https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/02/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2019-02-26 22:54:292024-07-24 10:42:34ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است!!
1135نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
امروز یه درس ساده و واضح از قانون گرفتم اونم اینکه من تازگی یک گیتار خریدم بعد چون یک مقدار گرون خریدمش خیلی روش حساس بودم و توی ناخودآگاهم بخودم میگفتم نکنه الان از دستم بیفته و … تا اینکه امروز برای کلاس رفته بودم نمیدونم چه طوری افتاد رو زمین و خدایی یه لحظه موندم چی شد همون لحظه ذهنم آلارم داد که احساس بد اتفاقات بد ،منم همینطوری ناخودآگاه با خودم میگفتم این همه فایل های استاد و گوش کردی نباید الان ازش استفاده کنی؟ نباید الان ایمانتو حداقل برای این اتفاق کوچیک نشون بدی. همینطور با خودم کنجار میرفتم که رسیدم خونه و دیدم خداروشکر سالمه:-) و تصمیم گرفتم که تلاش کنم به هیچ چیز هیچ چیز وابسته نشم جوری که انگار اولش اصا نبوده
چون وابسته شدن آدمو از حرکت و انعطاف پذیری دور میکنه همینطور از لحظه لذت بردن ، به محض از بین رفتن اون چیز قلب ما از حرکت میاسته و دست خداوند رو میبندیم برای دادن نعمت به قول میرداماد افسار اسب های من به خاکه اما افسار خر تو به قلبته، قلب ما فقط باید جایگاه خداوند باشه چرا چون همه چیز خداونده و خداوند در قالب های مختلف در زندگی ما پدیدار میشه مثلا در قالب مادیات مثل ماشین ، خونه، وسایل مورد علاقت و پول و در قالب غیر مادی مثل عشق مادرت، فرزندت و کسایی که بی قید و شرط دوست دارن یا مثلا در قالب فردی که بهت کمکی میرسونه سلامتیت و… یا حتی میتونه منفیات زندگی هم باشه مثل دزدی مال و اموال، مثل خراب شدن ماشینت و.. حالا ما باید تصمیم بگیریم که کدومو میخوایم داشته باشیم حالا چه جوری انتخاب میکنیم با فرکانسامون ، فرکانس چه جوری ایجاد میشه با باورامون به همین سادگی
همونطور که در فایل استاد اشاره کردند “اگر نشانه دیدید 12 قدم رو بخرید وگرنه نخرید”
جالبه تا روز 11 اسفند اتفاقی نیفتاد و من به همسرم گفتم الارغم اینکه میتونم از پس اندازم بخرم ولی چون نشانه ای ندیدم , نمی خرم و شنبه یک اتفاق جالب افتاد که من اسمش رو گذاشتم نشانه .همون چیزی که عباس جون میگه. دقیقا در این روز یک دفعه مادرم یک سماور ذغالی ( به ارزش 3.5 میلیون )که از مادر بزرگم به ارث برده بود بهم داد و گفت اینو بفرو ش و پولش را با دادشت تقسیم کن . البته قیمتش برای قدم اول و شاید دوم کفایت میکنه ولی گفتم تو اگر ایمان بیاوری و عمل کنی در قدم های بعد هم باز نشانه ها می آیند.خیلی برای من جالب بود چون تا حالا یک همچین اتفاقی برای من نیافتاده بود
آقای پایدار عزیز این خداوند است که همه کار را برایمان آنجا میدهد ما فقط باید روی ایمان وباورم کار کنیم خدای مهربانمان روی ادامه مسیر کار میکند.
وقتی آماده باشی جهان شما را وارد وادی دیگر میکند عاشق کلمه خود به خود شدم این حرف خیلی معنا و مفهوم داره من میتونم ساعت ها در مورد این خود به خودی صحبت کنم .
خوشحالم براتون که با همسرتون تو این مسیر الهی وزیبا هستید .
استاد من تقریبا 2 سالی میشه که به جمع شما پیوستم ولی تا حالا درک نمیکردم که چطوری باید ورودیهامو کنترل کنم چون مغزم انباشته از افکار منفی بود که مدام منو تحت استرس و اضطراب قرار میداد طوری که حتی نمیتونستم خوب بخوابم . و من بعد از 1/5سال که تو گروه بودم واز خودم انتظار داشتم که دیگه همه چیز بر وفق مرادم باشه با کمال ناباروری وقتی به اقتضای شغلم رفتم به بخش روان و مریضهای روانی رو دیدم کلی استرس گرفتم طوری که اصلا اون موقع نمیتونستم خودمو کنترل کنم و متوسل به دارو شدم که اونم کارساز نبود ولی از اونجایی که میدونستم راه درست همینه و من لازمه زیاد روی خودم کار کنم کم کم با کتاب های خوب و فایلهای شما باز هم فرکانسم بهتر شدم .
استاد من از وقتی با شما آشنا شدم مدام داشتم به حرفتون گوش میدادم و باورهای خوب رو به خودم تکرار میکردم و تجسم میکردم ولی کارساز نبود چون بلد نبودم ورودیهامو کنترل کنم. ورودیهایی که بیشتر مربوط به افکار منفی درون خودم بودن و به بیرون ربطی نداشت چون بیرون رو میتونستم کنترل کنم . از 2 روز پیش تصمیم گرفته بودم که وااااقعا این دفعه با اراده پولادین پا بشم و ورودیهامو کنترل کنم و آرزوهایی رو که دارم رو دونه دونه خلق کنم. واقعا هم با ایمان و یقین مرتب به خودم میگفتم “این فقط من هستم که زندگی خودمو خلق میکنم و هیچ کس و هیچ چیزی هیچ نقشی در زندگی من نداره.من هر چی دلم بخواد میتونم خزلی راحت بدیت بیارم” اینارو خیییلی به خودم میگفتم و حالم نسبت به روزای قبلی خییلی بهتر بود تا اینکه بدون تصمیم قبلی یهو این فایل شما رو دانلود کردم و تو راهم مصمم تر شدم مخصوصا اونجایی که اشاره میکردین که زندگی ما مثل سنگه و ما هنرمندانی هستیم که هر جور بخوایم میتوانیم این سنگ رو بسازیم من با خودم گفتم حتی اگه بدقلق ترین سنگ رو هم داشته باشم به زیباترین شکل میسازمش. و خ دا روشکر همچنان با اراده و ایمان پولادین در حال کنترل افکار خودم هستم.
استاد از وقتی افکارم رو کنترل مبکنم احساس میکنم وارد جهان دیگه ای شده ام طوری که کل کنترل زندگی ام دست خودمه و میتونم هر زمانی خودم و احساس خودم رو کنترل کنم .
استاد من یقین دارم که خییییلی زود به تمام خواسته هایم میرسم اونموقع میام و از نتایجم براتون میگم . چون دوست دارم خوشحالتون کنم.
برای همه دوستای گلم آرزوی شادی و لذت روزافزون دارم.
آفرین به شما واراده پولادی شما وافرین به خدای درون شجاع شما ???
آفرین وتبریک بخاطر همت وعزم وارادتون وشناخت خودتون واینکه در مسیر دارین قدم بر میدارین.
مجسمه زندگی خودمون هستیم که باید ساخته بشه خودمون وباورهامونه .ساختن یه آدم جدید شاید درد داشته باشه اما وقتی میسازیش یه شاهکار میشه مثل همون کاری که تو بدو خلقتمون خدا انجام داد .خداگونه خداگونه به به واقعا فکرش هم میکنم کلی ذوق میکنم برای خودم ???????
8 ماه پیش با سایت شما اشنا شدم و شروع کردم مباحث سایت رو خوندن و فایل ها رو گوش کردن خیلی جالب بود برام . داشتم اروم اروم باورهام عوض میشد و با همون تغییر کم نتایج خوبی داشتم اما متاسفانه از مدار شما خارج شدم تا چند روز پیش که دوستم بعد از چند سال اومد پیشم و دوباره بحث شما پیش کشیده شد و یادم اومد من الان اگر تو این موقعیتم دلیلش تغییر باوری بود که شما یادم داده بودین …. الان از تون دور نمیشم دائم فایل هاتون تو گوشمه و دارم گوش میدم و مینویسم . ممنونم ازتون . شما فوق العاده این خیلی خوشحالم که مجدد وارد مدار شما شدم
چقدر این فایل «ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است» و «توحید عملی قسمت ششم» را دوست دارم، هر چه گوش میکنم سیر نمی شوم. راستش این فایل ها مرا یاد زمان هایی می آورد که توانستم تا حدی با ایمان حرکت کنم.
من هم کودکی خوبی را تجربه نکردم. دعوا، تحقیر، توهین، قهر، طرد و تنبیه از سوی خانواده ام شاید تلخ ترین بخش زندگیم باشد زمانی که هر بچه ای تکیه گاهش خانواده است من سعی می کردم به خدایی تکیه و توکل کنم که شناخته بودمش.
در مقطع راهنمایی به مدرسه ای می رفتم که 20 دانش آموز آن بنا به دلیلی هر سال را سه بار گذرانده بودند و لذا از نظر سنی 7 تا ۸ سال از بقیه بزرگتر بودند، اهل درس و مشق نبودند و مدرسه خلوتگاه و جولانگاه آنان بود. مدیران مدرسه هم جانب احتیاط داشتند زیرا چند بار این افراد ماشین برخی معلمان را ناچور داغون کرده بودند و حتی مزاحمت هایی هم برای خانواده آنان ایجاد کرده بودند.
یادم هست سر بعضی کلاس ها تو چشم معلم نگاه می کردند و با صدای بلند فحش می دادند و معلم ها خود را به نشنیدن می زدند. صبح سرد زمستان اگر زودتر به مدرسه می رسیدیم جرات این که به کلاس برویم نداشتیم چون همان بچه ها درب کلاس ها را بسته بودند و داخل کلاس، صدایشان بلند بود.
من از بین 400 دانش آموز مدرسه هرگز زیر بار آنان نرفتم و کم کم در مقابلشان ایستادم. با این که ورزشکار نبودم و مهارت خاصی هم نداشتم اما در دلم نیرویی بود که به من جرات می داد که مقابلشان بایستم. با چند تایی از آنها درگیری بدنی و با برخی از آنها درگیری لفظی پیدا کرده بودم. با این حال طرفین سعی می کردیم یکدیگر را تحمل کنیم اما از مقطع سوم راهنمایی درگیری ها شدیدتر شد. صدای تهدید آنها هم بیشتر شده بود. بارها به گوشم رسانده بودند که بعد از امتحانات ثلث سوم که به صورت سراسری و متمرکز در مدرسه ای دیگر برگزار می شد به حسابم خواهند رسید. روز موعود آنان فرا رسیده بود. یکی از آن بچه ها که در حکم سرگروه نقش ایفا می کرد در همان سالن من بود. من غالبا تا پایان وقت امتحان در جلسه بودم و برنامه این بود که این سرگروه همزمان با من برگه اش را تحویل دهد و به همراه دوستان دیگر که زودتر جلسه را ترک کرده بودند و کنار در خروجی ایستاده بودند حالی به من بدهند.
من واقعا در آن زمان توکل و امیدم به خدا بود، به خانواده ام چیزی نگفته بودم، اصلا آنها برایم غریبه بودند، هیچ وقت کلامی جز فحش و دری وری بین ما جابجا نمی شد.
قبل از اتمام وقت آزمون، بلند شدم و دیدم سرگروه بلند شد، برگه ام را تحویل دادم و عادی رفتم. اما وقتی سرگروه خواست برگه اش را تحویل بدهد یکی از مراقبین شروع به حال و احوال پرسی با او می کند.
کنار در خروجی چند نفری منتظر من بودند اما حرکتی نشان ندادند و منتظر فرمانده بودند. من خیلی عادی از کنارشان گذشتم و مسافتی را طی کردم تا به خیابان اصلی رسیدم و بعد رفتم بدون این که هیچ اتفاقی بیفتد. خداوند با معطل کردن یک نفر به صورت عادی این چنین نقشه جماعتی را بی اثر کرد. چند سال بعد یکی از آنها را اتفاقی دیدم اولین جمله ای که گفت این بود خیلی شانس آوردی.
از این دست حوادث در زندگیم بسیار است اما با این وجود به کرات شیطان با نجواهایش مرا به مسیر دیگری برده و گرفتار کرده است. ما انسانیم و فراموشکار و اگر با توجه و حضور روی خودمان کار نکنیم به راحتی مثل غالب جامعه گرفتار قدرت هایی می شویم، اسیر بتهایی می شویم که فکر می کنیم میتوانند برایمان کاری کنند در حالی که نمی توانند.
یه مدتی میشه ک دارم روی ایمانم کار میکنم و امروز داشتم توی یه سایت داخلی داستان های پیامبران رو میخوندم ک توی قران اومده… رسید ب داستان ابراهیم (اسطوره ی توحید) و اون سایت یه مقایسه گزاشته بود از داستان ابراهیم در قران و تورات.. وقتی اون مقایسه رو خوندم دیگه دلیل ثروت زیاد یهودی ها برام سوال نبود.. یه قسمتی از اون مقایسه رو اینجا میزارم
از مجموعه قصه های ابراهیم در تورات چنین استفاده میشود ک او مردی ثروتمند و شاید ثروتمندترین مرد زمان خود اهل دنیا بود.. و تمام هم و غم او این بود ک بتواند از خدا ب نفع خود و نسلش عهد و امتیاز بگیرد
و یه جای دیگه… و ابرام با زن خود و تمام اموال خویش و لوط از مصر ب جنوب امدند.. و ابرام از مواش و نقره و طلا بسیار ثروتمند بود و زمین گنجایش ایشان را نداشت ( منظور تعداد زیاد گله و دام)
خداروشاکرم ب خاطر هرروز و هروز روشن تر شدن این مسیر.. راستش اون اوایلی ک توی سایت اومده بودم با ادبیات توحیدی یه سری بچه ها مشکل داشتم.. نمیفهمیدمش.. برام سوال بود اینجا مگه سایت موفقیت نیس!؟ مگه قرار نیس از قانون جذب کامنت گزاشته بشه .. چ ربطی ب خدا و توحید داره ولی هرچی ک گذشت و هر چی ک بیشتر تجربه کردم دیدم این مسیر هیچی ب غیر از توحید نیس و ب قول استاد توحید درست بشه بقیش خودش درست میشه
سلام و صدتا سلام به همه دوستان و به ویژه استاد عزیزم.
من حدود یک هفته اس به سایت سر نزدم.
یعنی در سفر با خانواده عباسمنش در دور دوم بودم که فایل ایمانی که عمل نیاورد….روی سایت اومد،
راستش متوقف شدم
و آنقدر این فایل منو متحول کرد که از همان لحظه بعد از شنیدنش مدام به خودم میگفتم ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و خطاب به خودم گفتم:
زهرا جان خیلی دم از ایمان میزنی و مدام از خدا میخواستی که راهی بهت نشون بده ایمانت رو قوی تر کنی هر روز
خب این گوی و این میدان.
ببینم چکار می کنی؟ قبل از این ماحراها
من از ۲۰ روز قبلش به ذهنم رسیده بود بخاطر بیکاری و شرایط نامطلوب بیام موقتا با پخت شیرینی خانگی ویژه عید یه پولی فراهم کنم و به جای غصه خوردن که کاش پول داشتم دم عیدی لوازم مورد نیازم رو بخرم، بیام یه پولی در بیارم...
با توجه به آموزه های استاد که میگفتن از همونجایی که هستی شروع کن و مثلا از آشپزخونه ات شروع کن
و همینطور به کاری مشغول شو که بهش علاقه داری ی
منم همین کارو کردم
دیدم هنرای زیادی بلدم اما هر کدوم یه وسایلی میخواد که باید بخرمشون اما در مورد شیرینی پزی ۹۰ درصد وسایل اصلی رو دارم
مهم تر از همه هنرش رو هم که بلدم
خب پس چه کاری بهتر از این
با یه مقدار پول کمی که داشتم اما بابرکت
رفتم مواد اولیه پخت شیرینی رو گرفتم
و شروع کردم به کار
بعد از سالها دوری از پخت شیرینی شروعش کار سختی بود
می ترسیدم که خراب بشه و همون پول اندک هم از بین بره
ولی مدام با خودم تکرار می کردم : ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.
از طرفی آن زمانی که من شیرینی میپختم
دستپختم زبانزد فامیل بود
و اصلا اون زمان ها این سایت ها و آموزش های رسانه ای نبود که آموزش بدن
و من خودم آزمون وخطا یاد گرفته
و توی یه دفتر همه رو یادداشت کرده بودم
دفتری که از سن ۱۲ سالگی بخاطر علاقه زیاد به آشپزی و شیرینی پزی درست کرده بودم
و مثل یه گنج گرانبها توی خانم های فامیل دست به دست شده بود….پس بازم هم می تونم بهترین شیرینی رو بپزم و شروع کزدم
خلاصه سینی اول و دوم کلا خراب شد
بدجوری تو ذوقم خورد و برای یه لحظه حس بدی شدم
اما سریع گفتم مهم نیست
مهم اینه من جرات کزدم و ایده ام رو به اجزا گذاشتم
منی که بعد از ۳ سال بیکاری نا پیوسته
و بعد از یک دوره بیماری صعب العلاج و افت اعتماد به نفس و عزت نفس
حالا اینقدر توانایی هامو میبینم که دست بکار بشم و تنها پولی رو که دارم رو سرمایه کارم کردم
عالیه . واقعا عالی شدم که غرور بیجا و باوزهای غلط رو کنار گذاشتم و میخوام از طریقم هنزم پول دربیارم..و دستم جلوی کسی دراز نباشه
و بدین تزتیب حالمو خوب کردم اما ادامه ندادم و
گفتم باشه ادامه کار فردا
صبح فردا که از خواب پاشدم
فوق العاده حس خوب داشتم
یاد حزفای استاد در مورد خدا افتادم….و از خدا خواستم که مشکل کارم رو بهم بگه
به دلم افتاد مشکل از فرگاز باشه
با اونکه روز جمعه بود
از ۱۱۸ شماره نمایندگی شرکتی که فر رو ازش خریده بودیم گزفتم(
البته مربوط به ۲۰ سال قبل بود) زنگ زدم و یه آقای جواب داد و راهنماییم کرد در حین صحبت متوجه شدم
می تونم با یه جابجایی سینی مشکل رو حل کنم. خیلی خوشحال شدم
و دوباره خمیر گرفتم و این بار عالی شد
خیلی خوشحال شدم
شاید برای شما معمولی باشه
اما بزای من معجزه بود …منی که در این چتدسال اخیر استقلال مالیم رو از دست داده و از شروع هر کسب و کاری ناامید شده بودم
حالا از اقدام به عمل خودم لذت می بردم
روز شنبه اولین فروشم اتفاق افتاد
و دیروز هم دوتا دوستام اومدن و بعد از تست مزه ها سفارش خوبی دادن
خدا رو هزار بار شکر میکنم که موفق شدم آگاهی هایی رو که کسب کردم به مرحله عمل بذارم
همه میگن
کانال بزن و تبلیغ کن
میگم
من فرصت تلگرام و کانال رو ندارم
چون ایده اصلی من یه کار ذهنیه که باید روش کار کنم .
اما واسه اینکار خدا برام مشتری میفرسته
من فقط باید روی کارم تمرکز کنم
کار سخت تبلیغ رو به عهده خدا گذاشتم
کار آسونه هم با من البته این حرف رو هم از استاد یاد گرفتم.??
راستی یه چیز خیلی مهم دیگه
توی یکی از روزهای سفر استاد گفتن
اگر واسه شروع کسب و کارت قرض می کتی
یعتی تو حتی لیاقت اون پول اولیه سرمایه گذاری رو نداری..
و من هر وقت یادم می افتاد که هیچ پولی واسه خرید مواد اولیه ندارم
به فکر قرض کردن می افتادم حرف استاد یادم می افتاد
و میگفتم خدایاااا
یعنی من حتی لیاقت همین پول کم رو تدارم؟!
و این برام ناراحت کننده بود
و تا ایتکه برای اولین بار در عمرم
من چندین هدیه روز زن از سمت افرادی از خاتواده ام گرفتم که اصلا سابقه نداشته اهل بخشش و هدیه دادن باشن
نمی دونین چقدر خوشحال شدم
چون اصلا انتظارش رو نداشتم
بخصوص که هدیه ها نقدی بود و شد سرمایه شروع کارم
و این ها همه برای من نشانه و آیه است از سمت پروردگارم
که من در مسیر پیشرفتم
و هر روز بیش تر از پیش لایق نعمت های خداوتدی ام.
خیلی دوست داشتم تجربه خودم رو
اینجا بنویسم
شاید موجب کمک به افرادی بشه که زندگی شدن شبیه به منه....
سلام وقتی متن کامنتون رو توی کانال دیدم اومدم اینجا تا پیداش کنم و بهش امتیاز بدم ، خیلی صمیمانه نوشتید و واقعا احساس خوبی به من داد و الگویی شد برام از عملی ناشی از ایمان . از صمیم قلب بهتون تبریک میگم و براتون آرزوی پیشرفتها و موفقیت های بیشتر و روز افزون می کنم .
اسم فایلی که پرسیدی، فایل،« همین لحظه بهترین زمان برای شروع است» هستش، که توی اون فایل استاد عالی در مورد شروع کار و نگرفتن قرض و وام برای شروع کار توضیح دادن.
آیدا جونم بازم اینجا می خواستم به خاطر رشد و رفتن به مدارهای بالاتر در درک قانون بهت تبریک بگم و تحسینت کنم.
بچه ها الان من دوباره کامنتم رو خوندم و متوجه شدم بخاطر خستگی که موقع ثبت دیدگاه هم داشتم ،نکته های مهمی رو نگفتم
و اون این بود که وقتی فایل دوست داشتنی و معرکه ” ایمانی که عمل نیاورد” روی سایت قرار گرفت من همون روز اول تا تونستم شنیدم
نمیدونم چندبار
ولی هربار که فایل به انتها می رسید من دوباره پلی می کردم و دوباره از اول گوش می کردم
و مدام با خودم زمزمه می کردم
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است…
دقیقا فرداش با خودم گفتم خب
حالا باید ثابت کنی به خدا ایمان داری ، البته به خودت ثابت کنی
به خودم گفتم چطوری ثابت کنم؟
جواب اومد
مگر نمیخواستی شیرینی بپزی واسه فروش
خب بسم الله…
ذهنم گفت پول میخواد و تو پولی واسه خرید مواد اولیه نداری
و با این گرونی مواد غذایی چطوری خرید کنم!!
جواب اومد:
مگر استاد عباسمتش توی سفر نگفت
کارای سخت رو بده اون دوست جون جونیت انجام بده و کارای آسون رو هم خودت
خب مگر نمی گی خدا دوستته
پس بسم الله شروع کن
وای خدایا این آقایی که فرستادی منو راهنمایی کنه دیگه کی بوده؟
منظورم استاد عباسمنشه عزیزمه
با حرفاش جای هیچ توجیح و بهانه ای نیست….
گفتم چشم!
من کارای آسون رو انجام میدم و می رم فرگاز رو که مدتهاست ازش استفاده نشده تمیز میکنم ، قالب های قدیمی شیرینی رو از تو انبار درمیارم میشورم خشک می کنم و آماده می ذارم. و همینطور صفحه های شیرینی پزی و بقیه وسایل مورد نیاز….
و گفتم خدایا اینکارا با من و
تهیه پول خرید مواد اولیه با تو
بچه ها
واسه هر وسیله ای که آماده می کردم از اعماق دلم سپاسگزلر بودم
حتی واسه ملافه های کهنه و قدبمی که من کف آشپزخونه انداختم تا وقتی شیرینی می پزم
فرشم کثیف نشه هم از خداوند تشکر می کردم.
نمیدونین با چه شوقی کار می کردم
اما این وسط نحواها هم بیکار نبودن
یکی تا می فهمید همچین قصدی دارم
میگفت: تو اصلا رفتی قیمت کنب ببینی با این گرونی اصلا صرف می کنه واسه فروش شیرینی تولبد کنی؟
برادرم که همیشه تو دل آدمو خالی می کنه
وقتی دید تو انبار دنبال وسایل و ابزار می گردم گفت
با این بازار خراب و گرونی کی شیربنی میخره؟؟؟
رفتم سر کوچه مون مواد اولیه رو قیمت بگیرم، فروشنده گفت خانم
امسال هیشکی شیرینی نمی پزه چون بازار خیلی خرابه…(در ضمن اجناسش هم بی کیفیت بود)
با تعجب نگاش کردم و گفتم
ملت ما از این حرفای بیخود زیاد میزنن و ته دلم گفتم
خدایا هروقت زمان خرید شد منو به بهترین فروشنده و مغازه و بهترین و با کیفیت ترین جنس راهنمایی کن…
میدونین این نجواها اصلا و ابدا منو دلسرد نکرد . دلم بدجوری قرص و محکم بود
و تا میخواست بترسم سریع جمله استاد رو زمزمه می کردم
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است وقتی همه ابزارها رو شستم و خشک کردم و کف آشپزخانه چیدم حتی رفتم دفتر شیرینی پزی ام که مربوط به سالها پیشه و دیگه فسیل شده رو آوردم و کنار وسایل گذاشتم.
یه حس خوب و عالی داشتم
حس عمل کردن
حس انجام وظیفه به نحو احسن
حس خوب ایمان عملی داشتن
حس خوب دوستی با خدا
خدایی که میگه بنده عزیزم
اصلا لازم نیست تو کارای سخت رو انجام بدی خودم انجام میدم.
حس خوب اعتماد به خدا
حس قشنگ رد شدن از نجواها
حس خوب نشنیدن حرف های مفت…
و بعد خیلی زود معجزه اتفاق افتاد
و من هدیه های نقدی رو پشت سرم هم گرفتم…. به قول استاد بووووم بووووم اتفاقات خوب افتاد….
و چقدر شیرینه زندگی اینجوری
و چقدر راحته زندگی با همچین خدایی
و چقدر لذتبخشه کار با همچین قوانینی…
و چقدر و چقدر و چقدر این خدایی که داریم دوست داشتنی و قابل اعتماده…
بچه ها… همه این ماجرای من معجزه اس بخدا…چون خدا کارا رو انجام میداد..
مثلا منو به فروشگاهی راهنمایی کرد که بهترین و با کیفیت ترین جنس رو داشت
اما با قیمتی پایین تر از جاهای دیگه
و چقدر تیم فروشش مودب با فرهنگ و خوش برخورد بودن
آدم از خرید کردن تو همچین فروشگاه با کلاسی لذت می برد.
من تو این شهر بزرگ شدم
اما تا قبل از این از وجود همچین فروشگاهی که فقط مواد اولیه قنادی داشته باشه و بصورت یه مارکت بزرگ و مجهز و تعداد زیاد فروشنده باشه بی خبر بودم.
خلاصه بچه ها
این مسیر، مسیر عشق مسیر دل دادگی، تو این مسیر این حرف استاد که میگه: بچه ها شما کار خودتون رو انجام بدین شما باورها تون رو درست کنین بعد خدا بقیه کارا رو انجام میده
رو با تمام وجودم درک کردم.
و در ضمن با خدا یه تقسیم کار دوباره انجام دادم…
قرار شده من با تمام توانم تلاش کنم شیرینی با کیفیت و عالی بزنم و کار فروش هم با خدا باشه
دوست عزیز وقتی میگی این قسمت از حس و تجربتون رو خوندم لبخند به بلام نشست
“یه حس خوب و عالی داشتم
حس عمل کردن
حس انجام وظیفه به نحو احسن
حس خوب ایمان عملی داشتن
حس خوب دوستی با خدا
خدایی که میگه بنده عزیزم
اصلا لازم نیست تو کارای سخت رو انجام بدی خودم انجام میدم.
حس خوب اعتماد به خدا
حس قشنگ رد شدن از نجواها
حس خوب نشنیدن حرف های مفت…
و بعد خیلی زود معجزه اتفاق افتاد”
چون خودمم بعد از قرار گرفتن این فایل در سایت شروع کردم به عمل کردم در عین حال که اون نجوی ها دست به کار شده بود. اکا من کم کم شروع کردم و هی مسیر باز میشد. هی دستان خداوند وارد مسیر من میشدن و ی گوشه کار رو میگرفتن
و خوندن این جملتون
“تا میخواست بترسم سریع جمله استاد رو زمزمه می کردم
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است وقتی همه ابزارها رو شستم و خشک کردم و کف آشپزخانه چیدم حتی رفتم دفتر شیرینی پزی ام که مربوط به سالها پیشه و دیگه فسیل شده رو آوردم و کنار وسایل گذاشتم”
منو یاد دیروز انداخت که اول با استفاده از قانون درخواست هزینه خرید وسایلم رو درافت کردم و بعد رفتم وسایل مورد نظرم رو خریدم و خیلی جالبه، الان که فکر میکنم دقیقا مبلغی رو که میخواستم بود و من تمام وسایل رو خریدم و واقعا این حس که درک میکنی خداوند کارهای سخت (از نظر ما) رو انجام میده به شرط اینکه تو سهم خودت رو انجام بدی خیلی هیجان انگیزه و حس رهایی، حس جاری بودن انرژی خدا در زندگیت، حس پرواز رو میده.
راستش من به دلم افتاد بیام در ادامه این ماجرای شیرینی پختنم تجربیاتم رو بگم
و درس هایی که در طول کارم پیش میاد یا اتفاقاتی که موجب میشه باورهای منفیم رو بفهمم بیام و با شما به اشتراک بذارم.البته با اجازه استاد و بچه های فنی سایت
دوستان
دیروز اتفاقاتی افتاد که من متوجه یه باور مخرب شدم
و همچنین متوجه یک مسئله خیلی ظریف و نامحسوس در زمینه ایمان عملی .
قضیه از این قراره که
چند روز اول شروع کارم بخاطر آرامشم و تمرکزم روی کار دستپختم عالی میشد و و همون روزای اول چندتا مشتری جذب کردم چون مدام با خودم زمزمه می کردم من کارم رو درست انجام میدم و فرستادن مشتری هم کار خداست و من اصلا بهش فکر نمیکنم.
البته به چندتا از دوستان و فامیل اطلاع دادم که دارم شیرینی خشک ویژه عید تولید میکنم .
تا اینکه بعد از چند روز متوجه شدم کار به تنهایی سخته و من هم باید خمیرکنم و وردنه بزنم و پهن کنم و هم قالب و هم مواظب فر باشم( البته بگم که با وجود تنهاییم کیفیت محصولاتم عالی عالی شده بود)
با خودم گفتم این کار سخته تنهایی نمیشه کاش کسی باشه کمکم کنه
و یکی دو روز تو این فکر بودم
و اتفاقا به افرادی فکر کردم که این وقت رو داشتن و البته پیش خودم گفتم اگر بیان منم یه جوری از خجالت شون درمیام و واسه عیدشون شیرینی رایگان میزنم.
و این افرادی که من بهشون فکر کردم یکی فامیل و دیگری دوست ۲۰ ساله من بود که از دوره راهنمایی باهاش آشنا شده بودم. آدمهایی خیلی خوبی و مهربون اما به شدت منفی باف و بخاطر شرایط مالی شون مدام شکایت داشتند و همه رو جز خودشون رو مقصر میدونن..
و من که بهشون فکر کردم اونا هم تماس گرفتن و گفتن ما میایم کمک…
اما حواسم بود که اینا بیان حتما از مشکلات و مسایل شون حرف خواهند زد واسه همین نقشه کشیدم بیان منم لب تاپ رو روشن میکنم و یکی از فایل های استاد رو واسه شون میذارم و اینجوری هم اونا رو کنترل میکنم هم اونا از حرف های استاد تاثیر می گیرن و روی خودشون کار میکنن و شاید اونا هم بیان تو خط استاد…
اما همه چی یه جور دیگه پیش رفت. من فایل قانون جذب در قرآن رو پخش کردم امادیدم براشون جذابیتی نداره و مدام وسط فایل حرف میزنن..
فایل رو استاپ کردم و با خودم گفتم من بیخودی واسه شون انرژی میذارم .و اونا هم طبق معمول وسط کار از گرونی و دولت و … می نالیدن و من هم هی نگران که ورودی های ذهنمو کنترل کنم و چطوری بحث رو منحرف کنم.
و نتیجه اینکه
بخاطر تغییر احساس آرامشم به اضطراب .کلی از شیرینی ها خراب شد و به اضافه اتفاقات ریز و درشت منفی دیگه…
که نمیخوام روشن تمرکز کنم و توضیح نمیدم.
اما دوستان این تضاد خواسته من رو شفاف تر کرد
و اون اینکه من نمیخوام هم فرکانس ادمهای منفی باشم هر چند که اونا هم خون یا دوست ۲۰ ساله صمیمی باشن
دوم اینکه متوجه شدم من یه شرک خیلی ظریف داشتم و وقتی نیاز به کمک داشتم از خداوند درخواست نکردم بهترین کمک رو برام بفرسته و خواستم خودم واسش برنامه بریزم و گند زدم
سوم اینکه
متوجه شدم
من درظاهر میگم که دیگه باور منفی چشم زخم رو ندارم و این فقط یه ادعا بوده و لازمه حتما و حتما روش کار کنم چون این از اون باورهای خیلی ریشه دار و پررنگ در ذهن خانواده ماست..
مورد مهم دیگه هم اینه که من یاد یکی از نکات مورد تاکید استاد عزیزم افتادم
که تلاش نکنید کسی رو تغییر بدین یا بخواین از بدبختی نجات شون بدین
چون خودتون هم درگیر مشکل میشین که من این مورد رو با تمام وجودم درک کردم.
و البته و البته کلی نتایج خوب و عالی هم بدست آوردم .
درسته ضرر مالی کردم و کلی خمیر خراب شد اما واقعا می ارزید تا من متوجه این موارد مهم بشم و اراده ام رو بیش ترازقبل جزم کنم تا در مسیر عباسمنشی هاباقی بمانم وبه درس های استاد بیش تر از قبل عمل کنم.
دوستان خووبم هر روز که میگذرد بیشتر و بیشتر متوجه این اصل و قانون میشم.
ما موجودات فرکانسی بوده و توانایی خلق زندگی مان را داریم و باید مسئولیت همه اتفاقات زندگی مان را بپذیریم.
خیلی خیلی خوشحال که اقدام به عمل کردم تا بدین وسیله هرچه بیشتر و بیشتر درس های استاد رو تمرین کنم و در هر مرحله گفتاری از استاد به خوبی بر من روشن شده و با تمام وجودم میفهمم و احساس میکنم اگاه تر و منسجم تر میشم.
سلام دوست من ، خیلی خوشحالم برات واقعا از خدا برات برکت و سلامتی میخوام . امیدوارم همیشه موفق باشی . کاری رو که شروع کردی رو تحسین میکنم . منم شبه شما شروع دوباره داشتم . موفق باشی ???
تموم کامنت هات که توی این صفحه نوشتی پر از درس و نکته های عالیه.
برام تداعی کننده این باور قدرتمند کننده است که تلاشی که ما برای رسیدن به خواسته هامون و عمل به قانون انجام می دهیم، ورای نتیجه ای که داره، باعث رشد و ارزشمند تر شدن، و اعتماد به نفس بیشتر و در کل بزرگتر شدن ظرفیت وجودی مان میشه.
دوست خوبم ممنونم که به نوشتن نتایجت ادامه می دهی، و خیلی خوب ردپا میذاری.
همین فایل آخرتون اگه تاشیش ماه دیگه هم فایل رایگان روی سایت نذارید، انقدر درس ونکته توشه ، وانقدر بچه هاروبه تکاپو انداخته وانقدر داره برامون معجزه خلق می کنه. انقدرکه کامنتای عالی روی این فایل هرروز میخونم، تاحالاروهیچ فایلی ندیده بودم!
اول بگم که منم ازجمله کسایی بودم که فکرمیکردم می تونم تو دوره 12 قدم حتما شرکت کنم. ووقتی فایل قدم اول اومد وقیمت ودیدم شوکه شدم!! منم مثل خیلی ازدوستان فکرمیکردم بایدقیمتا یه چیزی تومایه های جلسات محصول قانون آفرینش باشه، حالایه کوچولو شایدبیشتر!…?….و وقتی قیمت رودیدم خیلی حالم گرفته شد….برای چنددقیقه عصبانی شدم….بعدش یه حالت غمی بهم دست داد واشکام جاری شد…درضمن کامنتای دوستانی که اعتراض داشتن روهم امتیازمیدادم….ولی خیلی زودتونستم خودموقانع کنم که این قیمت خیلی منطقیه وحق باشماست….واگه من هنوز نمی تونم تهیه ش کنم ایراد از خودمه…تااینکه شمااین فایل روگذاشتید وچه قشنگ بامهربونی دعوامون کردین?
خداروشکرمی کنم که خودم تونستم قبل ازاین فایل شما، به همین حرفایی که شماگفتیدبرسم…واین یعنی یک قدم پیشرفت کردم!
امروزصبح خدای مهربونم به من گفت نیلوفرجان! فایلای رایگان مثل دوره ابتدایی مدرسه می مونه….چطور توکه هنوز بعدسه سال توالفبای این کارموندی، میخوای کنکور قبول شی وبری دانشگاه؟؟
توکه هنوز سوادشو نداری…توکه تازه داری خوندن نوشتن یادمی گیری هنوز نتونستی دیپلمتو با فایلای رایگان بگیری، حتی اگه باضرب وزورم پول شهریه ی این دانشگاهوجور کنی، میری همون ترم اول درجامیزنی!
یادته وقتی18_19 سالت بودچندسال پشت سرهم کنکور هنر دادی ولی قبول نشدی؟….این رشته رو خیلی دوست داشتی، ولی سوادشو نداشتی…بعدش بی خیال کنکور شدی ورفتی کلاسای مختلف نقاشی و سالهاکارکردی…مطالعه کردی….ولی همچنان آرزوی تحصیل توی این رشته تو دانشگاهو ته قلبت داشتی….یادته شهریه های سنگین رشته هنر وخرج ومخارجش همیشه تورو می ترسوند؟….ولی آرزوش ته قلبت همچنان بود….
اینباربدون نیازبه کنکور….چون کنکورش برداشته شده بود….ومن همه ی شهریه هاتو وهزینه های سنگین دانشگاهتو به راحتی برات جورکردم….بدون اینکه حتی برای یک ریالش کاری کرده باشی….حتی برای یک ریالش!!!
یادته چقدرتوی دانشگاه عالی بودی؟….یادته چقدر توجه ونگاه همه به توبود؟….یادته چقدر استادا تشویق وتحسینت میکردن؟….یادته هیچ کسی مسخرت نکردکه انقدر دیررفتی دانشگاه؟….یادته هیچیو ازدست ندادی، تازه کلی افتخارو اعتبار و دوستای عالی به دست آوردی که هرگز توی 18_19 سالگیت نمی تونستی به دست بیاری؟
حالام برو باهمون فایلای رایگان روی خودت کارکن تا سوادت بالابره….تابتونی توی کنکور دانشگاه استادقبول بشی.
تویی که هنوز بابرخوردبه یه تضاد ازهم می پاشی!
تویی که هنوز می شینی برای اینکه قیمت محصول رونمی تونی بپردازی گریه می کنی.
تویی که هنوز نتونستی بعدسه سال گوش دادن ودیدن فایلا و پرسه زدن توی سایت، برای خودت یه درآمدخوب داشته باشی ، یعنی هنوز آماده ی ورود به این دانشگاه نیستی!!
اصلاتو یادبگیر درساتو ، من کنکورشم برمیدارم برات!!
هیچ کسی مسخرت نمی کنه…..ازهیچ کسی جانمی مونی…..باهیچ کسی مقایسه نمی شی!
و….
استاد، خدای مهربونم امروز صبح خیلی بامن حرف زد. دوسه ساعت تمام داشت توی گوشم حرف میزد ومن مثل یه بچه ی حرف گوش کن فقط ساکت بودم، سرمو انداخته بودم پایین وبه حرفاش گوش می دادم…..خیلی حرفازد باهام که حالااگه بخوام همشواینجابنویسم طولانی میشه.
فقط اینوبگم استاد، یه روز منم میام توی کلاسای دانشگاهتون ثبت نام می کنم….بااقتدار?….جزو شاگردای برتر کلاستون میشم…..وشمابه من افتخارخواهید کرد!!!
واقعاخودمم نمیدونم این روزا توقلبم چه خبره….خداروهزاران مرتبه سپاسگزارم که دوستان بی نظیری مثل شما توی این سایت دارم….درپناه خدای مهربان باشیم هممون الهی?????
نیلوفر جان حرفهای که خدای درونتون با شما زده حرفهایی بود که امروز خواستم خدا از یه طریقی بهم پاسخ بده باز .انگار خودم جواب و تو وجودم دارم اما خیلی دلم میخواد خداجونم برام بگه چون وقتی از زبون بچه ها باهام حرف میزنه تو دلم عروسی میشه فقط میخوام ببینم این تنها عشق و که همیشه همه جا با نشونه ها هدایتم میکنه .
عالی بود پاسخ خدای من خدای تو خدای همه ما ???????
کپی میکنم بخونم سپاسگزارم برای پخش آگاهی نیلوفر جون .خوشحالم که شما هم هنرمندی وعاشق نقاشی ???
خداروبی نهایت سپاسگزارم که دوستان نازنینی چون شما توی مسیرزندگیم قراداده….خوشحالم که نوشته هام به دلتون نشست???بله حق باشماست…شنیدن حرفای خدای مهربون اززبان دوستان، شیرینی خاص خودشو داره….خوشترآن باشدکه سر دلبران، گفته آیددرحدیث دیگران???
کامنتت اشک شوقم را جاری کرد ، خدا چقدر عالی بر کلامت جاری شد و جوابم را داد و بازهم مثل تمام لحظات زندگیم هدایتگرم مسیرم را بهم نشان داد و بهم اطمینان داد مسیری که می روی، کاملاً درسته.
راستش قسمت اول کامنتت در مورد قیمت محصول، رو اصلا برای ۱۲ قدم تجربه اش رو نداشتم، من این حس رو برای دوره کشف قوانین حس کردم و برام دیگه پیش نیامد. وقتی استاد توی فایل معرفی دوره گفت، این دوره مثل قانون آفرینش به صورت جلسه ای ارایه میشه، و با توجه به توضیحات استاد و اینکه استاد قیمت محصولات رو جوری تعیین میکنه که صدها برابر کمتر از ارزشی که در زندگی ما ایجاد می کنه ، هستش، و تکاملی که این دوره نسبت به دوره قانون آفرینش داره، من کاملاً برام مثل روز روشن بود که هر جلسه قیمتی بین یک میلیون و سیصد هزار تومان تا یک میلیون و پانصد هزار تومان داره که با تخفیفی که استاد در شروع دوره اعمال می کنه، یک قیمتی حدود هشتصد هزار تومان تا یک میلیون خواهد داشت، و جالبه که از توی کامنت های فایل مقدمه جز یک مورد منفی ، بقیه همه کامنت های دوستانی بود که موفق به تهیه دوره شده بودن توجه ام را جلب کرد..
و با ایمان می گم که فقط به خاطر باور محدود کننده ام و اینکه فکر می کردم باید سریعتر ایده ام رو به انجام برسانم، و پولی حدود یک میلیون داشته باشم، به بیراهه رفتم .و با اطمینان میگم که این تاخیر در تهیه این دوره به خاطر رشد بیشتری که باید از لحاظ مداری بکنم.
از دیروز داشتم با خودم فکر می کردم، خوب من با فایل های دانلودی و محصولاتی که دارم نتایج عالی گرفتم، برای نتیجه بهتر باید بیشتر روی اونا وقت بذارم، ولی از کجا شروع کنم رو از خدا خواستم که بهم بگه.
با خوندن کامنت زیبات و توضیحاتت در مورد دوره ابتدایی و کنکور، درهایی از درک بیشتر به رویم گشوده شد،
خدا جونم از طریق کامنت شما بازهم بهم یادآوری کرد که عجله نکنم و از مسیر لذت ببرم و با عشق به مسیرم ادامه بدهم.
خداروشکرمی کنم که ازطریق کامنت من پاسخ شمارو داده ومن رو دستی ازدستان خودش قرارداده….سپاسگزارم ازتون عزیزم…وازاینکه بادوستان نازنینی مثل شماهم خانواده شدم بی نهایت خوشحالم!!!????
منم برای توبهترین هارو ازخدای مهربونم میخوام عزیزم? سال نوتونم پیشاپیش مبارک?????
افرین نیلوفر عزیز، امیدوارم فایلهای رایگان رو عالی کار کرده باشی و از نتایجش زندگیت رو بهتر کرده باشی و به سمت کلاس های حرفه ای تر هدایت شوی. هر روز به سمت پیشرفت و ثروت و عشق و سلامتی بیشتر هدایت شوی.
سلام
امروز یه درس ساده و واضح از قانون گرفتم اونم اینکه من تازگی یک گیتار خریدم بعد چون یک مقدار گرون خریدمش خیلی روش حساس بودم و توی ناخودآگاهم بخودم میگفتم نکنه الان از دستم بیفته و … تا اینکه امروز برای کلاس رفته بودم نمیدونم چه طوری افتاد رو زمین و خدایی یه لحظه موندم چی شد همون لحظه ذهنم آلارم داد که احساس بد اتفاقات بد ،منم همینطوری ناخودآگاه با خودم میگفتم این همه فایل های استاد و گوش کردی نباید الان ازش استفاده کنی؟ نباید الان ایمانتو حداقل برای این اتفاق کوچیک نشون بدی. همینطور با خودم کنجار میرفتم که رسیدم خونه و دیدم خداروشکر سالمه:-) و تصمیم گرفتم که تلاش کنم به هیچ چیز هیچ چیز وابسته نشم جوری که انگار اولش اصا نبوده
چون وابسته شدن آدمو از حرکت و انعطاف پذیری دور میکنه همینطور از لحظه لذت بردن ، به محض از بین رفتن اون چیز قلب ما از حرکت میاسته و دست خداوند رو میبندیم برای دادن نعمت به قول میرداماد افسار اسب های من به خاکه اما افسار خر تو به قلبته، قلب ما فقط باید جایگاه خداوند باشه چرا چون همه چیز خداونده و خداوند در قالب های مختلف در زندگی ما پدیدار میشه مثلا در قالب مادیات مثل ماشین ، خونه، وسایل مورد علاقت و پول و در قالب غیر مادی مثل عشق مادرت، فرزندت و کسایی که بی قید و شرط دوست دارن یا مثلا در قالب فردی که بهت کمکی میرسونه سلامتیت و… یا حتی میتونه منفیات زندگی هم باشه مثل دزدی مال و اموال، مثل خراب شدن ماشینت و.. حالا ما باید تصمیم بگیریم که کدومو میخوایم داشته باشیم حالا چه جوری انتخاب میکنیم با فرکانسامون ، فرکانس چه جوری ایجاد میشه با باورامون به همین سادگی
سلام استاد عزیز من ندیدم همچون شما.بخدا امروز باشنیدن تجربیات استاد خیلی امیدوار تر شدم.
با سلام
همونطور که در فایل استاد اشاره کردند “اگر نشانه دیدید 12 قدم رو بخرید وگرنه نخرید”
جالبه تا روز 11 اسفند اتفاقی نیفتاد و من به همسرم گفتم الارغم اینکه میتونم از پس اندازم بخرم ولی چون نشانه ای ندیدم , نمی خرم و شنبه یک اتفاق جالب افتاد که من اسمش رو گذاشتم نشانه .همون چیزی که عباس جون میگه. دقیقا در این روز یک دفعه مادرم یک سماور ذغالی ( به ارزش 3.5 میلیون )که از مادر بزرگم به ارث برده بود بهم داد و گفت اینو بفرو ش و پولش را با دادشت تقسیم کن . البته قیمتش برای قدم اول و شاید دوم کفایت میکنه ولی گفتم تو اگر ایمان بیاوری و عمل کنی در قدم های بعد هم باز نشانه ها می آیند.خیلی برای من جالب بود چون تا حالا یک همچین اتفاقی برای من نیافتاده بود
به نام خدای مهربان
آقای پایدار عزیز این خداوند است که همه کار را برایمان آنجا میدهد ما فقط باید روی ایمان وباورم کار کنیم خدای مهربانمان روی ادامه مسیر کار میکند.
وقتی آماده باشی جهان شما را وارد وادی دیگر میکند عاشق کلمه خود به خود شدم این حرف خیلی معنا و مفهوم داره من میتونم ساعت ها در مورد این خود به خودی صحبت کنم .
خوشحالم براتون که با همسرتون تو این مسیر الهی وزیبا هستید .
سپاسگزار برای پخش آگاهی دوست عزیز ??
در پناه خدای عزیز وقدرتمند
سلام دوست گرامی
آفرین به ایمان شما. ایمان یعنی باور به وجود آمدن .
سلااااام استاد گلم
استاد این فایل وااااقعا محشر بود.
استاد من تقریبا 2 سالی میشه که به جمع شما پیوستم ولی تا حالا درک نمیکردم که چطوری باید ورودیهامو کنترل کنم چون مغزم انباشته از افکار منفی بود که مدام منو تحت استرس و اضطراب قرار میداد طوری که حتی نمیتونستم خوب بخوابم . و من بعد از 1/5سال که تو گروه بودم واز خودم انتظار داشتم که دیگه همه چیز بر وفق مرادم باشه با کمال ناباروری وقتی به اقتضای شغلم رفتم به بخش روان و مریضهای روانی رو دیدم کلی استرس گرفتم طوری که اصلا اون موقع نمیتونستم خودمو کنترل کنم و متوسل به دارو شدم که اونم کارساز نبود ولی از اونجایی که میدونستم راه درست همینه و من لازمه زیاد روی خودم کار کنم کم کم با کتاب های خوب و فایلهای شما باز هم فرکانسم بهتر شدم .
استاد من از وقتی با شما آشنا شدم مدام داشتم به حرفتون گوش میدادم و باورهای خوب رو به خودم تکرار میکردم و تجسم میکردم ولی کارساز نبود چون بلد نبودم ورودیهامو کنترل کنم. ورودیهایی که بیشتر مربوط به افکار منفی درون خودم بودن و به بیرون ربطی نداشت چون بیرون رو میتونستم کنترل کنم . از 2 روز پیش تصمیم گرفته بودم که وااااقعا این دفعه با اراده پولادین پا بشم و ورودیهامو کنترل کنم و آرزوهایی رو که دارم رو دونه دونه خلق کنم. واقعا هم با ایمان و یقین مرتب به خودم میگفتم “این فقط من هستم که زندگی خودمو خلق میکنم و هیچ کس و هیچ چیزی هیچ نقشی در زندگی من نداره.من هر چی دلم بخواد میتونم خزلی راحت بدیت بیارم” اینارو خیییلی به خودم میگفتم و حالم نسبت به روزای قبلی خییلی بهتر بود تا اینکه بدون تصمیم قبلی یهو این فایل شما رو دانلود کردم و تو راهم مصمم تر شدم مخصوصا اونجایی که اشاره میکردین که زندگی ما مثل سنگه و ما هنرمندانی هستیم که هر جور بخوایم میتوانیم این سنگ رو بسازیم من با خودم گفتم حتی اگه بدقلق ترین سنگ رو هم داشته باشم به زیباترین شکل میسازمش. و خ دا روشکر همچنان با اراده و ایمان پولادین در حال کنترل افکار خودم هستم.
استاد از وقتی افکارم رو کنترل مبکنم احساس میکنم وارد جهان دیگه ای شده ام طوری که کل کنترل زندگی ام دست خودمه و میتونم هر زمانی خودم و احساس خودم رو کنترل کنم .
استاد من یقین دارم که خییییلی زود به تمام خواسته هایم میرسم اونموقع میام و از نتایجم براتون میگم . چون دوست دارم خوشحالتون کنم.
برای همه دوستای گلم آرزوی شادی و لذت روزافزون دارم.
به نام یار آن بی مثال
سلام لیلای عزیز دوست الهی من.
آفرین به شما واراده پولادی شما وافرین به خدای درون شجاع شما ???
آفرین وتبریک بخاطر همت وعزم وارادتون وشناخت خودتون واینکه در مسیر دارین قدم بر میدارین.
مجسمه زندگی خودمون هستیم که باید ساخته بشه خودمون وباورهامونه .ساختن یه آدم جدید شاید درد داشته باشه اما وقتی میسازیش یه شاهکار میشه مثل همون کاری که تو بدو خلقتمون خدا انجام داد .خداگونه خداگونه به به واقعا فکرش هم میکنم کلی ذوق میکنم برای خودم ???????
در پناه خدای عزیز وگرامی
سلام استاد جان جانان
مرد روشن روان پیشرو
آقای عباس منش دوست داشتنی
استاد اومدم بگم امروز ۱۵اسفند ۹۷ و ۳۶۳ روز تو سایت شما عضو شدم
به مناسبت یک سالگی عضویتم ی هدیه خوب درخواست میکنم بهم برسه از سایت شما…فایلی که چراغ راه ازین به بعدم میتونه باشه
آقای عباس منش عزیز هر فایل یا محصول شما بنظرم چراغی میتونه باشه که در مسیر تکامل و طی مدارها روشن کنه راهو و بعد نوبت به چراغ بعدی برسه
اصلا چرا چراغ؟ ما درون نور هستیم فقط پنجره هارو بستیم(این مثال همین الان بهم گفته شد،الان میفهمم هدایت یعنی چی)
پس هر محصول یک پنجره ای میتونه باشه برای دیدن،اگاه شدن،لذت بردن
یکسالگی فریبا در سایت پنجره های نور مبارک
استادنمیشه شمارو زیاد دوست نداشت
چون روح خداییتونو گسترشش دادید
پیام از طرف فریبا
کسی که هر روز یا تو سایت پنجره هاست یا ی پنجره رو باز کرده و داره لذت میبره و آگاه میشه
با آرزوی سلامتی شما و عزیز دلتون و میکاییل زیبا?????
سلام استاد بزرگوار
8 ماه پیش با سایت شما اشنا شدم و شروع کردم مباحث سایت رو خوندن و فایل ها رو گوش کردن خیلی جالب بود برام . داشتم اروم اروم باورهام عوض میشد و با همون تغییر کم نتایج خوبی داشتم اما متاسفانه از مدار شما خارج شدم تا چند روز پیش که دوستم بعد از چند سال اومد پیشم و دوباره بحث شما پیش کشیده شد و یادم اومد من الان اگر تو این موقعیتم دلیلش تغییر باوری بود که شما یادم داده بودین …. الان از تون دور نمیشم دائم فایل هاتون تو گوشمه و دارم گوش میدم و مینویسم . ممنونم ازتون . شما فوق العاده این خیلی خوشحالم که مجدد وارد مدار شما شدم
به نام خدای بی همتا
مهسای عزیز خوشحالم که دوباره در مدار قرار گرفتید و دوباره مسیر را ادامه میدهید .خداروشکر برایتان از الله یکتا آرزوی بهترین ها را دارم .
در پناه خدای عزیز ث
چقدر این فایل «ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است» و «توحید عملی قسمت ششم» را دوست دارم، هر چه گوش میکنم سیر نمی شوم. راستش این فایل ها مرا یاد زمان هایی می آورد که توانستم تا حدی با ایمان حرکت کنم.
من هم کودکی خوبی را تجربه نکردم. دعوا، تحقیر، توهین، قهر، طرد و تنبیه از سوی خانواده ام شاید تلخ ترین بخش زندگیم باشد زمانی که هر بچه ای تکیه گاهش خانواده است من سعی می کردم به خدایی تکیه و توکل کنم که شناخته بودمش.
در مقطع راهنمایی به مدرسه ای می رفتم که 20 دانش آموز آن بنا به دلیلی هر سال را سه بار گذرانده بودند و لذا از نظر سنی 7 تا ۸ سال از بقیه بزرگتر بودند، اهل درس و مشق نبودند و مدرسه خلوتگاه و جولانگاه آنان بود. مدیران مدرسه هم جانب احتیاط داشتند زیرا چند بار این افراد ماشین برخی معلمان را ناچور داغون کرده بودند و حتی مزاحمت هایی هم برای خانواده آنان ایجاد کرده بودند.
یادم هست سر بعضی کلاس ها تو چشم معلم نگاه می کردند و با صدای بلند فحش می دادند و معلم ها خود را به نشنیدن می زدند. صبح سرد زمستان اگر زودتر به مدرسه می رسیدیم جرات این که به کلاس برویم نداشتیم چون همان بچه ها درب کلاس ها را بسته بودند و داخل کلاس، صدایشان بلند بود.
من از بین 400 دانش آموز مدرسه هرگز زیر بار آنان نرفتم و کم کم در مقابلشان ایستادم. با این که ورزشکار نبودم و مهارت خاصی هم نداشتم اما در دلم نیرویی بود که به من جرات می داد که مقابلشان بایستم. با چند تایی از آنها درگیری بدنی و با برخی از آنها درگیری لفظی پیدا کرده بودم. با این حال طرفین سعی می کردیم یکدیگر را تحمل کنیم اما از مقطع سوم راهنمایی درگیری ها شدیدتر شد. صدای تهدید آنها هم بیشتر شده بود. بارها به گوشم رسانده بودند که بعد از امتحانات ثلث سوم که به صورت سراسری و متمرکز در مدرسه ای دیگر برگزار می شد به حسابم خواهند رسید. روز موعود آنان فرا رسیده بود. یکی از آن بچه ها که در حکم سرگروه نقش ایفا می کرد در همان سالن من بود. من غالبا تا پایان وقت امتحان در جلسه بودم و برنامه این بود که این سرگروه همزمان با من برگه اش را تحویل دهد و به همراه دوستان دیگر که زودتر جلسه را ترک کرده بودند و کنار در خروجی ایستاده بودند حالی به من بدهند.
من واقعا در آن زمان توکل و امیدم به خدا بود، به خانواده ام چیزی نگفته بودم، اصلا آنها برایم غریبه بودند، هیچ وقت کلامی جز فحش و دری وری بین ما جابجا نمی شد.
قبل از اتمام وقت آزمون، بلند شدم و دیدم سرگروه بلند شد، برگه ام را تحویل دادم و عادی رفتم. اما وقتی سرگروه خواست برگه اش را تحویل بدهد یکی از مراقبین شروع به حال و احوال پرسی با او می کند.
کنار در خروجی چند نفری منتظر من بودند اما حرکتی نشان ندادند و منتظر فرمانده بودند. من خیلی عادی از کنارشان گذشتم و مسافتی را طی کردم تا به خیابان اصلی رسیدم و بعد رفتم بدون این که هیچ اتفاقی بیفتد. خداوند با معطل کردن یک نفر به صورت عادی این چنین نقشه جماعتی را بی اثر کرد. چند سال بعد یکی از آنها را اتفاقی دیدم اولین جمله ای که گفت این بود خیلی شانس آوردی.
از این دست حوادث در زندگیم بسیار است اما با این وجود به کرات شیطان با نجواهایش مرا به مسیر دیگری برده و گرفتار کرده است. ما انسانیم و فراموشکار و اگر با توجه و حضور روی خودمان کار نکنیم به راحتی مثل غالب جامعه گرفتار قدرت هایی می شویم، اسیر بتهایی می شویم که فکر می کنیم میتوانند برایمان کاری کنند در حالی که نمی توانند.
به نام خدای زیبا
آقای حقیقی عزیز چه نتایج آموزنده ای از عمل به ایمانی که در درونمان هست .این ها تلنگر هابی هست که ما را دوباره به خود می آورد .
این روزها تلنگر زیاد میزنم به خودم چون همین تلنکرها برایم شده همان قطر های آبی که در جایی جمع میشود و دریایی را پدیدار میکند .
در پناه خدای عزوجل آرزوی بهترین ها را دارم .??
سلام
یه مدتی میشه ک دارم روی ایمانم کار میکنم و امروز داشتم توی یه سایت داخلی داستان های پیامبران رو میخوندم ک توی قران اومده… رسید ب داستان ابراهیم (اسطوره ی توحید) و اون سایت یه مقایسه گزاشته بود از داستان ابراهیم در قران و تورات.. وقتی اون مقایسه رو خوندم دیگه دلیل ثروت زیاد یهودی ها برام سوال نبود.. یه قسمتی از اون مقایسه رو اینجا میزارم
از مجموعه قصه های ابراهیم در تورات چنین استفاده میشود ک او مردی ثروتمند و شاید ثروتمندترین مرد زمان خود اهل دنیا بود.. و تمام هم و غم او این بود ک بتواند از خدا ب نفع خود و نسلش عهد و امتیاز بگیرد
و یه جای دیگه… و ابرام با زن خود و تمام اموال خویش و لوط از مصر ب جنوب امدند.. و ابرام از مواش و نقره و طلا بسیار ثروتمند بود و زمین گنجایش ایشان را نداشت ( منظور تعداد زیاد گله و دام)
خداروشاکرم ب خاطر هرروز و هروز روشن تر شدن این مسیر.. راستش اون اوایلی ک توی سایت اومده بودم با ادبیات توحیدی یه سری بچه ها مشکل داشتم.. نمیفهمیدمش.. برام سوال بود اینجا مگه سایت موفقیت نیس!؟ مگه قرار نیس از قانون جذب کامنت گزاشته بشه .. چ ربطی ب خدا و توحید داره ولی هرچی ک گذشت و هر چی ک بیشتر تجربه کردم دیدم این مسیر هیچی ب غیر از توحید نیس و ب قول استاد توحید درست بشه بقیش خودش درست میشه
خدایا شکرت
سلام و صدتا سلام به همه دوستان و به ویژه استاد عزیزم.
من حدود یک هفته اس به سایت سر نزدم.
یعنی در سفر با خانواده عباسمنش در دور دوم بودم که فایل ایمانی که عمل نیاورد….روی سایت اومد،
راستش متوقف شدم
و آنقدر این فایل منو متحول کرد که از همان لحظه بعد از شنیدنش مدام به خودم میگفتم ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و خطاب به خودم گفتم:
زهرا جان خیلی دم از ایمان میزنی و مدام از خدا میخواستی که راهی بهت نشون بده ایمانت رو قوی تر کنی هر روز
خب این گوی و این میدان.
ببینم چکار می کنی؟ قبل از این ماحراها
من از ۲۰ روز قبلش به ذهنم رسیده بود بخاطر بیکاری و شرایط نامطلوب بیام موقتا با پخت شیرینی خانگی ویژه عید یه پولی فراهم کنم و به جای غصه خوردن که کاش پول داشتم دم عیدی لوازم مورد نیازم رو بخرم، بیام یه پولی در بیارم...
با توجه به آموزه های استاد که میگفتن از همونجایی که هستی شروع کن و مثلا از آشپزخونه ات شروع کن
و همینطور به کاری مشغول شو که بهش علاقه داری ی
منم همین کارو کردم
دیدم هنرای زیادی بلدم اما هر کدوم یه وسایلی میخواد که باید بخرمشون اما در مورد شیرینی پزی ۹۰ درصد وسایل اصلی رو دارم
مهم تر از همه هنرش رو هم که بلدم
خب پس چه کاری بهتر از این
با یه مقدار پول کمی که داشتم اما بابرکت
رفتم مواد اولیه پخت شیرینی رو گرفتم
و شروع کردم به کار
بعد از سالها دوری از پخت شیرینی شروعش کار سختی بود
می ترسیدم که خراب بشه و همون پول اندک هم از بین بره
ولی مدام با خودم تکرار می کردم : ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.
از طرفی آن زمانی که من شیرینی میپختم
دستپختم زبانزد فامیل بود
و اصلا اون زمان ها این سایت ها و آموزش های رسانه ای نبود که آموزش بدن
و من خودم آزمون وخطا یاد گرفته
و توی یه دفتر همه رو یادداشت کرده بودم
دفتری که از سن ۱۲ سالگی بخاطر علاقه زیاد به آشپزی و شیرینی پزی درست کرده بودم
و مثل یه گنج گرانبها توی خانم های فامیل دست به دست شده بود….پس بازم هم می تونم بهترین شیرینی رو بپزم و شروع کزدم
خلاصه سینی اول و دوم کلا خراب شد
بدجوری تو ذوقم خورد و برای یه لحظه حس بدی شدم
اما سریع گفتم مهم نیست
مهم اینه من جرات کزدم و ایده ام رو به اجزا گذاشتم
منی که بعد از ۳ سال بیکاری نا پیوسته
و بعد از یک دوره بیماری صعب العلاج و افت اعتماد به نفس و عزت نفس
حالا اینقدر توانایی هامو میبینم که دست بکار بشم و تنها پولی رو که دارم رو سرمایه کارم کردم
عالیه . واقعا عالی شدم که غرور بیجا و باوزهای غلط رو کنار گذاشتم و میخوام از طریقم هنزم پول دربیارم..و دستم جلوی کسی دراز نباشه
و بدین تزتیب حالمو خوب کردم اما ادامه ندادم و
گفتم باشه ادامه کار فردا
صبح فردا که از خواب پاشدم
فوق العاده حس خوب داشتم
یاد حزفای استاد در مورد خدا افتادم….و از خدا خواستم که مشکل کارم رو بهم بگه
به دلم افتاد مشکل از فرگاز باشه
با اونکه روز جمعه بود
از ۱۱۸ شماره نمایندگی شرکتی که فر رو ازش خریده بودیم گزفتم(
البته مربوط به ۲۰ سال قبل بود) زنگ زدم و یه آقای جواب داد و راهنماییم کرد در حین صحبت متوجه شدم
می تونم با یه جابجایی سینی مشکل رو حل کنم. خیلی خوشحال شدم
و دوباره خمیر گرفتم و این بار عالی شد
خیلی خوشحال شدم
شاید برای شما معمولی باشه
اما بزای من معجزه بود …منی که در این چتدسال اخیر استقلال مالیم رو از دست داده و از شروع هر کسب و کاری ناامید شده بودم
حالا از اقدام به عمل خودم لذت می بردم
روز شنبه اولین فروشم اتفاق افتاد
و دیروز هم دوتا دوستام اومدن و بعد از تست مزه ها سفارش خوبی دادن
خدا رو هزار بار شکر میکنم که موفق شدم آگاهی هایی رو که کسب کردم به مرحله عمل بذارم
همه میگن
کانال بزن و تبلیغ کن
میگم
من فرصت تلگرام و کانال رو ندارم
چون ایده اصلی من یه کار ذهنیه که باید روش کار کنم .
اما واسه اینکار خدا برام مشتری میفرسته
من فقط باید روی کارم تمرکز کنم
کار سخت تبلیغ رو به عهده خدا گذاشتم
کار آسونه هم با من البته این حرف رو هم از استاد یاد گرفتم.??
راستی یه چیز خیلی مهم دیگه
توی یکی از روزهای سفر استاد گفتن
اگر واسه شروع کسب و کارت قرض می کتی
یعتی تو حتی لیاقت اون پول اولیه سرمایه گذاری رو نداری..
و من هر وقت یادم می افتاد که هیچ پولی واسه خرید مواد اولیه ندارم
به فکر قرض کردن می افتادم حرف استاد یادم می افتاد
و میگفتم خدایاااا
یعنی من حتی لیاقت همین پول کم رو تدارم؟!
و این برام ناراحت کننده بود
و تا ایتکه برای اولین بار در عمرم
من چندین هدیه روز زن از سمت افرادی از خاتواده ام گرفتم که اصلا سابقه نداشته اهل بخشش و هدیه دادن باشن
نمی دونین چقدر خوشحال شدم
چون اصلا انتظارش رو نداشتم
بخصوص که هدیه ها نقدی بود و شد سرمایه شروع کارم
و این ها همه برای من نشانه و آیه است از سمت پروردگارم
که من در مسیر پیشرفتم
و هر روز بیش تر از پیش لایق نعمت های خداوتدی ام.
خیلی دوست داشتم تجربه خودم رو
اینجا بنویسم
شاید موجب کمک به افرادی بشه که زندگی شدن شبیه به منه....
استاد عزیزم
بابت آگاهی های که به اشتراک میذاریت
بی اندازه سپاسگزارم?????
سلام وقتی متن کامنتون رو توی کانال دیدم اومدم اینجا تا پیداش کنم و بهش امتیاز بدم ، خیلی صمیمانه نوشتید و واقعا احساس خوبی به من داد و الگویی شد برام از عملی ناشی از ایمان . از صمیم قلب بهتون تبریک میگم و براتون آرزوی پیشرفتها و موفقیت های بیشتر و روز افزون می کنم .
سلام دوست عزیزم٫
ملیحه جان از توجه ات ممنون و سپاگزارم و از اینکه خداوند به من توفیق بودن در میان شما بزرگواران را عطا نموده بسیار سپاسگزارم٫
از اینکه وقت گذاشتید برای خواندن دیدگاهم از شما ممنونم٫
من هم برای شما بهترین ها را از الله یکتا درخواست میکنم٫
با سلام
دوست عزیزم واقعا ممنونم از این هدیه نابی که بهم دادین
این الگوها واقعا فوق العادس. ممنونم که الگویی شدی برای اینکه تو بخواه میشود.
تو چیکار داری موسی تو برو عصارو بنداز ی اتفاقی میافته، تو کاری نداشته باش، چجوریو اینا ن، من میدونم اگر عصارو بندازم اون اتفاق میافته
پس من باور میکنم، و چون باور میکنم انرژی رو اینجوری برایم خودم خلق میکنم و معجزه رخ میده، خیلی ساده و روون چون من لایق هستم
شاد باشید….
سلام آقای جاوید عزیز
دوست خوبم کاملا درست می فرمایید و چه زیبا اشاره نمودید .
خوشحالم که در میان شما دوستان خوبم هستم. باور کنید روز به روز که می گذرد قدر و ارزش بودن در میان شما خوبان بیشتر و بیشتر بر من آشکار میشود.
از خداوند برای شما بهترین ها رو میخواهم
سلام دوست عزیزم
پیامتون خیلی عالی و به موقع بود ک این روزها بهشون نیاز داشتم. تحسینتون میکنم برای این اقدامتون.
اقدام خیلی مهمه. تا شروعی نکنی خیلی درا باز نمیشه
خداروشکر جایی هستیم ک هرچی میخوایم همینجا برامون پیدا میشه و مسیرمون هموار میشه
ممنون میشم اسم اون فایلو بگید که گفتین استادمیگه اگ برای شروع کارت قرض میکنی ینی خودتو لابق ندونستی، یا لینکشو برام بزارید.
با ارزوی ثروتی روزافزون
سپاسگذارم
سلام آیدای عزیزم
خدا رو شکر که تجربه من برای شما مفید بوده و خوشحالم که حال دل تون خوب و عالی هست.
آیداجان دقیقا اللن یادم نیست کدام فایل بود .تلاش میکنم یادم بیاد و روز سفرش رو خدمت تون میگم.
بازم تشکر از لطف و توجه شما دوست عزیزم.
همیشه شاد باشی
سلامت و ثروتمند
سلام آیدا جونم
اسم فایلی که پرسیدی، فایل،« همین لحظه بهترین زمان برای شروع است» هستش، که توی اون فایل استاد عالی در مورد شروع کار و نگرفتن قرض و وام برای شروع کار توضیح دادن.
آیدا جونم بازم اینجا می خواستم به خاطر رشد و رفتن به مدارهای بالاتر در درک قانون بهت تبریک بگم و تحسینت کنم.
فوق العاده ای عزیزم
خیلی خیلی دوستت دارم ?
سلام دوباره به دوستان
بچه ها الان من دوباره کامنتم رو خوندم و متوجه شدم بخاطر خستگی که موقع ثبت دیدگاه هم داشتم ،نکته های مهمی رو نگفتم
و اون این بود که وقتی فایل دوست داشتنی و معرکه ” ایمانی که عمل نیاورد” روی سایت قرار گرفت من همون روز اول تا تونستم شنیدم
نمیدونم چندبار
ولی هربار که فایل به انتها می رسید من دوباره پلی می کردم و دوباره از اول گوش می کردم
و مدام با خودم زمزمه می کردم
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است…
دقیقا فرداش با خودم گفتم خب
حالا باید ثابت کنی به خدا ایمان داری ، البته به خودت ثابت کنی
به خودم گفتم چطوری ثابت کنم؟
جواب اومد
مگر نمیخواستی شیرینی بپزی واسه فروش
خب بسم الله…
ذهنم گفت پول میخواد و تو پولی واسه خرید مواد اولیه نداری
و با این گرونی مواد غذایی چطوری خرید کنم!!
جواب اومد:
مگر استاد عباسمتش توی سفر نگفت
کارای سخت رو بده اون دوست جون جونیت انجام بده و کارای آسون رو هم خودت
خب مگر نمی گی خدا دوستته
پس بسم الله شروع کن
وای خدایا این آقایی که فرستادی منو راهنمایی کنه دیگه کی بوده؟
منظورم استاد عباسمنشه عزیزمه
با حرفاش جای هیچ توجیح و بهانه ای نیست….
گفتم چشم!
من کارای آسون رو انجام میدم و می رم فرگاز رو که مدتهاست ازش استفاده نشده تمیز میکنم ، قالب های قدیمی شیرینی رو از تو انبار درمیارم میشورم خشک می کنم و آماده می ذارم. و همینطور صفحه های شیرینی پزی و بقیه وسایل مورد نیاز….
و گفتم خدایا اینکارا با من و
تهیه پول خرید مواد اولیه با تو
بچه ها
واسه هر وسیله ای که آماده می کردم از اعماق دلم سپاسگزلر بودم
حتی واسه ملافه های کهنه و قدبمی که من کف آشپزخونه انداختم تا وقتی شیرینی می پزم
فرشم کثیف نشه هم از خداوند تشکر می کردم.
نمیدونین با چه شوقی کار می کردم
اما این وسط نحواها هم بیکار نبودن
یکی تا می فهمید همچین قصدی دارم
میگفت: تو اصلا رفتی قیمت کنب ببینی با این گرونی اصلا صرف می کنه واسه فروش شیرینی تولبد کنی؟
برادرم که همیشه تو دل آدمو خالی می کنه
وقتی دید تو انبار دنبال وسایل و ابزار می گردم گفت
با این بازار خراب و گرونی کی شیربنی میخره؟؟؟
رفتم سر کوچه مون مواد اولیه رو قیمت بگیرم، فروشنده گفت خانم
امسال هیشکی شیرینی نمی پزه چون بازار خیلی خرابه…(در ضمن اجناسش هم بی کیفیت بود)
با تعجب نگاش کردم و گفتم
ملت ما از این حرفای بیخود زیاد میزنن و ته دلم گفتم
خدایا هروقت زمان خرید شد منو به بهترین فروشنده و مغازه و بهترین و با کیفیت ترین جنس راهنمایی کن…
میدونین این نجواها اصلا و ابدا منو دلسرد نکرد . دلم بدجوری قرص و محکم بود
و تا میخواست بترسم سریع جمله استاد رو زمزمه می کردم
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است وقتی همه ابزارها رو شستم و خشک کردم و کف آشپزخانه چیدم حتی رفتم دفتر شیرینی پزی ام که مربوط به سالها پیشه و دیگه فسیل شده رو آوردم و کنار وسایل گذاشتم.
یه حس خوب و عالی داشتم
حس عمل کردن
حس انجام وظیفه به نحو احسن
حس خوب ایمان عملی داشتن
حس خوب دوستی با خدا
خدایی که میگه بنده عزیزم
اصلا لازم نیست تو کارای سخت رو انجام بدی خودم انجام میدم.
حس خوب اعتماد به خدا
حس قشنگ رد شدن از نجواها
حس خوب نشنیدن حرف های مفت…
و بعد خیلی زود معجزه اتفاق افتاد
و من هدیه های نقدی رو پشت سرم هم گرفتم…. به قول استاد بووووم بووووم اتفاقات خوب افتاد….
و چقدر شیرینه زندگی اینجوری
و چقدر راحته زندگی با همچین خدایی
و چقدر لذتبخشه کار با همچین قوانینی…
و چقدر و چقدر و چقدر این خدایی که داریم دوست داشتنی و قابل اعتماده…
بچه ها… همه این ماجرای من معجزه اس بخدا…چون خدا کارا رو انجام میداد..
مثلا منو به فروشگاهی راهنمایی کرد که بهترین و با کیفیت ترین جنس رو داشت
اما با قیمتی پایین تر از جاهای دیگه
و چقدر تیم فروشش مودب با فرهنگ و خوش برخورد بودن
آدم از خرید کردن تو همچین فروشگاه با کلاسی لذت می برد.
من تو این شهر بزرگ شدم
اما تا قبل از این از وجود همچین فروشگاهی که فقط مواد اولیه قنادی داشته باشه و بصورت یه مارکت بزرگ و مجهز و تعداد زیاد فروشنده باشه بی خبر بودم.
خلاصه بچه ها
این مسیر، مسیر عشق مسیر دل دادگی، تو این مسیر این حرف استاد که میگه: بچه ها شما کار خودتون رو انجام بدین شما باورها تون رو درست کنین بعد خدا بقیه کارا رو انجام میده
رو با تمام وجودم درک کردم.
و در ضمن با خدا یه تقسیم کار دوباره انجام دادم…
قرار شده من با تمام توانم تلاش کنم شیرینی با کیفیت و عالی بزنم و کار فروش هم با خدا باشه
با سلام مجدد
دوست عزیز وقتی میگی این قسمت از حس و تجربتون رو خوندم لبخند به بلام نشست
“یه حس خوب و عالی داشتم
حس عمل کردن
حس انجام وظیفه به نحو احسن
حس خوب ایمان عملی داشتن
حس خوب دوستی با خدا
خدایی که میگه بنده عزیزم
اصلا لازم نیست تو کارای سخت رو انجام بدی خودم انجام میدم.
حس خوب اعتماد به خدا
حس قشنگ رد شدن از نجواها
حس خوب نشنیدن حرف های مفت…
و بعد خیلی زود معجزه اتفاق افتاد”
چون خودمم بعد از قرار گرفتن این فایل در سایت شروع کردم به عمل کردم در عین حال که اون نجوی ها دست به کار شده بود. اکا من کم کم شروع کردم و هی مسیر باز میشد. هی دستان خداوند وارد مسیر من میشدن و ی گوشه کار رو میگرفتن
و خوندن این جملتون
“تا میخواست بترسم سریع جمله استاد رو زمزمه می کردم
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است وقتی همه ابزارها رو شستم و خشک کردم و کف آشپزخانه چیدم حتی رفتم دفتر شیرینی پزی ام که مربوط به سالها پیشه و دیگه فسیل شده رو آوردم و کنار وسایل گذاشتم”
منو یاد دیروز انداخت که اول با استفاده از قانون درخواست هزینه خرید وسایلم رو درافت کردم و بعد رفتم وسایل مورد نظرم رو خریدم و خیلی جالبه، الان که فکر میکنم دقیقا مبلغی رو که میخواستم بود و من تمام وسایل رو خریدم و واقعا این حس که درک میکنی خداوند کارهای سخت (از نظر ما) رو انجام میده به شرط اینکه تو سهم خودت رو انجام بدی خیلی هیجان انگیزه و حس رهایی، حس جاری بودن انرژی خدا در زندگیت، حس پرواز رو میده.
فقط میشه گفت خدایا شکرت
شاد باشید….(:
دوستان گل گلابم.استاد عزیزم
خانم شایسته عزیزم.
خیلی دوست تون دارم بخدا
راستش من به دلم افتاد بیام در ادامه این ماجرای شیرینی پختنم تجربیاتم رو بگم
و درس هایی که در طول کارم پیش میاد یا اتفاقاتی که موجب میشه باورهای منفیم رو بفهمم بیام و با شما به اشتراک بذارم.البته با اجازه استاد و بچه های فنی سایت
دوستان
دیروز اتفاقاتی افتاد که من متوجه یه باور مخرب شدم
و همچنین متوجه یک مسئله خیلی ظریف و نامحسوس در زمینه ایمان عملی .
قضیه از این قراره که
چند روز اول شروع کارم بخاطر آرامشم و تمرکزم روی کار دستپختم عالی میشد و و همون روزای اول چندتا مشتری جذب کردم چون مدام با خودم زمزمه می کردم من کارم رو درست انجام میدم و فرستادن مشتری هم کار خداست و من اصلا بهش فکر نمیکنم.
البته به چندتا از دوستان و فامیل اطلاع دادم که دارم شیرینی خشک ویژه عید تولید میکنم .
تا اینکه بعد از چند روز متوجه شدم کار به تنهایی سخته و من هم باید خمیرکنم و وردنه بزنم و پهن کنم و هم قالب و هم مواظب فر باشم( البته بگم که با وجود تنهاییم کیفیت محصولاتم عالی عالی شده بود)
با خودم گفتم این کار سخته تنهایی نمیشه کاش کسی باشه کمکم کنه
و یکی دو روز تو این فکر بودم
و اتفاقا به افرادی فکر کردم که این وقت رو داشتن و البته پیش خودم گفتم اگر بیان منم یه جوری از خجالت شون درمیام و واسه عیدشون شیرینی رایگان میزنم.
و این افرادی که من بهشون فکر کردم یکی فامیل و دیگری دوست ۲۰ ساله من بود که از دوره راهنمایی باهاش آشنا شده بودم. آدمهایی خیلی خوبی و مهربون اما به شدت منفی باف و بخاطر شرایط مالی شون مدام شکایت داشتند و همه رو جز خودشون رو مقصر میدونن..
و من که بهشون فکر کردم اونا هم تماس گرفتن و گفتن ما میایم کمک…
اما حواسم بود که اینا بیان حتما از مشکلات و مسایل شون حرف خواهند زد واسه همین نقشه کشیدم بیان منم لب تاپ رو روشن میکنم و یکی از فایل های استاد رو واسه شون میذارم و اینجوری هم اونا رو کنترل میکنم هم اونا از حرف های استاد تاثیر می گیرن و روی خودشون کار میکنن و شاید اونا هم بیان تو خط استاد…
اما همه چی یه جور دیگه پیش رفت. من فایل قانون جذب در قرآن رو پخش کردم امادیدم براشون جذابیتی نداره و مدام وسط فایل حرف میزنن..
فایل رو استاپ کردم و با خودم گفتم من بیخودی واسه شون انرژی میذارم .و اونا هم طبق معمول وسط کار از گرونی و دولت و … می نالیدن و من هم هی نگران که ورودی های ذهنمو کنترل کنم و چطوری بحث رو منحرف کنم.
و نتیجه اینکه
بخاطر تغییر احساس آرامشم به اضطراب .کلی از شیرینی ها خراب شد و به اضافه اتفاقات ریز و درشت منفی دیگه…
که نمیخوام روشن تمرکز کنم و توضیح نمیدم.
اما دوستان این تضاد خواسته من رو شفاف تر کرد
و اون اینکه من نمیخوام هم فرکانس ادمهای منفی باشم هر چند که اونا هم خون یا دوست ۲۰ ساله صمیمی باشن
دوم اینکه متوجه شدم من یه شرک خیلی ظریف داشتم و وقتی نیاز به کمک داشتم از خداوند درخواست نکردم بهترین کمک رو برام بفرسته و خواستم خودم واسش برنامه بریزم و گند زدم
سوم اینکه
متوجه شدم
من درظاهر میگم که دیگه باور منفی چشم زخم رو ندارم و این فقط یه ادعا بوده و لازمه حتما و حتما روش کار کنم چون این از اون باورهای خیلی ریشه دار و پررنگ در ذهن خانواده ماست..
مورد مهم دیگه هم اینه که من یاد یکی از نکات مورد تاکید استاد عزیزم افتادم
که تلاش نکنید کسی رو تغییر بدین یا بخواین از بدبختی نجات شون بدین
چون خودتون هم درگیر مشکل میشین که من این مورد رو با تمام وجودم درک کردم.
و البته و البته کلی نتایج خوب و عالی هم بدست آوردم .
درسته ضرر مالی کردم و کلی خمیر خراب شد اما واقعا می ارزید تا من متوجه این موارد مهم بشم و اراده ام رو بیش ترازقبل جزم کنم تا در مسیر عباسمنشی هاباقی بمانم وبه درس های استاد بیش تر از قبل عمل کنم.
دوستان خووبم هر روز که میگذرد بیشتر و بیشتر متوجه این اصل و قانون میشم.
ما موجودات فرکانسی بوده و توانایی خلق زندگی مان را داریم و باید مسئولیت همه اتفاقات زندگی مان را بپذیریم.
خیلی خیلی خوشحال که اقدام به عمل کردم تا بدین وسیله هرچه بیشتر و بیشتر درس های استاد رو تمرین کنم و در هر مرحله گفتاری از استاد به خوبی بر من روشن شده و با تمام وجودم میفهمم و احساس میکنم اگاه تر و منسجم تر میشم.
استاد خووبم مرسی که هستی
دوستت دارم.
خانواده عباسمنشی ها دوست تون دارم
و هر روز بیش تر از قبل قدرتون رو میدونم.
همواره در پناه الله یکتا باشید
سمیه هستم .
سلام دوست من ، خیلی خوشحالم برات واقعا از خدا برات برکت و سلامتی میخوام . امیدوارم همیشه موفق باشی . کاری رو که شروع کردی رو تحسین میکنم . منم شبه شما شروع دوباره داشتم . موفق باشی ???
سلام علیرضای عزیز.
خدا رو شکر در میان شما خوبان مثبت اندیش و پیروان خط الله یکتا هستم.
منم برای شما ارزوی پیشرفت روز افزون در همه زمینه ها را دارم
به نام خدای عزیز
زهرای عزیز م خیلی نتایجتان روی من هم اثر گذاشت و به شما تبریک میگویم که نظر شما در کانال قرار داده شده .
همه ی این قد مها حاصل ایمانی درونیست که مارو به جلو حرکت میده .
آفرین به شما وعزت نفس عالیه ومتعالیه شما .
تحسینتون میکنم امیدوارم شاهد موفقیت های روز افزونتان باشیم .
سپاسگزارم برای پخش آگاهی .در پناه الله یکتا ??
سلام طیبه جان
دوست عزیز و هم فرکانسی من
نعمت وجود شما درشرایط کنونی جامعه و آدمهای اطراف مون یکی از الطاف خداوندی است و همین جا از استاد عزیزمون که ما رو گرد هم آوردن تشکر میکنم.
ارزو میکنم عمرش خیلی خیلی طولانی باشه و شمع وجودش هر روز پرنورتر و هادی تر باشد.
طیبه جان
منم برات از خداوند شادی ثروت و سلامتی آرزو میکنم
سلام زهرا جان
تموم کامنت هات که توی این صفحه نوشتی پر از درس و نکته های عالیه.
برام تداعی کننده این باور قدرتمند کننده است که تلاشی که ما برای رسیدن به خواسته هامون و عمل به قانون انجام می دهیم، ورای نتیجه ای که داره، باعث رشد و ارزشمند تر شدن، و اعتماد به نفس بیشتر و در کل بزرگتر شدن ظرفیت وجودی مان میشه.
دوست خوبم ممنونم که به نوشتن نتایجت ادامه می دهی، و خیلی خوب ردپا میذاری.
منتظر خوندن نتایج فوق العاده ات هستم.
برایت بهترینها را آرزومندم.
زهرای عزیزم سلام مهربان🌹🌹🌹
احساس خوبت، احساسم روبهترکرد نازنین. سپاس.
پروردگارم سپاس نازنینم🙏🙏🙏🌻🌻🌻
به نام خدای مهربانم
استادجان اینجاچه خبره؟
شماداریدچیکارمی کنید با ما؟؟
یه مدته ازکاروزندگی افتادم وهمش توی سایتم.?
همین فایل آخرتون اگه تاشیش ماه دیگه هم فایل رایگان روی سایت نذارید، انقدر درس ونکته توشه ، وانقدر بچه هاروبه تکاپو انداخته وانقدر داره برامون معجزه خلق می کنه. انقدرکه کامنتای عالی روی این فایل هرروز میخونم، تاحالاروهیچ فایلی ندیده بودم!
امروز خدای مهربونم بامن یه حرفایی زدکه گفتم بیام اینجابرای شماهم بنویسم…
اول بگم که منم ازجمله کسایی بودم که فکرمیکردم می تونم تو دوره 12 قدم حتما شرکت کنم. ووقتی فایل قدم اول اومد وقیمت ودیدم شوکه شدم!! منم مثل خیلی ازدوستان فکرمیکردم بایدقیمتا یه چیزی تومایه های جلسات محصول قانون آفرینش باشه، حالایه کوچولو شایدبیشتر!…?….و وقتی قیمت رودیدم خیلی حالم گرفته شد….برای چنددقیقه عصبانی شدم….بعدش یه حالت غمی بهم دست داد واشکام جاری شد…درضمن کامنتای دوستانی که اعتراض داشتن روهم امتیازمیدادم….ولی خیلی زودتونستم خودموقانع کنم که این قیمت خیلی منطقیه وحق باشماست….واگه من هنوز نمی تونم تهیه ش کنم ایراد از خودمه…تااینکه شمااین فایل روگذاشتید وچه قشنگ بامهربونی دعوامون کردین?
خداروشکرمی کنم که خودم تونستم قبل ازاین فایل شما، به همین حرفایی که شماگفتیدبرسم…واین یعنی یک قدم پیشرفت کردم!
امروزصبح خدای مهربونم به من گفت نیلوفرجان! فایلای رایگان مثل دوره ابتدایی مدرسه می مونه….چطور توکه هنوز بعدسه سال توالفبای این کارموندی، میخوای کنکور قبول شی وبری دانشگاه؟؟
توکه هنوز سوادشو نداری…توکه تازه داری خوندن نوشتن یادمی گیری هنوز نتونستی دیپلمتو با فایلای رایگان بگیری، حتی اگه باضرب وزورم پول شهریه ی این دانشگاهوجور کنی، میری همون ترم اول درجامیزنی!
یادته وقتی18_19 سالت بودچندسال پشت سرهم کنکور هنر دادی ولی قبول نشدی؟….این رشته رو خیلی دوست داشتی، ولی سوادشو نداشتی…بعدش بی خیال کنکور شدی ورفتی کلاسای مختلف نقاشی و سالهاکارکردی…مطالعه کردی….ولی همچنان آرزوی تحصیل توی این رشته تو دانشگاهو ته قلبت داشتی….یادته شهریه های سنگین رشته هنر وخرج ومخارجش همیشه تورو می ترسوند؟….ولی آرزوش ته قلبت همچنان بود….
تااینکه بالاخره توی 34 سالگی رفتی دانشگاه…..همون رشته ی موردعلاقت…..این باربااقتدار…..چون حالادیگه سوادشو داشتی….سالهاکارکرده بودی وتوی دانشگاه هرترم جزو دانشجوهای تاپ وبرتر بودی!
اینباربدون نیازبه کنکور….چون کنکورش برداشته شده بود….ومن همه ی شهریه هاتو وهزینه های سنگین دانشگاهتو به راحتی برات جورکردم….بدون اینکه حتی برای یک ریالش کاری کرده باشی….حتی برای یک ریالش!!!
یادته چقدرتوی دانشگاه عالی بودی؟….یادته چقدر توجه ونگاه همه به توبود؟….یادته چقدر استادا تشویق وتحسینت میکردن؟….یادته هیچ کسی مسخرت نکردکه انقدر دیررفتی دانشگاه؟….یادته هیچیو ازدست ندادی، تازه کلی افتخارو اعتبار و دوستای عالی به دست آوردی که هرگز توی 18_19 سالگیت نمی تونستی به دست بیاری؟
الانم دوباره به یادبیار، زندگی مسابقه نیست!!!…
اگه چیزیو باتمام وجودت بخوای بهش میرسی…دیر وزود داره، سوخت وسوز نداره!
حالام برو باهمون فایلای رایگان روی خودت کارکن تا سوادت بالابره….تابتونی توی کنکور دانشگاه استادقبول بشی.
تویی که هنوز بابرخوردبه یه تضاد ازهم می پاشی!
تویی که هنوز می شینی برای اینکه قیمت محصول رونمی تونی بپردازی گریه می کنی.
تویی که هنوز نتونستی بعدسه سال گوش دادن ودیدن فایلا و پرسه زدن توی سایت، برای خودت یه درآمدخوب داشته باشی ، یعنی هنوز آماده ی ورود به این دانشگاه نیستی!!
برو روی خودت کارکن تاآماده بشی….برو مثل اون سالهاکه میرفتی کلاس نقاشی وهر روزبا “عشق” تمرین وکارمیکردی، تمرین وکارکن تااین بارم بااقتدار وارددانشگاه عباسمنش بشی وجزو شاگردای تاپ وبرتر باشی!
انقدر نترس که ای وای دیرشد!….اونایی که انقد سال ازمن کوچیکترن جلوزدن!….به همه چی رسیدن من نرسیدم!….
زندگی مسابقه نیست!!!
برومن هواتودارم…برو سوادتو ببربالا, کنکورو قبول شو ، شهریه هاش بامن !!
اصلاتو یادبگیر درساتو ، من کنکورشم برمیدارم برات!!
هیچ کسی مسخرت نمی کنه…..ازهیچ کسی جانمی مونی…..باهیچ کسی مقایسه نمی شی!
و….
استاد، خدای مهربونم امروز صبح خیلی بامن حرف زد. دوسه ساعت تمام داشت توی گوشم حرف میزد ومن مثل یه بچه ی حرف گوش کن فقط ساکت بودم، سرمو انداخته بودم پایین وبه حرفاش گوش می دادم…..خیلی حرفازد باهام که حالااگه بخوام همشواینجابنویسم طولانی میشه.
فقط اینوبگم استاد، یه روز منم میام توی کلاسای دانشگاهتون ثبت نام می کنم….بااقتدار?….جزو شاگردای برتر کلاستون میشم…..وشمابه من افتخارخواهید کرد!!!
اون روزخیلی نزدیکه!
قول میدم….
با سلام
دوست من حالا من باید به شما بگم دوست خوبم اونجا توی قلبت چخبره؟؟؟ شما با من چیکار کردی؟؟؟؟
که انقدر قشنگ از خدا گفتی، از حرفاش که انگار موقع خوندنش داشت با من حرف میزد.
خدایای اخه تو چقدر به ما نزدیکی. واقعا نمیدونم چی بگم.
وقتی استاد میگی اگه وقتی وصل باشی فرکانست داد میزنه و مشخصه اینجا معلوم میشه…..
اینجا با خوندن این متن الهی میشه فهمید که بابا جنس حرفایی که از فرکانس یکی شده با خدا منشاء میگیره با همه حرفای مفت فر ق میکنه.
ممنون از اگاهیی که با من و بقیه دوستان به اشتراک گذاشتین
شاد باشید…..
سلام دوست خوبم
چقدرخوشحالم که نوشته هام به دلتون نشست.?
واقعاخودمم نمیدونم این روزا توقلبم چه خبره….خداروهزاران مرتبه سپاسگزارم که دوستان بی نظیری مثل شما توی این سایت دارم….درپناه خدای مهربان باشیم هممون الهی?????
به نام خدای مهربان
نیلوفر جان حرفهای که خدای درونتون با شما زده حرفهایی بود که امروز خواستم خدا از یه طریقی بهم پاسخ بده باز .انگار خودم جواب و تو وجودم دارم اما خیلی دلم میخواد خداجونم برام بگه چون وقتی از زبون بچه ها باهام حرف میزنه تو دلم عروسی میشه فقط میخوام ببینم این تنها عشق و که همیشه همه جا با نشونه ها هدایتم میکنه .
عالی بود پاسخ خدای من خدای تو خدای همه ما ???????
کپی میکنم بخونم سپاسگزارم برای پخش آگاهی نیلوفر جون .خوشحالم که شما هم هنرمندی وعاشق نقاشی ???
در پناه الله یکتا ودوست داشتنی باشید ????
دوست خوبم سلام
خداروبی نهایت سپاسگزارم که دوستان نازنینی چون شما توی مسیرزندگیم قراداده….خوشحالم که نوشته هام به دلتون نشست???بله حق باشماست…شنیدن حرفای خدای مهربون اززبان دوستان، شیرینی خاص خودشو داره….خوشترآن باشدکه سر دلبران، گفته آیددرحدیث دیگران???
درپناه خدای مهربان باشیم هممون…آمین????
سلام نیلوفر جان
کامنتت اشک شوقم را جاری کرد ، خدا چقدر عالی بر کلامت جاری شد و جوابم را داد و بازهم مثل تمام لحظات زندگیم هدایتگرم مسیرم را بهم نشان داد و بهم اطمینان داد مسیری که می روی، کاملاً درسته.
راستش قسمت اول کامنتت در مورد قیمت محصول، رو اصلا برای ۱۲ قدم تجربه اش رو نداشتم، من این حس رو برای دوره کشف قوانین حس کردم و برام دیگه پیش نیامد. وقتی استاد توی فایل معرفی دوره گفت، این دوره مثل قانون آفرینش به صورت جلسه ای ارایه میشه، و با توجه به توضیحات استاد و اینکه استاد قیمت محصولات رو جوری تعیین میکنه که صدها برابر کمتر از ارزشی که در زندگی ما ایجاد می کنه ، هستش، و تکاملی که این دوره نسبت به دوره قانون آفرینش داره، من کاملاً برام مثل روز روشن بود که هر جلسه قیمتی بین یک میلیون و سیصد هزار تومان تا یک میلیون و پانصد هزار تومان داره که با تخفیفی که استاد در شروع دوره اعمال می کنه، یک قیمتی حدود هشتصد هزار تومان تا یک میلیون خواهد داشت، و جالبه که از توی کامنت های فایل مقدمه جز یک مورد منفی ، بقیه همه کامنت های دوستانی بود که موفق به تهیه دوره شده بودن توجه ام را جلب کرد..
و با ایمان می گم که فقط به خاطر باور محدود کننده ام و اینکه فکر می کردم باید سریعتر ایده ام رو به انجام برسانم، و پولی حدود یک میلیون داشته باشم، به بیراهه رفتم .و با اطمینان میگم که این تاخیر در تهیه این دوره به خاطر رشد بیشتری که باید از لحاظ مداری بکنم.
از دیروز داشتم با خودم فکر می کردم، خوب من با فایل های دانلودی و محصولاتی که دارم نتایج عالی گرفتم، برای نتیجه بهتر باید بیشتر روی اونا وقت بذارم، ولی از کجا شروع کنم رو از خدا خواستم که بهم بگه.
با خوندن کامنت زیبات و توضیحاتت در مورد دوره ابتدایی و کنکور، درهایی از درک بیشتر به رویم گشوده شد،
خدا جونم از طریق کامنت شما بازهم بهم یادآوری کرد که عجله نکنم و از مسیر لذت ببرم و با عشق به مسیرم ادامه بدهم.
نیلوفر جان عاشقتم، تکه ای از خدا، تکه ای از من.
برایت بهترینها را آرزومندم.
سلام دوست مهربانم
خداروشکرمی کنم که ازطریق کامنت من پاسخ شمارو داده ومن رو دستی ازدستان خودش قرارداده….سپاسگزارم ازتون عزیزم…وازاینکه بادوستان نازنینی مثل شماهم خانواده شدم بی نهایت خوشحالم!!!????
منم برای توبهترین هارو ازخدای مهربونم میخوام عزیزم? سال نوتونم پیشاپیش مبارک?????
درپناه پروردگاریکتا
افرین نیلوفر عزیز، امیدوارم فایلهای رایگان رو عالی کار کرده باشی و از نتایجش زندگیت رو بهتر کرده باشی و به سمت کلاس های حرفه ای تر هدایت شوی. هر روز به سمت پیشرفت و ثروت و عشق و سلامتی بیشتر هدایت شوی.