همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم - صفحه 18
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/11/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-11-08 10:37:442024-06-27 06:35:33همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود..
من یه روز تو خونه داشتن راجب اینکه نمیدونم فلانی چطوری شده و نشده بحث میکردن منم هرکاری میکردم هرچی بحثو عوض میکردم هرچی میرفتم اونور ک نشنوم بیرونم سرد بود نمیشد بری و اینا…خدایا چیکار کنم اینا اصلا تو باغ نیستن اصلا نمیخوان تغییر کنن..
بهشون گفتن بابا حالا چرا ذهنتونو در گیر دیگران کردید دیگران چ اهمیتی دارن اخه به ما چه..یهووو دیدم بدتر شد قضیه، نه مملکت فلان و بهمانه..منم جای اینکه اهمیت ندم شروع کردم به بحث کردنو و اینکه سرنوشت من دست مملکت نیس دست خودمه..
دیدم اقا بدتر شد ..گفتم فایده نداره..رفتم دراز کشیدم و هدفون گذاشتمو یه اهنگ پخش کردمو خوابیدم ..یه کمیم اشکام جاری شد که اینا خیلی فاصله فرکانسیشون با من زیاده انگار شیطان کورشون کرده کاملا..خودمم هیچ نتیجه ای ندارم پس بحث کردن فایده نداره..
یا مثلا قبلن میدیدم گلایه و شکایت میکنن بهشون میگفتم یکم سپاسگزار باشید این همه نعمت تو زندگیتونه..دیدم شروع کردن به اینکه تو اصلا نمیفهمی و ما با نالیدن اروم میشیم و اینا…
دیدم اقا اصن به من چه …من خودم ب ارامش برسم..خوودمو پیدا کنم..خودم موفق بشم ..من هرچی به اینا کلید میدم اصن فایده نداره اصن تو این فضا نیستن ک..و بدتر منو تحقیر میکنن..
اره فقط رو خودمون کار کنیم و بحث کردن بدتر مارو میرنجونه و اصلا نمیشه بهشون کلید بدی..
چند تا از فامیلای ما اونچه وسایل زندگیو دارن ، بچه هایی دارن بی نهایت عزیز..ولی ولی اینقدر ناسپاسن ک حد نداره..
اصن دیگه برام مهم نی..
بیام چی بگم به اینا اخه؟
که خدا یه سیستمه قانونمنده.که یه انرژیه.که گریه و زاری بی معناس؟
خیلی راحت بهم میگن بی دین شدی ?
استاد عزیزم و دوستان گرامی سلام
ما هیچ قدرتی نه در جهت خیر و نه در جهت شر بر روی دیگران نداریم و هیچ کس را هم نمیتونیم تغییر بدیم مگر اینکه طرف خودش در مدار تغییر باشه، اونوقته که هزاران دست از طرف خداوند هست تا به ایشون کمک کنه برای تغییر.
من خود میخواستم به یکی از آشناها کمک کنم و در مورد این قوانین باهاش صحبت کردم دیدم ایشون اصلا تو این فضا نیست، هیچ کمکی هم بهش نکرد. به قول استاد به این نتیجه رسیدم که اصلا در مورد این قوانین با کسی صحبت نکنم مگر اینکه فرد خودش درخواست کنه.
خدایا شکر که من سالم هستم.
سلااام???
روز سیزدهم سفرنامه:
من اولا ک شروع ب تغییر کردم خیلییی دوس داشتم خانودمو ب این راه دعوت کنم.دوستم خیلیی بهم کمک کرد تا خودما کنترل کنم البته گاهی از دستم در میرفت و نتایج خوبی نداشت
مثلا بم گفتن خارج شدی از دین و….
الان تلاش برای تغییر دیگران کمتر شده و پیشرفتمم بیشتر شده.
قطعا اگه پیشرفت بیشتری بکنم خودشون میان سراغم.شاید پیشرفتام هنوز تو چشم نیمده (نسبت ب قبل خودم عالی شدما)
فقط تو شکرگزاریه هرروزم براشون موفقیت میخوام.
خداجونم
ممنونم ک هرروز با امید و انگیزه از خواب پامیشم.
ممنونم ک تونسم برا بهتر شدنم قدم دیگه ای بردارم?
با نام و یاد خدا
سلام به همراهان قدرتمندم
چگونه می توان به دیگران کمک کرد ؟
اصلا تعریف ما از کمک کردن چیه ؟ به فرض ما یه روزی تصمیم می گیریم که بریم داخل شهر و به مردم کمک کنیم خب ما الان درست در محل تعیین شده هستیم آیا میشه که به زور ماشینها یا مردم را نگه داریم و بهشون بگیم آقا یا خانم کجا می خوای بری من یه خیر خواه هستم می خوام تا بهت آدرس بدم آیا همچین چیزی امکان داره طرف بهمون حتی مشکوک بشه که حتما یه کاری داره !!!!
ولی اگر کسی خودش ماشینشو نگه داره و بگه آقا مثلا آدرس هتل رستوران یا فلان بازار را می خوام چی ؟ اون موقع ما می تونیم کمک کنیم یا نه
چند مدت پیش یکی از پسر عموهام که سرباز نیروی انتظامیه و حدود 450 کیلومتر از شهر خودمون دوره و توی خدمت مریض شده بود و در بیمارستان بستری و عمل جراحی شده بود زنگ زد گفت که داداش عمل کردم و خیلی هم ناراحتم می تونی بیای دنبالم گفتم باشه و با برادرم رفتیم دنبالش به اون شهر رسیدیم و آدرس پرسیدیم چون دو تا بیمارستان به این اسم بود ولی یکیشون مال ارتش بود ولی ما نمی دونستیم که پسر عموم در بیمارستان ارتشه به همین خاطر آدرس را اشتباه رفته بودیم نزدیک همون بیمارستان از یه نفر آدرس پرسیدیم اومد جلو گفت از پلاک ماشینتون مال اینجا نیست حتما غریبه اید اومد و باهامون سوار ماشین شد گفت که باهتون میام تا پیداش کنید گفتم خدایا شکرت این یکی از دستهای خودت است . خلاصه رفتیم بیمارستان دیدیم که پسره اونجا نبود و مشخص شد که اون یکی بیمارستان که حداقل 20 دقیقه راه بود اون آقایه گفت گاز بده بریم گفتم مگر شما هم میاید باهامون گفت اره میام گفتم نمیشه مزاحمت نمیشیم خودمون می ریم گفت نه امکان نداره شما غریبه اید پیداش نمی کنید خود به خود بهش مشکوک بودم رسیدیم بیمارستان و از اونجا دیگه رفت البته توی راه می گفت که مردم بی کارن و نمی دونم از این حرفا منفی که حسم خیلی بهش بد بود ولی بالاخره رفت و من هم ماشین را درست جلوی دژبانی بیمارستان نگه داشته بودم و داخل بیمارستان استراحت می کردم که به هیچ وجه خوابم نمی برد با خودم می گفتم که حتما برمی گرده این خدایا چکاره بودو از شدت نگرانی اومدم تا صبح در این سرمای زمستان توی ماشین خوابیدم
نیت و نظر بنده خدا خوبی بود ولی من از این همه خوبی نگران بودم .
یه جمله ای هست که میگه : ” خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند ” من هم واقعا به نیت اون آگاه نبودم و شیطان هم به هیچ وجه دست از نجواهای منفی و نگران کننده اش دست بر نمی داشت .
استاد خیلی عالی بود و به موقع در کل باید عرض کنم که من در طول این چند روزه مرتب روی پروسه تغییر باورهایم کار کردم ولی در این چند روزه خیلی خوب و عالی پیشرفت کردم و روز به روز حسم عالی و عالیتر میشه و همینکه متعهد شدم که شبها کامنت بذارم تاثیرش عالی بوده و از اتفاقات خوب امروزم این بود که من اولین روز شروع مغازه داری را با انگیزه و باوری متفاوت از سابق شروع کردم و بازار هم خیلی عالی بود و از لحاظ روحی تسلیم مطلق خداوند هستم و به قول استاد خودم هستم و نگران مشتری و بازار نیست و در تقسیم کار فروش را به عهده خداوند گذاشتم و وظیفه من تنها پاسخگویی و تحویل جنش به مشتریه بقیه کارها را خداوند برایم انجام می دهد به خاطر این من حسم عالیه .
اگر دنبال مدرکی هستید که عشق باعث تداوم دنیاست همین جا توی سایت tasvirkhani.com می تونید ببینیش .
موسی تسلیم خدا شد و از یه قاتل فراری به پیامبری رسید
یوسف گرفتار در چاه و بند زندان با تسلیم شدن و همراه شدن با اصل خود عزیز مصر شد
دوره ای جدید از زندگی ام را با همراه شدن با اصل خود و تسلیم شدن در برابر خداوند آغاز کرده ام و با توکل و امید به خدا مثل روز برام روشنه که به توحید و یکتا پرستی به آرامش روابط قشنگ روحیه خوب سعادت استقلال مالی شادی سلامتی در زمان خودش که همین نزدیکیهاست می رسم به قول خودتان که زندگی ای طبیعی است که از ثروت و سلامتی و شادی و یکتا پرستی و آرامش و پر از چیزهای خوب باشد .
زندگی ای طبیعی را برای همگان آرزومندم .
???????????????
بنام پروردگار یکتا
سلام دوستان عزیز
سلام استاد عالیقدر
سلام سرکار خانم شایسته گرامی
خدارا شکر میکنم که در جمع شما حضور دارم و خداوند را خرسندم بخاطر اینهمه نعمت و فراوانی
یادمه ۱۵ سالم بود که مادر ۳۱ ساله ام را از دست دادم در اون موقع ۳ تا برادر کوچکتر از خودم داشتم بترتیب ۱۳ و ۱۰ و ۲ ساله
پدرم همیشه مسافرت بود و بعد هم زود ازدواج کرد و چند تا دیگه خواهر و برادر برامون آورد.
من از همون موقع که مامان را از دست دادم خودم را مسئول بزرگ کردن داداشا میدونستم. حتی درس خودمو نیمه کاره ول کردم و مراقب درس اونا بودم. خدارا شکر دوتاشون دانشگاه تهران یکی پزشکی و دیگری دندان پزشکی قبول شد و منم بعد سربازی ازدواج کردم.
داداشم هروقت از تهرون میومد خونه ما بود چون با زن بابا میونه ی خوبی نداشت و منم وظیفه خودم میدونستم که هر کاری میتونم براشون انجام بدم. بارها مجبور شدم برای مسئله ای که براشون پیش اومده به تهران و شمال برم.
همسرم بنده خدا چیزی نمیگفت البته خیلی جرات نمیکرد حرفی بزنه. منم همه زندگیم شده بود این داداشا و کوچیکی هم که براش سنگ تموم میزاشتم و اونم خدارا شکر تو زندگی موفق شدو فوق لیسانس تو رشته مدیریت بازرگانی را گرفت و وایستاد سرکار.
اون دوتا هم هر دو دکتر شدند و ازدواج کردند اما زندگی من بدجور به مشکل خورد با همسرم خیلی مسئله داشتیم و خودم هم ورشکست شدم با کلی بدهی. البته من توقعی از برادرها نداشتم اما خانمم اصرار داشت که از بابا یا برادرات یه کمکی بگیر یا حداقل یه وامی برات بگیرن.
اینقدر خیالم راحت بود که وقتی تصمیم گرفتم بهشون بگم گفتم دیگه حله.
بسلامتی هیچ کدوم هیچ کاری برام نکردن که هیچ تازه متوجه شدم که از دست من چقدر عصبانیند و یجورایی چقدر خوشحال شدن که این اتفاق برام افتاده.
دردسرتون ندم بعدها که با همسرم میرفتیم نزد روانشناس متوجه اشتباه خودم شدم که بخاطر محبت بیش از حد خودم هم به زندگی زناشوییم و فرزندان خودم آسیب زدم و هم نزاشتم اونا روپای خودشون وایسند. و همیشه اونا منو یه آدم خودخواه مغرور میدیدن.
خدارو شکر مسائل مالی من را خدا حل کرد و الان هم با دادشام رفیقیم و هیچ مسئله ای نداریم.
و برای من درس شد که اگر برای کسی کاری میکنم اولا بدون توقع باشه و دوم اینکه هر کسی خدای خودشو داره و من نخواسته باشم براشون خدایی کنم.
الان با بچه ها و همسرم هم تا اندازه ای همینطورم میزارم خودشون باشن و روی پای خودشون بایستند و اگر هم من براشون خدمتی میکنم وظیفه خودم میدونم و برای اینکه حال و احساسم خوب بشه اینکار را میکنم نه اینکه منتظر باشم یه موقعی اونا هم برام کاری انجام بدهند.
در پایان از شما دوستان خوبم و همچنین استاد مهربان و سرکار خانم شایسته که دستانی از دستان خداوند هستند برای من کمال تشکر را دارم.
یاحق
سلام استادعزیزموهمه ی همراهان عزیز
من این فایل رو درست زمانی دیدم که واقعا نیازداشتم که بهم گفته بشه ….چندوقته که درگیر یکی ازعزیزانم هستم که بتونم روش تاثیر بزارم تا یه تغییر ولوکوچیک تو زندگیش انجام بده اما متاسفانه نشده ….من واقعا وازته دل ازخداوندم ویکی ازدستانش جناب استاد سپاسگزارم که بهم یادآوری کرد که نمیتونم کسی رو تغییر بدم وبجای انرژیی که دارم برای کسی میزارم اون انرژی رو صرف ساختن خودم وباورهام بزارم ..بلکه باتغییر خودم وآرامشی که روزبروز داره بیشترمیشه بشم الگوی همون عزیز وتغییر من باعث براه اومدنش بشه ….ممنونم استاد خوبم وهمچنین خانم شایسته ی عزیز که خسته نباشید ودستمریزاد دارن …
سلام به استاد و هم فرکانسی های عزیزم، قبل از اینکه این فایل روی سایت قرار بگیره من هم با مادرم و خواهرم کلی صحبت کرده بودم که فکر میکردم میتونم به اونا کمک کنم تا اینکه فهمیدم که اینکار نتیجهای نداره و بلکه باعث میشه خودمم از مسیر خارج بشم و یاد گرفتم که هیچ وقت با هیچکس با هدف کمک کردن یا تغییر افراد، در مورد قانون جذب و این مطالب هرگز صحبت نکنم و فقط درصورتیکه آنها پرسیدن، من هم صحبت کنم و توضیح بدم.
چگونه میتوان به دیگران کمک کرد؟
سلام
یادمه اوایل که من با قانون آشنا شده بودم دوست داشتم برم به همکلاسی هام بگم این موضوع رو حتی یه بار تو کلاس مبانی کامپیوتر از معلم خواستم که کلیپ راز رو بزاره ولی واقعا کسی درکش نمیکرد حتی حاضر نبودن گوش کنن.میگفتن این مسخره چیه دیگه.دنبال فیلم اکشن و اینا بودن و از معلم میخواستن اونا رو پخش کنه.ولی خب یه نفر بود که واقعا احساس میکردم هدف منو درک کرد و خب تو مدارش بود.البته از ایشون خیلی وقته خبر ندارم.شاید حتی بچه های کلاس ناراحت هم شدن که وقت کلاس رفت اینطوری و بدهکارم شدم.
خب بعدش من کمتر جایی صحبت کردم در موردش و نخواستم بحث کنم ولی یه جاهایی با افرادی که قانون رو باهاش آشنا بودن،صحبت میکردم.نمونه بارزش یکی از افراد نزدیک به من بود که خیلی همو دوست داریم.مثل برادرمه.ایشون خب باهاش صحبت میکردم ولی احساس میکردم که فقط دنبال شنیدن حرف خوبه و نمیخواد تغییر اساسی کنه.حتی در مورد خیلی از موارد گارد داره و باید قانع بشه و خب انرژی گذاشتم و نتیجه ای هم نداشت و فقط الکی انرژیم رو که برای پیشرفت خودم باید خرج میشد هدر دادم ولی خدا رو شکر زمانش کم بوده و سریع هم به ایشون گفتم که اگه واقعا موفقیت میخوای خودت برو دنبالش و برو فایلای استاد رو گوش کن.
البته بعضی وقتا ما به خاطر جلب توجه یا اینکه بقیه رو قانع کنیم که کارمون درسته،میخوایم بقیه رو همراه خودمون کنیم که اینم اشتباهه کاملا.ولی اکثرا همین دلسوزی بیجای ما باعث این اتفاق میشه.
مثال سلف سرویس عالیه.اینقدری که مطابق واقعیته و اینقدری که آرامش بخشه.ما با خواسته ی اینکه به این جهان بیایم وارد این سلف سرویس شدیم.حالا دیگه هنر خودمونه که با باور اشتباه جلوی لذت و شادی و تجربیات عالی خودمون رو نگیریم.
به نام هدایتگر ثروت آفرین
سلام به همه دوستان عزیز
سپاسگزار خداوندی هستم که مرا به بهترین مسیر هدایت کرد مسیر کسانی که به آنها نعمت داده است.
سیزدهمین برگ سفرنامه من:
«چگونه می توان به دیگران کمک کرد»
استاد با این فایل یکی از محکمترین زنجیرهای پای دل مرا باز کرد، تا آرامش را با تمام وجودم درک کنم. شیوه زندگی من قبل از استاد یک حلال مشکلات همه بود، هر کمکی که هر کی لازم داشت ، هر طور شده براش انجام می دادم ، از مشاوره دادن در مورد روابط، سلامتی، و تحصیلی گرفته تا مالی. همه هم به این ویژگی من عادت کرده بودن، جوری که یکی از اقوام به شوخی بهم می گفت تو تمثیل «حسنک کجایی؟» هستی.? هر کی هر کاری داشت یا چیزی لازم داشت، اولین گزینه ای که تو ذهنش می اومد مرضیه بود. چون بدون هیچ توقعی این کمک رو انجام می دادم هم برای اون طرف خوب بود ، هم خودم اگر بعدا بی مهری ازش می دیدم ناراحت نمی شدم، واقعاً برام معنای « تو نیکی می کن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز » بود .
تا اینجای کار خوب بود ولی ماجرا از اونجایی بد می شد که گاهی چند روز درگیر پیدا کردن راه حل مشکل یکی دیگه می شدم، مثلا یکی پول لازم داشت و من اون موقع شرایطش رو نداشتم، از چند نفر دیگه می خواستم اون پولو به من قرض بدن، بدون اینکه اسمی از اون فرد بیارم، این کار یه حس منفی توی من ایجادش می کرد.
یکی دیگه از مسایل هم این بود که بعداً کلی ذهنم مشغول می شد که این حرفی که من به این گفتم یا اون کاری که براش کردم تاثیر منفی نداشته باشه براش.
یکی دیگه هم این بود که به هیشکی نه نمی تونستم بگم، میگفتم دلش می شکنه، یه جورایی توهم خدا بودن و تاثیر گذاری داشتم.
بعد از آشنایی با قانون و آشنایی با استاد و گوش کردن فایلهای رایگان «اعتماد به نفس » درکم و حسم بهتر شد و وقتی این فایل رو گوش دادم البته به تعداد زیادی، احساس آرامش بی نهایتی رو تجربه کردم، بعد هر کی ازم کمک می خواست با یادآوری تک تک جملات این فایل بهترین جواب رو براش داشتم و دارم.
حالا تمرکزم فقط روی خودمه و تلاشم برای عملی کردن ایده هایی که خدا بهم الهام می کنه. تا مثل استاد و همه افراد موفق الگویی شوم برای اینکه بقیه بدانند خان نعمت الهی گسترده است و همه به یک اندازه به خدا نزدیکیم و اگر من توانستم پس آنها هم می توانند.
مرسی استاد که اینقدر خوبید و مرسی خانم شایسته عزیزم که اینقدر با خودتون در صلحید که بهترین ایده ها بهتون الهام میشه، و مرسی از خانم فرهادی و همه عزیزان در گروه تحقیقاتی عباس منش که باعث بهتر پیش رفتن این سفر میشن.
???????????????
در پناه خدا تمام لحظاتتان شاد و عاشقانه.
استاد عزیزم خواستم دوباره از پروردگار مهربانم و شما تشکر کنم و دوباره بگم که خیییلللی خیییلللی زندگی ارامش بخشی برام ساختی و دیگه ذهنم را بجای اینکه درگیر مسایل بی ارزش کنم رو باورهام کار می کنم و زندگیم و خودم می سازم خدای خوبم خدای قادر و قدرتمندم استاد عزیزم از اینکه همیشه کنار من هستید بسسسیار خوشحالم چقدر زندگی خوبی که برام ساختید زیباس من عاشق این زندگیم ????