اصل اساسی یک رابطه عاشقانه

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

سوال خیلی از افراد از ما این بوده است که:

چه راهکاری برای تجربه رابطه ای پر از آرامش و عشق وجود دارد؟

چه راهکاری برای فردی داری که از یک رابطه نامناسب رها اما باز هم درگیر رابطه نامناسب دیگری شده؟

چه کار کنم تا فردی که دوست دارم به خواستگاری‌ام جواب دهد یا به خواستگاری‌ام بیاید؟

چه راه کاری برای فردی داری که درگیر مشکلات ناشی از یک ازدواج نامناسب شده است؟

چه راهکاری برای فردی داری که اطرافیانش رفتار مناسبی با او ندارند؟

چه راهکاری برای فردی داری که همسرش در برابر بقیه خوش رفتار و سخاوتمند است اما نوبت به او که می‌شود، بد اخلاق و خسیس می‌شود؟

چه راهکاری برای فردی داری که هنوز هم موفق به برقراری رابطه‌ای توام با عشق و مودت نشده است؟

آیا یک راهکار جامع، یک قانون مشخص و ساده که پاسخ گوی تمام اینها باشد و هر فردی بتواند اجرایش کند، وجود دارد؟!!

 

پاسخ  قطعاً “بله” است.

زیرا جهان ما با قوانین مشخصی کار می‌کند که به سادگی می‌گوید: تمام تجارب زندگی ما، حاصل بازخوردهای جهان به فرکانس‌هایی است که در هر لحظه بوسیله کانون توجه مان، ارسال می‌کنیم. در جهانی چنین قانونمند، راه کار ساده این است:  فقط خودت را با این قوانین هماهنگ کن. یعنی برای تجربه رابطه‌ای توام با عشق،  همین دو قدم ساده را بردار:

قدم اول:

درک کن، بپذیر و ایمان بیاور همه روابطی که تجربه کرده‌ای، از همسری که با او زندگی می‌کنی، افرادی که با آنها وارد رابطه شده‌ای، افرادی که با آنها کار می‌کنی و نیز تک تک رفتارهایی که آنها با تو داشته‌اند را خودت با فرکانس‌هایت به زندگی‌ات دعوت کرده‌ای!

قدم دوم:

اگر از روابط ات، به هر دلیلی راضی نیستی، یعنی فرکانس های نامناسبی به جهان ارسال کرده ای! بنابراین برای تغییر فرکانس هایت وقت بگذار و فرکانس های هماهنگ با روابط دلخواهت را ارسال کن.

دوره عشق و مودت در روابط، راه کار جامعی است، که من برای ارسال فرکانس‌های مناسب و تجربه رابطه‌ای کامل، پیشنهاد می کنم. در این دوره یاد می گیری برای تجربه‌ی رابطه ای توام با عشق و مودت، حتی نیازی به توافق، تغییر یا راضی نگه داشتن شریک زندگی ات، یا فردی که رابطه ای عاشقانه با او می خواهی، نیست.

زیرا قوانین خداوند به وضوح این مژده را می دهد که  همه ما قدرت کنترل ۱۰۰ درصدی روابطمان را داریم و نه تنها با فرکانس‌هایمان تعیین می‌کنیم چه افرادی وارد زندگی‌مان شوند، بلکه تعیین می‌کنیم آن افراد چه رفتاری با ما داشته باشند و  چه ویژگی‌ای از خود  را در برابر ما بروز دهند:

سخاوتمند باشد یا خسیس، آرام، با احترام و خوش خلق باشد یا عصبی و تندخوی، وفادار باشند یا خیانکار، امین باشند یا دروغگو، …

در هر صورت کنترل ۱۰۰ درصد آنچه در روابط مان تجربه می کنیم، در اختیار فرکانس‌های ماست.

بنابراین، راه کار اساسی، تغییر فرکانس های خودت است نه یافتن مقصری بیرون از تو و تلاش برای تغییر دادنش!

راه کار اساسی این است: به جای هر تصمیم یا اقدام فیزیکی برای اصلاح روابط ات، ۳ ماه از زندگی‌ات را با “دوره عشق و مودت در روابط” بگذران و با کمک آگاهی‌ها و انجام تمرینات تک تک جلسات این دوره، ۳ ماه برای شناخت و ارسال فرکانس‌های هماهنگ با رابطه ای که می خواهی، وقت بگذار.

آنگاه جهان به محض دریافت فرکانس‌های هماهنگ با رابطه ای عاشقانه، قطعاً و بدون استثناء شما را به سمت روابطی هدایت می کند یا فردی را وارد زندگی ات می کند یا رابطه کنونی ات را به شکلی بهبود می بخشد، که آرزویش را داری.

آنگاه روابط زیبایی که وارد زندگی‌ات می‌شود، خانه امن و آرامی که در آن عشق را تجربه می‌کنی، رفتار شایسته و صمیمانه‌ی همسر و افرادی که با آنها در ارتباط هستی و… به شما خواهد گفت که چقدر ارزشش را داشت تا برای ساختن آن فرکانس ها، وقت بگذاری.

هزاران نفر با کمک این دوره توانسته‌اند رابطه‌ای توام با عشق و مودت را وارد زندگی‌شان کنند.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    220MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی اصل اساسی یک رابطه عاشقانه
    17MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

572 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ناهید رحیمی تبار» در این صفحه: 5
  1. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1153 روز

    سلام به استادعزیزونازنینم ومریم جون عزیزم.

    منم از کسانی هستم که این دوره رو چندین وچند بار کار کردم .

    بازم کار خواهم کرد چون تکرارشم بازم مطالبی رو برات یاد آوری می‌کنه که نیازه ما بدونیم.

    این دوره دوره ی خیلی خوبی بود.یادمه خیلی مشتاق بودم این دوره رو بخرم چون تو روابط عاطفی خیلی مشکل داشتم .

    واتفاقا این دوره رو به این منظور خریدم که هم خودم خیلی متعهدانه وهم همسرم گوش بدیم .

    البته هر کدوم جداگونه گوش کردیم.

    یادمه وقتی برای بار اول گوش کردم ،با توجه به صحبت‌های استاد فقط همسرم وکارای همسرم جلو چشمم وتو ذهنم تداعی میشد.

    به همین جهت زیاد موفق نشدم تغییری بکنم چون نظرم این بود که اکثر مشکلات ما، از سمت ایشونه .

    وجالب بود که همسرمم وقتی گوش میداد،بیشتر یاد اشتباهات من میفتاد .

    البته متوجه ی اشتباهات خودشم میشد چون بعضی از موضوعات بقدری واضح گفته میشد که مشخص بود چ کسی اون‌خصیصه ها وضعفها را داره .منتهی همسرم برای من اون قسمت‌هایی رو با حالت تهاجمی عنوان میکرد که منو مقصر بدونه .

    بله وقتی برای بار اول گوش کردیم متاسفانه به جای اینکه مشکلی رو حل کنیم ،دامن هم به مشکلات زدیم .

    ولی از اونجایی که من دنبال تغییر واقعی ودرست برای ایجاد رابطه ی بهتر بودم به همسرم گفتم میخام یه بار دیگه گوش بدم حتی اعتراف کردم که اکثر جلساتش رو با این دید ،گوش کردم که فکر کردم تو رو مقصر جلوه بدم .

    واین جالب نبود وباعث تغییر در من نمیشد و هیچ اتفاق خاص مثبتی تو روابط ما شکل نگرفت .

    انگار هردومون دنبال مچ گیری طرف مقابلمون بودیم .خب طبیعتا این به روند خوب روابطمون کمکی نمی‌کرد.

    تا اینکه تصمیم گرفتیم یه بار دیگه گوش بدیم بدون اینکه راجع بهش با هم صحبتی کنیم ونظری بدیم .

    ینی هر کی شخصا برای خودش وبرای بدست اوووردن آرامش خودش ،گوش بده وهر استنباطی که کرد همونو انجام بده بدون توضیحی !

    خودم به شخصه خودمو متعهد کردم گفتم ناهیداندفعه این دوره رو فقط با تمرکز کردن روی خودت گوش بده تا ببینی چ نتایجی میگیری .

    به همین جهت سعی میکردم،هر جایی که افکارم سمت همسرم میرفت، افکارمو جهت دهی کنم سمت خودم .

    اندفه برداشت من خیلی با قبل فرق میکرد.

    متوجه ی خیلی از اشتباهات خودم شدم.

    مهم تر از اینکه متوجه شدم هر اتفاقی بین منو وایشونه، مقصر وعاملش خودمم .

    ودرک این موضوع برام خیلی ارزشمند بود .

    خودش خیلی کمکم کرد که دست از خیلی از جنجالها بردارم .

    وانقد با خود محوری نرم جلو .

    تنهاجلسه ای که هر کاری کردم تمرکزم روی خودم بره ونرفت جلسه ای بود که در مورد وابستگی صحبت شد.

    چون همسر من به شدت این نقص رو نسبت به من داشت و البته هنوزم داره منتهی شدتش خیلی کمتر شده ولی هنوزم داره.

    ومن خوشبختانه این ضعف رو در خودم نداشتم .

    این دوره نگاه منو به خیلی از مسائلی که بینمون بود عوض کرد.

    سطح توقعاتمو خیلی پایین اووورد.

    اینکه صددرصد خودمو مقصر بدونم وخودمو عامل بوجود اومدن اتفاقاتی که بینمون میفته بدونم .

    حتی بابت کسب در آمدش ورسوندن من به خواسته هام .

    همه وهمه رو باید کنار میزاشتم .

    اینکه یاد گرفتم راحت از همسرم درخاست کنم .

    دنبال این نباشم که فک کنم به خاطر دوست داشتنش باید خودش بفهمه .

    به قول استاد نه ، اونا نمیفهمن باید تقاضا کنید.

    اینکه باور کنم افکار من اتفاقات زندگیمو خلق می‌کنه .

    اینکه چقدر میتونم نسبت به همسرم احساسمو‌خوب نگه دارم.

    اینکه چقدر توانایی تمرکز به نقاط مثبت همسرم رو دارم .

    وباید این جزع ویژگی‌ها و خصلت‌های من بشه که تا جایی که میتونم ذهنم رو از نقاط منفیش کنترل وجهت دهی کنم به نقاط مثبتش .

    واگر نتونستم به زیبایی های جهان اطرافم توجه داشته باشم .

    خلاصه مثل همیشه وظیفم باید نگه داشتن احساس خوب باشه .

    مهم تر از همه اینکه دنبال بهانه یا توجیهی نباشم .هیچ منطقی برای جهان قابل قبول نیست که تو بگی اینجا حق با من بود .

    جهان فرکانس تو رو دریافت می‌کنه وطبق فرکانسی که خودت فرستادی بهت پاسخ میده .

    حالا اگه مثبت باشه مثبت دریافت میکنی ینی خودت خالق اتفاقات خوب یا بهتری میشی و وقتی منفی باشه نبایدمنتظر اتفاقات خوبی باشی .

    بله تک‌تک این آموزه ها نه به سرعت ولی کم کم روی افکاروباورهای من تاثیر گذاشت و هر دفه کمی بهتر از قبل ،تغییرات مثبتی تو روابطمون بوجود اومد.

    سعی میکردم همسرمو کنترل نکنم که ببینم ایشون چ تغییراتی می‌کنه .چون این موضوع باز منو از تغییرات مثبت دور میکرد.نه که اصلا کنترل نکنم سعیم براین بود که ذهنمو جهت دهی کنم که کنترل نکنم در واقع جلوشو می‌گرفتم .

    دیگه باور کردم اینکارا ،زرنگی نیست و هیچ اتفاق جالبی ازش در نمیاد.

    بنابراین باید یاد بگیرم اگه نتایج خوب میخام ،اگه دنبال آرامشم ، خودمو گول نزنم و مسیر درست رو پیش بگیرم .

    این همه سال با خود خواهی با زرنگی با خودمحوری خاستم زندگی خوبی بسازم .

    چی شده ؟!!!

    هیچی !

    به هیچ جا نرسیدیم که هیچ .حتی آرامشی هم برامون نمونده بود.

    من تو روابط عاطفی نیاز داشتم از بیس ،از زیر بنا خودمو بسازم باید تغییرات بزرگی میکردم .

    باید نگاهمو ،نگرشمو عوض میکردم .

    شاید مدت زمان زیادی برد اما تغییرات خوبی کردم .

    جالب اینجا بود که همسرم با تغییرات من تغییرات بسیار زیادی کرد.

    تغییرات ما یه دفه و تو تایم کمی نبود.شاید تو این 3ساله آروم آروم اتفاقاتی افتاد .

    البته ناگفته نمونه هنوز من تو یه سری از مسائل،مقاومتها وترمزهایی دارم که توش گیرم .

    هنوز رضایت کامل از خودم ندارم .

    اندفه خیلی مشخصه که این مشکلات از طرف شخص خودمه .

    می‌دونم اگر این مقاومتها وترمزهای من که یکیش پاشنه آشیلمه وبیش از اندازه بهش حساسم ،درست بشه .همه چی حل میشه ومنم میتونم با شهامت بگم، من تو رابطه با همسرم خوشبختم .

    متاسفانه هنوز نتونستم این مورد رو تغییر بدم.

    هنوز تو این موضوع افکار وباور هام همون چیزیه که خودم فکر میکنم درسته .

    میشینم برای خودم از همه ی جوانب بررسی میکنم گاهی حق کامل رو به خودم میدم گاهی هم میگم‌ نه ناهید داری باز مسیرو اشتباه میری .

    فعلن این درگیری ذهنی رو دارم .

    تو این راستا خیلی از خودم مایه گذاشتم که نگرشمو تغییر بدم یه جورایی زور زدم تلاش کردم اما هنوز موفق نشدم .

    قبلاً خیلی خودمو بابت این موضوع سرزنش میکردم .

    از وقتی که دوره ی احساس لیاقت رو کار کردم .دست از سرزنش خودم برداشتم .

    چون به هرکی بگم ،میخاد بهم بگه وااای چرا ناشکری می‌کنی ؟

    چرا قدر داشته هاتو نمیدونی ؟

    همه حسرت داشتن شوهری مثل تو رو دارن که باهاشون اینطور برخورد کنه .

    چون همسرم نسبت به من خیلی عشق می‌ورزه .

    تازه چیز زیادی از من نمی‌بینه ،اینه .

    وای به حال اینکه منم روزی بهش بچینمو و ازش تعریف کنم . مطمئنا دیگه از خود بیخود میشه .این چیزیه که خودشم میگه .از این بحث که بگذریم باید بگم هم من ،هم همسرم تغییرات مثبت زیادی نسبت به هم داشتیم .

    واقعن هر باری که نسبت به چند ماه قبل خودمونو مقایسه میکنم میبینم روشن فکر تر ،منطقی تر وعاقل تر واینکه احترام بیشتری بهم میزاریم وخداروشکر آرامش بیشتری داریم .

    از دعوا ومشاجره هامون خبری نیست واینا خودش خوبه .

    من که آرزومه و از خدامه این مشکلم تو درونم حل بشه

    تا هم خودم وهم همسرم لذت بیشتری از زندگی ودر کنارهم بودن ببریم .

    همیشه از خداوند درخاست آرامش درونی دارم .من دیگه نمی‌دونم چ راهی رو باید برم .رهاش کردم تا ببینم چی پیش میاد.

    همسر وابسته ی من ،به نسبت قبل وابستگی هاش خیلی کمتر شده ومثل گذشته دیگه اذیتم نمیکنه .

    از درون همونه ولی چون متوجه شده کارش اشتباهه خیلی جاها جلو خودشو میگیره وسعی می‌کنه با نچسبیدن زیادش منو اذیت نکنه .

    در کل که دوره ی عشق و مودت دوره ی فوق العاده ای بود برای ایجاد روابط.

    در راستای روابطم با دیگران خداروشکر اوکی هستم .ومشکلی ندارم .در واقع از زمانی که با عباس منش هستم تمام مشکلاتم خاتمه پیدا کرد.واز اونجایی که پاشنه آشیلم نبود وفقط به علت عدم آگاهی تو روابط هام مشکل داشتم ،خیلی زود حل شد .وخیلی زود نتیجه گرفتم .البته دوره ی عزت نفس هم خیلی تو روابط خوب با دیگران کمک کرد.چون خیلی از مشکلاتم از عدم اعتماد به نفسم بود.

    نداشتن ثبات شخصیتی ،نداشتن شهامت وجسارت برای بیان احساس وخیلی چیزای دیگه .

    خداروشکر هیچ مشکلی با کسی ندارم همه چی خوب وعالیه !

    تو این دوره فقط یه جلسه برای مجردها بود.

    واز اونجایی که من پسر جووون داشتم البته اون موقعی که گوش کردم ب نظرم پسرم نوجوون بود.

    وااای یادمه برای اولین بار این مطالب رو می‌شنیدم .

    بسیار بسیار کمک بزرگی به من کرد.که من این دوران رو با راهنمایی دادن به پسرم و اینکه خودم آگاهی های خوبی کسب کردم ،پسرم به بهترین شکل ممکن بگذرونه.

    حتی خطا واشتباهات زیادی کرد ،شاید بازم بکنه اما نگاه من به یه جووون خیلی فرق کرده.

    طوریکه تعصبات وافکاروباورهای غلط ،گذشته رو نداشتم .

    چیزایی که به ما خیلی تحمیل میشدوما همیشه یواشکی همه کاری میکردیم .

    من بدون کنترل کردن، پسرمو رها وآزاد گذاشتم تا هر چیزیو ،تو رابطه خودش تجربه کنه نه اینکه من با گفتن تجربه ها وترسهام بخام چیزیو بهش تحمیل کنم .

    واقعن من اگه این چیزا رو تو این دوره نشنیده بودم وهرکسی برام بازگوش میکرد ،نمیتونستم‌ بپذیرم .

    ولی از استاد پذیرفتم .

    وخیلی راحت عمل کردم .

    به قول همسرم میگه تو از هرچیزی راحت میگذری وراحت میپذیری ،وراحت عمل میکنی بدون هیچ مقاومتی . فقط گیرت تو منه!

    منم میگم چکار کنم ببخشید پاشنه آشیلمی دیگه .

    لامسب گیر وگور دارم توش.

    اگه کسی نیاز به تغییراتی تو رابطه داره حتمن این دوره رو خریداری کنه .پشیمون نمیشه .

    خیلی از کارا ورفتارهامون به خاطر عدم آگاهیمونه .

    وقتی که آگاهی پیدا کنیم به حال بهتری میرسیم .

    درک بیشتری از روابط پیدا میکنیم .

    ولذت بیشتری می‌بریم.

    ودر نهایت به آرامش خوبی هم خواهیم رسید.

    امیدوارم روزی با اقتدار و شهامت تو سایت جار بزنم بگم بالاخره منم تونستم وموفق شدم .

    منم دارم با لذت زیاد زندگی میکنم .

    واقعن از خداوند هدایت میخام برای ایجاد رابطه ی عاطفی بهتر .

    می‌دونم همه چی به گفتگوهای ذهنی وافکار من بستگی داره واگرنه تو زندگی من همه چی خوبه .فقط من باید بهتر عمل کنم واین مقاومتها رو تو دلم بشکنم .

    امیدوارم که بتونم .

    استاد جونم مرسی .

    مرسی که هستی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  2. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1153 روز

    سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی خودم ومریم‌جون عزیزم .

    اصل و اساس زندگی عاشقانه .

    ممنون از صحبتهای استاد عزیز که مثل همیشه کلامش پر از پیامهای زیبا وقشنگه !

    در گذشته های خیلی دور تو روابط با دیگران خیلی مشکل داشتم بخصوص تو روابط با عزیزان نزدیکم .ینی با خانواده های دست اولمون چون همیشه در صدد تغییرشون بودم.که خب خداروشکر طی گذشت زمان ورشد کردن خودم واینکه خیلی تلاش کردم تا نقاط ضعف ومنفی خودمو تو این زمینه پیدا کنم بالاخره تغییرات مثبت حاصل شد ومن با همه اوکی شدم‌.

    خیلی خوشحالم از اینکه از اولشم دنبال عیب وایراد های خودم بودم .باوجود اینکه عیب‌هاونقصهای زیادی

    در دیگران می‌دیدم اما برای ایجاد یک رابطه ی خوب وبرقراری صلح و داشتن آرامش ،تو خودم دنبال رفع نواقص می‌گشتم که خب نتیجشم دیدم والان در حال حاضر هیچ مشکلی با کسی ندارم .و همه باهام خوب هستن .

    پیش همه از احترام وعزت بالایی برخوردار هستم .

    این نتیجه ای نبود که یه شبه بدست بیارم واقعن سالهای خیلی زیادی تلاش کردم وتمرکزم رو روی این قضیه گذاشتم.

    یادم میاد تو دوران بیماری پندامیک ،از خیلیا نظر خواهی کردم که4 نفر اول مهمه زندگیشونو،البته به غیر از فرزندانشون ،رو برام بنویسن .شاید باورتون نشه چون خودمم باورم نمیشد .

    اون موقع یادمه برام خیلی جالب بود همشون تو جوابهاشون اسم منو بعد از پدر ومادرهاشون نوشته بودن .

    وقتی همگیشون با هم فرستادن ومن این صحنه را دیدم نمیدونید چقدر اشک ریختم .بقدری ذوق زده و هیجانی شده بودم که خدا بدونه !

    خیلی ازشون تشکر کردم .واز اینکه در کنار این عزیزان هستم از خداوند خیلی سپاسگزاری کردم.

    واز اون روز به بعد حس خوبم به همشون قویتر شد واینکه خودمو متعهد تر کردم تا همیشه ودر همه جا وتحت هر شرایطی حواسم به عملکردهام باشه .وهمینم شد.خداروشکر برای همیشه روابطم با دیگران

    خوب شد.یه وقتایی ممکنه نقص‌های ریزی ازم سر بزنه که اجازه نمیدم بزرگ بشه وخیلی زود اصلاحش میدم .چون همیشه انگشت اشارم سمت خودمه .

    با توجه به صحبت‌های استاد وبیان کردنش از قانون جهان که مطمئن تر شدم همه چیز از سمت وسوی خودمه .

    وچقدر توقعاتم از این و اون کم شدو حتی از بین رفت.

    چقدر مهربان‌تر وعاقل تر شدم .

    هنوزم که هنوزه با هر اتفاقی که ممکنه ناجالب باشه وبینمون رخ بده میام وتمامی افکار وباور ها ورفتارهای خودمو بالا پایین میکنم تا دلیلش را بفهمم .

    از کسی رنجیده خاطر نمیشم .اکثر مواقع حسم به همشون عالیه .

    گاهی اوقات پیش میاد که بد جور میخامشون وبه دو هفته ندیدن، بد جور دلتنگشون میشم که خوب میفهمم این به خاطر اینه که واقعن از صمیم قلبم دوسشون دارم .

    بازم خداروسپاس میگم که مشکلی با این موضوع ندارم.

    بیرون یا هر جای دیگه هم که میرم که همه ی فروشنده ها خوش برخورد وعالی هستن .

    هیچ وقت هیچ جا با مشکلی بر نمی‌خورم که بگم بیرون بودم فلان مغازه دار یا فلان آدم باهام این برخورد رو داشت ومن ناراحت شدم .

    همیشه همه با احترام ویژه باهام برخورد داشتن.

    خیلی ساله که دیگه از کسی تخفیف نمیمیرم اما نمی‌دونم چرا خیلی جاها خودشون تخفیف‌هایی بهم میدن که به هر کی میگم هنگ می‌کنه .

    منم از وجود تمامی آدمها لذت میبرم .از اینکه در کنارشون باشم از اینکه ساعتهاوروزهایی را باهاشون سپری کنم .

    از خدا ممنونم که این لطف وعنایتش را شامل حالم کرده .

    واما بابت روابط عاطفی با همسر.

    باید بگم که دوره ی عشق ومودت را به همین منظور خریدم و بارها و بارها کار کردم .

    متاسفانه تو روابط با همسرم مشکل داشتم .

    البته ناگفته نمونه .

    باید صادقانه بگم که بازم اینجا خداوند لطف بزرگش را شامل حالم کرده که همسرم بد جور به اصلاح خودمون خاطر خوامه .

    همیشه ابزار علاقه داشته ودر عملکردش ثابت کرده که چقدر دوستم داره .

    عاشق عشق ورزیه .عاشق اینه که هردومون عشقولانه با هم زندگی کنیم .

    تنها خواستش از جهان همینه !

    طوری که تمام تمرکزش رو این موضوع بود و هنوز هست.

    بقدری تعصب رو این موضوع داشت که زیادی احساسات منو کنترل میکرد وزیادی بهم وابسته بود.

    بله مشکلات ما از همین جا شروع شدکه خیلی تلاش کرد که منو شبیه خودش بکنه وخیلی توقع از من داشت که منم مثل خودش چنین احساساتی را داشته باشم .

    بارها بهم توضیح داده که همه ی خانومها آرزوشونه که مردی مثل منو داشته باشن که انقد بهش بچینه وانقد حواسش بهش باشه اونوقت تو قدر منو نمیدونی و ازم فرار میکنی .

    اینم بگم تو یه مواردی خودشو شهید میکرد نه تو همه ی زمینه ها!

    حالا این احساس ایشون بود .

    ولی من متاسفانه ثلث احساسشم نداشتم .

    منتهی زنی بودم که تو زندگیم طوری زندگی کردم که تو هیچ زمینه ای ،ایشون مشکل یا کمبودی نداشته باشن.

    ولی نظر ایشون اینه که خیلی کمبود داشته چون دنبال احساسی که خودش به من داشتن بودن که بدسش نیووردن.

    تو زندگیم بی نهایت سر این داستان کنترل شدم .

    خیلی سرزنش شدم .

    خودم همه جوره تلاش کردم تا بتونم تغییر کنم .

    همیشه برای مدت کوتاهی تغییر کردم اما بازم رسیدم به حس قلبی خودم که بی حسیه !

    خودم از ضعف درونی خودم آگاهم وآگاه هم بودم .

    من به علت یه کمبودی که حالا طبق میل وسلایق خودم بوده که نداشتم ،دچار این بی احساسی شدم .

    ولی انصافا همه ترفندی اجرا کردم که این احساسم به احساس خوب تبدیل بشه .اما نشد که نشد.

    تا به این نتیجه رسیدم که دیگه به فکر خودم باشم .

    بسه هر چی تلاش کردم تا رضایت همسرمو بدست بیارم.

    آخه سر این موضوع بنده خدارو که خیلی اذیت کردم .

    خودمم خیلی اذیت شدم .

    سالها عذاب وجدان ولم نمی‌کرد که چرا تو در مقابل محبت‌های همسرت ،نمیتونی احساس خوبی داشته باشی.

    تو گناهکاری !

    تو باید بهش حس خوبی پیدا کنی !

    اینکه نمیتونی تو محکومی وتو مقصر!

    انقد اینا رو به خودم میگفتم وسعی میکردم جاهای دیگه جبران کنم اما همسر من فقط محبت عاطفی وعلاقه ی قلبی را ازم میخاست .

    کاری به غریزه و این داستانا نداشت چون مشکلی از اون جهت نداشتیم .

    مشکلش این بود چرا ناهید عاشقش نمیشه ؟!

    تمام توجیهاتشم این بود من مرد خوبی هستم .

    وتو باید عاشقم باشی .انصافا که نظیر ندارن تو بیان احساسات عاشقانه .واقعن تو عمل هم نشون داده .انقد نشون داده که همه می‌دونن چقدر منو میخواد.

    جالبه همه میان پیش من میگن انقد این بچه رو اذیت نکن.

    دیگران هم از ریکشنهای من هرچند سعی کردم متوجه نشم ولی متوجه میشن دیگه .بله متوجه شدن که این رابطه ظاهرم بیشتر از سمت ایشونه .

    میدونید چرا گفتم ظاهرن .

    چون اگه یه لحظه من نباشم همسرم حتی برای خودش پا نمیشه چای یا چیزی بزاره که بخوره .

    انقد متکی به منه .

    تو خونه هیچ نقشی نداره جز اینکه بشینه پا گوشی یا تلویزیون .

    تا چیزی براش نبرم چیزی نمیخوره تازه باید کنارشم بشینم تا بخوره .

    تمام مسولیت بچه ها رو دوش خودمه اگرچه بابت این موضوع اذیت نمیشم چون عاشقانه برای هردوشون وقت میزارم واز اینکارم لذت میبرم.

    افراطی عمل نمیکنم .

    مراقب خودم هستم که خسته نشم .

    من یه خانوم اکتیو ،پر جنب و جوش ،زرنگ ،مسولیت پذیر وایشون تنبلو و….

    ببینید چطور باهاش کنار اومدم تا حالا.

    البته قدر شناسه .

    همیشه هرروز در هر لحظه ازم تشکر می‌کنه وبه چشمش میاد که من چقدر زحمت میکشم .

    همیشه حتی تو جمعهای زیادی ازم تشکر کرده وحتی دست یا صورتمو بوسیده .

    قربون صدقه ها و قش وضعف کردناشم که بماند.

    این تنها کاریه که بلد!

    بقیه کارا دیگه با منه.

    بنظرتون چقدر منطقیه !

    آیا من حق ندارم دلخور باشم ؟

    آیا حق ندارم ناراحت بشم ؟

    آیا من نمیتونم توقع کنم که دلم میخاست همسرم ویژگیهای دیگه ای داشت؟

    میدونید این وسط چون همه زبونو میبینن همه حق رو به همسرم میدن .

    چون اکثر خانوما با این کمبود مواجه هستن که همسرشون زیاد بروز احساس نمی‌کنن وحتی نشون نمیدن واین آروز وخواسته ی هر جنس مونثی هستش !

    ولی من چون از اول از این نعمت برخوردار بودم نمیگم برام عادیه چون سرشت وذات آدمیزاد جوریه که از تعریف وتمجید خوشش میاد .

    اما آیا همه ی نیازهای یک خانوم همینه !

    برای من که اینطور نیست.

    از طرفی من چکار باید بکنم که نکردم که هرچقدر تلاش کردم و هر راهیو رفتم .

    چقدر از استاد تبعیت کردم وحرفاشو عملی کردم ولی بازم ته دلم همون احساس همیشگی خودمو دارم .

    شاید ظاهر زندگیم عالی باشه که مطمئنم خیلیا غبطه ی زندگی منو میخورن .اما من چکار کنم ؟!

    چکار کنم که اونی که باید بشم واون‌حسی که باید پیدا کنم رو پیدا نمیکنم .

    هیچکی منو نمی‌فهمه .حتی استاد تو صحبتهاش خیلی گفته که به درک که کسی ظاهر شما رو نخاد .

    من تو قسمت «به درکم ».

    آیا خود خواهم ؟!

    آیا مغرور واز خود مچکرم ؟!

    والا اینطور نیستم .

    منم یه آدمم .

    با احساسات وعواطف درونی خودم .

    فقط همین !

    چطور با احساساتم بجنگم وچطور خفشون کنم .

    بازم هر کاری بگید کردم اما موفق نشدم.

    با کار کرد دوره ی کشف قوانین وبه خصوص دوره احساس لیاقت متوجه شدم .

    من خوبم من عالیم .

    باور کنید همسرم روزی چند بار بهم میگه ناهید تو خیلی خوبی .حتی بهم میگه ازت راضیم .

    ناهید تو همونی هستی که میخاستم .

    ناهید تو….

    ناهیدتو….

    با تغییرات من تو این چند ماه اخیر به نسبت قبل ،همسرم تغییر کرده .ویه جورایی داره با این قضیه کنار میاد.

    کنترلهاو توقعات عاطفیش به نسبت قبل خیلی کمتر شده .

    ب نظر میاد درکش بهتر شده .

    حتی خودم چند بار تا حالا احساس واقعیمو بهش گفتم وازش درخاست کردم اونم منو بفهمه .که نمی‌فهمه ولی باز روی رفتارهاش نسبت بهم تاثیر مثبتی داشته .که فکر میکنم فقط به خاطر من انجام میده ولی خودش نظرش چیز دیگس .انگار چاره ای جز این نداشته باشه همچین حالتی داره .

    بله اینم از داستان زندگی عشقولانه ی ما.

    بارها فکر جدایی کردم ولی به این نتیجه رسیدم که نمیشه .نمیتونم .خودمم با جدایی موافق نیستم .

    ولی وقتی به زندگیم نگاه میکنم میبینم به خاطر خودم کنار نیومدم .

    با این قضیه نمیخام‌بگم فداکاری کردم .

    یا قربانی شدم .

    یا گذشت زیاد داشتم.

    نه به همون میزان که من برای همسرم وقت گذاشتم وازش خیلی جاها مراقبت کردم وحال دلشو خوب کردم .

    ایشون هم به همون میزان با من این رفتارها را داشته واز طرفی همیشه تو زمینه ی مالی حمایتم کرده در حالیکه هیچ وقت در آمدی نداشتم چون هیچ وقت شاغل نبودم .

    منم قدر خوبی ها ومثبتهاشو میدونستم که به زندگیم ادامه دادم .

    اماچیزی که این وسط هستش اینه که از صبح تا خود شب تا موقعه خواب همیشه با گفتگوهای ذهنی یا صدای درونم دارم حرف میزنم .

    همیشه بهم میگن این زندگی اون چیزی که تو میخای نیست .

    این مرد مرد خواسته های تو نیست.

    به غیر از مهربونیش ومحبتهاش اصلا از جنبه های دیگه اونی نیست که تو میخای.

    مثلا من ،مرد اکتیو مرد زبر و زرنگ دوس داشتم که داشته باشم.

    حالا ظاهرش بماند که اصلا با سلیقه ی من جور نیست.که خودش یه معضله برام .

    شاید شما هم مثل بقیه اینو بزارید پا خودخواهی. اما اشکالی نداره .

    ناهید تمام توانش رو برای رفع این حس گذاشته اما نشده پس دیگه خودمو اذیت نمیکنم .

    دیگه عذاب وجدان نمیگیرم.

    دیگه خودمو مورد ملامت وسرزنش قرار نمیدم .

    چکارش کنم حسه !

    واقعن راه مقابله با این حس رو نمی‌دونم. فقط اینو می‌دونم که همه کاری کردم ولی نشده.

    نگاه شما هم مثل بقیه این باشه که خوشی زده زیر دلش .

    چ پر توقعه !

    دلتم بخواد!

    خب این حرفا رو چطور به قلبم تفهیم کنم نمی‌دونم .

    اینکارو کردما اما نمیپذیره .

    قلبم چیز دیگه ای میگه .

    منی که دنبال تغییر خودم هستم وصدها مورد داشتم که تونستم تغییرشون بدم اما تو این موضوع فعلا موفق نشدم.

    داشتم روزایی که حالم خیلی خوب بوده واحساسم عوض شده اما باز بعد از مدتی به حالت اول برمیگرده .

    اتفاقا اون روزا بهم نشون داده که پس میشه .

    شاید بشه برای همیشه به اون شکل باشم اما خلأها وکمبودهای عمیق درونیم مانعش میشه .وباهاش مقاومت می‌کنه .

    بازم در مقایسه با سالهای گذشته امسال عالی بودیم .ینی من عالی بودم که ایشون هم بهتر عمل کردن.

    بنده خدا اینم از بالا پایین شدن احساسات من خسته شده ولی ب خاطر دلبستگی زیاد و وابستگی زیادش نمیتونه دل بکنه چون می‌دونه وفکر می‌کنه ،وواقعن هم همینه بدون من نمیتونه اززندگی لذت ببره.

    فک می‌کنه تو دنیا یه ناهید هست که اون میخادش .

    صددرصدهمه ی جوانب رو درنظر میگیره که این احساسو داره .

    چیزیه که همیشه خودش اقرار می‌کنه که مثل منو پیدا نمیکنه .

    یه چیزیو فراموش کردم بگم که این احساس من برای امسال وپارسال نیست این مشکلی بوده که تقریبا 15ساله باهاش درگیرم.

    برای ازدواج ،27سال پیش انتخاب خودم بود .

    دقیقا هم به خاطر فرار از خونه ی بابام وارد این بازی شدم که منجر به ازدواج شد.

    با همه ی این احساساتی که گفتم ،من بازم سر خود وبا عقل ومنطق خودم پیش نمیرم.

    چندین ساله طبق گفته های استاد پیش رفتم وخواهم رفت.

    تمرکزم روی تغییرات خودم .

    تمرکز به مثبت‌های همسرم.

    نگه داشتن احساس خوب در طول شبانه روز.

    مراقبت کردن از خودم .

    سعی در لذت بردن از زندگی .

    اعراض وتوجه نکردن به ناخواسته ها .

    سپردن و رها کردن .

    اعتماد وایمان به خدا که خودش بهترین رو برام رقم میزنه .

    بنابراین خودم هیچ اقدامی برای کاری نمیکنم .کلا از ذهنم بیرون بردم .

    اما گه گاهی به ذهنم حمله می‌کنه که باید کنترلش کنم .

    تو دوره ی احساس لیاقت،مهار کردن گفتگوهای ذهنی را یاد گرفتیم انشالله که بتونم .

    خودم می‌دونم که باید جهت دهی کنم ونگاهم را تغییر بدم .باور کنید اینکارو‌ همیشه میکنم اما یه جاهایی کم میارم .

    منم عاشق زیبایی ها هستم .

    دل منم یه وقتایی …..

    استاد جونم با شما و همراه شما این مسیرو ادامه میدم تا ببینم چ اتفاقی میفته .

    منم مثل همه ی انسانها دوس دارم عشق رو تجربه کنم.

    دلم میخاد مثل 27سال پیش که عاشقش شدم بازم با عشق به زندگیم ادامه بدم.

    وتا زنده هستم وزنده هست ،طعم لذت واقعی روابط عاطفی رو بچشم.

    این آرزوی قلبیمه!

    دیگه همه چیو به خدا و جهان سپردم .خودمم سعی میکنم سهم ونقش خودمو درست وخوب انجام‌بدم .

    واقعن پذیرفتم عاجز وناتوانم تو این مورد وقدرت تصمیم گیری درست رو ندارم.

    بازم سپاس و ممنون از آموزه های زیباتون .

    استاد جونم دوستت دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1153 روز

    سلام زهرا جون عزیز.

    ممنون از وقتی که برام گذاشتی وتجربه های خوبی که ارائه دادی.

    میدونی عزیزم اگه بخام طبق گفته ها و قوانینی که استاد عزیز، آموزش داده ،پیش برم فک میکنم جدا شدنم راهکار جالبی نباشه .

    من همه جوره فک کردم واز همه ی جوانب این موضوع رو بررسی کردم .

    همسر من شاید ب لحاظ کاری و اکتیو بودن در مورد موضوعات مختلف اونی نباشه که من میخام .

    ولی منو،هیچ وقت تو شرایط نامناسبی نزاشته که من از لحاظ مالی یا عاطفی اذیت بشم .

    درسته به اون درجه ای که میخام نرسونده ولی من راحت دارم زندگی میکنم .از طرفی من دیگه این نگاه رو ندارم ومنتظر نیستم همسرم منو به خواسته هام برسونه .

    در کل میخام بگم همسر من محبت و لطف واقعی زیادی نسبت به من داره که اکثر مردا، نسبت به خانوماشون ندارن .

    اینو مطمئنم واقعی دوستم داره .هروقت مریض بشم وکارم گیرش باشه بهترین رفتارها را با من داره.

    واز همه مهمتر چ تو خونه چ بیرون چ هر جایی قدر منو خیلی می‌دونه .

    قدردان محبت‌ها ولطفهای منم هست.

    منتهی تو یه سری از موارد انگار توانایی تغییر کردن نداره .

    ذاتا این شکلیه دیگه .کاریم ازدست من برنمیاد.

    به همین جهت باید طبق قانون صبوری کنم ومتوکل باشم .

    بیشترین مشکل من ،احساسات درونی خودم نسبت به همسرمه .

    من همسر خوبی براش هستم .میخام بگم تا جایی که در توان دارم یه خانوم خوبی از خودم ارائه دادم وایشون انصافا همیشه از من تشکر وسپاسگزاری می‌کنه .

    همیشه بهم میگه چیزی کم من نمیزاری .

    من بدون تو دووم نمیارم.

    تو مادر خوبی برای بچه هام هستی ومن ازت ممنونم .

    خب احساسم چیزی نیست که من زور بزنم یا تلاشی براش بکنم که تغییر کنه .

    البته خیلی تجربش کردم تا به این نتیجه رسیدم .

    یه حسیه که خودش باید بیاد.

    تازه همسرم اینو پذیرفته .فقط درخاستش از من اینه که کنارش باشم چون فک می‌کنه بدون من نمیتونه با لذت زندگی کنه .

    از اونجایی که در کل مرد نانجیب و بدی نیست .من نمیتونم به خودم اجازه ی جدایی بدم .

    خودمم این رویه رو دوست ندارم.

    فک میکنم همه چی درسته فقط باید احساس من، این وسط درست بشه تا همه چی حل بشه .

    خودم می‌دونم این از ضعف منه .

    چون مواقعی که بروز احساسات خوب بهش دارم ،دنیا هم برای ایشون ، هم برای خودم واقعن مثل بهشت میشه .

    ولی متاسفانه دائمی نیست،میاد ومیره !

    من دلم میخاد دائمی و همیشگی باشه تا هردو در کنار هم لذت ببریم .

    دقیقا تنها خواسته ی همسرم تو این دنیا اینه که ناهید از ته قلبش بخادش .

    شاید باورتون نشه، فقط این موضوع تو دنیا براش حائز اهمیته !

    فک می‌کنه منو که داشته باشه دنیا رو داره .

    با من همه چیز بهش لذت میده .وبدون‌ من هیچ چیز.

    خودش می‌دونه وابستس ونباید وابسته باشه اما به قول خودش عاجز از این موضوع .

    بنابراین مسیرم مسیر درستیه فقط باید جریان احساس من از درون تغییر کنه که سپردمش به خدا تا هدایتم کنه .

    منم از سر دلسوزی یا عشق دادن به ایشون ،تو این زندگی نیستم .صددرصد به خاطر خودمه .

    فعلن لذتی در جدایی نمی‌بینم .خیلی خودمو محک زدم و دیدم اصلا تمایلی به این جریان ندارم ومطمئن هستم با این اتفاق مشکلی در وجود من حل نمیشه وبه اون لذت دائمی که میخام برسم نمی‌رسم .

    از طرفی من تو محیط و فضای متشنجی نیستم که راحت وبا اقتدار تصمیم به جدایی بگیرم .که اگر این‌چنین بود حتمن تصمیم به جدایی میگرفتم‌.

    پس از خداوند برای هدایت خودم کمک می‌طلبم تا به اون چه که میخام برسم .

    بازم ممنون وسپاسگزار از شما بزرگوار .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1153 روز

    سلام به شما دوست عزیز.

    دقیقا همین طوره .

    کانون توجهمون به هرچی که باشه از همون جنس اتفاقات رو بیشتر جذب میکنیم .

    احساس بد همیشه هشداری هستش برای اینکه متوجه بشیم درمسیر درست نیستیم .

    ینی باید تغییری در افکارمون ایجاد کنیم یا بهتره ، بگم زاویه ی دیدمون رو نسبت به اون قضیه ای که باهاش درگیر هستیم تغییر بدیم تا به احساس بهتری برسیم .

    برای رهایی ونجات تمامی حال بدی هامون باید در جهت مثبت حرکت کنیم تا نتایج بهتری کسب کنیم .

    اینم فراموش نکنیم که با موندن تو احساس بد ،به خودمون ظلم میکنیم واحساس خود ارزشمندی خودمونو پایین میاریم در نتیجه احساس لیاقت هم ازمون گرفته میشه .

    خیلی محسوس وناآگاهانه ،خودمون به جهان هستی فرکانس منفی ارسال میکنیم وبعد منتظر اتفاقات خوب هستیم !!!!

    همه چی در درون من و با منه .

    هیچ جا هیچ کس به هیچ دلیلی مقصر نیست .

    این منم که هر چیزیو حالا ، خوب یا بد جذب میکنم .

    بنابراین آگاهانه حواسم به کانون توجهم وبه افکار وفرکانسی که به جهان می‌فرستم باید باشه .

    موفق و موید باشی دوست عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1153 روز

    سلام و عرض ادب و احترام به شما دوست عزیز.

    ممنون و سپاس از کامنتی که برام گذاشتید چون باعث شد با مرور کردن دیدگاه یک ساله پیشم ، رشد و ترقی خودم رو تو این زمینه ببینم.

    از خداوند بی‌نهایت سپاسگزارم که خیلی از تصورات و نگاه غلط اون موقع رو نسبت به همسرم ندارم .

    تو سالی که گذشت ، با تمرکز کردن روی ویژگی‌های مثبت همسرم ،هر روز به نسبت گذشته احساسم بهتر شد علاوه بر این خیلی جاهایی که مشکل داشتم سعی کردم البته هنوزم که هنوزه ، سعی می‌کنم نگاهم را به اون قضایا تغییر بدم تا آرامش بیشتری داشته باشم.

    باید اصول قوانین جهان رو رعایت کرد تا نتیجه گرفت .

    بیشتر سعی میکنم تمرکزمو روی داشته هام بزارم تا کمبودها و نداشته هامو نبینم .

    همیشه بهم ثابت شده با تغییرات مثبتی که در خودم به وجود میارم و در درون خودم دنبال راه حل مسائل می‌گردم در دیگران هم رفتارها و واکنشها و اتفاقات بهتری نسبت به خودم می‌بینم .

    ضمن اینکه امسال آگاهانه تمرکز خودم رو روی هدایت گرفتن از خداوند گذاشتم و سعی کردم رهاتر زندگی کنم به همین جهت از اتفاقات یا احساساتی که بین منو و همسرم رخ میداد درسها و پیامهای خوبی دریافت میکردم .

    میدونید همه چی بستگی به خود ما و اهدافی که تو اون راستا داریم داره .

    همگی به سمتی هدایت میشیم که دنبال اون چیز هستیم .

    زمانی که من دنبال روابط خوبی با همسرم هستم حتمن خداوند منو تو این مسیر به بهترین شکل ممکن هدایت می‌کنه که من بیشتر قدردان داشته های زندگیم باشم .

    همین اول سال ، همسرم تغییر شغل داد و اتفاقات خوبی رقم خورد طوری که خیلی منظم و با مسولیت مشغول شغلش هستش و این برای من یه تغییر خیلی مهمی بود که سالها آرزوشو داشتم چون همسرم خیلی تنبل بود . جالب اینجاست همین تغییر شغلش ، خود منو خیلی بزرگ کرد و باعث شد خیلی از نواقصم از دل این اتفاق بیرون بیاد و از بین بره .

    از این بابتم از خداوند سپاسگزارم .

    آرزوی سعادت و موفقیت روز افزون برای شما دوست عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: