همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم - صفحه 32

1214 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد جهانی گفته:
    مدت عضویت: 2174 روز

    به نام خداوند وهاب و هدایتگر

    در13مین روز سفر پر برکتم هستم و خواستم در تایید حرفای استاد بگم که منم تجربه ی اینو داشتم که بخوام بقیه رو مث خودم کنم که نتیجه دلخواهی نداشتم و جالبیش اینه ک موقعی که قصد کردم به روی بقیه تاثیر بذارم خودم شبیه اونا میشدم…منم اوایل که این مطالبو در فایل های دیگ میشنیدم ذهن منطقیم مخالفت میکرد و به قولی غیر منطقی میدونست این مطالبو ولی الان فک کنم به بهترین نحو ممکن درک میکنم این مطالبو و باید سرم به سنگ میخورد تا متوجه حرفای استاد میشدم که اصلا بابتش ناراحت نیستم و به چشم تجربه ای که باید اتفاق می افتاد تا من بزرگ تر شوم به انها نگاه میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    هانیه گتمیری گفته:
    مدت عضویت: 1784 روز

    سلام استاد گرانقدر

    من تجربه این موضوع رو دارم سالها به دنبال تغییر نگاه خانواده ام به زندگی بوده ام و در نهایت بدهکار شدم که تو باعث یکسری از مشکلات ما شدی ولی از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم به زندگی خودم برسم و دست از تغییر دیگران بردارم الان حس بهتری دارم هر چند فرصتهایی رو از دست دادم ولی خودش برای من درس بزرگی بوده و وقتی من مسیر موفقیت و آرامش رو طی میکنم خانواده ام هم راه خودشون رو پیدا کردند و راهی رو میرن که فکر میکنن درسته و من به نظرشون احترام میذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    Ramtin Seisan گفته:
    مدت عضویت: 2919 روز

    به نام خداوند وهاب

    هر چقدر بخوام احساسم رو به شما بگم نمیتونم که من چطور هدایت شدم به این فایل، داستان از این قرار است که من برادر زاده‌ای دارم که ۱۰ساله هست ۸ سال پیش وقتی‌ ایران بود این بچه انقدر به من وابسته بود که دختر ۲-۳ ساله پشت من گریه میکرد، می‌خواست با من باشه حتی بیشتر از مادرش، زمانی‌ که خواستم مهاجرت کنم میگفت عمه من رو با خودت ببر، و من بهش گفتم الان کوچولو هستی‌ وقتی‌ بزرگ شودی میام میبرمت پیش خودم، هنوز بعد از ۸ سال این بچه یادش و به من میگه عمه پس کی‌ من رو می‌بری، پدر و مادرش از هم جدا شدن و من بیشتر فکر می‌کردم باید راهی‌ پیدا کنم که بیارمش حتی مادرش هم خیلی‌ راضی‌ هست از این کار، ۲ روز پیش شنیدم که مادرش خیلی‌ بیخیال و در تربیت این بچه کلا یکم بی‌ بندو بار هست، این دختر ۱۰ سال رو هر جایی‌ میذاره شب بمونه، هر چیزی بشنوه و خلاصه چیزهایی‌ که ظاهراً واسه یه بچه ۱۰ ساله جالب نیست، و من باز به این فکر افتادم که باید واسه این بچه یه کاری کنم، یه جوری بیارمش، من خودم دارم مهاجرت می‌کنم به آمریکا و اصلا شرایطم جور نیست، و خیلی‌ فکر می‌کردم که چیکار کنم، چطور کمکش کنم، یه جورایی خودم رو مسول میدیددم که من به این قول دادم، نباید ناراحتش کنم و بیرمش که اینجا توی یه محیط سالم و با امنیت بالا زندگی‌ کنه، اگر می‌خواستم الان این کار رو کنم مطمئنا خودم از مسیر خارج میشودم، و تمرکزم از زندگیم میرفت به سمت این بچه، خدا امروز من رو به صورت کاملا معجزه آسا هدایت کرد، من هزاران بار به این شکل هدایت شدم و امروز بهم الهام شدم که بزنم روی دگمه نشانه من، واقعا که خداوند به همه ما به یک اندازه نزدیک است.و باز به من یاداوری کرد که تو مسول کسی‌ نیستی‌، تو نمیتونی‌ اون و هیچ کسی‌ حتی بچه خودت رو خوشبخت کنی‌، جز اینکه خودش بخواد، خدارو شکر، احساسم خیلی‌ خوب تر شد، ذهنم هنوز براش مقاومت داره اما باید با تکرار این فایل بپذیرم که من فقط مسول خوشبخت کردن خودمم.

    یکی‌ از نزدیکان من که شرایط مالی‌ نرمال داشت، ما یک خونه خالی‌ داشتیم و واسه کمک به اون، بهش گفتم بیا این خونه و به مبلغ خیلی‌ کم، ۱/۳ اجاره هر ماهش به ما بده، حالا جالبه که این آدم رو دپرس تر از قبل میبینم، و هر وقت دیدمش داره ناله ندارم ندارم میکنه، باورم نمیشه که این آدم چطور وقتی‌ هزینه هاش کم شده حتی از نظر مالی بدتر شده، حتی به من زد و گفت انقدر پول داری قرض بدی ماه دیگه پس بدم ههههه، شوکه شدم اصلا، گفتم ببین وقتی‌ تو فکر میکنی‌ میتونی‌ به دیگران کمک کنی‌ این اتفاق میفته، الان میفهمم که حتی بخشش ۱۰درصدی ما باید از روی دلسوزی نباشه، باید خود خواهانه باشه، واقعا خداوند رو با تمام وجودم شکر می‌کنم که با این اتفاقت قانون رو به من داره بیشتر ثابت میکنه، ما واقعا تونایی تغییر زندگی‌ دیگران رو نداریم، و نمیتونیم کسی‌ رو خوشبخت یا بدبخت کنیم، ما نباید احساساتی عمل کنیم، وای که این هنوز پاشنه آشیل من هست که گاهی‌ هنوز تصمیمات احساسی‌ واسه خانوادم میگیرم و وقتی‌ ضربه دیدم میفهمم داستان رو.

    خیلی‌ وقتها شده که انقدر تمرکز کردم به اونهایی که دوستشون دارم که از خودم غافل شدم، یعنی‌ این تمرکز با ارزش رو من هدر دادم، بابا جان به جای دیگران به خودت فکر کن، رو خودت کار کن، والا اگر به جای این دلسوزی‌های بیخود و نصیحت‌ها بشنم رو خودم کار کنم، ایرادای خودم رو برطرف کنم چی‌ میشد، الان میدونم که خیلی‌ نشتی انرژی داشتم و دارم، حتی در مورد همسرم، اون می‌خواد وزن کم کنه، می‌خواد برنج و نون رو حذف کنه، من تمرکزم رو گذشتم رو اون و از خودم کلا غافل شدم، چقدر بده، چقدر ما ایراد داریم که باید برطرف کنیم، این همه رو خودم کار کردم ، هر روز و هر روز بلا استثنا دارم این فایلها رو بارها گوش میدم ، روی خودم کار می‌کنم باز از یه جا دیگه میزنه بیرون، خداوندا هر لحظه ما رو هدایت کن، به مسیری که پر از نعمت، سلامتی‌، ثروت و خوشبختی‌ هست، ممنونم استاد عزیزم.

    خداوندا سپاسگزارم برای لحظه به لحظه هدایت هات.

    Somi

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 1891 روز

    با سلام،

    چقدر این آگاهی ها با تجربیات زندگی ما و درون ما هماهنگه و زمانی که استاد مطلبی رو میگن فوری به خودم میگم، اِ، پس بگو چرا اونجا اینطوری شد،….

    راستش همین دیروز داشتم با پسر خاله ام که تازه ۱۹ سالشه صحبت میکردم و ازش میخواستم که فلان کتاب رو بخونه و حالا که اول راهه اون دیگه تجربه های اشتباه منو نداشته باشه بعد دیدم انگار دارم آب توی هونگ میکوبم ولی ناراحت نشدم و این موضوع رو میدونستم که تا کسی توی مدار دریافت اگاهی ها نباشه و تشنه ی موفقیت نباشه با کمک این و اون تغییری نمیکنه و بعدم به خودم گفتم که تا زمانی که خودم موفق نباشم و اون مطلبی رو که در موردش صحبت میکنم توی زندگیم ندارم اصلا نباید به خودم اجازه بدم که به کسی راه و چاه نشون بدم که در اون صورت خودم رو مسخره میکنم.

    بنابراین تصمیم گرفتم که فقط روی دنیای درونی خودم و مسیر خودم تمرکز کنم و با این کار نه فقط به خودم بلکه به همه کسانی که دوستشان دارم و به من نزدیکند هم کمک میکنم،و یک فرد موفق برای همه انسانهای روی زمین و حتی افرادی که بعد از او میایند هم یک الگو و سرمشق میشود در واقع سبک زندگی او حتی پس از مرگ هم به دیگران کمک میکند و باعث انتشار خیر و برکت میشود .

    خداوند مهربان همه ما رو در راه رسیدن به زیبایی و موفقیت یاری کند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1864 روز

    به نام خدای مهربان.سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته ودوستان هم فرکانسم.روزسیزدهم سفرنامه.چگونه میتوان به دیگران کمک کرد امروزبادیدن این فایل به این باوررسیدم همونطورکه مانمیتونیم کسی روتغییربدیم نمیتونیم به کسی هم کمک کنیم اگه رفتارکسی مارو ازارمیده قطعا همون رفتاردروجود خودمون هست پس سعی کنیم خودمون روتغییربدیم واونوقت میبینیم که طرف مقابل هم تغییرکرد یااگه دلمون میخوادبه کسی کمک کنیم باید خودمون رو درهرزمینه ای قوی وفول بکنیم تا الگوی رفتاری موفقی شناخته بشیم آنوقته که به دیگران کمک کردیم.من خودم خیلی دلم میخوادبه همسرم کمک کنم تا افکارمحدودکننده اشو بذارکناراما هیچ کاری نمیکنم واصن باهاش دراین موردبحث نمیکنم وفقط دارم خودم رو قوی میکنم وروی باورهام کارمیکنموهروزتغییرات چشمگیری پیدامیکنم واین بهترین کمک به همسرم میشه ومطمئنم اون هم خودش میخوادکه رمزموفقیتمو بهش بگم.فعلا اصن خبرنداره من عضوسایتم میخوام توشرایطی متوجه بشه که من موفقیتهای بزرگی رو کسب کرده باشموبه امید رسیدن به اونروز…..همتون رو دوست دارم وبه وجوتون میبالم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مهدی وثوق گفته:
    مدت عضویت: 1909 روز

    بنام خداوند بی نیاز و بنده نواز

    در مدار سیزدهم سفرنامه پر برکت

    —— —– ——– ————- ————–

    چطور ، به چه زبانی ، به شکلی میتونم از تو مهربان خدای من تشکر کنم ؟

    چطور ، به چه زبانی ، به چه شکلی میتونم حمد و ثنای تورو بگم ؟؟

    نمیدونم…

    جز چیزی که خودت بهم یاددادی ” علمه البیان ”

    فقط در این لحظه و تمام لحظات عمرم میتونم بگم ” الحمدلله رب العالمین ”

    و واقعا ذهن و تخیل محدود من توانایی درک صفت ” رب ” در ابعاد ” العالمین ” رو نداره…

    چقدر دلم میخاد ذوب بشم در این شعور – رب العالمین – و

    نمیدونم

    خدایا شکرت

    یکی دوروزه زندگیم یا دقیق تر بگم حس و حال یک حال و هوای تازه داره بخودش میگیره

    حسم میگه تازه این اولشه ، قراره جوانه ها سرازخاک بیرون بزنن بزرگ بشن ، شکوفه دنیاتو رنگی رنگی و خوشبخو کنن و میوه ایمان برسه تو دلت

    الان دقیقا حس نم بارون اول بهارو دارم – هوا مطلوب ، یه نمی همه جا هست ، پرنده ها خدااااااا نمیتونم تایپ کنم

    چقدر حسم خوبه

    این روزا به لطف تضادی با کسی ، تقریبا در ارتباط نیستم …

    اما خودمو تو آینه زیاد میبینم ، یه جوری لبخنده رو صورتمه ، یه ذوقی تو چشامه که اگه کسی ببینتم شاید بگه چت شده ؟ چی برنده شدی ؟ چکار کردی ؟ ذوق وخوشحالیت برای چیه ؟

    و اگه با دید ناظر به زندگیم در بعد مادی بررسی بشه ، هیچ تغییر ایجاد نشده ، هیچ تغییری!

    اما از دید معنوی ……

    چی میتونم بگم . واقعا چطور با کنار هم چیدن کلمات میتونم مفهوم عظمت

    یا مفهوم آرامش

    یا کم کم عبارت عشــــق رو بیان کنم

    ببین کی داره حرف از عشق و عاشقی میزنه !!!! مهدیییی که تو پرسشنامه جلسه اول عزت نفسش گفته : اصلا یگ تعارف و رودربایستی بین منو خدا هست که خجالت میکشم سرمو موقع حرف زدن باهاش بالا بگیرم ، اصلا جوریه شرایط که فقط در حد یه سلام خداحافظ !!!

    اما الان … واقعا نمیدونم چطور این همه عاشقانه ، این همه حس خوبی که در حال تبادل بین منو انرژی منبع یا همون خدا در حال جریانه !!

    واقعا این حس و حال هیچ وقت تو چشم و ابروی اون پسر دیده نمیشد ، اصلا به زبونم بعضی حرفا جاری نمیشد

    واقعا معجزه هست ، چیزی به ذهنم ازین حالتی که تو وجودم ، توی افکار داره شکل میگیره ندارم بگم – شاید بشه گفت جهش کوانتومی !

    اما نه — نمیدونم اصلا چی هست این چیزی که تایپ کردم ، این حس من ، این حالتی که به وجود اومد ، فکر میکنم لحظه وصال هدایت الهی هست

    اونه که بر زبانم جاری میکنه

    اره اونه

    الرحمن – خلق الانسان – علمه البیان

    شاید نوشتاریش اشتباه باشه ، نمیدونم اما این جلمه تو وجودم تکرار شد.

    مثه عصری که یک صدایی اومد و گفت فبای الاء ربکما تکذبان

    کدامین یک از نعمت های پروردگار رو میشه نادیده گرفت ؟ اولش نفهمیدم منظورش چیه

    تااینکه سرچ کردم ! و 31 بار فقط توی یک سوره تکرارش کرده!

    خدایا شکرت

    چی میتونم بگم از درکی که تو بهم فهموندی

    خدایا ازت سپاسگذارم.

    —- – — – – —–

    این مقدمه ای بود که بر دلم جاری شد چقد حس خوبی پیدا کردم با تایپ کردنش

    بریم سراغ درکی که تا این لحظه (97) ازین فایل ارزشمند تحت عنوان ” چگونه میتوان به دیگران کمک کرد ” پیدا کردم

    فک کنم این حالت که ادم وقتی یه شعور درست رو درک و پیدا میکنه (معنوی) ، دلش میخاد با همنوعش به اشتراک بذاره ، به صورت قریضه ای تو وجود همه هست که باید کنترل بشه

    چرا گفتم یک چیز خوب معنوی ؟ چون مثلا اگه فردی یه معدن طلا(مادی) پیداکنه هیچ وقت این ذوق فهموندن و راهنمایی به این گنجو به کسی نداره –

    باید دقیقا در خصوص امورش و صحبت کردن در مورد قوانین و باور هایی که ازین درگاه استخراج میکنم همون استراتژی رو داشته باشم که درمورد معدن طلا دارم !

    تــــــــــا روزی که نتایجم از زمین تا اسمون شد اون موقع حتما میان میگن مهدی گنج پیدا کردی ؟ به ماهم بده نقشتو ، اون موقع فقط میگم : عباس منش دات کام !

    و میرم چون خلوت درون و مکالمم با حضرت حق از هرچیزی واسم مهم تره !

    اینجا منم میخام مثه بقیه دوستان یه خاطره کوچولو از رفتاری که در خصوص گفتن نقشه گنجم به دیگران داشتم یادداشت کنم :

    من به خاطر از دست دادن پدرم تو سنینی که تازه خودمو داشتم میشناختم این باور خیلی شدید تر تو وجودم شکل گرفت که باید من نقش سرپناه رو واسه مادر و خواهرم بازی کنم.

    باید علاوه برگلیم خودم گلیم اونا رو هم بکشم بیرون و این ضرب المثل اشتباه تبدیل به یه باور مخربی شد که زندگیم تا همین دو ، سه ماه پیش عضویتم ، دائم تو فشار و هر لحظه در سیکل قربانی شدن داشت میچرخید –

    چی بگم ازون همه نیازواحساسی که مثلا خودم تحت عنوان جملات مخربی همچون فداکاری ! ایثار و از خودگذشتگی به خودم حروم کردمو در لباس سوپرمن تقسیمش کردم بین خانوادم .

    البته خداروشکر من و خواهر و مادرم همیشه قدر دان محبت بودیم و خداروشکر هدایت شدیم که این محبته که از دستان شخصی که به طرق مختلف ابزار میشه تبدیل به بت و شرک نشد ، تق ریبا !

    بگذریم …

    این مبحثواستاد تو دوره عزت نفس کامل تشریح کردن و اونجا چه بغضی گلومو فشار داد که خدااا چه کلاهی خودم بر سر خودم ، مادرم خودش بر سر خودش و خواهرکوچولومم به تبعیت ما این ظلم رو در حق خودش کرده بود //

    فقط بخاطر باور های اشتباهی که حاکم وقت برای ادامه قدرت و ثروت اندوزیش به طرق مختلف تو گوش ما فرو کرده بود ، کما کان علارقم سم پاشی و حذفشون بازم ریشش هست…

    در اصل میشه گفت سوء استفاده ازین عناوین ایثار ، رشادت ، ازخودگذشتی و ازین دست کلمات ریشه در عمق تمدن های هزار ساله داره و چیز عجیبی نیست

    بگذریم

    یادمه اون روزای اول اشناییم با استاد ، اولین چیزایی که تو وجودم شکل گرفت همین باور من توانایی تغییر زندگی دیگران رو ندارم ، بود

    و خداروشکر در همین راستا رفتارامم کم کم داشت تغییر میکرد

    مطابق منوال مادرم از من چیزی خواست و گفتم متاسفم در توانم نیست ///

    چند ثانیه ای تو چشامم نگاه کرد ، با تداعی حس ناتوان بودن گفت باع شه و رفت

    اولاش احساس گناه میکردم و نجوا ها میگفت مهدی خیلی خودخواهی !!!

    بعدش تکه پازل جور شد ” اونا خودخواهن که میخان من مطابق میلشون رفتار کنم ”

    در واقع اونا خودخواهن که بجای تلاش کردن و حل کردن مسئله هاشون ، میزنن به تنبلی و میخان من مسئولیت هاشونو انجام بدم !

    البته اعتراف میکنم اوایل با یه خشمی هم این کارو انجام میدادم !!

    روزی مادرم گفت : مهدی ، این اقای عباس منشــــت خوبه هاااا ، از قران میگه ، در مورد خدا حرف میزنه اما ارتباط تو باهاش باعث شده ” بی رحم ” بشی !!

    دقیقا گفت بی رحم !!

    گفتم حاج خانم چون من اجازه نمیدم دیگران ازم کولی بگیرن ، بارشونو به دوش نمیکشم شدم بی رحم ؟؟؟ اگه بی رحمی اینه که من میخام تو این سلوک سر همه رو ببرم !!!

    گفت : دیگرانو از خودت نرون ! چند نفرو هم دور و برت نگه دار !

    اون زمان ، روزای اول عضویتم بود و باور نکرده بودم ” خدا برای بنده اش کافی است ”

    چیزی نگفتمو سکوت ، بحث ادامه پیدا نکرد

    و خدا اون زمان لبامو به هم دوختو نخواستم خودمو ثابت کنم بهش ، فقط یه حسی بهم میگفت چیزی که استاد میگه درسته ، مهم نیس کی چی میگه

    و خداروشکر روزا گذشت و این حالت بیشتر شد تو وجوم

    البته بازم چند باری خواستم از گنجی که پیدا کردم درموردش با دوستام حرف بزنم یا خانوادمو مجبور به تغییر تفکر و رویه بدم ؛ که خداروشکر تضاد برخوردشون بحدی زیاد بود که کلا بیزار شدم از موفقیتشون!!!!!

    یادمه دوستم مسئله ای رو چندین بار عنوان میکرد و دائم میگفت نمیدونم چرا داداشم با من اینطوری برخورد میکنه من بهش گفتم چون تو میخای تغییرش بدی ! سریع بحثو عوض میکرد تا اینکه فهمیدم چون ازین دیالوگ خوشش نمیومده بحثو عوض میکرده

    یک روز دیگه همون دیالوگو گفتو منم گفتم چون تو میخای باورشو نسبت به زندگی تغییر بدی باهات سر ناسازگاری برداشته ، بذار جوری که میخاد رفتار کنه تو نمیتونی دیگرانو تغییر بدی ، این دنیا با تنوع عقاید و سلیقه ها داره پیشرفت میکنه ، این دنیا برای حرکت و گسترشش هم نیازمند به مهندس ناظر داره همم عمله بنا و کارگر ساده

    تا خواستم بیشتر واسش توضیح بدم صورتش سرخ شد ، بلند گفت مهدی تورو همون قرانی که میپرستی !! ( ته دلم گفتم قرانو میخونم ) دیگه انقد این حرفتو تکرار نکن ” باور باور باور ” بذار خودم یک فکری واسش میکنم تو نمیخاد راهنماییم کنی !!!

    قسم قران داد منو و خیلی شوکه شدم !! اخه چرا ؟؟؟

    توی دایره العارف من قسم دادن اون هم به مقدسات خیلی نقطه قرمزه

    اون روووووز اخرین باری بود که در این خصوص باهاش حرف زدم و بماند که رفته رفته با تغییر مدار من ایشون هم حضورش تو زندگیم کمرنگ شده

    این روزا چقد لذت میبرم ، گاهی مادرم یا گاهی همکارم میگه فلان کارو بهش بگو انجام بده اشتباه نکنه یا یاداوری کن یا راهنماییش کن ، خیلی زیبا میگم ” به من مربوط نیست !

    خیلی راحت ، چقد لذت میبرم ، ینی یه جورایی چون لذت میبرم بهش توجه میکنم و چون توجه میکنم هی بیشتر دیالوگ هایی میشنوم و باز با لبخند میگم به من مربوط نیست !

    البته فرق میکنه با لحظه که مثلا دارم میبنینم یه شخص کور در حال افتادن تو چاهه !!

    البته اعتراف میکنم بقدری این عضله ” به من مربوط نیست زندگی دیگران ” تو وجودم قوی شده که گاهی هم حس میکنم واقعا بی رحمم!!

    تا اینکه امروز فهمیدم اساس هستی بر همین منواله

    ینی هیچ کسی رو نباید کار به کسی باشه – تو سوره حج ایه دوم یه تصویری رو قران نمایش میده از حالتی که همه مردم واقعا درک میکنن که خداوند برای هر کسی کافی است

    یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما ارضعت و تضع کل ذات حمل …

    روزی که آن را ببینید ، هر شیر دهنده ای پستان از دهان شیرخواره اش میگیرد ، و وحشت زده از او دور میشود ، و هر بارداری از ترس ، وضع حمل میکند ، و مردم را مست میبینی در حالی که انان مست نیستند …

    تازه این باور ، مفهموم این ایه تو وجودم کاشته شده و الان در مدار توضیحش نیستم

    فقط یه جورایی بیشتر واسم تصدیق کرد که هر روز من باید مصداق اون روزی باشه که پرده ها کنار رفتنو با چشم دیده نشانه های عظمت و تغییرات الهی در حال وقوع هست.

    یک ایه دیگه از قران یک ترمز واسم ایجاد کرده که در امتدادش همین احساس گناهه و همین صفت بی حرم بودن که گاهی به خودم میدم – یه جورایی میگه نه تو باید به دیگران کمک کنی و …

    اون ایه اطعام هست که توش گفته میشه طعام خودشونو در حالی که روزه بودن روز اول به مسکین و روز دوم به فقیر و روز سوم به اسیر دادن

    البته در این خصوص توی گزارش دوره عزت نفسم کاملا برون ریزی کردمو باورهای مخربی که باز بخاطر سوء استفاده حاکم وقت ایجاد شده رو تشریح کردم اما خیلی قویه

    از خدا میخام کمکم کنه به درک درستی از ایه های قران ، به درک درستی از قوانین الهی و شناخت خودش منو برسونه

    درپایان متشکرم از استاد عزیز و مریم خانم دوست داشتنی و هرکه در این بزم نقش دستی از دستان خدا رو داره بازی میکنه .

    ارادتمند

    مهدی وثوق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  7. -
    نوید محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1999 روز

    به نام خداوند روزی دهنده ی مهربان

    سلام خدمت هم فرکانسیهای عزیز واستاد گلم و خانم شایسته نازنین

    خداروسپاسگذرام که به من فرصتی دوباره داد تا سیزدهمین روز عشق رو آغاز کنم و از از فایل روز سیزدهم بهترین استفاده را داشته باشم به نظر من همه ی ما به این فایل نیاز داشتیم چون خود من مطالبی رو که در این فایل گفته شد رو تجربه کردم اگه کسی نخواد به خودش کمک کنه اگه نخواد موفق بشه اگه واسه خودش تعهد نداشته ما هرچی بهش بگیم هر چقدر بهش کمک کنیم مثل آب دادن به گل مصنوعی میمونه هیچ رشدی نمیکنه و ما بیشتر مورد تمسخر مورد واکنش بد طرف مقابل قرار میگیریم پس ما بهتره اول خودمون پیشرفت کنیم خودمون دست آورد های عالی تو زندگی مون بدست بیاریم و وقتی افراد موفقیت مارو دیدن و خواستن خودشون هم قدمی واسه زندگی شون بردارن اونوقت ما میتونیم کمک شون کنیم و البته در اون صورت به قول استاد حتی اگه ما نخوایم کمک کنیم هم چون طرف خودش میخواد پیشرفت کنه جهان و خداوند از بی نهایت طریق به اون فرد کمک میکنه و ما نباید به هیچ کسی دلسوزی بی جا کنیم چون به جای کمک به فرد به خودمون یا حتی اون فرد بیشتر ضربه میزنیم پس در مرحله اول خودمون باید بهتر بشیم و پیشرفت کنیم تا دیگران از ما الگو بگیرند

    عاشق همتون هستم انشالله موفق و شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    فائزه مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1845 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    امروز سیزدهمین روز سفرنامه

    من در گذشته خیلی درگیر این بودم که زندگیت اطرافیانم ،کسانی که دوستشون دارم تغییر بدم…. راهنمایی کنم، باهاشون صحبت کنم و آنها را از شرایطی که دارند خلاص کنم.

    غافل از اینکه صحبت کردن راجع به مشکلات اونها… بیشتر را دارم دعوت می کنم مشکلاتشون رو به زندگی خودم .

    خودمو درگیرش می کنم اعصابم خورد می کنم حالمو بد می کنم.

    پسر عموی دارم که خیلی دوسش دارم متاسفانه درگیر بیماری اعتیاد است خیلی از من کوچیکتره خیلی دوسش دارم و دوست ندارم که درگیر چنین مشکلاتی باشد باهاش صحبت می کردم بهش مشورت می دادم ولی میدیدم هیچ تغییری نمیکنه.

    الان با صحبت های استاد فهمیدم که هر کسی خودش میتونه… زندگیش رو تغییر بده هیچکس نمیتونه به کسی دیگه کمک کنه در جهت خیر نه در جهت شر

    ما خودمون مسئول زندگی خودمون هستیم.

    بعد از خیلی صحبت کردن و مشاوره دادن دیدم نتیجه ای نداره هیچ تغییری نمیکنه بیخیال شدم بی خیال شدم و به حال خودش گذاشتم دیگه زیاد ارتباطی نداشتم.

    مدت‌ها بعد در زندگی شخصی خودم درگیر این بودم که اخلاقیات و خصوصیات همسرم را تغییر بدم می‌خواستم او شبیه اون چیزی که خودم دوست دارم بکنم.

    غافل از اینکه اون شاید دوست داره خودشون اینجوری زندگی کنه …

    به قول استاد هر کسی مسئول زندگی خودشو گفته بودند که هر کسی آزاد هرجوری دلش میخواد زندگی کنه ما نمیتونیم زندگی کسی رو تغییر بده بعد از مدتها سالها جنگیدن در به خاطر تغییر دادن همسرم بی خیال شدم بی خیال شدم و واگذار کردم به خودش که هر کاری دوست داری بکن …

    ولی شروع کردم روی ساختن خودم تمرین روی خودم روی باورهای خودم مشغول خودم شدم بچه شدم و بیخیال همسرم شدم به خاطر اینکه تغییرش بدم و دیدم که اصلاً خود به خود مشکلی که داشت خداراشکر حل شده خدا را صد هزار مرتبه شکر….

    فهمیدم و بهم ثابت شد که این گفته استاد درسته که هرکس مسئول زندگی خودشه اون طرف خودش باید بخواد تا مشکلش حل بشه تا نقصش برطرف بشه و اینکه من اگه رو خودم کار کنم اطرافیانم تغییر می کند و این دیدم بهم ثابت شد فهمیدم که کمک کردن و خیرخواهی برای دیگران زیاد از حد هیچ فایده ای نداره و بیشتر ما مشکل را به زندگیمون دعوت می‌کنیم بیشتر درگیر زندگی ما میشه پس بهترین کار و نکنیم

    باز هم این فایلی بود که من توی زندگیم تجربه کرده بودم خدا را شکر که فایل ها همه در جواب اون سوال هایی که توی ذهنمه و من منتظر بودم که راهنمایی شو بشنوم.

    نعمت ها فراوانی ها ثروت ها و همه چیزهای خوب و زیبایی ها خدا برای ما قرار داده روی زمین به نسبت مساوی برای همه انسان‌ها برای همه موجودات قرار داده ولی اینکه یکی بیشتر ازش استفاده کنه که کمتر از استفاده کنید بستگی به خود شخص داره بستگی به باورها،بستگی به اعتقاداتش داره ….

    بارها و بارها دیدم یکی که ثروتمند وضع مالیش بهتره مثلاً اطرافیان میگن که پس این حتماً دزدی کرده و کار خلافی کرده قبلا اینو می شنیدم شاید باورش کرده بودم شاید اصلاً مخالف این حرف نبودم ولی الان فهمیدم که شاید اون فرد باورش طوری بوده که ثروت و فراوانی بیشتری را جذب کرد از به خودش کرده است دلیل این نیست که یکی که وضعش خوبه ممکنه دزد باشه ممکنه کار غیرقانونی بکنه….

    فراوانی و نعمت روی زمین برای همه وجود دارد و همه باید ازش استفاده کنند یکی میخواد خیلی بیشتر استفاده کنه بیشتر برایش تلاش میکنه با براش و قوی تر میکنه و آنها را به سمت خودش جذب میکنه یکی میخواد با افکار پوسیده و قدیمیش بمونه توی فرق دست و پا بزنه دیگه بستگی به خود شخص دارد .

    خدا اینقدر مهربونه انقدر بزرگه که ذره ای میون موجوداتش میان انسان ها فرق نگذاشته و فراوانی هاشو برای همه قرار داده و فقط از ما خواسته که بریم به دستش بیاریم ،بخواهیمشون ،فقط باور کنیم که این نعمت ها برای ما هم وجود داره بریم جلو تلاش کنیم و به دست بیاریم…

    از وقتی دیگه تلاشی نمیکنم برای حل کردن مشکلات اطرافیانم حالم خیلی بهتره آرامشم بیشتره و فقط از خدا براشون طلب آرامش می کنم ،فقط از خدا می خوام مشکلشون حل بشه ،و خودم رو درگیر مشکلاتشون نمی کنم و مطمئنم که اگه من تو مسیر درستی باشم خدا انسان های بد اطراف منرو از زندگیم حذف می کنه به این ایمان دارم و به مسیر ادامه میدم رو باورهام کار می کنم خدا را صد هزار مرتبه شکر.

    باتشکر از استاد عزیز و مریم شایسته مهربان🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  9. -
    مینا _ از اتاقم تافلوریدا گفته:
    مدت عضویت: 2248 روز

    سلام به رهروان راه حقیقت

    🌹🌹سفرنامه روز سیزدهم 🌹🌹

    من اول بار که با این مسائل آشنا شدم یکسال کامل خودمو کشتم که به بقیه ی خونواده مم بگم کلی فایل و فیلم و کتاب به افراد خانواده ی همسرم میدادم تا بخونن گوش کنن و اونها خوب بشن تا من احساسم خوب بشه. ساعتها با خانواده ی پدریم صحبت میکردم اونقد از عباس منش برای پدرم میگفتم که حد نداشت فایلهاشو توی گوشیش ریختم توی گوشی برادرهام خواهرم . ساعتها برای همسرم این چیزها رو توضیح میدادم و فایلهای استاد رو تو فلش میریختم تا توی ماشین گوش کنه و تمام طول رانندگی فقط عباس منش گوش میداد اما نتیجه چی شد!!!

    یکسال بعد هیچکس هیچ تغییری نکرد من جمله خودم که بخاطر تمرکز روی دیگران و تلاش برای عوض شدنشون که همون توجه به شر به جای خیر است همچنان دور خودم میچرخیدم و خانواده ی همسرم حتی طرف فایلها هم نرفتن باوجودیکی خانواده ی دامادشون هم چندتا عباس منشی دارن اما اینا این وسط اصلا گوش هم ندادن. همسرم که خودش البته تاحد زیادی ناخوداگاه به قوانین عمل میکنه ولی یه جاهایی اساسی خلافش عمل میکنه و ترمز بزرگی واسه خودشه ،بشدت از استاد دور شد تا جایی که الان بنظرش مسبب بدبختیهاش عباس منشه که من از اون ادم توسری خور تبدیل شدم به یه ادمی که همه ی وابستگی هارو رها کرده و همه ی رابطه های پرتنشش رو قطع کرده و وقتی قبلها سر هرچیزی تهدیدم میکرد طلاقت میدم و من التماس میکردم که هرجوری دلش میخواد همون میشم فقط اون خوب باشه حالا یبار که گفت طلاقت میدم خیلی اروم و ریلکس گفتم باشه فردا وسایلمو جمع میکنم دخترمم واسه خودت نمیخوامش یعنی انچنان شک شد که گفت به به پشتت به کی گرمه که انقد راحت طلاق میگیری😁😁😁

    و برادرهامم که از اون کفردرار ها هستن فقط منتظرن من عصبانی بشم گلایه کنم یا چیزی بگم فوری میگفتن اهااع استادشیفو پس کو اون چیزیکه میگفتی همه چی فرکانسه پس کو اون عباس منشت و خلاصه در شرایطی که اصلا جاش نبود کفر ادمو درمی اوردن😕

    و من دیدم فایده نداره باید ولشون کنم اینا نمیشنون و خلاص . تا اینکه تو یه کانالی یه فایل از استاد شنیدم محتویاتش یادم نیست فقط این جمله ش یادمه گفت این قوانین رو به کسی نگید اصلا راجب این مسائل حرف نزنید تا روزیکه خودتون موفق بشید و خودشون بیان ازتون بپرسن و گفتن ایشونم اوایل از قوانین برای بقیه میگفتن و همه مسخره شون میکردن و اینا و تازه من فهمیدم ای دل غافل من چه اشتباهی کردم و الان یکساله و نیمه من چیزی به کسی نگفتم

    و این وسط تنهاکسی که خواهان تغییر بود خواهرعزیزم بود که الان عضو سایته و خیلی اروم و زیبا داره روی خودش کارمیکنه البته اونم بی سروصدا چون میدونه جو حاکم بخاطر اشتباه من علیه عباس منشه.

    و واقعا من تجربه کردم که نمیشه کسی رو به زور هدایت کرد هرکسی هرجاییه اونجا بهترین جاست. حتی پدرم که بیش از حد اخبار گوش میداد و مدام بهش میگفتم استاد میگه تلویزیون گوش ندید اخبار گوش ندید اصلا قبول نمیکرد تا اینکه تلویزیونشون سوخت و الان یکساله تلویزیون ندارند و از اخبار بی خبره و درامدش خیلی زیاد شده بود و خودش همش میگفت شکرخدا امسال سال خوبی بود منم میگفتم بخدا تاثیر این اخبار ندیدنه تاثیر اروم شدن ذهنته ولی اصلا قبول نکرد . الانم دوباره به اخبار روی اورده و صددرصد بازم تاریخ براش تکرار میشه ولی خوب من دیگه دست از دلسوزی برداشتم ترجیح میدم فقط روی خودم کار کنم.

    .

    از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  10. -
    قاصدک الهی گفته:
    مدت عضویت: 2489 روز

    سلام به استاد عزیزم سپاسگزارم استاد بابت این فایل سپاسگزارم خدا بابت هدایتت من با اینکه به قوانین ایمان دارم و به لطف الله نتایجی هم گرفتم ولی مدتها بود که همش یه استرسی داشتم روخودم کار میکردما ولی یه چیزی بود که تمرکزمو کمتر میکرد توی این دورهااکه میگذروندم کمی بهتر شده بودم ولی خب تا این چن وقت اخیر یه جورایی خواستم خب این مسیر الهی رو ادامه بدم واقعاا هم راه خداا برای من مقدسههه و ثابت شدس ولی این استرسه که بخاطر توجهم به موضوعی مخفی یا همون باور مخفیه حسمو بد میکرد ولی نمیدونستم باورم چیه که این فرکانسو دارم امشب هدایت خواستم از خدا تا ریشه این حس بدو بهم نشون بده و کمکم کنه تا تغییر کنم و خداوند چه زیبا پاسخ داد با هدایتش به این فایل

    واقعاا نگرانی من به خاطر دیگران بود اینکه فکر میکردم همش چرا من چرا من به اینجا هدایت شدم یه جورایی هم خوشحال بودم هم ناسپاس و یه حس بدی بهدموفقیتم داشتم حرف از عدالت میشد درک نمیکردم واقعااا همینطوریی بودماااا و صدای خدا با کلام استاد عزیزمممممم عباس منش

    اونجواییی که 2بار بلند تکرارررر کردن اونااا خودشون نمیخوانننن تغیییر کنن نمیخواننن موفق بشنننن از شدت هیجان نمیتونم بنویسم 😆🙌🙆همین 2کلمه برای من کلییی حرف داشت قانونو تفسیر کرد نمیخوانننن اگر بخوان خداوند هدایتشون میکنه اگر الان من دارم این حرفااا را میشنوم نه با گوشم و چشمام باکه با دلم بخاطر اینه که خواستم و بازم میخوامممم و خداوند هدایتتتت میکنه هرکسیو هرکی که هست با هر گذشته ای خدا قضاوت نمیکنه اونوفقط میبخشه من بازم بلند میگم نمیخوانننن چون خودمو بیاد اوردم سالهایی که پشت کنکور میموندم یه بار گفتم قبول نشدم چون فلان امکانتات رو ندارم امکانات اومد حتی بیشترربازم نشدم و من خودم به خودم آگاه هستم فقط یه علت داشت که نشد خودمممم خودم نمیخواستممم خدایا بابت این تضادم بابت این یاداوری شکرت یا زمانی که بخاطر تضادهاا 7سال شبانه روز گریه میکردم هر کارمیکردم جز افسردگیم و اوضاع بدتر شدن چیزی نسیبم نشد خدا از قانونش تخلف نکرد اون خدا یکتاس برای همس فرقی نمیزاره همه ما برای خدا عزیزم و به یک اندازه نزدیکشیم و هرجکر نگاه میکنم میبینم مننن خواستم فقط تغییر کنم به قول استادی هرجای زمین باشی فرهنگ جهانی یکیه ما همه ذاتمون راه درستو میدونه انتخاب با ماست پس یاد گرفتم دلسوزی نکنم که شرکه با خودم تکرار کنم اونا خودشون نمیخوان سفره خدا بازه من وظیفمه بندگی کنممم من در جایگاه خودم انسان خوبی باشم با عملم با رفتارم با نتایجم اونطوری میشم الگووو هرکه بخواد تغییر کنه منم دستی میشم از دستان خداا خداوند هدایت میکنه ادما رو به سمتم یادم و یاد گرفتم وابسته نبودن به چه معناس به این معنا که ممکنه من در خانواده ای باشم ولی ما هممون از یک خاندان نباشیم مثل نوح و پسرش و مثل همه ما که از یک پدرو مادر نیستیم ولی از یک خاندان هستیم

    ویاد گرفتم زمانمو بزارم روی خودم کشتی خودمو بسازم واقعا اگر ادعا دارم ادم خوبیم نباید حتی دیگران که له ظاهر مثل من فک نمیکنن رو قضاوت کنم باید انسان خوبی بشم اصل واساس اینه که انسان خوبی بشم تغییر ینی همین که خوبتر بشم بدونم خوبی چیه ینی باور خوب چیه قواب چیه اونو انجام بدم این تنها وظیفه منه همون عمل در راه رضای الهی بقیش با خداست اونوخدا وعده داده این مسیر مسیر سعادت دنیا و اخرته و در وعده خدا تخلفی نیست چون قانونه ثابته الحمدالله بابت این ارامش خدایاا شکرت که شایستگی اینو پیدا کردم در این راه باشم الحمدالله.

    در پناه خدا شادباشیدو رستگارر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: