ماجرای این فایل تجربه خانم همسایهمان درباره تلاش او برای تغییر یک فرد دیگر است. او تلاش کرده بود تا فرشته نجات پسر ۱۹ ساله برادر همسرش بشود تا به اصطلاح آینده اش خراب نشود.
لذا وقتی احساس میکند که این پسر برنامهای برای آیندهاش ندارد، با شور و شوق تصمیم میگیرد وارد ماجرا شده و این فرد را هدفمند و سپس موفق نماید. لذا از برادر همسرش می خواهد تا پسرش را از نیویورک به خانه آنها بفرستند تا این پسر بتواند در محیط آرام و امن خانهی او، بدون دغدغه و نگرانی، هم بر هدفی که آنها برایش تعیین کرده بودند متمرکز شود و هم از محیط منفی و تفکرات منفیِ اطرافیانش دور بماند.
اما پس از گذشت دو ماه، متوجه می شود که همه زحماتی که برای آماده ساختن این پسر جوان، چه از لحاظ روحیه و انرژی مثبت و چه به لحاظ کمک های علمی به او، به هدر رفته و در امتحان ورودی قبول نشده است.
و بدتر از همه اینکه متوجه می شود که درست است ظاهرا این پسر از نیویورک به فلوریدا آمده بود و از محیط منفی خانه دور شده بود، اما در طول روز که خانم و آقای همسایه سر کار بودند، کل زمان این پسر، به جای تمرکز بر مطالعه، به صحبت تلفنی با همان افراد و محیط منفی ای میگذشته که قرار بوده از آنها دور بماند.
در نهایت نیز این پسر جوان، طلبکارانه و ناراحت از اینکه آنها وقتش را تلف کردهاند، خانه آنها را به قصد نیویورک ترک می کند.
همسایه ما ناامید و ناراحت بود زیرا نه تنها نتوانسته تغییری در زندگی این جوان ایجاد کند، بلکه در نهایت رابطه آنها نیز به کدورت انجامیده بود.
قطعا خیلی از ما به خاطر عدم درک قوانین زندگی، این تجربه را داشته ایم.
باید قبول کنیم که هرگز نمی توانیم فردی را تغییر دهیم که هنوز آماده ایجاد تغییر نیست.
ما هیچ قدرتی برای تبدیل یک فرد معتاد به فردی سلامت، نداریم در حالی که خود او آماده نیست.
ما هیچ قدرتی برای تبدیل یک فرد فقیر، به فردی ثروتمند نداریم، حتی اگر تمام ثروت مان را به او تقدیم کنیم.
ما هیچ قدرتی برای تبدیل یک فرد بیمار به فردی سلامت، نداریم وقتی به شدت بر بیماری های مختلفی متمرکز شده است.
ما هیچ قدرتی برای خوشحال کردن فردی که سالهای متمادی، بر نکات منفی هر موضوعی متمرکز شده، نداریم، حتی اگر بهشت را به او نشان دهیم.
باید بپذیریم که هر فردی تنها خودش توانایی تغییر خودش را دارد و تا زمانی که آماده پذیرش این تغییر نشود، هر اقدامی نه تنها بیهوده است، نه تنها ما را ناامید و از مسیر اهداف مان دور می کند، بلکه آن فرد را نیز از موفقیت مدِ نظرِ ما، دورتر می سازد.
بنابراین اگر این قانون را درک کنیم که: مشکلات، تنها تضادهایی هستند برای شناساندن خواسته های واقعی ما و فرصتی برای جهت دادن به اهداف زندگی مان،
و مهم تر از همه، اگر بتوانیم افراد درگیر مشکلات را به عنوان افرادی ببینیم که در مرحله برخورد با تضاد و شناسایی خواسته های واقعی شان هستند، نه تنها به خودمان اجازه می دهیم تا شادتر زندگی کنیم، بلکه به آن افراد نیز اجازه می دهیم تا با برخورد با تضادها و تجربه تضادها، خیلی سریع تر، راهشان را پیدا و به سمت خواسته های شان هدایت بشوند.
این قانون جهان است و باید این مسئله را به عنوان بخشی از مسیر هدایت آن افراد به سمت خواسته های شان، بپذیریم. زیرا همه ی ما به یک اندازه به خداوند، به عنوان منبع رحمت، ثروت و برکت نزدیکیم و به یک اندازه، امکان دریافت حمایت و هدایت او را داریم.
اما باید مراحل آماده شدن برای دریافت این حمایت و هدایت را بگذرانیم…
سید حسین عباس منش
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD284MB24 دقیقه
- فایل صوتی همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم22MB24 دقیقه
به نام خدای مهربونم
سلام خدمت استادای عزیزم و دوستانم
روز دوازدهم از تحول روزشمار زندگی من
استاد ممنونم از صحبت های توحیدیتون در همه جنبه ها
واقعا ما باید در تک تک امور کوچیک زندگیمون به این توحید برسیم
چقد این اگاهی به درد من میخورد
چون من در مورد دیگران نه اما کمی در مورد همسرم این حساسیت رو داشتم و دوست داشتم باهم فایل ببینیم
هرچند ایشون صحبتاتون رو تایید میکرد و موافق بود اما الان میفهمم کارم اشتباه بوده
شاید ایشون به خاطر من تا اخر فایلو گوش میداده
به هر حال اون خودش میتونه واسه زمانش تصمیم بگیره که چطور استفاده کنه
و من همیشه هر وقت متوجه میشدم با دوستاش بزم گرفته و دراگ یا مشروب مصرف کرده کلی حالم بد میشد و همش میخواستم باهاش صحبت کنم نصیحتش کنم حتی قهر میکردم تا ازین مسیر بیرون بکشمش
و هر وقت از پیش دوستاش برمیگشت مدام چکش میکردم بوش میکردم و شده بودم مثل پلیسا و اونو هم دروغگو کرده بودم
الان میفهمم فقط باید اعراض کنم
شاید مسیری ک همسر من هدایت بشه مثل مسیر من نباشه
اما ته مسیر جفتمون خداست
مثل چهار تا خیابونی که همشون به یه میدون میرسن اما چهار تا خیابون متفاوتن
با تمام احترامی که واسه استاد عزیزم قائلم و تا اخر زندگیم از حرفا و نصیحتاشون استفاده میکنم اما هزاران نفر دیگه هستند که هدایت شده هستند اما شاید تو این سایت نباشن
پس منم همسرمو مجبور نمیکنم که دوستاشو عوض کنه که با من فایل گوش بده
یه مثال جالبی هم که دارم من عاشق ورزشم
و در هفته پنج روز روزی دوساعت ورزش میکنم و اندام فیت دارم
اما هیچوقت به همسرم کاری نداشتم
اون نوشابه میخورد من اب
رستوران میرفتیم اون پیتزا میخورد من فیله گریل
و جالب اینجاست ایشون بدون درخواست من تصمیم گرفته باشگاه و ورزشو شروع کنه
حرف شما استاد
ما رو خودمون کار کنیم پیشرفت کنیم دیگران میان میپرسن چیکار کردی
میان تو مسیر ما
و اون مثال زیباتون که رستوران سلف سرویسو مثال زدید
دقیقا مثل یه دایره میمونه که خداوند مرکز این دایره ست و ماها با یه شعاع به این مرکز وصلیم
هیچ انسانی نیست که رها شده باشه
من دیگه یاد گرفتم دلم برای کسی نسوزه
یعنی این عادتو از پدرم یاد گرفتم اما گاهی وقتا حس میکردم نکنه من سنگدلم
اما الان میفهمم که کارم درست بوده
به من ربطی نداره من ناتوانم از هدایت دیگری
مثل اینه من تو ماشین خودم نشسته باشم پشت فرمون تو اتوبان و هی بوق بزنم واسه ماشین کناری داد بزنم دندرو عوض کن
بپیچ اینور
یواش برو
اشتباه داری میری
هم خودم حواسم از رانندگیم پرت میشه هم اون طرفو گیج و حواس پرت میکنم و جفتمون ممکنه تصادف کنیم
اون خودش اگه خیابون اشتباهو رفت دور میزنه و راحت برمیگرده چرا من اذیتش کنم
خداروشکر میکنم که قلب منو باز گذاشته تا حرفاتونو اینقد قشنگ متوجه بشم
ممنونم از تک تکتون ک تا اینجا خوندید
دوستون دارم