دیدگاه زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان اندیشه به عنوان متن انتخابی این فایل:
از وقتی با سایت عباس منش و با شخصیت استاد آشنا شدم همیشه این سؤال در ذهنم بود که چطور شخصی میتونه تا این حد به خواسته هاش برسه و چطور میتونه یک نقطه را مشخص کنه و به سمتش پرواز کنه و پرواز نماد لذت و عشق است. به دنبال این سؤال بارها مات و مبهوت و غرق در تفکر شدم …. تا اینکه در محصول ثروت یک با مفهومی به نام اهرم رنج و لذت آشنا شدم که البته فاصله زمانی زیادی بین آشنایی با این مفهوم و درکش وجود داشت که هنوز هم نمیتونم ادعا کنم که کامل فهمیدمش ولی میخوام این را بگم که انسان به هر هدفی می رسه فقط به یک شرط و اون شرط اینه که جای اهرم رنج و لذت در مورد اون موضوع خاص در ذهنش درست باشه و بقول استاد اگر جایگاه اهرم های ذهنی درست باشه ما نامحدودیم …. فقط یک لحظه به این جمله فکر کنید … « ما نامحدودیم »
شاید همه مون به یاد بیاریم زمانی را که دانش آموز بودیم و در اون سن نوجوانی سرشار از آرزو بودیم … سرشار از درخواست …. آری ! ما نامحدود بودیم … اما همه ما دارای آرزوهای برباد رفته و به ثمر ننشسته زیادی در کارنامه زندگی مون هستیم. آرزو هایی که با شور سوزانی وجود ما را روشن کردند اما حتی نمی توانیم بخاطر بیاوریم که چگونه آن شعله سوزان اشتیاق خاموش شد و ما هرگز به آرزو هایمان نرسیدیم … تا جاییکه خیلی از ما ها دیگر آرزو نکردیم … ما خالی از درخواست شدیم … ما در متن زندگی ماندیم و همراه ساعت ها و ثانیه ها شدیم …. ما به روزمرگی تن دادیم …..
اما آن علامت سؤال بزرگ بعد از آشنایی با استاد عباس منش در ذهن من شکل گرفت که چگونه این مرد کاه های زندگیش را به کوه تبدیل میکند و چگونه ورای زمان پیش میرود … چگونه ورای مکان پیش میرود … چگونه پرواز میکند … چگونه بعد از آن اشتیاق های سوزان ، مسیر را پیدا میکند و چگونه به مقصد میرسد …
تا اینکه فهمیدم ، درک استاد از واژه هدف با درک من بسیار متفاوت است … هدف در ذهن من آن کاری بود که با نیروی اراده ات شروعش کنی و صبح و شبت را به هم بدوزی و زجر را با تمام وجود احساس کنی تا در نهایت موفق شوی … یعنی همیشه در ذهن من ، بعد از هر بار هدفگذاری ، اراده ای پولادین بود که بشود با آن ، ساعتها و روزها و هفته ها را در نهایت سختی گذراند و علی رغم میل درونی زندگی کرد و کار کرد و استراحت و تفریح و لبخند را تعطیل کرد ، اراده ای که بتواند اینهمه مشقت را تحمل کند …. ذهن من میگفت رسیدن به هدفت ارزش اینهمه بدبختی و بیچارگی را دارد …. و حالا میفهمم که چرا تب های داغ و اشتیاق سوزان من خیلی زود خشک میشدند و من یا به اهدافم نمی رسیدم و یا اگر می رسیدم همیشه در مسیر اهدافم سرد و خاموش بودم در حالیکه آرزو همانطور که از اسمش مشخص است باید انسان را سر شوق و به وجد بیاورد اما در ذهن من اینطور نبود …. و حالا میفهمم که چرا استاد مسیر هدف هایش را با شادی و لذت طی میکند و عاشق رسیدن به خواسته هایش است ….
زیرا استاد بعد از هدفگذاری ، به جای اراده پولادین برای دوختن صبح به شب ، شروع به ساختن باور و درست کردن اهرم های ذهنش میکند تا آن اهرم ها مسیر را برایش روشن و لذت بخش کنند ، تا آن اهرم ها پای رفتنش شوند ، تا با راهکار ها و ایده ها و آدم های مناسب احاطه شود ، تا در مدار خواسته اش قرار بگیرد نه اینکه تقلا کند تا با فشار جسمش به خواسته اش برسد….
پس اگر رسیدن به اهداف ، مترادف با زجر کشیدن در ذهن تعریف شده باشد ، از آنجا که ذهن از کارهای زجر آور فرار میکند ، در نتیجه تمام قوایش را جمع میکند که اجازه ندهد فرد به هدفش برسد چرا که رسیدن به آن هدف خاص برایش رنج آور و همراه با مشقت است مثلا اگر بدست آوردن پول را سخت بدانیم ، ذهن ، ما را همواره در شرایطی قرار می دهد که نتوانیم به خواسته مان برسیم چرا که رسیدن به این خواسته برای ذهن ، زجر آور تعریف شده است و برای فرار از این زجر طوری عمل میکند که فرد علی رغم تمام اراده و تلاشی که به خرج میدهد و علی رغم تمام فعالیت های فیزیکی ، پولی بدست نیاورد و بعبارتی این اهرم اشتباه که بخاطر باورهای غلط و عملکرد اشتباه ذهن ، ایجاد شده جلوی رسیدن به ثروت را میگیرد چون فکر میکند بدست آوردن پول سخت است و همواره از آن سختی گریزان است و کاری که ما آگاهانه باید انجام بدهیم ، پیدا کردن اهرم های اشتباه و درست کردن اونها با ایجاد باور درست و جابجا کردن اونهاست به نحویکه در این مثال بدست آوردن پول را آسان بدانیم و برای ساختن اهرمی که بر این پایه ساخته شود تمام قوای ذهن را به کار بگیریم و آن وقت ما میتوانیم بگوییم که با خواسته مان همسو و هم جهت شده ایم و بدون اینکه بخواهیم آگاهانه اراده پولادین خود را برای رسیدن به خواسته ها جزم کنیم و با اهرم اشتباه و زنگ زده از صبح تا شب کلنگ بزنیم ، خودبخود در مداری قرار میگیریم که با ایده ها و راهکارها و فرصت ها و موقعیت ها و آدم هایی که میتوانند دستان خداوند شوند ، احاطه میشویم ، در مداری که همه چیز مهیاست برای اینکه ما خواسته خود را تجربه کنیم یعنی بدون هیچگونه زجری و بدون دوختن صبح های زیبای زندگی به شبهای آرام مان میتوانیم خیلی راحت آرزوی خود را بدست بیاوریم …. و من حالا میتوانم با تمام توانم فریاد بزنم که برای رسیدن به خواسته ها فقط ، باور لازم است.
برای خرید قدم اول از دوره فوق العاده «۱۲ قدم» اینجا را کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری هدفگذاری با قانون تکامل343MB25 دقیقه
- فایل صوتی هدفگذاری با قانون تکامل25MB25 دقیقه
به نام خداوند هدایتگر من،
سلام استاد جان و خانم شایسته مهربان
،استاد جان باز هم تشکر میکنم بابت این دکمه مرا به سوی نشانه ام هدایت کن که ابزاری شده وسیله ای شده که خداوند خیلی واضح تر با ما صحبت کنه،
و از خداوند مهربان و همیشه هدایتگر خودمم سپاسگذارم که اینقدر زیبا قدم به قدم داره منو هدایت میکنه،
به قول خودش ما رها شده نیستیم و همیشه داره مارو هدایت میکنه به سمت خواسته هامون،
من از وقتی دوره دوازده قدم رو شروع کردم که تقریبا و سال پیش بود،
اون اوایل خیلی درک درستی از قانون نداشتم نمیگم همین الانشم خیلی خوب درک میکنم،اما اون اوایل بیشتر برام حکم این رو داشته که باورهای مخرب داشت آروم آروم از بین میرفت،یعنی چیزهایی که قبلا میدونستم و اشتباه بود تازه داشت تخریب میشد تا بعد با درک بهتر قانون و بالا تر رفتن مدارم من بتونم اون باورهایی که تو عمق صحبت های استاد هست رو بفهمم درک کنم و بعد عمل کنم،
همین دو روز پیش بود که من وقتی آزمون شناسایی ترمز های ذهن رو در سایت انجام دادم،جواب تست این بود که من شخصی کمال گرا هستم ،و دقیقا هم همینطوره و خیلی موقع ها میخوام بدون رعایت کردن قانون تکامل همون اول همه چیز عالی بشه،در صورتی که قانون این نیست،
به قول استاد خود خدا هم جهان رو یک شبه خلق نکرده،
من اون موقع ها که دوره رو خریده بودم،یک مسئله خیلی مهم برام به وجود اومده بود،که من داشتم نادیدش میگرفتم یا به قول صحبت های خانم شایسته مهربان در دوره شیوه حل مسئله و استاد عزیزم در کل دوره ها،من میخواستم این مسئله رو بندازم گردن اینو اون و شرایط بیرونی و اینکه اونا باید این مسئله منو حل میکردن،چون باورم این بود که من که الان نمیتونم این مسئله رو حل کنم،
اون مسئله هم بدهی بود که من بابت پرداخت چک بابت انجام یک کاری به یک بنده خدایی داده بودم و اون چک هارو من نتونستم از دومیش به بعد پاس کنم و اون بنده خدا هم اصلن کارو برای من انجام نداده بود که من چک هارو پاس کنم، و اون هم چک هارو خرج کرده بود،و اون بنده خدایی که چک ها من دستش بود رفت از من شکایت کرد،
و من هم هی پیش خودم و به اون شخص میگفتم من که نباید این مسئله رو حل کنم اصلن نمیتونم،ندارم که بخوام بدم حالا چقدر پول بود کلن 24 میلیون،بعد من همین طوری این آشغالارو گذاشتم زیر مبل تا همین امسال،
البته این رو هم بگم که به خاطر تضاد هایس که بهش برخورده بودم کنترل ذهن برام سخت شده بود و تازه هم با قانون آشنا شده بودم و یه جورایی گیج بودم و نمیتونستم مسائل رو درک کنم و به سمت حل کردنش حرکت کنم،و در واقع ژبلد هم نبودم،و بعد که از دوره ها استفاده کردم و به خصوص دوره شیوه حل مسئله ،الان تازه یکم داره درکم نسبت به حل مسئله بیشتر میشه منی که همیشه از مسائل بزرگ تر از خودم فرار میکردم،
بعد کلی اتفاقاتو جریان رو پشت سر گذاشتم و هنوز اون آشغال زیر مبل بود و هر روز داشت بیشتر و بیشتر میشد و بوش در میومد،
به جایی رسیدیم که آخرین اخطاریه دادگاه بعد از دو سال برام اومد که حکم صادر شد و من در صورتی که تا 20 روز آینده پول رو پرداخت نمیکردم که تازه مبلغش هم شده بود 48 میلیون،اون شخص میتونست حکم جلب منو بگیره و منو بندازه زندان،
من دیگه اونجا تازه شروع کردم به فکر کردن در مورد حل کردن این مسئله که درآمد من اون موقع 2الی 5 میلیون در ماه بود،
خلاصه گفتم خب دیگه من چاره ای ندارم به غیر از دست به کار شدن و حل کردن این مسئله ،
هدف رو تعیین کردم،و سعی کردم از همون شروع کار ایده هایی که میومد رو اجرایی میکردم،
اولین چیزی که به خودم گفتم و خودمو آروم کردم و نگذاشتم که نگرانی منو از پا در بیاره،گفتم اوکی خورد خورد بهش میدم تا تموم شده ،که اون بنده خدا هم قبول نکرد،منم گفتم هرکاری میخوای بکن،
ولی من حرکت کردم و سعی کردم ذهنمو کنترل کنم،
و چون هدف معلوم بود و انگیزه هم براش داشتم،دیگه اهرم رنج و لذت داشت به صورت خودکار عمل میکرد البته اهرمشم نوشته بودم فکر کنم،
به لطف خدای مهربان،اینکه استاد میگه با حل کردن هر مسئله هر بار بزرگتر میشن توانمندتر میشیم موفقتر میشینه ثروتمند تر میشین،
به خاطر انگیزه ایجاد شده از این هدف و تضاد،من درآمدم رسید به ماهی 30 الی 40 میلون،
که علاوه بر خرج هایی که میکردم اولویتم شده بود پول جمع کردن برای پرداخت اون بدهی،و خداشاهده،فکر کنم کلن دوماه طول نکشید که اون مسئله ای که دوسال بود داشتم زیر مبل میزاشتمش که نبینمش،حل شد ،و من یک جا مبلغ 45 میلیون تومان ریختم به حساب اون بنده خدا و ایشون هم شکایتشو پس گرفت و ماجرا تموم شد،اما من کلی تو همون دوماه رشد کردم چون با انگیزه بیشتری تمرکزمو گذاشتم رو پول ساختن،و کلی شاگرد گرفتم،کلی مهارت هام بیشتر شد،کلی اعتماد به نفسم بیشتر شد که من تونستم از پس این مسئله بر بیام،پس الان میخوام و میشود،و این مسئله خیلی تو ذهن من بیگ شات بود که من چطور میتونم این مقدار پول بسازم،چون تا اون موقع من هیچ وقت از توانمندی خودم این مقدار پول نساخته بودم،اصلن من تا حالا تو این حوضه (آموزش بوکس)فعالیت نکرده بودم و ندیده بودم رقم های بزرگ رو،اما دقیقا همین مسئله همین تضاد به ظاهر مشکل ساز ،کلییی باور های منو نسبت به توانمندیم بیشتر کرد،و کلی باورهای من تقویت پیدا کرد از همه جهات،
بعد از اون چون داشتم بی انگیزه میشدم سریع هدف بعدی رو انتخاب کردم،اون هم پیشرفت بیشتر توی بوکس مسابقه دادن تو بوکس حرفه ای،
هدف و انتخاب کردم،دستان خداوند اومدن،ایده ها گفته شد،قدم هامو برداشتم،و به این هدفمم رسید به لطف خداوند و اولین بازی حرفه ایم رو انجام دادم با نتیجه خیلی عالی،
و لابه لایه این اتفاقی که گفتم طی این دوسال خیلی از اهداف دیگه ای هم تیک خورد که خیلی هاشم ناآگاهنه و خیلی هاشم آکاهانه بود،
واقعا زندگی بدون هدف خیلی مسخرس،من هم مثل استاد اصلنننن نمیتونم یه جا بیکار بشینم،حتما باید یه کار مفیدی انجام بدم،من حتی نمیتونم تو ماشین موقع رانندگی پشت ترافیک بیکار بشینم و حتما باید یه فایلی یه چیزی که موجب رشد من موجب افزایش علمو آگاهیم بشه باید گوش کنم،
و خدارو شکر میکنم که اینطوری هستم،
و یه چیز جالبی که هست،اینه که وقتی ما به تمام فایل های استاد گوش میکنیم هم دوره ها هم فایل های رایگان،یه جورایی وقتی این آکاهیی ها در پس رهنمون ثبت میشن،موقعی که به مسئله ای بر میخوریم یا مثلا یک هدفی تعیین میکنیم،این آگاهی ها شروع میکنه به کار کردن به مرور شدن،و من دائم شروع میکنم به صحبت کردن با خودم حرف هایی از استاد که برای اون لحظه من مناسبه رو با خودم مرور میکنم حتی سریع بهم الهام میشه که مثلاً برم آگاهی فلان جلسه رو گوش بدم کامنتاشو بخونم،و خیلیییی خیلیییی به من کمک میکنه برای اقدام کردن برای اومدن دستان خداوند و واقعا خدارو شکر میکنم به خاطر اینکه خداوند منو به این سایت هدایت کرده،و من این دوره هارو دارم،و دارم سعی میکنم ازشون در عمل استفاده کنم،
و اما خداوند بعد از انجام آزمون شناسایی ترمز های ذهن،منو هدایت کرد که دوباره برم سراغ دوره شیوه حل مسئله ،واقعا عاشق این مرد دا هستم که اینقدر قشنگ هدایتم میکنه،چون من الان با یک مسئله ی دیگه ای که سال هاست گذاشتمش زیر مبل و دوباره اون هم به یک جایی رسیده که دیگه مجبورم که حلش کنم وگرنه حتی راه هم نمیتونم برم دیگه چه برسه که بخوام به بقیه اهدافم فکر کنم،
برخورد کردم،و باید حلش کنم،اما خدارو شکر با این که توی ذهن من این هست که این مشکل درمان ندارد یا اگرم داشته باشه خیلی سخت وپیچیدست،
طبق آگاهی های دوره شیوه حل مسئله و دوره دوازده قدم،و همین فایل های که خداوند داره قدم به قدم منو هدایت میکنه تا من آماده تر بشم برای دریافت این سلامتی در جسمم،
و به یاد آوردن همین مسئله ای که تو ذهن من بزرگ بود و حل شد به لطف خداوند مهربان،
با همین باور دارم میرم سراغ حل این مسئله ای که من سالها باهاش درگیر هستم و یه جورایی پذیرفته بودم که خب دیگه این هست و باید باشه همیشه و دیگه من نمیتونم کاریش کنم،و هر روز داشت بیشتر اذیتم میکرد و تمرین کردن رو برام زجر آور کرده بود،و فکر کردن به اهدافم رو هم برام سخت کرده بود،
الان این هدف خیلی برای من میجره،مهمه،اصله ،اساسه،اگر این موضوع حل بشه خود به خود کلی موضوع دیگه هم برام حل میشه،کلی ذهنم آزاد میشه،کلی توانمندیم بیشتر میشه،قوی تر میشم،اعتماد به نفسم بیشتر میشه،رؤیای اصلیم تحقق یافتنی میشه،
پس به لطف خدای مهربان هدف مشخص شد،سلامتی،و انگیزه هم واقعا براش دارم چون زندگی کردن رو داره برام زجر آور میکنه،و باز هم این مسئله تو ذهن من یه چیز بیگ شاتی هست و دارم با این ذوق شوق به سمتش حرکت میکنم که آخخخ جون اولن که قراره حل بشه و وقتی حل بشه چقدرررر زندگی کردن کار کردن تمرین کردن تفریح کردن نشستن خوابیدن پاشدن برام لذت بخش تر میشه ،راخت میشم،و وقتی حل شد چقدرررر من قوی تر میشم باورهام قوی تر میشن در مورد حل مسئله ،چقدرررر موهبت با خودش داره حل کردن این مسئله ،و من تو همین لحظه که دارم اینو مینویسم،عااااشق این شدم که به سمت حل این مسئله حرکت کنم،با این باور که میشود،امکانش هست،راه حل هر مشکل هر مسئله در دل خودش هست،و خداوند منو هدایت میکنه،خداوند راه هارو به من نشون میده،خداوند مثل همیشه در روند حل کردن این مسئله به من کمک میکنه،
آخ جون خدایا شکرت،واقعا عاشقانه دوست دارم این مسئلم حل بشه،
و اینکه من نباید قانون تکامل رو در روند به دست آوردن سلامتی کاملم فراموش کنم،همونطور که این مسئله یک شبه به وجود نیومده و سالها این آشغال ها تلنبار شده رو هم،من باید آروم آروم قدم هامو بردارم ایده هارو اجرایی کنم و از هر نتیجه کوچیکم در روند بهتر شدنم انرژی بگیرم انگیزه بگیرم برای ادامه دادن تااااااا رسیدن به سلامتی کامل انشاالله ،
و اصلن هم قرار نیست زجر بکشم،من کلییییییی برنامه ریختم که در همین روند درمان انجام بدم،
میخوام کلی پول بسازم،احتمالن نمیتونم برای مدتی تمرین بکنم،و مسابقه بدم،اما کل کار دیگه میتونم انجام بدم که از انجام دادنش لذت میبرم و احساس خوبی پیدا میکنم کلی میتونم ثروت خلق کنم ،و مطمئنم که این تضاد این مسئله کلییییی موهبت به همراه خودش آورده،و من ازش خبر ندارم،
واقعا هر کاری رو با تمرکز انجام دادم و با باور های درست،صد در صد نتیجه ای که دلم میخواسته رو گرفتم و حتی بعضاً خیلی بهتر از حد تصورم،
و همیشه دوست داشتم هدفمند زندگی کنم،کار کنم،تمرین کنم،
و به قول استاد مهم ترین نکته اینه که اصلن ما فقط هدف داشته باشیم و به سمتش حرکت کنیم حالا اون نتیجه هه خیلی مهم نیست،مهم مسیره رسیدن به هدفه که زندگی رو برای ما لذت بخش تر میکنه،
و همیشه ما باید هدفهایی رو برای خودمون داشته باشیم و به سمتش حرکت کنیم و زندگی رو زندگی کنیم،
اگر جای اهرم رنج و لذت در مورد اون خواسته تو ذهن ما جاش درست باشه ،نه تنها مسیر زجر آور نیست بلکه با هر لحظه حرکت کردن به سمتش کلی عشق میکنی کلی لذت میبری و کلی به خودت افتخار میکنیم و حالا خوبو یک نکته مهم دیگه ای که استاد گفتن در مورد انتخاب کردن هدف اینه که خیلی با کارایی که قبلن انجام دادیم فاصله نداشته باشه،تین خیلی مهمه،
مثلن من هیچوقت تا وقتی که قهرمان استان و کشور نشده بودم اصلن به این هدف فکر هم نمیکردم که روزی توی بوکس حرفه مبارزه منم و قهرمان جهان بشم،اما الان این یکی از اهداف اصلی زندگیم هست و برام خیلی باور پذیر شده در طول این مسیر ،و انشاالله هیچ وقت این هدف رو فراموش نمیکنم چون دوستش دارم و یه جورایی براش ساخته شدم،
اصلن یکی از دلایلی که همه چی رو استپ کردم و میخوام برم برای حل این مسئله اینه که من میخوام به این هدفم برسم و لازمه رسیدن به این هدف اینه که اول من تمرکز کنم رو حل این مسئله و به دست آوردن سلامتیم تا بتونم یه اون هدف اصلیم برسم،
هدف دیگه هم که الان برام باور پذیره و جزو اهداف اصلی زندگیم هست،رهبر شدن هست ،کلن عاشق رهبری کردن هستم،دوست دارم بیزینس خیلی خوب و پ پرونقی داشته باشم در حیطه تولید محصولات هنری چرمی،و از رهبری کردن تیمم لذت ببرم،واز ارائه محصولات زیبا و خاص و فوق العاده به ممشتریانم و حل کردن مسئلشون لذت ببرم،
این ها اهداف بزرگی هست که تو زندگیم دارم،
که لازمه ی همه این هدف ها و البته لذت بردن ازشون،اینه که اول این هدف رو بهش برسم و انشاالله بریم سراغ هدف های بعدی،
از خدای خودم ممنونم که امروز منو هدایت کرد به این فایل ،که دقیقا چیزی بود که دوباره باید میشنیدم و به یاد میاوردم،
مهمترین زنگی که توی ذهنم با دیدن این فایل به صدا در اومد اینه که در طول رسیدن به این هدفم قانون تکامل رو یادت نره و کمال گرا هم نباش نخواه با یک چیز عجیب و غریب این مسئلت حل بشه،
این مسئلت قراره خیلی راحت و آسون حل بشه ولی قانون تکامل رو یادت نره،چشم خدای من سعمیو میکنم که تکامل رو رعایت کنم و از مسیر لذت ببرم،
انشاالله به یاری الله این مسئله هم حل خواهد شد و همین جا مینویسم در موردش،که باور های دوستانمم قوی تر بشه،
خدارو شکر،یک یار نوشتن برای این فایل کمه،
کلی نکته داره این فایل و البته کلی زیبایی دیدم تو این فایل که انشاالله در مرحله بعدی که به این فایل هدایت شدم بیشتر در موردشان مینویسم،
دوستتون دارم.
سلام صمد جان عزیز خیلی ازت ممنونم که منو کشوندی اینجا تا من کامنت 4 ماه پیش خودمو بخونم این هم از لطف و توجه داشت الله هست،
اول از همه بهت تبریک میگم که تو کارت فوق العاده هستی و شصتا شاگرد رو با تمرکز بالا مدیریت و رهبری میکردی آفرین ،و من هم برات آرزو میکنم که یک رهبر خیلی محبوب و فوق العاده بشی،من خودم شروع کردم کتاب خوندن در موردش که همشون هدایتیه و وقتی کتابها رو میخونم انگار دقیقا خودمم و روحم پرواز میکنه حتما امتحانش کن و لذت ببر،انشاالله تو موقعیتش هم قرار میگیریم،
و اما نتیجه کامنت خودمو میخوام همینجا بنویسم البته تو جاهای دیگه سایت هم گفتم اما خوبه که اینجا به رسم سپاسگذاری از خدای خوبم هم بنویسم،
به لطف خدا بعد از گذاشتن هدف سلامتی توی جسمم اولین کاری که کردم به دستور خداوند کل تمرینات و مبارزاتو کنسل کردم،بعد شروع کرده بودم با همون دانسته های قبلیم یک سری حرکات اصلاحی میزدم که تقریبا روزی یک ساعت براش وقت میگذاشتم اما نتیجه ای نداشت و هر روز دردم داشت بیشتر میشد،
یک روز که دیگه واقعا امونم بریده شده بود در حالت تسلیم به خدا گفتم خدایا کمکم کن هدایتم کن این باید خوب بشه دارم دیوونه میشم،
یه هو تو اینستا خیلی اتفاقی پست یک دکتر فیزیوتراپ اومد که افرادی خیلی بد تر از من وارد مطب ایشون میشد و بعد از مدت کوتاهی راست راست سالم میشود راه میرفت،بعد گفتم خووودشه اینه هدایت خدا و کل پستاشو دیدم ایمان قوی شد و همون فرداش رفتم اونجا ودرمانو شروع کردم و به لطف خداوند بعد از دو ماه علایم خیلی خیلی کمتر شد و من الان تقریبا 1 ماهی هست که تمریناتمو شروع کردم به لطف الله مهربان خدا سلامتیم رو بهم برگردوند و هر روز هم داره بهتر و بهتر میشه و هر روز خدارو بابتش سپاسگذارم خدارو شکر،
الان هم در کنار تمریناتم در حال مطالعه تو حوضه رهبری هستم و تواین زمینه هم با توجه به فایل توحید عملی 11 سعی میکنم تسلیم باشم و من از مسیر لذت ببرم و اجازه بدم خداوند کارها و برام انجام بده،نمیدونم قراره از چه طریق باشه یا اصلا چه کسبو کاری باشه یا چه تیمی رو رهبری کنم اما تو ذهنم داره یک سری اتفاقات میفته که قطعا به لطف قوانین الله یکتا به زودی من در مسیر مورد علاقه قرار میگیرم و از لحظه به لحظه ی زندگیم لذت میبرم،البته همین الآنم سعی بر انجام اینکار دارم و سعی میکنم بیشتر رها و تسلیم باشم و اجازه بدم تنها قدرت کیهان کارها و انجام بده،
صمد جان باز هم ازت سپاسگذارم که دستی شده از دستان الله ومنو کشوندی به کامنت قبلی خودم