رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیده‌ایم» - صفحه 18

2348 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین صمدانی گفته:
    مدت عضویت: 3146 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و تمام دوستان

    به خاطر توضیحاتی که در مورد خداوند دادید سپاسگزارم. واقعا یاد خداوند مهربان آرامبخش قلب هاست.

    در مورد سوالی که مطرح شد میخوام یه مثال بزنم. رشته ورزشی من کشتی بود که بنا به دلایلی این رشته رو ترک کردم. من تو این رشته افراد زیادی رو میشناسم که با سن 6٠ سال از نظر بدنی و عضلانی فوق العاده قوی تر از یه جوون ٢٢ ساله هستند پس ضعف جسمی عامل تاثیر گذار نیست.

    باور فکری هست که زیاد تکرار بشه و میبینیم که ورزشکاران حرفه ای معمولا تو سن ٣5 سال از ورزش حرفه ای خداحافظی میکنن و این موضوع چون زیاد تکرار شده برای همه تبدیل به یک باور شده! و اگر کسی بتونه این باورو عوض کنه انجامش میده دقیقا مثل دونده های دو ماراتون یا وزنه بردارانی که هر ساله رکورد های جدید به ثبت میرسونن چون باور کردن که میشه سریع تر دوید یا وزنه سنگین تری از زمین بلند کرد. پس میشه هر کاری کرد اگر باور انجام دادن اون کارو درون خودت ایجاد کنی.

    موفق و موید و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    راضیه راستگو گفته:
    مدت عضویت: 2876 روز

    با سلام و درود بر تک تک همراهان و استاد گرامی

    سوال واقعا ارزشمندی هست و دوستان هم جوابهای فوق العاده ای داده اند که من به شخصه لذت بردم و کلی اطلاعات کسب کردم..

    من خودم یک ورزشکارهستم که تاحدی حرفه ای کارمیکنم..البته از سن به نسبت بقیه بالاتری شروع کردم و برخلاف باور بقیه خیلی زودتر تونست هم سطح بچه های اصلی تیممون برسونم چون اول خودم و تواناییهام رو باور داشتم و دوم علاقه مند بودم و بی وقفه تمرین میکردم و حتی در رشته های دیگه ای هم وارد شدم و تونستم خیلی زود جزء نفرات دوم و سوم باشم

    و اینها به تقویت باورهام کمک بیشتری میکرد

    این باور که سن خاصی برای پیشرفت و تلاش هست در همه ی رشته ها بدیهی شده و به همین دلیل هم قوانینی مبتنی بر محدودیت سنی وضع کردن که اونم شاید دلیلش بها دادن به جوانترهاست که خودشون رو نشون میدن اما تاثیر بد اون بیشتره و هرورزشکاری از 3 سال بگذره جزء پیشکسوت حسابش میکنن و چون این عقاید مدتها اعمال شهروی باور خیلیهااثر گذاشته

    و مبقابله کردن با این باورهای نهادینه شده بسی سخت هست مگر اینکه خودشخص شدیدا به رشته ی موردنظرش علاقمندباشه و بیخیال قانون و عقاید بشه و با الگو گرفتن از کسانی که خواستن و تونستن حتی در سنین بالا رکورد بزنن خودشون رو تقویت کنن و ادامه بدن..

    هیچ چیز قشنگ تر از این نیست که برخلاف باورهای دیگران، اراده کنی و به موفقیت برسی و از کسب موفقیتت و دیدن ذوق و خوشحالی دیگران در کمال ناباوریشون در دلت به خودت آفرین و احسنت بگی…

    همانطور که استاد در زمینه های ثروت و روابط و قوانین کیهانی و….. باور رو اصلی ترین دلیل میدونن در ورزش هم باور اساس همه ی پیشرفت ها و رکورد هاست..

    خداروشاکرم در کنار خانواده ای بزرگ با باورهای قدرتمند هستم..

    الحمدلله رب العالمین

    از الله برای همه عزیزان شادی وعشق و سلامتی و فروانی و ثروت میطلبم..

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 3089 روز

    سلام به استاد عزیزم

    خیلی ازتون ممنونم که چشم من رو به روی تنها قدرت مطلق جهان باز کردین . انشاءالله خدا هر روز بیشتر هواتون و داشته باشه.

    در پاسخ به سوال :

    یاد آیه ای افتادم که مهمانانی برای حضرت ابراهیم میان و خبر فرزندی شایسته رو به او میدن در حالی زنش پیر بوده.

    در واقع ذهن ما هر چیزی رو ی جورخاص برای خودش تعریف میکنه که تعریفش براساس چیزهایی که میبینه و تجربه میکنه و میشنوه خودش رو محدود میکنه و براساس ذهن استدلالی و منطق این محدودیت رو برای خودش توجیه میکنه. و دیگه ما تلاشی نمیکنیم چرا که پذیرفتیم سن ما از سن ستاره شدن گذشته و دیگه نمیتونیم. وباور میکنیم که نمیتونیم و عضلات شروع به تحلیل رفتن میکنند و ثابت میکنن که سن تو داره بالا میره پس دیگه نمیتونی مثل قبل باشی. و اون شخص در انتظار ضعف بدنش هست تا بهش ثابت کنه سن اش بالا رفته .

    برای همه دوستانم آرزوی بهترینها رو می کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    پیمان نبی زاده گفته:
    مدت عضویت: 3098 روز

    سلام به شما و شما و شما و شما و یکاااایک دوستان عزیزو دوست داشتنی خودم …. وااااییی ی ببین کی اینجاسسسسست سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام بر استااااااااااااااااد عزیز و مهربون خودم سلام بر شما اعضاء گروه بینظیر استاد عزیز واقعا سپاسگزارم و روی ماه همتون رو میبوسم و ازتون انرژی دریافت میکنم بی تعارف.

    خیلی میچسبه وقتی یه موزیک آرامبخش میزاری و میای وارد این سایت میشیو از دنیای خودت خارج میشی…. عجب حسییییییی خدارو شکر خب مثل اینکه هوام یه کوچولو سرده پس یه پتو رو شونه و یه چایم کنارمون بزاریم که بریم به بهشت خودمون..

    بله ظاهران استاد سوال مطرح کردن در این رابطه که باور درست ما انسانها که در یک سنی توانایی و مهارت و قدرت ما بسیار رو به کاهش حرکت پیدا میکنه و دیگه تسلیم میشیم برای اینکه افردای در سنین پایینتری در راه هستند که میتوانند از ما موفق تر و پیروزتر باشند

    اولا اینکه مگه خدا خستم میشه ؟؟؟؟!!!!!! مگه نگفتیم همه ما از قبل همچیو میدونسیم چون زاتمون زات خداست..

    خب جا داره در این رابطه اشاره کنم به یک سری از خاطرات و یا مسائلی که در زندگی همه ما انسانها رخ داده و مارو به این باور نزدیک میکنه ،افرادی که اینگونه مطابق با سوال استاد عمل میکنند سخت در اشتباه هستند.

    بچه که بودم وقتی کنار پدرم و یا هر فرد دیگه ای که از من سالیانه سال از نظر سن فاصله داشتند قرار میگرفتم تو ذهنم با خودم میگفتم خدایا یروزی میرسه که منم مثل اونها قوی بشم بازوهام بزرگ بشه بتونم به اندازه اونها از تواناییام استفاده کنم شاید شما همینطور بودید، یا مثلا کنارشون مینشستم تو ماشین به دستاشون به پاهاشون نگاه میکردم به نگاهشون به بیرون از ماشین که چه راحت دارن رانندگی میکنن و وقتی به پاهای کوتاه و بچه گونه خودم نگاه میکردم تجسم میکردم پشت فرمونم و نمدونستم که باید فرمون و بگیرم یا پاهامو برسونم به پدالها خلاصه از یجا کم میومدم خلاصه به این فکر فرو میرفتم که ینی یروز میشه که منم مثل اینا بتونم رانندگی کنم یا نه.

    به سن 13 14 سالگی که رسیدم بیشتر اوقات که به مسافرت میرفتیم گاهی هوس میکردیم واس تفریح بیشتر به کوه بریم و من و پدرم و یا پدر بزرگم که بزرگ ما بود و سنش بیشتر از ماه و تجربش بیشتر بود در این رابطه نیز با ما میومد. تو مسیر دروغ نگم شاید یک سوم مسیر رو طی نکرده بودیم که من نفسم میگرفت اما اونا همچنان استوار میرفتن و به دو سوم مسیر که میرسیدیم پدرم خسته میشد اما پدر بزرگم همچنان بدون اینکه خسته بشه ادامه میداد و به ما میگفت همییییییین خسته شدید ؟؟

    من بزرگ شدم و همچنان اونها به امور خودشون ادامه دادند ،

    خیلی جالب حالا که بهش فکر میکنم میگم چقدر باور اونها اینقدر قوی بود در مورد جسمشون که استپی وجود نداشت در اونها خستگی بی معنی بود براشون، حرکت و هدف باعث میشد که قوت وانرژی بگیرن، براشون مهم نبود که من یکروز بزرگ میشم و از همشون جلو میزنم نه اصلا اونا همین الانشم کارهایی انجام میدن که شاید هرکسی انجام نده (پدربزرگم در سن 75 سالگی چندین باغشرو خودش اداره میکنه و کشت و برداشتش با خودشه) هیچوقت هم از فرزنداش کمکی طلب نکرده تا به این سن. و ای کاش که باورهاشون در همه جنبه های زندگیشون اینطور بود.

    با گذشت زمان من بزرگتر شدمو به یاری خداوند تونستم به تمام این موقعیت ها دست پیدا کنم و نه تنها در این موارد بدیهی زندگی که عرض کردم بلکه به مراتب در تمام جنبه های زندگیم.

    دوستان باور درست ، ایمان محکم، صبر از جنس امید، شوق رسیدن به هدف ، و تجسم لذت از دریافت نتیجه مارو تو هر سنی که باشیم نمیتونه متوقف کنه دقیقا مثل یک ماشینی میمونه که ترمز بریده باشه تو یه مسیر مستقیم بی انتها.

    دوست من تا به الان که رسیدم به سن 26 سالگی در هر نقطه ای از زندگیم کاری رو که باید انجام میدادمو تا اون ته تهش بنحو احسنت در کمترین زمان و با ایمان کامل انجامش دادم و نتیجش رو گرفتم . واس من نتیجه کارم مهم بوده تا به الان وقتی یقین داشتم که شدنیه و میشود، همین برام یک گارد محکم جلوی خواسته ای که دارم مشد و راه هارو برام باز میکرد.

    اگر در زندگیامون خواستیم که موفق باشیم لحظه ای رو در نظر بگیریم که به خواستهامون رسیدیم و از ثمره اون داریم استفاده و لذت میبریم و اگر اینکه خسته بشیم وسط راه توقع خودمون رو میاریم پایین و میزنیم کنار اتوبان تاهمه از بقلمون رد بشن به اون لحظه فکر کنیم که نرسیدن به اون موفقیت واسمون میشه رنج آورترین مسئله زندگی.

    به این فکر نکنیم که در این مسیر اگر زدیم کنار تمام افرادی که از ما سبقت میگیرند افرادی خاص و یا افرادی با سن کم هستند بلکه این رو باور کنیم که هزاران نفر با شرایط و سن ما دارن از کنارمون سبقت میگیرن وباید باید محکم به گاز فشار بیاریم وماهم حرکت کنیم و به این فکر کنیم که نفر اول باشیم.

    تنها کسی همیشه موفق میشه که بتونه لحظه رسیدن به اهدافش رو خیلی خوب حس کنه خیلی بفهمتش نمیدونم چجوری به زبون بیارم خیلی عمیقانه بتونه تمام بعد های اون لحظرو لمس کنه ببینه که اون لحظه چه جایگاهی پیدا میکنه و الان کجاست.

    زمان هیچوقت متوقف نمیشه دوستان ارزش ثانیه به ثانیه ای خداوند در اختیار ما گذاشترو بدونیم و بفهمیم که.

    همیشه گفتم و خواهم گفت به خداوندی خدا این موجود بینظیر خدا به نام انسان اینقدر قدرت داره که در عرض 5 دقیقه میتونه یک شهر و از بین ببره و در عرض 5 دقیه یک شهر رو آباد کنه خییییییییلی مفهوم این جمله پیچیده نیست فقط کافیه خودمون رو بشناسیم.

    نمیشود کار من نیست

    حالا که شد چه خوب شد کار من است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    ايزد يار گفته:
    مدت عضویت: 2804 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان صمیمی گروه

    مهمترین عامل باور است

    1- باورها : همه ورودیهای که به ذهن ما وارد میشه و باور میکنیم جهان این باورها رو به اشکال متفاوت در زندگی به ما نشون میده

    ما به منبع وصل هستیم و منبع همه باورها خداوند است

    خداوند همه چیز است خدا به هر شکل که شما بهش نگاه کنی در میاد مثل یک ظرف که وقتی آب درون اون میریزی به شکل اون ظرف در میاد

    خداوند انرژیه – خداوند تمام وجوده – خداوند تمام صفات خوب – خداوند عشقه – خداوند شادیه – خداوند خیر و برکت – خداوند خوبی و نیکی و …

    ووقتی شما با طرز صحیح بهش نگاه کنی تمام صفات خوب و چیزهای قشنگ رو در زندگی ات تجربه میکنی مثل شادی – عشق -خوبی – امید – محبت و …

    ووقتی شما با طرز اشتباه بهش نگاه کنی تمام صفات بد و چیزهایی که قشنگ نیست در زندگی ات تجربه میکنی مثل غم – کینه – اندوه – یاس و نا امیدی و …

    ما از طریق باورهامون به خدا شکل میدیم

    2- ایمان به خداوند

    وقتی به خدا ایمان داریم یعنی اینکه یکی همیشه هوامونو داره و دلمون قرصه و هیچ جای نگرانی نیست

    دیگه چابلوسی نمیکنیم دیگه دنبال اینکه دیگران ازمون تعریف کنند نیستیم دیگه نمیخواهیم تحت هر شرایطی رضایت دیگران رو بگیریم

    دیگه برای خودمون زندگی میکنیم دیگه با قدم های استوار و محکم حرکت میکنیم دیگه نگران حرفهای دیگران نیستیم دیگه احساس شادیمون درونیه دیگه نگران هدایت شدن به راه راست نیستیم و

    دیگه از زندگیمون لذت میبریم و دیگه احساسمون خوبه و حال دلمون خوبه و خیلی دیگه های دیگه …

    3- کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس

    وقتی با خدا دوست باشیم اعتماد به نفس امون خود به خود بالا میره و …

    4- نداشتن اهداف جدید

    وقتی به خواسته هامون میرسیم باید با سرعت برای خودمون هدفها و خواسته های جدیدی ترسیم کنیم و با شور و عشق و اشتیاق به سمت هدفهای جدید حرکت کنیم و این کار رو به صورت پی در پی انجام بدیم یعنی در جریان باشیم ساکن نباشیم و به حرکتمون ادامه بدیم مثال : آب وقتی در جریانه قشنگه وقتی راکده میگنده

    5- الگو گرفتن : الگو گرفتن از افراد تو حوزه های مختلف

    چون اینجا باید در مورد ورزش صحبت کنیم مربوط به سوال مسابقه

    باید به دنبال الگوهایی موفقی باشیم که با سن بالا تونستند به ورزش در سطح حرفه ای و آماتور ادامه بدهند

    با استناد به تحقیقات “جان ستر “یکی از محققان ورزشی

    مهمترین متغیر در تبدیل شدن به یک ورزشکار حرفه ای مدت زمانی است که ورزشکار به تمرین می پردازه که میتونه یک ورزشکار مستعد رو به سطح جهانی برسونه

    ورزشکاران حرفه ای چند ساعت در شبانه روز میخوابند ؟ متوسط خوابی در حدود 520 دقیقه خواب عمیق (شب)

    پیرترین ورزشکار و دوچرخه سوار جهان که 104 سال سن دارد :

    سن نمیتواند مانعی برای موفقیت ورزشی باشد

    رابرت سل

    این اصل رو ثابت کرده است

    محققان طی تجزیه وتحلیل در حوزه ورزش مردی که مرز سال های ورزشی رو شکسته است رو به عنوان رکوردار دوچرخه سواری معرفی کرده اند که 104 سال سن دارد و مسن ترین ورزشکار جهان به شمار میرود

    دانشگاه ویژون در حال بررسی عملکرد ستاره های ورزشی در سال زندگی اشان بود و دریافت هر ورزشکار حرفه ای حداکثر در 40 سالگی حیطه تخصصی رشته ورزشی خود را کنار میگزارد

    اما چندی بعد با استثنایی مواجه شد آن همین مرد 104 ساله رابرت سل بود

    مطالعات نشون داده که قدرت هر ورزشکار دوچرخه سواری بین 35 تا 40 سال است و پس از آن عملکرد افراد بین 20 تا 25 درصد کاهش می یابد

    روند 25 درصدی دیگران برای او 8 درصد است

    و هم چنین محققان بر این باورند که این ورزشکار تنها نمونه بیولوژیکی استثتایی زنده است

    و این احتمال بسیار زیاد است که تعداد ورزشکاران 100 ساله در سالهای آینده افزایش پیدا کند و هم چنین هیچ زمانی برای فعالیت ورزشی دیر نیست

    و

    من میخوام برگردم به مهمترین عامل که” باور افراد ”

    که میتونه اونها رو تو هر شرایطی و هر سنی به خواسته اشون برسونه

    امیدوارم در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    نسترن پامیر گفته:
    مدت عضویت: 3185 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم

    چقدر این فایل شما زیبا بود با اینکه سرکار بودم و گوش می کردم نتوانستم جلوی اشکاهایم را بگیرم در لابه لای حرفایتان جواب سوال هایی را می دادید که انگار خدا از زبان شما با من حرف میزد و می گفت اینگونه است حالا برو و عمل کن من در کنارت هستم.

    بخاطر فراهم کردن این شرایط و این جمع زیبا که واقعا مثل خانواده هستیم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم. به امید روزی که همه اعضای این خانواده در کنار شما جمع شوند و همدیگر را از نزدیک ببینیم چه روزی شود آن روز….

    نگهبانی از نیمکت

    روزی لویی شانزدهم در محوطه کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی را کنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید. از او پرسید: «تو برای چی اینجا قدم میزنی و از چی نگهبانی میدی؟»

    سرباز دستپاچه جواب داد: «قربان من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم!»

    لویی، افسر گارد را صدا زد و پرسید: «این سرباز چرا این جاست؟»

    افسر گفت: «قربان افسر قبلی نقشه قرار گرفتن سربازها سر پستها را به من داده من هم به همان روال کار را ادامه دادم!»

    مادر لویی او را صدا زد و گفت: «من علت را میدانم، زمانی که تو 3 سالت بود این نیمکت را رنگ زده بودند و پدرت به افسر گارد گفت نگهبانی را اینجا بگذارند تا تو روی نیمکت ننشینی و لباست رنگی نشود! و از آن روز 41 سال می گذرد و هنوز روزانه سربازی اینجا قدم میزند!»

    فلسفه عمل تمام شده، ولی عمل فاقد منطق، هنوز ادامه دارد!

    این همان باورهای و افکار ما هستند که نسل به نسل انتقال پیدا کردند و ما هم بدون دلیل قبول کردیم بدون اینکه حتی علتش را بدانیم چه در دنیای ورزش چه در زندگی عادی همه مون اینقدر این باورها ریشه دارند که گاهی حتی می ترسیم بپرسیم چرا هستند حتی می ترسیم تغییرشان دهیم (البته به لطف خدای مهربان در کنار استاد عزیز و شما دوستان اجازه ریشه دواندن دوباره را به آنها نمی دهیم و ذهنمان را از افکارها و باورهای غلط که مثل علف هرز هستند پاک می کنیم به جایش گل می کاریم و درخت می کاریم و باغی زیبا درست می کنیم)

    عزت نفس و عدم خودباوری و نداشتن سبک زندگی مخصوص خودمان و عدم شناخت قدرت ذهن بر جسم ما را در این محدودیت ها نگه می دارد و اجازه نمی دهد قدمی به جلو برداریم تغییر ایجاد کنیم

    انگار پاهای در زنجیرهای سربی قفل شده اند حتی اگر زنجیرها باز شوند هیچ عکس العملی نشان نمی دهیم. استاد عزیزم شما برای من مثل لویی شانزدهم می مانید انگار اومدید بپرسید که اینجا چرا قدم میزنید و ما هم درگیر اعتقادات و باورها هستیم و داریم ازشون نگهبانی می کنیم و شما به تلنگر می زنید چرا اینجا هستیم و باید چیکار کنیم…خدای مهربان را سپاس سپاس سپاس به خاطر بنده خوبی مثل شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  7. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 3913 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و بسیار دوست داشنی و دوستان بزرگوار

    بسیااااار خوشحال و خرسندم ک برای اولین نظرم رو مینویسم و توی این مسابقات شرکت میکنم و خداوند رو ازین بابت بسیااار سپاسگذارم و حس بسیار خوبی دارم.

    من مدت زیادیه که استاد رو میشناسم و همیشه فایل هاشون گوش دادم اما خب تمرکز کمی داشتم اما چند روزیه ک تصمیم گرفتم تمرکزم رو بیشتر کنم و خیلی خوشحالم.

    اما در مورد سوال مسابقه:

    به نظر من اینکه بیشتر ورزش کارها درگیر این مسائل میشن میتونه دلیل اصلیش بارورهایی باشه که مردم و به ویژه قوانین ورزشی القا میکنن ، بر اساس قانون جامعه ورزش هر فرد نهایتا میتونه مثلا تا 25 سالگی تو مسابقات شرکت کنه ولی بعد از اون میتونه به عنوان مربی و یا … حضور داشته باشه و فرد خودش رو ملزم ب رعایت قوانین میدونه و خیلی از ورزشکارا از اون سن ب بعد دنبال شغل دیگه ای هست.

    میخوام بگم ماها خیلی جاها خودمون رو تابع قانون بشری میدونیم و این یک باور هست ک در ذهن ما قرار گرفته ک باید قانون رو رعایت کنیم درسته رعایت قانون به نفع خود ماست اما وقتی ک برگرفته از باورهای درست باشه.

    برای همه شما عزیزان آرزوی شادکامی و آرامش رو دارم پایدار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  8. -
    Morteza گفته:
    مدت عضویت: 2762 روز

    یاهو

    سلام و درود به استاد عزیز و دوستان عزیز که بنده های او هستند و هرچه داریم از اوست.

    سعی میکنم از تجربه شخصی خودم بگم.

    همیشه میشنیدم از افراد مذهبی جامعه ام،خانواده و و و… که ما نمیتونیم مثل پیامبران باشیم یا مثل ائمه.و همیشه این سؤال بزرگ برام پیش میومد مگه اونا از جنس من نبودند؟مگه خدای اونا کسی دیگس؟مگه خدایی که ازش حرف میزنن عادل نیست؟و بخاطر همین باور که همون تعدادی محدود انسان شریف وجود داشته و دیگه هم بوجود نمیاد هیچوقت تلاشی نکردم برای بهتر بودن و خدایی شدن و راه آسونتر رو دنبال کردم و قانع شدم به همونی که هستم.تازگی فهمیدم چقدر خودمو محدود میکردم بخاطر تنبلی های خودم و هیچوقت تلاش نمیکردم که عظمت و عدالت و زیبایی و قدرت خالقم رو ببینم و به زیبایی،قدرت،عظمت و خدایی بودن خودم پی ببرم.خیلی سؤال های بزرگ دیگه از بدو تولد تو ذهنم بود که یا جرأت پرسیدنش رو نداشتم یا کسی نبود که جوابم رو بده و از اونجایی که من دنبال یه لقمه آماده بودم هیچوقت فعل خواستن رو صرف نکردم که بفهمم.و دقیقا زمانی که فعل خواستن رو به واقع صرف کردم خداوند هم با هر وسیله ای به من آگاهی بیشتری داده.چندتا از سؤالاتی که خیلی بزرگ بود تو ذهنم اینکه خداوند چرا مرا آفرید؟و حالا که آفرید چرا اختیار انجام کارهای خوب و بد به من داد؟چرا فقط خوب و زیبایی نیافرید؟جواب سوال اول اینکه چون خیلی دوستم داشت،خواست چون خودش هست منم باشم و منو آفرید.جواب سوال دوم اینکه منو آفرید که مَثَل خودش باشم و چون اختیار جز ذاتش هست به من هم اختیار داد.و جواب سوم اینکه اگر فقط خوبی می آفرید باز هم مَثَل خودش نمیشدم چون خودش هم میتونه صادق باشه و هم ناصادق ولی صادق هست هم میتونه مهربون باشه و هم نامهربون ولی مهربونه و اینکه درواقع خداوند فقط خوبی و زیبایی رو آفریده و نازیبایی ها و زشتی ها عدم هستند.فکر کنم یه جور دیگه بگم بهتره، هرچیزی در جهان جلوه ای از وجود خداونده و هر نازیبایی میشه عدم وجود خداوند.برعکسِ قبلا که فکر میکردم هرچیزی پاره ای از خداونده و امروز فهمیدم این دیدگاه کاملا اشتباس چون اگر من پاره ای از خدا باشم و هر مخلوق دیگرش پاره ای از او باشه پس خداوند ناقص شده الان…

    بنظر من؛و باز هم تاکید میکنم به نظرمن،خداوند قدرت تخیل رو به من داد که باز هم مَثَل خودش باشم یعنی خالق.ما به هرچیزی که فکر کنیم و اون فکر رو مرتب مرور کنیم و یک احساس به اون اضافه کنیم دیر یا زود اونو خلق خواهیم کرد.دوستان خیلی قشنگ جواب داده بودند در مورد اینکه وقتی یکی میرسه به اون هدفش قانع میشه و از ادامه حرکت سرباز میزنه.مثل اون قطاری که مردم سوار شدند بر قطار که برن پیش خدا و تا به بهشت رسیدند پیاده شدند و خدارو فراموش کردن.من لحظه به لحظه دارم وجودم رو از خداوند میگیرم و خیلی خیلی خیلی وقت ها یادم میره و اتصالم به خداوند قطع میشه و سقوط میکنم وگرنه خداوند بی نهایت است و من اگه همیشه وصل باشم بی نهایت میتونم اوج بگیرم.

    بازهم از خداوند بابت آشناییم با استاد و همچنین وجود شما دوستان عزیز که در طول خداوند هستید و وسیله ای از طرف او برای دادن آگاهی بیشتر به من سپاس گذارم

    به امید بیشتر خدایی شدن??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: