رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیده‌ایم» - صفحه 32

2348 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3347 روز

    سلام

    یک چیزی دیگر که از صحبتهای شما فهمیدم این است که هر کسی هر طوری که هست الان در بهترین حالتشه یعنی نمی خواد کسی را عوض کنیم بهتره روی خودمون کار کنیم . بعضی وقتها می گوییم اگر فلانی این طوری بود چقدر خوب میشد ولی نمی خواد و نبایداین کار را بکنیم بایدصبور باشیم تا طرف خودش بیایدبالا باید روی خودمون کار کنیم و خودمان را فرکانس و مدار بالاتری ببریم این طوری تغییرات اطرافیان هم بهتر و بیشتر می شود

    شادباشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    سعید خرم دل گفته:
    مدت عضویت: 3458 روز

    سلام استاد خانم فرهادی خانم شایسته و تمامی خانواده عزیزم

    در این نظر قصد دارم که توضیحات بیشتری در ادامه نظر قبلیم بدم که فکر میکنم درکش بسیار بهمون کمک کنه و این که مثال های بیشتری رو هم واستون میزنم نظر قبلی من در صفحه 4 هست یک نظر بلند و بالاست و میخواستم لینکش رو هم بزارم اما هر چی رو کلیک میکردم فقط به صفحه این فایل هدایت میشه و به قسمت اون نظرات و اون صفحه نمیرفت

    در اون نظر گفتم که خدا یک انرژیه و ذره ذره بدن ما از انرژی هست و این که چگونه ما میتونیم ماهیت این انرژی رو تغییر بدیم و مثال هایی هم زدم از خودم و دیگران در حوزه سلامتی

    در اینجا اول میخوام یک تجربه ایی از یک باورم و تغییر اون باور ونتیجه ایی که ازش گرفتم در روابطم رو در همین چند وقت پیش براتون بنویسم و بعد میخوام ارتباطش بدم به بحث سلامتی و جوانی و همون مبحث ورزشکار … که بسیار در این موضوع میتونه بهمون کمک کنه

    من قبلا توی روابطم در یک سال و نیم اولش همه چیز خوب خوب خوب بود و داشت بصورت عالی همه چیز پیش میرفت و حدودا از یک سال و نیم دوم دیگه رابطه مون کم کم کمرنگ تر شد دیگه از طرف اون روز به روز نسبت به من بی توجهی بیشتری میشد با این که من عاشقانه مهر و محبت و عشق خودم رو نسبت بهش ابراز میکردم

    تا بعد مدتی من فهمیدم درسته که عاشقش هستم ولی انگار در این عشقی که میخوام تجربه کنم وابستگی رو هم ناخوداگاه واسه خودم ایجاد کردم بخاطر همین روی خودم کار کردم وبلاخره کامل وابستگی رو از بین بردم بطوری که دیگه راحت میتونستم رهاش کنم و به مسیرم ادامه بدم و خوب شاید این وابستگی ریشه هاش بعضی وقتا میخواستن دوباره رشد کنن اما من دیگه اجازه ایی بهشون نمیدادم تا این که الان کاملا کنار رفتن ان و من گفتم خوب حالا که این وابستگی تموم شده یا رابطم باهاش بهتر میشه یا هم که کلا اگه در مدارم نباشه از هم جدا میشیم و من خوب یک رابطه ی عالی دیگه و یک تجربیات عالی دیگه ایی رو برای خودم میسازم و برای ایشون هم ارزوی عشق و سلامتی و خوشبختی رو میکنم و هر چیزی بوده بین مون رو که دوس نداشتیم با عشق میبخشم

    و اخرین بار فقط یک رفتاری رو ازش دیدم که بعدا فهمیدم من اشتباه میکردم و قضاوت داشتم

    و میخواستم مثلا بهش بگم بعد این سه سال رابطه حداقل این رفتاری رو که انجام دادی صحیح نبود و میخواستم بهش بگم که دیگه از هم جدا بشیم و مسیر مون رو بریم که همون لحظه از خودم پرسیدم سوالی رو که بار ها میپرسیدم از خودم که خدایا چرا توی این رابطه من هر چی با عشق به جلو میرم اون عقب تر میره در صورتی که وابستگی هم بهم نداریم اصلا چرا باید این رو تجربه کنم چرا بقیه رو که میبینم بدون هیچ نیاز به تلاش خاصی خود اون فرد مقابل شون با عشق و اون چیزایی که مد نظر شون هست باهاشون رفتار میشه

    و توی خودم به جستجو پرداختم و بار ها و بارها به این جواب رسیدم که خوب تو یکی این که باید بعد از این وابستگیت رو از بین بردی خودت رو با عشق دوست داشته باشی و از تنهایی خودت احساس لذت بیشتری ببری و باور های خیلی خوب و بسیار مهم دیگه ایی که بهم کمک بسیاری میکرد و قطعا هم الان داره میکنه اما من بلاخره متوجه یه چیزی شدم با نشونه های مختلفی که دیدم با ضربه هایی که خورده بودم و با موقعی که از خدا خواستم و هدایتم کرد که یک کتاب رو بهم معرفی کرد به یک باوری رسیدم که اصلا من نمیفهمیدم دارمش و خیال میکردم مشکل از یجای دیگس مثلا همیشه

    و اون این باور بود که من بیشتر از خودم به بقیه اهمیت میدم یعنی بقولی مثلا فداکاری میکنم از خود گذشتگی میکنم مثلا در روابط شاید از شادی خودم میگزشتم تا طرف مقابلم شاد باشه یا همیشه از قدیم مخصوصا هم بخاطر باور های دینی این رو پذیرفته بودم چه بصورت خود اگاه و چه ناخوداگاه که باید از حق و حقوق خودت بگزری و حق و حقوق دیگرون در اولویت هست مثلا من از شادی خودم میگزشتم میزاشتم خودم احساس ناراحتی رو تحمل کنم تا فرد مقابلم خوشحال باشه {دوستان لطفا مبحث اخلاق و کاری خوب رو با این اشتباه نگیرن ما میتونیم کار خوب رو هم بکنیم اخلاق و خوبی هارو هم داشته باشیم و خودمون هم احساس شادی کنیم مشکل من از اینجا بود که از درون اصلا به خودم اهمیتی نمیدادم}

    اما اصلا نمیدونستم که دارمش و این بخاطر این بود که واقعا حتی من در رفتار های بیرونی خودم اینجور واکنشی رو نشون نمیدادم اصلا من واقعا متوجه نمیشدم که چنین چیزی هست و از درونم در ناخوداگاهم احساس قربانی شدن و بقولی بی اهمیتی نسبت به خودم داشتم در حالی که در خوداگاه خودم هم بسیار عاشق خودم بودم و بسیاری از جنبه های وجودی خودم رو دوس داشتم بخاطر همین من هیچوقت متوجهش نشده بودم

    و کلا به این پی بردم که من به خودم اهمیت نمیدم و لذت و شادی دیگرون مخصوصا در رابطه ی عاشقانم از لذت و شادی و عشق خودم در اولویت بیشتری هست

    و وقتی این باور رو ما داریم که نه من از حق خودم شادی خودم میگزرم تا دیگری شاد باشه من خودم رو لایق احساس خوب و عشق نمیدونم بلکه باید دیگری اون رو تجربه کنه این که من حق خودم رو فدا میکنم تا دیگری شادی رو داشته باشه در صورتی که ما هیچ کمکی نمیتونیم به شاد بودن دیگران بکنیم اونا خودشون تصمیم گیرنده واقعی هستن که میخوان شاد باشن یا نه وقتی این حس رو داریم وقتی این باور دینی که به غلط برای ما پذیرفته شده که باید خودمون رو فدا کنیم این فرکانس ارسال میشه که من خودم رو دوس ندارم من لایق رفتار های عاشقانه خوب و دوس داشتنی نیستم من لیاقت دریافت عشق و شادی رو ندارم من همیشه باید بی مهری دیگران رو دریافت کنم در صورتی که مثلا عشق و مهربانی رو تقدیم شون میکنم و رفتار هایی رو که دوس ندارم تجربه کنم وقتی این فرکانس و این احساس رو میفرستید واقعا جهان همونطور با شما برخورد میکنه چیزی که من به مدت یک سال و نیم کامل درگیرش بودم به علت باور های صحیحی که کنارش داشتم این باور خوب خودش رو مخفی کرده بود و در بیرون درخ یلی جاها روابطم خوب بود بخاطر همون باور های صحیح ولی در بعضی جاها هم این مشکل وجود داشت که یکی شون که بنظرم اصلی ترین شون هم بود همین رابطه عاشقانم بود که بعلت همین باور مخفیانه بود

    و وقتی که حلش کردم وقتی عشقم رو نسبت به خودم بیشتر کردم و بیشتر به خودم اهمیت دادم وقتی که از تک تک وجود و لحظات خودم و حتی در تنهایی خودم از خودم لذت میبردم چون الان به خودم دارم اهمیت میدم و با عشق به سمت جلو میرم واقعا لحظات و احساساتم کاملا تغییر کرد حس و حالم خوب شد حس رهایی بسیار خوبی بهم دست داد و مهم نبود که دیگه یک دختر وارد زندگیم میشه یا نه من با عشق از زندگی خودم و لحظات خودم لذت میبردم و اون دختر و اون شریک زندگی فقط تنها به یک دلیل وارد زندگی من میشه این که باهم عشق و لحظات زیباتری رو تجربه کنیم و زیبایی ها و مهربانی و عشق های بیشتری رو بهم ارائه بدیم نه این که درگیر باور های اشتباه ذهنی یا وابستگی ها و… باشیم

    و جالب همینجاس چون من پیشینه باوری قوی درمورد عزت نفس و دوس داشتن خودم و عشق به خودم داشتم خیلی زود تونستم اون باور مخفی رو تغییر بدم و حسم رو همون روز خیلی خوب کنم و البته الان هم دارم روش کار میکنم چیزی هست که همیشه باید روش کار کنیم و دقیقا همون روز که میخواستم از فرد خداحافظی بهتون گفتم بکنم این تغییرات دقیقا نیم ساعت قبلش ایجاد شده بود و کلا نمیدونم چجوری بهتون بگم احساس غالب بر من جو اون رابطه کلا تغییر کرد اصلا ما حرفی از جدایی نزدیم جنس رفتار اون کلا تغییر کرده بود و عشق و مهربانیش رو نسبت به من به طرق مختلف بیشتر ابراز میکرد و احساس عشق نسبت به خودم میکردم از خودم لذت میبردم و یه حس رهایی و ازادی درونی رو داشتم و میدونستم که قراره بی نهایت عشق زیادی رو جذب کنم چون خودم عاشق خودم هستم چون به خودم اهمیت بیشتری میدم و احساس لیاقت بیشتری رو به خودم دادم و… واقعا وقتی یک باور تغییر میکنه چقدر زندگی لذت بخش تر و زیباتر و شاد تر میشه حتما بهتون توصیه میکنم روی باورهاتون کار کنید

    و چون میشه گفت مدار هامون بهم نزدیک بود وقتی این باور ها رو درست کردم این رابطه خودش ترمیم شد و اگه از هم جدا میشیدیم هم اشکالی نداشت من با عشق خودم رو دوس داشتم و باور های قوی تری ایجاد میشد و یک رابطه عالی دیگه که نزدیک که هم مدار با من باشه رو خلق میکردم

    خوب دیگه خیلی نمیخوام به این قضیه بپردازم چون قصد من از این نظر ارتباط این موضوع به بحث این مسابقه یعنی همون سلامتی و جوانی و درمورد ورزشکارا بود

    خوب بعد از این من توجه و درکم نسبت به این موضوع بیشتر شد که ما انسان ها واقعا باور هایی رو داریم که به دلایل مختلف اصلا فکر نمیکنیم وجود دارن درونمون و مثل یک چیز مسموم کننده در وجود ما قرار گرفتن

    و درمورد ورزشکارا هم همینطوره هر چقدر هم که اونا باور هایی مثل این داشته باشن که خوب اره مثلا ما ورزشکاریم قطعا بدن مون و خودمون از بقیه مردم جوون تر هست و … ولی گاها باور ها و تصوراتی رو دارند درمورد خودشون از چیز هایی صحبت میکنن و فرکانس هایی رو ارسال میکنن که خوب بلدن در ضمیر ناخوداگاه ما قایم بشن و استتار رو بخوبی انجام بدن که حتی شاید ما به فکر مون هم نرسه

    مثلا اون ورزشکار همیشه تصور میکنه که خوب الان مثلا پیر شده داره مدال هاش رو نشون بچه هاش دوستای بچه هاش و… میده ومیگه اره مثلا منم یه زمانی توی جوونیم این جوری بودم ورزشکار قهاری بودم و الان زمانه پیر مون کرده یا مثلا میخواد این رو بیان کنه که اره منم توی زمان جوونیم اینجور افتخاراتی رو داشتم که الان که اخر عمرمه من اینجور افتخاراتی رو از خودم گزاشتم اره من هستم اره من وجود دارم و من میخوام توجهات مختلفی رو داشته باشم یا کسی شاید باورش به اینگونه نباش و فقط بخواد مثلا وقتی بچه هاش بزرگ شدن بعنوان یک پیر و یک کسی که مثلا دیگه بقولی سنی ازش گزشته و پیر شده راهنمای راه بچه هاش باشه و همه تصورات حرف ها و باور هاشون بر اینه که اخرش به یک انتها میرسن به یک پیری و یک زوال

    و حق هم دارن خوب هر چیزی که در جهان مشاهده کردند همینطور بوده یک درخت رو میدیدن که خوب رشد میکنه واخرش بلاخره یا یروزی قطع میشه یا میوفته یا به علت های مختلف خشک میشه { البته درخت هایی رو ما داریم که قدمتی به اندازه قبل از میلاد مسیح دارن } و بسیاری از درختان دیگه که 4 هزار سال و 5 هزار سال و … عمر دارن

    و فکر میکنن که قراره سر خودشون هم اینجور در بیاد یا مثلا حیوانات رو میبینن که میمرن و چون نمیدونن اخه اونا موجوداتی هستن که از قبل برنامه ریزی شدن یه مسیری رو طی کنند هر چند که همون ها هم مثل درختان بسیار بسیار عمر درازی دارند و بسیار پر حاصل و… هستند اما مشکل اینجاست که ما باور نداریم یا اصلا نمیدونیم که ما خودمون دارای فرکانس و اختیار هستیم و خداوند مارو قادر به این ساخته که هر جوری که دوس داریم زندگی مون رو خلق کنیم و وقتی که این رو باور میکنیم واقعا همون میشه و ما میتونیم همیشه جوون باشیم توضیحات بیشتر این مورد انرژی و این که ما میتونیم خودمون زندگی مون رو شکل بدیم من در نظر قبلم در صفحه 4همراه با مثال براتون گفتم و اگه دوست داشتید میتونید مطالعش کنید و الان هم میخوام براتون مثال های بیشتری رو بزنم

    یک نمونه مشهور و تاریخی اون زلیخا همسر سابق عزیز مصر و بعد از زمانی هم همسرت حضرت یوسف شدند و همه ما از این که حضرت یوسف زلیخا رو جوون کردند خبر داریم و این در تاریخ و قران هم ثبت شده و خوب قضیه از این قراره که زلیخا بت پرستی رو در پیری کنار میزاره و به توحیدیت خداوند ایمان میاره و اینقدر باورش رو قوی میکنه و خودش رو در مداری قرار میده که از طرف خداوند به حضرت یوسف وحی میشه که زلیخا رو جون کنه و این دلایل مختلفی داره یکی این که شاید زلیخا میخواسته دوباره جوون بشه و خدارو عبادت کنه و شاید به هر علت دیگری بلاخره هر علتی که بوده باعث شده که زلیخا در مدارش قرار بگیره و خداوند به یوسف فرستنده خودش این رو میگه که جوونش کنه و این عملی شد و زلیخا واقعا جوان شد با یوسف هم ازدواج کرد و این کاملا نشون دهنده ی اینه که یک فرد چگونه میتونه از پیری دوباره جوون بشه و بدنش کلا تغییر کنه

    همینجا به یک سری از ابهامات تون پاسخ بدم

    سوالاتی که شاید واستون پیش بیاد :

    1- چرا زلیخا وقتی در مدار جوانی قرار گرفته و این خواسته رو داشته خداوند از طریق یوسف این کار رو واسش کرد مگه خودش نمیتونست خدا؟ اولین موضوع که همین کار ها دقیقا از طرف و قدرت خداوند بوده و همین جوون کردن زلیخا و هر مورد دیگه ایی از قدرت همین انرژی هست بلکه یوسف فقط یک واسطه بوده و اگر ما فرستنده خداوند رو قبول داشته باشیم این رو میپذیریم و باور توحیدیت موردی پیدا نمیکنه و مورد بعدی که میتونه وجود داشته باشه شاید این باشه که مثلا زلیخا واقعا در مدار جوانی قرار داشته اما کاملا از موضوع اگاهی نداشته و مسیری هدایت شده مثلا یوسف که در مدارش بوده و یوسف بعلت این که هم زلیخا در مدارش بوده و هم این انرژی هم به خواست زلیخا شکل میگرفته و این که پیامبران به اذن و اجازه خداوند در مداری هستند که میتونن در طبیعت دخل و تصرف کنند و از طرفی بازم میگم زلیخا در مدار جوانی بوده این اتفاق افتاده { من اینارو صد در صد تایید نمیکنم فقط احتمالاتی هست که میدم ولی این رو به قطع یقین میدونم که زلیخا قطعا در فرکانس و مدار جوانی بوده که این رو تجربه کرده}

    و یک احتمال دیگه ایی که میتونه باشه مثلا این که اصلا زلیخا در مداری و خواسته ایی قرار گرفته که باید این اتفاق میوفتاد یعنی حتما مثلا یوسف جوانش میکرد و این مورد در میان مردم اتفاق میوفتاد تا مثلا مردم قدرت خدای توحیدی رو بیشتر ببینن

    و این رو میگم همه این اتفاقات در مدار هم بودن و مثلا اگه زلیخایی نبود و یا در مدارش قرار نمیگرفت و هیچوقت تغییری نمیکرد و بت پرست بود قطعا خداوند و یوسف به هزاران طریق دیگر میتونستن این توحیدیت خداوند رو به اثبات برسونن

    زلیخا هم قطعا در مداری قرار گرفت که بتونه اینارو تجربه کنه.

    برای درک بهتر این موضوعات بهتون توصیه میکنم نظرم در صفحه 4 و همینطور نظرات دیگر دوستان و همینطور کتاب چگونه فکر خدارا بخوانیم و دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها مخصوصا جلسه 9 و10 رو بخوبی ببینید بخونید و بهش عمل کنید

    براتون ارزوی موفقیت عشق شادی وسلامتی رو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    فرامرز حسن پور گفته:
    مدت عضویت: 2792 روز

    بسم الله نور.سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی بینهایت خداوندرو بخاطر نعمت مسیر و افراد درست سپاسگزارم.بنظرم بیشتر آدما پیری و کهولت و امراض گوناگون رو.و… خیلی راحت میپذیرن اما مرگ روکه یه چیزه طبیعی و تکاملیه رد و براحتی نمیپذیرن و تا سالها عزادار و…در حالی که میتونن براحتی بپذیرن که تا لحظه مرگ جسم میتونه خیلی خوب کار کنه و هیچ محدودیتی برای جسم نیست علم هم ثابت کرده که باور و اندیشه مثبت روی تمام اعضا تأثیر گذاره اما جامعه پذیرفته که کهولت مریضی و امراض و ناتوانی جسمی وجنسی در پیری وسن بالا بوده هست وباید باشه یه ورزشکار هم همین باورروداره و الگو گرفته بدنش هم فرمانبرداره و….از اینکه ایمیلمومیخونی ازت سپاسگزارم.جمله جادویی استاد(من یکتاپرستم)من هم فدای اون یکتام.خدایا به خاطر نعمت مسیر و استاد درست بینهایت شکرت????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    محمد حسن شب خان گفته:
    مدت عضویت: 3406 روز

    با سلام خدمت دوستان و استاد عزیز

    ابتدا به استاد تبریک می گم برای اینکه الهام شما بر سوال باور در مورد خداوند و بعد تراشیدن سر توسط شما بی حکمت نیست

    استاد حج شما مقبول خداوند واقع شد و به این موضوعاتی که در سایت بین عزیزان و سروران رد و بدل شد باعث استحکام ایمان و باور قدرت مند کننده در مورد خداوند شد.

    و شما دوباره پاک ومطهر و مانند ابراهیم به ندای خداوند لبیک و به شیطان درون لعنت فرستادید.

    استاد حج شما مقبول خداوند واقع شد

    خدا رو شاکرم برای دوستان خوبی مانند شما که بذر های مهر و محبت ویکتا پرستی را در دل مومنان کاشتید

    احسنت و تبارک ا… احسن الخالقین

    در مورد مسابقه

    آقای استیفن هاپکین فیزیک دان برجسته یک پژوهشی دارد که در آپارات هم هست در مورد فلسفه زندگی بسیار جالب است

    من فهوای کلام رو به شما می گویم

    او معتقد است هر انچه در جهان اتفاق می افتد ناشی از واقعیت نیست و ناشی از باور های ماست

    مثال می زند یک میز در یک اتاق در بسته

    و سوال می پرسد

    آیا این میز در اتاق در بسته هست یا اینکه از پنجره حرکت کرده و به کرات دیگر رفت………… یا اینکه……..

    اما چون انسان دوست دارد بعد از اینکه درب را باز کرد دوباره میز را در سر جای خود ببیند به همین دلیل میز را می بیند

    و مثال های مختلف دیگر از روابط انسانی و قس علی هاذا…..

    او معتقد است بر اساس علم فیزیک چشم انسان نقطه کور دارد وتا دو متر بیشتر نمی بیند و مغز انسان که میلیاد ها سلول فوق هوشمند دارد این تصاویر را در درون چشم ما می سازد و این نظریه را مطرح می کند

    آیااینها که در جهان می بینیم واقعی هستن؟؟؟؟؟؟؟ یا ناشی از ذهن ما هستن……………..

    او معتقد است جسم مادی و روح یا همان ذهن ما دو معقوله جدا از هم هستن

    و هر آنچه در جهان می بینیم چون من انسان دوست دارم ببینم می بینم و اصلا واقعییت ندارد

    او معتقد است باور های انسان بر این است که مثلا این میز در جای خودش در اتاق در بسته می ماند و هیچ حرکتی نمی کند .چون دوست دارد این چنین باشد

    باور باور باور

    دانشمندان و علم بر اساس باور ها شکل می گیرد چون اون دانشمند دوست دارد چنین موضوعی اتفاق بیفتد

    پس چنین می شود.

    همون نگاه ناظر در پدیده مثل نور در فیزیک کوانتوم

    جواب مسابقه

    باور انسان بر این است چون علم که بر اساس باور ( غلط & غلط) انسان نمی تواند در سن 30 سالگی به پیشرفت های زیادی در ورزش دست پیدا کند چون ما دوست داریم این موضوع را ببینیم و جهان در اثبات آن بر می آید.

    فکر کنید اگر این باور را در ذهن خود ایجاد کنیم که هر چه بیشتر از عمر ما می گذرد قوی تر می شویم و اصلا پیر نمی شویم و از قدرت و قوت زیاد می میریم چی میشد؟؟؟؟؟؟؟؟

    فدااااااااااااااتون

    از اینکه وقت گذاشتید ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    شیما پور گفته:
    مدت عضویت: 3844 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیزو بچه های گل گروه

    من تواین بخش نظر داده بودم اما دوست داشتم دوباره نظر بگذارم وتجربه ام رو که طی دوسه روز گذشته دوبار تکرارشد رو خدمتتون بگم.

    چندوقتیه دارم فایلهایی درمورد خدارو زیاد گوش میدم.شاید بشه گفت روزی 5ساعت . هیجان زیادی برام داره که تعریف کنم. من دیروز وسه روزپیش خدارو دیدم. بله خدارو دیدم. درمورد مساله ای کاری که خیلی توی ذهنم بود و همیشه این مورد رو خودم انجام می دادم وفکر می کردم حتما خودم باید انجامش بدم که درست بشه . کارش به جای باریک کشیده بود این بار واسترس زیادی برام ایجاد کرده بود. تصمیم گرفتم به هر سختی ای شده پای خودم رو ازش بکشم بیرون والبته به سختی این کارو کردم چون ضمیر ناخودآگاهم قبول نمی کرد و می گفت خودت باید درستش کنی و خودم هم نمی تونستم. تقریبا کل کارو سپردم به خدا .درواقع 99به1 باهاش کارکردم.قبل از اینکه برم گفتم من فقط به نمایندگی از تو می رم اونجا ولی کارو خودت باید انجام بدی آبروی کاری من رو حفظ کن. دیگه هم درموردش فکر نکردم. درنهایت تعجب چندنفر اومدن وخودشون کارو انجام دادن.کلی هم از من تشکر کردن که حضور داشتم.از مدیریت شرکت هم خواستن دوباره بامن کارکنن. خیلی به باور استاد درمورد خدا ایمان آردم.اینکه می گن مثل آب روان هست وما بهش شکل می دیم با ظرف باورهامون.

    دید جدیدی به خدا پیدا کردم و امیدوارم کمکم کنه با استقامت ادامه بدم.

    با تشکر از استاد عزیزو دوستان گل

    شاد وسلامت و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    روح الله رضوان گفته:
    مدت عضویت: 2705 روز

    سلام اقای عباس منش من تقریبا دو ماهه دارم فایل های رایگانتو گوش میدم و اتفاقات جالبی برام افتاده از جمله اینکه در محل کار قول افزایش چهل درصدی حقوقمو بهم دادن و اینکه تخصصی که سالها داشتم رو فراموش کردم ینی گرافیکو و فقط به کار کارمندی چسبیده بودم و با صحبت های شما تازه فمیدم که چقدر میتونم پول در بیارم باش ولی یه خواهشی دارم من فقط و فقط وقتی کامنتای دوستان رو در سایت یا تلگرام میخونم باورم یه دفه جهش پیدا میکنه و مث مرغ سر کنده از خوشحالی دور خونه میچرخم مبخوام خواهش کنم به مخاطبین بگید تجربه هاشون رو به صورت صوت به کانال تلگرامتون بفرستن (اون هایی که مایلن ) چون اثر گذاری شنیدن صدای یک فرد موفق چندین برابر خوندن متن هست . اینکه بیام کامنت بزارم هم الهام قلبی بود امیدوارم موفق باشید که من رو موفق کردید با اینکه هدفم خیلی بزرگه و هنوز اول راهم ولی تا همینجاش روحم داره لذت میبره یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      عباس کشوری گفته:
      مدت عضویت: 2765 روز

      سلام.بجناب آقاروح الله رضوان عزبزم به جمع گروه عباس منش خوش آمدی خیلی خوشحال شدم که بافایلهای استاددرکارت نتیجه گرفتی امیدوارم که همیشه موفق وشادوبانشاط وسالم وپرانرژی باشید.وروزبروزپردرآمد.امیدوارم منوازدعاخیرتان بی بهره نزاری.سپاسگزارم??

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      راضیه محمدی گفته:
      مدت عضویت: 2840 روز

      با عرض سلام خدمت شما دوست عزیز

      آفرین بهتون افتخار میکنم شما تازه عضو گروه شدین و تا الان که من پیامتون رو خوندم 14 رای گرفتین

      که کلی از بچه ها که مدت زیادی هم هست عضون زیر 10 رای دارن این نشونه این هست که شما پا تو مسیر درستی گذاشتین و به امید حق روز های پر بار تری هم در پیش دارین

      من هم با شما در مورد فایل های صوتی موافقم

      در پناه حق باشین و نورانی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    محمد باباعلی گفته:
    مدت عضویت: 3283 روز

    سلام خدمت استاد گرامی و خانواده صمیمی و گل عباسمنش

    دوستان کاش بعنوان قوانین نوشتن کامنت و رای دادن ها چند نکته رو رعایت کنیم:

    1٫یا رای ندهیم یا رای میدهیم تمام کامنت دوستان رو بخونیم و رای بدهیم مثلا کسی که 4 صفحه اولو میخونه و رای میده و بقیه صفحات رو چک نمیکنه حق باقی دوستان ضایع میشه.من خودم وقت آزاد پیدا میکنم 5 صفحه رو چک میکنم وقت آزاد بعدی 5 صفحه دیگه تا الی آخر که وقت کنم همه رو بخونم و به جوابی که از نظرم درسته رای بدم.

    2٫ لطفا به جواب صحیح مسابقه رای دهید.استاد گفتن چه عاملی و اگر اون عامل باورهاس کدوم باور (یک باور اصلی)باعث این موضوعه.اما کامنت هایی رو میبینم که تمام باورهای منفی و باورهای مثبت ضدشو با توضیحات کامل نام بردن علم باورها هم کامل توضیح دادن خیلی کامل و گسترده همه چیزو توش گفتن که متن خیلی طولانی شده بعضی دوستان بخاطر مطالب مفیدشون میگن به به ازش درس گرفتم و بهش رای میدن.

    ما اینجا نیستیم که به مطالب مفید رای بدیم اینجایم که به جواب مسابقه رای بدیم.

    3٫از دیدگاه بنده در مسابقه فقط جای جواب مسابقس .چون بنده بعنوان مخاطب دوس دارم جوابها رو بخونم ولی با بحث های دیگه پیدا کردن کامنت جواب مسابقه دشوار و وقت گیره.دوستی کامنت میزاره معمولا 5-6 تا کامنت بعدش اینکه مرسی کامنتتون خوب بود، الهام گرفتم، بسیار زیبا بود،متن شما بهم انرژی داد و…بعضی صفحه ها کلی میکردم تا جواب مسابقه رو پیدا کنم.

    با تشکر از همکاری دوستان گرامی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  8. -
    فاطمه رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 2942 روز

    سلام به همگی دوستان شادم و بهترین استاد کل زندگیم

    ممنونم از استاد که توی فیلمشون نشون دادن چطوری سوال مسابقه بهشون الهام شد ما فکر میکردیم توی شرایط خیلی خاصی باید باشیم تا جواب سوالامون بگیریم و بهمون الهام بشه واقعا عالی بود???

    اما جواب مسابقه:

    باوری که ما درمورد پیروزی در سنین بالا و در یه رشته ورزشی داریم برمیگرده به پیشینه ای که از تجربیات ورزشکارا و قوانین ورزشی و حتی علم فیزیولوژی بدن و آناتومی عضلات یاد گرفتیم از اطرافیان شنیدیم اهل فن؛مقاله های منتشر شده؛ و خلاصه ورودیای محدود آور.

    برای مثال من توی کتابای رشته دانشگاهیم خوندم که بالای 20سال به هیچ وجه قد رشد نمیکنه بلندتر نمیشه و چون علم ثابت کرده اینو دیگه ما باور کردیم که اقا صفحه رشدی بسته شده تو خودتو بکشی با تغذیه با ورزش هم قدت بلند نمیشه (که البته علم خیلی از نتیجه گیریاش ممکن نقض بشه به مرور که بعدا با تغییر باورا محققا راه حل های بهتری برای مسایل پیدا میکنن) یا مثلا وقتی وارد 30یا چهل سال شدیم همه دکترا میگن دیگه کاریش نمیشه کرد چون سن داره میره بالا پوست چروک میشه حافظه کم میشه مو میریزه ؛مراقبتا باید بیشتر بشه و ترسا شروع میشه؛ خیلی از این مثالا که هر روزه هم توی مجله های سلامت پزشکی نوشته هم از این ور اون ور میشنویم و چون در اطرافمون میبینیم که بقیه اینجوری شدن بعد از 30سالگی ماهم باور میکنیم داره واسه خودمونم یه اتفاقاتی میفته هر چی بیشتر میبینیم باورمون محکم تر میشه و البته اینم هست چون بقیه هم این موضوع باور کردن براشون اتفاق افتاده و این مسیله بسط پیدا کرده که دیگه بالای 20قد بلند نمیشه دیگه بعد از سی سالگی چروکای صورت خودشو نشون میده ولی نکته اصلی اینجاست که مگه کم مردان و زنانی هستن که تو سن پنجاه سالگیشون جوونتر شادابتر سرحال تر بدون هیچ کمر درد و زانو دردی که اینا حاصل خودباوری خودشون مطمینا و امید به زندگی که دارن احساس خوبشون و حتما دوست داشتن خودشون که همه باعث ارسال فرکانس مثبت به کائنات میشه وسالمتر و جوانتر خوشکلتر میمونن

    حتی ثابت شده که خانمها بالای 40سالگی نمیتونن باردار بشن و یا احتمال سالم بودن بچه پایین میاد.ولی مگه نه اینکه خانمی که 90 سال سن داشت و فرزندی سالم به دنیا اورد و احتمالا خبرشو شنیدین .

    اغلب این افراد از شهرهای کوچیک و روستاهای دورافتادن حتما به این علت که ذهنشون با یسری مسایل صفر یا صدی علم پر نشده که تا این سن میتونی بچه دار بشی اگرم بچه دار بشی عیب دار میشه .ایمانی که اون به خودش و خدای درونش داشته باعث شده که تو سن بالا خلاف شواهدات علمی بچه دار بشه .

    علم محدودیتایی داره چون ذهن بشری محدودیتایی داره

    مورد بعدی اینکه چقد آدما میتونن عمر کنن هر کی تو سن 80یا 90بمیره میگن خوبه عمرشو کرده بود انگار باور دارن نهایت عمر همین90ساله که تازه خیلیا میگن اوووووووو چ خبره بسه دیگه باید زوتر میمرد….

    ولی خیلیا هستن 120یا130 ؛ 140سال و حتی بیشتر عمر میکنن (اون ذهنش پر نشده از هزارتا تبصره که اگر فلان چیزو بخوری عمرت کم میشه اگه فلان کارو بکنی زوتر میمیری و ترسی هم نداره طبیعتا )که باز علم به دیده ی معجزه به این مسیله نگا میکنه و انقد عجیبه که رسانه ای میشه و تو خبرا پخش میشه که از قضا اینجور افراد معمولا شهری نیستن و شاید علت زیاد عمر کردنشونو اغلب غذا و هوای سالم بدونن که مهمتر از غذا و هوای سالم ذهن و باوری که اون فرد داشته ؛ پاکسازی شدس باوراش. بدور از هر خبر و اتفاق نابهنجار بیماری شایعات بی اساس.

    اون کسی رو تصور کنید که از اول زندگی که بدنیا اومده تا مدت ها هیچ ورودی منفی نداشته نه تلویزیون نه روزنامه نه شواهد عینی تلخ اتفاقات بد تصادف هیچ کدوم از اینا رو ندیده توی غار بزرگ شده بر فرض هیچ محدودیتی وارد ذهنش نشده اون ادم چقد ذهن سالمتری داره و چه ارتعاشای عالی ارسال میکنه از باورای درستش.!!!

    اصلا شاید ندونه عمر آدمی تو این عصر حاضر نهایت 90ساله و خب کلی عمر مفیدم داره.

    ولی تجربه و شواهد جهان چیز دیگه ای رو نشون میده که خیلی قشنگتر از منطق علمی ثابت شدس.

    در نتیجه باورای درست وخودباوری به تواناییها که نتیجش ارتعاش احساس خوبه باعث پیشرفت هر کسی تو هر سنی و با هرجنسیتی و موقعیتی خواهد شد.

    ممنونم که نظر منو مطالعه کردید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  9. -
    مجتبی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 3320 روز

    درود بر همه دوستان عزیز

    خیلی خوشحال هستم که در جمع شما هستم .

    من در کره جنوبی زندگی میکنم و الان هم المپیک بازیهای زمستانی در این کشور در حال برگزاری هست .خانم من که اهل کره جنوبی هست و علاقه خیلی زیادی به دیدن تلویزیون و مخصوصا مسابقات داره و تقریبا تمام مسابقات را دنبال میکنه. وقتی استاد این سوال را مطرح کردند من هم دیدم که بهترین فرصتی هست که بتونم با دقت بیشتر به بازیها و بازیکن ها شاید جواب این سوال را پیدا کنم.واقعا با خیلی اتفاقات جالبی روبرو شدم. چون المپیک هر چهار سال یکبار برگزار میشه تمام افرادی که شرکت میکنند به دنبال ثبت اسم خودشون در این رقابتها هستند و در مدت چهار سال مسلما خیلی تمرینات سختی انجام میدن ولی چیزی که خیلی جالب هست اینه که شاید خیلی از ورزشکارها از لحاظ بدنی شرایط یکسانی داشته باشند ولی وقتی وارد گود مسابقه میشن تنها اختلاف اونها که کاملا واضح هست اعتماد به نفس و باور به خودشون و تواناییهاشون هست. در برخی از مسابقه ها شاید فاصله بین نفر اول و چهارم به کمتر از 3 ثانیه می رسید که همین اختلاف نتایج کاملا متفاوتی را برای ورزشکاران به همراه داشت. دیروز همین که داشتم بازی ها را نگاه میکردم همسرم صحبتی کرد که خیلی به فکر فرو رفتم. اون گفت که در هر شاخه از مسابقاتی که در حال برگزاری هست یک کشور صاحب عنوان هست مثلا کره ای ها در مسابقات اسکی سرعتی روی یخ تقریبا عنواندار مقام اول هستند و هلندیها در مسابقات اسکی استقامتی و به همین صورت نروژیها و کاناداییها در شاخه های دیگه… واقعا وقتی خوب دقیق شدم دیدم مثلا ورزشکار کره ای با این که از لحاظ قد خیلی کوتاهتر از ورزشکارهای دیگر بود باز عنوان سومی را گرفت که به نظر من این قطعا به باوری که برای اونها شکل گرفته بستگی داره. چون سالیان سال هست که ورزشکارهای قبلی بازنشسته شدند و ورزشکارهای جدید اومدند ولی این باور انتقال پیدا کرده و اونها هم در همون شاخه ها یا رشته هایی که قبلی ها موفق بودند صاحب مدال میشوند .این موضوع تا حدی تاثیر گذار هست که در یکی از شاخه های اسکی که کره جنوبی تا به حال مقامی نداشته, یکی از ورزشکارها خیلی خوب به رده بالا صعود کرد ولی در مرحله ای که میتونست خیلی خوب امتیاز بگیره در کمال تعجب حرکتی که خیلی عالی میتونست انجام بده را نتونست انجام بده و خیلی راحت از دور مسابقات حذف شد که کاملا عدم اعتماد به نفس در حرکتهاش موج میزد و تنها علتش به بنظر من باورسازی غلط در نسلهای گذشته بوده است تا حدی که حتی گزارشگر هم میگفت در این شاخه تا کاناداییها هستند ما حرفی برای گفتن نداریم.

    واقعا خیلی خوشحال شدم که این موضوع مطرح شد و فرصتی به من داد تا بتونم با توجه به این موارد و صحبت و تجربیات دوستان درسهای خوبی بیاموزم. سپاس از خداوند مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  10. -
    سلما مصدق گفته:
    مدت عضویت: 2769 روز

    سلام عرض میکنم خدمت استاد ثروتمند و خوشتیپ و دوستای دوست داشتنی خودم. آقا من اعتراف میکنم که به انگیزه جایزه مینویسم چرا که نه؟! چه اشکالی داره؟! چی از این جایزه با ارزش تر؟! جایزه¬ای که میتونه به من کمک کنه تا زندگیمو متحول کنم! من باورم نسبت به این قضیه کاملا مثبته. البته چون این سوال با رشته تحصیلیم مرتبط هست بیشتر انگیزه پیدا کردم. من دانشجوی مقطع دکتری تربیت بدنی هستم. تابحال هیچوقت این مبحث سن رو انقدر دقیق و با ذهن باز نخونده بودم. یه سری مطلب از یه کتاب که یکی از منابع اصلی و جزو کتابهای برتر رشته تربیت بدنی هست و چند تا منبع دیگه براتون جمع آوری و خلاصه کردم و هر بخش از اون رو با باورهای خودم مطابقت دادم. خیلی سعی کردم مفاهیم تخصصی رو ساده بیان کنم که برای خوندنش اشتیاق داشته باشین. مطمئنم اینجا خیلی ها دوست دارن اطلاعاتشون بالا بره. خداییش دستمم خیلی درد میکنه ولی با عشق نوشتم. امیدوارم خوشتون بیاد!

    اول خوبه که با دوتا مفهوم آشنا بشین:

    سن تقویمی یا سن شناسنامه ای یا سن واقعی: همون سنیه که روز و ماه و سال دقیق تولد شمارو توی شناسنامه نشون میده.

    سن بیولوژیکی: سنی هست که بدن شما واقعا در اون قرار گرفته. یه پرسش نامه یا نرم افزار معتبری جدیدا تولید شده که یه سری سوالات رو در مورد سبک زندگی شما میپرسه در عرض 5 دقیقه میتونین سن بیولوژیکی تون رو محاسبه کنید. مثلا افرادی که از نظر بدنی فعالند و تغذیه مناسبی دارند، سن بیولوژیکی اونها کمتر از سن شناسنامه ای شون درمیاد و برعکس افراد کم تحرک با عادات غذایی غلط ممکنه سن بیولوژیکیشون چند سال پیرتر از سن شناسنامه ایشون باشه. به عنوان مثال اگر شما الان 20 سال سن داشته باشید و این نرم افزار عدد 30 سال رو برای شما محاسبه کنه این نشان از پیری زودرس در شماست و باید برای بهتر زندگی کردن و نشاط بیشتر برنامه ریزی نمائید. مثلا یکی از سوالاتش این هست:

    هر چند وقت از غذاهای سرخ کردنی یا کباب استفاده میکنید؟

    همیشه و زیاد یک بار در روز چند بار در هفته هر هفته یک بار خیلی کم و به ندرت

    از لحاظ علمی با پژوهش های بسیار زیادی کاملا ثابت شده که سبک زندگی درست چون احتمال بروز چاقی و بیماری های مرتبط با اون مثل فشار خون و دیابت رو کاهش میده میتونه میزان مرگ و میر رو پایین بیاره و برعکس.

    خب حالا ما که با قانون آشنا هستیم بعنوان یک صاحب نظر میتونیم اینطور فرض کنیم کسی که سبک زندگی درستی داره و به سلامت خودش اهمیت میده انتظار داریم که روحیات و باورهای بهتری هم داشته باشه و در نتیجه از لحاظ جسمی هم جوانتر و سالمتره.

    حالا در مورد سن رسیدن به اوج عملکرد که سوال اصلی ما هست:

    یکی از منابع اینطور گفته: یکى از روش‌هاى مطالعه اجراء مهارت‌ها در بزرگسالان، ثبت سنین قهرمانان نخبه در مسابقات هست. ورزشکاران نخبه با توجه به نوع مهارت و جنسیت بسیار باهم تفاوت دارند؛ براى مثال در یک پژوهش دامنه سنى مردان بین 14 تا 49 سالگى بود؛ شناگران و شیرجه‌روها جوان‌ترین و وزنه‌‌برداران، شمشیربازها و کشتى‌گیران مسن‌ترین قهرمانان بودند. دامنه سنى زنان بین 12 تا 38 سالگى بود؛ ژیمناست‌ها و شناگران جوان‌ترین و شیرجه‌روها و قایق‌رانان مسن‌ترین افراد این گروه بودند.

    بعضی از ورزش‌ها مانند وزنه‌بردارى براى اوج اجراء نیاز به رسیدن به اوج قدرت دارد. چون افراد در سنین 20 تا 30 سالگى به اوج قدرت مى‌رسند انتظار داریم که رسیدن به اوج اجراء در وزنه‌بردارى در سن 20 سالگى تا اوایل 30 سالگى اتفاق بیفته. در مقابل، اجراء فعالیت‌هایى مثل تیراندازى با تفنگ و تپانچه که به قدرت کمترى نیاز دارد و سال‌ها تمرین و تجربه مى‌طلبد در سنین بالاتر بهترین عملکردها بدست اومده. احتمالا قهرمانان ورزش‌هایى که نیاز به فعالیت‌هاى بدنى شدید و سرعتی دارن، از قهرمانان شرکت‌کننده در ورزش‌هایى که نیاز کمترى به فعالیت‌هاى بدنى شدید دارد جوان‌تر باشن.

    عوامل اجتماعى و فرهنگى هم احتمالاً در اجراء الگوهاى حرکتى بزرگسالان نقش دارد. بزرگسالان احتمالاً با هنجارهاى اجتماعى انطباق پیدا کردند. از جمله این هنجارها که غالباً شامل کناره‌گیرى از ورزش‌ و بازى‌ در میانسالى به‌ویژه در زنان. خب اینجا هم ما میتونیم اهمیت نقش باورها رو در گرایش این افراد به تمرین در نظر بگیریم. یعنی افراد چون باور داشتند که سنشون بالا رفته و دیگه نمیتونن مثل سابق تمرین کنن بخاطر همین هم تمریناتشون کم شده و در نتیجه نتایج ضعیفتری هم گرفتن. حالا اگه یه نفر مثل استاد عباس منش میومد و به اونها ثابت میکرد که افزایش سن برعملکرد اونها تاثیر نداره آیا واقعا باز هم تمریناتشون رو کم میکردند؟ مسلما نه.

    مطالعه قهرمانان المپیک یا قهرمانان ورزش‌هاى مختلف بر اجراءهاى حرکتى نخبگان متمرکز هست. بسیارى از قهرمانان میانسال در مسابقات رقابتى زیر سطح ملى و بین‌المللى برترى دارند و حتى بسیارى از آنها از بزرگسالان جوان بهتر هستند. کاهش میانگین اجراء در افراد میانسال و بزرگسال غالباً خیلى کم است و این افراد گاهى بهترین رکوردهاى خود را در این سال‌ها به‌دست میارن.

    یکی دیگه از منابع اینطور بیان کرده: رکوردهای ثبت شده در رشته های دو، شنا، دوچرخه سواری و وزنه برداری نشون میده که بهترین وضعیت در اواخر دهه 20 یا اوایل دهه 30 هست. هر چهار رشته رو جداگانه توضیح دادم.

    1) دویدن: عملکرد دویدن با گذشت سن کم میشه. مثلا یک آزمون دوی سرعت در 560 زن 30 تا 70 ساله نشون داده که حداکثر سرعت دویدن 5/8% در هر دهه کم میشه.

    2) شنا کردن: چون موفقیت در شنا به جز قدرت و استقامت به مهارت خیلی وابسته است، بعضی از شناگران پیشکسوت بهترین عملکرد خودشون رو در دهه چهارم و پنجم عمر خود یعنی سن 45 تا 50 سالگی نشون میدن. مثلا یک شناگر مرد در سن 20 و 50 سالگی بهترین عملکرد خودش رو بدست آورد. یعنی با وجود گذشت 30 سال به دلیل ادامه تمرینات تونست بهترین عملکرد خودش رو دوباره کسب کنه.

    کتاب اینجا نمیتونه توضیحی برای این پدیده داشته باشه و فقط میگه: اگرچه علت دقیق این پیشرفت ناشناخته است، اما میتوانیم به طور منطقی فرض کنیم که دلیل آن ترکیبی از پیشرفت در تکنیک شنا، روش ¬های تمرینی و امکانات شنا، همراه با تغییرات اندک در ظرفیت های فیزیولوژیکی او باشد.

    خب در اینجا هم نقش باور اینه که ورزشکارانی که که سنشون بالا رفته ولی روحیه ورزشی خودشونو حفظ کردن چون باور دارند که بازهم میتونن مثل سنین جوانی خودشون تمرین کنند و مسابقه بدن و قهرمان بشن دقیقا همین نتایج رو کسب میکنن و اونایی که باورشون اینه که دیگه عمر ورزشیشون تموم شده ناخوداگاه دیگه تمرین نمیکنند و نتیجه هم نمیگیرن.

    3) دوچرخه سواری: مانند سایر ورزش های قدرتی و استقامتی بهترین رکوردها در این رشته هم در سن 25 تا 35 سالگی به دست اومده. زمان اجرا از سن 20 تا 65 سالگی حدود 12 ثانیه یعنی 7/0 ثانیه در سال افزایش پیدا کرده.

    4) وزنه برداری: قدرت عضلانی بیشینه بین 25 تا 35 سالگی بدست میاد و بعد از این دوران هر سال کم میشه. اینجا کتاب اذعان میکنه که: البته مانند سایر اندازه گیریها در مورد انسان، عملکردهای قدرتی هر شخص کاملا با دیگران متفاوته. مثلا بعضی از افراد در سن 60 سالگی، قدرت بیشتری نسبت به افراد 30 ساله دارند. ولی علتش رو نتونستن پیدا کنن که ما حالا پیدا کردیم!

    بیشتر عملکردهای ورزشی به میزان یکنواختی در دوران میانسالی و کهنسالی کاهش پیدا میکنن که به خاطر کاهش استقامت و قدرت قلبی عروقی و عضلانی هست. علت تغییرات اسقامت قلبی عروقی: کاهش گردش خون محیطی و مرکزی یا کاهش حداکثر اکسیژن مصرفیه. این ها هرچقدر بالاتر باشه یعنی فرد آمادگی جسمانی بالاتر و بدن سالمتری داره. حداکثر اکسیژن مصرفی هر دهه 10% کاهش پیدا میکنه. اما مطالعه افرادی که فعالیت طبیعی داشتند نشون داده که سالمندی الزاما نمیتونه ظرفیت هوازی رو کاهش بده. وقتی شدت و حجم تمرین در سطح بالا نگه داشته بشه حداکثر اکسیژن مصرفی در سطح بالا باقی میمونه. مثلا ورزشکاران سالمندی که برنامه تمرینی خیلی شدید خودشون رو ادامه دادن و در رقابت های سطح بالا شرکت کردن، کاهش حداکثر اکسیژن مصرفی خیلی کم بوده.

    یک پژوهش دیگه هم یک گروه دونده با دامنه سنی 18 تا 25 سال یک تست اولیه دادند. 25 سال بعد هم دوباره یک تست ثانویه دادند. در این مدت 25 سال مشابه با شدت دوران جوانی تمرین کرده بودن. مقدار حداکثر اکسیژن مصرفی اونها نسبتا ثابت باقی مونده بود.

    تغییرات قلبی عروقی با افزایش سن:

    با افزایش سن حداکثر ضربان قلب و میزان پمپاژ خون از قلب کاهش پیدا میکنه که علتش سخت شدن رگهاست. یعنی رگها حالت ارتجاعی خودشون رو از دست میدن و کمتر میتونن گشاد بشن بخاطر همین فشار خون بالا میره. البته باید بگم که در این مورد هم جالبه که فشارخون ورزشکاران سالمند از مردان غیر فعال نه تنها بیشتر نیست بلکه یه مقدار کمتر هم هست.

    تشخیص اینکه آیا کاهش پمپاژ خون ناشی از افزایش سنه یا علت اون کمبود آمادگی قلبی عروقی بر اثر بی تحرکیه کار مشکلی هست. اما معمولا ورزشکاران پیشکسوت کمتر از ورزشکاران جوان مثلا 20 ساله تمرین و تحرک دارند و احتمالا این عامل بی تحرکی خیلی مهمتر از عامل سنه. که حالا ما کشف کردیم که علت این بی تحرکی هم چیزی جز باور نیست. یعنی ورزشکار چون از قبل باور داشته که اگه سنش بره بالا دیگه نمیتونه مثل جوونیاش تمرین کنه طبق همین باور رفتار کرده و نتیجه گرفته.

    سوالی که کتاب اینجا مطرح کرده اینه که آیا همه ورزشکاران میتونن با ادامه تمرینات شدید ، اثرات حاصل از سالمندی بر استقامت رو کاهش بدن؟ و این محققان گفتند که پاسخ به این سوال به وراثت و برنامه های تمرینی ورزشکار بستگی داره. البته من به عنوان کسی که با قانون آشناس، نقش باور رو مهمتر میدونم. چیزی که این محققان حتی بهش یه اشاره هم نکردند.

    تغییرات قدرت با سالمندی: قدرت با افزایش سن کاهش پیدا میکنه این به دلیل کاهش فعالیت بدنی و توده عضلانیه. همچنین ظرفیت دستگاه عصبی هم برای پردازش اطلاعات و فعال کردن عضلات کم میشه. این تغییرات عصبی- عضلانی فقط مسئول بخشی از کاهش قدرت و استقامت عضلانی هست و مشارکت فعالانه در فعالیت های ورزشی اثر منفی سالمندی بر عمکرد ورزشی رو کم میکنه. البته این به این معنا نیست که پیری بیولوژیک میتونه با فعالیت بدنی کاملا متوقف بشه بلکه نشون میده که بسیاری از اختلالات در ظرفیت کار جسمانی میتونه از طریق شیوه زندگی پرتحرک به طور قابل ملاحظه ای کم بشه.

    فشارهای محیطی و سالمندی: فعالیت بدنی در ارتفاع فشار زیادی رو بر بدن تحمیل میکنه در نتیجه ممکنه فکر کنید ورزشکارای سالمند در شرایط کم فشار ارتفاع که اکسیژن کم هست دچار مشکل بشن ولی به طور تعجب آوری دقیقا برعکسه. روایتهای بسیار زیادی از صعود موفقیت آمیز کوهنوردان سنین 70 تا 90 سال وجود داره. مثلا یک آمریکایی 52 ساله موفق شد به قله اورست با ارتفاع 8848 متر صعود کنه. درواقع سالمندی میتونه یک سری مکانیزم های حفاظتی برای جلوگیری از بیماری کوه گرفتگی حاد و خیز ریوی ایجاد کنه. جالبه که این دو تا بیماری در افراد جوان بیشتر رخ میده تا افراد مسن. ولی محققان نتونستند علت ایجاد این مکانیزم ها رو کشف کنن. شما هم مثل من معتقدید که روحیات و باورهای متفاوت کوهنوردان پیشکسوت باعث ایجاد این نتایج متفاوت در اونها شده؟

    ترکیب بدن و سالمندی: مقدار تجمع چربی با افزایش سن (معمولا از 30 سالگی به بعد) زیاد میشه در حالی که همزمان توده عضلانی و استخوانی بدن کم میشه. این موضوع تا حد بسیار زیادی مربوط به کاهش فعالیت بدنی هست نه صرفا به دلیل افزایش سن. یعنی تغییر ترکیب بدن به رژیم غذایی، عادتهای ورزشی و همچنین تا حدی به وراثت ارتباط داره. که ما الان متوجه شدیم که حتی ژن ها هم زیاد تاثیر ندارن و مهمترین عامل باوری هست که یک فرد رو به ادامه دادن یا ندادن به تمرین وامیداره.

    تمرین پذیری ورزشکاران سالمند: برخلاف این تصور که توانایی سازگاری با تمرین با افزایش سن کم میشه، اما پژوهشهای جدید خلاف این رو نشون دادند. مثلا نتایج یک پژوهش نشون داد بهبود ظرفیت قلبی عروقی در اثر تمرین در آزمودنی های مسن (60 تا 70 سال) مشابه با آزمودنی های جوان (20 تا 25 سال) بود.

    همچنین کتاب خودش گفته که به نظر نمیرسه سن بتونه بر عضله سازی و افزایش قدرت تاثیر منفی بگذاره. مثلا در یک پژوهش مردان مسن (60 تا 72 سال) به مدت 12 هفته تمرین قدرتی انجام دادند و قدرت اونها به میزان بالای 100 درصد افزایش یافت. این افزایش قدرت به دلیل افزایش توده عضلانی اونها بود. که مقدار اون مشابه با افراد جوان بود.

    کتاب در اینجا اشاره میکنه که مکانیزم های دقیقی که سبب سازگاری بدن با تمرین در در سنین مختلف میشه به طور کامل شناخته نشده اند. ولی ما کشف کردیم که فقط باورهای متفاوت این افراد باعث ایجاد این نتایج بسیار متفاوت شده.

    فعالیت بدنی منظم سهم مهمی در تندرستی افراد داره بنابراین میتونیم این پرسش رو مطرح کنیم که آیا فعالیت بدنی در سراسر دوران بزرگسالی بر طول عمر افراد اثر گذار هست یا نه؟ کتاب اعتراف میکنه که گرچه تمرین استقامتی میتونه عوامل خطرزای بیماری قلبی عروقی رو کاهش بده اما فقط اطلاعات محدودی در تایید این ادعا وجود داره که اگر میخواین عمر طولانی داشته باشین فعالیت بدنی منظم انجام بدین. پس ما الان میتونیم ادعا کنیم که این باورهای ما و در نتیجه سبک زندگی ماست که سلامتی و طول عمر ما رو تعیین میکنه. همونطور که ادعا کردیم این باورهای یک ورزشکاره که طول عمر ورزشی اونو تعیین میکنه. فقط باورها و لاغیر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای: