ایمانی که عمل نیاورد‌، حرف مفت است!!

در این فایل استاد عباس منش در مورد تجربیات خود در به کارگیری قانون صحبت می کند
واقعیت این است که افراد بسیار زیادی نگاه فانتزی به قوانین کیهانی دارند. آنها فقط به عنوان یک قرص مسکن به این قوانین نگاه می‌کنند. آنها نمی خواهند از این قوانین به عنوان پایه و اساس زندگی خود استفاده کنند.

اما استاد عباس منش در این فایل با بیان داستانی در مورد زندگی خود‌، کاملا واضح و شفاف توضیح می‌دهد که چطور این قوانین را در عمل اجرا کرده، چطور بر ترس هایش غلبه کرده و چطور ایمان به خدا را در وجودش نهادینه کرده است.

موضوع اینجاست که افراد زیادی به صورت بنیادین باور نمی کنند که افکار و باورهای شان در حال خلق شرایط بیرونی زندگی شان است. آنها نمی‌توانند بپذیرند که تمام کنترل زندگی در دستان خودشان است.
آنها این قانون ساده را باور نمی کنند که اگر بتوانید افکارتان را و کانون توجه‌تان را کنترل کنید می توانید زندگی خود را به شکلی که میخواهید خلق کنید.

استاد عباس منش در این برنامه با توضیحات فراوان سعی می‌کند به شما کمک کند که این قانون را باور کنید از آن استفاده کنید تا در آن به مهارت برسید.


متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:

بعضی از دوستان قانون رو درست درک نکردند. من صدها فایل به صورت رایگان روی سایت قرار دادم. هر کدوم از این فایلها رو اگه درست درکش کنید شرایط زندگیتون به طور کاملا محسوس تغییر میکنه. اگه زندگیتون تغییر نکرده به این دلیله که اون حرفا رو باور نکردین.

نگاه خیلی از دوستانی که نتایج خیلی بزرگی توی زندگیشون نمیگیرن اینه که این حرفها حرفهای فانتزیه، حرفهای خیلی قشنگیه و فقط مثل یه قرص مسکن بهش نگاه می کنن اما هیچ باوری وجود نداره، در نتیجه هیچ عملی وجود نداره.

اون دوستانی که توی مسیر با من ادامه دادن و نتایج بزرگ گرفتن و همیشه با ما هستن این حرفها رو باور کردن، نتیجه گرفتن، اگه از فایل های رایگان یا از دوره های مختلف که روی سایت هست استفاده کردی و تغییری در زندگیت رخ نداده حالا تغییر در تموم جنبه ها، سلامتی، روابط و ثروت تغییر محسوسی رخ نداده به این دلیله که این حرفارو باور نکردی، مثل یه روزنامه نگاه کردی بهشون، مثل یه آهنگ گوششون کردی، مثل یک فیلم نشستی پاش و نگاهش کردی.

یه تجربه از خودم می گم:  وقتی که برای اولین بار این نکته رو فهمیدم که افکار من داره اتفاقات منو رقم میزنه، برای من دیگه تموم شد.

گفتم اگه قانون اینه، من شروع میکنم به تغییر زندگیم؛ شروع میکنم به داشتن آرزو؛ من شروع میکنم به داشتن خواسته؛ من شروع میکنم به خلق زندگیم اونجوری که میخوام؛

از لحاظ مالی هم من برای تغییر زندگیم و تغییر باورهای محدودکننده ام کلی هزینه کردم. توی همون شرایطی که شرکتمون درآمدش کم بود هزینه‌های زندگی هم بود، یه مبلغ کمی میموند رو کتاب می خریدم.

از همون اول به اندازه‌ای که عمل میکنی جواب میگیری. حالا جواب بزرگتری می خوای، باید بیشتر و بهتر به قانون عمل کنی.

مثل پیانو هست هرچقدر بیشتر تمرین میکنی بهتر میتونی کار کنی. مثل هر ورزش دیگه ای، مثل هر ساز دیگه ای، مثل نقاشی، مثل هر کار دیگه ای، وقتی روی قانون بیشتر کار میکنی مهارتت بیشتر میشه. به همین دلیل هم وقتی اومدم آمریکا چیزی با خودم نیاوردم، هیچی با خودم نیاوردم.

دوستانی که مهاجرت کردن میدونن میان کلِ زندگی‌شون رو میفروشن و تبدیل میکنن به پول و دلار و بلند میشن مهاجرت میکنن. من نه، من هرچی که داشتم گذاشتم گفتم اگه قانون اینه که میام خلقش میکنم.

چون من قبلاً توی مهاجرت از بندرعباس به تهران این کارو کرده بودم. به این فکر کنید که چطور من دارم از قانون استفاده میکنم، از این قانونی که دارم فریادش میزنم توی آموزش هام و نتایج من رو هم شما دارید می بینید که بین میلیون ها سایت-بدون هیچ تبلیغی- این حد از افراد میان توی سایت و دوره های من رو می خرن و از نتایجشون می نویسن و به محض اینکه یه فایل جدید می گذارم اینهمه نظر میاد روی سایت اون هم بدون اطلاع رسانی و تبلیغ؟!!

اونهم توی زمانی که همه دارن تبلیغات میکنن، هر کسی یه چیزی داره میره توی بوق و کرنا میکنه، هزاران سایت تبلیغ میکنه!

دوستانی که توی حوزه کاری ما هستن میلیون ها میلیون تومان فقط توی هفته تبلیغ میکنن، توی کانال های تلگرامی، صفحه های اینستاگرامی، سایتها، رادیو، تلویزیون.

چی میشه یه آدمی نه اصلن تبلیغاتی داره، نه اصلاً کار خاصی میکنه، نشسته و این حد از مخاطب عاشقانه میان از برنامه هاش استفاده میکنن، پول میدن میخرن محصولاتش رو، بدون اینکه یک ریال تبلیغ کنه، بدون اینکه یک ریال برای این کار اصلاً خودش رو به زحمت بندازه، اونم در حالی که همه تون میدونید که همه به خاطر یه لقمه نون چه جوری دارن میدوئن، اونایی که قانون رو بلد نیستن

اینا باید به شما یه سری چیزها رو یاد بده باید به شما یه سری چیزها رو بگه، یه تفاوتی هست، اتفاقاتی داره میفته، اون باور و ایمانی که من داشتم این نتایج رو برای من رقم زده اینا باید به شما بگه که یه نوع اتفاقات دیگه هم میتونه بیفته توی همین شرایط، توی همین روزها، میتونه یه جور دیگه باشه.

من کسی هستم که نتایج زندگیم داره ثابت میکنه صحت طرز فکرم رو.

مگه من فقط دارم توی دنیا این کارو انجام میدم، چرا نتایج من اینقدر متفاوته؟ چرا افراد اینقدر عاشقانه میخوان دوره‌ها رو تهیه کنن؟ چرا اینقدر بچه هایی که دوره های قبلی رو تهیه میکنن میان برای دوره‌های بعدی و قبل از اینکه یه دوره آماده بشه صدها بار از طرق مختلف درخواست میکنن که دوره جدید آماده بشه.

نمیدونم نگاهتون چه جوریه؟ نمیدونم چطور دنیای اطرافتون رو میبینید؟

ولی این اتفاقات باید به شما بگه یه چیز متفاوتی داره اینجا گفته میشه، یه اتفاق متفاوتی از اطرافتون داره میفته، بزرگترین برند ها صبح تا شب دارن تبلیغ میکنن، میلیاردها دلار داره هزینه تبلیغات میشه، من گفتم اگه باورهام داره کارها رو انجام میده نیازی نیست من تبلیغ کنم، من خودم رو توی مدار مناسب قرار میدم خداوند همه کارها رو انجام میده، من نیازی نیست که برم داد بزنم بیایید این فایل هست این برنامه هست نه من نیازی نیست این کارو بکنم.

من اومدم یه قانون ساده گذاشتم گفتم این قانونی که خداوند توی قرآن بارها و بارها گفته که زندگی ما توسط خودمون فقط خلق میشه، توسط خودمون داره ایجاد میشه و بارها و بارها توی قرآن خداوند به شیطان میفرماید که تو هیچ تسلطی بر بندگان من نداری، اونی که بندگی منو میکنه که تاج سر توعه، تو که کاریش نمیتونی بکنی،

وقتی من گفتم آقا اگه داستان اینه که من دارم خلق میکنم زندگیم رو، پس میشینم خلق میکنم زندگیم رو. کل کار اینه که بتونم افکارم رو کنترل کنم، کل دوره های من بِیسش همینه⚜

من هیچ وقت ادعا نمیکنم توی دوره هام چیز جدیدی میخوام بگم، هیچ وقت من این ادعا رو نداشتم، ولی این ادعا رو میکنم که هر دوره‌ای برای خودم کلی باورهای بهتر ایجاد میکنه، کلی مسیرو صاف تر میکنه، مثل همون بحث تمرین پیانو هست. هر دوره‌ای داره دست های منو آماده تر میکنه. من اصلاً یه سخنران نیستم، من انگیزش بخش نیستم، من عمل کننده به یک سری قوانین هستم و افراد از فرکانس من، از نتایج من به این آگاهی ها میرسن و اونها هم عمل میکنن و نتیجه میگیرن. یعنی اصلاً نگاه من این نیست که بیام برای شما یه سری حرف های قشنگ بزنم خودم برم یه جور دیگه زندگی کنم بگم من به عنوان بیزینس دارم به این قضیه نگاه میکنم . من با این آگاهی‌ها زندگی میکنم، هر کسی که عباس منش رو باهاش یک ساعت بوده باشه میدونه که عباس منش این نحوه زندگیشه، این روش زندگیشه، نتایجش هم مشخص میکنه، در تمام ابعاد مشخص میکنه.

بنابراین دوره های من برای همه نیست، برای اونایی که آمادگیش رو دارن.

به همین دلیل هم ما تبلیغی نداریم جایی. اونایی که توی مدار هستن خودشون ما رو پیدا میکنن، هیچ وقت من برای همه صحبت نمیکنم، برای اونایی که آمادگی دارن. اونایی که آمادگی دارن اونایی هستن که تمرین ها رو جدی میگیرن، باور میکنن و نتیجه میگیرن.

محصولات من برای فردی هست که همون ایمان شروع کار منو داشته باشه. اگه میخواد به عنوان یه چیز فانتزی نگاه کنه یه مدت حالش خوب بشه، مُسَکن باشه براش، من نمیخوام باهاش کار کنم، مبلغ و هزینه های دوره های من برای کسیه که بتونه اون مبلغ رو پرداخت کنه.

 توی این دوره ۱۲ قدم، شما قدم اول رو میایی اگه قدم اول تاثیری داشت باید یه تاثیری نشون بده که بتونی از شرایط مالیش برای خرید قدم دوم استفاده کنی، اگه نداشت اصلاً قدم رو ادامه نده. 

دلیل اینکه شما از کلام من تأثیر می پذیرید، بحث فرکانس هست و نه کلام. «فرکانس»، از عمل به آگاهی ها میاد نه از یک سری حرف های قشنگ زدن. هزاران نفر دارن حرف های قشنگ توی اینترنت میزنن چرا شما با اونا ارتباط برقرار نمیکنید؟!

برید ببینید توی کامنتها هزاران نفر نوشتن ما با فلان دوره های مختلف موفقیتی آشنا شدیم بعد که یه ذره مدارمون رفت بالا با شما آشنا شدیم و تازه اونجا شما رو شناختیم هر کدوم از یک طریق مختلف، این چی رو نشون میده؟؟

این اینو نشون میده که وقتی شما روی خودت کار میکنی، روی مدار بالا قرار میگیری افرادی که توی اون مدار قرار میگیرن میان روی خودشون کار میکنن میان بالا تو رو پیدا میکنن، لازم نیست کاری بکنی.

شما برید توی بازار، برید توی صنف های مختلف، پارچه فروش ها، توی هر صنفی توی بازار، طلا فروش ها، ساعت فروشها، آهن فروش ها، برید توی بازار یه قدمی بزنید یه سری مغازه هست اصلا قُلقله هست سرشون، مغازه های بغلی اونها اصلاً پرنده پر نمیزنه، اونجا سوزن بندازی زمین نمیخوره اینقدر که جمعیت هست

خدا وکیلی برید توی بازار شهرتون هر شهری که هستید یه نگاهی بکنید به مغازه ها آخه جاشون که یکیه، جنسشون هم که یکیه، مردم هم که همون مردم هستن، شرایط اقتصادی هم که همون شرایط اقتصادیه، پس قضیه چیه که بعضی ها دارن این خان نعمت الهی رو اینجوری ازش استفاده میکنن؟؟ کرور کرور نعمت و ثروت وارد زندگیشون میشه بقیه دارن همینجوری با حسرت و حسادت به اونایی که موفقن نگاه میکنن توی همون بازار. چند وقت بعدش ورشکست میشن میرن سراغ یه کار دیگه، فکر میکنن کار ایراد داشت، فکر میکنن اون بازاره ایراد داشت، اون مغازه هه ایراد داشت، اون رقیبه نمیذاشت کار بکنن، این تفاوت ها باید به شما یه چیزهایی رو بگه، یه نوع نگاه دیگه ای هست به قول حضرت علی الرزق رزقان یه رزقی هست که تو دنبالش میری. من این جمله رو وقتی اولین بار تو نهج‌البلاغه خوندم اصلاً ذهن من متلاشی شد میگه الرزق رزقان ما دو نوع رزق داریم، یه نوع رزقی که تو دنبالش میری، یه رزقی که اون دنبال تو میاد، من گفتم من میخوام یاد بگیرم که چه باورهایی داشته باشم که رزق دنبال من بدوود نه اینکه من بدووام دنبال رزق.

من هیچ چیزی رو برای مخفی کردن نذاشتم من هیچ فوت کوزه گری رو نذاشتم، من آنچه رو که دریافت کردم و آنچه رو که عمل کردم بهش و آنچه رو که باهاش نتیجه گرفتم رو توی دوره‌ها میام میگم، هر چقدر نتیجه‌های من بزرگتر میشه آگاهی من خالص تر میشه و من میام میگم و این مسیر تا ابد ادامه داره، تا هر وقت که به من الهام بشه و احساس کنم باید گفته بشه، این کارو انجام میدم.

زندگی شما هر روز داره توسط ورودی های ذهنی شما خلق می شه. وقتی داری روی افکارت کار میکنی و کنترل میکنی و افکارت رو آگاهانه جهت‌دهی می کنی، اتفاقات دلخواه رو خلق می کنی. مثل بدن شما. بدن شما چه جوری کار می کنه؟! هر روز داره غذا رو به عنوان انرژی دریافت می کنه. اگه غذای بد بخوری انرژی بد دریافت میکنی. اگه غذا نخوری انرژی دریافت نمیکنی، ماشین تو داره چه جوری حرکت میکنه؟ این نیست که یکبار بنزینش بزنی بگی ماشین باید تا ابد حرکت کنه.  به اندازه‌ای که از ماشین استفاده می کنی، داره سوخت مصرف میکنه، هر وقت خواستی دوباره ازش استفاده کنی باید دوباره سوخت واردش کنی، ذهن هم همینه. همیشه باید بهش ورودی بدی. ورودی خوب بدی نتیجه خوب خلق می کنی.

قانون اینه که باورهای تو هستن که اتفاقات رو دارن رقم میزنن. به محض اینکه روی خودتون به صورت واقعی کار میکنید نتایج میاد. اما نتایج به اندازه‌ای که داری روی خودت کار میکنی. کسی که یک عمر با ترس زندگی کرده، یک عمر با نگرانی، با اضطراب بوده، انتظار بی جایی هست که با یک فایل دیدن مغزش تغییر کنه، برای من هم این اتفاق نیفتاده، ولی به اندازه‌ای که میاد تغییر میکنه، باور هاش رو عوض میکنه، به همون اندازه نتایج شروع میشه، و بعد میفته روی دور و تغییر کردن هی براش راحت تر میشه. چرا؟ چون تمرین کرده، چون تغییر کردن و باورهای خوب ساختن براش راحت تر میشه، نتایج بزرگتر هی راحت تر براش به وجود میاد.

تو مسائل مالی که خیلی هاتون پاشنه آشیل تونه، دلیل اینکه زمان بیشتری میبره به خاطر اینه که باورهای مخرب بیشتری توی ذهنتون هست، خیلی هاتون دیدید در مورد یک موضوعی مثلاً در مورد روابط عاطفی همیشه ترس داشتید، نگران بودید، میایید روی خودتون کار میکنید ولی با یه تلفن بد، با یه اتفاق بد، با یه خبر بد، کل ترس ها با هم برمیگرده، معلومه که به اندازه کافی روی خودت کار نکردی که اینقدر راحت همه چیز تغییر میکنه

میای روی مسائل مالی روی خودت کار میکنی یه ذره اوضاع بهتر میشه با یه نشانه بد از بازار، با یه اخبار بد، یا همکارت میاد میگه اوضاع خرابه، همون اول ترس‌ها برمیگرده دوباره، به همین راحتی با یک خبر کل این داستان دوباره خراب میشه، اگه به این راحتی داستان خراب میشه به این دلیله که زیاد روی خودت کار نکردی، به این دلیل که هنوز باور ها رو درست نساختی، وقتی که باور ها درست ساخته بشه به این راحتی تغییر نمیکنه، ولی چون باورهای منفی درست ساخته شده خیلی خوب، محکم، با پایه و اساس تو مغزت ساخته شده یه ذره که میای خرابش میکنی با یک خبر، دوباره روی این علف های هرز یه ذره کار نمیکنی سریع میزنن میان بالا

چون پایه اش خیلی خوبه. چرا پایه اش خوبه؟ چون خیلی تکرار شده نسل در نسل در نسل تکرار شده، مخصوصاً در مورد مسائل مالی اینارو گفتم که باز قانون رو بهتر درک کنید.

بنابراین دوست داشتم تفاوت ها رو  بدونید. برای اینکه قانون همیشه داره کارش رو درست انجام میده، اون که کارش رو درست انجام نمیده خودمون هستیم. وگرنه خداوند بی نقصه، خداوند سریع الاجابه هست، خداوند عالیه، خداوند میگه درخواست کن من همیشه در حال اجابتم: اما به یه شرط، ایمان

به شرطی که ایمان داشته باشی

ایمان رو چی نشون میده؟ از کجا میفهمی یه آدمی ایمان داره؟!

 از جای مهر روی پیشونی؟ از ریش بلند؟ از تسبیح؟

نه، از عملکرد می فهمیم.

کسی که بلند میشه و قدم برمیداره، حرکت میکنه، اونجوری که باور داره عمل میکنه. عمل میکنه به آنچه که میگه.

اونایی که عمل کردن، اونایی که باور داشتن، اونایی که ایمان داشتن، این ایمان باعث حرکتشون شده.

با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن بخشی از صحبت های استاد در قسمت نظرات.


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ایمانی که عمل نیاورد‌، حرف مفت است!!
    197MB
    58 دقیقه
  • دانلود با کیفیت HD
    607MB
    58 دقیقه
  • فایل صوتی ایمانی که عمل نیاورد‌، حرف مفت است!!
    51MB
    58 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1135 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «شکیبا کیانی فر» در این صفحه: 3
  1. -
    شکیبا کیانی فر گفته:
    مدت عضویت: 2387 روز

    سلام استاد

    امروز داشتم با خواهرم راجب پیامبرا صحبت میکردم، بهش گفتم: همه میتونن پیامبر باشن، فقط کافیه مثل اونا ایمان و عمل داشته باشن، مثلا اگه یکی بهم بگه کدوم پیامبرو قبول داری؟ من تو دلم میگم خدا پیامبر امروزشو واسم فرستاده، فقط فرقش با بقیه پیامبرا اینه که از تکنولوژی استفاده میکنه و لایک سبز به همه میده و کامنت میخونه و ویدیو شیر میکنه. مهم اینه که ایمان داره، اون ایمانو داشت پاشه از بندرعباس بره تهران بدون هیچ چیزی!؟ کی میتونه اینکارو کنه؟ کسی که تمام وجودش خداست، کسی که تمام فکر و ذکرش خداست.‌ تو وجود همه ما اون خدا هست و میتونه نورش رو روشن کنه فقط کافیه باور کنیم همچین نوری هست که روشن بشه، وگرنه ما که با پیامبرا فرقی نداریم، کافیه باور کنیم، ما هم اشرف مخلوقاتیم، خدا که همه بنده هاشو به یه اندازه دوست داره…

    این ارامشی که تو قلب منه نشونه از خداست دیگه!! این که نگران هیچی نیستم نشونه از خداست. اینکه میدونم اون بالا بالاها جای منه، اینکه ایمان دارم نشونه و رد پا از خداست دیگه. این که بین اینننن همه آدمای دور و اطرافم فقط منم که به این مسیر الهی هدایت شدم؛ اینکه همه دارن نق میزنن غر میزنن، تهمت میزنن و غیبت میکنن ولی من که نمیشینم اینارو گوش بدم و فرو کنم تو مغزم، این نشونه از خداست دیگه!! اینکه هوای مورد علاقمو، غذای مورد علاقمو، خبر مورد علاقمو خودم انتخاب میکنم نشونه از خداست دیگه!!!!

    اگه نشونه از خدا نیست پس چیه؟ اسمشو چی میزاری؟ میگی شانسیه؟ به خدا نیست

    اینکه میگم خدایا من امروز حال میکنم هوا آفتابی باشه و میشه، خدایا امروز حال میکنم هوا سرد باشه و میشه، خدایا امروز با بارون حال میکنم و میبارد، امروز آرامش میخوام و میدهد، امروز خبر خوب میخوام و به گوشم میرساند!!!! اینا نشونست دیگه!!

    اگه دارم خلق نمیکنم پس اسمشو میزاری شانس؟ میزاری مصلحت؟ میزاری انتخاب خدا؟ نه اینا انتخاب منه، من بندگی خدارو میکنم و خدا خداییشو میکنه، فرمانرواییشو میکنه، من انتخاب میکنم از تو مِنوی دنیا، خدا سفارشو آماده میکنه با پست پیشتاز واسم میفرسته، از پست پیشتازم سریع تر عمل میکنه حتی، گاهی به یک ساعتم نمیرسه‌.

    خدایا سرعتِ پُستتو شکر.

    من صبح بیدار میشم زنگ میزنم به خدا، خدایا امروز میخوام فلانی و فلانی رو ببینم اصلا حال میکنم امروز با اونا وقت بگذرونم، راستی خدایا، امروز سی‌وُمین روز رژیممه، امروز هوس یه چیز چرب و خوشمزه کردم، خدا میاد و خودشو به شکل خاله و دخترخاله در میاره، با دست اونا زنگ میزنه خونه ما و مارو واسه شام دعوت میکنن، به همین سادگی و خوشمزگی، بدون خرج کردن یه قرون، بدون زحمت، خدا خودشو به نیرو تبدیل میکنه میره تو بازوهای خالم و واسمون سمبوسه خوشمزه درست میکنه، خودشو به شکل لبخند اعضای خانواده در میاره که من دلم شاد شه اخه خدایاااا تو به فکر همه چی هستی دیگه!! عاشقتم من

    صبح بیدار میشم میرم پیش خواهرم بغلش میکنم میگم خدای درونت چطورههههه، خدا داره از راه تو بغلم میکنههه، اونم میزنه رو شونم و میگه: خدای درونم عالیه امروز، خدای درون تو چطوره خواهرکمممم، عزیزکم، میبینم که امروز خداهای درونمون خیلی میخوان به هم عشق بورزن!

    بله خانوم، آقا، خدا همه چیه، خدا همه کسه، خدا خواهر منه، خدا مادر منه، خدا قورمه سبزی میشه سیرم میکنه، خدا صدای سکوتِ زندگیه، خدا این هوای بهاریهههههه، خدا این اشکه شوقه رو گونه های منه، خدا نسیمِ آرامشِ تو قلب مننننننی که ویرانه بود…

    قلب من یه خونه گِلی ترک ترک شده و خرد شده بود ولی من خونه قلبمو از نو ساختممم، الان یه خونه با تمام امکانات دارم و این لطف خداییه که منو هدایت کرد، به استاد جونی، که مثل پدرید برای من، یه پدر مهربون و دلسوز که حرفای خداشو واسم میاره، من واقعااا مثل پدر عاشقتونم، حس محبت و عشقتونو دریافت میکنم، و یه روز میام و خیلی سفت بغلت میکنم بابای قشنگم، بابا حسین عباس منشِ من.

    دیدین اونقد ارامش دارید که دیوونه میشین؟?من به اون حد رسیدم، انقد این مدت لبخند رو لبمه فک کنم تو اوج جوونیم داره خط لبخند میاد رو پوستم و خوشحاااالم چروکای صورتم از شادی و آرامش داره ایجاد میشه نه از غم و حسرت و نگرانی و غصه. خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت.

    استاد،‌ پدر من، عاشقتونم

    و عاشق تمام خواهر برادرای قشنگم تو سایت

    داشتم کامنتای این صفحه رو میخوندم که حسم گفت بنویسم و تشکر کنم ازتون استاد که چقد آرومم و نتایج دارن از سر و کولم بالا میرن، کلی بغل میفرستم براتون

    مهربون و در صلح باشید، شکوفه دلتون بهاری???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
  2. -
    شکیبا کیانی فر گفته:
    مدت عضویت: 2387 روز

    سلام استاااااد جونی. نمیتونم بگم تو دلم چه خبره الان؟!!!! این فایل خودش میلیون ها تومن قیمتش بود، چیکار کرد با دلم اصلا!!! نصفشو که داشتم گریه میکردم. جنس حرفهاتون چقدر با گذشته فرق کرده استاد! چقدر خداگونه تر شده، جدی تر، مصمم تر و با یه ایمان دیگه حرف میزنید و من اینو خیلی خوب حسش میکنم…

    من قلبم رو خیلی خوب میشناسم، قلب من تو شرایط مختلف، متفاوت میتپه، و این تپشی کا الان داره توش پر از ذوقه، پر از عشق الهیه استاد?نمیدونم چطوری حسمو توصیف کنم

    وقتی گفتید هر کی آماده باشه این محصولو تهیه میکنه، و دکمه پاز رو زدم و گفتم شکیباااا تو موفق شدی?تونستی تو مدارش قرار بگیری، تونستی از لجنزار یکم بیای بالاااا. اخلاقت خود به خود تغییر کرد، یه جاهایی بین حرفهایی که به بقیه میزنم یه باورو حس میکنم، یه باور قوی که با تمرین و تکرار به وجود اومده، انقد قوی شده که لا به لای حرفام میاد، اینکه به یکی میگم خالق شرایط خودت هستی. و چقد خوشحالم که این باورو دارمممم و به خدا نزدیک شدم.

    خوشحالم خوشحالم خوشحالم که چکاپ فرکانسی رو انجام دادم و دیدم وای خدایا من چقد آت و آشغال تومه، چقد باور نادرست توم وجود داره که تاحالا اصلا بهش توجه هم نکرده بودمممم. این ذهن لعنتی چقد قدرت داره، بار اولی که داشتم مینوشتم راجب عزت نفس و ترسهام و روابطی که دارم خیلی عادی داشتم مینوشتم، همه سوالارو جواب دادم ولی شبش که اومدم خوندم دیدم اینایی که نوشتم همش اون چیزاییه که میخوام، نه اون چیزی که واقعا هستم!!! اونوقت همه برگه هارو کندم و دور ریختم و با خودم صادق شدم، همونطوری که باورای گذشتمو پیدا کردم و دور ریختم الان کلییییییی تار عنکبوت اونجاها پیدا کردم که باید تمیز بشه و چقدر سپاسگزار خداوندم که بهم یه تلنگر زد که به خودم بیام و صادق باشم، بفهمم چقد اعتماد به نفسم هنوز جا داره که زیاد بشه و کلی چیزای دیگه…

    ولی بیشتر از همه خوشحالم که خدارو پیدا کردم، یه نیرویی هست تو وجودم که میتونم بهش تکیه کنم.

    چقد وسط راه با تضادای بزرگ مواجه شدم استاد، چقد میتونستم آسیب پذیر باشم، ولی کم نیاوردم و ادامه دادمممم، اشکای بقیه رو دیدم ولی حالمو خوب نگه داشتممم، وقتی بقیه داشتن بخاطر شرایط حسرت میخوردن و گریه میکردن و تو سر خودشون میزدن، به آسمون نگاه میکردن و میگفتن خدااا اگه اونجایی دیگه بس کن، انقد عذابم نده، من گوش نمیدادم ، من ایمانم رو حفظ کردم، من تلاش کردم و نتیجشو دیدم. من کاملا عوض شدم. اینکه الان قلبم پر از عشقه، پر از آگاهی الهیه، پر از کلام خداست، پر از اخلاق خوبه همه حاصل تلاشههه، من آگاهانه درد کشیدم. ولی کم نیاوردم و ادامه دادم. اون وسط وقتی نتیجه نمیداد، نمیگفتم ایراد از خانوادس، از قانونه، از خداست، از عدالته یا هرچییی. تو خودم نگاه کردم، دیدم که پر از گند و کثافت شدم، آره پر از گند و کثافت شده بودم، باورای زشت و پلیدی که مثل زالو به سرم چسبیده بود و داشت از روح و جسم من تغذیه میکرد و منو عذاب میداد، ولی زمان برد تا اون زالوهارو جدا کنم، هنوزم هستن، ولی خداروشکر میکنم کم شدن، خیلییییی کمتر از قبل شدن

    حداقلشششش اینه که ارامش دارم!!! خداقل اینه که منی که هر شب کارم گریه و زاری واسه بدبختیام بود دیگه اشک نمیریزم، اگه اشک میریزم همش بخاطر عشقم به خداست. حداقلش اینه که من از یه آدم افسرده که همش تو یه دستش تیغ بود و آرزوش بود بمیره، تبدیل شدم به آدمی که از ثانیه به ثانیه زندگیش لذت میبره و عاشق خداست، عاشق بنده هاشه، عاشق چیزاییه که بهش داده. حداقلش اینه که من شبا رو بالش خیس نمیخوابم، اون آدم گوشه گیر و گنده دماغ نیستم حداقللل. و این خودش واسه من یه تغییر خیلی بزرگه، میدونی اینکه یه خداناباور خدارو پیدا کنه چه احساسی داره؟؟؟ اونی که داره هر دقیقه به زمین و زمان فحش میده به ادمی تبدیل بشه که از عشقش به خدا شعر بگه؟؟

    اونی که تمام زمانش صرف کارای بیهوده میشه الان همه وقتش صرف خلوت با خدا، گوش دادن به بنده خداش که دستی از خدا شدع که پیغاماشو بهش برسونه، خوندن قران، کار کردن‌رو باورهاش، ورزش کردن و دوست داشتن خودش بشه، تمامممم وقتش صرف چیزای معنوی بشه؟ من میدونم یعنی چی!

    خواهرم میدونه یعنی چی!چون از نزدیک دید و خودشم باهام اومد جلو، و باهم خودمون رو از یه غمزاری که هر روز یکی میومد با بیل و کلنگ میوفتاد به جون غمزار و یه غم اضافه میکرد نجات دادیم…ما خودمونو از تو منجلاب کشیدیم بیرون. استاد?من و خواهرم عاشق همیم چون میدونیم قانون چیه!! چون میدونیم از کجا به کجا رسیدیم.

    چون خواهرم میدونه از سر خم کردن پیش بقیه برسه به ماهی ۲ میلیون حقوق داشتن ینی چی!!!! چون میبینه قانون داره جواب میده

    چون میدونم منی که تو این سن کم تونستم کلی درامد کسب کنم از راهی که همه فک میکنن توش پول نیست ینی چی!!

    در حالی که دورم پر شده بود از ادمایی که میگفتن باهنر نمیشه پولدار شد!! ههه نقاشی میکشی؟ پولیم میدن واسش؟ یکی واسه منم میکشی حالا که بیکاری؟؟ چقد حالا کار میکنی؟

    منی که دورم این ادما بودن ایمانمو نگه داشتممم، نا امید نشدم چون میدونستم اینا نیستن که زندگی منو رقم میزنن من میدونستم یه خدایی هست، یه خدایی هستتتت که بهم میرسونه، اونه فقط، اینایی که این حرفارو میزنن حرف مفت میزنن من باورام یچیز دیگست!!! من خدارو یجور دیگه دیدم بنده خدا تو میخوای بهم بگی من از هنر نمیتونم پول در بیارم؟ مگه اصلا خدایی رو میشناسی تو. که میای میگی پولیم در میاد از هنر؟؟؟؟ اره من ۱۷ سالم بود تو یه ماه ۱ میلیون نقاشی فروختم تو سال ۹۵. آره من بهم پیشنهادای بزرگ شددددد. من ایمانمو حفظ کردم و نتیجه چی شد؟؟؟ رو تابلوهای منی که کلاسم نرفتم ۵۰ میلیون قیمت میزارن؟؟؟ این از کجا میاد؟?اون داره میده، اون داره تنظیم‌میکنه همه چیو. و من بر چه اساسی میام اون پیشنهاد ۵۰ میلیون تومنی رو رد میکنم؟؟ رو چه باوری اینکازو میکنم؟ عموم اومد بهم ناسزا گفت، گفت احمق!!

    ولی من تو دلم گفتم من یه خدا دارم، اگه خودم تونستم خلق کنم که یکی رو تابلوی نیمه کارم ۵۰ میلیون قیمت بزاره پس ۱۰۰ میلیون هم میتونم خلق کنم، اره همون خدا برام همین کارو میکنه. من باور دارم، مهم نیست بهم بگن احمق، مگه فقط این شانس موفقیته؟ مگه تنها شانسمه؟ که عموم میاد میگه اینو قبول کردی کردی نکردی دیگه اصن باهات حرفی ندارم؟!

    یه باور قوی میخواد که راهو ادامه بدی، رو خودت کار کنی، خیلیا پر از حرفن، خیلیا دلشون میخواد الماس باشن، ولی کمن اونایی که میان و تراشیده میشن! و در آخر تعالی رو تجربه میکنن.

    امشب نمیخواستم بنویسم، بعد دیدن فایل همون خداهه بهم گفت بیا بنویس، نمیدونم حتی چطوری این مثالا یادم اومد!

    استاد فایلای رایگانتون واقعا ارزشش بالاتر از این حرفاست که انقد ساده ازش بگذرم، گاهی دلم میخواد هنزفری رو به گوشم بدوزم… خسته نمیشم از گوش دادن به حرفا، خسته نمیشم، حرفاتون آشناست، همیشه بوده….

    ما خالق شرایط خودمون هستیم…

    و اینطوری شد که منی که فکر میکردم یروز مثل بقیه ادمای دنیا کنکور یچیزی قبول میشم و میرم درسمو تموم‌میکنم، یه گوشه دنیا یه کاری پیدا میکنم و سختی میکشم… تبدیل شدم به ادمی که مطمئنم تو آینده ای نه چندان دور به زنی بزرگ تبدیل میشه! چون دیگه میدونم جاده کجاست، فقط باید این وزنه های سنگینی که بهم وصله رو از خودم جدا کنم، میفهمم، خیلی حسش میکنم، سنگینم،‌نمیتونم راه برم، مثل یه آدم فربه و خیلی چاق که یکم راه میره نفس نفس میزنه و عرق میکنه. خیلی از اون سنگینیا و چربیای ذهنم رو دور ریختم تا امروز. یکم بهتر دارم تو جاده قدم میزنم. ولی خیلی مونده که اون ادم فربه به ادمی لاغر تبدیل بشه، به کسی که بتونه بدوه. باورا باید یکی یکی کنده بشن.

    همین یکی دو دونه سنگینی که جدا شده ازم احساس سبکی میکنم، چه برسه به ته راه، فکر کنم پرواز کنم!!! راحت ترم، تو دلم نگرانی نیست. محکم حرف میزنم…

    خداروسپاسگزارم که تو این راه همراهتونم استاد خوبم و بچه های سایت که عاشقانه تک تکشون رو دوست دارم

    ازتون ممنونم استاد، نمیدونم چطوری تشکر کنم ازتون، به اشکی که الان بخاطر آرامشم داره از چشمام میاد قسم، یه روز میام دستانون رو میبوسم و انقد محکم بغلتون میکنم که دلم آروم بگیره، خیلی ازتون ممنونم.‌این همه نتایجی که تو زندگیمه، این همه ارامشی که دارم رو مدیون خدا و قوانین ثابتش هستم و استاد مهربونم شما که دستی از دستای خدا جونی شدید و پیغام خدا رو واسمون میارید.

    خوشحالم‌ که تو محصول ۱۲ قدم همراه بچه ها و شما هستم

    دستاتون رو میبوسم

    دوستار شما

    “شکیبا”

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  3. -
    شکیبا کیانی فر گفته:
    مدت عضویت: 2387 روز

    سلام خواهر نازم، زیبای من، مهربون من

    خداروشکر که هم فرکانسیم و چشمت به کامنتای من میخوره و میخونیشون؛ چون منم همش کامنتا و دیدگاهاتون رو میخونم آبجی عزیزم

    این روزها حال و هوام خیلی فرق داره بخاطر همین نوشته هام اینجورین، گاهاً اشک خودم بخاطر نوشته هام در میاد وقتی دوباره میخونمشون، حالا بماند در طول نوشتن چقدر از شوق اشک میریزم.

    برات صلح و آرامش الهی آرزو میکنم خواهر مهربان من، کلی ماچ میفرستم برات خواهر جان??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: