اصل اساسی یک رابطه عاشقانه

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

سوال خیلی از افراد از ما این بوده است که:

چه راهکاری برای تجربه رابطه ای پر از آرامش و عشق وجود دارد؟

چه راهکاری برای فردی داری که از یک رابطه نامناسب رها اما باز هم درگیر رابطه نامناسب دیگری شده؟

چه کار کنم تا فردی که دوست دارم به خواستگاری‌ام جواب دهد یا به خواستگاری‌ام بیاید؟

چه راه کاری برای فردی داری که درگیر مشکلات ناشی از یک ازدواج نامناسب شده است؟

چه راهکاری برای فردی داری که اطرافیانش رفتار مناسبی با او ندارند؟

چه راهکاری برای فردی داری که همسرش در برابر بقیه خوش رفتار و سخاوتمند است اما نوبت به او که می‌شود، بد اخلاق و خسیس می‌شود؟

چه راهکاری برای فردی داری که هنوز هم موفق به برقراری رابطه‌ای توام با عشق و مودت نشده است؟

آیا یک راهکار جامع، یک قانون مشخص و ساده که پاسخ گوی تمام اینها باشد و هر فردی بتواند اجرایش کند، وجود دارد؟!!

 

پاسخ  قطعاً “بله” است.

زیرا جهان ما با قوانین مشخصی کار می‌کند که به سادگی می‌گوید: تمام تجارب زندگی ما، حاصل بازخوردهای جهان به فرکانس‌هایی است که در هر لحظه بوسیله کانون توجه مان، ارسال می‌کنیم. در جهانی چنین قانونمند، راه کار ساده این است:  فقط خودت را با این قوانین هماهنگ کن. یعنی برای تجربه رابطه‌ای توام با عشق،  همین دو قدم ساده را بردار:

قدم اول:

درک کن، بپذیر و ایمان بیاور همه روابطی که تجربه کرده‌ای، از همسری که با او زندگی می‌کنی، افرادی که با آنها وارد رابطه شده‌ای، افرادی که با آنها کار می‌کنی و نیز تک تک رفتارهایی که آنها با تو داشته‌اند را خودت با فرکانس‌هایت به زندگی‌ات دعوت کرده‌ای!

قدم دوم:

اگر از روابط ات، به هر دلیلی راضی نیستی، یعنی فرکانس های نامناسبی به جهان ارسال کرده ای! بنابراین برای تغییر فرکانس هایت وقت بگذار و فرکانس های هماهنگ با روابط دلخواهت را ارسال کن.

دوره عشق و مودت در روابط، راه کار جامعی است، که من برای ارسال فرکانس‌های مناسب و تجربه رابطه‌ای کامل، پیشنهاد می کنم. در این دوره یاد می گیری برای تجربه‌ی رابطه ای توام با عشق و مودت، حتی نیازی به توافق، تغییر یا راضی نگه داشتن شریک زندگی ات، یا فردی که رابطه ای عاشقانه با او می خواهی، نیست.

زیرا قوانین خداوند به وضوح این مژده را می دهد که  همه ما قدرت کنترل ۱۰۰ درصدی روابطمان را داریم و نه تنها با فرکانس‌هایمان تعیین می‌کنیم چه افرادی وارد زندگی‌مان شوند، بلکه تعیین می‌کنیم آن افراد چه رفتاری با ما داشته باشند و  چه ویژگی‌ای از خود  را در برابر ما بروز دهند:

سخاوتمند باشد یا خسیس، آرام، با احترام و خوش خلق باشد یا عصبی و تندخوی، وفادار باشند یا خیانکار، امین باشند یا دروغگو، …

در هر صورت کنترل ۱۰۰ درصد آنچه در روابط مان تجربه می کنیم، در اختیار فرکانس‌های ماست.

بنابراین، راه کار اساسی، تغییر فرکانس های خودت است نه یافتن مقصری بیرون از تو و تلاش برای تغییر دادنش!

راه کار اساسی این است: به جای هر تصمیم یا اقدام فیزیکی برای اصلاح روابط ات، ۳ ماه از زندگی‌ات را با “دوره عشق و مودت در روابط” بگذران و با کمک آگاهی‌ها و انجام تمرینات تک تک جلسات این دوره، ۳ ماه برای شناخت و ارسال فرکانس‌های هماهنگ با رابطه ای که می خواهی، وقت بگذار.

آنگاه جهان به محض دریافت فرکانس‌های هماهنگ با رابطه ای عاشقانه، قطعاً و بدون استثناء شما را به سمت روابطی هدایت می کند یا فردی را وارد زندگی ات می کند یا رابطه کنونی ات را به شکلی بهبود می بخشد، که آرزویش را داری.

آنگاه روابط زیبایی که وارد زندگی‌ات می‌شود، خانه امن و آرامی که در آن عشق را تجربه می‌کنی، رفتار شایسته و صمیمانه‌ی همسر و افرادی که با آنها در ارتباط هستی و… به شما خواهد گفت که چقدر ارزشش را داشت تا برای ساختن آن فرکانس ها، وقت بگذاری.

هزاران نفر با کمک این دوره توانسته‌اند رابطه‌ای توام با عشق و مودت را وارد زندگی‌شان کنند.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    220MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی اصل اساسی یک رابطه عاشقانه
    17MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

572 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «طیبه» در این صفحه: 5
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 705 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 23 مهر رو با عشق مینویسم

    زندگی در بهشت رو شروع کن و بدون که، زندگی تو هم بهشت میشه و شده ،از وقتی که با من حرف میزنی و روی باورهات کار میکنی و سعی داری عمل کنی به قوانین بنده عزیزم زندگیت بهشتی شده که سرشارت کردم از عشق خودم

    و باهر بار عمل کردن و قدم برداشتنت تو رو بزرگت میکنم

    امروز خدا منو هدایت کرد به فایل های سریال زندگی در بهشت

    و بهم گفته شد که از اول سریال رو شروع کن و ببین و با هر لحظه ای که میبینی خودت رو تصور کن

    و بعد هدایتم کرد به سفر به دور امریکا و گفت که این سفر رو هم در کنار سریال زندگی در بهشت باید بری

    تا به زودی خواسته هات بهت داده بشن و توجهت رو متمرکز کن روی زیبایی های این سریال و سفر شگفت انگیز و رویایی و عاشقانه

    انگار حس کردم یه صفحه جدید از زندگی قراره برای من باز بشه که اون خواسته هایی که در این مدار هست قراره بهم داده بشه

    صبح که بیدار شدم ، بهم گفته شد برو مدرسه و برای نقاشی دیواری صحبت کن ، گفتم خدا میشه ظهر برم نون بگیرم و بعد برم ؟ گفت باشه و نزدیک ظهر رفتم مدرسه تا برگشتنی نون بخرم

    وقتی رفتم مدرسه ،برای بچه ها شله زرد میدادن و کلی بچه قد و نیم قد دیدم و کلی ذوق کردم .

    بچه های اول ابتدایی انقدر کوچولو و نمک بودن که با دیدنشون میگفتم خدایا شکرت

    مدیر مدرسه خواهر زاده ام ،که جدید اومده بود ، و خواهر زاده ام گفت ،خاله مدیرمون میخواد دیوار مدرسه مونو رنگ کنه و اتفاقات بعدش

    خدا بهم اجازه داد تا برم و بپرسم و من چشم گفتم

    وقتی رسیدم دیدم مدیر داره با مادر بچه ها صحبت میکنه بعد که کارشون تموم شد نزدیک زنگ آخر مدرسه بود و بچه ها میخواستن تعطیل بشن

    مدیر اومد بیرون ، سلام دادم ، بهم گفت یه لحظه صبر کنین من برم بچه هامو تعطیل کنم و برن خونه هاشون بعد بیام

    چی داشتم میشنیدم؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

    اولین بار بود تو عمرم همچنین مدیر مدرسه ای دیده بودم

    درسته بابای خودم معلم زبان انگلیسی بود و با شاگرداش در عین سختگیری ولی دوست بود و دیده بودم که معلمایی هستن که مهربونن

    ولی اینجوری ندیده بودم

    وقتی رفت، برگشتم تا نگاه کنم ببینم کجا میره

    رفت جلو در مدرسه و بچه ها که میومدن از لپاشون و صورتشون به آرومی ، دوتا دستاشو میذاشت رو لپاشون و باهاشون حرف میزد

    درسته با همه بچه ها یکی یکی این کار رو نکرد ولی بچه هایی که میرفتن سمتش و خداحافظی میکردن با احترام حرف میزد و میگفت بچه ها خدانگهدار و مادر و پدرایی که اومده بودن رو دیدم که با مدیر خیلی راحت حرف میزدن .

    انقدر از دیدن این لحظه خداروشکر میکنم که واقعا حس فوق العاده ای داشت

    خدا داشت با رفتار این مدیر مدرسه ، به من میگفت که طیبه یاد بگیر ازش ،ببین رفتارش رو

    حتی تو وقتی رفتارش رو دیدی سریع به یاد ربّ و صاحب اختیارت الله یکتا افتادی

    پس سعی کن تا با رفتارت در عمل کارهایی رو انجام بدی که هر کس تو رو دید ، یاد من بیفته

    و این لازمه اش اینه که بیشتر عمل کنی و قدم برداری ..

    خیلی خیلی حس خوبی داشت ،وقتی همه بچه ها رفتن

    مدیر اومد و گفت: خب، بیا ببینم چه کاری با من داری ؟

    و انقدر با خوشرویی و آرامش گفت که واقعا از این رفتار خدا گونه اش لذت میبردم

    رفتم داخل و قبلش به خدا گفتم خدا خودت هرآنچه که باید بگم رو به زبونم جاری کن

    قبل اینکه به مدرسه برم و منتظر بودم مدیر با والدین بچه ها ،صحبتش تموم بشه ، آبجیم هی زنگ میزد و میگفت که طیبه گوشی رو قطع نکن و بذار منم بشنوم چی میگه

    بعد بهم گفت بگو که خاله یکی از دانش آموزایی ، که اینجوری بهتر قبول کنه تا نقاشی مدرسه رو انجام بدی

    وقتی اینو گفت تو دلم گفتم نه نمیگم

    خدا باید به زبونم جاری کنه که هرچی قراره گفته بشه بهم گفته بشه

    وقتی صحبت میکردم انگار یه نیرویی داشت منو هدایت میکرد و میگفت کلماتم رو چجوری بیان کنم

    و گفتم من یه همکار دارم که بیاد باهاتون صحبت کنه و گفت باشه

    همکاری که میگم ،آشنای داداشم هست که کارش نقاشیه با پیستوله و رنگ ساختمان نقاشی رو انجام میده و کار اداری هم داره و چند ماه پیش که من هی به مدارس میرفتم ، گفته بود اگر کار بگیری، من میام با پیستوله رنگارو میزنم و سمباده میکشم و تو طرحاشو بکش

    خلاصه وقتی با مدیر حرف زدم و گفت بگو بیاد ،برگشتم و رفتم نون گرفتم و رفتم خونه

    داشتم فکر میکردم ،یهویی گفتم چی شد؟ من رفتم به اون مدرسه بگم پارسال و نشد ولی الان دوباره بهم گفته شد برم و صحبت کنم ،که حس کردم که درخواست کرده بودم قبلش یعنی چند روز پیش

    و بهم یادآوری شد که طیبه تو گفتی خدایا نشونه ای بهم بده که از کار فروش گل سرای قلاب بافی که بهم گفتی دیگه نباید بفروشمشون ، یه نشونه بده از نقاشی که سفارش بگیرم و خیلی سریعتر از اواسط آبان ماه فروش گل سر رو رها کنم

    و مادرم که اومد هرآنچه که کاموا خریدم به مادرم بدم و مادرم کار شروع کنه

    چقدر خدا سریع جواب میده

    من فقط گفتم یه نشونه بده که از نقاشی هم میشه پول درآورد .و خدا هدایتم کرد به این مدرسه

    میدونم که خودش تمام کارهاشو انجام میده

    یه وقتایی نجوای ذهنم میگه از کجا معلوم بهت کار بدن و قبول کنن یا نه

    ولی من درجواب بهش میگم خدا خوب بلده بچینه

    اگر بشه خوشحال میشم و اگر نشه صد در صد این یک سکوی پرتاب برای پیشرفت من به مدار های بالاتر هست و صد در صد ظرف وجودم رو بزرگ تر کرده

    پس هرآنچه که خیر هست مطمئننا به من داده میشه

    هرچی نجوای ذهنم بگه باید این حرقارو بهش یادآوری کنم و بگم ببین قدرت دست خداست و بس

    پس آروم باش و خاموش شو

    من تا غروب تمرینای رنگ روغنم رو انجام دادم و بعدش با خواهرم رفتم دوشنبه بازار محله مون تا خرید کنم

    دوشنبه بازار بودم گفتم دلم میخواد آهنگ گوش بدم و از خدا خواستم ،ولی خدا برام فایل اصل و اساس یک رابطه عاشقانه رو نشونه داد

    قبلش یه نشونه دریافت کرده بودم و عدد974 که مربوط به یه موضوع هست بهم نشونه داده شد که روی پلاک ماشین دیدم

    بعد که این فایل رو نشونه داد من داشتم فکر میکردم که چرا این فایل بهم گفته شد

    چی رو باید بدونم؟؟

    و وقتی بیشتر گوش دادم فایل رو ،درک کردم که

    طیبه استاد که تو فایل گفت وقتی روی ارتباط برقرار کردن با آدما کار میکنی و روی خودت و تغییرت زمان میذاری

    تغییرات دیده میشه ..

    اولش نمیخواستم گوش بدم

    گفتم نه وقتی تو گفتی که اینو گوش بده و آهنگ گوش نده پس من چشم میگم

    بعد درمورد خواسته ام گفتم نشونه بده

    که یهویی دقیقا جایی که وایسادم پلاک یه ماشین 74 بود

    من فقط داشتم میخندیدم

    یعنی اون لحظه برای من خود خود بهشت بود

    از وقتی پا تو این مسیر گذاشتم همه جا بهشته برای من

    از خدا میخوام کمکم کنه هر لحظه که من در این بهشتش با عشق این مسیر رو ادامه بدم و لذت ببرم و هر روز مدارم بالاتر بره

    قبلش بهم 974 رو نشونه داد

    و این روزا فقط منو بمباران میکنه با عدد 74 که این عدد نشونه عشق من و خداست که نشانه ای از تایید هست

    یعنی هرچی ازش میپرسم خدا با این عدد میگه انجامش بده

    یه وقتایی که فکر میکنم ،مثلا من تو محله مون هستم و هرموقع میرم بیرون انقدر شگفت انگیزه که ماشینایی رد میشن که وقتی من درخواستی از خدا دارم شماره پلاکشون 74 داره و این هی تکرار میشه

    حتی جدیدا ماشینایی که پلاکشون عدد 74 رو داره هم در پشتی ساختمونمون و هم در جلویی ساختمونمون ،سه الی 4 تا ماشین به این شماره نگه داشتن جلو در خونه مون

    این یعنی تایید

    تاییدی برای درست بودن مسیرم که خدا حامی و حمایت گر منه

    خدایا سپاسگزارم

    وقتی خرید کردیم و برگشتیم خونه من شروع کردم به کارایی که باید انجام میشد

    و بی نهایت از خدا سپاسگزاری میکنم بابت همه مهربونیاش همه ماچ ماچی بودنش که کلی منو دوست داره و ارزشمندم

    خدایا شکرت ماچ ماچی جذاب من

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 705 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    137 . روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    27 اردیبهشت از 280 امین روز از عضویت من در این سایت پر از آگاهی

    خود خود بهشته اینجا

    خدایا شکرت

    من امروز صبح بیدار شدم و نوشتم برای خدا و از خدا درخواست هامو کردم تا خودش بگه چیکار کنم

    خوشحالم از اینکه وقتی بهم گفت چی صبحانه بخور چشم گفتم

    گفت ورزش کن چشم گفتم

    گفت حالا رنگ روغن کار نکن برو گردنبند رنگ کن چشم گفتم

    و گفت نگران نباش من کمکت میکنم رنگ روغنت رو تموم کنی تا شنبه ببری سر کلاس

    و الان فقط چهره مجسمه مونده تا رنگ کنم و شنبه خدا بخواد میبرم تحویل استادم میدم

    تو روز شمار دیروز که نوشتم تخمه فروختم ایده ای بهم داد داداشم که ببر تو پارک بفروش

    خانمی که ازش آینه چوبی خرید کردم ایده ای داد که گفت

    میتونی بوکمارک بزنی و طرحای دیگه ببری مدارس برای حروف الفباهای بچه ها سفارش بگیری که این ایده رو از طریق زن پسر داییم بهم گفته شده بود

    و با تکرار دوباره اش باید تلاشمو بکنم و عمل کنم به این ایده

    امروز من ناهارمو بردم تو پشت بوم خوردم انقدر هوا خوب بود و عالی و آفتابی بی نهایت زیبا بود کوه ها قشنگ و زیبا و برفی بودن و از دور میتونستم ببینمشون و سپاسگزاری کنم خوشحالم از اینکه خدا کمکم میکنه هر لحظه

    یاد میده که بیشتر سپاسگزار تر باشم

    تو روز شمار 136 یادم نبود بنویسم که درمورد مثل ابوموسی نباشیم بود و رد پای دیروزم رو چند دقیقه پیش نوشتم تو دیدگاه فایل 136روز شمار

    چه جالب دقیقا امروز من یه مستند رو هدایتی دیدم و دیدم که گوسفندایی که رو کوه بودن و بچه هاشون تازه به دنیا اومده بودن کنار مادراشون بودن

    تو مستند میگفت که اگر بچه ها کنار مادراشون باشن عقاب شکارشون نمیکنه نمیتونه نزدیک بشه ولی اگر جدا بشن شکار میشن

    و بعد بره جدا شد از خانواده اش و عقاب اومد و شکارش کرد

    اونموقع یاد این فایل افتادم گفتم مثل ابوموسی نباشیم که استاد میگفت کسانی که ماجرا جو هستن و شاید کشته بشن ولی شجاع بودن افتادم

    الان هم دیدم که فایلروز شمار 136 دقیقا درمورد اون چیزی بود که صبح فکر میکردم

    برای تک تکتون عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام و سعادت در دنیا و آخرت باشه برای همه مون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 705 روز

    به نام ربّ

    سلام زهرا جان

    بی نهایت سپاسگزارم از وقتی با ارزشت برای خوندن رد پای روزم ،زمان گذاشتی و برام نوشتی

    اینجا که نوشتی :

    استاد عباسمنش هم ناخودآگاه اول از همه از روابط شروع کرد و همین روابط عالی کار رو براش روون تر کرد.

    وقتی خوندمش خندیدم گفتم وای منم از ارتباط برقرار کردن شروع کردم و تک تک اون روزها بهم یاد آوری شد

    منم دقیقا از روابط شروع کردم سال 1401 و یکی از چیزهایی که منو اذیت کرد و نمیذاشت حرفم رو به کسی بزنم که خیلی برام عزیز بود ،سبب شد تغییر کنم و ارتباطم رو با خودم و بعد با خدا و بعد با جهان هستی و انسان ها خوب کنم

    و هنوز که هنوزه سعی دارم که هر روز رفتارهامو کنترل کنم و تا جایی که سعی کردم واقعا ارتباطم با همه چی به طرز شگفت انگیزی داره تغییر میکنه

    ممنونم که برام نوشتی تا به یادم بیارم که چه روزهایی رو تمرین کردم و نتیجه اش الانم هست

    و اگر ادامه بدم و ادامه بدم

    صد در صد نتیاجم بزرگ و بزرگتر میشه

    بی نهایت ازت سپاسگزارم

    خیلی حرفات برام درس داشت و حس خوبی بهم داد

    از خدا هم سپاسگزارم که چینین خانواده آگاه و صمیمی دارم تو این سایت پر از عشق

    میبوسمت از راه دور دوستت دارم زهرا جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 705 روز

    به نام ربّ

    سلام آقای عباسیان

    ازتون سپاسگزارم که رد پای من رو خوندید و برای من پیامی نوشتین تا من فکر کنم به اینکه چرا؟؟

    چی رو باید بفهمم ؟!

    وقتی صبح بیدار شدم و اومدم تو سایت ،چون دیشب آخرین روز تخفیفات با قیمت قبل دوره ها در سایت بود ،و من تا قدم 7 دوره 12 قدم رو خریداری کردم و خیلی دوست داشتم تا قدم 12 رو خرید کنم ، ولی با اینکه 8 میلیون در دستم نقدی داشتم که میتونستم بخرم ولی اون 8 میلیون رو کنار گذاشتم تا اسفند ماه شهریه هر ماه کلاس رنگ روغنم رو داشته باشم

    و از فروش گل سرا ،خدا بی نهایت بهم کمک کرد تا هم هرچی رنگ و هرچی لازم داشتم رو بخرم و هم تا اسفند ماه شهریه کلاسامو کنار بذارم

    و از این هفته بهم گفته دیگه نباید گل سر بفروشی و فقط اجازه داری دیگه متمرکز بشی روی نقاشیات و نقاشیاتو بفروشی و باوراتو درمورد نقاشی قوی کنی

    و تو این یک ماه من رو با نشانه خیلی خیلی واضح هدایت کرد به پاسخ دوستان برای من ، که یکی از دوستان واضح برای من نوشته بود که دوره 12 قدم رو بخر

    و بهش گفته شده بود که به طیبه بگو دوره 12 قدم رو بخره و من دقیقا چند دقیقه قبلش به خدا گفته بودم خیلی دلم میخواد دوره قانون سلامتی اولین دوره ای باشه که میخرم و ازش پرسیدم کی زمانش میرسه که من در مدار دریافت دوره ای قرار بگیرم که خدا نذاشت به دو دقیقه برسه و درپاسخ دوستی بهم گفت اولین دوره ای که از این سایت باید بخری دوره 12 قدم هست و من چشم گفتم

    و با اینکه دوست داشتم دوره قانون سلامتی رو بخرم ولی خدا بهتر از من میدونه که چی برای من خوبه

    و من 1 آبان قدم اول رو گرفتم و 5 آبان قدم 2 و 3 و 4 و5 رو گرفتم و 12 آبان قدم 6 و 7 رو خرید کردم

    و خیلی دوست داشتم تا آخرین قدم رو تهیه کنم و پول خریدشم داشتم ولی حس کردم نباید ادامه شو بخرم

    چون تو افکارم این بود که سریع بخرم 5 تا قدم بعدی رو که وقتی قیمت جدید اومد برام سخت میشه بخرم و این باورها محدود بودن که بهم نجوای ذهن میگفت بعدش نمیتونی بخری

    تا اینکه گفتم من نمیخرم و همون اولشم وقتی داشتم قدم اول رو میخریدم یه حسی بهم گفت میتونی تا قدم 7 رو بخری

    پس وقتی اون حس گفته پس یعنی من قدمای 8 تا 12 رو نمیتونم الان بخرم

    و اول باید این 7 قدم رو از اول تمرکزی روش کار کنم تا بعدش صد در صد انقدر به حسابم میاد تا سریع بتونم ادامه شو بخرم

    و پیام شما هم دوباره درمورد دوره 12 قدم بود

    این روزا پیام هر کسی رو میخونم نشونه ای از دوره 12 قدم هست

    میدونم که خدا میخواد بگه تمرکزی که روش کار کنی معجزات عمل به دوره رو خیلی سریع میبینی

    من وقتی پیام شما رو دیدم و خوندم به فکر رفتم

    اینجا که نوشتین

    امیدوارم فهمیده باشی !!!!!!

    خدای من چی میخوای بهم بگی ؟؟؟

    بسم الله الرحمن الرحیم

    وای خدای من

    وقتی دیدم نوشتین

    بسم الله الرحمن الرحیم و عدد 19

    قلبم به تپش افتاد

    چون پیام شما منو برد به اولین روزی که ار خدا نشونه میخواستم و هدایتم کرد به فایل استاد عباس منش و من روز 19 مرداد در سایت عضو شدم

    پیام شما منو هدایت کرد به قسمت توضیحات پروفایلم

    آخه من تو قسمت آشناییم با سایت در مورد عدد 19 و بسم الله الرحمن الرحیم و دقیقا روزی که تو سایت عضو شدم 19 مرداد بود جریانشو کامل نوشتم اگر دوست داشتین بخونید

    وای خدای من چی میخوای بهم بگی با پیام آقای عباسیان

    امیدوارم فهمیده باشی ؟؟؟؟؟!!!!!

    نمیدونم شاید باید از قدم اول که تعهدی شروع کنم به گوش دادن و به جلسه 5 برسم و خودم صحبت های استاد رو از عدد 19 بشنوم اون موقع درکش کنم که پیام خدا برای من چی بوده

    که شما به من گفتین امیدوارم که فهمیده باشی !!!!

    نمیدونم واقعا

    ولی راستشو بخواین از پیامتون اینو دریافت کردم که گفتم وای عدد 19

    و برگشتم و سریع رفتم تمام نوشته هایی که تو قسمت توضیحات پروفایلم و چگونگی آشناییم با سایت نوشتم رو خوندم و فقط اشک ریختم

    انگار خدا میخواست صبح بهم بگه که طیبه به یاد بیار پارسال 19 مرداد در چه حالی بودی و الان درچه حالی

    وقتی تک تک نوشته های آشناییم با سایت عباس منش رو میخوندم اشک میریختم برای اینکه من چقدر تغییر کردم

    چقدر نسبت به اون روز تسلیم و رها تر شدم

    چقدر خدا به من لطف داشته و هدایتم کرده و بی نهایت ازش سپاسگزارم ،یادآوری به جایی بود که بفهمم طیبه اگر به آموزه های دوره 12 قدم پر قدرت عمل کنی

    زندگیت هیچ ربطی به الانت نخواهد داشت و به کل تغییر میکنه

    ولی باز متوجه پیام شما نشدم که خدا چی میخواسته بهم بگه و بفهمونه و درک کنم

    امیدوارم فهمیده باشی !!!!

    شاید الان زمانش نباشه و وقتی زمانش بشه که من در مدار دریافتش قرار بگیرم و بفهمم

    و درک کنم این پیام امروز شما رو که از طرف خدا برای من نشونه بود

    برای شما بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام

    بی نهایت سپاسگزارم که برای من نوشتین و زمان ارزشمندتونو گذاشتین برای من

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 705 روز

    به نام ربّ

    سلام آقای عباسیان

    دیروز 18 آبان صبح که تو راه رفتن به مترو بودم اومدم تو سایت و هدایت شدم به پاسخ دوستان و 4 یا 5 تا برام پاسخ اومده بود و با خوندن تک تکشون فقط اشک ریختم

    و وقتی پیامتونو خوندم تو مترو بودم و داشتم میرفتم جمعه بازار و کلی تو مترو گریه کردم بین اون همه جمعیت

    انقدر خدا با حرفای شما برای من تاکید کرد ،به من آرامش داد که سرشار از حس خوب بودم و سپاسگزارشم

    فقط ایمان بیار به خدایی که نمیبینی

    این حرفتونو که خوندم فایل جدید استاد بهم یادآوری شد که این روزا هی گوش میدادم

    فایل مفهوم عملی ایمان به غیب

    این پیام شما برای من یه پیام مخفی تو دل جمله اش داشت و با خوندنش درک کردم که

    طیبه همین امروز که قراره هرچی به مادرت کمک کردی و براش گل سر بافتی و به حرفم گوش دادی تا ذره ای از فروش امروز برای خودت برنداری و از این به بعد فقط نقاشی هاتو میفروشی ، کمی ترس داری که ار این به بعدش چی میشه؟

    درآمدت از نقاشی چجوری میشه؟

    عزیز دلم بنده من آرام باش و فقط ایمان بیار به خدایی که نمیبینی

    ولی در تک تک لحظه ها من کنار توام ….

    وقتی این حرفو خوندم خوشحال شدم

    چرا؟؟؟؟

    چون که خدا داشت تک تک درخواستایی که منم از فایل استاد یاد گرفتم و استاد میگفت حضرت موسی درخواست کرده قلبشو باز کنه ، خدا داشت بهم میگفت

    طیبه قلبت رو باز میکنم

    طیبه تو رو مینشونم روی شونه هام و دد تک تک لحظه ها من کنار توام

    چقدر خدا باحاله که با بی نهایت دستی که تو این جهان هستی داره ،حرفاشو به آدما میفهمونه

    از وقتی با پاسخ دوستان در سایت یا هزارن نشانه ای که میبینم سعی میکنم بیشتر دقت کنم و بفهمم منظور خدا به من چیه

    دیگه عجله نکن..و یاد بگیر

    وقتی این جمله رو خوندم اون روزی یادم اومد که داشتم دوره رو میخریدم و پولامو کنار کذاشتم تا شهریه کلاس رنگ روغنم رو تا اسفند ماه داشته باشم

    ولی یه جورایی عجله داشتم و مدام میخواستم 5 قدم آخر رو هم تهیه کنم

    ولی خدا با نشونه هایی بهم گفت عجله نکن

    و من همه این نشونه هارو تو رد پاهام تو سایت نوشتم که خدا گفت دیگه تا قدم 7 بسه و الان وفت عمل کردنه

    و الان با حرف شما داشت بهم‌دوباره تاکید میکرد

    ……..

    همه چیز با درست کردن باورهای تو وایمان درست می‌شود

    چقدر آرامش داشت این‌جمله

    دقیقا این جمله منو یاد تک تک روزایی انداخت که من نتایج رو میدیدم و میگفتم چی شد طیبه؟؟؟

    چرا قبلا این اتفاق رخ نمیداد و الان داره به سادگی و طبیعی ترین شکل ممکن‌رخ میده ؟؟؟

    و جوابم به خودم فقط این بود که شما هم نوشتین

    همه چیز با درست کردن باورهای تو وایمان درست می‌شود

    مثلا

    من ماه ها سر یه سیم کارتی که دوست صمیمیم بهم داده بود و بیشتر از 10 سال من استفاده میکردم

    مرداد ماه به دلیلی اینکه سیم کارت به نام پدرش بود و فوت کرده بود مسدود شد

    و دوست صمیمیم که همیشه حاضر بود برای من هر کاری انجام بده ،به یک‌باره با ازدواج کردنش تغییر کرد و حتی جواب پیام های منو هم نداد

    و من چند ماه در تلاش بودم تا بهش بگم سیم کارت رو به نامم بزنه و چون به مشتریها و به هم شماره مو داده بودم نمیخواستم مسدود و واگذار بشه به یک نفر دیگه

    خلاصه شو بخوام بگم من اون چند ماهو شرک ورزیدم و فکر میکردم دوستم میتونه کاری برای من انجام بده ،تا اینکه شماره مسدود شد

    و من هیچ کاری از دستم برنمیومد و تو اون چند ماه شروع کردم به ساخت باورهای قوی

    و میگفتم من لیاقت داشتن این سیم کارت رو که سالها دارم ازش استفاده میکنم هستم و خیلی باورای قوی دیگه

    ولی با وجود تکرار این باور ها هیچ اتفاقی رخ نداد و شرایط کاملا به ضرر من بود

    تا اینکه من عاجز بودنمو به خدا اعتراف کردم و گفتم اصلا من نمیخوامش

    و به خودم اومدم و یاد تک تک آموزه های استاد افتادم که میگفت وابستگی به هر چیزی شرک هست و گفتم چرا باید به خاطر یه سیم کارت من انقدر درگیر باشم

    و اونجا بود که از خدا معذرت خواهی کردم و اون لحظه از خواسته ام که داشتن سیم کارت بود گذشتم و گفتم نمیخوامش

    گفتم خدا تو برای من مهمی که من توحید رو در عمل نشون بدم

    پس هرچی که تو بخوای

    اگر سیم کارت برای من باشه خوشحال میشم و اگر نباشه میرم یه سیم کارت دیگه میخرم

    من میخوام توحیدی عمل کنم هرچی تو بخوای میگم چشم

    و واقعا همه چیز که به ضرر من تمام شده بود و حتی من رفتم خدمات ایرانسل بهم گفتن دیگه سیم کارت به یه نفر دیگه واگذار میشه و همه چی از نظر من تموم شده بود و دوستی 18 ساله من با دوست صمیمیم هم طبق درخواست های من به جهان هستی که کرده بودم ،قطع شد

    حتی قطع شدن ارتباطم با دوستم هم وقتی فکر کردم دیدم خودم درخواستشو فرستادم و جهان هستی و خدا با این موضوع سبب شد دوستیمون قطع بشه

    وقتی من عاجز بودنم رو در مقابل خدا اعلام کردم به یکباره همه چیز عوض شد

    به قول گفته ها :

    ورق برگشت

    خدا بهم گفت که برو ایرانسل و درخواستت رو دوباره اعلام کن

    رفتم ایرانسل و انقدر با من با احترام صحبت کردن و با سرعت سیم کارت رو به نامم زدن که متحیر شده بودم

    و سیم کارت در عرض کمتر از نیم ساعت به نام من زده شد

    من از این ماجرا درس های بسیار زیادی گرفتم که سبب رشد من شد و مهم ترینش تسلیم بودن رو خدا به من یاد داد تا رها باشم و فقط و فقط یادم باشه که خدا همه کارهارو انجام میده نه عامل بیرونی دیگه

    و ایمانم قوی بشه در کنار قوی کردن باورهای قدرتمند یه چیز اصل و مهم باید رعایت بشه

    اینجوری بگم بهتره :

    اول اصل مهمه

    درسته باور قوی ساختن هم مهمه و خدا بارها اینو بهم تاکید کرده که درکنار ایمان و صحبت کردن با من باورهاتو قوی کن

    من با باورهات هست که به تو پاسخ میدم

    ولی اینکه متواضه باشی در برابرم و ایمان داشته باشی یه اصل مهم و اساسیه

    و الان خدا با این جمله شما به من یادآوری کرد که باورهاتو در مورد نقاشی قوی کن و ایمانت رو به من داشته باش و در عمل اجرا کن

    مطمئن باش صد در صد درست خواهد شد به ساده ترین راه

    …..

    ولسوف یعطیک ربک فترضی

    وپروردگار تو به زودی به تو عطا کند که راضی شوی

    وای من چقدر عاشق این آیه ام

    تو موارد مختلف بارها خدا این آیه رو بهم نشونه داده

    حتی الان که خوندمش هم خندیدم هم گریم گرفت که بازهم بهم گفت راضیت میکنم طیبه

    تو فقط آرام باش و ادامه بده و از مسیرت لذت ببر

    که این آیه رو که میشنوم ، اولین بار ،که خدا به زبانم جاری کرد این آیه رو یادم میاد

    روزی بود که من دو دل بودم و هیچ کس رو نداشتم تا بهم کمک کنه و برم دادگاه تا شکایت کنم از دو نفر گالری دار هنرمندی که تابلوی نقاشیم رو دی ماه پارسال1402 تو نمایشگاه پاره کرده بودن وحاضر به اجرای تعهدشون نبودن

    من اون روزا تازه در این سایت عضو شده بودم و دوماهی بود که سعی داشتم عمل کنم به آگاهی ها

    یادمه گفتم خدایا من هیچ کس رو ندارم ،تو برای من باش تو برای من کمک کن تا خسارت بگیرم

    درسته که خودم سبب این اتفاق شده بودم و باورهای محدودم سبب این اتفاق بود ولی اون روزها درخواست کردم که به من کمک کنه تا ایمانم بهش قوی بشه

    و هیچ وقت یادم نمیره 9 صبح بود بیدار شدم گفتم چجوری برم شکایت کنم ،تا حالا پام به دادگاه باز نشده ،نه نمیرم و یه جورایی ترس داشتم و میگفتم میگذرم از این اتفاق

    و اون لحظه گفتم خدایا تو بگو من هیچ پولی برای انجام مراحل اداری شکایتم ندارم

    من که تازه این راهو شروع کردم و صدای تو رو نمیشنوم

    استاد عباس منش میگه که تو با ما حرف میزنی

    الان دلم میخواد تو کمکم کنی نشونه بده به من ،اگر نشونه رو دریافت کنم عمل میکنم

    من اینو گفتم و سر جام که دراز کشیده بودم چشمامو بستم

    به یک باره یه صدایی از دلم شنیدم

    ولسوف یعطیک ربک فترضی

    چندین بار تکرار که شد سریع بلند شدم و گفتم وای خدایا این آیه رو تو به دلم جاری کردی و تکرارش کردم و چون اوایل ورودم به سایت بود معنی دقیقش ددست در خاطرم نبود

    سریع تو گوگل نوشتم و معنیشو که خوندم فقط اشک ریختم

    خدا داشت با من صحبت میکرد

    یه نشونه بسیار قوی بهم داد و گفت برو شکایت کن

    من وکیل توام

    من همه کس توام

    تو برو و فقط این راه رو شروع کن

    دوباره گفتم من که پول ندارم و دوباره این آیه تکرار شد در وجودم

    و من درک کردم که تو برو من راضیت میکنم

    و من سریع رفتم و مراحلش رو طی کردم

    و درسته فعلا کمی به تعویق افتاده روند دادگاه ولی باز هم باورهای محدودی دارم که سبب شده به تعویق بیفته و یه جورایی حس میکنم باید کامل رهاش کنم و مثل جریان سیم کارت عاجز بودنمو اعلام کنم که خداست که میتونه کمکم کنه

    چقدر پیام شما برای من یادآوری کرد تک تک اون روزها و خیلی از هدایت هارو

    از شما سپایگزارم آقای عباسیان

    نمیدونم چی شد اینارو نوشتم نمیدونم شاید حتما نیاز بود دوباره بهم یادآوری بشه که

    طیبه خدا هر لحظه با تو هست و تو براش ارزشمندی و همه کاراتو انجام میده

    تو فقط آروم باش و عمل کن به آگاهی ها و روی باورهای قدرتمند

    و صد در صد نتیجه رو بیش از اون چیزی که فکرش رو میکردی خواهی دید

    پس پر قدرت ادامه بده

    و در آخر نوشتین

    منظور خدا رو فهمیدی ؟؟؟؟

    بله با توجه به مداری که الان هستم درک هایی که کردم نوشتم و منظور خدا فقط یک چیز بود

    اینکه اصل رو یادم باشه اصل مهم ترین چیزه

    و باقی جزئیاته

    برای شما بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: