون با خودم صحبت کنم و نگران نباشم و توجهم به همون قدمای کوچیک باشه
ایول داری
دمت گرم
از خدا ممنونم که هستی
هیچوقت فکر نمیکردم یه کامنت ، اینهمه برام آگاهی داشته باشه
مرسی
سارا خانم عزیز
درود بر شما سارای پرانرژی و با لیاقت و شایسته سایت و همکلاسی عزیزم
شما هم معلم من هستید به دلیل اینکه من نه تنها همه دوستان همکلاس رو معلم خودم میدونم بلکه نسبت به بزرگای کلاس درس بخصوص شما احترام ویژه ای قائلم
تا میبینم نوشته سارا کلی ذوق میکنم که آخ جون دوباره خدا منو به یه کامنت خوب و عالی هدایت کرد
هر وقت کامنتای شما رو میخونم واقعا لذت میبرم و به تجربیاتم اضافه میشه
بیخود نبوده استاد عزیز توی جلسه 5 ظاهرا گفتن “” سارای عزیز که به خودشناسی رسیده میگه که از خودم پرسیدم دلیل این رفتارم چی بوده “””
من اون تیکه رو قیچی کردم و به عنوان وویس هر روزه دارم گوشش میکنم
منطقم میگه با اینکه استاد عباسمنش عزیز خیلی خفنه اما اگه تجربیات و نتایج بزرگان و دوستانی مث شما نبود ذهن منطقی من اجازه نمیداد توی این مسیر بمونم و همش میگفت ، کدوم شاگردای استاد نتیجه گرفتن که تو هم میخوای بگیری
امروز طبق روال هر روز گفتم ببینم دوستان چه کامنتی گذاشتن که رسیدم به قسمت 5 و کامنت شما اومد از خدا ممنونم که منو در مسیر کامنت زیبات گذاشت
و چقدر لذت بردم از تجربیاتت شما
اولین مورد :
اینکه چقدر شما با خودتون در صلح هستین (مث مریم جانم) که هر چی اراده میکنین زود براتون خدا آگاهی میفرسته مث اینکه گفتین :
استاد دقیقا گفتگوی دیروزم با خودم همین موضوع فایل امروز بود ، یعنی شما شروع کردین من میخکوب شدم که مگه داریم ؟؟!!!!
شما گفتین :
خودم که همیشه عاشق این بودم ی ساز بزنم ، و از بین سازها ویولن و خیلی دوست داشتم
من عاشق پیانو هستم
کلا توی خون منه که آهنگ بزنم و برقصم و با آدمای خوشحال و شاد کانکت باشم
اما به دلیل بودن توی خانواده سوپر مذهبی
دیگه سالهاست که بهش فک نکردم و یادم رفته بود تا شما یادم آووردین
سارا جان
دست خدای عزیزم
چقد لذت بردم گفتی
دو قطعه را نواختیم در کنسرت عمومی
یعنی اینقدر برام ارزشمند بود که باورتون نمیشه
من طی 5 ماه از صفر به نواختن در کنسرت رسیدم اونم سازی مثل ویولن
سارا جان میدونی وقتی دوستان از نتایج عالیشون میگن ، من یکی که خیلی حال میکنم
یعنی امیدم به اینکه منم میتونم تجربش کنم 1000 برابر میشه
من یه رابطه عاشقانه میخوام و یقین پیدا کردم با کامنت شما خدا بهم گفت صددرصد اوکیه
چون این کامنت سارای عزیزم نیس
این کامنت خدا به منه
میدونی من عاشق اینم که امریکا زندگی کنم
پس اگه سارا جون و بقیه دوستان خواسته هاشونو تونستن زندگی کنن …..
به من ربطی نداره چطوری
یقین دارم میشه .
سارا جان گفتین
من با بدست آوردن این خواسته ازش عبور کردم
خدایا حمایتمون کن تا تک تک آرزو هامون رو تجربه کنیم
منم همین الان اینو خواستم که با تجربه خواسته هام ازش عبور کنم چون لایقشم
من تجربه شما رو راجع به استعداد 2 درصد کاره قبول دارم
و اینکه گفتین سریالها خیلی از باورامونو درست میکنه
واقعا عالین مث همین درس سریالی
سارا جان اسمت خیلی زیباست
دوسش دارم
عکس پروفایلت خیلی قشنگه دوسش دارم و
از همه مهمتر کامنتهات که خیلی کم نظیره دوسشون دارم چون به دلم میشینه
سارای عزیزم
ممنونم دست خدا شدی
ممنونم بابت وجو د نازنین و ارزشمندت در جمع فرشته های سایت
عزیزم ممنونم که به گسترش جهان کمک کردی
سارا جان میدونی
به خدا گفتم که تو از قلب من خبر داری
درخواست هامم که میدونی
پس چرا میگی باید بنویسم
چرا توی قرآن بهش قسم خوردی
میدونی چی بهم گفت
گفتش اگه یه تجربه رو پدر به فرزندش منتقل کنه و نسل به نسل سینه به سینه منتقل بشه بهتره و آدمای بیشتری متوجه میشن و ازش اسستفاده میکنن
یا اینکه
اون تجربه توی اسکیل بزرگتر توی گوگل نوشته بشه
کدوم
کدوم به آدمای بیشتری آگاهی میرسونه؟
گفتم گوگل
دوباره خدا جون گفت : اگه نظر علی طالقانی درخواست هاشو توی قلبش به خدا میگفت ناصر الدین شاه میتونس براش اوکی کنه ؟
سارا جان داستان از این قراره که شاید شما بدونین ولی گفتنش برا خودم خالی از لطف نیس
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه، طلبه ای در مدرسه مروی تهران و انسان بسیار فقیری بود. شبی از شدت تهی دستی و گرفتاری به این فکر می افتد که بالاخره چه باید کرد؟ آیا به مراجع تقلید وقت روی آورم؟ یا نامهای به شاه نوشته و از او کمک بخواهم؟ یا به امیر المومنین توسل جویم و از فقرم به او شکایت برم؟
سرانجام شب را تا نزدیک سپیده در فکر سپری می کند و به این نتیجه می رسد که نباید به انسان ها مراجعه کنم و تنها راه این است که نامهای به خدا بنویسم و خواسته های خود را بصورت کتبی از او بخواهم.
به همین جهت خالصانه و در اوج اعتماد و امید به خدا، نامهای به درگاه خدای متعال نوشت که نامه او در موزه گلستان تهران تحت عنوان “نامهای به خدا” نگهداری می شود.
مضمون نامه:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا!
سلام علیکم
اینجانب بنده شما هستم. از آنجا که شما در قرآن فرموده اید:
“و ما من دابه فی الارض الا الله رزقنا” هیچ موجود زندهای نیست، الا اینکه روزی او بر عهده من است.
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما در روی زمین و در جای دیگر قرآن فرمودهاید:
“ان الله لا یخلف المیعاد” مسلما خدا خلف وعده نمی کند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم:
1- خانهای وسیع
2- همسری زیبا و متدین
3- یک خادم
4- یک کالسکه و سورچی
5- یک باغ
6- مقداری پول برای تجارت
لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی – حجره شماره 16 – نظر علی طالقانی
نظر علی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر می کند که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید مسجد خانه خداست. پس به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) می رود و نامه را در جایی پنهان میکند و با خودش می گوید: “حتما خدا پیدایش می کند” و به مدرسه باز میگردد.
فردای آن روز کاروان ناصرالدین شاه که قصد داشت با تعدادی از درباریان به شکار بروند از جلوی مسجد میگذشت. از آنجا که به قول پروین اعتصامی:
“نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد و خاک سرگردان ماست”
ناگهان به اذن خداوند، باد تندی شروع به وزیدن میکند و نامه نظر علی را روی پای ناصر الدینشاه میاندازد. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و شکار را کنسل کرده دستور می دهد کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه مروی میفرستد و نظر علی را به کاخ فرا میخواند. وقتی نظر علی را به کاخ آوردند، دستور میدهد همه وزرایش جمع شوند و میگوید: “نامهای را برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند. پس ما هم باید انجامش دهیم”
و دستور میدهد همه خواستههای نظر علی یک به یک اجرا شود.
سارا جان
دوست عزیزم
وقتی خدا اینو گفت
یقین پیدا کردم که چرا استاد عزیزم میگفتن افکارتون رو توی سایت با دوستان به اشتراک بزاریم
چون به گسترش جهان کمک میکنیم
و جهان طبق قانون پاداش و تمرکز ، بهمون پاداش و رشد بیشتر میده و وقتی ظرفم بزرگتر میشه جهان نعمت بیشتر رو وارد زندگی قشنگم میکنه
سارا جان عاشقتم
به خودم میبالم که دوستان ارزشمندی مث شما دارم و شما با سخاوتتون دارین منو از بدنه جامعه جدا میکنین .
مرسی
عاشقتم.