با اینکه در تمام طول زندگی، رد پای واضح قانون تکامل را در اطرافمان میبینیم، اما باز هم برای زودتر رسیدن به مقصد، عجله میکنیم.
مثلا:
می خواهیم یک شبه ثروتمند شویم. میخواهیم با چند روز ورزش کردن، لاغر شویم. با چند بار کلاس رفتن و تمرین کردن، زبان بیاموزیم و با گوش دادن چند فایل، فضای شرک آلود ذهنمان که حاصل باورهای محدودکننده در طی سالیان است، یک شبه توحیدی شود.
سپس به خاطر تقلا برای دور زدن قانون تکامل، از مسیر گمراه میشویم، وزنمان کم نمیشود، زبانمان خوب نمیشود، در کنکور قبول نمیشویم و صرف آنهمه پول قرضی برای گسترش یکباره کسب و کار و زود پولدار شدن، نه تنها پولدارمان نمیکند، بلکه بدهکارتر از قبل هم میشویم. یعنی به خاطر تقلا کردن و نتیجه نگرفتن، امیدمان ناامید میشود، عزت نفسمان از دست میرود و ایمانمان به این تردید تبدیل میشود که: «قانون برای من جواب نمیدهد».
این نتیجه دور زدن قانون تکامل است.
سار و کار جهان و قانون ثابتی که بر این ساختار تعبیه شده این است که:
تمام موفقیتهای تو نیازمند شکل گرفتن باورهای هماهنگ با آن خواسته ها و تثبیتِ آن باورها در برنامه ی ذهنت است.
باورهای قدرتمندکننده ی جدیدِ تو در طی فرایندی تکاملی و با تکرار و استمرارِ یک مسیر درست شکل میگیرند. یعنی زنجیره ای از ورودی های مناسب که ذهنت را تغذبه کند و موجب سلسله ای متوالی از تصمیمات هم جهت با خواسته ات و اجرای آنها در عمل بشود و تو فقط میتوانی به یک مدار فرکانسیِ بالاتر از فرکانس فعلیات، دسترسی داشته باشی.
جهان هرگز اجازه دسترسی به فرکانسهای بالاتر را به تو نمیدهد وقتی هنوز در مدار فعلی ات به ثبات نرسیده ای و با نتایج فعلی ات راحت نشده ای؛
به همین دلیل وقتی تلاش میکنی تا قانون تکامل را نادیده بگیری، مثل این است که، بدون ورزش و آمادگی قبلی، وزنهای سنگین برمیداری و با دست خود چنان صدمهای به بدنت میزنی که، باقیمانده زندگیات با مشکلاتی مثل: کمر درد و صرف هزینه و صرف زمان بسیار در مسیر دکتر و دوا میگذرد.
مسیری که با قانون تکامل طی میشود، مسیر تقلا کردن برای زودتر پولدار شدن، زودتر لاغر شدن، زودتر یافتن عشق زندگیات و… نیست، بلکه مسیر توکل و تسلیم بودن در برابر خداوند است تا فکر خدا را بخوانی و اجازه دهی کارها را به شیوه سادهی خداوند (هماهنگی با قوانین) انجام شود.
در طی چند وقت اخیر که متمرکز بر آمادهسازی دوره قرآن بودم، دوست داشتم دورهای آماده شود که به بهبود تمام جنبههای زندگی بپردازد. خصوصاً از آنجا که به اهمیت درک و رعایت قانون تکامل واقف هستم، مرتب از خود میپرسیدم:
«چگونه قانون تکامل را در هر ذرّه از روند آموزشهای این دوره بگنجانم تا نتایجی پایدار و با ثبات در تمام جنبههای زندگی ایجاد شود و خواستهها به صورت طبیعی و بدیهی وارد زندگیمان شود»
«دوره ۱۲ قدم»، در پاسخ به این سؤال به من الهام شد تا، ۱۲ ماه با هم در این مسیر بمانیم.
۱۲ ماه، فرصت مناسبی است تا با اجرای قانون تکامل، وارد مدار بالاتری شوی، در آن مدار به ثبات فرکانسی برسی و سپس به مدار بالاتر صعود کنی.
۱۲ ماه فرصت مناسبی است تا، تغییری بنیادین در باورها و عادتهای رفتاریات ایجاد نمایی و اجازه دهی باورهای قدرتمندکنندهی جدید، ثروت و فراوانی بیشتر، روابط عاشقانهتر، جسم سالم تر و آرامش بیشتر را وارد زندگیات نماید.
«۱۲ قدم»، بیشتر از آنچه یک دورهی آموزشی باشد، یک سبک جدید از زندگی در شرایط دلخواه است.
تمرینات و آموزشهای این دوره با فرمتی نوآورانه به نحوی طراحی شده که، از ابتدای هر روز فرکانسها را تنظیم و همراستا با خواستههایت قرار میدهد.
و به این ترتیب با یک سال مدوامت هر روز بر این روند، باورهای قدرتمندکنندهای در وجودت ساخته میشود.
و ذهنت را برای ثروت، عشق در روابط و سلامتی در جسم و جانت برنامهریزی میکند و نتایجات را در تمام جنبههای زندگیات، به صورت واضح تغییر میدهد.
به همین دلیل وقتی در پایان سال به زندگیات نگاه میکنی:
به وضوح متوجه افزایش چندبرابری درآمدت میشوی.
متوجه حضور مشتریهای راحت و باکیفیت تر و افزایش فروش، در کسب و کارت میشوی.
متوجه ایدههای الهام شدهای میشوی که، فرصتها و بازارهایی را به کسب و کارت جذب میکند که، اینهمه سال از چشمت پنهان مانده بود.
متوجه تغییرات واضح در وضعیت سلامتی جسمانیات و حذف مسیر مطب دکتر و داروخانه، از زندگیات میشوی و جای خالی داروها را در یخچال یا قفسه آشپزخانهات میبینی
متوجه عشق و آرامش در فضای خانهات و کیفیت ارتباطی میشوی که، با همسر، فرزند و دوستانت داری و همان زندگیای را تجربه میکنی که، همیشه میخواستی.
هر ماه یک قدم از این دوره برگزار میشود و هر قدم شامل:
چک آپ فرکانسی
تمرکز بر نکات مثبت
چگونه فکر خدا را بخوانیم در قرآن
پاسخ به سوالات اساسی همراهان
تمرین عملی هر قدم
تنظیم مسیر با ستاره قطبی
در هر قدم، مرتباً چک آپهای فرکانسی در تمام جنبهها انجام میشود تا، متوجه تغییر فرکانسهایت بشوی و ارتباط میان «فرکانسهای جدید»را با «نتایج جدیدی که وارد زندگیات میشود» درک کنی.
و مهمتر از همه، وقتی در قدم ۱۲ ام، وضعیت زندگیات در تمام جنبهها را با، وضعیتات در شروع اولین قدم مقایسه میکنی متوجه میشوی که:
از لحاظ سلامتی، توانایی مالیات برای برآوردن خواستههایت، کیفیت خانه و وسایل زندگیات، کیفیت آرامش و عشقی که در روابط ات تجربه میکنی و میزان رابطهات با خداوند آنقدر تغییر کرده که، کاملاً با آدم قبلی غریبه شدهای.
آنوقت قدرت باورها را در خلق اتفاقات درک میکنی. یعنی وقتی میبینی به خاطر مداومت هر روزهات بر اجرای آگاهیهای این دوره و جدی گرفتن انجام تمریناتش، فقط در عرض یک سال، این حجم از تغییرات در زندگیات ایجاد شده که بیش از مجموع موفقیتهای تمام طول زندگیات است، آنوقت دیگر نمیتوانی به شیوهی دیگری زندگی کنی.
این همان تغییر در شخصیت و عادتهای رفتاری است که، من از آن حرف میزنم.
نکات مهم:
- برای کسب اطلاعات بیشتر درباره دوره ۱۲ قدم، فایل «آگاهی های قدم اول | دوره 12 قدم در یک نگاه» را دانلود و گوش دهید. در این فایل استاد عباسمنش درباره آگاهی هایی صحبت می کند که در جلسات این دوره می آموزید.
- دوره قرآن نیز در محتوای قدمهای این دوره گنجانده شده است.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD222MB18 دقیقه
- فایل صوتی «قدمهایی تکاملی» برای خلق زندگی دلخواه17MB18 دقیقه
خدای من، معشوق من، این روزها خیلی بهت فکر میکنم، اشک میریزم برات(مثل الان که دارم اینو مینویسم)
یه حال و هوای دیگه دارم، حس میکنم یه دکمه جدید توی جسم و روحم گذاشته شده، نمیدونم چه احساسیه؟ چطور میتونم بیانش کنم؟ به پهنای صورت اشک میریزم ولی دلم پر از آرامشِ توئه…?
مثل کودکی شدم که بعد از سالها مادر یا پدر گم شدش رو پیدا کرده و از شدت دلتنگی به دامنش چنگ میزنه و نمیتونه رهاش کنه، فقط میخواد با اون وقت بگذرونه، بوش کنه، ازش جدا نشه. هیچی از دنیا نمیخواد، فقط میخواد تو بغلش بمونه و جُم نخوره.
نمیدونم تو دلم چه خبره! انگار دریایی از احساس شدم…
اولش که با این قانون آشنا شدم سال ۱۳۹۳ بود که یه دخترِ ۱۵ ساله بودم، فیلم راز رو دیدم و یه چیزی بهم گفت جواب میده!
برعکس پدر و مادرم که با یه بار نگاه کردن ازش گذشتن، من سعی کردم بارها نگاش کنم و تو زندگی ازش استفاده کنم…
پس اولین فرکانسم رو آگاهانه به جهان هستی فرستادم! گفتم اگه قانون جذب جواب میده، پس من یه گوشی عالی میخوام.
رفتم دنبالش تو اینترنت سرچ کردم و رسیدم به samsung J7.
وای خدای من! همین الان اینا داره یادم میاد!!! رفته بودم تو کنابخونه کوچیک شهرستان تو اون هوای گرمممم تابستوننن
یادمه اون روز تو مدرسه ساندویچ نخوردم و تا کتابخونه پیاده رفتم که پول استفاده از اینترنت رو بتونم پرداخت کنم.(ینی انقد ذوق داشتم)
نشستم پشت کامپیوتر و راجب گوشی کلی خوندم و مدلشو نوشتم رو کاغذ..
حالا دیگه دفترخاطراتم پر شده بود از اون گوشی، با اینکه از قانون درست و حسابی خبر نداشتم ولی هنوز دفترمو دارم که توش با کلی ذوق نوشته بودم،اینطوری:
وقتی گوشی خریدم میخوام برم اینترنتتتت ، کلی اهنگ و کلیپای باحال دانلود کنمممم، با کینوانچ تاتلیتوگ (۸ ساله تنها بازیگر مورد علاقمه) حرف بزنممم (الهی قربون خودم بشم، انقد که کوشولو بودم و دور از مجازی و دنیای واقعی، فکر میکردم میشه با ادمای معروف حرف زد??)
خلاصه کلی از گوشی گفته بودم که میخوام چه استفاده هایی ازش بکنم و چقد بررام مفیده! انقد روزانه راجب گوشی تو خونه صحبت میکردم که همه را روانی کرده بودم?? (صحبت کردن راجب خواسته)
عادلهی عزیزِدلم (خواهرم) برام تعریف میکنه و میگه: شکیبا ساعت ۵ صبح دیدم سر و صدا میاد ازت، بیدار شدم دیدم دست راستتو آوردی بالا (تو خواب) انگشت اشارتو گرفتی سمت آسمون، داد میزنی: samsung galaxy J7??
انقد بهش فکر میکردم که رو خوابم تاثیر گذاشته بود..
یه ۳_۴ ماهی اینطوری گذشت تا اینکه کلا فراموش کردم گوشی میخوام (قانون رهایی) و اینطوری شد که بعد ۵ ماه ساعت ۸ صبح چشمام رو باز کردم دیدم بابام دقیقااا همون گوشی از همون رنگو برام خریده و گذاشته بالا سرم??
ینی خدایا بهت چی بگم؟ داری چیکار میکنی عشق من?
بعد از اون روزا که از قانون دور شدم، خیلی اذیت شدم تو زندگیم،از بیماری تا آسیب روحی و روانی و.. به جایی رسیده بودم که تو ۱۶ سالگی همیشه تو مراکز مشاوره بودم (۳ بار دست به خودکشی زدم)??
دستای ناز و خوشگلمو چطور تونستم خط بندازم? به خودم ظلم کردم، ولی استغفار کردم و خودمو بخشیدم
بعدش خداناباور شدم و تو مدرسه به همه گفتم خدا وجود نداره، قران یه کتاب فرستاده خدا نیست، خزعولاته و…
تا اینکه بعد ۲ سال رو اوردم به یه سری کتاب موفقیت و اینا (ینی یه گوشه قلبم همیشه خواستارِ تغییر یا رسیدن به اون خداااا بودم، ولی انقد که ترسونده بودنم نسبت به اون خدا، انقد که فک مبکردم با خوندن نماز و روزه باید سختی بکشم ازش دور مونده بودم، بماند که عشق من خدا جونی من خودش گفته من سختی شما رو نمیخوام و راحتی شمارو میخوام)
بعد دو سال خدا منو هدایت کرد به استاد جونی خودم و بعدش شروع کردم به تمرین کردن، به فایلا گوش دادم و گفتم خب دیگه قانونو بلد شدممم برم پی زندگیم?? چشمتون روز بد نبینه?با فرکانسای بدی که فرستاده بودم، کائنات بد زد به کمرم??همه چی بدتر از قبل شد، خیلی خیلی بدتر (داغان شدم در یک جمله) تا اینکه دیگه از اوایل سال ۹۷ تعهد دادم به خودم و رو اوردم به استاد و دیگه به خدا جونی برگشتم و ولی نتیجه خوب تو زندگیم گرفتم، تعهد دادم تا اخرین روز زندگیم تو این راه همراه استاد باشم (یه روزیم حتما میبینمت استاد، اگه این کامنتمو میخونی که میدونمممم میخونی، حالا یا خودم میام امریکا میبینمت، یا شما بیا ایران، یا منو ببر امریکا???خلاصه بگم که تو ۱۰۷ تا آرزوم یکیش اینه که شمارو دعوت کنم به یه شام تو یه رستوران لوکس، اگه دوستای سایتم باشن که چه عالی تررر)
داشتم میگفتم که حالم با گذشته اصلا قابل مقایسه نیست! اصلا
شاید این مدت حتی یه بارم حالم بد نشده باشه و همیشه دیدمو به شرایط طوری عوض میکنم ک به احساس خوب برسم. عاشق خودم شدم تو این یه سال. و فعالیتم رو تو سایت شروع کردم، تلنگرش از روزی شروع شد که شما تصمیم گرفتین بچه های غیر فعالو از سایت پرت کنین بیرون????
به غیر از فایلای استاد جونی و مقاله های خانوم شایسته مهربونم کلی نکته از بچه های سایت یاد گرفتم، کلی انرژی و ایده گرفتم، از همینجا تشکر کنم از رفیق و آبجی گلممم آیدا جانِ نجفی، که کلی راهنماییم کرده تا امروز، کلی ایده ازش گرفتم.
حال خوب دوستام تو سایت بهم انرژی میداد و هنوزم میده..خوشحالم که اعتیادم نسبت به مجازی ترک شد خود به خودددد (با نزدیک شدن به خدا خیلی از عادتای بدم کنار رفت خود به خود)
خدارو جایگزین همه چی کردم. اخرین روزایی که از تلگرام استفاده میکردم وقتی یکی بهم پی ام میداد گفت شکیبا تو که غول مجازی بودییی، الان با دو سه کلمه جواب میدی، چته؟?بعد عذرخواهی میکردم و میگفتم ببخشید من دست به چتم زیاد خوب نیست. کم کم اصلا مفهوم مجازی رو درک نکردم و گفتم چرا باید باشم تو اینایی که فقط وقتمو میگیره و کلی باور غلط بهم میده؟ همشو پاک کردم و الان با افتخار تو گوشیم فقط سایت استاده ک گذاشتم رو صفحه گوشیم، پیششم یه فیلتر شکن و یاهومسنجره، خلاصه همش مربوط به سایته. خوشحالم واقعا، ارامش دارم
یکی از نتایج بزرگمم این بود که وقتی با استاد اشنا شدم و داشتم تمرین میکردم روی خودم، تجسم بالااام باعث شد تو نقاشی پیشرفت عظیمی داشته باشم و تو مسابقه نقاشی بین صدها دختر و پسر تو شهرستانمون اول شدم و همه تو شهرستان منو میشناسن و خانوم هنرمند و نقاش صدام میکنن?خدایا شکرت
شکیبا جان خوابش گرفته، ساعت ۱۲ شبه، ببرم بخوابونمش،?
همتونو خیلی دوست دارم چه بدونید، چه ندونید?
شب همگی بخیر?
با عشق فراوان
“شکیبا”
وقتی اون ذوق و ایمان رو تو چشماتون دیدم، تمام وجودم پر از عشق و شوق شد… به خودم و خدام گفتم: من باید حتما این دوره رو تهیه کنم.
این جوابِ سوال خودمه!! چند روز پیش تو یه قسمت تو عقل کل به اسم: نام گذاری سال جدید، اسم سال جدیدم رو گذاشتم باور توحیدی و توجه به نکات مثبت
همونجا بود که تعهد دادم سال ۹۸ واسم متفاوت ترین سال عمرم باشه، طوری که نتونم سالهای گذشته زندگیم رو با ۹۸ مقایسه کنم. و وقتی این فایل رو دیدم و شما دقیقاااا گفتید اگه دوره رو شروع کنید نمیتونید مقایسه کنید امسال رو با سال های گذشته. و دقیقاااا اولین دوره یک ساله هستش!! خدا چقد بزرگه. چه جوابی داد بهم:))
صبح بیدار شدم دیدم فایل گذاشتید، از سرم تا نوک پام یخ زد، تند تند دوییدم خواهرمو بیدار کردم گفتم استاد فایل گذاشتههههه…
الان قلبم خیلی تند میزنه و اشکام نمیزارن صفحه گوشیمو ببینم ولی استاددد من با اینکه شرایط خرید این دوره رو نداشتم و ندارم ارزو کردم قدم به قدم بزارید ک بتونم تهیش کنم. و به خدا گفتم من باید این دوره رو بخرمممم
استاد خیلی دوستون دارم. میدونم امسال خیلی میدرخشم. امیدوارم همه بچه ها این دوره رو بخرن که با هم شروع کنیم و نتایجمون بدرخشن. وای وای بی صبرانههه منتظر دورم…
خیلی ذوق دارم استاد، مرسی که هستید??
شما اگر یک تصویر ذهنی باشید، وابسته به باورهایی باشید که از گذشته گرفته اید، از پدر و مادر و خانواده ، تلویزیون، آشنایان و دیگران گرفته اید، بچه تان هم یک تصویر ذهنی ببینید، و آن رابردارید مال خودتان بکنید، به تصویر ذهنی تان ببندید، و بعدبگویید این مال من است کنترل بکنید، وتکان بخورد شما بترسید، ممکن است برود، ممکن است گم بشود. ممکن ست اینطوری بشود، ممکن ست آنطوری بشود، صدمه ببیند یا هرچیز. همانطور همسرتان را، این عشق نیست،این کنترل است، این ترس ست این هم هویت شدگی است ، وابستگی است..، علتش هم این است که ما بفهمیم من ذهنی نیستیم. وابستگی فقط برای خداست، ما به خداوند وابسته و فقیر هستیم نه به آدم ها!
ما الان در کوچهی ذهن زندگی میکنیم که شلوغ پلوغه، پر از فکرها و هیجانات و صداها است که بیشتر اوقات این ایجانات بیرونی وارد بدن ما میشود و زندگی ما رو تحت تاثیر قرار میده و ما نمیدونیم ولی بیشترش هیجانات منفیه و گرفتاری و درد رو برای ما ایجاد میکنه.
ما از ابتدا در کوچهی ذهن نبودیم در اصل از ثریا و زندگی اومدیم و در ذهن ساکن شدیم. همهی ما یکی هستیم و باید به وحدت برسیم و به این زندگی این لحظه برسیم. صداهای مغزمون رو میشنویم و باهاشون هم هویت میشیم و اون نگرانی ها رو جدی میگیریم و فکر میکنیم اون یه من هست که داره زندگی بیرونی ما رو اداره میکنه، مقام های والا، رئیس و خانواده زندگی ما رو اداره میکنه! بلکه اگه ما اون فکر و اون صداهارو باورنکنیم و بدونیم که ناظر و پشت اونا هستیم اونارو جدی نمیگیریم و وارد زندگیمون نمیکنیم. چون میفهمیم این من حرّاف ما نیستیم… این من که دائم در سرمون وراجی میکنه و همیشه نگرانی گذشته و آینده رو یادمون میاره خودمون نیستیم.
برای اینکه هوشیاری طی هزاران سال تکامل پیدا کرده، در این دوران که انسان بوجود آمده، انسان باید همیشه شاد باشد. هر انسانی بایدهمیشه نشاط داشته باشد. خدا انسان را درست کرده که دائماً در این جهان نشاط باشد.روز هم یعنی این لحظه. طرب یعنی شادی بی سبب. پس دوران دوران نشاط است، این لحظه هم برای همهی ما لحظهی تجربهی شادی است نه داشتن نگرانی و غصه و حسرت و کینه و خشم..باید تا سعی دارم خوش اخلاق باشیم. وقتی یک پرتقال را فشار میدیم، ازش چی بیرون میاد؟ آب پرتقال درسته؟ بله. چرا؟ چون داخل پرتقال چیزی بجز آب پرتقال نیست. وقتی با کسی بحث و جدل داریم، داد میزنیم و فریاد میزنیم و کینه به دل میگیریم و قهر میکنیم یا دلخور میشویم به این دلیل است که درون ما خشم و نفرت و کینه وجود دارد، اما وقتی خوش اخلاق بشویم و روی خودمان کار کنیم، و کم کم زباله ها و اضافات اخلاقیمون رو دور بریزیم و قدم به قدم خشم رو کنار بزنیم، وقتی شخصی میخواهد با ما جدل داشته باشد، ما سعی میکنیم ارام باشیم و داد نزنیم، به او چیزی نمیگوییم و به دل نمیگیریم و سکوت میکنیم. سخت است اما فحش نمیدهیم و ناسزا نمیگوییم. زیرا آنوقت درون ما پر از مهر و محبت و عشق است، و چیزی که بیرون میدهیم عشق و محبت است نه خشم و کینه. پرتقال دوست من است، میتوانم از ان هر روز عبرت بگیرم که امروز را خوشحال تر و با عشق تر زندگی کنم…
هرچه راضیترمیشویم، بیشتر شکرمیکنیم، بیشتر از جنس زندگی میشویم، هرچه ناراضی میشویم، و نا شکر میشویم، از جنس کینه و شیطان میشویم و بیشتر در مشکلاتی که از قواانین کیهان میآید فرو میرویم.
هرکسی درمقابل اتفاق این لحظه مقاومت میکند، نمیداندکه زندگی قضادارد، قضا و قَدَر دارد یعنی، قانون دارد، و باکُنفَیکون کار میکند، وصبر باید داشته باشد. این من ذهنی مانیستیم، از این من ذهنی بیرون بیاییم واردبهشت میشویم.
بهشت آگاهی ازاین لحظه ابدی است،یاخارج شدن ازاین محدودیت ذهن وواردشدن به فضای بینهایت یکتایی…
نماز و روزه یعنی عبادت ما، نماز یعنی حضور کامل ما، روزه یعنی پرهیز هوشیارانه ما، وقتی نماز و روزه مقبول می شود که شما از جنس حضور باشید.
شما این لحظه در حال نماز هستید، همیشه در حال نماز هستید، برای اینکه هر لحظه باید به بی نهایت خدا زنده باشید و در ذهن شما هم هویت شدگی نباشد. چون با هرچه هم هویت بشویم و وابسته به آن بشویم از ما دزدیده میشود و طبق قوانین گرفته میشود
هم هویت شدگی و وابستگی های ما، مثل یک دختر بچه است کا عروسکش را گم میکند، شروع میکند به گریه کردن و پا به زمین کوبیدن، نه اینکه این عروسک یک ارزش ذاتی خیلی زیادی دارد ،نه، بخاطر اینکه حس وجود در آن نهادینه شده، و وقتی گم می شود، مثل اینکه قسمتی از وجودش بریده شده و گم شده، و آسیب دیده، همین سیستم را ما به تدریج وقتی بزرگ می شویم، ادامه میدهیم زیرا هیچوقت هیچکس نبود که به ما بگوید نباید به عروسک هایمان وابسته بشویم زیرا اگر وابسته بشویم کائنات (خدا) از ما خواهد گرفت، یا گم خواهد شد، عشقمان ترکمان میکند دیوانه میشویم، غذا نمیخوریم، گریه میکنیم، خودکشی میکنیم، اعتراض داریم، مثلا سی سالمان میشود هنوز از این موضوع که چرا پدرم برایم مداد رنگی نخرید و عقده ای شدم رنج میبریم، اما باید رها کنیم. درد گذشته از من ذهنی است، شیطان است. خودمان نیستیم، اینها ربطی به خودِ اصلی ما ندارد، خود اصلی ما خدایی است، الهی است. منِ ذهنی شعور ندارد….
بعدها، انسان هم هویت می شود با باورهایش، با چیزهای دیگر مثل پول، همسر، بچههایش، شغلش، دانایی یا موقعیتش و مخصوصاً این باورهای مختلف اجتماعی، شخصی، مذهبی، اینها چیزهایی هستند که ما با آنها هم هویت می شویم،یعنی اینها را میگیریم بصورت فکر به خودمان ارائه می کنیم،حس وجود تزریق میکنیم، و این میشویم ما،و این رامیخواهیم بزرگتر بکنیم. ولی وابسته اگر بشویم گرفته میشود، پول و عشق و ثروتمان هم مثل همان هروسک ها میماند، نباید هم هویت بشویم، خدا مهمانی ترتیب داده که لذت ببریم و استفاده کنیم سپس همه به الله برگردیم. نمیتوانیم چیزی از این دنیا با خودمان ببریم، ما فرد هستیم تنها هستیم. مردم در زندگی ما نقش ندارند.
همیشه یاد این بیت از اشعار مولانا میوفتم که کمکم میکنه راحت تر دل بکنم:
بار سنگی بر خری که میجهد
زود بَر نِه پیش از آن کو برنهد
وقتی ما به مردم و دنیا وابستگی داریم و اگر بگوییم عشقم ترکم میکند دیوانه میشوم یا با ثروت و عشق هم هویت شویم و دردمان بیاید و رنج بکشیم مثل این است که خر بر ما سوار شود اما در اصل میدانیم که ما باید سوار خر بشویم. ما از جنس خدا هستیم، ما الان هشیارانه میدانیم که نیرویی به غیر از خدا نیست. پس خر نیرو نیست. خر حس هم هویت شدگی و وابستگیست که مولانا به خر تشبیه کرده. پس قبل از اینکه خر روی ما بار بگذارد ما روی خر بار بگذاریم….
اینها اصلا راحت نیست و سخت باید کار کنیم روی خودمان
هر روزه کار میکنم روی خودم و قرآن میخونم و به آموزه های استاد گوش میدم تا فقط کمی از دیروزم بهتر بشوم. امیدوارم خدا همهی مارو به صراط مستقیم هدایت کنه و به حضور برسیم همگیمون.
خیلی تند نوشتم، انگار خودم نبودم که مینوشتم، الهاماتی بود که فقط باید نوشته میشدند.
استاد مثل همیشه با انرژیتون انرژی گرفتم
از همینجا دستاتون رو میبوسم
در صلح باشید و لبخندتان مستدام
سلام دوست پُر مهر من
ممنونم از دیدگاه ارزشمندتون و توضیح خوبی که دادید
امیدوارم هرجای جهان که هستین سرشار از آرامش و ثروت باشید???
قربونت بشم که همش اشکمو در میاری؟? خدا چقد از طریق تو داره بهم عشق میورزه آیدایی??
دیروز داشتم فایل هر روز بهتر از دیروزو نگا میکردم استاد گفت اونایی که هم فرکانسن همو پیدا میکنن ارتباط برقرار میکنن و خدا چقد خوب اینکارو داره میکنه??
آیدایی، آبجی جونی بلامیسر، اون کامنتتو خوندممم چندین بار، کلی انرژی گرفتم، یه تشکر بلند بالا واست نوشتم! تو بخش عقل کل، فک کنم برات فرستاده نشده ولی کامنتت محشر بود و خیلی استفاده کردم، از همون روز شروع کردم به باور سازی، صدها بارر گوش میدم به باورهام…
پارسال هنر قبول شدم ولی ثبت نام نکردم، میتونستم بیام تهران، کار کائناتو میبینی؟؟؟؟ امسال هنر ثبت نام نکردم، ولی تجربی و زبان ثبت نام کردم و میدونم که تهران قبول میشم، میخوام بیام اونجا تهرانو بترکونمممم، کلییییی پول بسازم، کلی ایده پول ساز دارممم آیدایی، چون ذهنم خیلی ثروتمنده…
میخوام بیام اونجا نمایشگاه نقاشی راه بندازم تو بالاشهر، همه بازیگرا و خواننده ها بیان همه نقاشیای خوشگلمو با قیمتای بالا بخرن، اونجا کتابمو چاپ میکنم و کلیییی میدونم که فروش میره، میخوام تدریس کنم، ایلتسمو بگیرم، کلیییی کار دارمممم.
الان خیلی خوشحالم ایدایی، هم کامنتت خیلی انرژیمو برانگیخت، هم گذاشتن فایل جدید استاد ک دیوونم کرد. ساعت ۷ صبح رفتم در اتاق شکیلا رو باز کردم گریه میکنم بالا پایین میپرم میگم آبجیییی فایلو گذاشتتت تخفیف خوردههههه?اونم چشاشو نصفه باز کرد بعد دوبازه از جا پرید و بغلم کردددد
عالیه حسم عالیییی. نمیدونی چقد شکرگزار خداممم که دوست گلی مث تو دارم و چقد شکر گزارمممم که فایل تخفیف خوردهههه. چون به خدا گفتم نمیدونم چطوری؟! ولی من میخوام تغییز کنم و بایدددد این فایلو بخرم، برام پولشو تهیه کن خداجونی
.خیلی بزرگه خیلی عشقه . عاشقتم آیدا، آبجی جونی، میام تهران کلی باهم وقت میگذرونیممممم
کلی بغل برای تو
سلام عزیز دلم، مرسی از محبتی که داری و عشقی که میورزی به همه، مرسی که نوشته هامو دوست داری چون منم خیلی دوسِت دارم??بخاطر همینه که شما هم همین حسو داری هم فرکانسی جانبهترین هارو براتون ارزو میکنم
خواهر عزیزم، آیدا
از همینجا برات کلی بغل میفرستم از طرف خودم و شکیلا. توضیحاتت واقعا منو متعجب میکنه چون دقیقا جواب همون سوالیه که همون شب میپرسم و روز بعدش تو جوابشو برام ارسال میکنی!!!! دیگه شکی نیست که من و تو و شکیلا تو یه مداریم
هنوز راه زیادی مونده که باورایی که دارم روش کار میکنم تثبیت بشه تو مغزم چون هنوز گاهی حس میکنم تهران نمیتونم قبول شم و نمیدونم رو چی تمرکز کنم! زبان انگلیسی یا تجربی !گاهی گیج میشم ولی میدونم که میام تهران. ولی وقتی نتیجه بیاد مطمئن میشم که باورامو درست ساختم یا نه
زیبای من، مهربون جان. خواهرم
خیلی خوشحالم که بعد از مدتها کامنتت رو دیدم. چند روزی بود میگفتم خبری از طیبه نیست و بله! بیا! اینم یه خبر خوب از طیبهی زیبا و دوست داشتنی
عزیزم طی دورهی عالی ۱۲ قدم من خیلی تغییر کردم. میتونم بگم دیگه انگار کل سلول های شکیبای قبلی عوض شده?نتاااایجم، اگاهی هام، ارامشم. اصلا قابل مقایسه با قبل نیستم. چقدر دوست داشتم که شما هم تو دوره بودین و از اگاهی های ناب و نایاب دوره استفاده میکردین. انشالله در مسیری نه چندان دور برمیگردم و از نتایج خیلی بزرگم و از اگاهی هایی که دریافت کردم در سایت مینویسم
خیلی دوست دارم طیبه عزیزمممم. برات بهترین ها رو ارزو میکنم?