نگاه های متفاوت دوستان به سوال “چرا خیلی ها اعتقاد دارند که توانایی ورزشکاران در سنین بالاتر از ۳۰ سال، کاهش می یابد؟” و شیوه هایی که برای پاسخ به این سوال در بخش نظرات آن فایل ارائه شده است؛
از بررسی الگوهای موفقی که در سنین پیری موفق به کسب افتخارات بزرگی شده بودند،
تا توضیح علمی، تاثیر باورها بر عملکرد جسم و …،
دستاوردهایی عظیم برای خوانندگان دارد اگر، با اجرای این آگاهی ها در عمل و تکرار این روند، تبدیل به باور شود. بنابراین مطالعه چندین باره این پاسخ ها را به همه افرادی پیشنهاد می کنم که به دنبال راهی برای بروز توانمندی های شان برای رسیدن به خواسته های شان هستند.
اما اصلی ترین عاملی که موجب می شود نه تنها ورزشکاران ۳۰ سال به بالا، بلکه افراد زیادی پس از مدتی، دیگر دستاوردهای دوران جوانی را نداشته باشند، “از دست رفتن انگیزه هاست”.
افراد موفق بسیاری مانند ورزشکاران، خوانندگان، هنرمندان و … پس از رسیدن به مدارج بالا و موفقیت های بزرگ، دیگر قابلیت های گذشته را از خود بروز نمی دهند. نه به این دلیل که آنها دیگر آن قابلیت های جسمی، ذهنی یا خلاقیت و… را ندارند، بلکه انگیزه های گذشته، در وجودشان نیست و از نیروی “شور و اشتیاق” در وجود شان استفاده نمی کنند.
دلیل ارائه آنهمه توان، اراده و انرژی بسیار برای رسیدن به خواسته ها در دوره جوانی، انگیزه هایی است که فرد برای رسیدن به خواسته هایش دارد. یعنی از آنجا که هنوز دستاوردی کسب نکرده، اشتیاق وافر برای تجربه خواسته هایش دارد. خصوصاً اگر به واسطه برخورد با تضادهایی مثل کمبودها، توهین و تحقیر شدن ها، اخراج شدن از کار، مورد تمسخر قرار گرفتن و … خواسته هایی شکل بگیرد که تمام وجودش سرشار از اشتیاقی سوزان برای داشتن آن خواسته بشود.
همه ما کارآفرینان موفقی را می شناسیم که شروع مسیر آنها، به واسطه اخراج از کار یا برخورد با مسئله ای بود که حلش برای آنها حکم مرگ و زندگی را داشته است.
وقتی چنین انگیزه هایی همراه با این باور که این تلاش قطعاً نتیجه می دهد، از راه می رسد، همان فردی که او را پیر و ناتوان می دانستیم، به گونهای توانایی هایش را بروز می دهد و موفقیتهایی کسب میکند که از یک جوان ۲۵ ساله بعید به نظر می آید.
انگیزه ی برخواسته از دل چنین ایمانی که رسیدن به این خواسته ممکن است، قادر است ازهمان آدمی که او را ناکارآمد، تنبل، سست اراده یا بی استعداد می دانستیم، یک مدیر موفق، کارآفرین، پزشک و … بسازد که میتواند تاثیری عظیم در جهان پیرامونش بگذارد.
وقتی به زندگی خودم و دستاوردهای هزاران فرد موفق نگاه می کنم، متوجه می شوم که شروع هدایت همه ما به مسیر چنین برکاتی، از اولین قدمی شروع شده که برای حل مسئله ای برداشته ایم.
هر کسب و کاری که تاکنون در جهان بوجود آمده، به خاطر وجود یک مسئله و تلاش برای حل آن، شکل گرفته. هرچه آن کسب و کار موفق تر باشد، یعنی مسئله اساسی تری را حل نموده، یا راه حل ساده تری برای حل مسئله داشته یا مسائل تعداد بیشتری از آدمها را حل نموده.
هدفم از تهیه محصول ” شیوه برخورد با مسائل و حل آنها” این است که یادآوری نمایم که چه موهبت ها و برکاتی در دل مسائلی وجود دارد که اکنون درگیر آن هستی و فکر می کنی دنیا به آخر رسیده.
این را از زبان فردی می شنوی که تا همین ۱۰ سال پیش، قادر به تأمین اجاره یک اتاق سیمانی در بدترین محله بندرعباس یا حتی تهیه روغن برای پخت و پز نبود و تا مدت ها فقط غذای آب پز می خورد.
اما حالا که به دستاوردهای زندگی ام نگاه می کنم، وقتی به نعمت ها و ثروت هایی که وارد زندگی ام شده فکر می کنم، به خوبی می بینم که شرایط سخت گذشته و آن مسائل مالی به نظر غیر قابل حل، چگونه قدم به قدم مرا مجبور نمود تا به خاطر حل آن مسئله، توانمندی هایی را از خود بروز دهم و به گونه ای زندگی ام را بسازم که هیچ ربطی به آن گذشته نداشته باشم.
پس هرچقدر هم شرایط ات سخت یا مسئله ات به نظر غیر قابل حل باشد، مطمئناً از آن شرایط سخت تر نیست.
از مسائل ات نترس. از آنها فرار نکن یا نخواه که هیچ مسئله ای نداشته باشی.
به جای تسلیم این شرایط شدن و پذیرفتن آن به عنوان یک واقعیت تلخ و غیر قابل تغییر، از این مسائل انرژی بگیر برای بیدار ساختن نیرویی که در وجودت هست و منتظرِ اینچنین فرصتی برای بروز خویشتن است
بنابراین به این نیروی درونی فرصت اظهار وجود بده؛
روی جریان هدایت حساب کن؛
روی وعده ی ان مع العسر یسری ی خداوند و انا علینا للهدی او که هرگز خلف وعده نمی کند، حساب کن؛
این جنس از توکل و این جنس از باورها ظرف وجودت را به گونه ای رشد می دهد که همواره از همه مسائل ات بزرگتر باشی.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD593MB23 دقیقه
- فایل صوتی نقش «باور و انگیزه» در بروز توانمندی ها20MB23 دقیقه
( اینو هیچ ایده ای نداشتم که تو این فایل بزارم یا نه امیدوارم برای کسی که قراره اینو ببینه الگوی خوبی باشم در مورد سلامتی)
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و بچه های گل سایت عباس منش و خانوم شایسته عزیز دل
چقدر این جمله قدرت داره چقدر انگیزه داره چقدر آرامش و اطمینان داره: میدونم میشه .
و بعدش بشه و بگی: دیدی شد دیدی قانون جواب میده دیدی میشه ، دیدی شد.
اینو تا بینهایت بگه آدم هی انگیزه میگیره هی ایمانش به خدا قوانین و خودش قوی تر میشه
و منم دیدم شد.
تسلیم
همه اش همینه
شاید یه روزی بگم همه زندگی توحیده یا همه زندگی نمیدونم لذته و …
ولی راس همه این ها تسلیمه
تسلیم باش
امکان نداره لذت نبری
امکان نداره باور درست رو نسازی امکان نداره کار درست رو در زمان درست انجام ندی
امکان نداره
من آگاهانه یه دوره ای خواستم که مثلا بگم خب الان باور فلان کار کنم الان این یکی باور و …
ولی تهش خسته شدم و نمیدونستم چه کاری درسته دقیقا در اون لحظه
موهای تنم سیخ شد :)
وقتی تسلیم شدم مثل همون روز اول که در ابتدای مسیر بودم و به قدری خوشحال بودم با تمام اشتباهاتم یعنی فقط میشستم تو خونه و فایل های استاد رو گوش میدادم و در مورد این قوانین و خدا و هدایتشو و … و من شب با این حرف ها میخوابیدم
اینقدر این حرفا رو دوست داشتم و احساس رضایت و شادی میکردم و حالم خوب بود که نمیخواستم هیچ کاری بکنم و فقط در مورد خدا میشنیدم( اینکارو شما نکنین ها خخخخ)
به قدری حالم خوب بود
سلامتیم نابود بود نابود بودا
شاید 100 بار این مسئله رو هم به خودم و هم تو سایت گفتم ولی بازم میخوام بگم تا آخر عمرم میخوام بگم
من سلامتیم نابود بود و هیچ آگاهی از قوانین نداشتم اون اوایل ولی فقط تسلیم خدا بودم و حالم به شدت عالی بود
وضعیت سلامتیم اینجور بود که: تو در و دیوار میرفتم
نمیتونستم درست راه برم و یا ماگ رو با یک دست بردارم و چایی بخورم یا حرف ها رو درست بیان کنم یا به مدت طولانی بشینم یا ورزش کنم( اغرار نمیکنم )
صبحونه یه چیزی جز چایی میخوردم معدم به هم میریخت و جرعت نمیکردم میوه یا آب میوه طبیعی مثل تو فیلما بخورم چقدر دوست داشتم تجربه کنم
یا همش آبریزش بینی داشتم و عذر میخوام به قدری بینیم تخلیه میکردم که خسته میشدم انگار کلی فعالیت ورزشی داشتم و اکثرا عطسه میزدم
حالا باد باشه نباشه تابستان زمستان بهار پاییز
و وقتی اون اوایل تسلیم خدا شدم ، و میگفت من میگفتم چشم ( نمیدونستم خدا داره با من صحبت میکنه ولی به شدت به حسم ایمان داشتم اونم به دلیل یک تضاد شدید)
جوری شد که همون موقع بعد فک کنم سه ماه یا شیش ماه قدرت تکلم ام برگشت ، کنترل عضلاتم برگشت ، یک کز شدن تو عضلاتم داشتم و اون خوب شد کلا انگار ساختمان بدنم ریخت و از اول ساخته شد اونم درست
الان بعد از مدت ها تسلیم خدام ( تمام تلاشمو میکنم ) بعضی از حرف هاشو گوش نمیدم یا با تاخیر عمل میکنم ولی الان زندگیم اینجور شده که میخوام رو باورهام کار کنم میگم خدایا چه فایلی گوش کنم ، اصلا تو بهم بگو چیکار کنم الان و باور کنید مثلا ساعت 03:12 میشه و اون لحظه میبینم و میگم آها جلسه 3 دوره 12 قدم ، باورتون نمیشه میبینم اون فایل رو یک چیز هایی میشنوم که دقیقا اون روز سوال شده بود برام و نیاز داشتم که دقیقا این فایل رو ببینم و هر دفعه یه جور هدایتم میکنه
پذیرا تر شدم ، کلی اتفاقات جدید داره میوفته و فقط درخواستشو کردم گفتم خدایا زندگی یکنواخت شده برام تریل رفتم کلی تمرین میکنم هیکلم رو خوب ساختم دارم باز میبرمش بالاتر جنگل کمپ زدم ، بازم چیز های جدید میخوام و هدایتم کرد به سمتش در صورتی که با عقلم فکر کردم میگفتم چیزی به ذهنم نمیرسه که جدید باشه و الان با این وضع بتونم انجام بدم ولی شد
اصل مطلب رو بگم
از اون موقع که سلامتیم برگشت یک گرفتگی توی باسن چپم بود که پامو اذیت میکرد و موقع راه رفتن خیلی اذیت میکرد ، تو راه رفتنا نه دویدن
بعد هدایت شدم مسیر ها رو طولانی تر کردم قدم زدنم خوب شد ولی بازم پرفکت نبود و بعد کلی بهم گفت بدو بدو تو جای درستش تو پارک جنگلی و دویدم و جوری بود که میخواستم پای چپم رو بزارم زمین و گام بردارم انگار یک سانت پام کوتاه تر بود کامل میرفتم پایین و قدرت نداشتم و ادامه پیدا کرد اون صدای درونم که بدو بدو تو دوست داری بدویی بدو دیگه و دویدم و دویدم با تمام مقاومت ها دویدم دویدم و هر روز بهتر میشدم و الان
الان دیدم خدای من دو روزه پام درد نمیکنه خدای من شد
خوب شد شد
دیدی شد خدای من این مثل بت بود برام
دلم تنگ شده بود برای سلامتیم
و تازه قبلش هم تو کامنت هام توضیح داده بودم اون کز کزه برگشته بود و اونم خوب شده خیلی بهتر شده
آقا میشه میشه اینو اینقدر میخوام بگم چشمم پر اشک بشه که این ذهنم ببینه که آقا میشه میشه کسب درآمد از هنر هیچی نیست در مورد این سلامتیم
و واقعا این سلامتی خودش به تنهایی با ارزش ترین و بی قیمت ترینه
هیچ قیمتی نمیشه گذاشت براش
و الان یهو این حسه اومد که چقدر دلم تنگ شده بود برای اون سلامتی قبلم و دویدن و سرحالی و پویایی
بدو ام بدون اینکه دردی بگیره بدنم و ذهنم درجا بچسبه به اون و من بخوام کنترلش کنم
صبح آب هویج خوردم ، آب سرده سرد خوردم ، مربا تمشک خوردم ، موز خوردم و … هیچیم نشده و معده ام بهم نریخته
تازه یه بار یه قلوپ شیر کاکاو ترشیده خورده بودم بازم هیچیم نشد( تو روز های مختلف )
و این تکاملی درست شد
همین
فقط تسلیم خدا باشید ، فقط همین
( خدا میدونه این نتیجه ها چه پله هایی بشه برای موفقیت های بعدیم )
استاد عزیزم ازت ممنونم که استاد منی و وقتی این سلامتی رو به لطف قوانین خدا و هدایتش و عمل به اون بدست آوردم ، درآغوش گرفتنت دیگه مثل آب خوردنه ، حتما یه روزی با تمام وجود در آغوش میگرم شما رو ، هم شما هم خانوم شایسته عزیز که اون فایل تکیشون منو وا داشت که دو ساعت بشینم اتاقمو تمیز کنم و اورگنایزش کنم و چه الگوی قشنگی هستین شما دو عزیز
همیشه شاد و سالم و ثروتمند باشید در پناه الله یکتا