باید شخصیتمان تغییر کند نه اینکه ادا در بیاوریم! - صفحه 27
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/05/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-05-20 19:05:362024-06-09 14:43:47باید شخصیتمان تغییر کند نه اینکه ادا در بیاوریم!شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربانم
روز 96سفرنامه
سلام به همگی
چقدر این فایل برای من مناسب بود
چرا وقتی در مورد کسی میشنیدم که آره فلان سختی فلان زجر فلان بدهکاری داشته تو زندگیش که الان به اینجا رسیده و بجای دنبال کردن هدفم دنبال سختی کار بودم
چقدر باور های مخرب باور های مضر عالی عمل میکنم واقعا اصلا تا قبل از دیدن این فایل واقعا به به همچین چیزی فکر میکردم و خیلی هم درست میدونستمش که آره همینه دیگه میبینی حتی استاد عباسمنش هم هفتاد میلیون پول اونموقع بدهی داشته
ولی الان دارم با خودم مرور میکنم که استاد هم میگن اگر باور های مخرب ذهنت شناسایی کنی مثل خیلی های دیگه از همون اولش همچی خوب پیش میره
استاد چقدر اونموقع هزینه کرده بودند بابت تبلیغات ولی پاشنه آشیل هاشون شناسایی نکرده بودند ولی الان یکی به نام استاد عباسمنش هست که داره اینا به ما ها یاد میده اونموقع استاد باید خودشون دنبال این قوانین میگشتن ولی الان خداوند استاد عباسمنش که دستی از دستان خداوند هست سر راه ما قرار داده تا زود تر راحت تر ساده تر لذت بخش تر مسیر تکامل و موفقیت طی کنیم
خداشکر که یکی از پاشنه آشیل هامو شناسایی کردم
در مورد تغییر شخصیت هم که چقدر اوایلی که اومده بودم تو سایت جو منو گرفته بود
کلمات جملات قشنگ یه ایمان الکی و حرف مفت داشتم که اصلا به هیچ چیز عمل نمیکردم ولی همون آدم قبلی بودما تا تقی به توقی میخورد همون شخصیتم رو میشد نقاب از چهره ام بر میداشتم
الان هم نمیگم عالی شدم نه نسبت به قبل بهتر شدم راحت تر میتونم خودم کنترل کنم
توی بعضی مشکلات خیلی عالی عمل کردم و عالی نتیجه گرفتم همه چیز به بهترین و راحت ترین روش ممکن پیش رفت و دیروز که یه سفر کوتاه داشتم تو ماشین چقدر فکر کردم که این لیلا کجا و لیلا قبل کجا
حداقل تغییر که کردم سرم تو کار خودمه کاری به کسی ندارم و دوم اینکه اهل جلب توجه نیستم دیگه و از این جو که خودم عالی و خوب و مظلوم و موفق نشون بدم کلا خارج شدم .قبلا زیاد حرف میزدم و وقتی حرف کم میآوردیم دروغ چاشنیش میکردم ولی حالا خودم که کم حرف شدم هیچ دوست ندارم دیگران با هام صحبت کنند چون در مورد چیزای خوب کسی صحبت نمیکنه در مورد مرگ و بیماری و نداری و فقر و وضع جامعه و اخلاق شوهر و فلان و فلان میخوان صحبت کنم من گوشی برای شنیدن این حرفا ندارم و ترجیحم اینه خیلی رفت و آمدم کم کردم با این افراد شاید از اول سال تا به حال دو بار دیدمشونه و تو دیدار همین دوبار هم خودم بی تفاوت نشون دادم و حرف های دیگران قطع شد
بی احترامی نمیکنم به کسی ولی احترام زیادی برای خودم و زندگی خودم و موفقیت خودم قائلم
چون صبح تا شب فایل گوش میدم و کامنت میخونم بعد با یه شب دورهمی بزنم همچیو خراب کنم
آخه من هنوز اونقدر قوی نشده باور های خوب و عالی من نسب باور های مخرب آخه اون باور ها با من سبزرنگ شدن و با استمرار من و زنگ زدن های مداوم من کمرنگ و کمرنگ تر مشدن ولی باید دائمی باشه پس من با کنترل ذهن و کنترل خودم باید روز به روز باور های موفقیت ساز و ثروت سازم قوی تر و قوی تر کنم
بازم برم این فایل گوش بدم که عجیب به دل و روح و جسم و جانم نشسته
دوستتون دارم
یا حق
به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به این آگاهی های ناب و زندگی ساز
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که قوانین جهان هستی رو به من آموزش دادید تا خوب زندگی کنم و کمک کنم جهان جای بهتری برای زیستن باشه 🟢
مهربان پروردگارم کمکم کن تا شخصیتم عوض شه ، من واقعا با تمام وجود میخوام که زندگیم در تمام جنبه ها تغییر کنه ،من میخوام تمام تمرکزم روخودم و بهبود دائمی خودم باشه
از خودم خیلی راضیم چون نتایج خیلی خوبی دستمه و این آگاهی ها توی شرایط مساعد و صدالبته بحرانی ، بیکارم اومده و رفتارِ متفاوت ازم سر زده، و هرروز به این استمرار ادامه میدم چون میدونم این استمراره که جواب میده
مهربان پروردگارم کمکم کن تا این تربیت دوباره ی خودم ،این اعمال متفاوتم ، نتایج بزرگ برام خلق کنن
کمکم کن آسان بشم برای آسانی ها ، من متعهدم تا باورهای بنیادینم تغییر کنه ، تا تجربیاتم به صورت بنیادی تغییر کنه.
خدایا من شجاعت و ایمان و تمرکز و تعهد دارم برای این تغییر ِِلذت بخش، و میدونم که سازو کار جهان اینکه همه چیز رو برام فراهم کنه ، پس با عشق پیش میرم و ادامه میدم
من لذت میبرم از زندگی به شیوه ی قوانین….
مهربان پروردگارباسخاوتم ،تنها ترا میپرستم و تنها ازتو یاری میجویم ، منو هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت دادی نه کسانی که به آنها غضب کردی و نه گمراهان….
سلام دوست عزیزم
مرسی بابت کامنتی که گذاشتی که سراسر درخواست های خوب بود از خداوند یکتا ،اینکه خدایا کمک کن تا شخصیتم عوض شه و اینکه خدایا اسانم کن برای آسانی ها که خیلی این دو درخواست و منم دارم از الله مهربانم و امیدوارم همواره در مسیر درست و درک قوانین و عمل به قوانین در تک تک لحظات زندگیمون ثابت قدم و استوار باشیم و همواره لطف و عنایت خاص خداوند شامل حال ما باشه ، البته که اون لطف خاصش شامل حالمونه که تو این سایتیم و ازخداوند مهربانم میخوام که همواره این لطفش رو به ما ارزانی کنه که ما درتمام ابعاد نیازمند و محتاج اوییم .
سپاس گزارم از شما دوست عزیزم ایشالله لحظاتت غرق در آرامش باشه .
به نام خداوند وهاب وعظیم
چقدر مثال زدن استادو دوست دارم مخصوصا راجب درخت واون مداومتی که نیاز داره برای رشد وبزرگ شدنش ویه شبه قرار نیست یه درخت داشت که کلی میوه هم بده بهت
این درخت از روز اول که یه نهال بوده نیاز به مراقبت داره نیاز به آبو کود مناسب داره نور کافی لازم داره وکلی آفات که فقط چشم دوختن به همین یه نهالی که تو بین این همه درخت هرز کاشتی ومیخوان از اون تغذیه بکنن چون خیلی این نهال خوبه خیلی تردِ خیلی اون مواد غذاایی که داره نابو خالصه
واینجا کار یه کشاورز خوب که میخواد محصول بچینه بعد از گذشت چند سال از این نهال اینه که حواسش به آفت ها باشه (همیشه وهمیشه) نمیشه یه بار سم زدو دیگه نهالو رها کردو رفت نمیشه یه بار آب بده او بره نه نه این کشاورز کارش اینه وبااید همیشه حواسش به ورودی ها باشه به آفت ها باشه وهمیشه در بهترین حالت قرار بده این نهالو اگه میوه میخواد وثمره کارشو
واین نگه داری ورسیدگی همیشگیهِ قرار نیست که حتی بعد از گذشت چند سال ومثمر شدن این درخت دیگه رسیدگی نخواد ن تازه این بار باید مراقبت های دیگه ایم داشته باشی حالا باید حواست به میوه ها هم باشه که اوناهم دچار کمبود مواد غذایی نشن باید حواست به شاخه هایی که نتومندم شدن باشه باید بازم حرسش بکنی باید همیشه وهمیشه رسیدگی بکنی بهش
دقیقا مثل باور های خولی که ما نهالشو کاشتیم بین میلیون ها باور مخرب وهرزی که داریم که هر لحظه مراقبت می خواد از آفتی که همه جای ذهنمون وجود داره و در کمین این نهال مثمر ما هستن
پس این کار کردن روی باورا همیشگیه وکاملا منطقیه این همیشگی کار کردن روی باورامون
خدارو بی نهایت سپاس گذارم برای بودنم در این مسیر واین سایت بی نطیر که هر روز وهر روز می تونم مراقب این نهالم باشم وهمیشه آبو نور کافیشو براش مهیا بکنم
کاری که روز شمار تحول زندگی من با هر روز یک فایل ویک دنیا آگاهیی داره به خوبی انجامش میده
خدایا شکرت
وامروز روز 95 از روز شمار تحول زندگیم بود
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا
روز 96 ام و تعهد من!
اونقدر ادا نبودن و واقعی توی مسیر بودن ،نیاز به تمرکزو اراده میخواد تا برسه به نهادینه شدن توی شخصیتم
بارها شده موقع عصبانیت یا حتی شنیدن حرفای کسی راجب شخص سوم،که سابقه ی تضاد هم داشتم با اونشخص سوم،از مسیر زدم بیرون و حرفایی زدم که مغایرت داره با قانونو مسیر جدید زندگیم
اما ازونجایی که از ادا بودن و گفتن حرفای قشنگ متنفرم،درجا بلند گفتم به خودم، نباید این حرفو میزدم و سریع به طرف گفتم بحثو عوض کنیم ولش کن اصن
ولی این روزها که بیشتر روی خودم کار میکنم و نتایجه خیلی خوبی هم دارم ،اصلا زبونم نمیچرخه واسه یه حرفایی مثل سابق
خیلی وقتا لبخند میزنم
خیلی وقتاهم طرفه مقابلم خودش از ادامه ی حرفش صرف نظر میکنه به هر دلیلی(با اگاهی های من ،معلومه که بخاطر خودمه طرف حرفش یادش میره یا گوشیش قطع میشه …)
هنوز اونقدر خیلی خوب نیسم ولی به جرات میگم نسبت به قبل خیلییی بهترم و اصلا شرایطه کمتری هم برای این دسته اتفاقا بوجود میاد که بخوام موعظه کنم و در کنارش ضدونقیض رفتار کنم
حالم عالی تره
ناخداگاه اشکام میاد
مخصوصا وقتایی که اس ام اس واریز میاد
طی روز بارها این اتفاق میفته
من توی خونه نشستم اصلا باشگاه که خونه ی دوممه، نیسم
ولی پیام واریز میاد
هنوز باورام،توی مرحله ی تکرارن و خیلی قدرتمند نشدن ولی نشونه ها و نتایج فراتر از حد پیش بینیه منن و این خودش باعث شده که دیگ پیش بینیم نکنم و بگم بهترینارو رقم میزنی
نمیدونم چقدر و چی و کی
فقط میدونم اتفاق میفته
امروز توی باشگاه صدای اس ام اس اومد
گوشیو برداشتم دیدم واریزه
گفتم دمت گرم هوامو داری
عددو نگاه کردم شک کردم گفتم اشتباه دیدم
دوباره دیدم چند بار دیدم
مبلغی که واریز شده بود اندازه پول کل کلاسام بود
قلبم یجوری شد
میتونم حدس بزنم از کجا،ولی برام قشنگو جذاب بود که چرا این روزا این پول اومد
چرا قبلا نمیومد
اینا همش بخاطر عوض شدنه یکمیه شخصیتو رفتارمه
خداروشکر واقعا
روز 96 ، فصل سوم روز شمار تحول زندگی من :
به نام خدای مهربون و بخشنده
درس مهمی که از این فایل یاد گرفتم:
نظر انتخابی دوست عزیزمون و همچنین صحبتهای استاد عزیزم کاملا ،درست و منطقی هست
جهان هوشمنده میفهمه که تو نقاب زدی یا صرفا داری حرفهای قشنگ میزنی یا به اون حرفهای قشنگ عمل هم میکنی پس نمیشه دنیای فرکانسی رو گول زد
برای مثال:
نباید جلوی جمع و دیگران بگیم قضاوت نکنیم خوب نیست اما تو خلوت خودمون این کارو انجام بدیم .
آگاهی ها باید تو رفتار واقعی مون باشه
وقتی این قوانین ،توحید عملی و این آگاهی ها بشه تمام شخصیت ،رفتار ،کردار باور هامون
فرکانسهای درستی میفرستیم و جهان هستی هم
نتایج بزرگ و عالی وارد تجربه زندگیمون میکنه.
روز96مسیر
برای تغییر لازم خودمون تغییر کنیم و نقاب نزنیم
یادمه وقتی من سالها قانون جذب کار کردم نشده بود باهاش در مورد بقیه حرف بزنم بعد من دوستم متوجه شده بود و یکم اطلاعات پیدا کرده بود بعد جلو همه میگقت من فانون جذبیم
من همون موقع به خودم میگفتم بابا دو روز نتیجه بگیر بعد بگو
حالا من سرشار نتیجه بودم اما میگفتم چه لزومی داره حرف بزنم
الان فهمیدم چرا افراد موفق رازهاشون نمیگن چون درگیر موفقیت خودشونن
منم لز وقتی تمرکزی دارم روی خودم کار میکنم کلا در مورد هبچ چیزی بحث نمیکنم
کلا یک دیدی دارم میگم بزار اشتباه کنه
جالبه قبلا اصرار میکردم اصلاح کنم اما الان فقط تو ذهنم این جمله میاد به تو چه زندگی خودشه بزار خراب کنه
مثلا دوستم داشت صبری اشتباه پاک میکرد بهش گفتم این مدل درستشه گفت نه من این مدل انجام میدم منم گفتم باشه پس انجامش بده قبلا بود حسابی دلیل می اوردم یا سرچ میکردم که درستش نشونش بدم چون خودمم قبلا اشتباه میکردم اما گفتم ولش کن بزار اشتباه کنه
الان دیگه برای تغییر ادمها هیچ تلاشی نمیکنم بلکه فقط روی خودم کار میکنم
این تکامل را بمرور طی کردم
و ناخوداگاه این مدل شدم من الان خودم و هدفام شده دنیام
مسیر شغلیم
امروز میرم پست مجدد
جالبه من عاشق اینم برم بسته ها بفرستم و از وقتی بار اول 11تا بسته فرستادم و به خودم کلی انرژی مثبت دادم الان دارم میرم برای 13تا بسته و چون بیشتر بود ذیروزهم 4تاش فرستادم
الان سه تا اضافه تر هم واریز کردن مکملها تموم شد و پول ریختن برای ارسال بعدی
یعنی انقذر من پیشرفت کردم و مکمل نیومده فروختم چقدر حس خوبیه
قشنگ ذوق میکنم از ابن مسیر
و حتی لذت میبرم پیاده میرم پست
بسته بندی میکنم
لذت میبرم از همه چیز
حالا چرا مکملها انقدر خوب فروش میره چون خودمم میخورم و مطمین شدم جواب میده
اینم تکاملم بود که هم تست انجام دادم هم چند تاش خودم درست کردم فرمول پیدا کردم
با درود و وقت بخیر خدمت استادان عزیزم و
سلام به ستارگان درخشان نورانی که در این سایت الهی حضور دارند
بنام خداوند غفور و وهاب و رزاق و بخشنده مهربانم
دوستان عزیزم دیروز به یک تضادی برخوردم که همان جا مچ ذهنم رو گرفتم و تغییر شخصیتم رو بوضوح و بروشنی لمس کردم و یک پله به عزت نفسم افزودم
داستان از این قرار است..
روز گذشته چرخ دستی خریدم رو با خودم بردم که خریدی انجام بدم و شکر خدا یک تاکسی خوب منو سوار کرد و تا مقصد رسوند و تصمیم گرفتم که هم پیاده روی روزانه ام رو انجام بدم و هم خریدهامو انجام بدم… بماند که لیست خریدهام هر کدام در قسمتی مجزا وجود داشت ولی خودم آگاهانه تصمیم گرفته بودم که خیلی تفریحی و لذت بخش این کار رو انجام بدم و از مسیرم لذت ببرم .. ….
در طول مسیر از یک پارک فوق العاده زیبا رد شدم که مدام تمرین های شکرگذاری مو انجام میدادم و از اون باغبان شهرداری که داشت اون فضا رو آبیاری می کرد لذت بردم و خدا رو شکر گذاری می کردم و همش به زیبایی ها و نکات مثبت توجه می کردم …. عجب پارک تر و تمیزی بود و سرسبز و زیبا .. همان طوری که در دفتر شکرگذاری صبحگاهیم نوشته بودم که در زمان درست و مناسب و در مکان درست و مناسب و در همزمانی های درست و مناسب جادویی هدایت بشم و بلطف خدا مهربانم همه چیز وفق مراد من پیش میرفت و من هم مدام شکرگذار هر آنچه که میدیدم و می شنیدم بودم . از دختر و پسرهای جوان و زیبا تینیجر با لباس های زیبا و موهای قشنگشون و از مغازه هایی که داخل پاساژ ها بود و از تر و تمیزی و رفتار مودبانه شون و از جایگاه هایی که تونسته بودم خرید هامو طبق سلیقه و دلبخواهم داشته باشم از سطح خیابان های تر و تمیز شهر و نگاه کردن به اتومبیل های خوب و عالی از گل و گیاهان و درختان سرسبز و از نیمکت های کنار خیابان و پارک و از پل های کوچکی که روی جدول ها و جوب های خیابان بود که چقدر راحت می تونستم با چرخ دستی از روی آنها رد بشم از کلاه زیبایی که سرم گذاشته بودم یک کلاه دور لبه دار مدل و سبک کلاه ماهیگیری بر سرم بود که آفتاب ظهر پوست سر و صورت مو محافظت کنه خدا رو شکر گذاری می کردم ،،( اتفاقا یک خانم جوانی با لبخند بسمت من نزدیک شد و گفت چه کلاه قشنگی چقدر زیبا هستید و چه تیپی مممممم ) منم لبخند زدم و گفتم ممنونم عزیزم( چقدر قدرت تحسین کردنشو تحسین کردم اینکه همه افراد این قدرت رو ندارند که زیبایی ها رو تحسین کنند شاید عباسمنشی بود خخخ) …. و انگار تحسین و تمجید و شکرگذاری ها به یک سبک شخصیت درونی برام تبدیل شده و از هر چیزی تشکر و قدردانی می کنم … از پولی که خرج می کردم و همش خوشحال بودم که با پول خرج کردنم دارم به رشد و گسترش کسب و کارهای کاسب های مغازه دارها کمک می کنم و سبب خیر و برکت هستم و مطمعن هستم هر هزینه ای خرج می کنم و انجام میدهم خداوند هزار برابر اون پول رو بحسابم برمی گردنه … خلاصه بعد از یک پیاده روی سه ساعته با اون چرخ دستی که پر شده بود از لوازم و وسایل مورد نیازی که خریده بود م و چقدر خوشحال بودم که هدفمند خرید کردم … راستی دوستان عزیز ..یکی از اون خریدهای ضروریم (دو دست ورقه کلاسوری و هفت تا خودکار کاربردی برای نوشتن شکرگذاری هام 5 تا برنگ آبی و یکی قرمز و یکی سبز ) بود …
خلاصه بعد از خریدهام آمدم ایستگاه تاکسی فاز هشت پردیس نازنین .. چقدر هم راننده های خوبی داره که بهترینش هم نصیبم شد شکر خدا .. درب صندوق عقب ماشین رو باز کرد و چرخ دستی خریدم و گذاشت صندوق و بعدش درب سرنشین عقب رو پشت سر راننده رو نشونم داد و گفت بشینین و مسافر تکمیلع و بریم ..
تضاد از اینجا شروع شد..
من اومدم درب ماشینو باز کردم که بشینم که یه دختر خانمی با اخم بهم گفت برید از اون در سوار شید.. منم انگار ناراحت شدم درب رو محکم بستم و رفتم از اون در سوار شدم و نشستم.. بعدش اون دختر خانم گفت چرا در رو محکم بستید ؟؟؟ من همین الان از زیر سروم اومدم بیرون من حالم اصلا خوب نیست…
ووووواااای خدای من . منو میگی.. آنقدر از حرکت خودم نادم و پشیمون شده بودم . که فقط داشتم صورت شو نگاه می کردم و کیسه ی دارو و آمپول شو نگاه می کردم. واقعا شوکه شدم و با ناراحتی به کیسه ی آمپول و دارو نگاه می کردم .. بهش گفتم ببخشید فکر نمی کردم اینقدر محکم بسته بشه عذر می خوام …
بعدش ی نگاه شو ازم برگرداند بسمت پنچره.. پیش خودم گفتم عجب قضاوتی کردم فکر کردم اون دختر خانم از سر تنبلی نرفت اونور تر بشینه. چون بغل دستش هم یک خانم نشسته بود و می تونست بره اونور تر تا منم سوار ماشین بشم( داشتم در یک لحظه از این فکرها می کردم) بعدش بازم داشتم همینطور فکر می کردم و که حتما. عذرخواهی من کافی نبوده که روشو انور برگرداند… بقیه ی سرنشینان هم همینطور ساکت بودند.. گفتم باید بیشتر عذر خواهی کنم تا واقعا از دلش در بیارم … در صورتی که اگر قبلنا بود با یک عذر خواهی معمولی سر و ته قضیه رو جمع می کردم … ولی الان دیگه تغییر کردم و مدام داشتم به ارسال فرکانسی خودم فکر می کردم .. پیش خودم گفتم من نباید اینقدر سریع عصبانی بشم و بقول استاد عصبانیتم غلیان کنه که اینقدر سریع عکس العمل از خودم نشون بدم.. بعد دوباره از اون دختر خانم بازم معذرت خواهی کردم و گفتم ترو خدا ببخشید اگر ناراحتون کردم معذرت می خوام .. که ایندفعه گفت .. نه اشکالی ندارد. خب این درهاشون شل هستش محکم بسته شد.. منم توی دلم کمی خوشحال شدم که حداقل یک عکس العملی از خودش نشون داد. سبب خیر شد تا قدم بعدی رو برای دلجویی بیشتر انجام بدم .. در همین لحظه ها اون خانم وسطی که بین مان نشسته بود پیاده شد و رفت . و دیدم اون دختر خانم کمی بعد گفت ..آقا من سر اون خیابان پیاده میشم.. منم فرصت رو غنیمت شمردم توی چشماش طوری نگاه کردم که متوجه نگاه من بشه رو کردم و بهش گفتم دخترم…. ترو خدا منو ببخشید اگر ناراحت تون کردم لطفاً به دل نگیرید . خواهشاً توی دلتون از من دلگیر نشوید و توی دلتون دلخوری نه مونه منو ببخشید . و با دستم بازوشو به نرمی نوازش کردم …. که ایندفعه اون دختر خانم خندید و با لبخند گفت نه خواهش می کنم اشکالی نداره .. گفتم انشالله هر چه زودتر حالتون خوب بشه .. گفت ممنونم و مرسی بعدش پیاده شد و رفت..
وقتی ایشون پیاده شد یک نفس عمیقی کشیدم و از ته دلم خوشحال شدم و پیش خودم گفتم اولا ایشون رو قضاوت کرده بودم نباید آدمها قضاوت کنم یک درس خوبی برام داشت . دوماً رفتار من درست نبود نباید زود عکس العمل از خودم نشون میدادم و اینجاست که تفاوت معنای تحمل و صبر . خودشو نشون میده….. سوما حتما نتیجه ی فرکانس خودم بود که چنین تضادی رو تجربه کردم..
چهارما چقدر خوب شد که فهمیدم اشتباه خودم رو پذیرفتم و مسعولیت اشتباهم رو بعهده گرفتم…
.. پنجما با عذر خواهی کردن عزت نفس ام رو بالاتر بردم و دچار غرور کاذب نشدم .. ششما .. این موضوع برام درس خوبی داشت با اینکه این تضاد غافلگیرانه بود ولی. نتیجه ی خوبی از پایان اون تضاد دریافت کردم بخاطر اون تغییر. شخصیتیم که روی خودم کار کردم…. اون هم با احساس خوب از اون دختر خانم جدا شدم و احساسم دوباره خوب شد یعنی. زمان زیادی روی احساس نامناسب نبودم و این لطف خداوند و حضورم در این سایت ارزشمند و بلطف آموزه های استادم بود خدا رو شکرگذارم .. و در آخر وقتی پیاده شدم آقای راننده فوری پیاده شد چرخ دستی مو از صندوق عقب ماشین آورد پایین و برام آورد تا پیاده رو تا راحت تر مسیرمو ادامه بدم . وقتی پیاده شدم اون خانمی که جلو نشسته بود بهم لبخند زد و خندید .. انگار خواست منو تشویق و یا تحسین کنه که من سه بار از اون دختر خانم عذرخواهی عمیقی کرده بودم و به آرامش ذهنی رسیدم…
خب دوستان عزیزم پیش خودم گفتم بیام این داستان تضاد روز پیشمو براتون تعریف کنم که آدم وقتی تغییر می کنه و روی خودش کار کرده باشه به کوچکترین اعمال و رفتارش توجه می کنه و برای اصلاح اعمال و رفتارش اقدام عملی انجام میده هر چند ممکنه در لحظه غافلگیر بشیم و ذهن چموش مون برامون تله گذاشته باشه. ولی باید با کنترل ذهن این تله های ذهنی رو خنثی کنیم. و بخاطر اصلاح افکار مون جهان هم پاسخ فرکانسش و بخوبی میده..
و بقول استاد که در بالای تیتر این فایل نوشته بودند اینکهتعهدی را به یادم آورد که آن جهادی اکبر را درونم به راه انداخت و به گونهای شخصیتم را شکل داد و تربیت کرد تا قادر باشم در هر شرایطی متفاوت از قبل فکر کنم، ببینم و عمل کنم. واقعا یک جمله ی طلایی و کلیدی بود که من تازه فهمیدم که منم آنقدر تغییر کردم که توانایی داشتم که بموقع این تضاد رو تبدیل به یک نتیجه و اتفاق خوب کنم خدا رو شکر خدایا سپاسگذارم که با درک و تکرار مداوم و آگاهانه ی این قانون احساس خوب = اتفاق و نتایج خوب رو تبدیل به خصوصیات شخصیتیم کردم که البته باید خیلی بیشتر و بهتر روی خودم کار کنم..
یک جمله ی طلایی دیگری که در گفته های استاد برام بسیار کد داشت این بود که به زیبایی گفتند. زیرا قدرت فرکانس را می دانم، زیرا فهمیدهام که چگونه با توجه کردن به هر چیزی آن را وارد زندگیمان میکنیم و می دانم اگر مراقب کانون توجهمان نباشیم، چگونه به راحتی و خیلی آرام از مسیر منحرف میشویم. واقعا این جمله ی طلایی استاد رو آویزه ی گوشم کردم و واقعا به این درک رسیدم که مراقب کانون توجه و اعمال و رفتارم باشم و آگاهانه به کانون توجه ام نظارت داشته باشم و با این تضاد به درک و آگاهی بیشتری در مورد تغییر شخصیتم هدایت شدم و بفهمم که این تله ی ذهنی رو خنثی کنم و بهش بفهمونم که واقعا شخصیتم عوض شده و ادا اتوار نیست . چون ذهنم داشت بهم ثابت می کرد که هنوز شخصیتم عوض نشده و من قادر به کنترل ذهنم نیستم….
خدایا شکرت که دیگه مثل گذشته ام نیستم یعنی اگر مثل گذشته ام بودم و خیلی بی تفاوت از این موضوع می گذشتم ولی در دل و ذهنم احساس بدی داشتم و با همون احساس بد روز و شب مو می گذروندم چی؟؟!!؟
اگر عذاب وجدان می گرفتم و همش احساس بد داشتم و بدنبال آن نتایج و اتفاقات نامناسبی رو تجربه می کردم چی؟؟؟؟
خب الان دیگه خوب فهمیدم که چطوری مدام در احساس خوب باشم تا از مسیرم دور نشم و اگر سهل انگاری پیش اومد فوری فرمون زندگی مو به مسیر درست برگردونم و این موضوع فقط و فقط با کنترل ذهن و تمرین و تکرار و تکرار و تکرار و تکرار….. امکان پذیر هست
خدایا شکرت هر روز من متفاوت تر از روز قبل هستش
خدایا شکرت ما رو به حال خودمان وا مگذار
خدایا از تو می خوام هر لحظه در مدار هدایت های الهی تو باشم
خدایا من قلبمو بسمت تمام هدایت های الهی تو باز کرده ام
خدایا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم
ممنون و سپاسگذارم استاد عزیزم که این فایل ها رو باید صدها بار نگاه کنم تا زیر ساخت های کانون توجه ام رو بهبود ببخشم
ممنون و سپاسگذارم شما عزیزانی دلم هستم
2023/8/1 aguest آگوست اوت
1402/5/10 سه شنبه
باید شخصیتمان تغییر کند نه اینکه ادا در بیاریم.
سلام به استاد جان .
استاد عزیزوقهارخودمون .
استاد بی نظیرودوست داشتنی .
مرد عملمون.
البته که باید شخصیتمون تغییر کنه .اگه دنبال ادا در اووردن باشیم که فقط داریم وقت تلف میکنیم.
اوایلی که شروع به تغییرات خودم کرده بودم ،یه وقتایی بیشتر ازاونی که تغییر کرده باشم ،حرف میزدم .یه جوری وانمود میکردم که من خیلی خوب روی خودم کار کردم.
اما کم کم که پیش رفتم ،متوجه شدم ،دیگران باهوش تر وتیزبین تر از اونی هستن که فکرشو میکنم .
اونا خوب میفهمن که تو داری چرت وپرت میگی یا واقعن داری تلاشتو برای تغییر میکنی.
چون کسی که عمل نداشته باشه داره گاف میزنه .واین کاملا مشخصه بدون اینکه کسی به روت بیاره.
دقت کردید این جور آدما نچسب هم هستن به خصوص اینکه کم کم شناخت روی اونها پیدا کنی ومدام این رفتار تکراری رو ازشون ببینی دیگه کلافه کننده وگوشت تلخ ب نظر میرسن .
وجالب اینجاست که تو چهره هاشون میبینی که اصلا تمایلی به گوش دادن صحبتهای تو ندارن.
پس ما هم بهتره اگه گه گداری از این اداها داشتیم ،بزاریم کنار.
قبل از اینکه ضایمون کنن بهتره بچسبیم به تغییرات جدی خودمون .
البته ما برای ثابت کردن به کسی اینجا نیستیم جز ثابت کردن به خودمون .
جز بدست اووردن آرامش برای خودمون.
پس بهتره اگه در مسیر درست هستیم به قضاوتها کاری نداشته باشیم و توجهی نکنیم.
هر انسانی خودش خوب میفهمه که هدفش از جمله ای که پیش کسی بازگو میکنه یا رفتاری که پیش کسی داره ،چیه؟!
آیا برای مانور دادنه ؟!
یا برای اثبات خودش!
یا برتر بودن خودش!
یا کوچیک یا تحقیر کردن افراد دیگه!
واقعن قبل از حرف زدن یا انجام دادن کاری از خودمون بپرسیم که هدفم از اینکار چیه؟
اگه با بیماری میخام واکنشی داشته باشم بهتره بی خیالش بشم.
انقد این موضوع رو تمرین بکنم تا یاد بگیرم به جا وبا صداقت صحبت کنم .
من هیچی نیستم تا وقتی که از درون تغییر نکرده باشم.
نمای ظاهر من ،اثبات شخصیت من نیست .
بهتره خودمونو گول نزنیم .
دیگران که فریب نمیخورن هرچند به روی تو نیارن ولی اونا متوجه ی همه ی عملکردهای راست و دروغ تو میشن.
ما زیادی یه جاهایی نقاب میزنیم چون همیشه میخواهیم آدم خوبه ی داستان باشیم .
یا دنبال تایید دیگران وقضاوتهای مثبت اونها هستیم.
که مبادا نقصی از ما پیدا کنن وقضاوت بدی در موردمون داشته باشن .
واگر ،نه ! چ اصراریه که خودمونو به شکل چیزی که نیستیم نشون بدیم.
خب همه ی اینا مواردی بودن که منم در گذشته در گیرش بودم .
هیچ وقت هم احساس خوبی نداشتم چون همش میترسیدم لو برم .
یا جایی کسی کنترلم کنه و مچمو بگیره. اونوقته که خیلی بد میشد.
بله هرجا که خودم نباشم واز غالب خودم در بیام حتمن پیش میاد جایی تحقیر بشم .چون جهان باکسی شوخی نداره و دوز و کلک من تا یه جایی ،ظاهرا جواب میده .ولی نمیتونه ادامه دار باشه .
هر فرکانسی که بفرستم همونو دریافت میکنم .
یه چیزی فهمیدم، خیلی جاها لزومی نداره ما خودی نشون بدیم .این از ضعف ما هستش که فکر میکنیم حتمن باید حرف بزنیم یا خودی نشون بدیم تا دیده بشیم.
گاهی باسکوت وواکنشهای خیلی معمولی ،رفتارهای معمولی هم خواهیم داشت بدون اینکه قضاوت بشیم .
این ذهن چموش ماس که فکر میکنه حتمن باید خودشو نشون بده .
حداقل من که اینطور بودم .خودم خودمو تو دام مینداختم وباز خودم برای رهایی خودم تلاش میکردم .
خب دختر خوب! بیکاری برای اینکه خودتو به کسی ثابت کنی ،به بیراهه بری؟!
چون فکر میکنم با یه کاری کردن یا یه حرفی زدن ،دیده میشم .میبینید همیشه فکر دیده شدن هستیم.
واین از بزرگترین ضعفهای درونی ماس که باید حتمن رفع بشه.
که اگر نشه مدام بااین وضعیت که سلب آرامشمونه باید ادامه بدیم.
بله ما دنباله رو این برنامه وقوانین جهان هستیم تا بتونیم این نواقصمون رو از بین ببریم.
خب هر چقدر بیشتر روی تغییرات خودمون کار کنیم وهر کاری رو برای خوشحالی وشادابی وتغییرشخصیت خودمون انجام بدیم، نتایج بهتری دریافت میکنیم.
امروز با یاد گیری این درسها ، راحتر میتونیم خودمونو تو عملکردهای مثبت ومنفیمون بسنجیم .
امروز به خودم قول میدم که تا جایی که میتونم یاد بگیرم و شهامت هر رفتار سالمی رو داشته باشم نه برای جلب رضایت دیگران بلکه به خاطر بدست اووردن آرامش خودم .
دیگران قرار نیست به من جایزه بدن .
من حتی تو نوشته های بعضی از دوستان تو این سایت ، حتی کسانی که مورد تایید خیلیا هستن حتی استاد عزیزمیفهمم که زیادی میخان خودشونو نشون بدن وب نظرم تو نوشته هاتون زیادی اغراق میکنن.
ومتاسفانه من حس چندان خوبی ازشون نمیگیرم.
نمیگم من درست میگم فقط خاستم حسمو بگم .
دوست داشتم این حسمو بگم .
چون این موضوع گاهی باعث مقایسه و یا حس منفی در من میشد .تا اینکه به خودم گفتم عزیزدلم ناهید جون ،بی خیال دیده شدن شو ،حتی جایی که برات خیلی باارزشه .
حتی تایید ونظر استاد برام خیلی خیلی مهم بود .
خدا روشکر توهمین سایت نمیدونم چرا وبه چ دلیل از چیزی که توقع به جا بنظر خودم داشتم ،هیچی ندیدم.
اولش برام ناراحت کننده بود ولی به خودم گفتم من اینجا هستم تا خودمو بسازم نه اینکه دیگران منو بسازن .
اگه استادم راجع به هر مسئله ای باهامون صحبت میکنه وتجربه میده ،قراره ما هم از خودشون خیلی مسائل رو یاد بگیریم .
پس با اعتماد به نفس بالا از خودم تشکر میکنم وازاینکه تلاش کافی برای تغییراتم دارم از خودم ممنونم .
ممنونم که درک درستی از جهان دارم پیدا میکنم .
ممنونم که شهامتم بیشتر از قبل شده.
واز اینکه آگاهی هامون روز به روز افزایش پیدا میکنه خیلی خوشحالم .
صد درصد باید شخصیت خوب وعالی از خودم بسازم وسعی خواهم کرد که جایی ادا در نیارم.
خودم باشم. خودواقعیم.
استاد جان عزیز از شما هم بی نهایت سپاسگزارم که ما رو تواین مسیر سیقل میدید.
از اینکه فایلهای خوب وعالی ای میزارید که ذهن ما برای هر تغییری فعال بشه ،نهایت تشکروسپاسگزاری رو دارم.
منم با فعالیتم تو سایت شما ،جبران میکنم .
درواقع تو این سایت، ما به هم مرتبطیم .
هم شما از ما انرژی میگیرید وهم ما ازشما .
خداوندیاریمون کنه که صادقانه هر قدمی رو برداریم.
در پناه حق تعالی باشید.
بی نهایت دوستتون دارم .
تمام وقتهای طلاییم با شما وآموزشهای شماس.
به نام خدای مهربان
با نام یاد تو مینویسم که هدایتم کردی اینجا بنویسم،
تو این لحظه که دارم این کامنت رو مینویسم جمعه روز عاشورا:شب ساعت 21:37
امسال اولین سالی بود که روز تاسوعا و عاشورا من به جای اینکه در مراسم عزاداری و در صف نذری باشم برای کسب خیر دنیا و آخرت و احساس خوب،
یک سفر فوق العاده دوروزه به شمال کشور داشتم،
من امسال متوجه شدم که بله من واقعا شخصیتم تغییر کرده نگاهم تغییر کرده باورم تغییر کرده به لطف الله مهربان،
خدارو شکر میکنم که اگر هم سالهای گذشته در این مراسمات شرکت میکردم و خوشحالی کردن در این روزها و حرام میدونستم،انتخاب خودم بوده،
سالهای آخری که بیشتر احساس معنویت پیدا کرده بودم از صمیم قلبم اعتقاد به یک نیروی برتری داشتم که کارهای منو به بهترین شکل و راحت ترین حالت انجام میده اما شاید 0/000000000001 و یه جورایی شانسی هم انجام میده یعنی بگیر نگیر داره،
تو روضه ها واقعا خیلی موقع ها فکر میکردم ببینم آخونده چی داره میگه و بعد به قول استاد یه الهامی بهم میشد که این مزخرفات چیه،
تو این سالهای آخر من همیشه تو ذهنم شجاعت و ایمان ائمه رو میدیدم و تحسین میکردم و قلبم باز میشد و اشک از چشمانم سرازیر میشد،
دیروز مادرم خیلی ناراحت شد از اینکه من دیگه پایه رفتن روضش نیستم البته از زمان آشنایی با استاد این اتفاق به صورت تکاملی افتاد ،و کلی هم گفت انشاالله خدا هدایتت کنه و از این حرفا
پیش خودم گفتم اتفاقن من هدایت شده پرودگار
هستم
امسال واضح تر بود که مدارم تغییر کرده و تو ذهن من دیگه جایی برای به غیر از الله وجود نداره،
الله ی که فقط برای من خوشحالی ثروت سلامتی حال خوب احساس خوب روابط عاشقانه میخواد و البته که انتخاب این موارد رو به عهده خودم گذاشته
واقعا امروز با خودم گفتم واقعا چرا ؟!چرا قبلن این کارو میکردم؟! بعد دیدم آره من به دنبال معنویت بودم به دنبال خدا بودم و من هم به اشتباه جای اشتباهی دنبال خدا بودم،اما باور دارم که تموم اون مسیر ها قدم به قدمی بوده که منو رسونده به این فضا و این ایمان و این شناخت خداوند،خدارو صد هزار مرتبه شکر،
اما میخواستم از سفرم بنویسم که برای دومین بار سعی کردم برای سفرم از هدایت خداوند استفاده کنم
چهارشنبه تصمیم گرفتم که یک مسافرت دوروزه برای ریکاوری و کمی استراحت برم شمال،
پنجشنبه ظهر به دوستم پیام دادم اونم اوکی داد از اصفهان پاشد اومد تهران که باهم بریم،
ازونجایی که هر دوتا ماشینمون مشغول بودن ،گفتم اشکال ندارد با تاکسی میریم،
البته این درخواست رو هم دوباره ارسال کردم که یه ماشین فوق العاده انشاالله خداوند بهم بده،
اما الهام بهم شده بود که به این مسافرت برم و بقیه کارها رو خدا انجام میده،
یه حسی بهم میگفتی بر خلاف اینکه همه میگن خیلی شلوغه جاده و اونجام خیلی شلوغه به خاطر تعطیلات،میگفت اتفاقا جاده خیلی خلوته اونجام برسی خلوته همه چی اوکیه خیالت راحت،منم گفتم چشم،
یه کوله پشتی سبک برداشتم دوستمم رسید پیشم وبدون هیچ برنامه از قبل تعیین شده ای رفتیم سر جاده که سوار ماشین بشیم راه بیفتیم،
از همون ابتدای کار همه چی رو سپردم به خدا گفتم خدایا مارو در زمان مناسب در مکان مناسب با آدمهای مناسب قرار بده،
رسیدیم جایی که ماشیهای شمال وای میستن هیچ ماشینی نبود،گفتم توکل به خدا وای میستیم انشاالله ماشین میاد(چون عاشورا تاسوعا بود کلن انگار همه چی تعطیل بود)
و من تو ذهنم تجسم کردم که ماشین اومد و ما سوار شدیم و الان تو راهیم،و این اتفاق چند دقیقه بعد افتاد،
سوار شدیم و سه ساعت تقریبا طول کشید تا رسیدیم آمل،
من قبلن یک ذهنیت منفی نسبت به شمالی ها داشتم طبق حرفهایی که بقیه به میزدم و البته تجربه شخصی خودم،
اما به خدا تو این دوساله هرجاااااا که رفتم بهترین آدم ها اونجا بودن به خدا،
و من همون به محض رسیدن به شهر آمل هم دوباره آدمهای فوقالعاده ای رو دیدم که میخواستن به من کمک کنن،
خلاصه دم سوپری یه آب خریدیم و رفتیم وایستادیم تا ماشین بگیریم برای محمود آباد،اول ماشین نبود اومدن اسنپ بگیرم که یه هو یه آقایی وایستاد برامون و سوار شدیم،
دقیقا شخصی که سوار ماشینش شدیم دست خداوند بود،ما وقتی رسیدیم محمود آباد ،فکر کنید پنج شنبه ساعت 2 بامداد بود ،شهر خاااموش،اگر هم جایی میخواستیم پیدا کنیم و اگر میخواستم طبق باورهای قبلم رفتار کنم ترس اینو داشتم که الان این تایم این وقت اگر هم سوئیتی باشه بالای 5 میلیون کرایشه،ولی همین که با اون راننده تاکسی هم صحبت شدیم و فهمید که جایی نداریم برای اسکان،خودش دست به کار شد به لطف الله،
تا ساعت 4:30 صبح ما با این بنده خدا از محمود آباد تا نور جابه جا شدیم تا بالاخره با یک تلفن یه ویلای دوبلکس دقیقا لب دریا یه جای عالی فقط با قیمت شبی 700 تومن برامون اوکی کرد،
خیلی اتفاقات باحالی تو این دو سه ساعته افتاد اما همش من تو این مدت میگفتم ببین دقیقا خدا داره کارها و انجام میده ،و من میزاشتم قشنگ هدایت بشیم،
و بعد هم که هدایت شدیم به جایی که برای ما بهترین بود،
خلاصه اونجا اسکان کردیم و خوابیدیم،و فردا کلی تجربه های عالی داشتیم،با این که شهر چهره عزاداری به خودش داشت اما ما به دنبال بهترین تجربه ها بودیم و خداوند به طرز عالی مارو هدایت کرد،از خوردن صبحانه عالی،رفتن به جنگل و پیاده روی طولانی و او حسی که دنبالش بودم،
عصر هم بعد از اینکه یک استراحت عالی داشتیم تو خونه،رفتیم بریم دریا که با یک صحنه رویایی روبه رو شدیم دقیقا موقع غروب خورشید که خیلی واضح و زیبا خورشید به چه بزرگی با چه رنگ قرمز زیبایی جلومون حاضر شد و همزمانی رخ داد و واقعا صحنه رؤیایی بود،جای همه دوستان خالی،
و فرداش هم دوباره یک آب تنی فوق العاده کردیم و آفتاب گرفتیم و بعد هم به صحت و سلامتی برگشتیم تهران و خونه،
همه چیز توی این مسافرت دوروزه عالی پیش رفت با این که دو روز بود اما واقعا روح منو جلا داد،
و وقتی داشتم از این مسافرت برمیگشتم دائم داشتم اتفاقات خوب و هدایت های خدا و آدم های خوبی که به ما کمک کردن رو به یاد میآورم و تحسین میکردم و خدارو سپاسگذاری میکردم و گفتم همین سفر دوروزه بی حساب کتاب،چقدر ایمان منو به خداوند بیشتر کرد،احساس میکنم که وارد هرکاری که بشم وارد هر موقعیت جدید هر مسافرت جدید هر شهر و کشور جدید که بشم اگر فقط به خودش تکیه کنم منو به بهترین ها هدایت میکنه،همه چیز خوب پیش میره،همه کارهام انجام میشه،بهترین تجربه هاروخواهم داشت،
تو همین سفر دوروزه واقعا فهمیدم که یک سری باور های اشتباه من تغییر کرده البته که هنوز جای کار داره اما خیلی تغییر کردم خدارو شکر،
حتی تو پول خرج کردن هم خیلی راحت تر و بی خیال تر عمل کردم به امید این که روزی رسون خداست و من باید نهایت لذت رو فعلا ببرم صدهااا برابر خدا بهم میده،
از برخورد با شمالی های عزیز،واقعا،هر جا میریم آدم های فوق العاده ای هستن،
خداروشکر میکنم،این فایل فایل نشانه من بود ،از صمیم قلبم امشب از خدا خواستم هدایتم کنه و بهم بگه قدم بعدی رو،و هدایت شدم به این فایل،
هم اینکه باید شخصیتم رو بیشتر تغییر بدم نه اینکه ادا در بیارم ،کی میتونم بفهمم شخصیتم تغییر کرده؟وقتی که اعمالم رفتارم طرز نگاه و دیدگاهم تغییر کرده باشه،
و اینکه خداوند گفت که دوره روانشناسی ثروت 3 رو بخرم و شروع کنم برای ایجاد و گسترش کسبو کار شخصیم،
که انشاالله به زودی میخرمش،
خدارو شکر این رد پای کوچکی از مسیری که دارم طی میکنم ،الهی شکر،
ممنونم از استاد عزیزم که صداش همیشه باید تو گوشم باشه و مریم خانم عزیز و دوست داشتنی که هر وقت نمیبینمشون کلی دلمون واسشون تنگ میشه ،
درود خداوند بر شما دو استاد عزیز و بزرگوار
با درود و سلام به قهرمان عزیز کشورمان آقای میرفخر رجایی چقدر خوبع که تغییرات ذهنی و افکار جدیدتون در زمینه ی باورهای مذهبی رو دریافت کردید و این خودش یعنی نقطه ی رشد و پیشرفت برای اصلاح باورهای جدید در تمام ابعاد و لایه لایه های زندگی.. براستی که. همه مون در این کشتی کروز عباسمنش در این سایت حضور داریم از هدایت شدگانیم خدا رو شکر که از خواب غفلت بیدار شدیم.. رفتیم بریم دریا که با یک صحنه رویایی روبه رو شدیم دقیقا موقع غروب خورشید که خیلی واضح و زیبا خورشید به چه بزرگی با چه رنگ قرمز زیبایی جلومون حاضر شد و همزمانی رخ داد و واقعا صحنه رؤیایی بود،جای همه دوستان خالی
از اینکه همچون استاد عزیزمون و خانم شایسته برای شروع مسافرت در خواست کردید که در زمان درست و مناسب و مکان درست مناسب هدایت شوید واقعا تحسین تون کردم که در همزمانی های خوب و جادویی هدایت شدید به افراد درست و مناسب و در شرایط درست مناسب … آنجایی که گفتید رفتیم بریم دریا که با یک صحنه رویایی روبه رو شدیم دقیقا موقع غروب خورشید که خیلی واضح و زیبا خورشید به چه بزرگی با چه رنگ قرمز زیبایی جلومون حاضر شد و همزمانی رخ داد و واقعا صحنه رؤیایی بود،جای همه دوستان خالی ممنون
من هم خدا رو شکرگذارم که به کامنت زیبای شما هدایت شدم و نشانه ام رو در این کامنت شما یافتم . بعد از دیدن فایل های استاد که جاده ی سرسبز و باران رحمت الهی رو میدیدم هوای بارانی شمال و دریا و جاده های سرسبز شمال رو در خواست کردم و می خوام در زمان درست و مناسب و در مکان درست و مناسب و در همزمانی های جادویی درست مناسب هدایت بشم به یک سفر فوق العاده عالی بسمت سواحل دریای زیبای شمالی در شرایط و روابط درست مناسب و لذت بخش..
خدا رو شکر که بسلامتی و تندرستی رفتید و برگشتید و اومدید این کامنت زیبا رو برامون نوشتید و به امید خدا روانشناسی ثروت 3 رو برای کسب و کارتون رو هم بزودی خریداری می کنید
بهترینه بهترین رشد و پیشرفت و بدست آوردن مدال های قهرمانی بیشتر همراه با پول و ثروت و سلامتی رو براتون آرزومندم
روز و شبتون بخیریت و خوبی و شادی و ایام بکام تون شیرین و گوارا همراه با عشق الهی
ممنون و سپاسگذارم
درود بر رؤیا خانوم عزیز
ممنون بابت انرژی مثبتی که پای کامنتهای من میگذارید ،
و توجه میکنید به زیبایی ها به نکات کلیدی و چقدر زیبا در موردشون مینویسید و تحسین میکنید قطعا این کارتون جریانی از خیر و برکت و ثروت و احساس خوب رو برای شما به ارمغان میاره انشاالله ،
دقیقا که اگر به خدا اعتماد کنیم،اون کارش بی نقصه اون ما هستیم که باید کارمونو درست انجام بدیم و اعتماد کنیم و حرکت کنیم،
رؤیا خانوم هر چی میرم جلوتر بیشتر باور میکنم که خیلیییی راحت میتونم به هر چی که میخوام برسم،
وقتی ما داریم در هر لحظه توسط این خدای مهربان است هدایت میشیم،چرا که نه؟
واقعا بی انصافیه اگر بهترین زندگی رو تو این دنیا نکنیم بزرگترین موفقیت هارو کسب نکنیم به آزادی مالی زمانی مکانی نرسیم،بی انصافیه،
واقعا همه چیز توحید و اعتماد به خداونده،
خدارو شکر میکنم که تو این مسیر هستم و دوستان خیلی خوبی مثل شما دارم و میتونیم در این موارد باهم صحبت کنیم و تجربیاتمونو به اشتراک بگذاریم
ممنونم بابت آرزو های خوبی که برای من کردید،انشاالله خداوند هزاران برابرش رو به خودتون برگردونه،
در پناه خداوند یکتا باشید رؤیا خانوم عزیز
به نام خداوند صلح و مهربانی
سلام و درود به شما علی آقای عزیز
امیدوارم همین الان که داری این دیدگاه من رو می خوانی حال دلت بی نهایت عالی باشه
دل نوشتهی شما رو خواندم
خیلی لذت بردم و درس توحید یاد گرفتم
اینکه مهمه که به خودم اهمیت بدهم و نخواهم دائماً خودم رو ببندم به کار و کار و کار …. و خسته بشم !!! نه…
مهمه که برای تفریح کردن خودم وقت بگذارم و با احساس لیاقت و ارزشمندی هر چند وقت یک بار به سفر کوتاه برم و واقعاً فارغ ز غوغای جهان خوش بگذرونم :)
دومین درسی هم که از این دیدگاه شما یاد گرفتم (که در سفرنامهی آخری که این مدت رو سایت قرار گرفته ، استاد و خانم شایسته و بقیه دوستان هم بهش اشاره کردن) اینه که به سفر کردن هایم نه تنها به چشم لذت بردن نگاه کنم بلکه نگاهم این باشه که سفر من رو رشد میده ، روابطم گسترده میشه ، اعتماد به نفسم (من می توانم خالق شرایط خودم باشم) بیشتر میشه ، توکلم به خداوند بیشتر میشه که… آقا بار من روی زمین نمی مونه، خدا هدایتم می کنه فقط باید حرکت کنم و با احساس خوب پیش برم
میگم ، خیلی قشنگ و خودمونی نوشتی شما :) قانونش هم همینه دیگه ، حرفی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند
متشکرم و به خداوند قدرتمند و یکتا می سپارتمون
پایدار باشید
به نام خدای یکتا
سلام بر استاد عزیزم وخانم شایسته گرامی
باید شخصیتمون را عوض کنیم نه اینکه ادا دربیاریم
باز هم مثل همیشه یک فایل زیبا ومناسب شرایطم را گوش دادم
چقدر خوبه که ما از درون خودمون شروع کنیم به کار کردن وباورهای مناسب برای شرایطمون بسازیم ومتفاوت از قبلمون عمل کنیم وتعهد داشته باشیم تا روی خودمون کار کنیم وظاهری نباشه واز درون افکار بیماری زا را بیرون بکشیم .
تغییر باورها نیاز به شجاعت وایمان وتعهدداره ویک کار سختیه
واقعا استاد این قسمت حرفها را در مورد فایلهای دیگران قبول دارم چون تجربه کردم واز اساتید دیگه که فایلی را گوش کردم اصلا هیچ حسی نداشتم وحرفهاشون به دلم نمی نشست وسریع قطع میکردم (البته این برای همون اوایل آشنایی بود.) وبه خودم با اطمینان میگفتم که هیچ کسی استاد عباسمنش نمیشه وچقدر من با حرفهای استاد ارتباط میگیرم وبه احساس آرامش میرسم وهمه چیز برام ساده هست واستاد چه زیبا و روان صحبت می کنند انگار که همه حرفها برام آشنا هست .خداراشکر میکنم که با شما استاد عزیز آشنا شدم وفقط فایلهای شما را دنبال میکنم ودر زندگی تغییرات خوبی داشتم و به دنبال نتایج بزرگ هستم به یاری خدای بزرگ
ممنونم از استاد نازنیم برای این آگاهیهای ناب