این نظر امروز در کانال گروه به اشتراک گذاشته شد:
“سلام استاد عزیز.
بعد از دو سال گوش کردن حرفها و کلیپهای شما تازه امروز دوزاریم افتاد. هر چند نتایجی گرفتم که شاید برای ۹۹ درصد مردم باورش سخت باشه. منی که دوسال پیش در سن ۲۸ سالگی سربار پدرم بودم، الان کنار همسرم توی خونه شخصیم زندگیم کم از بهشت نداره و جالب اینجاست که خودم چنتا کارمند استخدام کردم و بهشون حقوق میدم!!!
چیزی که دو سال پیش آگه پیامبر ص هم این مژده رو به خودم و پدرم و اطرافیانم میداد هیچکدوم از ما باور نمیکردیم. استاد عزیزم
اونچیزی که فهمیدم این هست که باید شخصیت ما عوض بشه تا اتفاقات زندگیمون عوض بشه.
با ادا درآوردن؛ و در واقع همون آدم قبلی بودن اتفاقات مهمی نمیفته. هرچند که تغییرات کمی رو در پی داره. باید با خودمون فکر کنیم:
این شخصیت؛ این باورهای محدود کننده تا کی؟ ادا درآوردن؛ تقلید کردن و نقش بازی کردن تا کی؟ شبها فرصت مناسبیه برای خلوت با خود.
استاد عزیزم
چیزی که منو میاره توی قسمت نظرات باور کنید اراده من نیست. یه الهام قوی هست که میگه: برو و اونچه بهت دادیم رو با دیگران قسمت کن
استاد عزیزم! از شما ممنونم که شادیهای خودتون رو با ما قسمت میکنین و اونچه خدا بهتون الهام میکنه رو به ما هم یاد میدین”
….
خواندن این نوشته، تعهدی را به یادم آورد که آن جهادی اکبر را درونم به راه انداخت و به گونهای شخصیتم را شکل داد و تربیت کرد تا قادر باشم در هر شرایطی متفاوت از قبل فکر کنم، ببینم و عمل کنم.
همهی آنچه در آموزشهای من میشنوید، باورهای من است، چیزهایی است که به آن اعتقاد دارم و تمام سعی زندگیام، به کار بردن این نکتهها در همه لحظات زندگیام است.
اگر وارد این راه شدهای، اگر نتایج عباس منش را میخواهی، باید برای خرد کردن شخصیت نازیبای درون، جسارت و شجاعت به خرج دهی، همانگونه که من انجامش دادم. خیلی مهم است که شخصیتت تغییر کند، نه کلمات ات! خیلی مهم است نگاهت به اتفاقات تغییر کند و نه اطلاعاتت!
خیلی مهم است بتوانی وقتی که اوضاع به ظاهر نامرتب است، بر طبق آنچه رفتار کنی که آموختهای!
یادت باشد، ماجرای تغییر باورها، ماجرایی همیشگی است. مثل نفس کشیدن و غذا خوردن!
هر باور قدرتمند کنندهای که میسازی، یک نهال است که برای درخت شدن به آب، نور و حتی سمپاشی نیاز دارد تا از کرمها و حشراتی که برگهای تازه جوانه زدهی نهال را مورد هدف قرار میدهند، حفظ شود.
مهمترین کاری است که باید برای آن نهال تازه جوانه زده، انجام دهی تا فرصتی برای رشد داشته باشد، این است که:
باید از محیط، حرفها و حتی افرادی دور شوی که دیدگاهی مغایر با آن باور قدرتمندکنندهای دارند که تلاش میکنی آن را بسازی.
همه افرادی که از نزدیک مرا میشناسند، متفق القول معتقدند: آقای عباس منش فردی است که ازهر دیدگاه، کتاب، فرد، گروه و هر آنچه که نقطه مقابل باورهایی باشد که موفقیتهایش را آفریده و برایش نتیجه بخش بوده، به راحتی دوری میگزیند و اجازه نمیدهد حتی لحظاتی در مرکز توجه اش باشند. زیرا قدرت فرکانس را میدانم، زیرا فهمیدهام که چگونه با توجه کردن به هر چیزی آن را وارد زندگیمان میکنیم و میدانم اگر مراقب کانون توجهمان نباشیم، چگونه به راحتی و خیلی آرام از مسیر منحرف میشویم.
روانشناسی ثروت ۳، طراحی شده تا کسب و کارت را برای سالهای سال، تغذیه نماید. هرچند در همان سال اول، میوههای این درخت را برداشت میکنی، اما هرچه این مسیر را بیشتر ادامه میدهی، ثمره بیشتری را دریافت میکنی زیرا درخت تنومندتری میسازی.
وقتی همان ۳ جلسه اول این دوره را ضبط کردم، احساس کردم این همان دورهای است که با تمام وجود، راضیام نموده.
زیرا خیلی فرق میکند که شما کتابی درباره یک کسب و کار موفق بخوانی که نویسنده با باورهای خودش که معمولاً هم باورهای محدودکنندهای است، دلایل موفقیت آن کسب و کار را نوشته باشد یا اینکه مستقیماً پای صحبتهای فردی بنشینی که سالها زمان صرف شناختن قوانین کیهانی نموده، قدرت و نقش باورها در نتایج افراد را درک و خود نیز باورهای قدرتمندکنندهای ساخته که موجب شده نه تنها یک کارآفرین موفق باشد و کسب و کارهای موفقی را بپرورد، بلکه با چنین دیدگاه و باورهایی، کسب و کارهای موفق زیادی را بررسی و عوامل موفقیتشان را استخراج نموده است.
ایمان دارم این دوره کسب و کارت را به معنای واقعی کلمه متحول و راهنمای شما در ساختن کسب و کاری میشود که قادر باشد در همه جنبههای زندگیات، شما را راضی نماید. بی صبرانه منتظر خواندن نتایج این دوره در کسب و کارتان هستم.
اطلاعات بیشتر درباره دوره روانشناسی ثروت۳ (ستاختن کسب و کار موفق)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD294MB25 دقیقه
- فایل صوتی باید شخصیتمان تغییر کند نه اینکه ادا در بیاوریم!22MB25 دقیقه
باید شخصیتمان تغییر کند نه اینکه ادا در بیاریم.
سلام به استاد جان .
استاد عزیزوقهارخودمون .
استاد بی نظیرودوست داشتنی .
مرد عملمون.
البته که باید شخصیتمون تغییر کنه .اگه دنبال ادا در اووردن باشیم که فقط داریم وقت تلف میکنیم.
اوایلی که شروع به تغییرات خودم کرده بودم ،یه وقتایی بیشتر ازاونی که تغییر کرده باشم ،حرف میزدم .یه جوری وانمود میکردم که من خیلی خوب روی خودم کار کردم.
اما کم کم که پیش رفتم ،متوجه شدم ،دیگران باهوش تر وتیزبین تر از اونی هستن که فکرشو میکنم .
اونا خوب میفهمن که تو داری چرت وپرت میگی یا واقعن داری تلاشتو برای تغییر میکنی.
چون کسی که عمل نداشته باشه داره گاف میزنه .واین کاملا مشخصه بدون اینکه کسی به روت بیاره.
دقت کردید این جور آدما نچسب هم هستن به خصوص اینکه کم کم شناخت روی اونها پیدا کنی ومدام این رفتار تکراری رو ازشون ببینی دیگه کلافه کننده وگوشت تلخ ب نظر میرسن .
وجالب اینجاست که تو چهره هاشون میبینی که اصلا تمایلی به گوش دادن صحبتهای تو ندارن.
پس ما هم بهتره اگه گه گداری از این اداها داشتیم ،بزاریم کنار.
قبل از اینکه ضایمون کنن بهتره بچسبیم به تغییرات جدی خودمون .
البته ما برای ثابت کردن به کسی اینجا نیستیم جز ثابت کردن به خودمون .
جز بدست اووردن آرامش برای خودمون.
پس بهتره اگه در مسیر درست هستیم به قضاوتها کاری نداشته باشیم و توجهی نکنیم.
هر انسانی خودش خوب میفهمه که هدفش از جمله ای که پیش کسی بازگو میکنه یا رفتاری که پیش کسی داره ،چیه؟!
آیا برای مانور دادنه ؟!
یا برای اثبات خودش!
یا برتر بودن خودش!
یا کوچیک یا تحقیر کردن افراد دیگه!
واقعن قبل از حرف زدن یا انجام دادن کاری از خودمون بپرسیم که هدفم از اینکار چیه؟
اگه با بیماری میخام واکنشی داشته باشم بهتره بی خیالش بشم.
انقد این موضوع رو تمرین بکنم تا یاد بگیرم به جا وبا صداقت صحبت کنم .
من هیچی نیستم تا وقتی که از درون تغییر نکرده باشم.
نمای ظاهر من ،اثبات شخصیت من نیست .
بهتره خودمونو گول نزنیم .
دیگران که فریب نمیخورن هرچند به روی تو نیارن ولی اونا متوجه ی همه ی عملکردهای راست و دروغ تو میشن.
ما زیادی یه جاهایی نقاب میزنیم چون همیشه میخواهیم آدم خوبه ی داستان باشیم .
یا دنبال تایید دیگران وقضاوتهای مثبت اونها هستیم.
که مبادا نقصی از ما پیدا کنن وقضاوت بدی در موردمون داشته باشن .
واگر ،نه ! چ اصراریه که خودمونو به شکل چیزی که نیستیم نشون بدیم.
خب همه ی اینا مواردی بودن که منم در گذشته در گیرش بودم .
هیچ وقت هم احساس خوبی نداشتم چون همش میترسیدم لو برم .
یا جایی کسی کنترلم کنه و مچمو بگیره. اونوقته که خیلی بد میشد.
بله هرجا که خودم نباشم واز غالب خودم در بیام حتمن پیش میاد جایی تحقیر بشم .چون جهان باکسی شوخی نداره و دوز و کلک من تا یه جایی ،ظاهرا جواب میده .ولی نمیتونه ادامه دار باشه .
هر فرکانسی که بفرستم همونو دریافت میکنم .
یه چیزی فهمیدم، خیلی جاها لزومی نداره ما خودی نشون بدیم .این از ضعف ما هستش که فکر میکنیم حتمن باید حرف بزنیم یا خودی نشون بدیم تا دیده بشیم.
گاهی باسکوت وواکنشهای خیلی معمولی ،رفتارهای معمولی هم خواهیم داشت بدون اینکه قضاوت بشیم .
این ذهن چموش ماس که فکر میکنه حتمن باید خودشو نشون بده .
حداقل من که اینطور بودم .خودم خودمو تو دام مینداختم وباز خودم برای رهایی خودم تلاش میکردم .
خب دختر خوب! بیکاری برای اینکه خودتو به کسی ثابت کنی ،به بیراهه بری؟!
چون فکر میکنم با یه کاری کردن یا یه حرفی زدن ،دیده میشم .میبینید همیشه فکر دیده شدن هستیم.
واین از بزرگترین ضعفهای درونی ماس که باید حتمن رفع بشه.
که اگر نشه مدام بااین وضعیت که سلب آرامشمونه باید ادامه بدیم.
بله ما دنباله رو این برنامه وقوانین جهان هستیم تا بتونیم این نواقصمون رو از بین ببریم.
خب هر چقدر بیشتر روی تغییرات خودمون کار کنیم وهر کاری رو برای خوشحالی وشادابی وتغییرشخصیت خودمون انجام بدیم، نتایج بهتری دریافت میکنیم.
امروز با یاد گیری این درسها ، راحتر میتونیم خودمونو تو عملکردهای مثبت ومنفیمون بسنجیم .
امروز به خودم قول میدم که تا جایی که میتونم یاد بگیرم و شهامت هر رفتار سالمی رو داشته باشم نه برای جلب رضایت دیگران بلکه به خاطر بدست اووردن آرامش خودم .
دیگران قرار نیست به من جایزه بدن .
من حتی تو نوشته های بعضی از دوستان تو این سایت ، حتی کسانی که مورد تایید خیلیا هستن حتی استاد عزیزمیفهمم که زیادی میخان خودشونو نشون بدن وب نظرم تو نوشته هاتون زیادی اغراق میکنن.
ومتاسفانه من حس چندان خوبی ازشون نمیگیرم.
نمیگم من درست میگم فقط خاستم حسمو بگم .
دوست داشتم این حسمو بگم .
چون این موضوع گاهی باعث مقایسه و یا حس منفی در من میشد .تا اینکه به خودم گفتم عزیزدلم ناهید جون ،بی خیال دیده شدن شو ،حتی جایی که برات خیلی باارزشه .
حتی تایید ونظر استاد برام خیلی خیلی مهم بود .
خدا روشکر توهمین سایت نمیدونم چرا وبه چ دلیل از چیزی که توقع به جا بنظر خودم داشتم ،هیچی ندیدم.
اولش برام ناراحت کننده بود ولی به خودم گفتم من اینجا هستم تا خودمو بسازم نه اینکه دیگران منو بسازن .
اگه استادم راجع به هر مسئله ای باهامون صحبت میکنه وتجربه میده ،قراره ما هم از خودشون خیلی مسائل رو یاد بگیریم .
پس با اعتماد به نفس بالا از خودم تشکر میکنم وازاینکه تلاش کافی برای تغییراتم دارم از خودم ممنونم .
ممنونم که درک درستی از جهان دارم پیدا میکنم .
ممنونم که شهامتم بیشتر از قبل شده.
واز اینکه آگاهی هامون روز به روز افزایش پیدا میکنه خیلی خوشحالم .
صد درصد باید شخصیت خوب وعالی از خودم بسازم وسعی خواهم کرد که جایی ادا در نیارم.
خودم باشم. خودواقعیم.
استاد جان عزیز از شما هم بی نهایت سپاسگزارم که ما رو تواین مسیر سیقل میدید.
از اینکه فایلهای خوب وعالی ای میزارید که ذهن ما برای هر تغییری فعال بشه ،نهایت تشکروسپاسگزاری رو دارم.
منم با فعالیتم تو سایت شما ،جبران میکنم .
درواقع تو این سایت، ما به هم مرتبطیم .
هم شما از ما انرژی میگیرید وهم ما ازشما .
خداوندیاریمون کنه که صادقانه هر قدمی رو برداریم.
در پناه حق تعالی باشید.
بی نهایت دوستتون دارم .
تمام وقتهای طلاییم با شما وآموزشهای شماس.
شخصیتمان تغییرکندنه اینکه ادا،دربیارویم.
سلام استادجان عزیز.
دقیقن صحبتهایی که استادتواین فایل کردن رو،من تجربه کردم.
چون اوایلی که واردسایت شده بودم وبه آگاهی های زیادی دسترسی پیداکرده بودم باوجوداینکه ازاستادشنیده بودم که میگفتن:تاتغییراتی بنیادین نکردیدونتایجی دستتون رونگرفته،پیش کسی درموردچیزی صحبت نکنید.ولی من صحبت میکردم .
میدونیدچرا؟چون عادت به حرف زدن زیادداشتم واینکه بتونم خودموکنترل کنم وحرفی نزنم ،نمیتونستم.دست خودم نبودتا،کسیومیدیدم ،زبونمونمیتونستمکنترل کنم که حرفی نزنم ..بعدشم حالم بدمیشدچون دوباره صدای استادروکه میشنیدم ،این توذهنم میومدکه ناهید خانم چرانتونستی خودتوکنترل کنی،مگه استادت نمیگه حرف نزن.!
ولی متاسفانه وقتی فایلی گوش میکردم، بقدری ذوق زده میشدم که چ مطلب آموزنده ی قشنگی یادگرفتم که به خودم میگفتم ،بزارفلانی روببینم حتمن پیشش بازگوکنم.
واین شدکه هرکسیومیدیدم باآب وتاب براش تعریف میکردم.وچقدرم خودم ازاین اینکارم تواون لحظه لذت میبردم.
ازطرفی دوست داشتم دیگران هم بااین مباحث وقوانین آشنا بشن چون احساس میکردم اوناهم خیلی احتیاج به یادگیری دارن.
درواقع به خودم میگفتم حالاکه من دنبال تغییرات خودم هستم ،اوناهم باشن.تازه اوناکه بیشترازمن نیازبه تغییرات دارن .چون عیب ونقصهای زیادی دارن.
به همین جهت بیشترانگیزه میگرفتم که معلومات لازم رو بهشون گزارش بدم.
متاسفانه طوری شدکه متوجه شدم تمام وقت من به یادگیری مطالبه که به دیگران برسونم وجالب تراینکه ببینم آیا تونستن تغییرکنن یانه؟
به همین جهت بیشترازقبل رفتارهاوکارهای اطرافیان رو کنترل میکردم.
انگارمن معلمشون بودم ومنتظربودم ببینم چطور درسی که دادم یادگرفتن.
میدونیدوقتی به اطرافیانم توضیح میدادم ،نقش بازی نمیکردم ولی فکرمیکردم که خودم انقدراهم بدنیستم ولی اطرافیانم بیشترازمن نیازدارن.
حالاکه خودشون نمیرن سمت وسوی این برنامه ها،عوضش من کمکشون میکنم.
این وضعیت ادامه داشت تا اینکه به گوشم رسوندن که ناهیدکه انقدحرف میزنه ،پس چراخودش فلان جا فلان رفتاروکرد؟!
حتی علنن ازخودمم انتقادکردن.واینجابودکه من به فکرفرورفتم وازخجالتم شرمنده ی استادشدم،وتازه متوجه شدم که چ رفتارنامناسبی داشتم .واین کارم اصلن درست نبودونتایج افتزاحی به بارداد.چون حالااونامنوکنترل میکردن.
تاببینن ناهیدخانمی که دم ازاین همه آگاهی ،میزنه ،خودش چکارس؟!
آیا خودش درست انجام میده ؟!
آیاخودش به جایی رسیده؟!
آیاخودش روابط خوبی داره؟!
والی آخر…..
بله اینجابودکه استوپ زدم.
استادهمیشه میگن خودتون زودترازاینکه جهان بهتون سیلی بزنه ،دست به کاربشید.ینی ازتجارب افرادی مثل استادیاالگوهای مناسب دیگه استفاده کنید.حتمن که نبایدتجربه های تلخ روخودتون داشته باشید.ولی متاسفانه من اینطورعمل نکردم.
همیشه بایداز جهان سیلی روبخورم واحساس حقارت سراغم بیادتابه طورجدی تغییرکنم .
گفتم حقارت چون کسی که ادعامیکنه خیلی چیزابلده اماتوعمل خودش خرابکاری میکنه ودرست نمیتونه برخوردکنه ،ناخودآگاه تحقیرمیشه.
کسی باشه که طبق آگاهی های که داره ،خوب عمل کنه، اونوقت میتونه ادعاداشته باشه یاشاخ بازی دربیاره.
این درس بزرگی شدبرای من که ناهید خانم نیازی نیست شما به فکرتغییرکسی باشید،بهتره تمام حواست وتمرکزت به خودت باشه.
تازه بعدکه جدی شروع کردم به تغییرات خودم ،متوجه شدم همچین کارراحتیم نیست که انقدخودم ازدیگران توقع تغییرداشتم .
خب هرچی جلوتررفتم وهرچقدرزمان بیشتری گذاشتم ،بیشترفهمیدم که به تغییرات زیادی نیازدارم همیشه وهمه جا.
به قول استاداین تغییرات واین باورهای مثبت دائمی وهمیشگی نیستن .هرچقدمن بیشتر زمان براش بزارم وبیشترروی خودم کارکنم ودقت وتمرکزم رو بالاببرم، بهتر عمل میکنم ودرنتیجه نتایج بهتری عایدم میشه.
اینکه ازدرون تغییرات خودمون رو شروع کنیم وریشه ای به حل مسائل وموضوعات زندگی بپردازیم کارآسونی نیست.
جدن هرکسی که خودشودرحین انجام کاریارفتاراشتباه کنترل میکنه وواکنش مثبتی داره ،دمش گرم خیلی شجاعه.
هرجا که به نجواهای شیطانی اهمیت نمیدم ،احساس خوبی پیدامیکنم.ولی هرجا که به نجواهابهامیدم ،خیلی خوشگل خودموتواحساس بدمیبرم.
دقیقن وقتی میتونم غیبت کنم وراحت کسیوقضاوت کنم ولی نمیکنم ،دردمیکشم ،قشنگ تحمل میکنم ،ولی وقتی تنها میشم هزارباربه خودم میگم ایوالا،دمت گرم ،خیلی خوشم اومداونجاتونستی خودتوکنترل کنی وبه ذهنت اجازه ی ورودیهای منفی ندادی.
وبرعکسش اگه نتونم وبه نداهاونجواهاگوش بدم وبشینم کسیوقضاوت کنم .وقتی تنها میشم چنان حال بدی پیدامیکنم .چنان ازخودمبیزارمیشم.که احساس بدتمام وجودم رومیگیره.
پس انجام ندادن خیلی ازکارا،خیلی سخته.
ولی اینکه بتونی کارایی بکنی ولی نکنی شهامت و شجاعت وایمان خودتونش دادی .واینجاست که دیگران میفهمن توچ تغییراتی کردی .اینجایی که توحرفاوآگاهی هاتوعنوان نکردی ولی توعمل نشون دادی که چقدتغییرات مثبتی داشتی.
توهمه ی زمینه ها،همه جاباهمه میتونی خوشگل برخوردکنی بدون اینکه بخای معلومات خودتوبرای کسی بازگو کنی.
برخوردهاورفتارهاوعملکردهای ماتوزندگیمون تغییرات ماروثابت میکنن .
اینکه خوب عمل کرده باشی ونتایج دسته بالایی دریافت کرده باشی.
استادمن نزدیک دوساله دارم برنامه ی شمارودنبال میکنم ودرصددتغییرات خودم هستم .
صادقانه بگم خیلی تغییرات مثبتی داشتم .خیلی ازافکارهای غلط وباورهای اشتباهم را اصلاح کردم ولی میدونم هنوز خیلی نیاز به تغییر دارم.
یه وقتایی توقعم ازخودمخیلی بالامیره واینکه هنوز چیزی که میخام نشدم حالموبدمیکنه .
دقیقن من دنبال تغییرشخصیتم .
خیلی دوست دارم روزی برسه که هرچی توگذشته ام بودرو،هم خودم هم دیگران فراموش کرده باشن.ینی انقدشخصیتم خوب شکل بگیره وچنان ادامه دارباشه که هرآنچه درگذشته بودازیادهابره.
میدونم نیازبه زمان داره و اینکه چقدربتونم ثبات شخصیتی پیداکنم ولی منم به اندازه ی خودم دارم تلاشمومیکنم .
فکرمیکنم حضورم توسایت وفعالیتم توسایت نشون دهنده ی این موضوع باشه.
من هرروزوهرشب بطور دائم ، درهر حالتی وباهراتفاقی فایل گوش میدم وکامنت میزارم.درواقع تواین کارونیازروزانه ی خودم میدونم.دقیقن مثل وعده ی غذایی.
سرسری هم گوش نمیدم ،سرسری هم نمی نویسم.
واقعن تمرکزمیکنم .
امیدوارم نتیجه ی تلاشموببینم .
وازعملکردهاودستاوردهای خوبم براتون بگم .
استادگفتن 5سال به خودتون فرصت بدید.
انشالله که خیلی زودتر ازایناباشه.
استادجان بی نهایت سپاسگزارشماهستم .
عاشقتم و باتمام وجودم دوستتون دارم.
من بافرکانس خوب براتون مینویسم امیدوارم فرکانس خوب هم به هرکسی که کامنتهای منومیخونه منتقل کنم .
خوب یابد،همیشه حس واقعیمومینویسم .
به نام خداوندی که جز،او،الهی نیست.
سلام به استادعزیزوگرامی .
بایدشخصیتمان تغییرکندنه اینکه ادا،دربیاریم.
وقتی استادراجع به این موضوع صحبت می کردن ،یاد،اوایلی که خودم شروع به تغییرمیکردم،افتادم.
اوایل که من شروع به تغییر کرده بودم ،بیشترادا،درمیووردم .از اینکه خیلی مطالب جدیدومباحث جدیدیادگرفته بودم ومیخاستم به دیگران نشون بدم که چقدرتغییرکردم وباشمافرق دارم .خیلی زور،میزدم .دقیقا،نقاب میزدم .ودنبال تاییداطرافیان بودم .
اثبات تغییرم به دیگران ،برام خیلی مهم بود.انگارخودم فریاد میزدم که من خیلی بدبودم والان دارم خوب میشم .
یه بار،یه بنده خدایی گفت خوب کردی رفتی دنبال تغییراتت .این جمله مثل پتک توسرم کوبونده شد.راسش تلنگری شدکه اصلن نیازی نیس دیگران بفهمن من چکارمیکنم .ومن به همه توضیح بدم .
خودم کاری کرده بودم که اطرافیانم منو،کنترل میکردن. به همین جهت گاهی مجبور به نقاب زدن میشدم .وازخودواقعیم دورمیشدم .
یه چیزی روصادقانه اعتراف کنم که اوایلش ،فقط به نیت خوب جلوه دادن خودم ،پیش اطرافیانم ،تلاش میکردم.شایداین احساس چندسال همرام بود.
استادعزیزم تواین یه سال اخیر،باعث شد،خودواقعیم باشم واگه دنبال تغییراتم هستم به خاطر خودم وبدست اووردن ،آرامش خودم باشم .
الان که دقت میکنم ،میبینم که امسال تغییراتم چندین برابر،سالهای گذشته بوده تازه ۶ماه بطور جدی دارم کارمیکنم .انگارفهمیدم که چه کلکهایی سرخودم میزدم .این دیگه آخربیماریه که خودت بخای،سرخودتم شیره بمالی.
خداروشکرمچ خودموگرفتم وتصمیم خودموگرفتم که به خاطروجودخودم که خیلی مهمه،تمام تلاشم رابرای تغییرات بکنم.
البته که دوره ی عزت نفس خیلی بهم کمک کرد.
بله الان خودواقعیم هستم ،وهرکاری میکنم برای خودم وبرای رسیدن به خواسته هاوهدفهای خودمه .ونظردیگران درموردم،مهم نیس .اتفاقاالان عزت و احترامم پیش ،اطرافیان خیلی بیشتره چون دیگه نمیخام چیزی رو ثابت کنم .
زمانیکه ماکاری انجام میدیم ،لزومابیان کردن وحرف زدن ، ماباعث نمیشه ،دیگران بفهمن دردرون ماچی میگذره .
همه ی آدماشایدبه روت نیارن اماحس میکنن خودواقعیت چیه .!
حتی دیدم آدمهایی که خیلی قشنگ حرف میزنن ،انگارهمه ی کاراشون باعقل ودرایت ومنطق هستش درحالیکه هیچ عملکردی ونتیجه ی خاصی توزندگیهاشون نیس.
به قول استادحرفای خوب میزنن ولی حرفاشون به دل نمیشینه.
به نظرم هرکسی برای خودش وبه خاطرخودش با وقت وزمانی که میزاره ،برای کارکردن روی خودش ،میتونه متفاوت بابقیه باشه .ومتفاوت عمل کنه.
به قول استادتغییرافکاروذهن ،کارسختیه .
ظاهرن فکرمیکنی کاری نداره ولی توعمل می بینی خیلی سخته ،گاهی میدونی اشتباس ولی قدرت انجام کاریارفتاردرست رانداری.
مثلن :همین غیبت نکردن وتهمت نزدن ودروغ نگفتن ،ظاهرن کارراحتیه ولی به وقتش ،اگه توجمعی باشی که بخای ذهنتوکنترل کنی وغیبتی نکنی ودروغی نگی
وواردبحث اون جمع نشی ،ینی قدرت وشهامت بزرگی داری .چون انجام ندادنش گاهی خیلی سخته.
ازاون اساتیدی که استادگفتن که حرفهای خوب میزنن ولی توزندگیهاشون سبک دیگه دارن ،منم زیاددیدم وشنیدم .
وهمین جاافتخارمیکنم به خاطراستادعزیزخودم (عباس منش )عزیزکه کلامش باعملش یکیه .من که همیشه احساس خوبی بهشون داشتم و دارم .دیگه تواین همه سریال وسفرها،تونستیم بشناسیمش .
بله کارکردن روی خودت به همین راحتی نیس که یه چیزیادبگیری،دیگه تمومه .واقعن هرروزبایدروی خودمون کارکنیم .
من که اینکاروانجام میدم وروزی رابدون گوش کردن فایلی ،به شب نمیرسونم .وازاین کارم ووقتی که برای گوش کردن میزارم ،لذت میبرم .
اطرافیانم باورشون نمیشه چطورتوطول روز،من حوصلم سرنمیره وکلافه نمیشم .اونانمیدونن اگه بگم هم ،نمیتونن درک کنن ،من ازانجام اینکارچ لذتی میبرم .
اگه بخام مثل بقیه باشم ،دوباره نتایجی مثل بقیه میگیرم ومن دیگه این روش رانمیخام .ودوس دارم متفاوت باشم باهمشون .
من اینو پذیرفتم که اگه نتایج پایدار میخام بایدهمیشه وقت بزارم برای کارکردن روی خودم .
تازنده هستم وتواین دنیانفس می کشم ،نیازدارم که درسهاواگاهی های کسب کردمو،مرورکنم .تافراموش نکنم.
خیلی خوشحال شدم استادگفتن اگه بامن همراه باشیدتا۵سال بعدشخصیت وزندگی شماطوری تغییرمیکنه که هیچ ربطی به الانتون نخواهید داشت .این حرف استادخیلی منوامیدوارکرد.
چون یه وقتهایی باوجود اینکه نشانه هایی توزندگیم می بینم ولی میگم :چرانمیشه ؟پس کی ؟
استادباوجوداستادبودن خودش ،اعتراف میکنن که هنوزباورهایی مثل فراوانی ،پاشنه آشیلشونه.
پس چ توقعی ازخودم دارم .
عجله ی من که گاهی سراغم میاد، بیشتر به خاطربالارفتن سنمه .
دوست داشتم ۴۰سالگی تغییرات رامیدیدم ولی الان ۴۴سالمه وهنوزبایدصبرکنم .
اینکه دیرفهمیدم ودیرشروع کردم گاهی اذیت میشم
.به جوونهاخیلی توصیه میکنم که ازوقت وزمانشون بهتر استفاده کنن .
بیشتربه پسرم ودخترم این توصیه رامیکنم .
من ازاون مادرایی نیستم که بگم دیگه ازمن گذشت ومنتظربشینم خوشبختی وموفقیتهای بچه هاموببینم .
من خواسته هاوهدفهای بزرگی دارم وخودمولایق همشون می بینم .
تمام سعی من برای رفع اشکالاتمه ،پس ازجهان توقع دارم که منو،به همه ی خواسته هام برسونه .
واقعن بادل وجون دارم تلاش میکنم .خیلی جاها برخلاف میلم ولی به خاطر تبعیت از قانون ،رفتارمیکنم .میدونم که جهان داره می بینه .پس خیلی بهم برمیخوره اگه دورم بزنه 😉😂.
استادعزیزم مرسی ازحرفای قشنگت .
مرسی که توهستی برام .