ایمانی که عمل نیاورد‌، حرف مفت است!!

در این فایل استاد عباس منش در مورد تجربیات خود در به کارگیری قانون صحبت می کند
واقعیت این است که افراد بسیار زیادی نگاه فانتزی به قوانین کیهانی دارند. آنها فقط به عنوان یک قرص مسکن به این قوانین نگاه می‌کنند. آنها نمی خواهند از این قوانین به عنوان پایه و اساس زندگی خود استفاده کنند.

اما استاد عباس منش در این فایل با بیان داستانی در مورد زندگی خود‌، کاملا واضح و شفاف توضیح می‌دهد که چطور این قوانین را در عمل اجرا کرده، چطور بر ترس هایش غلبه کرده و چطور ایمان به خدا را در وجودش نهادینه کرده است.

موضوع اینجاست که افراد زیادی به صورت بنیادین باور نمی کنند که افکار و باورهای شان در حال خلق شرایط بیرونی زندگی شان است. آنها نمی‌توانند بپذیرند که تمام کنترل زندگی در دستان خودشان است.
آنها این قانون ساده را باور نمی کنند که اگر بتوانید افکارتان را و کانون توجه‌تان را کنترل کنید می توانید زندگی خود را به شکلی که میخواهید خلق کنید.

استاد عباس منش در این برنامه با توضیحات فراوان سعی می‌کند به شما کمک کند که این قانون را باور کنید از آن استفاده کنید تا در آن به مهارت برسید.


متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:

بعضی از دوستان قانون رو درست درک نکردند. من صدها فایل به صورت رایگان روی سایت قرار دادم. هر کدوم از این فایلها رو اگه درست درکش کنید شرایط زندگیتون به طور کاملا محسوس تغییر میکنه. اگه زندگیتون تغییر نکرده به این دلیله که اون حرفا رو باور نکردین.

نگاه خیلی از دوستانی که نتایج خیلی بزرگی توی زندگیشون نمیگیرن اینه که این حرفها حرفهای فانتزیه، حرفهای خیلی قشنگیه و فقط مثل یه قرص مسکن بهش نگاه می کنن اما هیچ باوری وجود نداره، در نتیجه هیچ عملی وجود نداره.

اون دوستانی که توی مسیر با من ادامه دادن و نتایج بزرگ گرفتن و همیشه با ما هستن این حرفها رو باور کردن، نتیجه گرفتن، اگه از فایل های رایگان یا از دوره های مختلف که روی سایت هست استفاده کردی و تغییری در زندگیت رخ نداده حالا تغییر در تموم جنبه ها، سلامتی، روابط و ثروت تغییر محسوسی رخ نداده به این دلیله که این حرفارو باور نکردی، مثل یه روزنامه نگاه کردی بهشون، مثل یه آهنگ گوششون کردی، مثل یک فیلم نشستی پاش و نگاهش کردی.

یه تجربه از خودم می گم:  وقتی که برای اولین بار این نکته رو فهمیدم که افکار من داره اتفاقات منو رقم میزنه، برای من دیگه تموم شد.

گفتم اگه قانون اینه، من شروع میکنم به تغییر زندگیم؛ شروع میکنم به داشتن آرزو؛ من شروع میکنم به داشتن خواسته؛ من شروع میکنم به خلق زندگیم اونجوری که میخوام؛

از لحاظ مالی هم من برای تغییر زندگیم و تغییر باورهای محدودکننده ام کلی هزینه کردم. توی همون شرایطی که شرکتمون درآمدش کم بود هزینه‌های زندگی هم بود، یه مبلغ کمی میموند رو کتاب می خریدم.

از همون اول به اندازه‌ای که عمل میکنی جواب میگیری. حالا جواب بزرگتری می خوای، باید بیشتر و بهتر به قانون عمل کنی.

مثل پیانو هست هرچقدر بیشتر تمرین میکنی بهتر میتونی کار کنی. مثل هر ورزش دیگه ای، مثل هر ساز دیگه ای، مثل نقاشی، مثل هر کار دیگه ای، وقتی روی قانون بیشتر کار میکنی مهارتت بیشتر میشه. به همین دلیل هم وقتی اومدم آمریکا چیزی با خودم نیاوردم، هیچی با خودم نیاوردم.

دوستانی که مهاجرت کردن میدونن میان کلِ زندگی‌شون رو میفروشن و تبدیل میکنن به پول و دلار و بلند میشن مهاجرت میکنن. من نه، من هرچی که داشتم گذاشتم گفتم اگه قانون اینه که میام خلقش میکنم.

چون من قبلاً توی مهاجرت از بندرعباس به تهران این کارو کرده بودم. به این فکر کنید که چطور من دارم از قانون استفاده میکنم، از این قانونی که دارم فریادش میزنم توی آموزش هام و نتایج من رو هم شما دارید می بینید که بین میلیون ها سایت-بدون هیچ تبلیغی- این حد از افراد میان توی سایت و دوره های من رو می خرن و از نتایجشون می نویسن و به محض اینکه یه فایل جدید می گذارم اینهمه نظر میاد روی سایت اون هم بدون اطلاع رسانی و تبلیغ؟!!

اونهم توی زمانی که همه دارن تبلیغات میکنن، هر کسی یه چیزی داره میره توی بوق و کرنا میکنه، هزاران سایت تبلیغ میکنه!

دوستانی که توی حوزه کاری ما هستن میلیون ها میلیون تومان فقط توی هفته تبلیغ میکنن، توی کانال های تلگرامی، صفحه های اینستاگرامی، سایتها، رادیو، تلویزیون.

چی میشه یه آدمی نه اصلن تبلیغاتی داره، نه اصلاً کار خاصی میکنه، نشسته و این حد از مخاطب عاشقانه میان از برنامه هاش استفاده میکنن، پول میدن میخرن محصولاتش رو، بدون اینکه یک ریال تبلیغ کنه، بدون اینکه یک ریال برای این کار اصلاً خودش رو به زحمت بندازه، اونم در حالی که همه تون میدونید که همه به خاطر یه لقمه نون چه جوری دارن میدوئن، اونایی که قانون رو بلد نیستن

اینا باید به شما یه سری چیزها رو یاد بده باید به شما یه سری چیزها رو بگه، یه تفاوتی هست، اتفاقاتی داره میفته، اون باور و ایمانی که من داشتم این نتایج رو برای من رقم زده اینا باید به شما بگه که یه نوع اتفاقات دیگه هم میتونه بیفته توی همین شرایط، توی همین روزها، میتونه یه جور دیگه باشه.

من کسی هستم که نتایج زندگیم داره ثابت میکنه صحت طرز فکرم رو.

مگه من فقط دارم توی دنیا این کارو انجام میدم، چرا نتایج من اینقدر متفاوته؟ چرا افراد اینقدر عاشقانه میخوان دوره‌ها رو تهیه کنن؟ چرا اینقدر بچه هایی که دوره های قبلی رو تهیه میکنن میان برای دوره‌های بعدی و قبل از اینکه یه دوره آماده بشه صدها بار از طرق مختلف درخواست میکنن که دوره جدید آماده بشه.

نمیدونم نگاهتون چه جوریه؟ نمیدونم چطور دنیای اطرافتون رو میبینید؟

ولی این اتفاقات باید به شما بگه یه چیز متفاوتی داره اینجا گفته میشه، یه اتفاق متفاوتی از اطرافتون داره میفته، بزرگترین برند ها صبح تا شب دارن تبلیغ میکنن، میلیاردها دلار داره هزینه تبلیغات میشه، من گفتم اگه باورهام داره کارها رو انجام میده نیازی نیست من تبلیغ کنم، من خودم رو توی مدار مناسب قرار میدم خداوند همه کارها رو انجام میده، من نیازی نیست که برم داد بزنم بیایید این فایل هست این برنامه هست نه من نیازی نیست این کارو بکنم.

من اومدم یه قانون ساده گذاشتم گفتم این قانونی که خداوند توی قرآن بارها و بارها گفته که زندگی ما توسط خودمون فقط خلق میشه، توسط خودمون داره ایجاد میشه و بارها و بارها توی قرآن خداوند به شیطان میفرماید که تو هیچ تسلطی بر بندگان من نداری، اونی که بندگی منو میکنه که تاج سر توعه، تو که کاریش نمیتونی بکنی،

وقتی من گفتم آقا اگه داستان اینه که من دارم خلق میکنم زندگیم رو، پس میشینم خلق میکنم زندگیم رو. کل کار اینه که بتونم افکارم رو کنترل کنم، کل دوره های من بِیسش همینه⚜

من هیچ وقت ادعا نمیکنم توی دوره هام چیز جدیدی میخوام بگم، هیچ وقت من این ادعا رو نداشتم، ولی این ادعا رو میکنم که هر دوره‌ای برای خودم کلی باورهای بهتر ایجاد میکنه، کلی مسیرو صاف تر میکنه، مثل همون بحث تمرین پیانو هست. هر دوره‌ای داره دست های منو آماده تر میکنه. من اصلاً یه سخنران نیستم، من انگیزش بخش نیستم، من عمل کننده به یک سری قوانین هستم و افراد از فرکانس من، از نتایج من به این آگاهی ها میرسن و اونها هم عمل میکنن و نتیجه میگیرن. یعنی اصلاً نگاه من این نیست که بیام برای شما یه سری حرف های قشنگ بزنم خودم برم یه جور دیگه زندگی کنم بگم من به عنوان بیزینس دارم به این قضیه نگاه میکنم . من با این آگاهی‌ها زندگی میکنم، هر کسی که عباس منش رو باهاش یک ساعت بوده باشه میدونه که عباس منش این نحوه زندگیشه، این روش زندگیشه، نتایجش هم مشخص میکنه، در تمام ابعاد مشخص میکنه.

بنابراین دوره های من برای همه نیست، برای اونایی که آمادگیش رو دارن.

به همین دلیل هم ما تبلیغی نداریم جایی. اونایی که توی مدار هستن خودشون ما رو پیدا میکنن، هیچ وقت من برای همه صحبت نمیکنم، برای اونایی که آمادگی دارن. اونایی که آمادگی دارن اونایی هستن که تمرین ها رو جدی میگیرن، باور میکنن و نتیجه میگیرن.

محصولات من برای فردی هست که همون ایمان شروع کار منو داشته باشه. اگه میخواد به عنوان یه چیز فانتزی نگاه کنه یه مدت حالش خوب بشه، مُسَکن باشه براش، من نمیخوام باهاش کار کنم، مبلغ و هزینه های دوره های من برای کسیه که بتونه اون مبلغ رو پرداخت کنه.

 توی این دوره ۱۲ قدم، شما قدم اول رو میایی اگه قدم اول تاثیری داشت باید یه تاثیری نشون بده که بتونی از شرایط مالیش برای خرید قدم دوم استفاده کنی، اگه نداشت اصلاً قدم رو ادامه نده. 

دلیل اینکه شما از کلام من تأثیر می پذیرید، بحث فرکانس هست و نه کلام. «فرکانس»، از عمل به آگاهی ها میاد نه از یک سری حرف های قشنگ زدن. هزاران نفر دارن حرف های قشنگ توی اینترنت میزنن چرا شما با اونا ارتباط برقرار نمیکنید؟!

برید ببینید توی کامنتها هزاران نفر نوشتن ما با فلان دوره های مختلف موفقیتی آشنا شدیم بعد که یه ذره مدارمون رفت بالا با شما آشنا شدیم و تازه اونجا شما رو شناختیم هر کدوم از یک طریق مختلف، این چی رو نشون میده؟؟

این اینو نشون میده که وقتی شما روی خودت کار میکنی، روی مدار بالا قرار میگیری افرادی که توی اون مدار قرار میگیرن میان روی خودشون کار میکنن میان بالا تو رو پیدا میکنن، لازم نیست کاری بکنی.

شما برید توی بازار، برید توی صنف های مختلف، پارچه فروش ها، توی هر صنفی توی بازار، طلا فروش ها، ساعت فروشها، آهن فروش ها، برید توی بازار یه قدمی بزنید یه سری مغازه هست اصلا قُلقله هست سرشون، مغازه های بغلی اونها اصلاً پرنده پر نمیزنه، اونجا سوزن بندازی زمین نمیخوره اینقدر که جمعیت هست

خدا وکیلی برید توی بازار شهرتون هر شهری که هستید یه نگاهی بکنید به مغازه ها آخه جاشون که یکیه، جنسشون هم که یکیه، مردم هم که همون مردم هستن، شرایط اقتصادی هم که همون شرایط اقتصادیه، پس قضیه چیه که بعضی ها دارن این خان نعمت الهی رو اینجوری ازش استفاده میکنن؟؟ کرور کرور نعمت و ثروت وارد زندگیشون میشه بقیه دارن همینجوری با حسرت و حسادت به اونایی که موفقن نگاه میکنن توی همون بازار. چند وقت بعدش ورشکست میشن میرن سراغ یه کار دیگه، فکر میکنن کار ایراد داشت، فکر میکنن اون بازاره ایراد داشت، اون مغازه هه ایراد داشت، اون رقیبه نمیذاشت کار بکنن، این تفاوت ها باید به شما یه چیزهایی رو بگه، یه نوع نگاه دیگه ای هست به قول حضرت علی الرزق رزقان یه رزقی هست که تو دنبالش میری. من این جمله رو وقتی اولین بار تو نهج‌البلاغه خوندم اصلاً ذهن من متلاشی شد میگه الرزق رزقان ما دو نوع رزق داریم، یه نوع رزقی که تو دنبالش میری، یه رزقی که اون دنبال تو میاد، من گفتم من میخوام یاد بگیرم که چه باورهایی داشته باشم که رزق دنبال من بدوود نه اینکه من بدووام دنبال رزق.

من هیچ چیزی رو برای مخفی کردن نذاشتم من هیچ فوت کوزه گری رو نذاشتم، من آنچه رو که دریافت کردم و آنچه رو که عمل کردم بهش و آنچه رو که باهاش نتیجه گرفتم رو توی دوره‌ها میام میگم، هر چقدر نتیجه‌های من بزرگتر میشه آگاهی من خالص تر میشه و من میام میگم و این مسیر تا ابد ادامه داره، تا هر وقت که به من الهام بشه و احساس کنم باید گفته بشه، این کارو انجام میدم.

زندگی شما هر روز داره توسط ورودی های ذهنی شما خلق می شه. وقتی داری روی افکارت کار میکنی و کنترل میکنی و افکارت رو آگاهانه جهت‌دهی می کنی، اتفاقات دلخواه رو خلق می کنی. مثل بدن شما. بدن شما چه جوری کار می کنه؟! هر روز داره غذا رو به عنوان انرژی دریافت می کنه. اگه غذای بد بخوری انرژی بد دریافت میکنی. اگه غذا نخوری انرژی دریافت نمیکنی، ماشین تو داره چه جوری حرکت میکنه؟ این نیست که یکبار بنزینش بزنی بگی ماشین باید تا ابد حرکت کنه.  به اندازه‌ای که از ماشین استفاده می کنی، داره سوخت مصرف میکنه، هر وقت خواستی دوباره ازش استفاده کنی باید دوباره سوخت واردش کنی، ذهن هم همینه. همیشه باید بهش ورودی بدی. ورودی خوب بدی نتیجه خوب خلق می کنی.

قانون اینه که باورهای تو هستن که اتفاقات رو دارن رقم میزنن. به محض اینکه روی خودتون به صورت واقعی کار میکنید نتایج میاد. اما نتایج به اندازه‌ای که داری روی خودت کار میکنی. کسی که یک عمر با ترس زندگی کرده، یک عمر با نگرانی، با اضطراب بوده، انتظار بی جایی هست که با یک فایل دیدن مغزش تغییر کنه، برای من هم این اتفاق نیفتاده، ولی به اندازه‌ای که میاد تغییر میکنه، باور هاش رو عوض میکنه، به همون اندازه نتایج شروع میشه، و بعد میفته روی دور و تغییر کردن هی براش راحت تر میشه. چرا؟ چون تمرین کرده، چون تغییر کردن و باورهای خوب ساختن براش راحت تر میشه، نتایج بزرگتر هی راحت تر براش به وجود میاد.

تو مسائل مالی که خیلی هاتون پاشنه آشیل تونه، دلیل اینکه زمان بیشتری میبره به خاطر اینه که باورهای مخرب بیشتری توی ذهنتون هست، خیلی هاتون دیدید در مورد یک موضوعی مثلاً در مورد روابط عاطفی همیشه ترس داشتید، نگران بودید، میایید روی خودتون کار میکنید ولی با یه تلفن بد، با یه اتفاق بد، با یه خبر بد، کل ترس ها با هم برمیگرده، معلومه که به اندازه کافی روی خودت کار نکردی که اینقدر راحت همه چیز تغییر میکنه

میای روی مسائل مالی روی خودت کار میکنی یه ذره اوضاع بهتر میشه با یه نشانه بد از بازار، با یه اخبار بد، یا همکارت میاد میگه اوضاع خرابه، همون اول ترس‌ها برمیگرده دوباره، به همین راحتی با یک خبر کل این داستان دوباره خراب میشه، اگه به این راحتی داستان خراب میشه به این دلیله که زیاد روی خودت کار نکردی، به این دلیل که هنوز باور ها رو درست نساختی، وقتی که باور ها درست ساخته بشه به این راحتی تغییر نمیکنه، ولی چون باورهای منفی درست ساخته شده خیلی خوب، محکم، با پایه و اساس تو مغزت ساخته شده یه ذره که میای خرابش میکنی با یک خبر، دوباره روی این علف های هرز یه ذره کار نمیکنی سریع میزنن میان بالا

چون پایه اش خیلی خوبه. چرا پایه اش خوبه؟ چون خیلی تکرار شده نسل در نسل در نسل تکرار شده، مخصوصاً در مورد مسائل مالی اینارو گفتم که باز قانون رو بهتر درک کنید.

بنابراین دوست داشتم تفاوت ها رو  بدونید. برای اینکه قانون همیشه داره کارش رو درست انجام میده، اون که کارش رو درست انجام نمیده خودمون هستیم. وگرنه خداوند بی نقصه، خداوند سریع الاجابه هست، خداوند عالیه، خداوند میگه درخواست کن من همیشه در حال اجابتم: اما به یه شرط، ایمان

به شرطی که ایمان داشته باشی

ایمان رو چی نشون میده؟ از کجا میفهمی یه آدمی ایمان داره؟!

 از جای مهر روی پیشونی؟ از ریش بلند؟ از تسبیح؟

نه، از عملکرد می فهمیم.

کسی که بلند میشه و قدم برمیداره، حرکت میکنه، اونجوری که باور داره عمل میکنه. عمل میکنه به آنچه که میگه.

اونایی که عمل کردن، اونایی که باور داشتن، اونایی که ایمان داشتن، این ایمان باعث حرکتشون شده.

با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن بخشی از صحبت های استاد در قسمت نظرات.


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ایمانی که عمل نیاورد‌، حرف مفت است!!
    197MB
    58 دقیقه
  • دانلود با کیفیت HD
    607MB
    58 دقیقه
  • فایل صوتی ایمانی که عمل نیاورد‌، حرف مفت است!!
    51MB
    58 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1135 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «طیبه» در این صفحه: 2
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 711 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 19 بهمن رو با عشق مینویسم

    من وقتی بعد نماز صبح قرآن رو از ادامه آیه دیروز خوندم به قدری حیرت انگیز بود که ،انگار من اصلا تاحالا نخونده بودم این معانی رو

    سوره بقره

    وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَـٰٓئِکَهِ فَقَالَ أَنۢبِـُٔونِی بِأَسۡمَآءِ هَـٰٓؤُلَآءِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ(٣١)

    و خدا همۀ اسماء را به آدم یاد داد، آن گاه حقایق آن اسماء را در نظر فرشتگان پدید آورد و فرمود: اسماء اینان را بیان کنید اگر شما در دعوى خود صادقید

    وقتی این آیه رو خوندم خیلی حس خوبی داشتم

    رفتم اسماء خدارو خوندم و کلی آرومم کرد

    قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ مِنۡهَا جَمِیعࣰاۖ فَإِمَّا یَأۡتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدࣰى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ(٣٨)

    گفتیم: همه از بهشت فرود آیید، تا آن گاه که از جانب من راهنمایى براى شما آید، آنان که پیروى او کنند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهند شد

    این آیه رو وقتی خوندم دقیقا همون هدایت هایی که توی این یکسال و به خصوص توی این دوماه ، که دوره هارو کار میکنم و خدا ریز به ریز بهم میگفت و هدایت میکرد و سبب آرامشم میشد ، که سبب میشد قدم بردارم برای ترس هام و به شجاعت و توحید در عمل تبدیل بشه ، یادم اومد و دستامو به صورتم گذاشتم و تشکر کردم و دستامو بوس کردم چقدر لذت بخش بود ،

    وای من تاحالا تو این یک سال این سوره رو چندین بار خونده بودم

    اما هیچ وقت متوجه نشده بودم که منظورش همینه که طیبه وقتی خدا ریز ریز هدایتت میکنه و هر روز تو داری توجه میکنی و شاخک هاتو تیز میکنی تا دریافت کنی ، و وقتی سعی میکنی عمل کنی بهشون و ترس هات رو به شجاعت تبدیل میکنه و بعد قدم برمیداری

    هرگز ترس و اندوهی به تو نخواهد رسید طیبه

    شاید این که من بارها تو این سال سوره بقره رو خوندم و این آیه رو متوجه نشدم ،دلیلش این باشه که من اون موقع به این مقدار سعی و تلاش نداشتم که شاخکام تیز باشه و یا ترس هایی داشتم که هنوز به توحید در عمل تبدیل نشده بود ، برای همین وقتی آیه هارو میخوندم هیچی متوجه نمیشدم

    اما الان همین که این آیه رو خوندم تک تک لحظه های این دوماهم اومد جلوی چشمم و داشتم لذت میبردم از یادآوریشون

    چون من ترس هامو تبدیل به شجاعت کرده بودم و ایمانم رو به خدا نشون داده بودم

    و این آیه رو که خوندم، گفتم دقیقا من الان به قدری درآرامشم که حس فوق العاده ای دارم

    چقدر جذابه این آیه

    من توی این دوماه به قدری ترس هام تبدیل به شجاعت شدن که من وقتی به چکاب فرکانسیم نگاه کردم متحیر بودم، از این همه تغییر خودم ، در عرض دو ماه و البته یک ماهش، تغییرات ،بیشتر بود

    چون من بیشتر سعی کردم در عمل ایمانم رو در مورد خیلی چیزا نشون بدم و مهم ترینش ،رهایی از خواسته عشق بود

    الان میفهمم چرا استاد در دوره عشق و مودت و عزت نفس نمیدونم کدوم یکی بود که میگفت خودتون حتی درمسیر درست باید مسیرتون رو پیدا کنید و کورکورانه از من پیروی نکنید

    هر کس حتی در مسیر درست حتی از استاد عباس منش با اینکه درست هست پیروی کنه ،درست نیست

    و میگفت خودتون برین قرآن رو بخونین

    من الان که دارم قرآن رو میخونم درک میکنم و کم کم انگار وقتش شده

    چون من قبلا هیچی از این آیات درک خاصی نداشتم

    با اینکه حتی این آیه رو بارها خونده بودم

    من وقتی متوجه این آیه شدم لذتش چندین برابر شد که من انگار یه درک عمیق تری نسبت به این موضوع نترس و نگران نباش داشتم

    که انگار خدا به وضوح داره بهم میگه که ببین طیبه

    تو قدم برداشتی و من درک آیات رو دارم یکی یکی طبق مدارت بهت عطا میکنم تا رشد کنی

    تا وقتی درک کردی و به یاد تک تک کارهایی که انجام دادی و سبب رشدت شد ، افتادی

    اینجوری راحت تر درک میکنی معنی آیات رو

    در همه جنبه ها عمل کنی ، میری مرحله بعدی ، همه چیز به عمل کردن تو بستگی داره طیبه

    قدم برداری درک همه چی رو بهت میدم

    خدای من سپاسگزارم

    الان که دارم مینویسم نمازمو خوندم و با خدا دُلمه خوردیم و بعد الان 6:7 هست که دارم قرآن میخونم و مینویسم

    میگم دلمه خوردیم؟!

    آره دلمه برگ انگور

    یه غذای بهشتی

    صبح زود مادرم و خواهرم رفتن جمعه بازار

    دلمه درست کرده بود ،منم یه کاسه برداشتم و بعد نمازم که تموم شد گفتم خدا موافقی دلمه بخوریم ؟

    رفتم یه کاسه برداشتم و دلمه هارو با لذت خوردیم ،به قدری خوش طعم و بهشتی بود که لذت بردم از این همه طعم های زیبا

    نمازم که تموم شد گفتم

    چقدر خدا باحاله آخه

    وقتی دوباره قرآن رو میخوندم

    سوره بقره

    یَٰبَنِیٓ إِسۡرَـٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِیٓ أُوفِ بِعَهۡدِکُمۡ وَإِیَّـٰیَ فَٱرۡهَبُونِ(4٠)

    اى بنى اسرائیل، به یاد آرید نعمتهایى که به شما عطا کردم، و به عهد من وفا کنید تا به عهد شما وفا کنم، و تنها از من بر حذر باشید

    وقتی این آیه رو خوندم یاد عهدی که با خدا بستم که به من یاد داده بود که فقط و فقط جای خدا در قلبم هست و بندگی خدارو بکنم ،و دیدگاهم رو که دارم تغییر میدم ، عهد کردم .

    هر لحظه سعی میکنم یادم بیارم بگم که این دنیا گذرا هست و از دوره عشق و مودت و عزت نفس یاد گرفتم

    و من میخوام در لحظه بهترین حس هارو تجربه کنم و رها باشم و میدونم که این خداست که بهترین هارو از طریق بی نهایت دستانش به من هدیه میده

    خدایا شکرت

    سوره بقره

    وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَکۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ(4٢)

    و حق را به باطل مپوشانید و حقیقت را پنهان نسازید و حال آنکه واقفید

    وای من تا حالا هیچ کدوم از این آیات رو متوجه نمیشدم

    اینجا که میخوندم ، گفتم داره دروغ گفتن رو میگه که همیشه سعی کنیم حقیقت رو بگیم

    که استاد عباس منش میگفت اگرخواستی دروغ بگی ، اول به خودت بگو من ترسو نیستم و حقیقت رو میگم

    سوره بقره

    وَٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰهِۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِینَ(45)

    و یارى جویید از خدا به صبر و نماز، که نماز امرى بسیار بزرگ و دشوار است مگر بر خداپرستان فروتن

    نماز=توجه

    یاد خودم افتادم

    من قبلا نماز رو به سختی میخوندم، فکرم هزار جا میرفت و اصلا متوجه نبودم معنی آیات چیه حتی به قدری ترس داشتم که با خدا سر نماز صحبت کنم ، حس گناه شدید داشتم

    اما الان وقتی این آیه رو خوندم با خودم گفتم چقدر من با خدا دوست شدم و الان که فکر میکنم نماز برای من به قدری شیرین و دل انگیز شده که من وقتی نماز میخونم با خدا میخندیم و با معنی آیات، که دارم تو دلم میگم کیف میکنم

    حتی من دو روزه وقتی عربی آیات رو میخوندم سر نماز یه جریانی حس کردم و بعدش به فارسیش بلند معنیاشو گفتم و حس کردم اینجوری خیلی برام راحت تره

    و چقدر رفته رفته نماز خوندن و با خدا صحبت کردن آسون و آسون تر میشه برای من

    سوره بقره

    وَٱتَّقُواْ یَوۡمࣰا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسࣲ شَیۡـࣰٔا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَهࣱ وَلَا یُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلࣱ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ(4٨)

    و حذر کنید از آن روزى که هیچ کس به کار دیگرى نیاید، و شفاعت هیچ کس پذیرفته نشود، و فدا و عوض از کسى قبول نکنند، و هیچ یارى کننده و فریاد رسى نخواهند داشت

    چقدر لذت بخش بود خوندن آیات قرآن

    خدایا شکرت

    من امروز یه حرفایی با خودم میزدم ،میگفتم طیبه عجله نکن ،باید تکاملتو طی کنی و اگر عمل نکنی هیچ اتفاقی رخ نمیده

    امروز یه چیزی عجیب بود

    نمیدونم با اینکه میدونم که خدا هدایتم میکنه و همیشه ریز به ریز و با حالت تاکیدی هم همیشه کمکم میکنه و هدایتم‌میکنه

    اما بازم هنوز برام عجیبه و بعد میگم نه این عجیب نیست

    حیرت انگیزه

    خدا داره هر لحظه هدایتت میکنه

    ریز به ریز

    من امروز رفتم اینستاگرام تا از اکسپلور نشونه ای بگیرم از خدا ،که همیشه فایلایی که از استاد عباس منش و یا آیات قرآن و یا صحبت های استاد الهی قمشه ای رو میشنیدم

    میگفتم الان صد در صد همینا هست

    اما نه

    انگار کل 80 درصد صفحه اکسپلور یهویی تغییر کرده بود به مصاحبه های قهرمان سنگ‌نوردی سرعت ،رضا علیپور

    متعجب شدم

    چرا انقدر تکرار

    اما نه ،میدونستم هدایته ، ولی باز متحیر بودم

    و میدونستم که با این تکرار و تاکید ،خدا صد در صد میخواد با من صحبت کنه و یه چیز مهم بهم بگه

    قبلش یه فایل از استاد دیدم

    در مورد تغییر مدار و باور، داشت صحبت میکرد میگفت :

    اگر میخوای مدارهات تغییر کنن ،باید روی باورهات کار کنی

    هرچقدر بیشتر روی باورهات کار کنی

    میتونی تغییرات سریع تر داشته باشی

    اما هرچقدرم سریع تر بشه

    یک شبه نمیشه

    هرچقدرم کار کنی ،سیستم باورها اینجوری نیست

    یعنی فرکانس اینجوری نیست ،که بشه یهویی تغییرش داد

    مثل یه کاشت درخت میمونه

    نمیتونی یه کاری بکنی ،یه درخت درلحظه رشد کنه و میوه هم بده ،هر کاری بکنی اتفاق نمی افته

    این با قانون جهان در تضاده

    میتونیم رو باورامون کار کنیم و آرام آرام پله هارو طی کنیم

    مدارهارو طی کنیم

    اگر میخوای به ماهی 100 میلیون ،100 میلیارد برسی

    اول باید مدار های کوچیکتر رو چیکار کرده باشی؟ تجربه کرده باشی و یه نکته خیلی مهم

    باید مدارهای کوچک رو ، درش به یک مقداری هم توقف کرده باشی

    اینو که شنیدم به فکر رفتم باخودم گفتم طیبه دوباره به این فکر نباش که تابلوی جدیدت رو شروع کنی و به مبلغ بالاتر بفروشی

    تو هنوز تکاملت رو در فروش نقاشیات طی نکردی

    باوراتو درمورد فروش نقاشی قوی نکردی

    بعد وقتی دیدم پشت سر هم به صورت تاکیدی فایلای مصاحبه رضا علیپور قهرمان سنگ نوردی جهان رو نشون میداد

    شاخکامو تیز کردم و به دقت صحبت هاشو گوش دادم

    یه قسمتشو دیدم میگفت :

    اونجایی که من بزرگ شدم محبتی نبود و خلاف بود و …

    معلمش بهش گفته علیپور از اوناست که معتاد میشه تو جوب میمیره میگید نه نگاه کنید

    و اون پسری که معلمش گفته بودن میمیره

    قهرمان جهان شده

    بعد گفت : توی دیوار مدرسه ما نوشته بود

    آدمی ساخته افکار خویش است ،فردا همانی میشود که امروز می اندیشد

    گفت اون داستان اینکه من قهرمان شدم ،اون دو خط بود

    و میگفت من هیچ جوره نباید قهرمان جهان میشدم

    من نه مربی داشتم

    نه امکانات در سطح جهان ،اصلا من سطح کشور هم نداشتم

    من جایی مدال آوردم که اصلا دنیا تعریفی واسه مدال من نداشت

    من جایی قوانین رو عوض کردم که کشورایی عین آمریکا و ژاپن قواعدشون تغییر کرد

    تو سن 19 سالگی قهرمان دنیا شدم

    من بدون مربی قهرمان جهان شدم

    میگفت وقتی بچه بوده خانواده اش میگن این دیوونست

    این حرفارو که میشنیدم انگار خدا میگفت ببین من هر روز دارم بهت تاکید میکنم اما جدی نگرفتی

    8 ماه زمان داری

    تو هم میتونی

    بعد هی پشت سر هم ادامه مصاحبه هاش به صورت تیکه ای تو اکسپلور میومد و نگاه میکردم و از هر فایل یه پیام دریافت میکردم

    یکی از صحبتاش میگفت نسبت به خودم بی رحم بودم

    وقتی تمرین میکردم دستم درد میکرد انقدر رو دستم میزدم تا دردش مثل آتیش بشه و درد رو نفهمم

    میگفت اهمیتی نداشت برام که عضله هام پاره بشه ،میدونستم اما اهمیت نداشت

    یا باید این راهو تموم میکردم یا باید برمیگشتم تو اون تاریکی

    صحبتاشو که شنیدم یاد نوشته استاد عباس منش افتادم که میگفت تو یه کیف گذاشته بود و گردنشون آویزون کرده بودن که دقیق جمله شون یادم نیست

    فکر کنم اینو گفتن که یا میمیری یا موفق میشی

    وقتی گوش میدادم به صحبت هاش متوجه شدم که من دارم افکار محدودم رو میگم

    میگفتم مگه گناه نیست آدم به بدنش سختی برسونه و اعضای بدن شکایت میکنن از ما که چرا سخت گرفتی بر بدنت

    یا اینکه چرا شبو نخوابیدی بدنت تحلیل میره و کلی باور محدود دیگه که میدونستم چرا من نمیتونم شبا بیدار بمونم

    چون به قدری باورای محدودم قوی بودن که تا میومدم بیدار بمونم هم خوابم میگرفت هم میترسیدم که از بی خوابی مریض بشم

    تا اینکه متوجه شدم و به خودم گفتم ببین وقتی این سنگ نورد میگه من شبا نمیخوابم و خوابم کمه و حتی از استاد رنگ روغنت شنیدی که دو ساعت میخوابه

    یا از خیلی از نقاشا

    حتی استاد فرشچیان میگفت دو ساعت میخوابیده

    پس نترس طیبه

    عادت میکنه ذهنت به شیوه جدید

    وقتی این همه آدم بیدار موندن و سلامتن و مهم تر از همه صورتشونم پوستش خوب هست

    پس تو باید باور قوی بسازی و انقدر تکرار کنی که ذهنت قبول کنه و شبا بیدار بمونی و نهایت 4 ساعت بخوابی

    ……

    بعد دیدم میگفت

    یه مربی دارم خیلی بی رحمه

    هیچ رحمی بهم نداره

    حتی بهم یه روز استراحت نمیده

    مکث کرد و گفت

    اون خودمم

    آره

    اون مربی خودمم

    تلاش کنید ،متوقف نشید

    دنیا برای ترسوها نیست

    …….

    و گفت وقتی درد رو پذیرفتم دیگه دردی رو نفهمیدم

    درواقع چیزی که میخوام بگم پذیرفتنه

    هر شرایطی که داری باید بپزیری

    تا زمانی که نپذیری شکوه سراغت نمیاد

    …..

    وقتی تمام این صحبت هارو شنیدم منم تصمیم گرفتم تو دفترم بنویسم و نوشتم

    نوشتم و با خودم عهد کردم

    میدونم بارها تو این چند ماه عهد کردم و یه سریاشونو عمل نکردم

    اما سعی کردم و قدم هایی برداشتم

    اینبار از خدا کمک خواستم که قدم هامو بیشتر بردارم و عمل کنم

    میدونم من باید قسمت خودمو درست انجام بدم و همه اش برمیگرده به باورام

    من باید بشینم و از خودم سوالایی بپرسم که چرا سبب میشه تعلل کن

    و اینم میدونم که همه تعلل کردن هام به ترس هام برمیگردن و شرک هستن

    و البته که به قول استاد عباس منش ،یک شبه نمیشه موحد شد مثل حضرت ابراهیم تسلیم بود

    اونم تکامل داشته

    پس من به خودم میگم طیبه تو فقط یه کاری انجام بدی

    و اون اینه که به قول استاد که میگفت تکامل رو اگر میخواین به سرعت طی کنین ، تجربیاتتونو بیشتر کنید سرعت میگیره

    تو باید وقتی یه کاری رو انجام دادی به سرعت بری سراغ کار دیگه و انجامش بدی

    اینجوریه که سریعتر طی میکنی

    و تبدیل به ایمان میشه

    من در دفتر مخصوص خودم نوشتم و امضا کردم به خودم‌گفتم طیبه شبا هم کمتر میخوابی ، یا میمیری یا موفق میشی که پیشرفت کنی در مهارتت نقاشی

    و تلاش ذهنی رو 99 درصد انجام بدی

    حتی خدا بارها به من گفته بود شبا نخواب و من کمکت میکنم ،حتی به من گفته بود از طریق بی نهایت دستانش و نشونه هاش ، که حتی تو میتونی فقط دو ساعت بخوابی

    من کمکت میکنم

    و عهد کردم که این سوال و جوابی که تازه یاد گرفتم ،هر روز از خودم بپرسم و باورهای قوی رو بنویسم و ضبط کنم درهمه جنبه ها و تکرار کنم

    بعد نوشتم و نوشتم

    دقیقا این جمله رو می نوشتم :

    من نمیدونم چی قراره رخ بده

    فقط تاریخ 1404/07/12 رو بهم‌نشونه دادی و 12 دی گفتی 9 ماه مانده وبه من درک این نشونه ات رو دادی و گفتی که باید تمرکز بذارم

    هیچی نمیدونم

    درهمه جنبه ها عشق ،شادی ،سلامتی ،آرامش ،ثروت و نعمت و نقاشی و طراحی های ایده الهام شده توسط خدا

    هیچی نمیدونم و نمیدونم هیچی درموردشون بگم

    میخوام اعتماد کنم ، در همه جنبه ها میخوام بی نیازم کنی ربّ من

    اینارو که نوشتم مسجد کنار خونه مون قرآن قبل اذان مغرب رو گذاشت

    قشنگ یه حسی بهم گفت گوش بده به آیات

    نشونه ای برای تو هست

    من دقت کردم اما چند آیه رو که خوند نمیتونستم تشخیص بدم

    هی گوشامو تیز میکردم متوجه بشم آیات رو ، تا اینکه یه تیکه از آیه رو متوجه شدم و تو برنامه قرآن گوشیم نوشتمش

    آیه 59

    سوره انعام

    وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَیۡبِ لَا یَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَیَعۡلَمُ مَا فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَهٍ إِلَّا یَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّهࣲ فِی ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبࣲ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَٰبࣲ مُّبِینࣲ(5٩)

    و کلیدهاى خزائن غیب نزد اوست، کسى جز او بر آن آگاه نیست و نیز آنچه در خشکى و دریاست همه را مى داند و هیچ برگى از درخت نمى افتد مگر آنکه او آگاه است و نه هیچ دانه اى در زیر تاریکى هاى زمین و نه هیچ تر و خشکى، جز آنکه در کتابى مبین مسطور است

    مگه میشه این همه هماهنگی

    اگر با منطق بخوای بگی ، نه نمیشه

    اما منطقی وجود نداره ، وقتی خدا قدرتمند ترین ربّ جهان هستی ،به این دقت داره میچینه و به این دقت داره ریز به ریز کمکت میکنه و هدایتت میکنه تا با دیدن این نشونه ها تو مسیر ایمان به خدا ثابت قدم باشی و ادامه بدی

    من دقیقا اون لحظه در دفترم نوشتم ، میخوام اعتماد کنم

    نوشتم که هیچی نمیدونم

    بلافاصله بعد نوشتنم ،قرآن خوند

    و وقتی آیه ای رو تلاش میکردم بفهمم و معنیشو ببینم

    دقیقا آیه ای رو شنیدم و متوجه شدم و نوشتم که دیدم معنیش مرتبط بود با همین نوشته من، که گفتم میخوام اعتماد کنم

    اینا یعنی چی ؟ یعنی اینکه خدا حتی ریز تر از اون چیزی که من فکرش رو میکردم داره هدایتم میکنه

    حتی تو آیه 59 بهم گفت که

    گفتی اعتماد میکنم

    و من با این آیه کلید دادم بهت و کلید های خزائن غیب دست اوست …

    دیگه اگر کوتاهی کنی خودت کم کاری کردی طیبه

    من قسمت خودمو همیشه درست انجام میدم و ببین چه ریز به ریز دارم بهت هدایت میرسونم‌و مشتاق تر از تو هستم‌که هدایتت کنم و به خواسته هات برسی و این تویی که باید باورهاتو قوی کنی طیبه

    چون من با باورهای تو هست که بهت پاسخ میدم

    پس دیگه از این به بعدش با توست

    یا از 9 ماه که تقریبا 8 ماهش مونده ،با عمل کردنت ،زندگیت دگرگون میشه

    یا اینکه با عمل نکردنت هیچ اتفاقی برات رخ نمیده

    تصمیم با تو هست طیبه

    من همه جوره کمکت میکنم

    اما

    زمانی که عمل کنی

    عمل کنی

    عمل کنی

    عمل کنی

    ادامه بدی

    ادامه بدی

    و باورهاتو قوی کنی

    و….

    وقتی نوشتم و امضا کردم ، رفتم برگه ای که کنار بوم نقاشیام چسبونده بودم ،نوشته بودم چکش خورد

    به مبلغ 974 میلیون دلار

    تاریخ سال بعد رو نوشتم

    یه حسی بهم میگفت تاریخ ننویس

    تو هنوز تکاملت رو برای فروش نقاشیات طی نکردی

    تاریخ ننویس

    اما تلاش کن

    ولی نوشتم و میخوام یه برگه دیگه بنویسم بدون تاریخ و به خدا اعتماد کنم و رها باشم

    و در مسیر تکاملم لذت ببرم

    من امروز به قدری خوشحال بودم که ، خدا کاری کرد که آب ساختمونمون با فشار قوی بیاد تا طبقه 8 و خیلی خیلی خوشحال بودم

    امروز باورهایی که مجدد نوشته بودم با صدای خودم ضبط کردم و یک ساعت شد

    و از خدا نشونه خواستم و گفتم به من نشونه بده و دوباره شگفت زده ام کرد

    سفر به دور امریکا 77 نشونه اومد

    خیلی لذت بخش بود این قسمت برای من

    و آهوهایی که دیدم

    خدایا شکرت

    این روزا من تمرینای دیگه رو هم انجام میدم

    اینکه عشق رو خود خواهانه برای حس خوبم میبخشم

    عشقی که برای من نیست و من از خودم هیچی ندارم

    خدا داره یادم میده

    من در طول روز چند باری چشمامو میبندم و یا وقتی میرم بیرون به آدما نگاه میکنم و تجسم میکنم که یه عشق بی نهایت عظیم که خدا به قلبم هدیه داده و به قدری بی نهایته که منم بی نهایت میتونم ببخشم و میدونم که بی نهایت به توان بی نهایت به قلبم این عشق باز میگرده

    و خودخواهانه میبخشم و به قدری به وضوح حسش میکنم که

    چند باری وقتی چشمامو میبستم قشنگ انرژی عشق رو میدیدم که به قلب آدما و کسانی که تجسم میکردم ارسال میشه و حتی دریافت کردنشون رو هم حس میکردم

    خدایا شکرت

    من کل روزم رو سعی کردم شاخکامو تیز کنم

    وقتی کارامو هم انجام میدادم و به فایلای باورای قوی که با صدای خودم ضبط کردم گوش میدادم و به فایلای استاد گوش میدادم

    مادرم که شب از جمعه بازار اومد

    گفت طیبه یکی از آینه دستیایی که نقاشی کار کردی فروش رفته ، خیلی خوشحال بودم

    دو هفته بود آینه هام فروش میرفت

    یه بار بیشتر از هزینه آینه واریز کرده بودن و این هفته آینه ای که جند ماه بود فروش نمیرفت فروخته شده بود

    اینا همه اش نشونه هست ، اینکه خدا میگه باورای نقاشیتو تکرار کردی داره جواب میده پس ادامه بده به تکرار باورها

    بعد مادرم گفت طیبه درصد فروش امروزم رو بهت میدم و 300 به من داد

    با پول فروش آینه دستیم 450 شد

    این سبب شد من بیشتر سعی کنم آینه دستی رنگ کنم و شروع کردم به سرعت

    خدایا بی نهایت سپاسگزار این همه ریز ریز هدایت هات هستم

    میدونم که برات عزیزم و عاشقمی ،منم عاشقتم ربّ دلم ،ربّ ماچ‌ماچی جذابم

    شکرت بی نهایت سپاسگزارم

    الهی که نور خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت و نعمت جاری بشه در زندگی استاد عزیز و مریم جان شایسته و همکارانتون و تک تک عضو خانواده صمیمی عباس منش و تمام انسان های جهان هستی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 711 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    88. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    چند وقته دوباره بهم یادآوری میشه از راه های مختلف

    من دیشب موضوع امروزو گنجکاوی کردم و نگاه کردم تو فکر رفتم گفتم من باید برم فردا باغ کتاب تا جاکلیدی و کش موهایی که رنگ کردم ببرم نشون بدم

    و تصمیم گرفتم قدم بردارم

    قبل اینکه جاکلیدیای رنگی رنگی رو که به مغازه لوازم تحریری محله مون ببرم ،ببرم باغ کتاب

    من صبح بیدار شدم و دیدم ابریه آسمون و بارونی

    ذهنم خواست شروع کنه گفت هوا سرده تو تازه میخوای خوب بشی نرو یه روز دیگه برو

    ولی به حرفش گوش ندادم و گفتم من باید عمل کنم به قول حرف استاد که تو یه فایل میگفت

    همون موقع که رو باورام کار میکردم میرفتم پوستر میچسبوندم و کارای دیگه انجام میدادم

    گفتم حالا نوبت منه خدا من الان قدم برمیدارم میرم خودت باقی کارارو بکن ،خودت مراقب سلامتیم باش خودت مراقب همه چی باش

    و حاضر شدم و رفتم

    انقدر هوا عالی بود که کیف میکردم با هر نفسی که میکشیدم یه چیز جالب این بود که امروز فهمیدم

    من دیگه اصلا استرس اینو نداشتم که چجوری برم بگم

    قبلا میگفتم آخه من چجوری بگم ولی الان امروز که رفتم انگار یه سفر علمی بود

    آره

    همین الان سفر علمی به دلم افتاد که بهش تشبیه کنم

    چون من تو این سفر پیشرفت کردم تو این سفری که امروز قدم برداشتم تا برم باغ کتاب و کارامو نشون بدم تا سفارش بگیرم

    وقتی رسیدم حقانی انقدر هوا عالی بود و ابری من و خدا دوتایی کلی کیف کردیم وقتی راه میرفتم

    همین که رسیدم رفتم چندین غرفه بود جداگانه رفتم و اول رفتم ته سالن دیدم وسیله های ریز و جاکلیدی و چوبی و اینا هست بعد رفتم پرسیدم گفت با مدیرشون صحبت کنم بعد کارامو نشون دادم و گفت بارشون چون رسیده و سرشون شلوغه یکم براش سخته و بعد گفت تمام نقاشیا و کاراتو برام بفرست واتساپ تا بگم از کدوما میخوام

    و از کش موها خیلی خوشش اومده بود

    خلاصه رفتم سمت کتابا که اونا هم وسیله ریز داشتن و بهم گفتن وقت اداری بیا رفتم سمت دیگه اش یه شماره دادن گفتن زنگ بزن و کاراتو بفرست تا خبر بدن

    خلاصه من با کلی عشق رفتم و قدمم رو برداشتم داشتم برمیگشتم گفتم ببین خدا منو که میبینی قدممامو بر میدارم حالا نوبت تو هست مشتری بشی برام از استاد عباس منش یاد گرفتم که با هم تقسیم کار کنیم من عشق و حال کنم توام برام کارامو انجام بدی

    و بعد حرف استاد عباس منش اومد به یادم که وقتی یه هدف رو انجام میرسونین زود یه هدف دیگه مشخص کنین و فایل روز شمار دیروز بود که گوش دادم المپیک ریو

    و بعد من کل مسیر باغ کتاب تا مترو حقانی رو پیاده تو اون بارون باحالی که بارید میومدم خیس شدم انگار زیر دوش باشی الان یادم افتاد

    یه روز داشتم زندگی در بهشت و نگاه میکردم یه قسمت که استاد میگفت بارون بارید و خدا دوششو باز کرده امروزم واقعا همینجوری بود تاحالا انقدر زیر بارون احساس سبکی نکرده بودم

    قبلنا بارون میبارید احساس تنهایی میکردم دوست داشتم یکی کنارم باشه

    ولی امروز انقدر داشتم با خدا حرف میزدم و میخندیدم یه لحظه سرمو بلند کردم دیدم مردم دارن سریع میرن که برسن مترو خیس نشن ولی من لاکپشتی آروم آروم میرفتم و فوق العاده لذت میبردم

    تا حالا با خوردن بارون به صورتم انقدر حس فوق العاده ای نداشتم یعنی بی نظیر بود دلم نمیخواستم برم تو مترو ولی دیر وقت بود باید زود برمیگشتم

    وقتی رسیدم خونه حس فوق العاده ای داشتم اومدم گفتم خب هدف بعدی من تموم کردن تابلو شجره طیبه درخت پاکیزه هست که تو این هفته دیگه جزئات کارو تموم کنم و آماده باشه که از گالری که قراره نقاشیمو ببرن مسقط عمان آماده باشه

    و بعد هدف های بعدیم انجام تمرینات نقاشی رنگ روغنم و کلی تمرینای باحال دیگه که روزانه باید انجام بدم و خدارو شکر میکنم که انرژی منو بسیار بسیار بالا میبره تا من با عشق قدم هامو بردارم

    راستی امروز میخواستم بعد از آخرین باری که سال 94 روزه گرفتم و دیگه تا الان 7 سال شد که من روزه نمیگرفتم ولی هی دو دل بودم میگفتم خدایا چیکار کنم دلم میخواد روزه بگیرم

    و از این طرف هم دلم میخواد دوره قانون سلامتی رو خرید کنم ولی فعلا در مدار دریافتش و خریدش نیستم چیکار کنم ؟از خودم هم نمیتونم بگم چجوری باشه تغذیه ام

    ولی گفتم خدایا من فردا رو سعی میکنم روزه بگیرم تو کمکم کن

    برای سحری لوبیا میخورم

    من چند وقته که با گوش دادن به فایل در مورد معرفی دوره قانون آفرینش بین میان وعده های صبحانه و ناهار و شام سعی کردم چیزی نخورم

    یه جورایی انگار مغزم یاد گرفته که خیلی بی قراری دیگه نکنه برای غذا خوردن ولی نمیدونم چه چیز هایی استاد تو دوره گفته که برای یک وعده غذایی مفیده

    از خدا میخوام که بهم کمک کنه و دوره سلامتی رو خرید کنم و میدونم که میشه

    مثل دیروز که یهویی نصف شبی از جایی که فکرشم نمیکردم سهمی که از بورس خارجی گرفته بودم بیشتر شده بود و داداشم اومد گفت و زود فروختم تا بدهیمو دادم و انقدر خوشحال بودم

    یاد حرف استاد افتادم میگفت به محض این که شروع میکنی به تغییر باور هات نشونه ها میاد که مسیرت درسته و من وقتی دوروز پیش دیدم از مسیر یکم اومدم جاده خاکی تصحیحش کردم نشونه افزایش سهم بود و یهویی خوب شدن سینوزیتام و درد گونه هام و گلوم

    خدارو هزاران بی نهایت سپاسگزارم کلی امروز با خدا زیر بارون کیف کردیم خیلی باحال بود حس و حالش

    خیلی احساس سبکی دارم

    و سعی میکنم که آسون بگیرم و باور هارو دوباره پر قدرت ادامه بدم و یکی یکی قدم هامو برای اهدافم و ایده های خدا بردارم

    برای تک تکتون عشق و شادی و سلامتی و آرامش و زیبایی و ثروت بی نهایت از خدا میخوام و البته سعادت در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: