اصل اساسی یک رابطه عاشقانه - صفحه 22

572 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 23 مهر رو با عشق مینویسم

    زندگی در بهشت رو شروع کن و بدون که، زندگی تو هم بهشت میشه و شده ،از وقتی که با من حرف میزنی و روی باورهات کار میکنی و سعی داری عمل کنی به قوانین بنده عزیزم زندگیت بهشتی شده که سرشارت کردم از عشق خودم

    و باهر بار عمل کردن و قدم برداشتنت تو رو بزرگت میکنم

    امروز خدا منو هدایت کرد به فایل های سریال زندگی در بهشت

    و بهم گفته شد که از اول سریال رو شروع کن و ببین و با هر لحظه ای که میبینی خودت رو تصور کن

    و بعد هدایتم کرد به سفر به دور امریکا و گفت که این سفر رو هم در کنار سریال زندگی در بهشت باید بری

    تا به زودی خواسته هات بهت داده بشن و توجهت رو متمرکز کن روی زیبایی های این سریال و سفر شگفت انگیز و رویایی و عاشقانه

    انگار حس کردم یه صفحه جدید از زندگی قراره برای من باز بشه که اون خواسته هایی که در این مدار هست قراره بهم داده بشه

    صبح که بیدار شدم ، بهم گفته شد برو مدرسه و برای نقاشی دیواری صحبت کن ، گفتم خدا میشه ظهر برم نون بگیرم و بعد برم ؟ گفت باشه و نزدیک ظهر رفتم مدرسه تا برگشتنی نون بخرم

    وقتی رفتم مدرسه ،برای بچه ها شله زرد میدادن و کلی بچه قد و نیم قد دیدم و کلی ذوق کردم .

    بچه های اول ابتدایی انقدر کوچولو و نمک بودن که با دیدنشون میگفتم خدایا شکرت

    مدیر مدرسه خواهر زاده ام ،که جدید اومده بود ، و خواهر زاده ام گفت ،خاله مدیرمون میخواد دیوار مدرسه مونو رنگ کنه و اتفاقات بعدش

    خدا بهم اجازه داد تا برم و بپرسم و من چشم گفتم

    وقتی رسیدم دیدم مدیر داره با مادر بچه ها صحبت میکنه بعد که کارشون تموم شد نزدیک زنگ آخر مدرسه بود و بچه ها میخواستن تعطیل بشن

    مدیر اومد بیرون ، سلام دادم ، بهم گفت یه لحظه صبر کنین من برم بچه هامو تعطیل کنم و برن خونه هاشون بعد بیام

    چی داشتم میشنیدم؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

    اولین بار بود تو عمرم همچنین مدیر مدرسه ای دیده بودم

    درسته بابای خودم معلم زبان انگلیسی بود و با شاگرداش در عین سختگیری ولی دوست بود و دیده بودم که معلمایی هستن که مهربونن

    ولی اینجوری ندیده بودم

    وقتی رفت، برگشتم تا نگاه کنم ببینم کجا میره

    رفت جلو در مدرسه و بچه ها که میومدن از لپاشون و صورتشون به آرومی ، دوتا دستاشو میذاشت رو لپاشون و باهاشون حرف میزد

    درسته با همه بچه ها یکی یکی این کار رو نکرد ولی بچه هایی که میرفتن سمتش و خداحافظی میکردن با احترام حرف میزد و میگفت بچه ها خدانگهدار و مادر و پدرایی که اومده بودن رو دیدم که با مدیر خیلی راحت حرف میزدن .

    انقدر از دیدن این لحظه خداروشکر میکنم که واقعا حس فوق العاده ای داشت

    خدا داشت با رفتار این مدیر مدرسه ، به من میگفت که طیبه یاد بگیر ازش ،ببین رفتارش رو

    حتی تو وقتی رفتارش رو دیدی سریع به یاد ربّ و صاحب اختیارت الله یکتا افتادی

    پس سعی کن تا با رفتارت در عمل کارهایی رو انجام بدی که هر کس تو رو دید ، یاد من بیفته

    و این لازمه اش اینه که بیشتر عمل کنی و قدم برداری ..

    خیلی خیلی حس خوبی داشت ،وقتی همه بچه ها رفتن

    مدیر اومد و گفت: خب، بیا ببینم چه کاری با من داری ؟

    و انقدر با خوشرویی و آرامش گفت که واقعا از این رفتار خدا گونه اش لذت میبردم

    رفتم داخل و قبلش به خدا گفتم خدا خودت هرآنچه که باید بگم رو به زبونم جاری کن

    قبل اینکه به مدرسه برم و منتظر بودم مدیر با والدین بچه ها ،صحبتش تموم بشه ، آبجیم هی زنگ میزد و میگفت که طیبه گوشی رو قطع نکن و بذار منم بشنوم چی میگه

    بعد بهم گفت بگو که خاله یکی از دانش آموزایی ، که اینجوری بهتر قبول کنه تا نقاشی مدرسه رو انجام بدی

    وقتی اینو گفت تو دلم گفتم نه نمیگم

    خدا باید به زبونم جاری کنه که هرچی قراره گفته بشه بهم گفته بشه

    وقتی صحبت میکردم انگار یه نیرویی داشت منو هدایت میکرد و میگفت کلماتم رو چجوری بیان کنم

    و گفتم من یه همکار دارم که بیاد باهاتون صحبت کنه و گفت باشه

    همکاری که میگم ،آشنای داداشم هست که کارش نقاشیه با پیستوله و رنگ ساختمان نقاشی رو انجام میده و کار اداری هم داره و چند ماه پیش که من هی به مدارس میرفتم ، گفته بود اگر کار بگیری، من میام با پیستوله رنگارو میزنم و سمباده میکشم و تو طرحاشو بکش

    خلاصه وقتی با مدیر حرف زدم و گفت بگو بیاد ،برگشتم و رفتم نون گرفتم و رفتم خونه

    داشتم فکر میکردم ،یهویی گفتم چی شد؟ من رفتم به اون مدرسه بگم پارسال و نشد ولی الان دوباره بهم گفته شد برم و صحبت کنم ،که حس کردم که درخواست کرده بودم قبلش یعنی چند روز پیش

    و بهم یادآوری شد که طیبه تو گفتی خدایا نشونه ای بهم بده که از کار فروش گل سرای قلاب بافی که بهم گفتی دیگه نباید بفروشمشون ، یه نشونه بده از نقاشی که سفارش بگیرم و خیلی سریعتر از اواسط آبان ماه فروش گل سر رو رها کنم

    و مادرم که اومد هرآنچه که کاموا خریدم به مادرم بدم و مادرم کار شروع کنه

    چقدر خدا سریع جواب میده

    من فقط گفتم یه نشونه بده که از نقاشی هم میشه پول درآورد .و خدا هدایتم کرد به این مدرسه

    میدونم که خودش تمام کارهاشو انجام میده

    یه وقتایی نجوای ذهنم میگه از کجا معلوم بهت کار بدن و قبول کنن یا نه

    ولی من درجواب بهش میگم خدا خوب بلده بچینه

    اگر بشه خوشحال میشم و اگر نشه صد در صد این یک سکوی پرتاب برای پیشرفت من به مدار های بالاتر هست و صد در صد ظرف وجودم رو بزرگ تر کرده

    پس هرآنچه که خیر هست مطمئننا به من داده میشه

    هرچی نجوای ذهنم بگه باید این حرقارو بهش یادآوری کنم و بگم ببین قدرت دست خداست و بس

    پس آروم باش و خاموش شو

    من تا غروب تمرینای رنگ روغنم رو انجام دادم و بعدش با خواهرم رفتم دوشنبه بازار محله مون تا خرید کنم

    دوشنبه بازار بودم گفتم دلم میخواد آهنگ گوش بدم و از خدا خواستم ،ولی خدا برام فایل اصل و اساس یک رابطه عاشقانه رو نشونه داد

    قبلش یه نشونه دریافت کرده بودم و عدد974 که مربوط به یه موضوع هست بهم نشونه داده شد که روی پلاک ماشین دیدم

    بعد که این فایل رو نشونه داد من داشتم فکر میکردم که چرا این فایل بهم گفته شد

    چی رو باید بدونم؟؟

    و وقتی بیشتر گوش دادم فایل رو ،درک کردم که

    طیبه استاد که تو فایل گفت وقتی روی ارتباط برقرار کردن با آدما کار میکنی و روی خودت و تغییرت زمان میذاری

    تغییرات دیده میشه ..

    اولش نمیخواستم گوش بدم

    گفتم نه وقتی تو گفتی که اینو گوش بده و آهنگ گوش نده پس من چشم میگم

    بعد درمورد خواسته ام گفتم نشونه بده

    که یهویی دقیقا جایی که وایسادم پلاک یه ماشین 74 بود

    من فقط داشتم میخندیدم

    یعنی اون لحظه برای من خود خود بهشت بود

    از وقتی پا تو این مسیر گذاشتم همه جا بهشته برای من

    از خدا میخوام کمکم کنه هر لحظه که من در این بهشتش با عشق این مسیر رو ادامه بدم و لذت ببرم و هر روز مدارم بالاتر بره

    قبلش بهم 974 رو نشونه داد

    و این روزا فقط منو بمباران میکنه با عدد 74 که این عدد نشونه عشق من و خداست که نشانه ای از تایید هست

    یعنی هرچی ازش میپرسم خدا با این عدد میگه انجامش بده

    یه وقتایی که فکر میکنم ،مثلا من تو محله مون هستم و هرموقع میرم بیرون انقدر شگفت انگیزه که ماشینایی رد میشن که وقتی من درخواستی از خدا دارم شماره پلاکشون 74 داره و این هی تکرار میشه

    حتی جدیدا ماشینایی که پلاکشون عدد 74 رو داره هم در پشتی ساختمونمون و هم در جلویی ساختمونمون ،سه الی 4 تا ماشین به این شماره نگه داشتن جلو در خونه مون

    این یعنی تایید

    تاییدی برای درست بودن مسیرم که خدا حامی و حمایت گر منه

    خدایا سپاسگزارم

    وقتی خرید کردیم و برگشتیم خونه من شروع کردم به کارایی که باید انجام میشد

    و بی نهایت از خدا سپاسگزاری میکنم بابت همه مهربونیاش همه ماچ ماچی بودنش که کلی منو دوست داره و ارزشمندم

    خدایا شکرت ماچ ماچی جذاب من

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زهرا مختاری گفته:
      مدت عضویت: 2363 روز

      سلام طیبه جانم ، که خودت هم نمیدونی که دست خدا شدی تا منو تکون بدی و آگاهم کنی،

      طیبه جان همین پنج دقیقه پیش داشتم تمرین ستاره قطبی رو انجام میدادم، یکی از درخواست هام این بود که چند تا کامنت عالی بخونم و یک الگوی مناسب مناسب شرایط خودم هم تو کامنت ها ببینم.

      واقعیتش دیشب قبل از خواب داشت کامنت های جلسه ی اول روانشناسی ثروت 1 رو می خواندم که درباره ی الگوهای ثروت ساز هست و فکر می کردم که قراره اونجا درخواستمو بگیرم،

      وسط تمرین نوشتن ی‌حسی گفت برم تو اکانت دیگه م ببینم شاید طیبه جان برام پاسخی نوشته باشه ، و اومدم دیگه… بله!!

      و چقققدر جالب بود برام.

      دیگه انقد جالب میشه این همزمانی پاسخ های تو، که چی بگم آخه…

      در جلسه 6 قدم اول استاد از ما می خواد که هدف‌گذاری کنیم و یک هدف کوتاه مدت بزاریم …

      من تو تردید بودم که هدف‌گذاری م درباره ی بهبود روابط باشه (اولویت با فرزندانم ) یا مربوط به ثروت و کسب و کار که بر پایه ی نقاشی هست.

      این تردید برای خودم عجیب بود که به نتیجه نمی رسید.

      ولی با توجه به حرفهای استاد که یک نشونه داده که اونم داشتن شور و شوق برای اون هدف هست من لاجرم باید روی نقاشی کار کنم و کار کردن روی روابط رو تصمیم گرفتم به صورت تمرین روزانه و با نوشتن نکات مثبت اطرافیانم در حین نوشتن سپاسگزاری های روزانه م انجام بدم.

      و جالبه بهت بگم که این فایل اصل اساسی یک رابطه عاشقانه رو هم گرفتم و هنوز تو گوشی م دارم،

      به این نتیجه رسیدم که من نیاز دارم روابط زیبایی داشته باشم.

      استاد عباسمنش هم ناخودآگاه اول از همه از روابط شروع کرد و همین روابط عالی کار رو براش روون تر کرد.

      خلاصه که همینجوری داره نشونه ها میاد تا من روی نظم بهتری کارمو انجام بدم و به وضوح بیشتری برسم.

      فکر نمی‌کردم که خواسته م در ستاره ی‌ قطبی بعد ازینکه دفتر رو کنار گذاشتم بلافاصله تیک بخوره.

      ایده هات برای درست کردن فایل درباره ی ارزشمندی ت با صدای خودت هم جالب بود برام. دوستدارم انجامش بدم منم،

      و این که رفتی مدرسه برای گرفتم کار ، باعث شد ی‌ایده ای به ذهنم برسه ..

      خدااای من … چقدر تو قدرتمندی و چقدر همه چیز رو به راحتی هماهنگ می کنی..

      میدونی طیبه جان،

      گاهی فکر می کنم که خداوند چجوری به گوشه گوشه ی این جهان در آن واحد دسترسی و تسلط داره،

      در این حد که به این شکل همزمانی و هماهنگی ایجاد می کنه،

      حتی در آن واحد هم به من تسلط داره و هم به دورترین ستاره و کهکشان که فاصله ش در تصور هم نمیاد.

      واقعا فکر کردن به قدرت خداوند می‌تونه نجواهای ذهن ما رو خاموش کنه.

      خدایی که بی نهایت جهان رو بزرگ خلق کرده ، براش درخواست های ما بی نهایت کوچیکه و آسانه…

      الان یادم اومد که خواب دیشبم ، به حرفی که زدم ربط داشت ..

      هرچند که کامل یادم نمیاد..

      خیلی خوشحال میشم طیبه جانم که پیامهات رو می بینم.

      همه ی ما در این خانواده در کنار هم هستیم . و داشتن دوستی مثل تو برام باعث افتخاره.

      برای هر روزت معجزه آرزو می‌کنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 695 روز

        به نام ربّ

        سلام زهرا جان

        بی نهایت سپاسگزارم از وقتی با ارزشت برای خوندن رد پای روزم ،زمان گذاشتی و برام نوشتی

        اینجا که نوشتی :

        استاد عباسمنش هم ناخودآگاه اول از همه از روابط شروع کرد و همین روابط عالی کار رو براش روون تر کرد.

        وقتی خوندمش خندیدم گفتم وای منم از ارتباط برقرار کردن شروع کردم و تک تک اون روزها بهم یاد آوری شد

        منم دقیقا از روابط شروع کردم سال 1401 و یکی از چیزهایی که منو اذیت کرد و نمیذاشت حرفم رو به کسی بزنم که خیلی برام عزیز بود ،سبب شد تغییر کنم و ارتباطم رو با خودم و بعد با خدا و بعد با جهان هستی و انسان ها خوب کنم

        و هنوز که هنوزه سعی دارم که هر روز رفتارهامو کنترل کنم و تا جایی که سعی کردم واقعا ارتباطم با همه چی به طرز شگفت انگیزی داره تغییر میکنه

        ممنونم که برام نوشتی تا به یادم بیارم که چه روزهایی رو تمرین کردم و نتیجه اش الانم هست

        و اگر ادامه بدم و ادامه بدم

        صد در صد نتیاجم بزرگ و بزرگتر میشه

        بی نهایت ازت سپاسگزارم

        خیلی حرفات برام درس داشت و حس خوبی بهم داد

        از خدا هم سپاسگزارم که چینین خانواده آگاه و صمیمی دارم تو این سایت پر از عشق

        میبوسمت از راه دور دوستت دارم زهرا جان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          بهنام عباسیان گفته:
          مدت عضویت: 2256 روز

          سلام طیبه خانم

          امیدوارم هر کجا هستی سالم وسلامت باشی

          استاد در قدم اول از 12 قدم

          جلسه 5 در باره عدد 19 صحبت کرده

          و رازش رو گفته

          بریم برای عدد 19

          برای عدد 19

          آیاتی از طرف خدا ………..

          ما خازنان جهنم رو 19 تن افریدیم……

          تا انسانها تعغل کنند……

          اعجاز ریاضی در قران

          بسم الله الرحمن الرحیم چند حرفه

          درسته 19 حرف

          ااف لام میم بقره هرچی که در سوره مثلا بقره اومده بر 19 بخش پذیر هست

          چون عددی که بر 19 بخش پذیر بشه وخارج قسمت یه عدد روند بشه خیلی کمه

          یا مثلا در ابتدای سوره ها هر کدام اینجوری باشه

          الم سجده

          مثلا یس

          اگه مثلا در سوره بقره

          یکی از اسم‌های مکه رو خدا گفته بکه

          که اگه نمی‌گفت

          الم بقره اشتباه در میومد

          امیدوارم فهمیده باشی

          خدا ی مهربونم میگه تا با این عدد ایمانتان به من بیشتر بشه

          وبه چیزی که نمیبینید (خدارو گفته )ایمان بیارید

          الذین یومنون بالغیب

          وایمان بیارید

          با سپاس

          در پناه خدا باشید طیبه خانم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            طیبه گفته:
            مدت عضویت: 695 روز

            به نام ربّ

            سلام آقای عباسیان

            ازتون سپاسگزارم که رد پای من رو خوندید و برای من پیامی نوشتین تا من فکر کنم به اینکه چرا؟؟

            چی رو باید بفهمم ؟!

            وقتی صبح بیدار شدم و اومدم تو سایت ،چون دیشب آخرین روز تخفیفات با قیمت قبل دوره ها در سایت بود ،و من تا قدم 7 دوره 12 قدم رو خریداری کردم و خیلی دوست داشتم تا قدم 12 رو خرید کنم ، ولی با اینکه 8 میلیون در دستم نقدی داشتم که میتونستم بخرم ولی اون 8 میلیون رو کنار گذاشتم تا اسفند ماه شهریه هر ماه کلاس رنگ روغنم رو داشته باشم

            و از فروش گل سرا ،خدا بی نهایت بهم کمک کرد تا هم هرچی رنگ و هرچی لازم داشتم رو بخرم و هم تا اسفند ماه شهریه کلاسامو کنار بذارم

            و از این هفته بهم گفته دیگه نباید گل سر بفروشی و فقط اجازه داری دیگه متمرکز بشی روی نقاشیات و نقاشیاتو بفروشی و باوراتو درمورد نقاشی قوی کنی

            و تو این یک ماه من رو با نشانه خیلی خیلی واضح هدایت کرد به پاسخ دوستان برای من ، که یکی از دوستان واضح برای من نوشته بود که دوره 12 قدم رو بخر

            و بهش گفته شده بود که به طیبه بگو دوره 12 قدم رو بخره و من دقیقا چند دقیقه قبلش به خدا گفته بودم خیلی دلم میخواد دوره قانون سلامتی اولین دوره ای باشه که میخرم و ازش پرسیدم کی زمانش میرسه که من در مدار دریافت دوره ای قرار بگیرم که خدا نذاشت به دو دقیقه برسه و درپاسخ دوستی بهم گفت اولین دوره ای که از این سایت باید بخری دوره 12 قدم هست و من چشم گفتم

            و با اینکه دوست داشتم دوره قانون سلامتی رو بخرم ولی خدا بهتر از من میدونه که چی برای من خوبه

            و من 1 آبان قدم اول رو گرفتم و 5 آبان قدم 2 و 3 و 4 و5 رو گرفتم و 12 آبان قدم 6 و 7 رو خرید کردم

            و خیلی دوست داشتم تا آخرین قدم رو تهیه کنم و پول خریدشم داشتم ولی حس کردم نباید ادامه شو بخرم

            چون تو افکارم این بود که سریع بخرم 5 تا قدم بعدی رو که وقتی قیمت جدید اومد برام سخت میشه بخرم و این باورها محدود بودن که بهم نجوای ذهن میگفت بعدش نمیتونی بخری

            تا اینکه گفتم من نمیخرم و همون اولشم وقتی داشتم قدم اول رو میخریدم یه حسی بهم گفت میتونی تا قدم 7 رو بخری

            پس وقتی اون حس گفته پس یعنی من قدمای 8 تا 12 رو نمیتونم الان بخرم

            و اول باید این 7 قدم رو از اول تمرکزی روش کار کنم تا بعدش صد در صد انقدر به حسابم میاد تا سریع بتونم ادامه شو بخرم

            و پیام شما هم دوباره درمورد دوره 12 قدم بود

            این روزا پیام هر کسی رو میخونم نشونه ای از دوره 12 قدم هست

            میدونم که خدا میخواد بگه تمرکزی که روش کار کنی معجزات عمل به دوره رو خیلی سریع میبینی

            من وقتی پیام شما رو دیدم و خوندم به فکر رفتم

            اینجا که نوشتین

            امیدوارم فهمیده باشی !!!!!!

            خدای من چی میخوای بهم بگی ؟؟؟

            بسم الله الرحمن الرحیم

            وای خدای من

            وقتی دیدم نوشتین

            بسم الله الرحمن الرحیم و عدد 19

            قلبم به تپش افتاد

            چون پیام شما منو برد به اولین روزی که ار خدا نشونه میخواستم و هدایتم کرد به فایل استاد عباس منش و من روز 19 مرداد در سایت عضو شدم

            پیام شما منو هدایت کرد به قسمت توضیحات پروفایلم

            آخه من تو قسمت آشناییم با سایت در مورد عدد 19 و بسم الله الرحمن الرحیم و دقیقا روزی که تو سایت عضو شدم 19 مرداد بود جریانشو کامل نوشتم اگر دوست داشتین بخونید

            وای خدای من چی میخوای بهم بگی با پیام آقای عباسیان

            امیدوارم فهمیده باشی ؟؟؟؟؟!!!!!

            نمیدونم شاید باید از قدم اول که تعهدی شروع کنم به گوش دادن و به جلسه 5 برسم و خودم صحبت های استاد رو از عدد 19 بشنوم اون موقع درکش کنم که پیام خدا برای من چی بوده

            که شما به من گفتین امیدوارم که فهمیده باشی !!!!

            نمیدونم واقعا

            ولی راستشو بخواین از پیامتون اینو دریافت کردم که گفتم وای عدد 19

            و برگشتم و سریع رفتم تمام نوشته هایی که تو قسمت توضیحات پروفایلم و چگونگی آشناییم با سایت نوشتم رو خوندم و فقط اشک ریختم

            انگار خدا میخواست صبح بهم بگه که طیبه به یاد بیار پارسال 19 مرداد در چه حالی بودی و الان درچه حالی

            وقتی تک تک نوشته های آشناییم با سایت عباس منش رو میخوندم اشک میریختم برای اینکه من چقدر تغییر کردم

            چقدر نسبت به اون روز تسلیم و رها تر شدم

            چقدر خدا به من لطف داشته و هدایتم کرده و بی نهایت ازش سپاسگزارم ،یادآوری به جایی بود که بفهمم طیبه اگر به آموزه های دوره 12 قدم پر قدرت عمل کنی

            زندگیت هیچ ربطی به الانت نخواهد داشت و به کل تغییر میکنه

            ولی باز متوجه پیام شما نشدم که خدا چی میخواسته بهم بگه و بفهمونه و درک کنم

            امیدوارم فهمیده باشی !!!!

            شاید الان زمانش نباشه و وقتی زمانش بشه که من در مدار دریافتش قرار بگیرم و بفهمم

            و درک کنم این پیام امروز شما رو که از طرف خدا برای من نشونه بود

            برای شما بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام

            بی نهایت سپاسگزارم که برای من نوشتین و زمان ارزشمندتونو گذاشتین برای من

            سپاسگزارم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
            • -
              بهنام عباسیان گفته:
              مدت عضویت: 2256 روز

              سلام طیبه خانم

              خدایا بگو تا بنویسم…کلام از طرف خدا…..چون حالم خیلی خوبه واشک در چشمانم است…خدایا بگو…………….بنویس…….

              طیبه خانم دختر عزیزم که قلبت پاک است..ومن هوای تو را دارم ورهایت نکرده ام … فقط ایمان بیار به خدایی که نمیبینی ….

              ولی در تک تک لحظه ها من کنار توام ….

              دوره دوازده قدم مبارکت باشه

              و تا همین جا که خریدی یکم عجله داشتی ولی خوب

              دیگه عجله نکن..و یاد بگیر

              تا همین جا رو تا هر وقت که من پول دور ها رو بهت دادم بقیه دوره را بخر …..

              واز زندگیت فقط لذت ببر

              همه چیز با درست کردن باورهای تو وایمان درست می‌شود…

              وایده که میاد سعی کن

              تکاملی به آن عمل کنی

              یعنی هر ایده یکم بهتر از ایده بعدی

              قانون تکامل رو فراموش نکن

              من همیشه با تو هستم

              ولسوف یعطیک ربک فترضی

              وپروردگار تو به زودی به تو عطا کند که راضی شوی

              …….از طرف………………

              ……خدای مهربان…….

              سلام اینها کلامی بود که در آرامش خدا گفت ونوشتم

              منظور خدا رو فهمیدی???

              در پناه خدا

              خدا حافظ

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            طیبه گفته:
            مدت عضویت: 695 روز

            به نام ربّ

            سلام آقای عباسیان

            دیروز 18 آبان صبح که تو راه رفتن به مترو بودم اومدم تو سایت و هدایت شدم به پاسخ دوستان و 4 یا 5 تا برام پاسخ اومده بود و با خوندن تک تکشون فقط اشک ریختم

            و وقتی پیامتونو خوندم تو مترو بودم و داشتم میرفتم جمعه بازار و کلی تو مترو گریه کردم بین اون همه جمعیت

            انقدر خدا با حرفای شما برای من تاکید کرد ،به من آرامش داد که سرشار از حس خوب بودم و سپاسگزارشم

            فقط ایمان بیار به خدایی که نمیبینی

            این حرفتونو که خوندم فایل جدید استاد بهم یادآوری شد که این روزا هی گوش میدادم

            فایل مفهوم عملی ایمان به غیب

            این پیام شما برای من یه پیام مخفی تو دل جمله اش داشت و با خوندنش درک کردم که

            طیبه همین امروز که قراره هرچی به مادرت کمک کردی و براش گل سر بافتی و به حرفم گوش دادی تا ذره ای از فروش امروز برای خودت برنداری و از این به بعد فقط نقاشی هاتو میفروشی ، کمی ترس داری که ار این به بعدش چی میشه؟

            درآمدت از نقاشی چجوری میشه؟

            عزیز دلم بنده من آرام باش و فقط ایمان بیار به خدایی که نمیبینی

            ولی در تک تک لحظه ها من کنار توام ….

            وقتی این حرفو خوندم خوشحال شدم

            چرا؟؟؟؟

            چون که خدا داشت تک تک درخواستایی که منم از فایل استاد یاد گرفتم و استاد میگفت حضرت موسی درخواست کرده قلبشو باز کنه ، خدا داشت بهم میگفت

            طیبه قلبت رو باز میکنم

            طیبه تو رو مینشونم روی شونه هام و دد تک تک لحظه ها من کنار توام

            چقدر خدا باحاله که با بی نهایت دستی که تو این جهان هستی داره ،حرفاشو به آدما میفهمونه

            از وقتی با پاسخ دوستان در سایت یا هزارن نشانه ای که میبینم سعی میکنم بیشتر دقت کنم و بفهمم منظور خدا به من چیه

            دیگه عجله نکن..و یاد بگیر

            وقتی این جمله رو خوندم اون روزی یادم اومد که داشتم دوره رو میخریدم و پولامو کنار کذاشتم تا شهریه کلاس رنگ روغنم رو تا اسفند ماه داشته باشم

            ولی یه جورایی عجله داشتم و مدام میخواستم 5 قدم آخر رو هم تهیه کنم

            ولی خدا با نشونه هایی بهم گفت عجله نکن

            و من همه این نشونه هارو تو رد پاهام تو سایت نوشتم که خدا گفت دیگه تا قدم 7 بسه و الان وفت عمل کردنه

            و الان با حرف شما داشت بهم‌دوباره تاکید میکرد

            ……..

            همه چیز با درست کردن باورهای تو وایمان درست می‌شود

            چقدر آرامش داشت این‌جمله

            دقیقا این جمله منو یاد تک تک روزایی انداخت که من نتایج رو میدیدم و میگفتم چی شد طیبه؟؟؟

            چرا قبلا این اتفاق رخ نمیداد و الان داره به سادگی و طبیعی ترین شکل ممکن‌رخ میده ؟؟؟

            و جوابم به خودم فقط این بود که شما هم نوشتین

            همه چیز با درست کردن باورهای تو وایمان درست می‌شود

            مثلا

            من ماه ها سر یه سیم کارتی که دوست صمیمیم بهم داده بود و بیشتر از 10 سال من استفاده میکردم

            مرداد ماه به دلیلی اینکه سیم کارت به نام پدرش بود و فوت کرده بود مسدود شد

            و دوست صمیمیم که همیشه حاضر بود برای من هر کاری انجام بده ،به یک‌باره با ازدواج کردنش تغییر کرد و حتی جواب پیام های منو هم نداد

            و من چند ماه در تلاش بودم تا بهش بگم سیم کارت رو به نامم بزنه و چون به مشتریها و به هم شماره مو داده بودم نمیخواستم مسدود و واگذار بشه به یک نفر دیگه

            خلاصه شو بخوام بگم من اون چند ماهو شرک ورزیدم و فکر میکردم دوستم میتونه کاری برای من انجام بده ،تا اینکه شماره مسدود شد

            و من هیچ کاری از دستم برنمیومد و تو اون چند ماه شروع کردم به ساخت باورهای قوی

            و میگفتم من لیاقت داشتن این سیم کارت رو که سالها دارم ازش استفاده میکنم هستم و خیلی باورای قوی دیگه

            ولی با وجود تکرار این باور ها هیچ اتفاقی رخ نداد و شرایط کاملا به ضرر من بود

            تا اینکه من عاجز بودنمو به خدا اعتراف کردم و گفتم اصلا من نمیخوامش

            و به خودم اومدم و یاد تک تک آموزه های استاد افتادم که میگفت وابستگی به هر چیزی شرک هست و گفتم چرا باید به خاطر یه سیم کارت من انقدر درگیر باشم

            و اونجا بود که از خدا معذرت خواهی کردم و اون لحظه از خواسته ام که داشتن سیم کارت بود گذشتم و گفتم نمیخوامش

            گفتم خدا تو برای من مهمی که من توحید رو در عمل نشون بدم

            پس هرچی که تو بخوای

            اگر سیم کارت برای من باشه خوشحال میشم و اگر نباشه میرم یه سیم کارت دیگه میخرم

            من میخوام توحیدی عمل کنم هرچی تو بخوای میگم چشم

            و واقعا همه چیز که به ضرر من تمام شده بود و حتی من رفتم خدمات ایرانسل بهم گفتن دیگه سیم کارت به یه نفر دیگه واگذار میشه و همه چی از نظر من تموم شده بود و دوستی 18 ساله من با دوست صمیمیم هم طبق درخواست های من به جهان هستی که کرده بودم ،قطع شد

            حتی قطع شدن ارتباطم با دوستم هم وقتی فکر کردم دیدم خودم درخواستشو فرستادم و جهان هستی و خدا با این موضوع سبب شد دوستیمون قطع بشه

            وقتی من عاجز بودنم رو در مقابل خدا اعلام کردم به یکباره همه چیز عوض شد

            به قول گفته ها :

            ورق برگشت

            خدا بهم گفت که برو ایرانسل و درخواستت رو دوباره اعلام کن

            رفتم ایرانسل و انقدر با من با احترام صحبت کردن و با سرعت سیم کارت رو به نامم زدن که متحیر شده بودم

            و سیم کارت در عرض کمتر از نیم ساعت به نام من زده شد

            من از این ماجرا درس های بسیار زیادی گرفتم که سبب رشد من شد و مهم ترینش تسلیم بودن رو خدا به من یاد داد تا رها باشم و فقط و فقط یادم باشه که خدا همه کارهارو انجام میده نه عامل بیرونی دیگه

            و ایمانم قوی بشه در کنار قوی کردن باورهای قدرتمند یه چیز اصل و مهم باید رعایت بشه

            اینجوری بگم بهتره :

            اول اصل مهمه

            درسته باور قوی ساختن هم مهمه و خدا بارها اینو بهم تاکید کرده که درکنار ایمان و صحبت کردن با من باورهاتو قوی کن

            من با باورهات هست که به تو پاسخ میدم

            ولی اینکه متواضه باشی در برابرم و ایمان داشته باشی یه اصل مهم و اساسیه

            و الان خدا با این جمله شما به من یادآوری کرد که باورهاتو در مورد نقاشی قوی کن و ایمانت رو به من داشته باش و در عمل اجرا کن

            مطمئن باش صد در صد درست خواهد شد به ساده ترین راه

            …..

            ولسوف یعطیک ربک فترضی

            وپروردگار تو به زودی به تو عطا کند که راضی شوی

            وای من چقدر عاشق این آیه ام

            تو موارد مختلف بارها خدا این آیه رو بهم نشونه داده

            حتی الان که خوندمش هم خندیدم هم گریم گرفت که بازهم بهم گفت راضیت میکنم طیبه

            تو فقط آرام باش و ادامه بده و از مسیرت لذت ببر

            که این آیه رو که میشنوم ، اولین بار ،که خدا به زبانم جاری کرد این آیه رو یادم میاد

            روزی بود که من دو دل بودم و هیچ کس رو نداشتم تا بهم کمک کنه و برم دادگاه تا شکایت کنم از دو نفر گالری دار هنرمندی که تابلوی نقاشیم رو دی ماه پارسال1402 تو نمایشگاه پاره کرده بودن وحاضر به اجرای تعهدشون نبودن

            من اون روزا تازه در این سایت عضو شده بودم و دوماهی بود که سعی داشتم عمل کنم به آگاهی ها

            یادمه گفتم خدایا من هیچ کس رو ندارم ،تو برای من باش تو برای من کمک کن تا خسارت بگیرم

            درسته که خودم سبب این اتفاق شده بودم و باورهای محدودم سبب این اتفاق بود ولی اون روزها درخواست کردم که به من کمک کنه تا ایمانم بهش قوی بشه

            و هیچ وقت یادم نمیره 9 صبح بود بیدار شدم گفتم چجوری برم شکایت کنم ،تا حالا پام به دادگاه باز نشده ،نه نمیرم و یه جورایی ترس داشتم و میگفتم میگذرم از این اتفاق

            و اون لحظه گفتم خدایا تو بگو من هیچ پولی برای انجام مراحل اداری شکایتم ندارم

            من که تازه این راهو شروع کردم و صدای تو رو نمیشنوم

            استاد عباس منش میگه که تو با ما حرف میزنی

            الان دلم میخواد تو کمکم کنی نشونه بده به من ،اگر نشونه رو دریافت کنم عمل میکنم

            من اینو گفتم و سر جام که دراز کشیده بودم چشمامو بستم

            به یک باره یه صدایی از دلم شنیدم

            ولسوف یعطیک ربک فترضی

            چندین بار تکرار که شد سریع بلند شدم و گفتم وای خدایا این آیه رو تو به دلم جاری کردی و تکرارش کردم و چون اوایل ورودم به سایت بود معنی دقیقش ددست در خاطرم نبود

            سریع تو گوگل نوشتم و معنیشو که خوندم فقط اشک ریختم

            خدا داشت با من صحبت میکرد

            یه نشونه بسیار قوی بهم داد و گفت برو شکایت کن

            من وکیل توام

            من همه کس توام

            تو برو و فقط این راه رو شروع کن

            دوباره گفتم من که پول ندارم و دوباره این آیه تکرار شد در وجودم

            و من درک کردم که تو برو من راضیت میکنم

            و من سریع رفتم و مراحلش رو طی کردم

            و درسته فعلا کمی به تعویق افتاده روند دادگاه ولی باز هم باورهای محدودی دارم که سبب شده به تعویق بیفته و یه جورایی حس میکنم باید کامل رهاش کنم و مثل جریان سیم کارت عاجز بودنمو اعلام کنم که خداست که میتونه کمکم کنه

            چقدر پیام شما برای من یادآوری کرد تک تک اون روزها و خیلی از هدایت هارو

            از شما سپایگزارم آقای عباسیان

            نمیدونم چی شد اینارو نوشتم نمیدونم شاید حتما نیاز بود دوباره بهم یادآوری بشه که

            طیبه خدا هر لحظه با تو هست و تو براش ارزشمندی و همه کاراتو انجام میده

            تو فقط آروم باش و عمل کن به آگاهی ها و روی باورهای قدرتمند

            و صد در صد نتیجه رو بیش از اون چیزی که فکرش رو میکردی خواهی دید

            پس پر قدرت ادامه بده

            و در آخر نوشتین

            منظور خدا رو فهمیدی ؟؟؟؟

            بله با توجه به مداری که الان هستم درک هایی که کردم نوشتم و منظور خدا فقط یک چیز بود

            اینکه اصل رو یادم باشه اصل مهم ترین چیزه

            و باقی جزئیاته

            برای شما بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 623 روز

    به نام خداوند جان

    روزشمار137

    سلام به همه عزیزان

    این روزها که سفر به دور امریکا رو پشت سرهم میبینم به این نتیجه میرسم که استاد خودش رو کوبونده و از نو ساخته چون باورهایی دارن که برای من به شخصه خیلی یونیک هست .

    این نشون میده ایشون از عمق باورهاش رو تغییر بده و بارها میبینم این عشق و احترامی که خانم شایسته و افراد دیگه به ایشون داره و انگار تمام دنیا دارن به ایشان کمک میکنند و این نمیتونه جز باورهایی باشه که برای خودشون ساختن و تغییری که کردن

    من به زندگی خودم نگاه میکنم به واسطه اون افکاری که داشتم . به واسطه اون حس قربانی بودن اتفاقی بوده که خودم تو ذهنم میساختم. و با خوندن کامنت بچه ها و زندگی اطرافیانم میبینم که چطور دنیا داره با من به واسطه ارزشمندی که خودم برای خودم قائلم پاسخ میده.

    یکی از عمه های من شوهرش دست بزن داشت و سالها با این شخص میساخت و خونه ما کنار هم بود .

    و زندگیش پر از اتفاقات ناجالب بود و سالها گذشت. نمیدونم چطور شروع کرد رفتن به ورزش و کم کم خودشو پیدا کرد و باشگاه زنانه اجاره کرد و همینطور جلو رفت و در امدش بهتر شده و بهتر شد و جوری شد که شوهرش ازش جدا شد و با یه ادم بسیار متشخص و لارج طی داستان جالبی از یه شهر دور که نمشناخت ازدواج کرد .

    و الان بسیار ثروتمندتره. خداروشکر و سفرهای متنوع و تفریحی میره . من مبینم چطور این ادم که ازش دوریم و شاید چندساله همو ببینم کلا افکار و باورهاش تغییر کرده و احساس لیاقت رو پیدا کرده و یه ادم دیگه شده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 878 روز

    من لایق بهترینها هستم و وقتی اینجا اومدم برای این حس بود که باور کردم میشود و میتونم و هر بار میام و اینجا و فایل ها را گوش میدم و اموزش میبینم

    چون من لایق خوشبختی هستم من لایق ثروت هستم من لایق عشق هستم من لایق تمام زیبایی ها هستم

    و چقدر نیازه این حسها عمیقتر بشه تا جهان هم بیشتر بهمون بده

    دیروز سوره بقره گوش میدادم رسیدم به اونجا که خدا میگه شما بخواین بهتون میدم بعد توضیح میده ما به همه نعمت میدیم حتی کسانیکه کافر هستن و اما کافرین فقط در این دنیا ولی متقین هم دنیا هم اخرت، و جالبتر اینکه خودش هم میگه کافرین خوشحالن که دستاورد و نتیجه دارند اما متقین میدونن نتیجه اصلی اینجا نیست و اینها همه امتحانه،

    حالا جالبتر اینجاست میگن خدا خب همه را با تقوا میافریدی همه را مومن میکردی و بعد میرسیم به این اگاهی عمیق که با ازادی انسان به اگاهی میرسه وای این جمله چقدر زیبا بود وقتی من انتخاب کنم برم و خطا کنم هی رشد میکنم تنها موجود جهان که با تکرار و خطاها اموزش میبینه رشد میکنه انسانه و ما با همین انتختبهامون داریم اگاه میشیم

    چقدر قران زیبا سخن میگه و تک تکش حرفای استاد

    من تازه اینجا گفتم تکامل که استاد میگه همینه

    من شروع میکنم بهتر شدن و روزبروز عالی تر شدن

    حالا یکجا استاد میگن که احساس خوب مهمه بعد در سوره بقره دقیقا اینم کفته میگه اگه در حال شکنجه و ازار و اذیت بودین منو به زبان نفی کردین هیچ گناهی برشما نیست چون من از دلهای شما اگاه هستم و حتی شما زبانی بگی خدا مثل منافقین که گروهی بودن وسط هم میگفتن موافقیم هم پشت سر مخالفت میکردن باز خدا میگه من اگاه هستم من بینا و علیمم و من علم دارم ته قلبت چه خبره حالا زبانی کفر یا شکر بگو اصل دله

    وای اینجاشم خیلی قشنگ بود و الان میفهمم استاد میگه قوانین از قران فهمیدم یعنی چی

    من چقدر دارم میفهمم تازه هنوز سوره بقره هستم و تصمیم گرفتم تمومش کردم مجدد یک دور بخونمش بعد برم سوره بعدی انقذر که من با خوندنش اگاه شدم

    بنظرم اگه ادم مومنی هم نیستی قران را هم قبول نداری فایل اول استاد بازرگان باز کن گوش بده بعد انقدر ذهنت باز میشه که مثل من ادامه میدی

    ممنون استاد شما به من یاد دادین خدا را در کتابش ببینم و بعد از سالها دوری بلاخره قران بخونم و بفهمم

    استاد یادته گفتید هدفتون اشاعه توحید بود واقعا الان میبینم که چقدر هدفتون زیبا بوده و علت اینکه منم در راهش قرار گرفتم صحبتهای شما بود و شما در این هذف عالی پیش رفتید ممنون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    خوشبخت آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1936 روز

    سلام استاد عزیزم

    از خداوند مهربان میخواهم تا به من کمک کند که بتوانم بنویسم بفهمم و به خودشناسی برسم

    هر موقع از خداوند خواستم

    خواسته مرا اجابت کرد

    ما در دنیای فرکانسی زندگی میکنیم

    که فرکانس های مارا تبدیل به اتفاقات و شرایط و برخورد ها میکند

    اگر همسرم رفتاریربا من داره نتیجه فرکانی های منه

    باید ببینم چه الگوهای تکرار شونده ای رو توی روابطم با همسرم میبینم

    استاد من به شدت حساس شدم روی رابطه همسرم با دیگران

    ینی اصلا دست خودم نیست نمیتونم تخسین کنم که رابطش با بقیه خوبه

    چون احساس میکنم رابطش با من خوب نیست

    میگم چطوریه منکه از هر لحاظ عالیم رابطت با من خوب نیست ولی با اونا خوبی

    و این حسادت من

    اینقدر منو ناراحت میکنه

    اینقد انرژی منفی بهم میده که موندم چیکار کنم

    از طرف نمیتونم هم رابطه خوبشو با دیگران تحسین کنم

    من اینقدر ویژگی های خوب دارم که نگو

    اما از خودم راضی نیستم

    وقتی تنهام همش خودمو سرزنش میکنم

    احساس میکنم بی ارزشم

    اما وقتی پیش دیگرانم حالم خوبه چون میتونم خودمو به دیگران نشون بدم

    این نشون میده من اصلا برای خودم ارزش قائل نیست

    و به دیگران بیشتر از خودم ارزش قائلم

    دارم روش کار میکنم خیلی رشد کردم ولی آدم همیشه انتظار داره خیلی رشد کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ابراهیم ترک کشکولی گفته:
    مدت عضویت: 401 روز

    درودبیکران به استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته مهربان وخسته نباشید به تیم مقتدر سایت عباس منش که همه جوره واسه پیشرفت وتعالی ما در همه شرایط دست از تلاش و کوشش بر نمیدارن

    استادجان من چیزی حدود 2الی 3ماه هست که در مسیر فرکانس شما قرار گرفته م من انسانی هستم که ذهن فوق العاده منفی گرا و بیمار دارم وهمیشه منو دچار ضرر های فراوان کرده من خیلی کلاسها رفتم خیلی کتابها خوندم ولی از همشون برام جز توهم چیزی بجا نموند تا اینکه یه مدت پیش به سمت شما هدایت شدم الهی شکراز روزی به این سایت اومدم قلبم احساسم بی نظیر شده من باید روزانه هرجور شده از تمام کارو زندگی و کسب وکارم بزنم و فایل گوش بگیرم من آدم فوق العاده بی حال و تنبل بودم عصرها به مغازه م نمیرفتم و از طریق مرابه سمت نشانه م هدایت کن به سمت دوره عزت نفس هدایت شدم باعشق خریداری کردم قسمت اولش رو شروع کردن طبق فرمایشات استادچند هدف کوتاه مدت رو مشخص کردم اول اینکه تا یکماه هر روز تحت هرشرایطی میرم به مغازه م دومین هدفم هر روز باید توهرشرایط آب وهوایی نیم ساعت پیاده روی کنم الان دمای هوا 50درجه هم هست و این هدفمم رو با عزم جزم دارم انجام میدم ازخداخواستم مرا به سوی الهامات وپیامهایش هدایت بکنه شکر خدا دوسه روز هست یکی یکی دارم الهامات و پیامهای رب عزیز رو میبینم بهم الهام میشه من ایمان دارم باور دارم که خداوند به زودی زود مرا به سمت عزتمندی و سعادتمندی هدایت خواهد کرد اونم از نوع بهترینش

    ازخداوند خودم مچکرم که مرا به سمت استاد عباس منش هدایت کرد از استاد منش مچکرم که واسه پیشرفت وموفقیت و هدایت ما به سمت خداپرستی و یکتا پرستی اینقد تلاش و کوشش میکنند ممنون خداوند هستم این اولین کامنت من هست قطعا منتظر کامنت های بی نظیر من در آینده باشید من باخودم عهد کردم که از طریق استاد عباس منش یک فرد فوق العاده عملگرا باشم که در شهر خودم زبانزد عام وخاص بشم من میدانم ایمان و باور دارم خداوند مرا به اون نقطه خواهد رسوند

    باتشکرو عاقبت بخیری واسه استادعباس منش عزیز

    تشکر از شاهرخ عزیز که مرا با سایت آشنا کرد و این سایت رو به من معرفی کرد امیدوارم هرجای جهان هست خوشبخت عزتمند وسعادتمند در پرتو یزدان پاک باشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    یاسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    روز 137 سفرنامه : سلااااااام ، چه فایل زیبایی چقدر این فایل به درد من میخوره استاد فوق العادس،ما انسان ها روابطمون برامون خیلی مهمه ، ما در دنیای فرکانسی زندگی میکنیم که هر فرکانسی به جهان هستی ارسال میکنیم ، جهان شرایط ، اتفاقات ، افراد ، برخورد ها ، رفتار ها و بازخورد هایی رو به ما نشون میده که هم گام باشه که معادل باشه با فرکانسی که ما به جهان هستی ارسال کردیم ، حالا چطور فرکانس مناسبی رو به جهان هستی ارسال کنیم ، ما با کانون توجهمون داریم فرکانس به جهان هستی می‌فرستیم، توجه با چیز هایی که میشنویم ، میگیم ، میبینیم و با چیزایی که یه یاد می‌آوریم از گذشته و با چیزایی که تجسم میکنیم از آینده اینا کانون توجه مارو شکل میدن حالا اگر من در روابط مشکل دارم به خاطر فرکانس های بوده که ارسال کردم ، درمورد بدی های طرف صحبت کردم ، همیشه میگفتم نمیشه ، وابسته شده بودم از همه بد تر الان دو هفته ای هست که دارم حرفه ای رو خودم کار میکنم نتایج اولیه هم دیدم اما باز باید ادامه بدم ، واقعن تحسین می‌کنم این رابطه ای که دارین استاد ایشالا هر روز رابطتون زیبا تر بشه ، تمام برخورد هوایی که با من میشه از طرف هرکسی من دارم دارم اون برخورد رو خلق میکنم ، من دارم به وجود میارن که افراد چطور با من برخورد کنن ، چطور به ما واکنش نشون دهند ، این قانون اصلیه ،من میام رو خودم کار میکنم ، رو فرکانسام کار میکنم و نتایج هم عوض میشه، تا خودمون ،خودمون رو لایق ندونیم چیزی بمون داده نمیشه من لایق رابطه زیبا با کسی که میخوام هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    MehrIran گفته:
    مدت عضویت: 798 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسه گرامی

    خدا رو شکر بابت این هدایت که باعث شد که باز هم آگاهی بدست بیارم.

    استاد اینقدر این فایل بی نظیر بود که من چندین بار گوش دادم و نکات مهمش رو یاداشت کردم.

    استاد از عقل کل سوال پرسیدم و هدایت شدم به این فایل.

    داستان از این قرار بود که خیلی دوست داشتم با دختری که مدتی باهاش آشنا بودم رابطه عاطفی ایجاد کنم این دختر مدت هاست شاگرد شماست و من از طریق ایشون به شما وصل شدم.

    خیلی از این دختر خوشم میاد و هر روز بهش فکر می کنم. خیلی بهم کمک کرده و از همین جا ازش تشکر می کنم که باعث تحول بزرگی در زندگی من شده.

    استاد چند مدت پیش دل رو زدم به دریا و از احساسم بهش گفتم و اون با خونسردی کامل جواب رد داد.

    اوایل خیلی جوابش برام سنگین بود و نمی تونستم هضمش کنم، اما کم کم قبول کردم و به خودم گفتم که اون فرکانس و مدارش بالاس تو هم خودت رو بکش بالا و اگه من بتونم تو مدار اون قرار بگیرم خود خود جذبش میکنم.

    با این جمله آروم شدم و این دختر انگیزم رو برای موفقیت بیشتر کرد.

    من قبول کرده بودم اون بشه منتور من اما خودم رو گول میزدم و هر روز حسم بهش بیشتر میشد. هر روز از خدا میخاستم که من رو بهش نزدیک کنه مهرم رو به دلش بشونه.

    چند مدت پیش رفته بودم مرخصی و یه قراری باهاش گذاشتم اما شرایطی براش پیش اومد که نتونست بیاد. خیلی ناراحت شدم اما چون اون فرکانسش از من بالاتر بود گفت فک کنم که حکمتی این کار داره که هر بار قرار میزاریم نمیشه.

    منم حرفش رو قبول داشتم. خلاصه که بهم اصرار می کرد که بیام تو سایت و کامنت ها رو هم بخونم و هم کامنت بنویسم. من به مدت یک سال فقط به فایل ها گوش می کردم و اگه تمرینی داشت انجام میدادم. اما اصلا کامنت خوندن و نوشتن رو انجام نمی دادم.

    تا بهم تشر زد و گفت این آخرین فرصته و اگه این کار رو نکنم به سوال هام جواب نمیده.

    منم قبول کردم که بیام و هر شب یه کامنت بنویسم و بخونم.

    امروز خیلی حالم گرفته بود و از اونجا که می دونستم نباید تو این حال بمونم اومدم تو سایت و هدایت شدم به این فایل خفن.

    چقدر کامنت ها عالی بودند و خود این فایل به همه سوال های ذهنم پاسخ داد.

    بخشی از نکات رو میزارم.

    #نکته_مهم

    ما در دنیای فرکانسی زندگی می کنیم که هر فرکانسی که به جهان هستی ارسال کنیم، جهان هستی شرایط، اتفاقات، افراد، برخورد ها، رفتارها و بازخوردهایی رو به ما نشون میده، که همگام باشه، که معادل باشه با فرکانسی که ما به جهان هستی ارسال کردیم.

    این کل داستان زندگی ماست.

    این قانونی است که اگه درک کنید و فرکانس های مناسب ارسال کنید زندگیتون رو متحول میکنید.

    چطورفرکانس های مناسب ارسال کنم؟

    با چی ما فرکانس ها رو ارسال می کنیم با کانون توجه مون،

    توجه مون چطور به وجود میاد، با چیزهایی که میبینیم، با چیزهایی که میشنویم، با چیزهایی که در موردشون صحبت میکنیم، باچیزهای که از گذشته بیاد میاریم، با چیزهای که در آینده تجسم میکنیم کانون توجه مون رو تشکیل میدیم.

    اگه در حال حاضر در روابط مشکل داریم به این معناست که داری فرکانسی نامناسب و ناخواسته به جهان ارسال می کنی که افرادی رو برات میاره یا برخوردی رو از اون فرد مورد نظرت ایجاد میکنه که تو دوستش نداری که برخورد مناسبی از نظر تو نیست.

    در زمینه روابط این قانون رو شما باید بپذیرید که تمام برخورد هایی که با شما میشه از طرف همسرتون، دوست دخترتون، همکارتون، رییس تون و هر کس دیگه ایی که هر برخوردی رو با شما میکنه شما اون برخورد رو خلق می کنید، بوجود میارید که افراد چطور با شما برخورد کنند که افراد چه واکنشی به شما نشون بدهند. این قانون اصلی هستش.

    برای اثبات این قانون می تونید از خودتون سوال کنید که همون فردی که با شما خوب برخورد نمیکنه با همه هم همین طور برخورد می کنه؟

    آیا اون فرد با افراد دیگه همین برخورد داره؟ قطعا جواب خیر هستش.

    سوال بعدی اینه که چرا یک الگو در زندگی شما تکرار میشه؟

    بخاطر اینکه ما محور هستیم. ما باید افکار مناسبی رو در خودمون ایجاد کنیم که این زمان و انرژی میبره.

    که نتیجه اون یک زندگی سراسر عشق و آزادی رو تجربه خواهیم کرد. سراسر آرامش، زیبایی رو تجربه میکنیم که مسلما ارزش این زمان گذاشتن رو داره.

    از لحظه ایی که تصمیم میگیری رو باورهات کار کنی تو شروع می کنی که به این زندگی برسی.

    اگه من باورم این باشه که یک عاملی بیرون از من که داره زندگی منو رقم میزنه من به این نتیجه میرسم که من نمیتونم شرایطم رو تغییر بدم چون یه عاملی بیرون از من زندگی من رو رقم میزنه، اما اگه من به این باور برسم که من خودم هستم که دارم شرایط رو خلق می کنم اونوقت خیلی راحت می تونم شرایط رو تغییر بدم.

    چون به خودم میگم من دارم این فرکانس های نامناسب را رو ارسال می کنم این نتایج نامناسب ایجاد میشه حالا من میام رو خودم کار می کنم روی باورهایم کار می کنم فرکانس هام عوض میشه و نتایج هم عوض میشه.

    هر وقت دیدم که نتایج دوباره خراب میشه به این نتیجه میرسم که من هستم که رو توجه و باورهام کار میکنم و دوباره میام رو توجه و باورهام کار میکنم و نتیجه ها رو عوض میکنم.

    هر موقع دیدید که الگو های یکسانی دارند با افراد متفاوت تکرار میشن این نشونه بسیار بسیار پر رنگیه که شما دارید فرکانس های به جهان ارسال می کنید که این الگو ها با افراد مختلف تکرار میشه.

    تا وقتی نتونید باورهای خودتون رو تغییر بدین این الگو های نامناسب تکرار میشن و رنج بعد از رنج و درد بعد از درد بوجود میاد و افردی که با آگاهی از این قوانین ، معجزاتی رو در زندگیشون دیدند.

    هر روز باید تمرین کنید و تا آخر عمرتون باید تمرین کنید فرکانس های مناسب ارسال کنید تا نتیجه مناسب رو تجربه کنید.

    قدر خودتون رو بدونید و خودتون رو لایق بهترین ها بدونید، چون واقعا تا وقتی خودت، خودت رو لایق بهترین فرد ندونی، بهترین زندگی ندونی، بهترین شغل ندونی، بهترین درآمد ندونی،

    واقعا تا وقتی خودت خودتو رو لایق ندونی چیزی بهتون داده نمیشه.

    اول خودتون خودتون رو لایق بدونید بعد بهتون داده میشه. لایق زیباترین زندگی، بهترین درآمد

    وای خدا من کانون توجه من کجا بوده،

    من خودم رو اصلا لایق نمی دونستم و خودم رو کمتر از دختره می دونستم. چون فکر می کردم اون زودتر شروع کرده و مدارش بالاست.

    چون درآمدش بالاتر از من و اکثر جنبه های زندگیش بهتر از منه.

    وای خدا عزت نفس من کجا رفته،

    و این برخوردی که با من شد نتیجه افکار منه دوباره می نویسمش این برخوردی که با من شد نتیجه افکار منه.

    استاد این جمله تون منو دیوونه میکنه.

    هر جا دیدی که یک الگو خاص با افراد مختلف داره تکرار میشه بدونید که باور شما اشکال داره

    استاد بخدا تک تک جمله ها تون رو نوشتم.

    و باید هر روز بخونم و بازم بنویسم.

    نمی دونم که اون منتور و مربی من این کامنت رو میخونه یا نه، ولی اگه خوند همینجا بهش میگم که عاشقتم و واقعا ازت یک دنیا ممنونم بابت اینکه باعث شدی من رشد کنم و با این سایت آشنا بشم و بی نظیرترین دختری بودی که تا الان دیدم.

    و در آخر از شما استاد گرانقدر تشکر میکنم بابت اینکه این همه بهم آگاهی دادید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    ماکان الیکایی گفته:
    مدت عضویت: 498 روز

    137مین تحول روز من

    موضوع فایل:اصل اساسی یک رابطه عاشقانه

    با نام و یاد خدا و عرض سلام به استاد عزیز و بانو شایسته و همسفران بزرگوار سایت

    تمام اتفاقات تحولات برخوردها رفتارها هنجارها و مسایلی از این موضوعات که در زندگی روزمره با آن سروکار داریم را خودمان با کانون توجهات و فرکانس های ارسالی مان به پیرامون و جهان رقم میزنیم،اگر وارد رابطه ای شدی که خیلی برات جذاب و هیجان انگیز و پرثمر هست ‌و نتایج خوبی از این ارتباطات کسب کردی بدلیل وجود و یکپارچه شدن تو با شخص مدنظرت هست و یکدیگر رو لمس کردید و باور دارید با هم به نتایج بهتر و عالیتر نیز می رسید،

    اما اگر روزی وارد رابطه ی جدیدی شدی مثلاً در گذشته و حال دلت در ابتدا خوب و عالی بود اما بعد از گذشت چند روز وضعیت روحی شما و احساست نسبت به این رابطه نامناسب و مطلوب نبود دلیلش اینه که شما دلت با این ارتباط سوق داده نشده و رابطه ت فقط برای پاسخگویی به احساس خوب داشتن،رعایت حقوق انسانی،تمرکز روی چارچوبهای ارتباط مشترک چیدمان نشده،فقط برای یکساعت یا دو ساعت تنظیم شده بود و این ارتباطات به طرف مقابلت ضربه میزند اون کسی رو میخواد که دائما براش باشه نه 24ساعت نه فقط یک هفته،صحبت زندگی سخن یک‌عمره نه یکماه و حتی شش ماه،باید با باورمون و تغییرات فرکانسی مناسب شخصی که مدنظرت، تو افکارت،و ایده آل زندگیت هست رو باهاش باور بساز و مطمئنا جفت مدنظرت بزودی زود به سمتت تمایل پیدا می‌کنه.

    در روابط باید به اشخاص فرصت بدیم فرصت تفکر و تحقیق،همانطور که ما با خیلی از افراد کات میکنیم و از رابطه خارج میشیم بدلایلی که برای خودمون داریم،اونا هم شرایط و دلایل خاص خودشونو دارن و نمیخوان از رابطه با ما تداوم داشته باشند،و اینا همش در ادامه با افراد دیگر، طبق قانون عمل کردن میشه احساس خوب نسبت به یکدیگر و مثبت اندیش بودن و سخن گفتن از خوبیها و دلخواه ها و خواسته های مطلوب،و تمرکز روی زیبایی های رابطه و حتی تمام موجودیت ها و نعمات الهی که خداوند خلق کرده،که با تمرکز کردن روی یک موضوع نهایتا به نتیجه دلخواه منتهی میشه.

    خداوند تو دنیا برای هر موجود زنده یک جفتی نیز آفرید تا در کنار هم امورات را بخوبی و خوشی یا با هنجارها و ناملایمات و شرایط خاص شون سپری کنن،دلایل تمام ارتباطات نادرست و غیرمنطقی که امروزه دست و پاگیر بسیاری از جوانان شده که تمایل به ازدواج ندارن بدلیل نوع و نگرش شان نسبت به ازدواج و زندگی مشترک هست بخاطر اینه که قانون نمی‌دونن و قواعد و اصول قانون جهان را بلد نیستند تا از آن تابعیت کنن،فقط یاد گرفتن روزنامه و اخبار گفته از 5تا ازدواج3تاش به طلاق کشیده میشه،دورو اطراف خودتو نگاه کن،خب این دیدگاه عامل اصلی و ریشه و پایه اساسی از هم گسستگی حتی خانواده های میشه که پایبند به زندگی مشترک نیز هستن،

    خداروشکر من و عزیزان موجود در سایت استاد عباس منش عزیز این قانون رو فراگیر میشیم روزانه خیلی چیزا ازش یاد میگیریم و اگر هم از رابطه جدیدمون که برامون پیش اومد ناراضی باشیم براحتی ازش میگذریم و طی مسیر میکنیم چون باید در مدار و فرکانس یکی بودن مستمر باشیم با تغییرات فرکانسی و اختلاف فرکانسی یکی از ما نمی‌تونیم برای هم دستاوردی داشته باشیم حتی بخودمون نیز ضربه میزنیم،

    سپاسگزارم از خالق بی منت که آگاهی و دانش امروز سایت استاد رو به من آموخت و پربار و پربرکت و پررزق پر از روابط عاطفی عالی باتوکل بخدا به مسیر ادامه میدم،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    به نام خدای معجزه ها

    یادگار 137

    سلام استاد عزیزم و سلام مریم ناز

    سلام به همه همراهان این مسیر الهی

    استاد ی دنیا تشکر بابت این فایل فوق العاده

    شاید بالغ بر ده بار تا الان گوش دادم و بعید میدونم به راحتی بتونم ازش دل بکنم

    اصلا من حس میکنم هر چی تو این مسیر جلوتر میرم درک فایل ها بیشتر منو به فکر فرو میبره

    از وقتی این فایل رو شروع کردم به گوش دادن دقیقا برای خودم سوال شد که چرا تا الان من نتونستم ی رابطه خوب داشته باشم یا چرا اصلا الان من ی رابطه خوب ندارم؟؟؟

    واقعا برام خیلی سوال بود

    و انصافا برام اینقدر عجیب بود این سوال که تقریبا دو روزه اینقدر ذهنم مشغوله که همه میگن کجایی داری به چی فکر میکنی؟

    حس میکنم در من داره ی اتفاقاتی می افته ی چیزی شبیه تخریب شدن حس میکنم انگاری ی چیزایی داره از من کنده میشه یا شسته میشه

    حس میکنم ی چیزایی داره از من دور و دور میشه

    همش فکر میکردم چرا چندین رابطه که داشتم همشون اینقدر با ذوق و شوق شروع میشدن و اخرش من با اون همه فداکاری مث ی زباله دور انداخته میشدم؟

    واقعا خیلی خیلی برام جالب بود اما تنها جوابی که بهش رسیدم این بود که من اصلا خودمو لایق نمیدونستم

    لایق هیچ چیزی

    اصلا چیزی به اسم خود ارزشی در من وجود نداشت

    وقتی ی رابطه ای شروع میشد که همیشه و همیشه طرف با کلی دنیا به هم زدن میتونست از من بله رو بگیره من به هیچ چیزی در این رابطه فکر نمیکردم و فقط نتیجه رابطه برام مهم بود

    اصلا واضح تر بگم

    من اگه ی ذره فقط ی ذره از طرف خوشم می اومد اصلا هیچ چیزی برام مهم نبود فقط میگفتم نتیجه رابطه چیه و هر جور شده من باید با این شخص ازدواج کنم

    و اغلب همیشه تو هر رابطه ای هرکی مارو میدید همش میگفتن دختر گند زدی با انتخابت و حیف خودت

    که قطعا چون من سطح مدارم و فرکانسم پایین بود اون افراد رو‌جذب خودم میکردم

    یعنی من اصلا به شرایط مالی طرف فکر نمیکردم

    به خانوادش فکر نمیکردم

    به موقعیت اجتماعیش فکر نمیکردم

    به سطح سواد و علمش فکر نمیکردم

    به درامد و شغلش فکر نمیکردم

    به رفتارش با اطرافیان فکر نمیکردم

    و چون من ازش خوشم اومده پس باید ازدواج صورت بگیره که همیشه هم طرف منو برای ازدواج نمیخواست چون سطح منو خیلی خیلی کمتر از خودش میدونست

    از دیروز که این فکر افتاده به سرم گفتم چرا واقعا هیچی برای من مهم نبوده؟؟؟

    تنها و تنها به این دلیل که من اصلا خودمو لایق هیچ چیزی نمیدونستم که برام مهم نبوده

    چون من اصلا خود ارزشی نداشتم که از طرف انتظاری داشته باشم

    و وقتی طرف هم منو طرد میکرد یک عمر گله و شکایت که من این همه وقت گذاشتم این همه محبت کردم این همه از خودم کندم طرف چقدر راحت منو خط زد

    و الان تنها چیزی که میتونم بگم خدایا هزاران بار شکرت بابت تک تک روابطی که به هیچ نتیجه ای نرسید.

    من چون اینقدر احساس بی لیاقتی داشتم که وقتی طرف اندازه سر سوزن به من محبت میکرد من چنان خر کیف میشدم که هزار برابر اون اتفاق بهش محبت میکردم

    و گاها خیلی راحت میگفتم خدا کنه من لایق این همه محبت تو باشم

    که حالا طرف نهایت دوتا جمله عاشقانه به من گفته بود

    که من واضح در خودم میدیدم که لایق دوتا جمله عاشقانه نیستم

    یا طرف هزاران بی احترامی به من میکرد اما من همیشه و همه جا فقط از خوبی هاش میگفتم و میگفتم برام سنگ تموم گذاشته چون واقعا هضم اون محبت هاش اصلا برام راحت نبود در صورتی که در تمام روابط عاطفی این محبت ها وجود داشت

    و من اینقدر احساس بی لیاقتی میکردم که چنان مث کنه میچسبیدم به طرف که حتی اجازه نفس کشیدن هم بهش نمیدادم و حتی ی بار تو ی رابطه طرف بهم گفت اینقدر تلاش نکن ی ذره هم به من فرصت بده ی تلاشی کنم

    و همیشه وقتی ی رابطه ای تمام میشد چنان من طرف رو از صحنه روزگار حذف میکردم که حتی اگه جایی هم هم اسم اون ادم شخصی میدیدم حتی باهاش حرف نمیزدم

    و این ی تابو وحشتناکی برای من بود

    و اینکه من مغرورم و به خودم اجازه نمیدم سمت طرف برم و شمارش بلاک کنم و جایی که اون باشه من نیستم و همه دوستای مشترک رو بلاک کنم و هزاران رفتار و برخورد زشت

    که حدود یک سال و خورده ای پیش ی رابطه فوق العاده ای که داشتم به اتمام رسید و من تا این لحظه وارد هیچ رابطه ای نشدم و تصمیم گرفتم تمرکزی رو خودم کار کنم

    و خدارو شکر ی ذره داره باورهام تغییر پیدا میکنه

    تو صنف کاریم به ی مشکلی برخورده بودم که شریک عاطفی سابقم واقعا علمشو داشت و میتونست منو راهنمایی کنه

    اما این همه مدت واقعا نمیتونستم ازش کمک بگیرم

    چون میگفتم حالا پیش خودش فکر میکنه من افتادم دنبالش و یا میگه بهونه کرده به من زنگ بزنه

    با تمامی این افکار پوچ

    دیروز تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم و ازش کمک بخوام

    که انصافا کلی منو راهنمایی کرد کلی هم با من درست برخورد کرد

    بعدش کلی تلنگر خورد به ذهنم که ببین ساناز

    هرچی سد ساختی همش تو ذهن خودته

    اون بیرون هیچ خبری نیست

    گفتم تو ادعات میشه کلی تو این مسیر رشد کردی اما چرا حق نمیدی ی جایی ی نفر امکان داره به هر دلیلی مسیرش از تو جدا بشه و بره پی زندگیش؟

    گفتم مگه نشده هزاران نفر پا پیش گذاشتن و بهت پیشنهاد دادن اما تو چون نمیخواستی ردشون کردی؟

    پس اونا هم حق دارن که تورو چون نمیخوان رد کنن

    ادما حق دارن منو دوست نداشته باشن

    ادما حق دارن از من خوششون نیاد

    ادما حق دارن من ایده ال اونا نباشم

    ادما حق دارن ی برهه ای از زمان با من باشن و ی جایی دیگه ادامه ندن

    چطور خود من برای اشنایی با یکی ی مدتی رابطه رو پیش میبرم و ی جایی میبینم شخص مورد علاقم نیست و دیگه ادامه نمیدم

    پس اونا هم حق دارن ی جایی که دیدن منو مورد ایده ال اونا نیستم دیگه ادمه ندن

    گفتم ببین همین چند مورد رابطه که داشتی چقدر ی روزهایی کنار هم لحظه های عالی خلق کردین؟

    پس سپاس گذار اون نعمت ها باش و رها کن ادمارو

    گفتم اونا هم مث تو دل دارن

    سلیقه دارن

    نگرش دارن

    منطق دارن

    پس چه اشکالی داره اونا راهشون از تو جدا باشه؟؟؟

    گفتم همین چند مدت پیش دیدی شخصی که با تو رابطه رو شروع کرد چقدر از ورژن تو داشت کیف میکرد؟؟

    دیدی چجوری با متانت تمام با تو رفتار میکرد؟

    دیدی اینقدر رشد کرده بودی که خیلی راحت خواسته هاتو گفتی و وقتی دیدی طرف ایده ال تو نیست به راحتی تمام کردی؟

    و دیدی طرف هم خیلی راحت از خواسته هاش گفت و تو بهش حق دادی که چنین نگرشی داشته باشه؟؟

    این یعنی رشد

    این یعنی بجز خودت اطرافیانت هم دیده بشن

    این یعنی فروانی افرادی که میتونن با تو وارد رابطه بشن

    این یعنی قدم اول رو‌ برداشتی

    پس منتظر قدم بعدی باش

    تو فقط کافی بود قدم اول رو‌ برداری

    مابقیش خدا خودش هدایت میکنه

    استاد با تک تک سلول های بدنم ازتون ممنونم که منو از منجلاب نجات دادین

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1219 روز

      سلام ساناز عزیز

      چقدر خوب قانون اینجا نوشتی و با مثالهای که از خودت زدی قشنگ قانون برای من منطقی شد ..وقتیکه نگاه دوطرفه داشتی به رابطتت و به طرف مقابل خودت هم این حق دادی که تا جای که لازمه با تو باشه و اگر تصمیم به رفتن گرفت باید بهش احترام بزاری همونطوری که خودت شما هم در رابطهای دیگه اینطور عمل کردین واقعا لذت بردم و خودمو بیاد آوردم در روابط گذشتم که داشت انرژی زیادی ازم میگرفت و خودخوری میکردم چرا خیلی راحت همه چیز بینمون تمام شده

      با زاویه نگاه شما که به قضیه نگاه کردم دیدم چقدر منطقی اونم انتخاب کنه که بمونه یا بره همونطوری که خود منم بارها شده اینکارو بکنم .من فکر میکردم فایلهای استاد رو در زمینه روابط خوب درک کردم ولی الان میفهمم که نیاز بیشتری داره به درک درستشون برسم .کانت شما بینظیر بود و لازمه بارها بخونمش تا بیشتر درکش کنم

      سپاسگزار شمام دوست عزیزم براتون یه رابطه رویایی از خداوند طلب میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 765 روز

    سلام استاد عزیزم و دوستای مهربانم

    باز امروز قصه ی همیشگی روابط من تکرار شد

    یک روز خوب یک هفته افتضاح

    یک هفته خوب یک ماه افتضاح

    و این روند ده ساله که ادامه داره

    و سال های گذشته هر بار با هر دعوا اسم طلاق و جدایی بود و هر بار نشد

    به خاطر ترس ها و وابستگی ها

    دوساله با استادم

    میدونم که خودمم دارم رقم میزنم ،توی شغلم ،توی درآمدم ،توی پیشرفت کاریم جلو رفتم و خوب هم بودم به نسبت زمان

    اما نمی‌دونم چرا هیچ جوره این رابطه با همسر تو کتم نمیره

    نه اینکه نخام درست بشه،یا نه اینکه زندگی مو نخام و چشمم یه زندگی دیگه بخاد نه….اما در هر صورت انگشت اتهامم سمت اونه

    البته که از حق نگذریم واقعا خیلی جاها تلاش کردم که صداش در نیاد_یعنی کار هر روز اون شده یه ایراد پیدا کردن از غذا،از خونه،از یه جمله من ،از مو شونه نشده بچه ها تو خونه،از دیر رسیدن از سرکار،از…از….از….هزاران هزاران مسئله

    من هر چقدر تو همه این سالها تلاش کردم که هر کدوم رو حل کنم دیدم هی مسائل دیگه ایجاد شد

    ولی امروز واقعا از ته ته قلبم بریدم

    ولی نمیتونم تصمیم نهایی رو بگیرم چون تمام درونم بهم میگه اگر استاد رو تو امور مالی و شغلی قبول داری و داری پیشرفت میکنی و نشانه ها رو میبینی ،پس چطور اینو نمیخای بپذیری

    حتی اگر فرض بگیریم که من و همسرم جزو افرادی هستیم که هم مدار نیستیم و جدا بشیم به گفته ی استاد باید به اسونترین شیوه جدا بشیم

    پس چرا هیچ خبری نیست؟با تمام غمی که تو دلم داشتم گفتم خدایا خودت گفتی ،کجا؟تو قرآن _که قبولش دارم

    گفتی از رگ گردن بهت نزدیکم

    و میبینی منو

    پس خدایا منو ببر جایی که واقعا به جواب سوالم برسم

    و به خداوند قسم به هر جا هدایت میشدم قبول میکردم

    تو بعضی فایل ها استاد گفته اگه میدونید یه رابطه نامناسبه بیاید بیرون ،یا گفته خودم اومدم بیرون

    به خداوند قسم اگر هدایت میشدم به اونجا حتما تصمیم جدی تر می‌گرفتم

    من گفتم خدایا هدایتم کن به درست ترین جواب

    و اینجا هدایت شدم

    مسئله و تمام رفتارها و گیرهای شوهرت فقط و فقط دلیلش باورها و فرکانس های تو

    آره چیزی که بارها و بارها شوهرم رو مقایسه کردم یا خودم رو با خانمهای دیگه

    که اصلا سر این مسائل پیش پا افتاده بحثی پیش نمیاد تا برسه که مثل ما به ناجورترین اتفاقات برسه

    اما کل مبلغ کارتم 800تومنه،طبق قانون قرض نه

    ولی من نمیتونم دیگه این بار بی خیال شم

    از خداوند میخام نجاتم بده از این مدل زندگی و یه آرامش منو برسونه

    چون خیلی خیلی خیلی از انرژی و آرامش منو که باید صرف پیشرفت کارم بشه رو ازم گرفته

    من تا حالا حدی به خرید دوره عشق و مودت فکر نکردم همیشه میگفتم باید ثروت رو تهیه کنم یا….مالی فقط

    اما خداوندا فقط تو آگاهی که چقدر احتیاج دارم به این دوره،چون واقعا نمی‌دونم چه کنم و چطوری ریشه ای این مشکل ده ساله رو حل کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      sajjad karimi گفته:
      مدت عضویت: 317 روز

      به نام الله هدایتگر

      سلام به استاد گرانقدر، خانم شایسته مهربان و دوستان هم مدار

      خواهر عزیزم زهره خانم، کامنت شما حس خیلی عجیبی به من داد، چرا که من خودم هم دقیقا مسائلی رو که ذکر کردین با همسرم داشتم و حدود 50 روز پیش از خداوند مانند شما ملتمسانه خواستم منو هدایت کنه و هدایت ام کرد به این سایت الهی، و خدا رو شکر الان 50 روز هست که به آرامش عجیبی رسیده ام و رابطه ام هم با همسرم به یک سطح خیلی بهتر از قبل رسیده ولی هنوز اون رابطه عاشقانه که میخواهم نیست. و میدونم با تمرین بیشتر به لطف پروردگار به اون سطح عالی هم خواهد رسید. من هم فعلا نتونستم دوره عشق و مودت را بخرم چون دارم رو دوره 12 قدم کار میکنم و امید به پروردگار طی هفته های آتی دوره عشق و مودت رو هم خواهم خرید. شما به جای درستی هدایت شدین و من پیشنهادم به شما شروع با فایل های دانلود و علی الخصوص باورهای توحیدی هست.من خودم هم اوایل با فایل های توحیدی و فایل های رایگان شروع کردم و از همون لحظه اول معجزه آرامش در قلب من شروع شد به لطف پروردگار، برای شما خواهر عزیزم هم این آرامش رو از خداوند خواهانم.

      امیدوارم بتونیم در این مسیر الهی هرچه بیشتر رشد کنیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: