همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)

1214 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عبدالواحد حسنی گفته:
    مدت عضویت: 2163 روز

    بنام خدا

    سلام بر همه

    رد پای ۱۵

    من میخوام از تجربه خودم در این موضوع که استاد گفتن بگم، چند سال پیش که با فایل های رایگان استاد ٱشنا شدم همیشه کوشش میکردم این چیز ها را با دیگران، دوستانم، فامیل و… به اشتراک بگذارم و ازیشون بخوام بیایین اینطوری فکر کنید، اینطوری عمل کنید، قانون اینه و… اما نتیجه چه شد بعضی ها میگفتن حرفای قشنگیه، بعضی ها باهام بحث میکردن، بعضی ها هم منو بی دین و … و هیچ نتیجه نگرفتم که هیچ تازه انرژی ام را ضایع کردم و وقتم را تلف، تنها این نبود مدتی زیادی از اهدافم دور ماندم و حتی کار بجای رسید بجای تغییر دیگران خودم از مسیر پرت شدم و چه درد های که کشیدم و خدارا شکررر هزاران بار شکر خیلی زود بعد چک و لغد که خوردم به حال امدم و دوباره حالا در این مسیرم، خوب چند نکته را استاد هم گفته من هم بگم تا برای خودم همیشه دیگر یاد ٱوری کنم

    ۱. من توانای تغییر هیچ کس جز خودم را ندارم.

    ۲. من وقتی میتوانم به دیگران کمک کنم که خودم

    نتیجه گرفته باشم و تا وقتی ازم خواسته نشود که چیطور و اشتیاق برای تغییر نداشته باشد من کاری نمیتوانم پس بیخیال.

    ۳. هر کس که هنوز در درد و رنج است یعنی هنوز تکامل اش را طی نکرده، اجازه بدم تا خودش با برخورد به تضاد ها خواسته اش مشخص بشه و راهش را خودش پیدا کنه.

    ۴. من نمیخوام پایم را جای پای خدا بگذارم.

    ۵. تا زمانی که شخص خودش نخواهد تمام افراد دنیا هم که با هم یکجا بخواهند نمیتواند کاری برایش بکند و همچنان اگر شخصی خودش بخواهد اگر تمام مردم دنیانخواهند باز هم او میتواند.

    ۶. ضرب المثل که میگه خدمت نافرموده جایز نیست همینه دیگه، بعد خیلی قرضبار و ٱدم بد هم خواهم شد بجای اینکه کمکی کرده باشم.

    ۷. دیدم وقتی میخواهم کسی را بزور در این مسیر میکشم، بر علیه ام جبهه گرفته و لجباز میشود، پس چرا؟؟؟

    و مواری زیادی دیگر که شاید باشه فعلا حضور ذهن ندارم باشه.

    اما یک نکته دیگر هم لازم به ذکر است : من فکر میکنم و همانطوری که در فایل گفتگو امشب گوش دادم

    اینه که خودی همین مرحله که در اول وقتی من با این قوانین ٱشنا شدم و کوشش برای تغییر دیگران کردم هم یکی از مراحل بود که باید طی میکردم، یعنی یکی از مراحل تکامل ام بود خدارا هزارن بار شکر که فهمیدم و این مرحله را سپری کردم با اینکه استاد در همون اول میگفت اما من باز امتحانش کردم و این خیلی خوبتر شد تا بعد از این …

    خدارا بی نهایت سپاسگزارم که به من فرصت داد تا این متن را بنویسم و به خودم گوشزد کنم که عبدالواحد فقط خودت.

    در پناه الله یکتای بی همتا، شاد، ٱرام، سالم باشین و نخواهید بزور کسی را تغییر دهید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    محمدباقر دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 2295 روز

    سلام به استاد محبوب عباسمنش عزیز

    و همراه و عزیز دلش مریم بانوی شایسته

    و سلامی گرم در این صبح زمستانی خدمت همه دوستان عزیز عضو سایت عباسمنش دات کام

    روزگاری بود من نوجوان بودم و شوری در سر داشتم ، در روستا در عالم سادگی با همولابتی ها زندگی میکردیم ، تقریبا سطح زندگی همه یکی بود با کمی اختلاف تربیتی فرهنگی انهم در اثر رفت و آمد با ادمهای خارج از روستا و تردد به شهرهای اطراف

    از انجاییکه پدر من اهل تجارت و داد و ستد بود با مردمانی خارج از روستا و منطقه سر و کار داشت و تقریبا بیشتر روزها به شهر سفر میکرد و بقول معروف ادم معروف و سردیار روستا و منطقه بود ، در نتیجه کم کم سطح انتظارات و بینش و فرهنگ خانواده ما از بقیه اهالی روستا متفاوتر مینمود

    وقتی کلاس دوم دبستان بودم پدر بعنوان اولین کسی بود که یک کامیون کمپرسی خرید و عمویم راننده آن بود یادم هست این کامیون بقول مردم هم آهوی بیابون بود و هم عروس خیابون ، هم سنگ و خاک و کود حیوانی برای کشاورزی در منطقه جابجا میکرد هم تقریبا هر شب افراد مریض و خانمهای باردار دم زا را میرسوند به بهداری در روستاهای دور و نزدیک و گاهی هم که عروسی در محل بود یا روستاهای همجوار همین کامیون میشد ماشین عروس ، و عروس و چند نفر خانم دیگه جلوی کامیون و مردم هم بالای کامیون سوار میشدند و به جشن و بزن و بکوب و شعر خوانی مشغول میشدند

    چه روزگار ساده و پر هیجان و بی آلایشی بود ؟!!!

    در اون زمان بیشتر در تابستونها من با کامیون برای حمل بار بیشتر بین شیراز و بوشهر میومدم و زرق و برق شهر و روشنایی شهر و تردد و ماشین های مختلف و مغازه ها را میدیدم و ایده هایی بذهنم میرسید، در عالم بچه گی آروزهای بزرگتر از سن خودم و متفاوتر از هم سن و سالانم داشتم ، میخواستم روستایمان را شهر کنم ، میخواستم فرهنگ ادما را تغییر بدم ، میخواستم امکانات اب و برق و جاده و خیابانهای آسفالته را به روستا بیارم ، دوست داشتم مردم روستا کت و شلوار بپوشن و خانما دامن و کت و مینی جوب ، وای خدایا چه خواسته هایی داشتم ، چه فکرهایی میکردم ، اصلا سطح انتظار و توقعات من را هیچ یک از دوستانم نمیفهمید

    من در عالم رویا پردازی خودم بزرگ میشدم ولی آن اتفاق نمی افتاد ، وقتی اومدم کلاس اول راهنمایی، عمویم که افسر نیروی دریایی بود من را برد پیش خودش بندرعباس، من در منطقه منازل سازمانی نیروی دریایی در سورو که تازه اسرائیلی ها آنرا ساخته بودند درس میخوندم ، این مدرسه خیلی مدرن و دارای تمام امکانات رفاهی و تحصیلی بود ، رئیس هیات امناء مدرسه والاگهر شهریار خواهر زاده شاه و فرمانده نیروی دریایی بندرعباس بود ، خلاصه خیلی به این مدرسه میرسیدند و کلا من از یک دنیای دیگری اومده بودم که هیچ تشابهی به این دنیا نداشت

    اینجا با کت و شلوار و لباس فرم و پاپیون و اونجا بعضی از بچه ها هنوز با پیجاما میومدن مدرسه ،

    حالا من مونده بودم با اینهمه تفاوت در فرهنگ و پیشرفت و شهریت ، از سویی و عقب ماندگی روستا از سوی دیکر چه کنم ، بهر صورت نتوانستم برای توسعه و تغییر روستایم کاری بکنم ، هر چند در ناآگاهی اما به مرور زمان و با درس و پیشرفت خودم تغییر کردم و برای بسیاری از جوونها شدم الگوی موفقیت و پیشرفت

    اما موضوع به همینجا ختم نشد ، من بعد از درس و دیپلم رفتم سربازی و بعد از دوسال که برگشتم حالا خیلی بیشتر از قبل بدنبال تحقق آرزوهای دیرینه ام هر چند اگر نه برای تغییر روستا ولی برای بالا کشیدن خانواده ام از روستا به شهر

    خیلی زود وارد بازار کار و تجارت شدم و خیلی زود موفقیت های بزرگی را رقم زدم زود مشهور شدم و حالا تمام تلاشم موفقیت اعضای خانواده و دیگر دوستانم بود

    نمیخواهم وارد جزئیات بشوم فقط در جهت تایید مطالب استاد عباسمنش عزیز، من واقعا تمام این اتفاقات را تجربه کرده ام

    خانواده ام را اوردم ، کمک کردم درس خوندن ، حتی خواهران و برادرانم از خونه من رفتن خونه بخت ، ولی چه اتفاق افتاد، فکر میکنید عزت و احترام من بالاتر رفت پیش خونواده ام، شاید در اون زمان که بمن نیاز داشتن اینطور بنظر میرسید ، ولی وقتی به سرانجامی رسیدند ، و من پس رفت کردم ، از نگاهشان ادم ساده و خراج و پول بر باد بدهی بودم که با بی برنامگی زندگیمو از دست دادم ، یکنفر به گذشته و ایثارگری های من نگفت و محکوم هم شدم ، و همین از خود گذشتگی های بی جای من و بی توجهی بقیه به اوضاعم باعث ایجاد انتظار و توقعاتی در من شد که بین ما فاصله ها انداخت و هیچ یک از افرادیکه من به اونا کمک کردم نه تنها جانش که پیراهن تنشان هم برای من نسوخت ، ولی من تمام وجود و زندگی و جوونی خودم و همسرم را گذاشتم و نمیدانم برای چی ، و امروز کسی یادش به گذشته که نمیاد هیچ بلکه اون رفتارهای از خود گذشتگی من شاید به تمسخر گرفته میشود

    استاد جان درست میفرمایید من نتونستم بکسی کمک کنم بلکه همه وجودم را گذاشتم تا خودم را به نابودی ببرم تا خودم را کوچک کنم منی که بزرگترین ، مهربانترین ،و قهرمان زندگی اعضای خانواده و بسیاری از دوستان و آشنایانم بودم منی که افراد زیادی را از زندان نجات دادم و پول دادم تا با پرداخت بدهی شان از زندان آراد بشن ، همه از من گذشتند

    نتیجه:

    اینکه ما نمیتونبم دیگران را تغییر بدیم و با این اشتباه خودمون را نابود میکنیم و از قافله پیشرفت عقب میمونبم ، و همان دیگران دیروز رندان امروز میشوند و تو را کوچک و نادان و گمراه میدانند و این قانون طبیعت است این قانون خداوند است ، این اشتباه و توهم است که من میتوانم من تعهد دارم من مسئول خانواده ام هستم و این در تقاضی آشکار با شعار دیگران کاشتند و ما خوردیم ، حالا باید ما بکاریم تا دیکران بخورند

    نه اینطور نیست هر کسی نان از عمل خویش خورد ،هر کسی مسبب پیشرفت و پسرفت ، موفقیت و شکست ، عزت مند شدن و بی عزت شدن خودش است

    استاد عباسمنش عزیز چه پیامی برای روز سیزدهم سفر من داشتی و مرا به اعماق تاریخ و اتفاقات زندگیم بردی ، تا با پوست و گوشت و استخوانم بفهمم کجای کارم اشتباه بوده و دیگران را مسبب اوضاعم ندانم

    برای همه شما دوستان عزیز خوشبختی و ثروتمندی و عاقبت بخیری در پرتو الطاف خداوند خواهانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    علیرضا بهادری گفته:
    مدت عضویت: 1310 روز

    روز سیزدهم

    سلام خدمت بمب انرژی من و خانم شایسته و تمام دوستان عزیزم.

    این فایل تقریبا زندگی گذشته منو تحت شعاع خودش قرار میداد.

    البته الان هم گه گاهی فراموش میکنم و ادعا میکنم که همه چیز بلدم و دوست دارم عزیزانی که کنارم هستند رو از تجربیات خودم مطلع کنم.

    همیشه به بن بست خوردم و نتیجه ای معکوس گرفتم.

    نمیدونستم چرا اینجور میشه به همین دلیل کمکهایم را بیشتر میکردم.حمایت هایم را بیشتر میکردم اما هیچ وقت بهتر نشد.

    یک مثال واضح که تو زندگیم بود برادرم بود که متاهل بود و دو فرزند داشت.

    در گیر اعتیاد شد و در عرض ۳ سال تمام زندگیش را به تاراج داد.

    به اسرار خواهرهایم و از خانوادگی که داشتم اورا به مراکز سم زدایی بردم به این امید که بهبود پیدا کنه و از این مسیر برگرده.

    کرایه خونه عقب افتاده اش را دادم.

    مایحتاج زندگی خانواده اش را فراهم کردم.

    اما بعد از دو ماه دوباره برگشت سر خانه اول.

    این شیوا ۴ بار ادامه پیدا کرد.

    هر چی بیشتر کمک میکردیم اوضاع بدتر میشد.

    همیشه به خودم می گفتم اخه همسر و بچه هاش چه گناهی کردن.

    پس بزار به اونها کمک کنم.

    فکر میکردم اینجوری میتونم زیر چتر خودم حمایتشان کنم.

    تا اینکه یک روز پسرش که دیگه بزرگتر شده بود روبرویم ایستاد و گفت عمو تو جلوی پیشرفت ما رو گرفتی لطفا کار به زندگی ما نگیر.

    خیلی ناراحت و عصبانی شدم و تصمیم گرفتم دیگه کاری نداشته باشم.

    دوستان الان با توضیحات استاد من میفهمم که من نه تنها اونا رو بلکه احساس بد و اتفاقات بد رو خودم واسه خودم رقم میزدم.

    چون احساس میکردم اونها میتونم زندگی شون رو راه ببرند.

    از خدا غافل شده بودم که اون خدا تمام بندگانش رو به یک اندازه نعمت داده و اونها باید تکامل خودشون رو طی کنند تا به نتیجه برسند .

    الان میفهمم که از زمانی که من اونها رو رها کردم خداوند حمایتشان کرد.

    ارگان دولتی اونها رو زیر پوشش گرفت . خانم داداشم رفت سر کار

    پسرش رفت سر کار

    یک خونه شیک اجاره کردند

    برادرم هم به خاطر رفتارهای غیر اجتماعیش به زندان محکوم شده بود.

    در اونجا به سر عقل اومده بود. و توانسته بود خور بشه.

    اما من فهمیدم که نمیتونم کسی رو تعقیر بدم

    فهمیدم هر کس که الان در هر وضعیتی که هست دقیقا جایی یه که باید باشه.

    فهمیدم که انگشتم به طرف خودم باشه و خودم و تعقیر بدم.

    فهمیدم که من باید بندگی کنم و اجازه بدم خداوند هم خداییشو بکنه.

    در پناه ایزد منان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    معصومه داوری گفته:
    مدت عضویت: 1279 روز

    روز سیزدهم‌

    با سلام خدمت استاد گرانقدرم و هم خانواده عزیزم

    دقیقا صحبت‌های استاد رو که گوش میکردم اشگ در چشمانم جاری شده بود در حالی که همه اینهارو در زندگیم تجربه کردیم ..کارهای اشتباهی که الان می‌فهمیم که چه ضربه هایی به زندگیمون وارد کردیم

    و خودمون پیشرفت نکردیم هیچ و به قول استاد چه حرف و حدیث‌هایی هم پشت سرمون زده میشد..

    کمک‌های بی دلیلی که شاید از زندگی خودمون میگذشتیم بلکه دیگران کارشون راه بیفته ..دلسوزی‌های بیجایی که فقط وفقط باعث نابودی زندگی خودمون میشد ..تو فامیل شده بودیم دست به خیر دیگران ،هر کس به جایی گیر می‌کرد مارو می‌شناختند..البته من خودم اینجوری نبودم و همسرم اینکاره بود ..آنقدر این کمک‌ها ادامه داشت که از زندگی و پیشرفت خودمون یادمون شده بود و مارو به مرز فلاکت کشونده بود ..خیلی گرفتاریها برامون به وجود آمد و خیلی اوضاع بهم ریخته بود

    جوری بود که فاصله میان منو همسرم از همدیگه دور شده بود .اوضاع مالی امان نابسامان شد ..و چیزهایی هم که خودمان داشتیم از دست دادیم .تمام این اتفاقات درست وقتی به پایان رسید که قوانین رو درک کردیم و من و همسرم با آقای عباسمنش آشنا شدیم و شروع کردیم روی خودمون کار کردیم ..وقتی کمی جلو آمدیم فهمیدیم که چه کارهای اشتباهی انجام می‌دادیم که زندگیمونو تحت تاثیر درآورده بود فهمیدیم که دست از کمک کردن دیگران برداریم ..فهمیدیم که ما نمیتونیم دیگران رو تغییر دهیم ..فهمیدیم که اشکال کار از خودمونه و ما باید خودمونو تغییر دهیم و هر کسی سر جای درستش واقع شده ..و نان باورهای خودشو میخوره

    یاد گرفتیم که نعمتهای خداوند بیشمار هست وبرای همه یک اندازه آفریده شده

    یاد گرفتیم که از سر راه دیگران کنار برویم و بگذاریم خداوند کار خودش رو انجام بده

    ما مسوول رفتارهای خودمان هستیم .و با تغییر کردن خودمان و ساختن الگوی مناسب در درونمان می‌توانیم به دیگران کمک کنیم در غیر اینصورت ما موظف به انجام دادن تغییرات دیگران نیستیم ..جز اینکه ضربه بزرگی به خودمان زده خواهد شد..

    درست وقتی به درک این قوانین رسیدیم درهای رحمت به روی ما گشوده شد وتمام مشگلات از سر راه ما برداشته شد ..آدم‌های اضافی زندگیمان حذف شدند ..وبه این درک و آگاهی رسیدیم که اول خودمان مهمتریم ..وبرای پیشرفت زندگیمان چگونه تلاش کنیم و ایده کسب کنیم ..برنامه ریزی داشته باشیم ..و یکسری از عادت‌های شخصی کاذب رو از خودمون دور کنیم .هدف بگذاریم و برای رسیدن به خواسته هایمان تلاش کنیم

    این در حالی بود که قبل از قوانین اثری ازین برنامه نبود و مادرک نمی‌کردیم..

    خدایا شکرت بابت قوانین جهان هستی که اینقدر دقیق عمل میکنه و ثابت است…

    خدایا شکرت که اگه با قوانین آشنا نبودیم معلوم نبود چه بلاهایی سرمون در میومد

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت …

    شادو پیروز و کامیاب باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    گل گفته:
    مدت عضویت: 1852 روز

    سلام ب استاد عزیزم گام ۱۳

    این قانون ک “همه چیز برای همه یکسان دردسترس است و هرکس ک بخواهد درمدار قرار میگیرد” اوج عدالت خداست و البته ک کسی بخواد جا پای خدا بگذاره ب خودش ظلم کرده..

    ما فقط کنترل جهان خودمان را داریم و مسعول زندگی فقط و فقط خودمان هستیم. حتی فرزند ما انتخاب خودش را دارد چ برسد ب خواهر و دوست و ..

    البته ک در جامعه ما این رفتار های بظاهر دلسوزانه ارزش محسوب میشه ولی خب جامعه اکثراوقات خلاف جهت قانون پیش رفته ک الان اوضاع مردم این شده.. خداروشکر میکنم برای اینکه بدون تعصب تمام این صحبت های استاد عزیزم را از صمیم قلب تایید میکنم و در مدار درستی هستم.♥️♥️😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    محمد علی گفته:
    مدت عضویت: 3613 روز

    سفر نامه فصل اول – روز سیزدهم درود بر خدای بی منتها

    خدای رو بی نهایت شاکرم ، که امروز بواسطه آگاهی های این فایل متوجه یکی از خلاء های مهم باوری خودم شدم ، و از دستان بی نهایت خداوند که در این دنیا به من کمک می کنند ، سپاسگزارم.

    از استاد عباس منش سپاسگزارم که برای شناختن این خلا درونی از طریق این فایل مرا راهنمائی فرمودید.

    از سرکار خانم شایسته سپاسگزارم که با فرا خواندن من به این سفر ، مرا در کشف این نقطه ضعفم ، به من کمک کردند.

    استاد عزیز چقدر زیبا گفتی که بر اساس احساست این فایل رو ظبط کردو و امروز خداوند را شاکرم که مرا هم فرکانس ،موج احساس درونی شما نمود و باز هم سپاسگزارم که به این فرکانس رسیدم که این راهنمائی شما رو دریافت کنم.

    امروز بایستی این فایل رو من میشنیدم و شنیدم و خدای رو بی نهایت سپاسگزارم بابت این هم لطف و کرم بی نهایتش.

    استاد جون من تو خانواده ای بزرگ شدم که کمک کردن به دیگرون عادی ترین چیزه ، یادمه از بچگی همیشه من میدیدم که خانوادم دارن به دیگرون کمک می کنن ، انقدر تکراراین موضوع تو دوران رشدم زیاد بود که منم این کار رو بدیهی و عادی میدونستم ، پس دقیقا میدونم اون همسایه تون و یا تجربیات خود شما چطور بوده ، و مزد بی منت خدمت کردن به کسیانی که هنوز به بلوغ فرکانسی نرسیدن چیه ، چون از این طریق اونقدر برام از این دست تجربه اتفاق افتاده، که نگو.

    خدمت کردنهای بیش از حد به دیگرون ، اصرار برای اینکه راه درست زندگی دیگرون چیه ، منش و رفتار و باور اینکه اصلا ژن من برای اینکار و باورتون نمیشه حتی تست های شخصیت شناسی که میزدم ،غالبا من رو یاری رسان ، هدایتگر و ناجی و … معرفی میکردن و اینها همه باعث شده بود که من باور کنم ، میتونم زندگی دیگرون رو بهبود بدم.

    ” به جای اینکه با موفقیت خودم و کسب خوشبختی ، الگوی مناسبی برای دیگرون باشم ” ” بیشتر دنبال این بودم که من باید هر کاری کنم که دیگرون موفق بشن ، از کمک مالی ، مشاوره ، گذشت از سهم خودم تو موارد مشترک و … تا خدمات بیش از حد که بعد از یه مدت از نظر دیگرون حکم یه وظیفه میشه و وقتی خدمتی و کمی نبود ، متوقعانه میگفتن چرا اینکار رو نمی کنی.

    *-

    البته باید اینم بگم که تو زمینه کمک به خانواده ها و افراد نیازمند ، سالمندان ( کهریزک و … ) ، دیوانگان (امین آباد و .. ) ، معتادان و … هم همین روش رو من از خانوادم به ارث بردم ، ولی من واقعا الان دیگه نمیدونم فرقی بین این کمک و اون کمک های بالا هست ، یا هر دو تاش همون مسیر اشتباهه ؟

    الانم تو کلی خیریه و گروه های این قبیل کمک رسانی ها ،مشغولم .

    *-

    واقعا الان که دارم این متن رو مینویسم نمیدونم که کدوم کمکه ، کدوم خدمت و اصلا باید چیکار کنم؟

    چون واقعا خیلی از مواقع که میرم و خانوده های خیلی نیازمند و آبرومند رو پیدا میکنیم و کمکی بهشون میرسونیم ، یا وقتی دیونه های از اون چیزهای که میبرم براشون ذوق زده میشن و یا وقتی فقط با نشستن و گوش کردن به درد دل یه سالمند تو آسایشگاه و هم نوا شدن با اون آواز قدیمی و زیباشون ، بهت میگه که خیلی سبک شده و احساس بهتری داره و …خیلی حال خوبی بهم دست میده.

    من واقعا بعضی وقتا شده که تو اون لحظات دستگیری این عزیران فکر می کنم دست دیگم تو دست خداست.

    *-

    الان که دارم این متن رو مینویسم ، و میخوام بین کمک کردن ، خدمت به خلق ، گره کشائی و … مسیر درست زندگی ، موفق شدن یه نفر دیگه و .. فرقی بزارم نمیتونم.

    من باید تفاوت کمک به دیگرون با اینکه بخوام زندگی دیگری رو تغییر بدم رو تمیز بدم ، و نکته همین جاست.

    بارالهی مددی

    خدایا از پرتو معرفتت به زندگی من بتابان.

    *-

    خوب به قول استاد نمیشه آدمی رو پیدا کرد که همه باوراش درست و صحیح و سالم باشه، پس منم بر اساس همین و نکات طلائی و کاربردی این فایل شروع میکنم و برای خودم تکرار میکنم که :

    ” من باید بپذیریم که نمیتوانم سونوشت کس دیگری را به سمت خوبی یا بدی تغییر دهم ”

    “من باید تسلیم این اصل مهم باشم ، که من در تغییر دادن دیگران ناتوانم ”

    “من نمیتونم زندگی کسی رو که خودش نمیخواد ، عوض کنم ”

    ” من با صرف انرژی برای تغییر دیگران ، فقط مسیر خودم را تغییر میدهم ”

    و

    ” من فقط قادر به تغییر دادن زندگی و سرنوشت خودم هستم ” و بس.

    چون همونطور که استاد به عنوان یه اصل مهم میگه :

    ” کسی که توی مدار موفقیت نیست ، کسی که خودش نمیخواهد موفق بشه ، کل دنیا هم اگر بخواهند ، این اتفاق برای این کس نمیفته ”

    ” کسی که خودش نمیخواد حرکت کنه ، کل دنیا هم با زور نمیتونن حرکتش بدند ”

    *-

    سئوال کلیدی برای تغییر باورم : من چگونه میتونم به دیگرون کمک کنم ؟

    “من فقط باید با رسیدن به موفقیت و خوشبختی خودم، میتونم الگوی مناسبی برای کمک به دیگران باشم “.

    پس من اول از همه باید این خلا درونی که ناشی از اینه که من خودم رو ناجی ، حامی و یاور زندگی دیگرون میدونم رو با باور مناسب جایگزین کنم.

    برای اینکار از جملات طلائی استاد برای این باور سازی استفاده می کنم:

    ” تک تک ما به یه اندازه به خداوند نزدیک هستیم ”

    “همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم ”

    ” تک تک ما به یک اندازه به این خان نعمت دسترسی داریم”

    ” بعضی از آدمها خودشون ، خودشون رو از نعمت محروم میکنند ”

    *-

    چه زیبا گفتی استاد عزیزم که :

    زندگی طبیعی : یعنی زندگی سالم ، شاد ، پر از نعمت و ثروت ، پر اززیبایی و آرامش ، پر از روابط قشنگ ، پر ازروحیه خوب ، پر از عشق ، پر از یکتا پرستی ، پر از خوشبختی ، پر از سعادت و پر از نعمت .

    این یه زندگی طبیعیه و هر انسانی میتونه زندگیش اینطوری باشه و هر چیز غیر از این یعنی زندگی غیر طبیعی، پس :

    اگر من قوانین جهان هستی رو درک نکنم ، زندگی من غیر طبیعی میشه.

    *-

    حالا دردها ، رنجها و مشکلات به این دلیل وارد زندگی انسانها و من میشه که به من بفهمونه قوانین هستی چیه.

    نکته طلائی اینه که بعضی ها زودتر این قوانین رو میفهمن و بعضی ها دیرتر ، ولی ” هر کسی در زمان خاص خودش میفهمه ومن نمیتونم زمان فهمیدن کسی رو زودتر یا دیر تر کنم”

    خدایا چقدراین جمله بی نظیره ، چقدر برای من معنا داره ، چقدر به من کم میکنه تا خلا درونیم رو پر کنم.

    خدایا بی نهایت شکرت که خلا درونی من رو با نور آگاهی بخش و معرفت به قوانین غیر قابل تغییر جهان هستی ، پر می کنی.

    خدایا بی نهایت شکرت بابت این نورِ آگاهی ، که باعث بوجد اومدن تک تک سلولهای بدنم شد.

    “من در برابر تغییر دیگران تسلیم هستم و با تمام وجود حرف شما استاد عزیز رو قبول دارم.”

    *-

    “من باید اجازه بدم دیگران ، راهشون رو پیدا کنند ”

    وای استاد عباس منش ” عزیز دل خداوند ” چقدر این جملت در درون من غوغا به پا کرد ، من با اونکارهای که فکر میکردم صحیحه ، داشتم بر خلاف رودخونه شنا میکردم ، فکر میکردم دارم رسالتمو ، هدف خلقتمو انجام میدادم ، اما داشتم قوانین بدون تغییر جهان رو بر هم میزدم.

    واقعا اون کارهای من ” که فکر می کردم میتونم زندگی کسایی رو که دوستشون دارم رو عوض کنم “، ترمز بزرگی تو مسیرم بود .

    من باید اجازه بدم ،هر کسی راه خودش رو پیدا کنه ، در حالی که من فکر میکردم من وظیفم اینه که راهنمای اونها باشم ، خیلی از دوستام و آشناهام بهم میگفتن تو مثل شخصیت اون فیلمی هستی که کمک میکرد افراد و خانواده هایی که توی یه منطقه آلوده به رادیو اکتیو ، رو نجات بده ،و در اون لحظه آخر، خودش هیچوقت همراه اونها از اون منطقه خارج نمیشد.

    *-

    یادمه چندین سال پیش ؛ اونقدر به یکی از نزدیکترین دوستام در خصوص مزایای تجارت تو دوبی گفتم که اون شرکت بزرگ و موفقش رو تو ایران ول کرد و رفت دوبی و بعد از چند سال بهش زنگ زدم و گفتم میتونی برام ردیف کنی بیام اونجا ….

    میدونی استاد جوابش چی بود؟ بهم گفت ممد تو خودت باعث شدی من بیام اینجا ، تو خودت تمام قوانین و راه ها رو به من یاد دادی ، بهم گفت ، یادته به من گفتی اول یه ماشین بگیر تمام شیخ نشین ها رو بگرد و ببین اگه حالت خوب شد و اونجا از اینجا بهتره ، بدون اون کشور ، جای توست.

    بهم گفت ممد وقتی من اونکار تو رو کردم ، با همون ماشینی که گرفتم و تمام امارات رو گشتم ، اومدم لب دریا و کلی گریه کردم و گفتم ، ممد راست میگفت ، اینجا جاییه که من باید باشم.

    حالا به من زنگ زدی میگی برات ردیف کنم ، بیایی اینجا ، تو خودت منو اینجا فرستادی ….

    *-

    وای استاد ، وای مریم بانوی عزیز ، چیکار با من کردید.

    من باید امروز این فایل رو گوش میدادم و همین جا از خدای رحمان و رحیم خودم کمک میگیرم و تعهد می کنم که این خلا درونی خودم رو با نور معرفت و آگاهی نسبت به قانون و اصل هستی که به من میگه “همه ما به یک اندازه به خداوند نزدیک هستیم ” مملو کنم.

    خدایا بی نهایت شکرت که با نور الهی ، مسیر زندگی طبیعی زندگی رو نشونم دادی.

    خدایا کمکم کن با موفق و خوشبخت شدن خودم ، بهترین الگو برای اونایی که دوستشون دارم باشم.

    *-

    من بی نهایت دسترسی به نعمت های خداوند دارم

    من در تمام لحظات زندگی ، آسوده و تسلیم پرودگارم هستم

    من همواره در طول زندگی به خداوند قادر توکل می کنم

    من به قوانین غیر قابل تغییر خداوند ایمان دارم

    خداوند رحمان و رحیم ، بی نهایت مسیر و دست برای کمک به من در این دنیا داره.

    من خود به خودی و از راحت ترین مسیرها و ساده ترین راه حل ها به ثروت ، خوشبختی ، آرامش و شادی می رسم.

    خدایا بی نهایت شکرت

    بار الهی دلی شاد ، روانی پاک و تنی سالم در طول زندگی ، برای هم سفرمانم آرزومندم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 1319 روز

    با نام خدا آفرینش و خدا قوت به شما عزیزان

    همه ما به یک اندازه به نعمت ها خدا دست رسی

    داریم اگر کسی خودش بخواهد حرکت کند ودر مسیر قرار بگیرد به بی اندازه طریق هدایت می‌شود این که ما بتوانیم کسی را به سمت خوشبختی و یا بدبختی هدایت کنیم از این کار ما

    محروم هستیم هر کس اگر دستش را دراز کند

    به سمت خدا خداوند هم دست او را می‌گیرد وهدایت می‌کند

    اگر ما بخواهیم به کسی کمک کنیم با کمک به خودمان این کار را باید انجام دهیم

    یعنی وقتی ما ثروتمند باشیم اون وقت از شما می خواهند که چطور ثروتمند شدی بعد شما او را هدایت می کنید

    دقیقا این داستان همسایه داستان زندگی من بود

    من هم این ضربه را از محبت کردن خوردنم

    ودر اوایل زندگیم از همه چیز گذشتم تا به دیگران

    خدمت کنم اما همان افراد چنان ضربه ای به من زدند که تا ابد یادم نمیرود

    تا کسی خودش نخواهد حرکت کند شما هیچ کاری برای اون نمی توانی انجام دهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1353 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام و درود استاد عزیز

    و همراهان روزشمار

    برگ ۱۳ روز شمارم

    خدایا ممنونم از اینکه در جمع دوستای عزیزم هستم

    باور هایی که از قبل داشتم همیشه اینطور فکر میکردم که انسان هایی که زندگی عالی دارند از هر لحاظ اونا دست راسی بیشتری به یک سری نعمت ها دارند که من ندارم و همش فکر میکردم که خدا ی لطف خاصی به اونا کرده و این باعث میشد که من بیشتر احساس عدم لیاقت کنم نسبت به دیگران

    و فکر میکردم که من حتما انسان لایقی نیستم

    برای دریافت نعمت ها ولی از این فایل فهمیدم که استاد راست میگه همه انسان ها به یک میزان به نعمت ها و خود خدا دست راسی دارند.

    اگر من الان مثلا از نعمت ثروت فراوان بی بهره هستم به خاطر خودم هست که ثروت نیومده به زندگی

    به خاطر باور هایم هست که جلوی ورود ثروت رو گرفتم ن اینکه خدا نخواسته یا دولت و..‌باعث شده

    و اینم فهمیدم که کسی که چه در جهت پیشرفت خودش بخواد حرکت کنه و چه برعکس هیچکس نمیتونه جلوش رو بگیره بجز خودش و باور های خودش.

    و اینو فهمیدم که اگر فکر میکنم کمک کردن به دیگران کار خدا پسندانه هست فقط فقط موقعی میتونم این کار را بدون صدمه به خودم انجام دهم که خودم یک الگوی خوبی توی زندگی ام باشم.خودم موفق باشم تا دیگران من رو الگو قرار بدن

    خدایا شکرت

    خدایا چقدر این آگاهی ها و عمل بهشون باعث میشه ما عالی زندگی کنیم

    تشکر از همه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    شمیم کردستانی گفته:
    مدت عضویت: 1536 روز

    سلام استاد مهربونم و دوستای عزیزم

    استاد من هر روز ،روزم رو با شما و تمرکز روی خواسته هام شروع میکنم.

    و چند روزی هست که دارم به احساسم توجه میکنم یعنی توی طول روز ۲۴ ی حواسم به احساسمه چون شما گفتین احساس قطب نمای مائه و از رو احساسمون میفهمم داریم میریم به سمت خواسته یا ناخواسته و گفتین

    احساس خوب = هدایت‌های منبع

    من امروز صبح وارد سایت شدم و با خودم گفتم که برم جدیدترین فایل سایت رو ببینم زدم رو ویدیو و شما داشتین راجب این صحبت میکردین که به خاطر حیونهاتون خودتون رو محدود نکردین و تصمیم گرفتین برین سفر و..

    استاد من داشتم ویدیو شما رو نگاه میکردم ولی همش حسم بد بود و استرس داشتم و چون متعهد شدم که به احساسم توجه کنم ویدیو رو استپ کردم که ببینم چرا حسم بده ،چه افکاری از تو ذهنم گذشته که حالمُ بد کرده ،بعد دیدم نه هیچ فکر بدی نبود تو سرم ،فک کردم من پیداش نمیکنم اون فکری که از تو ذهنم گذشته و حالمُ بد کرده( حس استرس داشتم ،یکمم انگار حس عجله که زودتر این فایل تموم بشه)

    استاد من دیدم منتظرم زودتر ویدیو تمو م شه و انگار اون ویدیو نیاز ِِاون لحظه ی من نبود.

    من عاشق مسافرتم و این روزا خیلی دلم از این ماشینای کمپی تقریبا مثل ماشین شما میخواد.استاد من ویدیو رو عوض کردم و رفتم اون ویدیو تون که با ماشین فورد قرمزتون برای کمپ اماده میکردین رو دیدم ودقت کردم و دیدم که حالم خیلی بهتر شد.

    و متوجه شدم که اینطور نیست که همیشه حال بد ما به خاطر افکار ِتوی ذهنمون باشه ، ممکنه به خاطر چیزایی که داریم میبینیم و میشنویم ،کاری که داریم انجام میدیم باشه ،حتی اگه اون چیزی که داریم میبینم خیلی هم خوب باشه و تو فرکانسِ مثبت باشه ،من متوجه شدم این یکی ویدیو هم با خواسته من هماهنگترِ و هم نیازِ امروزم و این لحظه ام و شاید باید ویدیو قبلی رو فردا یا ماه دیگه نگاه کنم،کسی چه میدونه🤷.

    فقط میدونم که اون🧚(خدا،نیروی برتر ) بهتر از من میدونه که الان توی این لحظه و ثانیه چی برای من بهترِ و لازممِ😊

    و من ازش ممنونم که هدایتم میکنه

    اونم انقدر آسوووون ،با احساسم

    من امروز یکم بهتر متوجه شدم که چرا میگین که احساس راهنمای ماست.

    والان هم به این ویدیو هدایت شدم.🧚

    اون لحظه که گفتین همه مابه یک اندازه به خدا و به نعمتهاش دسترسی داریم قلبم آروم شد💞

    تو کامنتهای قبلیم گفته بودم که من پیج فروشگاهی دارم

    هدایت بعدی من این بود که متوجه شدم درسته که پیج من فروشگاهیِ ولی من نباید با هر ضرب و زوری تو پیجم استوری یا پست بزارم از محصولاتم.

    و فهمیدم ( آگاهی ،نیروی برتر،خداوند) خودش قدم به قدم من رو هدایت میکنه و من فعلا باید تمرکزم رو بزارم روی اون کاری که بهم گفته و باید اون رو انجام بدم.

    استاد داشتم به فایلاتون گوش میکردم و دقیقا همون لحظه ( آگاهی،خداوند) شروع کرد باهام حرف زدن

    و بهم گفت درسته که الان اعترضات و اعتصاباتِ ،درسته که تو اینستا پر از اخبارو…ست و همه چی بهم ریخته ولی تو اونورو نگاه نکن ،برگردونن روت رو از اون سمت و اینورو نگاه کن، اینور نورِ،نگران نباش ،استرس نداشته باش ،به بیرونت( اعتصابات و شلوغی ها) توجه نکن ،من بهت میگم قدم به قدم چیکار باید بکنی تو فقط انجامشون بده

    منم گفتم چشم

    استاد حس کردم اون جلوتر رو ( چند ماه دیگه رو،آینده رو ) میبینه وازش خبر داره ولی من نه

    انگار که اون دوردستها رو میتونه ببینه و من نه.

    من نهایت چند قدم جلوتر رو بتونم ببینم.

    پس باید به حرفش گوش کنم💗

    چیزی که به من الهام 🧚میشه فقط مختص به منه و نباید راجبش با دیگران مشورت کنم و فقط باید انجامش بدم

    سپاس از همه🙏🙏🙏💎

    من متعهد میشم که راجب این مطالب با هیچ کس صحبت نکنم جزء بچه های سایت

    و همینطور متعهد میشم که تا نتیجه نگرفتم راجب کاری که دارم انجام میدم و بهم الهام شده و تا به پایان نرسوندمش درموردش با کسی صحبت نکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1352 روز

    سلام بر دوستان واستاد عزیز

    من تا قبل از اینکه این فایل را گوش کنم ، هدفی که داشتم این بود که با کمک آموزه های استاد وتلاش خودم ، به آنچنان ثروت وپول دست پیدا کنم تا بهترین ماشین وخانه برای خودم و اعضای خانواده بخرم ،

    حتی تعین کرده بودم برای برادرانم چه ماشینی بخرم و برای خواهرم چه ماشینی بخرم، وبرای پدر ومادرم خانه لوکسی بخرم . برای خانواده همسرم هم در نظر داشتم چیزها ی بخرم که الان واقعا ندارندو ولازم دارن.

    ولی با این فایل فهمیدم نیازی نیست، دلسوزی دیگران را بکنم.، الان فهمیدم باورهای خوب وثروت ساز خودم را قوی کنم وموفق بشم وعالی بشم.

    حتما این افراد که برنامه داشتم کلی وسایل برای آنها بخرم ازمن سوال می‌کنند، ومن وقتی که عطش آنها را دیدم قانون را به آنها معرفی بکنم . بقیه کار به عهده خودشان وبس.

    از استاد وخانم شایسته تشکر میکنم بخاطر ظبط این فایل.

    🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: