ایمانی که عمل نیاورد‌، حرف مفت است!!

در این فایل استاد عباس منش در مورد تجربیات خود در به کارگیری قانون صحبت می کند
واقعیت این است که افراد بسیار زیادی نگاه فانتزی به قوانین کیهانی دارند. آنها فقط به عنوان یک قرص مسکن به این قوانین نگاه می‌کنند. آنها نمی خواهند از این قوانین به عنوان پایه و اساس زندگی خود استفاده کنند.

اما استاد عباس منش در این فایل با بیان داستانی در مورد زندگی خود‌، کاملا واضح و شفاف توضیح می‌دهد که چطور این قوانین را در عمل اجرا کرده، چطور بر ترس هایش غلبه کرده و چطور ایمان به خدا را در وجودش نهادینه کرده است.

موضوع اینجاست که افراد زیادی به صورت بنیادین باور نمی کنند که افکار و باورهای شان در حال خلق شرایط بیرونی زندگی شان است. آنها نمی‌توانند بپذیرند که تمام کنترل زندگی در دستان خودشان است.
آنها این قانون ساده را باور نمی کنند که اگر بتوانید افکارتان را و کانون توجه‌تان را کنترل کنید می توانید زندگی خود را به شکلی که میخواهید خلق کنید.

استاد عباس منش در این برنامه با توضیحات فراوان سعی می‌کند به شما کمک کند که این قانون را باور کنید از آن استفاده کنید تا در آن به مهارت برسید.


متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:

بعضی از دوستان قانون رو درست درک نکردند. من صدها فایل به صورت رایگان روی سایت قرار دادم. هر کدوم از این فایلها رو اگه درست درکش کنید شرایط زندگیتون به طور کاملا محسوس تغییر میکنه. اگه زندگیتون تغییر نکرده به این دلیله که اون حرفا رو باور نکردین.

نگاه خیلی از دوستانی که نتایج خیلی بزرگی توی زندگیشون نمیگیرن اینه که این حرفها حرفهای فانتزیه، حرفهای خیلی قشنگیه و فقط مثل یه قرص مسکن بهش نگاه می کنن اما هیچ باوری وجود نداره، در نتیجه هیچ عملی وجود نداره.

اون دوستانی که توی مسیر با من ادامه دادن و نتایج بزرگ گرفتن و همیشه با ما هستن این حرفها رو باور کردن، نتیجه گرفتن، اگه از فایل های رایگان یا از دوره های مختلف که روی سایت هست استفاده کردی و تغییری در زندگیت رخ نداده حالا تغییر در تموم جنبه ها، سلامتی، روابط و ثروت تغییر محسوسی رخ نداده به این دلیله که این حرفارو باور نکردی، مثل یه روزنامه نگاه کردی بهشون، مثل یه آهنگ گوششون کردی، مثل یک فیلم نشستی پاش و نگاهش کردی.

یه تجربه از خودم می گم:  وقتی که برای اولین بار این نکته رو فهمیدم که افکار من داره اتفاقات منو رقم میزنه، برای من دیگه تموم شد.

گفتم اگه قانون اینه، من شروع میکنم به تغییر زندگیم؛ شروع میکنم به داشتن آرزو؛ من شروع میکنم به داشتن خواسته؛ من شروع میکنم به خلق زندگیم اونجوری که میخوام؛

از لحاظ مالی هم من برای تغییر زندگیم و تغییر باورهای محدودکننده ام کلی هزینه کردم. توی همون شرایطی که شرکتمون درآمدش کم بود هزینه‌های زندگی هم بود، یه مبلغ کمی میموند رو کتاب می خریدم.

از همون اول به اندازه‌ای که عمل میکنی جواب میگیری. حالا جواب بزرگتری می خوای، باید بیشتر و بهتر به قانون عمل کنی.

مثل پیانو هست هرچقدر بیشتر تمرین میکنی بهتر میتونی کار کنی. مثل هر ورزش دیگه ای، مثل هر ساز دیگه ای، مثل نقاشی، مثل هر کار دیگه ای، وقتی روی قانون بیشتر کار میکنی مهارتت بیشتر میشه. به همین دلیل هم وقتی اومدم آمریکا چیزی با خودم نیاوردم، هیچی با خودم نیاوردم.

دوستانی که مهاجرت کردن میدونن میان کلِ زندگی‌شون رو میفروشن و تبدیل میکنن به پول و دلار و بلند میشن مهاجرت میکنن. من نه، من هرچی که داشتم گذاشتم گفتم اگه قانون اینه که میام خلقش میکنم.

چون من قبلاً توی مهاجرت از بندرعباس به تهران این کارو کرده بودم. به این فکر کنید که چطور من دارم از قانون استفاده میکنم، از این قانونی که دارم فریادش میزنم توی آموزش هام و نتایج من رو هم شما دارید می بینید که بین میلیون ها سایت-بدون هیچ تبلیغی- این حد از افراد میان توی سایت و دوره های من رو می خرن و از نتایجشون می نویسن و به محض اینکه یه فایل جدید می گذارم اینهمه نظر میاد روی سایت اون هم بدون اطلاع رسانی و تبلیغ؟!!

اونهم توی زمانی که همه دارن تبلیغات میکنن، هر کسی یه چیزی داره میره توی بوق و کرنا میکنه، هزاران سایت تبلیغ میکنه!

دوستانی که توی حوزه کاری ما هستن میلیون ها میلیون تومان فقط توی هفته تبلیغ میکنن، توی کانال های تلگرامی، صفحه های اینستاگرامی، سایتها، رادیو، تلویزیون.

چی میشه یه آدمی نه اصلن تبلیغاتی داره، نه اصلاً کار خاصی میکنه، نشسته و این حد از مخاطب عاشقانه میان از برنامه هاش استفاده میکنن، پول میدن میخرن محصولاتش رو، بدون اینکه یک ریال تبلیغ کنه، بدون اینکه یک ریال برای این کار اصلاً خودش رو به زحمت بندازه، اونم در حالی که همه تون میدونید که همه به خاطر یه لقمه نون چه جوری دارن میدوئن، اونایی که قانون رو بلد نیستن

اینا باید به شما یه سری چیزها رو یاد بده باید به شما یه سری چیزها رو بگه، یه تفاوتی هست، اتفاقاتی داره میفته، اون باور و ایمانی که من داشتم این نتایج رو برای من رقم زده اینا باید به شما بگه که یه نوع اتفاقات دیگه هم میتونه بیفته توی همین شرایط، توی همین روزها، میتونه یه جور دیگه باشه.

من کسی هستم که نتایج زندگیم داره ثابت میکنه صحت طرز فکرم رو.

مگه من فقط دارم توی دنیا این کارو انجام میدم، چرا نتایج من اینقدر متفاوته؟ چرا افراد اینقدر عاشقانه میخوان دوره‌ها رو تهیه کنن؟ چرا اینقدر بچه هایی که دوره های قبلی رو تهیه میکنن میان برای دوره‌های بعدی و قبل از اینکه یه دوره آماده بشه صدها بار از طرق مختلف درخواست میکنن که دوره جدید آماده بشه.

نمیدونم نگاهتون چه جوریه؟ نمیدونم چطور دنیای اطرافتون رو میبینید؟

ولی این اتفاقات باید به شما بگه یه چیز متفاوتی داره اینجا گفته میشه، یه اتفاق متفاوتی از اطرافتون داره میفته، بزرگترین برند ها صبح تا شب دارن تبلیغ میکنن، میلیاردها دلار داره هزینه تبلیغات میشه، من گفتم اگه باورهام داره کارها رو انجام میده نیازی نیست من تبلیغ کنم، من خودم رو توی مدار مناسب قرار میدم خداوند همه کارها رو انجام میده، من نیازی نیست که برم داد بزنم بیایید این فایل هست این برنامه هست نه من نیازی نیست این کارو بکنم.

من اومدم یه قانون ساده گذاشتم گفتم این قانونی که خداوند توی قرآن بارها و بارها گفته که زندگی ما توسط خودمون فقط خلق میشه، توسط خودمون داره ایجاد میشه و بارها و بارها توی قرآن خداوند به شیطان میفرماید که تو هیچ تسلطی بر بندگان من نداری، اونی که بندگی منو میکنه که تاج سر توعه، تو که کاریش نمیتونی بکنی،

وقتی من گفتم آقا اگه داستان اینه که من دارم خلق میکنم زندگیم رو، پس میشینم خلق میکنم زندگیم رو. کل کار اینه که بتونم افکارم رو کنترل کنم، کل دوره های من بِیسش همینه⚜

من هیچ وقت ادعا نمیکنم توی دوره هام چیز جدیدی میخوام بگم، هیچ وقت من این ادعا رو نداشتم، ولی این ادعا رو میکنم که هر دوره‌ای برای خودم کلی باورهای بهتر ایجاد میکنه، کلی مسیرو صاف تر میکنه، مثل همون بحث تمرین پیانو هست. هر دوره‌ای داره دست های منو آماده تر میکنه. من اصلاً یه سخنران نیستم، من انگیزش بخش نیستم، من عمل کننده به یک سری قوانین هستم و افراد از فرکانس من، از نتایج من به این آگاهی ها میرسن و اونها هم عمل میکنن و نتیجه میگیرن. یعنی اصلاً نگاه من این نیست که بیام برای شما یه سری حرف های قشنگ بزنم خودم برم یه جور دیگه زندگی کنم بگم من به عنوان بیزینس دارم به این قضیه نگاه میکنم . من با این آگاهی‌ها زندگی میکنم، هر کسی که عباس منش رو باهاش یک ساعت بوده باشه میدونه که عباس منش این نحوه زندگیشه، این روش زندگیشه، نتایجش هم مشخص میکنه، در تمام ابعاد مشخص میکنه.

بنابراین دوره های من برای همه نیست، برای اونایی که آمادگیش رو دارن.

به همین دلیل هم ما تبلیغی نداریم جایی. اونایی که توی مدار هستن خودشون ما رو پیدا میکنن، هیچ وقت من برای همه صحبت نمیکنم، برای اونایی که آمادگی دارن. اونایی که آمادگی دارن اونایی هستن که تمرین ها رو جدی میگیرن، باور میکنن و نتیجه میگیرن.

محصولات من برای فردی هست که همون ایمان شروع کار منو داشته باشه. اگه میخواد به عنوان یه چیز فانتزی نگاه کنه یه مدت حالش خوب بشه، مُسَکن باشه براش، من نمیخوام باهاش کار کنم، مبلغ و هزینه های دوره های من برای کسیه که بتونه اون مبلغ رو پرداخت کنه.

 توی این دوره ۱۲ قدم، شما قدم اول رو میایی اگه قدم اول تاثیری داشت باید یه تاثیری نشون بده که بتونی از شرایط مالیش برای خرید قدم دوم استفاده کنی، اگه نداشت اصلاً قدم رو ادامه نده. 

دلیل اینکه شما از کلام من تأثیر می پذیرید، بحث فرکانس هست و نه کلام. «فرکانس»، از عمل به آگاهی ها میاد نه از یک سری حرف های قشنگ زدن. هزاران نفر دارن حرف های قشنگ توی اینترنت میزنن چرا شما با اونا ارتباط برقرار نمیکنید؟!

برید ببینید توی کامنتها هزاران نفر نوشتن ما با فلان دوره های مختلف موفقیتی آشنا شدیم بعد که یه ذره مدارمون رفت بالا با شما آشنا شدیم و تازه اونجا شما رو شناختیم هر کدوم از یک طریق مختلف، این چی رو نشون میده؟؟

این اینو نشون میده که وقتی شما روی خودت کار میکنی، روی مدار بالا قرار میگیری افرادی که توی اون مدار قرار میگیرن میان روی خودشون کار میکنن میان بالا تو رو پیدا میکنن، لازم نیست کاری بکنی.

شما برید توی بازار، برید توی صنف های مختلف، پارچه فروش ها، توی هر صنفی توی بازار، طلا فروش ها، ساعت فروشها، آهن فروش ها، برید توی بازار یه قدمی بزنید یه سری مغازه هست اصلا قُلقله هست سرشون، مغازه های بغلی اونها اصلاً پرنده پر نمیزنه، اونجا سوزن بندازی زمین نمیخوره اینقدر که جمعیت هست

خدا وکیلی برید توی بازار شهرتون هر شهری که هستید یه نگاهی بکنید به مغازه ها آخه جاشون که یکیه، جنسشون هم که یکیه، مردم هم که همون مردم هستن، شرایط اقتصادی هم که همون شرایط اقتصادیه، پس قضیه چیه که بعضی ها دارن این خان نعمت الهی رو اینجوری ازش استفاده میکنن؟؟ کرور کرور نعمت و ثروت وارد زندگیشون میشه بقیه دارن همینجوری با حسرت و حسادت به اونایی که موفقن نگاه میکنن توی همون بازار. چند وقت بعدش ورشکست میشن میرن سراغ یه کار دیگه، فکر میکنن کار ایراد داشت، فکر میکنن اون بازاره ایراد داشت، اون مغازه هه ایراد داشت، اون رقیبه نمیذاشت کار بکنن، این تفاوت ها باید به شما یه چیزهایی رو بگه، یه نوع نگاه دیگه ای هست به قول حضرت علی الرزق رزقان یه رزقی هست که تو دنبالش میری. من این جمله رو وقتی اولین بار تو نهج‌البلاغه خوندم اصلاً ذهن من متلاشی شد میگه الرزق رزقان ما دو نوع رزق داریم، یه نوع رزقی که تو دنبالش میری، یه رزقی که اون دنبال تو میاد، من گفتم من میخوام یاد بگیرم که چه باورهایی داشته باشم که رزق دنبال من بدوود نه اینکه من بدووام دنبال رزق.

من هیچ چیزی رو برای مخفی کردن نذاشتم من هیچ فوت کوزه گری رو نذاشتم، من آنچه رو که دریافت کردم و آنچه رو که عمل کردم بهش و آنچه رو که باهاش نتیجه گرفتم رو توی دوره‌ها میام میگم، هر چقدر نتیجه‌های من بزرگتر میشه آگاهی من خالص تر میشه و من میام میگم و این مسیر تا ابد ادامه داره، تا هر وقت که به من الهام بشه و احساس کنم باید گفته بشه، این کارو انجام میدم.

زندگی شما هر روز داره توسط ورودی های ذهنی شما خلق می شه. وقتی داری روی افکارت کار میکنی و کنترل میکنی و افکارت رو آگاهانه جهت‌دهی می کنی، اتفاقات دلخواه رو خلق می کنی. مثل بدن شما. بدن شما چه جوری کار می کنه؟! هر روز داره غذا رو به عنوان انرژی دریافت می کنه. اگه غذای بد بخوری انرژی بد دریافت میکنی. اگه غذا نخوری انرژی دریافت نمیکنی، ماشین تو داره چه جوری حرکت میکنه؟ این نیست که یکبار بنزینش بزنی بگی ماشین باید تا ابد حرکت کنه.  به اندازه‌ای که از ماشین استفاده می کنی، داره سوخت مصرف میکنه، هر وقت خواستی دوباره ازش استفاده کنی باید دوباره سوخت واردش کنی، ذهن هم همینه. همیشه باید بهش ورودی بدی. ورودی خوب بدی نتیجه خوب خلق می کنی.

قانون اینه که باورهای تو هستن که اتفاقات رو دارن رقم میزنن. به محض اینکه روی خودتون به صورت واقعی کار میکنید نتایج میاد. اما نتایج به اندازه‌ای که داری روی خودت کار میکنی. کسی که یک عمر با ترس زندگی کرده، یک عمر با نگرانی، با اضطراب بوده، انتظار بی جایی هست که با یک فایل دیدن مغزش تغییر کنه، برای من هم این اتفاق نیفتاده، ولی به اندازه‌ای که میاد تغییر میکنه، باور هاش رو عوض میکنه، به همون اندازه نتایج شروع میشه، و بعد میفته روی دور و تغییر کردن هی براش راحت تر میشه. چرا؟ چون تمرین کرده، چون تغییر کردن و باورهای خوب ساختن براش راحت تر میشه، نتایج بزرگتر هی راحت تر براش به وجود میاد.

تو مسائل مالی که خیلی هاتون پاشنه آشیل تونه، دلیل اینکه زمان بیشتری میبره به خاطر اینه که باورهای مخرب بیشتری توی ذهنتون هست، خیلی هاتون دیدید در مورد یک موضوعی مثلاً در مورد روابط عاطفی همیشه ترس داشتید، نگران بودید، میایید روی خودتون کار میکنید ولی با یه تلفن بد، با یه اتفاق بد، با یه خبر بد، کل ترس ها با هم برمیگرده، معلومه که به اندازه کافی روی خودت کار نکردی که اینقدر راحت همه چیز تغییر میکنه

میای روی مسائل مالی روی خودت کار میکنی یه ذره اوضاع بهتر میشه با یه نشانه بد از بازار، با یه اخبار بد، یا همکارت میاد میگه اوضاع خرابه، همون اول ترس‌ها برمیگرده دوباره، به همین راحتی با یک خبر کل این داستان دوباره خراب میشه، اگه به این راحتی داستان خراب میشه به این دلیله که زیاد روی خودت کار نکردی، به این دلیل که هنوز باور ها رو درست نساختی، وقتی که باور ها درست ساخته بشه به این راحتی تغییر نمیکنه، ولی چون باورهای منفی درست ساخته شده خیلی خوب، محکم، با پایه و اساس تو مغزت ساخته شده یه ذره که میای خرابش میکنی با یک خبر، دوباره روی این علف های هرز یه ذره کار نمیکنی سریع میزنن میان بالا

چون پایه اش خیلی خوبه. چرا پایه اش خوبه؟ چون خیلی تکرار شده نسل در نسل در نسل تکرار شده، مخصوصاً در مورد مسائل مالی اینارو گفتم که باز قانون رو بهتر درک کنید.

بنابراین دوست داشتم تفاوت ها رو  بدونید. برای اینکه قانون همیشه داره کارش رو درست انجام میده، اون که کارش رو درست انجام نمیده خودمون هستیم. وگرنه خداوند بی نقصه، خداوند سریع الاجابه هست، خداوند عالیه، خداوند میگه درخواست کن من همیشه در حال اجابتم: اما به یه شرط، ایمان

به شرطی که ایمان داشته باشی

ایمان رو چی نشون میده؟ از کجا میفهمی یه آدمی ایمان داره؟!

 از جای مهر روی پیشونی؟ از ریش بلند؟ از تسبیح؟

نه، از عملکرد می فهمیم.

کسی که بلند میشه و قدم برمیداره، حرکت میکنه، اونجوری که باور داره عمل میکنه. عمل میکنه به آنچه که میگه.

اونایی که عمل کردن، اونایی که باور داشتن، اونایی که ایمان داشتن، این ایمان باعث حرکتشون شده.

با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن بخشی از صحبت های استاد در قسمت نظرات.


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ایمانی که عمل نیاورد‌، حرف مفت است!!
    197MB
    58 دقیقه
  • دانلود با کیفیت HD
    607MB
    58 دقیقه
  • فایل صوتی ایمانی که عمل نیاورد‌، حرف مفت است!!
    51MB
    58 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1135 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ASATIR» در این صفحه: 3
  1. -
    ASATIR گفته:
    مدت عضویت: 2450 روز

    سلام زیباترین کلمه ایست که میگویم زیرا سلام برای شروع میآید.زیرا بعداز هر سلامی اتفاق ویا رویداد مثبتی انتظار میکشد .هیچ کسی برای یک اتفاق منفی سلام نمیگوید.

    سلام میگویم به همه عزیزان فارسی زبانی که در ابتدای این راه هستند همانند من.

    ومیخاهم از همه خانواده عزیزم بخاهم که با همه وجود وباورشان حتما سرگذشت من را بخوانند.زیرا من با یک اتفاق ساده با خانواده وخود اقای عباس منش اشنا شدم.ودر عرض این10 ماه به تمامی باورهای مکتب عباس منش بدون خرید محصولات وتنها با استفاده از فایل های رایگان ایمان اوردم.

    زیرا من با اختیار خود باورهایی که همان قوانین واگاهیهایی که جزو جبر الاهیست. را اول باور کردم.بعد فهمیدم ودر اخر اجرا کردم.واز همان ابتدا شاهد معجزات اجرای قانون بودم.

    بله عزیزانم از همان ابتدای کار معجزات عجیبی در زندگی م به وقوع پیوست.بگذارید برایتان عین وقایع را بگویم.

    من 40 سال سن دارم واز 17دسالگی تا الان در بازار وبیزینس هستم.البته شغلهای زیادی عوض نکردم وکلا 4 شغل داشتم.از سن 20 سالگی وارد کار سنگ ساختمان شدم وتجارت خودم را به صورت دلالی وبدون سرمایه شروع کردم از کارخانه های سنگ نمونه میگرفتم وبه ساختمانهایی که از قبل یک بار به دیدنشان رفته بودم نشان میدادم واز هر 10 ساختمان یک مشتری بعداز مدتی 2 مشتری وبعد از 8 ماه به 5 مشتری میفروختم.ودرامد خوبی پیدا کرده بودم.من در سال 83 به درامد 2 میلیون در ماه رسیدم.واعتبار بالایی پیدا کردم.تا اینکه یک کلاه بردار حرفه ای سر راهم سبز شد وبعد 5 ماه کار کردن واعتبار پیدا کردن 150 میلیون سفارش داد که 50 میلیون نقدی و100 تومن چکهای مختلف قرار شد بده.من که تا اون لحظه همچون مساله و تجربه ای نداشتم  معامله رو انجام دادم.واین اولین ورشکستگیم بود .وخود خداوند شاهده که من با چه مشکلات بزرگی .چه چالشهایی .مواجه شدم.چون عین این پولو بدهکار بودم.از اون زمان من 3 سال تلاش کردم برای صاف کردن بدهی هام.وبا توکل به اون همه رو برگردوندم.بعداز اولین ورشکستگی 2 بار دیگه اتفاقهای مشابهی افتاد ومن یه 50 میلیون دیگه واخرینش در سال 95 بود یعنی من تبدیل شده بودم به شخصی که میدوید برای پرداخت بدهی دادن.والان میفهمم که این تبدیل به یک باور شده بود در من یعنی شکست خوردن وبا تلاش وتعهد وپشتکار از اون شکست بیرون امدن.ونهایتا در سال 96 از کاری که متنفر بودم استقبال کردم.یعنی کارمندی.که البته این با اصرار خانواده ومخصوصا همسرم مجبور به این کار شدم.چون من زبانم کوتاه بود وراه دیگه ای نبود.یک سال از کارمند شدنم میگذشت ومن روز به روز افسرده تر میشدم.چون زندگی یکنواخت کارمندی برای منی که عاشق خلق کردن بودم قابل تحمل نبود.تا اینکه با سایت عباسمنش اشنا شدم وبا ویس رویاهایت را باور کن شروع کردم.وبعد ویس بعدی وبعدی وبعدی.با هر ویس انگار دری برای من باز میشد انگار که یک چراغ جادوی علاالدین برایم به وجود امده بود.بعداز ویسها شروع به خاندن کتاب کردم .انگار یه دنیای جدید به وجود امده بود ومن شروع کردم باورهای جدید ساختن واولیش این بود که (من سبکبال در لوای قانون قرار میگیرم)روزی 400 بار

    من خالق زندگی خویشم400 بار.(مرا درراه درست قرار ده)400 بار.

    این سه عبارت ضمضمه من بود وبعداز 2 ماه اولین اتفاق افتاد:من اخراج شدم وبه بیمه بیکاری معرفی شدم.

    این اولین دستاورد بود.

    ولی باوری که داشتم ته دلم این بود که تا بیمه بیکاری میگیرم پشتم به دیوار نیست.روزنه واب باریکه باز است.خیلی مسخره بود ولی همه دنبال بیمه بیکاری گرفتن بودن ومن از اون بدم میومد .دنبال ایده هام بودم چون من یک نوع متریال خیلی زیبا برای دکوراسیون داخلی به وجود اورده بودم که 2سال روی اون کار کردم.یه وام 5 میلیونی 2 سال پیش گرفته بودم وانقدر ازمون وخطا کردم که به محصولی که میخاستم رسیدم وکل اون 5 میلیونو صرف تحقیق کرده بودم.وحتی اون محصولو به اسم خودم ثبت کردم.الان میخاستم به تولید برسونم ولی با کدوم سرمایه؟؟حتی 1میلیون هم نداشتم.ولی من شبانه روز ویسهای رایگان استاد با هنسفیری توی گوشم بود .روزی 2 ساعت کتاب میخاندم.وقانونو با همه وجود باور داشتم.خودمو سبکبال در دریای قانون رها کرده بودم.برای وام مشکلی نداشتم ولی به خاطر شکستها وبدهی ها کسی رو برای ضامن نداشتم.ولی پس چرا حالم خوب بود ؟؟چرا شاد بودم؟؟چرا عبارات تاکیدیم رو با خنده روی لب واشک روی چشم میگفتم.تصمیم گرفتم اقدامم رو شروع کنم.که یه اتفاق افتاد ؟چون روی تپسی کار میکردم مامور بیمه توی تحقیق اینو فهمید وبیمه بیکاریم قطع شد.باورنمیکنید وقتی مامور بیمه اینو بهم گفت من خنده ام گرفت.ماموره فکر کرد از ناراحتی زده به سرم.وبهم گفت خدا بزرگه مت بازرست نبودم وکس دیگه ای بوده که خیلی ادم عوضیه.بهش گفتم نباید به کسی که کارشو درست انجام داده بگی عوضی.من تکیه بر یه قدرت عظیم دارم.کارمنده تامین اجتماعی گفت.راستی یه سوال دارم ما توی اداره قبلا یه همکار داشتیم که هم فامیل شما بود.میشناسی؟گفتم بله ایشون پدرم هستن.

    گفت تو پسر حاجی فولادی هستی؟اون که با رییس اداره خیلی رفیقه؟رییس الان کارمندش بوده .بگو پدرت بیاد راحت کارو حل کنه؟؟گفتم کار من از جای دیگه حل میشه.وخندیدم ورفتم.ولی توی دلم گفتم حالا دیگه حامد هیچ عددی نداری.فقط به هیچ کس نباید بگی.ولی پس چکار کنم؟؟چند روز گذشت ومن نمیدونستم از کجا امرار معاش کنم.تپسی رو هم میرفتم ولی ته اون چیز زیادی نمیموند.ولی حالم خوب بود.خنده رو لبام بود توی خونه همسرم میگفت حامد چی شده خیلی وقته انقدر شارژ ندیدیمت؟ومن جوابم لبخنو بود.وعبارت تاکیدی.ایمان داشتم روزهای خوب میرسه.تا اینکه موبایلم زنگ خورد.رسول دوستم بود.گفت حامد یه مقدار از اشغال سنگات که اوردی تو کارخونه من به علاوه 30 متر سنگ خوبا که از انبارت مونده بود و6 ساله کسی نمیخره مشتری اومده و4 میلیون میخاد؟بدم بهش؟خندم گرفته بود گفتم اینا رو هم 1 میلیونم نمیارزه 4تومن میخاد؟یارو کلاه برداره ومیخاد چک پاس نکنه.

    گفت دیوونه میگه کارت میکشم.انگار سر سنگاییه که 8 سال پیش کار کرده وکل اصفهانو گشته ودیگه نیست ازش.گفتم خوب 30 متر دیگه هم یه جای دیگه دارم.واون شخص 7 میلیون نقد برا سنگی پرداخت کرد که 2 تومنم نمیارزید.اون شب فقط رانندگی کردم واشک میریختمو میگفتم اخه تو چه قدرتی داری؟؟تو چقدر زیبایی؟.تو کی هستی ؟ای قدر قدرت عالم.توکه هستی ای تنها عاشقو معشوق حقیقی.یاربم بیشتر از این که از پولی که الان بهم رسوندی مجنونم کردی؟؟از اینکه قانون تو را دارم میفهمم خوشحالم.ای زیباترین زیباروی عالم.واشک واشکو اشک؟؟از فردا افتادم دنبال مکانی برای کارگاه البته 7تومن گذاشتم برای امرار معاش وهیچ حسابی روش باز نکردم.الان 3 ماه از قطع بیمه ام گذشته بود ومن با معجزه بدون داشتن درامد.بدون قرض کردن ماهی 1میلیون ودویست به حساب همسرم میریختم چون من اونو مسئول خرج کردن کرده بودم چون بسیار درست خرج میکرد برعکس من که حتی 30 میلیونم بدن یه شبه خرجش میکنم واین نعمت بزرگی بود که خداوند به من عطا فرموده همسری که در تمام لحظات سخت زندگی با من همراه بوده است.

    واز طرف دیگه قطع شدن بیمه بیکاری رو من به خانواده نگفتم چون نمیخاستم دوباره توی استرس قرارشون بدم.وقتی بیمه قطع شد من رشد رو درون خودم حس کردم ردپای توحیدو حس کردم من همیشه با امید وتوکل از چالشهای زندگیم خارج شدم.هیچ وقت یادم نمیره زمانی که تهران انبار سنگ داشتم وبازار بسیار خراب بود به صورتی که من 7ماه حتی یک فاکتور هم نزده بودم.دخترم بیتای عزیزم بیمار شد.تبش از 40 پایین نمیومد.ما اون موقع رودهن زندگی میکردیم وحتی 1000 تومن هم نداشتم که بیتا رو ببرم دکتر دخترمو بغل کردم وبه همسرم گفتم پاشو بریم گفت پول نداریم گفتم من قویترشو دارم.نشستیم توی ماشین واز رود هن تا تهران چند مسافر زدم وبیتا رو بردم دکتر.*

    اینجا بودم که بیمه قطع شد .من هر روز تپسی میرفتم وبا برنامه ریری روزی 2 ساعت اقدام میکردم برای استارت کارگاهی که میخاستم بزنم .همسرم میگفت اخه تو میگی توی کف حالت 30 میلیون برای تجهیز کارگاه میخای.از کجا میاری ؟خاهش میکنم یه جایی برو سر کار.ومن با لبخند میگفتم روزشمار استارت کارگاه 1 ماه دیگه است.

    توی اینیستا روز شمارو استوری کردم وبه همه اعلام کردم وه 30 روز دیگه استارت مجتمع دکوراسیون اساطیر میخوره.

    من حتی پول رهن یه کارگاه کوچکو هم نداشتم ولی با ایمان مطمعن بودم سر تاریخ انجامش میدم.10 روز پیش یکی از دوستام گفت حامد من یه وام 30 میلیونی با بهره پایین امتیازشو کسب کردم و10 تومنشو احتیاج دارم.تو هنوز جواز کسب داری؟؟گفتم اره چطور؟؟ِگفت من گیر یک ضامن هستم وجواز کسب تو بیا ضامن شو وجوازتم بزار من 10تومن برمیدارم تو 20 تومن بقیه شو تازه این وام 4درصده وماهی 400 تومن قسط تومیشه.وای وای وای مگه میشه یا ربم؟ مگه میشه ؟تو چقدر بزرگی؟؟اصلا تو چی هستی؟تو کی هستی؟دوباره اشک واشکو اشک.دوستانم خانواده عزیزم باورتون میشه در عرض3 روز وام کارهاش انجام شد وداخل حسابم شد؟توحید توحید توحید.به خداوندیه خدا من فقط با توحید خالص جلو اومدم.هنوز 10 تومن کم داشتم.بچه ها به عزیزانم قسم کلمه به کلمه عین خود ماجرا رو دارم میگم.برای عزیزانی که هنوز به مکتب استاد ایمان ندارند.مکتب استاد مکتب توحید صرفه ولاغیر.وحالا ببینید اخرین معجزه سال 97 منو.

    معجزه ای که غیراز همین کلمه اسم دیگه ای نداره.

    پدرم خیلی اتفاقی فهمید بیمه من قطع شده.زنگ زد به من وهرچی میتونست بارم کرد که چرا به اون نگفتم؟گفتم پدرم کاریه که شده والان هم 8 ماه ازش گذشته وکاری نمیشه دیگه کرد.بهم گفت صبح بیا باهم بریم بیمه.منم چون نمیخاستم دلش بشکنه رفتم.وتوی بیمه هم گفتن اصلا نمیشه کاری کرد.ماهم بی نتیجه برگشتیم.2روز بعد موبایلم زنگ خورد وشخصی خودشو معرفی کرد وگفت من بازرسی هستم که تو رو گزارشتو رد کردم.الان پسرم بیکار شده وتپسی میره ازت معذرت میخام ولی تازه فهمیدم تپسی شغل ثابتی نیست منو حلال کن من دارم بازنشسته میشم.ومیخام برای اینکه حلالم کنی یه اصلاحیه رو گزارش قبلم بذارم.دوباره اشک دوباره معجزه چون 8 ماه حقوقمو یکجا در عرض2 روز درست شد دقیقا 9میلیون وششصد هزار عزیزانم من با صفر به 30 میلیون سرمایه ام رسیدم والان توی کارگاهی که یک روزه اجاره کردم دارم مینویسم.من راه رو فهمیدم وایمان اوردم.با همه وجود امیدوارم سرگذشتم راه توحید رو برای حتی یک نفر هم شده اثبات کنه.الان حتی پول 12 قدم رو هم دارم که بخرم.وبهتون ثابت میشه سال 98 چه سال پربرکتیه.

    برادر خانواده عباس منش

    فولادفر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      ASATIR گفته:
      مدت عضویت: 2450 روز

      سلام دوباره به همه عزیزانم در خانواده توحید.ممنونم دوستان بابت نظرات بسیار زیباتون.میدونید بچه ها به نظر من بزرگترین کاری که استاد انجام داده تزریق یک ادرنالین بسیار قدرتمند در خانواده به نام توحیده.این ادرنالین باعث شده یک جو عرفانی در یک خانواده مجازی به وجود بیادوهمین جو داره این سایتو تبدیل به یک قدرت بلامنازع در علم موفقیت میکنه.من مطمئن هستم اگر زبان ما انگلیسی بود چندین برابر الان از همه کشورها وارد سایت میشدن.بچه ها اتفاقاتی که ماجراشو گفتم مال همین الانه ومن میخام روز به روز روندمو با بچه ها شیر کنم.چون اینطوری برای خودم مسئولیت به وجود میارم.یه معجزه دیگه ای که همین دیروز به وجود امد در مورد مکان کارگاهمه.من با همه وجودم باور داشتم که یک مکان عالی برای کارگاهم میگیرم.وقبل از گرفتن وام وتزریق شدن پول از طرف اوس کریم.تمام بنگاههای منطقه ای که مدنظرم بود رو گشتم ونهایتا یک جای خوب پیدا کردم که البته اجاره ورهنش از چیزی که برنامه ریزی کردم خیلی بیشتر بود ولی پریروز با بنگاه تماس گرفتم وگفتم من اونجا رو میخام وبرای فردا قرار قولنامه رو بذار که گفت متاسفانه صاحب ملک پس فردا میتونه بیاد.وقرارمون افتاد برای امروز.دیروز با اینکه اجاره انجا خیلی بالا بود ولی با مدد اوس کریم وسبکبالی خودم حال خوبی داشتم.که یه تماس از طرف یکی از دوستان قدیمیم گرفته شد که خیلی وقت بود خبری ازش نداشتم.توی حرفام وقتی فهمید میخام کارگاه بزنم گفت خوب ادم دیوانه ما کارخانه مونو تعطیل کردیم وگذاشتیم برای فروش بیا برو تو یکی از سوله ها کاگاهتو بزن ویه مغازه کوچکم دم در اصلی داریم اونو نمایشگاه کن .من گفتم حسین جان اونجا برای من عالیه ولی میدونم کرایه اش بالاست ومن الان توان پرداخت ندارم.که گفت اخه مگه من لنگ کرایه گرفتن از تو هستم من میخام هم تو ورایه وپول پیش ندی وهم یکی توی کارخونه باشه که فکر نکنن خالیه وبیان همه چیزو بدزدن.تازه میتونی از دفتر اداری هم استفاده کنی.وای وای وای بچه ها من فقط گفتم ببخشید والان میام دویدم سمت دستشویی ودرو قفل کردم وترکیدم باز هم گریه گریه وگریه.خداوندا یاربم تو با من چه کردی اخه مگه مبشه همچین مکان لاکچری وعالی برای من درست بشه ؟؟مکانی که ده بذابر بهتر از جاییه که میخاستم بگیرم وخدا تومن کرایه بدم؟؟اونم مجانی پیدا بشه خداوندا تو داری با من چه میکنی.؟خدایا توی این 3ماهه به اندازه کل زندگیم معحزه دیدم از تو.یاربم ممنونم اقای من ممنونم وقسم میخورم تا جان در بدن دارمدر راه هدف والا بجنگم تا خود را به بالاترین نعمت تو برسانم.یاربم تمام هدف من رسیدن به بالاترین نعنت توست. یعنی همان قرب الاهی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: