در این فایل استاد عباس منش در مورد تجربیات خود در به کارگیری قانون صحبت می کند
واقعیت این است که افراد بسیار زیادی نگاه فانتزی به قوانین کیهانی دارند. آنها فقط به عنوان یک قرص مسکن به این قوانین نگاه میکنند. آنها نمی خواهند از این قوانین به عنوان پایه و اساس زندگی خود استفاده کنند.
اما استاد عباس منش در این فایل با بیان داستانی در مورد زندگی خود، کاملا واضح و شفاف توضیح میدهد که چطور این قوانین را در عمل اجرا کرده، چطور بر ترس هایش غلبه کرده و چطور ایمان به خدا را در وجودش نهادینه کرده است.
موضوع اینجاست که افراد زیادی به صورت بنیادین باور نمی کنند که افکار و باورهای شان در حال خلق شرایط بیرونی زندگی شان است. آنها نمیتوانند بپذیرند که تمام کنترل زندگی در دستان خودشان است.
آنها این قانون ساده را باور نمی کنند که اگر بتوانید افکارتان را و کانون توجهتان را کنترل کنید می توانید زندگی خود را به شکلی که میخواهید خلق کنید.
استاد عباس منش در این برنامه با توضیحات فراوان سعی میکند به شما کمک کند که این قانون را باور کنید از آن استفاده کنید تا در آن به مهارت برسید.
متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:
بعضی از دوستان قانون رو درست درک نکردند. من صدها فایل به صورت رایگان روی سایت قرار دادم. هر کدوم از این فایلها رو اگه درست درکش کنید شرایط زندگیتون به طور کاملا محسوس تغییر میکنه. اگه زندگیتون تغییر نکرده به این دلیله که اون حرفا رو باور نکردین.
نگاه خیلی از دوستانی که نتایج خیلی بزرگی توی زندگیشون نمیگیرن اینه که این حرفها حرفهای فانتزیه، حرفهای خیلی قشنگیه و فقط مثل یه قرص مسکن بهش نگاه می کنن اما هیچ باوری وجود نداره، در نتیجه هیچ عملی وجود نداره.
اون دوستانی که توی مسیر با من ادامه دادن و نتایج بزرگ گرفتن و همیشه با ما هستن این حرفها رو باور کردن، نتیجه گرفتن، اگه از فایل های رایگان یا از دوره های مختلف که روی سایت هست استفاده کردی و تغییری در زندگیت رخ نداده حالا تغییر در تموم جنبه ها، سلامتی، روابط و ثروت تغییر محسوسی رخ نداده به این دلیله که این حرفارو باور نکردی، مثل یه روزنامه نگاه کردی بهشون، مثل یه آهنگ گوششون کردی، مثل یک فیلم نشستی پاش و نگاهش کردی.
یه تجربه از خودم می گم: وقتی که برای اولین بار این نکته رو فهمیدم که افکار من داره اتفاقات منو رقم میزنه، برای من دیگه تموم شد.
گفتم اگه قانون اینه، من شروع میکنم به تغییر زندگیم؛ شروع میکنم به داشتن آرزو؛ من شروع میکنم به داشتن خواسته؛ من شروع میکنم به خلق زندگیم اونجوری که میخوام؛
از لحاظ مالی هم من برای تغییر زندگیم و تغییر باورهای محدودکننده ام کلی هزینه کردم. توی همون شرایطی که شرکتمون درآمدش کم بود هزینههای زندگی هم بود، یه مبلغ کمی میموند رو کتاب می خریدم.
از همون اول به اندازهای که عمل میکنی جواب میگیری. حالا جواب بزرگتری می خوای، باید بیشتر و بهتر به قانون عمل کنی.
مثل پیانو هست هرچقدر بیشتر تمرین میکنی بهتر میتونی کار کنی. مثل هر ورزش دیگه ای، مثل هر ساز دیگه ای، مثل نقاشی، مثل هر کار دیگه ای، وقتی روی قانون بیشتر کار میکنی مهارتت بیشتر میشه. به همین دلیل هم وقتی اومدم آمریکا چیزی با خودم نیاوردم، هیچی با خودم نیاوردم.
دوستانی که مهاجرت کردن میدونن میان کلِ زندگیشون رو میفروشن و تبدیل میکنن به پول و دلار و بلند میشن مهاجرت میکنن. من نه، من هرچی که داشتم گذاشتم گفتم اگه قانون اینه که میام خلقش میکنم.
چون من قبلاً توی مهاجرت از بندرعباس به تهران این کارو کرده بودم. به این فکر کنید که چطور من دارم از قانون استفاده میکنم، از این قانونی که دارم فریادش میزنم توی آموزش هام و نتایج من رو هم شما دارید می بینید که بین میلیون ها سایت-بدون هیچ تبلیغی- این حد از افراد میان توی سایت و دوره های من رو می خرن و از نتایجشون می نویسن و به محض اینکه یه فایل جدید می گذارم اینهمه نظر میاد روی سایت اون هم بدون اطلاع رسانی و تبلیغ؟!!
اونهم توی زمانی که همه دارن تبلیغات میکنن، هر کسی یه چیزی داره میره توی بوق و کرنا میکنه، هزاران سایت تبلیغ میکنه!
دوستانی که توی حوزه کاری ما هستن میلیون ها میلیون تومان فقط توی هفته تبلیغ میکنن، توی کانال های تلگرامی، صفحه های اینستاگرامی، سایتها، رادیو، تلویزیون.
چی میشه یه آدمی نه اصلن تبلیغاتی داره، نه اصلاً کار خاصی میکنه، نشسته و این حد از مخاطب عاشقانه میان از برنامه هاش استفاده میکنن، پول میدن میخرن محصولاتش رو، بدون اینکه یک ریال تبلیغ کنه، بدون اینکه یک ریال برای این کار اصلاً خودش رو به زحمت بندازه، اونم در حالی که همه تون میدونید که همه به خاطر یه لقمه نون چه جوری دارن میدوئن، اونایی که قانون رو بلد نیستن
اینا باید به شما یه سری چیزها رو یاد بده باید به شما یه سری چیزها رو بگه، یه تفاوتی هست، اتفاقاتی داره میفته، اون باور و ایمانی که من داشتم این نتایج رو برای من رقم زده اینا باید به شما بگه که یه نوع اتفاقات دیگه هم میتونه بیفته توی همین شرایط، توی همین روزها، میتونه یه جور دیگه باشه.
من کسی هستم که نتایج زندگیم داره ثابت میکنه صحت طرز فکرم رو.
مگه من فقط دارم توی دنیا این کارو انجام میدم، چرا نتایج من اینقدر متفاوته؟ چرا افراد اینقدر عاشقانه میخوان دورهها رو تهیه کنن؟ چرا اینقدر بچه هایی که دوره های قبلی رو تهیه میکنن میان برای دورههای بعدی و قبل از اینکه یه دوره آماده بشه صدها بار از طرق مختلف درخواست میکنن که دوره جدید آماده بشه.
نمیدونم نگاهتون چه جوریه؟ نمیدونم چطور دنیای اطرافتون رو میبینید؟
ولی این اتفاقات باید به شما بگه یه چیز متفاوتی داره اینجا گفته میشه، یه اتفاق متفاوتی از اطرافتون داره میفته، بزرگترین برند ها صبح تا شب دارن تبلیغ میکنن، میلیاردها دلار داره هزینه تبلیغات میشه، من گفتم اگه باورهام داره کارها رو انجام میده نیازی نیست من تبلیغ کنم، من خودم رو توی مدار مناسب قرار میدم خداوند همه کارها رو انجام میده، من نیازی نیست که برم داد بزنم بیایید این فایل هست این برنامه هست نه من نیازی نیست این کارو بکنم.
من اومدم یه قانون ساده گذاشتم گفتم این قانونی که خداوند توی قرآن بارها و بارها گفته که زندگی ما توسط خودمون فقط خلق میشه، توسط خودمون داره ایجاد میشه و بارها و بارها توی قرآن خداوند به شیطان میفرماید که تو هیچ تسلطی بر بندگان من نداری، اونی که بندگی منو میکنه که تاج سر توعه، تو که کاریش نمیتونی بکنی،
وقتی من گفتم آقا اگه داستان اینه که من دارم خلق میکنم زندگیم رو، پس میشینم خلق میکنم زندگیم رو. کل کار اینه که بتونم افکارم رو کنترل کنم، کل دوره های من بِیسش همینه⚜
من هیچ وقت ادعا نمیکنم توی دوره هام چیز جدیدی میخوام بگم، هیچ وقت من این ادعا رو نداشتم، ولی این ادعا رو میکنم که هر دورهای برای خودم کلی باورهای بهتر ایجاد میکنه، کلی مسیرو صاف تر میکنه، مثل همون بحث تمرین پیانو هست. هر دورهای داره دست های منو آماده تر میکنه. من اصلاً یه سخنران نیستم، من انگیزش بخش نیستم، من عمل کننده به یک سری قوانین هستم و افراد از فرکانس من، از نتایج من به این آگاهی ها میرسن و اونها هم عمل میکنن و نتیجه میگیرن. یعنی اصلاً نگاه من این نیست که بیام برای شما یه سری حرف های قشنگ بزنم خودم برم یه جور دیگه زندگی کنم بگم من به عنوان بیزینس دارم به این قضیه نگاه میکنم . من با این آگاهیها زندگی میکنم، هر کسی که عباس منش رو باهاش یک ساعت بوده باشه میدونه که عباس منش این نحوه زندگیشه، این روش زندگیشه، نتایجش هم مشخص میکنه، در تمام ابعاد مشخص میکنه.
بنابراین دوره های من برای همه نیست، برای اونایی که آمادگیش رو دارن.
به همین دلیل هم ما تبلیغی نداریم جایی. اونایی که توی مدار هستن خودشون ما رو پیدا میکنن، هیچ وقت من برای همه صحبت نمیکنم، برای اونایی که آمادگی دارن. اونایی که آمادگی دارن اونایی هستن که تمرین ها رو جدی میگیرن، باور میکنن و نتیجه میگیرن.
محصولات من برای فردی هست که همون ایمان شروع کار منو داشته باشه. اگه میخواد به عنوان یه چیز فانتزی نگاه کنه یه مدت حالش خوب بشه، مُسَکن باشه براش، من نمیخوام باهاش کار کنم، مبلغ و هزینه های دوره های من برای کسیه که بتونه اون مبلغ رو پرداخت کنه.
توی این دوره ۱۲ قدم، شما قدم اول رو میایی اگه قدم اول تاثیری داشت باید یه تاثیری نشون بده که بتونی از شرایط مالیش برای خرید قدم دوم استفاده کنی، اگه نداشت اصلاً قدم رو ادامه نده.
دلیل اینکه شما از کلام من تأثیر می پذیرید، بحث فرکانس هست و نه کلام. «فرکانس»، از عمل به آگاهی ها میاد نه از یک سری حرف های قشنگ زدن. هزاران نفر دارن حرف های قشنگ توی اینترنت میزنن چرا شما با اونا ارتباط برقرار نمیکنید؟!
برید ببینید توی کامنتها هزاران نفر نوشتن ما با فلان دوره های مختلف موفقیتی آشنا شدیم بعد که یه ذره مدارمون رفت بالا با شما آشنا شدیم و تازه اونجا شما رو شناختیم هر کدوم از یک طریق مختلف، این چی رو نشون میده؟؟
این اینو نشون میده که وقتی شما روی خودت کار میکنی، روی مدار بالا قرار میگیری افرادی که توی اون مدار قرار میگیرن میان روی خودشون کار میکنن میان بالا تو رو پیدا میکنن، لازم نیست کاری بکنی.
شما برید توی بازار، برید توی صنف های مختلف، پارچه فروش ها، توی هر صنفی توی بازار، طلا فروش ها، ساعت فروشها، آهن فروش ها، برید توی بازار یه قدمی بزنید یه سری مغازه هست اصلا قُلقله هست سرشون، مغازه های بغلی اونها اصلاً پرنده پر نمیزنه، اونجا سوزن بندازی زمین نمیخوره اینقدر که جمعیت هست
خدا وکیلی برید توی بازار شهرتون هر شهری که هستید یه نگاهی بکنید به مغازه ها آخه جاشون که یکیه، جنسشون هم که یکیه، مردم هم که همون مردم هستن، شرایط اقتصادی هم که همون شرایط اقتصادیه، پس قضیه چیه که بعضی ها دارن این خان نعمت الهی رو اینجوری ازش استفاده میکنن؟؟ کرور کرور نعمت و ثروت وارد زندگیشون میشه بقیه دارن همینجوری با حسرت و حسادت به اونایی که موفقن نگاه میکنن توی همون بازار. چند وقت بعدش ورشکست میشن میرن سراغ یه کار دیگه، فکر میکنن کار ایراد داشت، فکر میکنن اون بازاره ایراد داشت، اون مغازه هه ایراد داشت، اون رقیبه نمیذاشت کار بکنن، این تفاوت ها باید به شما یه چیزهایی رو بگه، یه نوع نگاه دیگه ای هست به قول حضرت علی الرزق رزقان یه رزقی هست که تو دنبالش میری. من این جمله رو وقتی اولین بار تو نهجالبلاغه خوندم اصلاً ذهن من متلاشی شد میگه الرزق رزقان ما دو نوع رزق داریم، یه نوع رزقی که تو دنبالش میری، یه رزقی که اون دنبال تو میاد، من گفتم من میخوام یاد بگیرم که چه باورهایی داشته باشم که رزق دنبال من بدوود نه اینکه من بدووام دنبال رزق.
من هیچ چیزی رو برای مخفی کردن نذاشتم من هیچ فوت کوزه گری رو نذاشتم، من آنچه رو که دریافت کردم و آنچه رو که عمل کردم بهش و آنچه رو که باهاش نتیجه گرفتم رو توی دورهها میام میگم، هر چقدر نتیجههای من بزرگتر میشه آگاهی من خالص تر میشه و من میام میگم و این مسیر تا ابد ادامه داره، تا هر وقت که به من الهام بشه و احساس کنم باید گفته بشه، این کارو انجام میدم.
زندگی شما هر روز داره توسط ورودی های ذهنی شما خلق می شه. وقتی داری روی افکارت کار میکنی و کنترل میکنی و افکارت رو آگاهانه جهتدهی می کنی، اتفاقات دلخواه رو خلق می کنی. مثل بدن شما. بدن شما چه جوری کار می کنه؟! هر روز داره غذا رو به عنوان انرژی دریافت می کنه. اگه غذای بد بخوری انرژی بد دریافت میکنی. اگه غذا نخوری انرژی دریافت نمیکنی، ماشین تو داره چه جوری حرکت میکنه؟ این نیست که یکبار بنزینش بزنی بگی ماشین باید تا ابد حرکت کنه. به اندازهای که از ماشین استفاده می کنی، داره سوخت مصرف میکنه، هر وقت خواستی دوباره ازش استفاده کنی باید دوباره سوخت واردش کنی، ذهن هم همینه. همیشه باید بهش ورودی بدی. ورودی خوب بدی نتیجه خوب خلق می کنی.
قانون اینه که باورهای تو هستن که اتفاقات رو دارن رقم میزنن. به محض اینکه روی خودتون به صورت واقعی کار میکنید نتایج میاد. اما نتایج به اندازهای که داری روی خودت کار میکنی. کسی که یک عمر با ترس زندگی کرده، یک عمر با نگرانی، با اضطراب بوده، انتظار بی جایی هست که با یک فایل دیدن مغزش تغییر کنه، برای من هم این اتفاق نیفتاده، ولی به اندازهای که میاد تغییر میکنه، باور هاش رو عوض میکنه، به همون اندازه نتایج شروع میشه، و بعد میفته روی دور و تغییر کردن هی براش راحت تر میشه. چرا؟ چون تمرین کرده، چون تغییر کردن و باورهای خوب ساختن براش راحت تر میشه، نتایج بزرگتر هی راحت تر براش به وجود میاد.
تو مسائل مالی که خیلی هاتون پاشنه آشیل تونه، دلیل اینکه زمان بیشتری میبره به خاطر اینه که باورهای مخرب بیشتری توی ذهنتون هست، خیلی هاتون دیدید در مورد یک موضوعی مثلاً در مورد روابط عاطفی همیشه ترس داشتید، نگران بودید، میایید روی خودتون کار میکنید ولی با یه تلفن بد، با یه اتفاق بد، با یه خبر بد، کل ترس ها با هم برمیگرده، معلومه که به اندازه کافی روی خودت کار نکردی که اینقدر راحت همه چیز تغییر میکنه
میای روی مسائل مالی روی خودت کار میکنی یه ذره اوضاع بهتر میشه با یه نشانه بد از بازار، با یه اخبار بد، یا همکارت میاد میگه اوضاع خرابه، همون اول ترسها برمیگرده دوباره، به همین راحتی با یک خبر کل این داستان دوباره خراب میشه، اگه به این راحتی داستان خراب میشه به این دلیله که زیاد روی خودت کار نکردی، به این دلیل که هنوز باور ها رو درست نساختی، وقتی که باور ها درست ساخته بشه به این راحتی تغییر نمیکنه، ولی چون باورهای منفی درست ساخته شده خیلی خوب، محکم، با پایه و اساس تو مغزت ساخته شده یه ذره که میای خرابش میکنی با یک خبر، دوباره روی این علف های هرز یه ذره کار نمیکنی سریع میزنن میان بالا
چون پایه اش خیلی خوبه. چرا پایه اش خوبه؟ چون خیلی تکرار شده نسل در نسل در نسل تکرار شده، مخصوصاً در مورد مسائل مالی اینارو گفتم که باز قانون رو بهتر درک کنید.
بنابراین دوست داشتم تفاوت ها رو بدونید. برای اینکه قانون همیشه داره کارش رو درست انجام میده، اون که کارش رو درست انجام نمیده خودمون هستیم. وگرنه خداوند بی نقصه، خداوند سریع الاجابه هست، خداوند عالیه، خداوند میگه درخواست کن من همیشه در حال اجابتم: اما به یه شرط، ایمان
به شرطی که ایمان داشته باشی
ایمان رو چی نشون میده؟ از کجا میفهمی یه آدمی ایمان داره؟!
از جای مهر روی پیشونی؟ از ریش بلند؟ از تسبیح؟
نه، از عملکرد می فهمیم.
کسی که بلند میشه و قدم برمیداره، حرکت میکنه، اونجوری که باور داره عمل میکنه. عمل میکنه به آنچه که میگه.
اونایی که عمل کردن، اونایی که باور داشتن، اونایی که ایمان داشتن، این ایمان باعث حرکتشون شده.
با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن بخشی از صحبت های استاد در قسمت نظرات.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است!!197MB58 دقیقه
- دانلود با کیفیت HD607MB58 دقیقه
- فایل صوتی ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است!!51MB58 دقیقه
سلام و صدتا سلام به همه دوستان و به ویژه استاد عزیزم.
من حدود یک هفته اس به سایت سر نزدم.
یعنی در سفر با خانواده عباسمنش در دور دوم بودم که فایل ایمانی که عمل نیاورد….روی سایت اومد،
راستش متوقف شدم
و آنقدر این فایل منو متحول کرد که از همان لحظه بعد از شنیدنش مدام به خودم میگفتم ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و خطاب به خودم گفتم:
زهرا جان خیلی دم از ایمان میزنی و مدام از خدا میخواستی که راهی بهت نشون بده ایمانت رو قوی تر کنی هر روز
خب این گوی و این میدان.
ببینم چکار می کنی؟ قبل از این ماحراها
من از ۲۰ روز قبلش به ذهنم رسیده بود بخاطر بیکاری و شرایط نامطلوب بیام موقتا با پخت شیرینی خانگی ویژه عید یه پولی فراهم کنم و به جای غصه خوردن که کاش پول داشتم دم عیدی لوازم مورد نیازم رو بخرم، بیام یه پولی در بیارم...
با توجه به آموزه های استاد که میگفتن از همونجایی که هستی شروع کن و مثلا از آشپزخونه ات شروع کن
و همینطور به کاری مشغول شو که بهش علاقه داری ی
منم همین کارو کردم
دیدم هنرای زیادی بلدم اما هر کدوم یه وسایلی میخواد که باید بخرمشون اما در مورد شیرینی پزی ۹۰ درصد وسایل اصلی رو دارم
مهم تر از همه هنرش رو هم که بلدم
خب پس چه کاری بهتر از این
با یه مقدار پول کمی که داشتم اما بابرکت
رفتم مواد اولیه پخت شیرینی رو گرفتم
و شروع کردم به کار
بعد از سالها دوری از پخت شیرینی شروعش کار سختی بود
می ترسیدم که خراب بشه و همون پول اندک هم از بین بره
ولی مدام با خودم تکرار می کردم : ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.
از طرفی آن زمانی که من شیرینی میپختم
دستپختم زبانزد فامیل بود
و اصلا اون زمان ها این سایت ها و آموزش های رسانه ای نبود که آموزش بدن
و من خودم آزمون وخطا یاد گرفته
و توی یه دفتر همه رو یادداشت کرده بودم
دفتری که از سن ۱۲ سالگی بخاطر علاقه زیاد به آشپزی و شیرینی پزی درست کرده بودم
و مثل یه گنج گرانبها توی خانم های فامیل دست به دست شده بود….پس بازم هم می تونم بهترین شیرینی رو بپزم و شروع کزدم
خلاصه سینی اول و دوم کلا خراب شد
بدجوری تو ذوقم خورد و برای یه لحظه حس بدی شدم
اما سریع گفتم مهم نیست
مهم اینه من جرات کزدم و ایده ام رو به اجزا گذاشتم
منی که بعد از ۳ سال بیکاری نا پیوسته
و بعد از یک دوره بیماری صعب العلاج و افت اعتماد به نفس و عزت نفس
حالا اینقدر توانایی هامو میبینم که دست بکار بشم و تنها پولی رو که دارم رو سرمایه کارم کردم
عالیه . واقعا عالی شدم که غرور بیجا و باوزهای غلط رو کنار گذاشتم و میخوام از طریقم هنزم پول دربیارم..و دستم جلوی کسی دراز نباشه
و بدین تزتیب حالمو خوب کردم اما ادامه ندادم و
گفتم باشه ادامه کار فردا
صبح فردا که از خواب پاشدم
فوق العاده حس خوب داشتم
یاد حزفای استاد در مورد خدا افتادم….و از خدا خواستم که مشکل کارم رو بهم بگه
به دلم افتاد مشکل از فرگاز باشه
با اونکه روز جمعه بود
از ۱۱۸ شماره نمایندگی شرکتی که فر رو ازش خریده بودیم گزفتم(
البته مربوط به ۲۰ سال قبل بود) زنگ زدم و یه آقای جواب داد و راهنماییم کرد در حین صحبت متوجه شدم
می تونم با یه جابجایی سینی مشکل رو حل کنم. خیلی خوشحال شدم
و دوباره خمیر گرفتم و این بار عالی شد
خیلی خوشحال شدم
شاید برای شما معمولی باشه
اما بزای من معجزه بود …منی که در این چتدسال اخیر استقلال مالیم رو از دست داده و از شروع هر کسب و کاری ناامید شده بودم
حالا از اقدام به عمل خودم لذت می بردم
روز شنبه اولین فروشم اتفاق افتاد
و دیروز هم دوتا دوستام اومدن و بعد از تست مزه ها سفارش خوبی دادن
خدا رو هزار بار شکر میکنم که موفق شدم آگاهی هایی رو که کسب کردم به مرحله عمل بذارم
همه میگن
کانال بزن و تبلیغ کن
میگم
من فرصت تلگرام و کانال رو ندارم
چون ایده اصلی من یه کار ذهنیه که باید روش کار کنم .
اما واسه اینکار خدا برام مشتری میفرسته
من فقط باید روی کارم تمرکز کنم
کار سخت تبلیغ رو به عهده خدا گذاشتم
کار آسونه هم با من البته این حرف رو هم از استاد یاد گرفتم.??
راستی یه چیز خیلی مهم دیگه
توی یکی از روزهای سفر استاد گفتن
اگر واسه شروع کسب و کارت قرض می کتی
یعتی تو حتی لیاقت اون پول اولیه سرمایه گذاری رو نداری..
و من هر وقت یادم می افتاد که هیچ پولی واسه خرید مواد اولیه ندارم
به فکر قرض کردن می افتادم حرف استاد یادم می افتاد
و میگفتم خدایاااا
یعنی من حتی لیاقت همین پول کم رو تدارم؟!
و این برام ناراحت کننده بود
و تا ایتکه برای اولین بار در عمرم
من چندین هدیه روز زن از سمت افرادی از خاتواده ام گرفتم که اصلا سابقه نداشته اهل بخشش و هدیه دادن باشن
نمی دونین چقدر خوشحال شدم
چون اصلا انتظارش رو نداشتم
بخصوص که هدیه ها نقدی بود و شد سرمایه شروع کارم
و این ها همه برای من نشانه و آیه است از سمت پروردگارم
که من در مسیر پیشرفتم
و هر روز بیش تر از پیش لایق نعمت های خداوتدی ام.
خیلی دوست داشتم تجربه خودم رو
اینجا بنویسم
شاید موجب کمک به افرادی بشه که زندگی شدن شبیه به منه....
استاد عزیزم
بابت آگاهی های که به اشتراک میذاریت
بی اندازه سپاسگزارم?????
سلام دوباره به دوستان
بچه ها الان من دوباره کامنتم رو خوندم و متوجه شدم بخاطر خستگی که موقع ثبت دیدگاه هم داشتم ،نکته های مهمی رو نگفتم
و اون این بود که وقتی فایل دوست داشتنی و معرکه ” ایمانی که عمل نیاورد” روی سایت قرار گرفت من همون روز اول تا تونستم شنیدم
نمیدونم چندبار
ولی هربار که فایل به انتها می رسید من دوباره پلی می کردم و دوباره از اول گوش می کردم
و مدام با خودم زمزمه می کردم
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است…
دقیقا فرداش با خودم گفتم خب
حالا باید ثابت کنی به خدا ایمان داری ، البته به خودت ثابت کنی
به خودم گفتم چطوری ثابت کنم؟
جواب اومد
مگر نمیخواستی شیرینی بپزی واسه فروش
خب بسم الله…
ذهنم گفت پول میخواد و تو پولی واسه خرید مواد اولیه نداری
و با این گرونی مواد غذایی چطوری خرید کنم!!
جواب اومد:
مگر استاد عباسمتش توی سفر نگفت
کارای سخت رو بده اون دوست جون جونیت انجام بده و کارای آسون رو هم خودت
خب مگر نمی گی خدا دوستته
پس بسم الله شروع کن
وای خدایا این آقایی که فرستادی منو راهنمایی کنه دیگه کی بوده؟
منظورم استاد عباسمنشه عزیزمه
با حرفاش جای هیچ توجیح و بهانه ای نیست….
گفتم چشم!
من کارای آسون رو انجام میدم و می رم فرگاز رو که مدتهاست ازش استفاده نشده تمیز میکنم ، قالب های قدیمی شیرینی رو از تو انبار درمیارم میشورم خشک می کنم و آماده می ذارم. و همینطور صفحه های شیرینی پزی و بقیه وسایل مورد نیاز….
و گفتم خدایا اینکارا با من و
تهیه پول خرید مواد اولیه با تو
بچه ها
واسه هر وسیله ای که آماده می کردم از اعماق دلم سپاسگزلر بودم
حتی واسه ملافه های کهنه و قدبمی که من کف آشپزخونه انداختم تا وقتی شیرینی می پزم
فرشم کثیف نشه هم از خداوند تشکر می کردم.
نمیدونین با چه شوقی کار می کردم
اما این وسط نحواها هم بیکار نبودن
یکی تا می فهمید همچین قصدی دارم
میگفت: تو اصلا رفتی قیمت کنب ببینی با این گرونی اصلا صرف می کنه واسه فروش شیرینی تولبد کنی؟
برادرم که همیشه تو دل آدمو خالی می کنه
وقتی دید تو انبار دنبال وسایل و ابزار می گردم گفت
با این بازار خراب و گرونی کی شیربنی میخره؟؟؟
رفتم سر کوچه مون مواد اولیه رو قیمت بگیرم، فروشنده گفت خانم
امسال هیشکی شیرینی نمی پزه چون بازار خیلی خرابه…(در ضمن اجناسش هم بی کیفیت بود)
با تعجب نگاش کردم و گفتم
ملت ما از این حرفای بیخود زیاد میزنن و ته دلم گفتم
خدایا هروقت زمان خرید شد منو به بهترین فروشنده و مغازه و بهترین و با کیفیت ترین جنس راهنمایی کن…
میدونین این نجواها اصلا و ابدا منو دلسرد نکرد . دلم بدجوری قرص و محکم بود
و تا میخواست بترسم سریع جمله استاد رو زمزمه می کردم
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است وقتی همه ابزارها رو شستم و خشک کردم و کف آشپزخانه چیدم حتی رفتم دفتر شیرینی پزی ام که مربوط به سالها پیشه و دیگه فسیل شده رو آوردم و کنار وسایل گذاشتم.
یه حس خوب و عالی داشتم
حس عمل کردن
حس انجام وظیفه به نحو احسن
حس خوب ایمان عملی داشتن
حس خوب دوستی با خدا
خدایی که میگه بنده عزیزم
اصلا لازم نیست تو کارای سخت رو انجام بدی خودم انجام میدم.
حس خوب اعتماد به خدا
حس قشنگ رد شدن از نجواها
حس خوب نشنیدن حرف های مفت…
و بعد خیلی زود معجزه اتفاق افتاد
و من هدیه های نقدی رو پشت سرم هم گرفتم…. به قول استاد بووووم بووووم اتفاقات خوب افتاد….
و چقدر شیرینه زندگی اینجوری
و چقدر راحته زندگی با همچین خدایی
و چقدر لذتبخشه کار با همچین قوانینی…
و چقدر و چقدر و چقدر این خدایی که داریم دوست داشتنی و قابل اعتماده…
بچه ها… همه این ماجرای من معجزه اس بخدا…چون خدا کارا رو انجام میداد..
مثلا منو به فروشگاهی راهنمایی کرد که بهترین و با کیفیت ترین جنس رو داشت
اما با قیمتی پایین تر از جاهای دیگه
و چقدر تیم فروشش مودب با فرهنگ و خوش برخورد بودن
آدم از خرید کردن تو همچین فروشگاه با کلاسی لذت می برد.
من تو این شهر بزرگ شدم
اما تا قبل از این از وجود همچین فروشگاهی که فقط مواد اولیه قنادی داشته باشه و بصورت یه مارکت بزرگ و مجهز و تعداد زیاد فروشنده باشه بی خبر بودم.
خلاصه بچه ها
این مسیر، مسیر عشق مسیر دل دادگی، تو این مسیر این حرف استاد که میگه: بچه ها شما کار خودتون رو انجام بدین شما باورها تون رو درست کنین بعد خدا بقیه کارا رو انجام میده
رو با تمام وجودم درک کردم.
و در ضمن با خدا یه تقسیم کار دوباره انجام دادم…
قرار شده من با تمام توانم تلاش کنم شیرینی با کیفیت و عالی بزنم و کار فروش هم با خدا باشه
دوستان گل گلابم.استاد عزیزم
خانم شایسته عزیزم.
خیلی دوست تون دارم بخدا
راستش من به دلم افتاد بیام در ادامه این ماجرای شیرینی پختنم تجربیاتم رو بگم
و درس هایی که در طول کارم پیش میاد یا اتفاقاتی که موجب میشه باورهای منفیم رو بفهمم بیام و با شما به اشتراک بذارم.البته با اجازه استاد و بچه های فنی سایت
دوستان
دیروز اتفاقاتی افتاد که من متوجه یه باور مخرب شدم
و همچنین متوجه یک مسئله خیلی ظریف و نامحسوس در زمینه ایمان عملی .
قضیه از این قراره که
چند روز اول شروع کارم بخاطر آرامشم و تمرکزم روی کار دستپختم عالی میشد و و همون روزای اول چندتا مشتری جذب کردم چون مدام با خودم زمزمه می کردم من کارم رو درست انجام میدم و فرستادن مشتری هم کار خداست و من اصلا بهش فکر نمیکنم.
البته به چندتا از دوستان و فامیل اطلاع دادم که دارم شیرینی خشک ویژه عید تولید میکنم .
تا اینکه بعد از چند روز متوجه شدم کار به تنهایی سخته و من هم باید خمیرکنم و وردنه بزنم و پهن کنم و هم قالب و هم مواظب فر باشم( البته بگم که با وجود تنهاییم کیفیت محصولاتم عالی عالی شده بود)
با خودم گفتم این کار سخته تنهایی نمیشه کاش کسی باشه کمکم کنه
و یکی دو روز تو این فکر بودم
و اتفاقا به افرادی فکر کردم که این وقت رو داشتن و البته پیش خودم گفتم اگر بیان منم یه جوری از خجالت شون درمیام و واسه عیدشون شیرینی رایگان میزنم.
و این افرادی که من بهشون فکر کردم یکی فامیل و دیگری دوست ۲۰ ساله من بود که از دوره راهنمایی باهاش آشنا شده بودم. آدمهایی خیلی خوبی و مهربون اما به شدت منفی باف و بخاطر شرایط مالی شون مدام شکایت داشتند و همه رو جز خودشون رو مقصر میدونن..
و من که بهشون فکر کردم اونا هم تماس گرفتن و گفتن ما میایم کمک…
اما حواسم بود که اینا بیان حتما از مشکلات و مسایل شون حرف خواهند زد واسه همین نقشه کشیدم بیان منم لب تاپ رو روشن میکنم و یکی از فایل های استاد رو واسه شون میذارم و اینجوری هم اونا رو کنترل میکنم هم اونا از حرف های استاد تاثیر می گیرن و روی خودشون کار میکنن و شاید اونا هم بیان تو خط استاد…
اما همه چی یه جور دیگه پیش رفت. من فایل قانون جذب در قرآن رو پخش کردم امادیدم براشون جذابیتی نداره و مدام وسط فایل حرف میزنن..
فایل رو استاپ کردم و با خودم گفتم من بیخودی واسه شون انرژی میذارم .و اونا هم طبق معمول وسط کار از گرونی و دولت و … می نالیدن و من هم هی نگران که ورودی های ذهنمو کنترل کنم و چطوری بحث رو منحرف کنم.
و نتیجه اینکه
بخاطر تغییر احساس آرامشم به اضطراب .کلی از شیرینی ها خراب شد و به اضافه اتفاقات ریز و درشت منفی دیگه…
که نمیخوام روشن تمرکز کنم و توضیح نمیدم.
اما دوستان این تضاد خواسته من رو شفاف تر کرد
و اون اینکه من نمیخوام هم فرکانس ادمهای منفی باشم هر چند که اونا هم خون یا دوست ۲۰ ساله صمیمی باشن
دوم اینکه متوجه شدم من یه شرک خیلی ظریف داشتم و وقتی نیاز به کمک داشتم از خداوند درخواست نکردم بهترین کمک رو برام بفرسته و خواستم خودم واسش برنامه بریزم و گند زدم
سوم اینکه
متوجه شدم
من درظاهر میگم که دیگه باور منفی چشم زخم رو ندارم و این فقط یه ادعا بوده و لازمه حتما و حتما روش کار کنم چون این از اون باورهای خیلی ریشه دار و پررنگ در ذهن خانواده ماست..
مورد مهم دیگه هم اینه که من یاد یکی از نکات مورد تاکید استاد عزیزم افتادم
که تلاش نکنید کسی رو تغییر بدین یا بخواین از بدبختی نجات شون بدین
چون خودتون هم درگیر مشکل میشین که من این مورد رو با تمام وجودم درک کردم.
و البته و البته کلی نتایج خوب و عالی هم بدست آوردم .
درسته ضرر مالی کردم و کلی خمیر خراب شد اما واقعا می ارزید تا من متوجه این موارد مهم بشم و اراده ام رو بیش ترازقبل جزم کنم تا در مسیر عباسمنشی هاباقی بمانم وبه درس های استاد بیش تر از قبل عمل کنم.
دوستان خووبم هر روز که میگذرد بیشتر و بیشتر متوجه این اصل و قانون میشم.
ما موجودات فرکانسی بوده و توانایی خلق زندگی مان را داریم و باید مسئولیت همه اتفاقات زندگی مان را بپذیریم.
خیلی خیلی خوشحال که اقدام به عمل کردم تا بدین وسیله هرچه بیشتر و بیشتر درس های استاد رو تمرین کنم و در هر مرحله گفتاری از استاد به خوبی بر من روشن شده و با تمام وجودم میفهمم و احساس میکنم اگاه تر و منسجم تر میشم.
استاد خووبم مرسی که هستی
دوستت دارم.
خانواده عباسمنشی ها دوست تون دارم
و هر روز بیش تر از قبل قدرتون رو میدونم.
همواره در پناه الله یکتا باشید
سلام به همه دوستان
و سلام به استاد عزیز
من دیشب وقتی این فایل رو شنیدم هنگ کردم
و از اونجایی که ساعت از دو بعد از نیمه شب هم رد شده درج دیدگاه رو موکول کردم به امروز…
استاد داشتم میگفتم من هنگ کردم اونقدر هنگ بودم که اصلا متوجه صدای بلند گوشیم نبودم و احساس کردم همسایه طبقه پایین بخاطر صدای گوشی من بنده خدا بدخواب شده
و البته خواب خودمم کلا پرید.
چی بگم؟….
راهی نیست جز اعتراف به تنبلی،
اعتراف به عادت…
و اعتراف به اینکه من وانمود میکردم
دارم روی خودم کار میکنم
والا بعد از ۷ الی ۸ ماه شنیدن فایل های رایگان باید قدرت خرید دوره جدید رو پیدا می کردم!
پس اعتراف کنم کار نکردم و ایمانم عملی به همراه نداشته
و ایمان به خدا فقط لغه لغه زبانم شده…..!
دقایقی پیش داشتم کتاب عزت نفس ناتانیل براندن رو میخوندم که صحبت از پذیرش احساسات منفی و ترس ها و اشتباهات هست.
و من هم باید بپذیرم کم کاری کردم
ایمانم به عمل کمی منجر شده
و روی ترس هام کار کمی کردم.
و حالا چه باید کرد؟
البته من از صبح درگیرم با خودم و زمزمه کلامم و ذهنم این حرف استاد شده:
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.
و خوب فکر کردم راه های نشتی ایمانم کجاست؟
کجا داره نشت میکنم و من خبر ندارم
و به نتایج خوبی رسیدم
که میخوام براتون بگم:
دوستان
شرایط من جوریه که واسه آشپزی باید بیام طبقه پایین که مادرم و برادرم هستن
و غذایی درست کنم که همه باهم بخوریم
و این دو نفر می تونم بگم
نماد مجسم نگرانی و کمبودن
که هیچ تلوزیون هم مدام روشنه
و تو این دو الی سه ساعتی که در شبانه روز من پایینم در معرض برنامه های مخرب تلوزیون هستم. هر چند که من تلاش داشتم که به بهانه های مختلف حداقل کانال رو عوض کنم
و یا ساعت آشپزی رو جوری ردیف کنم که به روشن بودن تلوزیون برنخورم
اما صد درصد موفق نبودم
و هروقت کنترل ذهنم خوب نبوده به محضی که اومدم طبقه پایین خوردم به وقت اخبار یا یه فیلم و برنامه خیلی خیلی منفی
و جز نگرانی شدن از پیامدهای این موقعیت ها
چیز دیگه ای نصیبم نشده و یا اینکه با برادرم سر خاموش کردن تلوزیون بحثم شده و بیشتر در مدار اشتباه قرار گرفتم.
خلاصه
یاد کیف های گردنی افتادم که واسه مدارک مهم هست ومیدن زائرای عربستان و عراق گذرنامه شون رو بذارن توش تا گم نشه
و تصمیم گرفتم که یه گردنی اینجوری درست کنم و موقع آشپزی
موبایلم رو بذارم توش و با هنزفری فایل های رو که میخوام گوش کنم.
و اینجوری جلوی ورودی های منفی رو بگیرم
و مانع نشت باورهای مثبتم بشم و از این جوانه های تازه کاشته شده بهتر محافظت کنم.
و امروز از برکت فایل جدید استاد
یه تغییر رفتار عالی هم داشتم.
ماجرا این بود که
دیشب رفتم خرید لوازم شیرینی پزی و خورده نداشتم که به فروشنده بدم
گفت اشکالی نداره بعدا میارید..
امروز صبح هم رفتم خرید لوازم شیرینی پزی اما از یه مغازه دیگه ای که ارزان تر میده
موقع برگشت یادم افتاد که برم باقی پول فروشنده دیشبی رو بدم اما یادم افتاد دستم کیسه آرد و شکر و…
و فروشنده ببینه ناراحت میشه شاید بگه چرا از من نخریدی.. به ذهنم رسید که خب نمیرم بعدا پولشو میدم
اما باز یادم اومد که دقیقا سر راهمه و من از جلوی مغازه اش رد میشم . نکته جالب اینجاست که
به ذهنم رسید ر
تغییر مسیر بدم و از یه کوچه دیگه برم خونه..
ناگهان به خودم اومدم
من چکار دارم میکنم؟
چرا باید تغییر مسیر بدم؟
چرا باید نگران ناراحتی اون مغازه دار بشم؟
و متوجه شدم
که یه احساس گناه خیلی ظریف در کاره
همون احساس گناه آشنای کودکی که والد درون میگفت تو باید تایید همه رو به دست بیاری و در غیر اینصورت گناهکاری…
از این آگاهی خیلی خوشحال شدم
و رفتم سمت مغازه اش و تسویه حسابم رو انجام دادم.
شاید این ماجرا برای شما خنده دار یا تعجب برانگیز باشه
اما من از این مدل تجربه ها زیاد دارم
و خیلی جاها نباید احساس گناه میداشتم و داشتم
و مثل خوره عزت نفسم رو خورده…
خب
اینم تجربه امروز من
دوست داشتم با شما به اشتراک بذارم
برای همه شما آرزوی موفقیت میکنم
سلام دوست عزیزم٫
ملیحه جان از توجه ات ممنون و سپاگزارم و از اینکه خداوند به من توفیق بودن در میان شما بزرگواران را عطا نموده بسیار سپاسگزارم٫
از اینکه وقت گذاشتید برای خواندن دیدگاهم از شما ممنونم٫
من هم برای شما بهترین ها را از الله یکتا درخواست میکنم٫
سلام آقای جاوید عزیز
دوست خوبم کاملا درست می فرمایید و چه زیبا اشاره نمودید .
خوشحالم که در میان شما دوستان خوبم هستم. باور کنید روز به روز که می گذرد قدر و ارزش بودن در میان شما خوبان بیشتر و بیشتر بر من آشکار میشود.
از خداوند برای شما بهترین ها رو میخواهم
سلام آیدای عزیزم
خدا رو شکر که تجربه من برای شما مفید بوده و خوشحالم که حال دل تون خوب و عالی هست.
آیداجان دقیقا اللن یادم نیست کدام فایل بود .تلاش میکنم یادم بیاد و روز سفرش رو خدمت تون میگم.
بازم تشکر از لطف و توجه شما دوست عزیزم.
همیشه شاد باشی
سلامت و ثروتمند
سلام علیرضای عزیز.
خدا رو شکر در میان شما خوبان مثبت اندیش و پیروان خط الله یکتا هستم.
منم برای شما ارزوی پیشرفت روز افزون در همه زمینه ها را دارم
سلام طیبه جان
دوست عزیز و هم فرکانسی من
نعمت وجود شما درشرایط کنونی جامعه و آدمهای اطراف مون یکی از الطاف خداوندی است و همین جا از استاد عزیزمون که ما رو گرد هم آوردن تشکر میکنم.
ارزو میکنم عمرش خیلی خیلی طولانی باشه و شمع وجودش هر روز پرنورتر و هادی تر باشد.
طیبه جان
منم برات از خداوند شادی ثروت و سلامتی آرزو میکنم