باید شخصیتمان تغییر کند نه اینکه ادا در بیاوریم! - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

591 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیرحسین کامرانی گفته:
    مدت عضویت: 3291 روز

    سلام استاد عزیزم

    نمیدونم این حس منه یا درباره ی همه همینطوره.

    شما هر فایلی که ضبط میکنین و روی سایت قرار میدین انگار فقط برای من ضبط میکنین! دقیقا لحظات و روزهایی که حس میکنم انگار یه چیزی نادرسته شما یه فایل رایگان بر روی سایت قرار میدین که دقیقا منو متوجه کمبودی که بوده میکنه. دقیقا فایلهایی که یکی پس از دیگری قرار میدید مثل آجرهایی هست که یکی پس از دیگری روی هم قرار میگیره و قصر زیبایی ثروت و موفقیت رو برای من میسازه. واقعا از خدای خودم و شما بسیار سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    ثریا مرادی گفته:
    مدت عضویت: 3390 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همه و به استاد خوبم قبل از اینکه قانون رو بشناسم اگر این اتفاق برا می افتاد باور نمیکردم اما الان باور کردنی صبح که سناریو می نوشتم برای روزه ام اخرین مطلب نوشتم امروز استاد یک فایل بر روی سایت می گذارد خدایا شکرت و همین اتفاق الان افتاد

    مثل همه فایل ها پر از درس پر از نکته اینو یادگرفتم برای اینکه روی خودمان کار کنیم باید مردم و توجه طلبی مردم رو کنار بگذاریم باید برای خودمان زندگی کنیم تا تایید و تمجید ادم های اطراف هر چقدر خدواند در نظرت بزرگتر باشید بقیه در نظرت کوچیکتر خواهند شد . من خودم یه زمانی قبل از این که شروع کنم و رو خودم کار کنم دیگران از خودم برای خودم خیلی مهمتر بودند و الان فهمیدم و باور کردم معضل جلب توجه یکی از موردهایی که منو و شاید همه رو از لذت بردن و زندگی ارام داشتن دور نگه میداره

    ممنونم از فایلتون ممنونم از همه ممنونم از کائنات

    درپناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 1007 روز

    روز96مسیر

    برای تغییر لازم خودمون تغییر کنیم و نقاب نزنیم

    یادمه وقتی من سالها قانون جذب کار کردم نشده بود باهاش در مورد بقیه حرف بزنم بعد من دوستم متوجه شده بود و یکم اطلاعات پیدا کرده بود بعد جلو همه میگقت من فانون جذبیم

    من همون موقع به خودم میگفتم بابا دو روز نتیجه بگیر بعد بگو

    حالا من سرشار نتیجه بودم اما میگفتم چه لزومی داره حرف بزنم

    الان فهمیدم چرا افراد موفق رازهاشون نمیگن چون درگیر موفقیت خودشونن

    منم لز وقتی تمرکزی دارم روی خودم کار میکنم کلا در مورد هبچ چیزی بحث نمیکنم

    کلا یک دیدی دارم میگم بزار اشتباه کنه

    جالبه قبلا اصرار میکردم اصلاح کنم اما الان فقط تو ذهنم این جمله میاد به تو چه زندگی خودشه بزار خراب کنه

    مثلا دوستم داشت صبری اشتباه پاک میکرد بهش گفتم این مدل درستشه گفت نه من این مدل انجام میدم منم گفتم باشه پس انجامش بده قبلا بود حسابی دلیل می اوردم یا سرچ میکردم که درستش نشونش بدم چون خودمم قبلا اشتباه میکردم اما گفتم ولش کن بزار اشتباه کنه

    الان دیگه برای تغییر ادمها هیچ تلاشی نمیکنم بلکه فقط روی خودم کار میکنم

    این تکامل را بمرور طی کردم

    و ناخوداگاه این مدل شدم من الان خودم و هدفام شده دنیام

    مسیر شغلیم

    امروز میرم پست مجدد

    جالبه من عاشق اینم برم بسته ها بفرستم و از وقتی بار اول 11تا بسته فرستادم و به خودم کلی انرژی مثبت دادم الان دارم میرم برای 13تا بسته و چون بیشتر بود ذیروزهم 4تاش فرستادم

    الان سه تا اضافه تر هم واریز کردن مکملها تموم شد و پول ریختن برای ارسال بعدی

    یعنی انقذر من پیشرفت کردم و مکمل نیومده فروختم چقدر حس خوبیه

    قشنگ ذوق میکنم از ابن مسیر

    و حتی لذت میبرم پیاده میرم پست

    بسته بندی میکنم

    لذت میبرم از همه چیز

    حالا چرا مکملها انقدر خوب فروش میره چون خودمم میخورم و مطمین شدم جواب میده

    اینم تکاملم بود که هم تست انجام دادم هم چند تاش خودم درست کردم فرمول پیدا کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    یاسر آزادی خواه سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 2802 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاده عزیزم و خانوم شایسته مهربانو دوستانه هم فرکانسیم

    چقدر این فایل ارزشمند بود ،واقعا تو این چند سال خیلی این درو اون در زدم تا قبل از عید نوروز همش دنباله این بودم که بتونم حرفهای استادو حفظ بشم و بعضی اوقاتم به فامیل و دوستانم میگفتم اما ته قلبم میدونستم که خودم بهشون عمل نکرده بودم و نتایج واقعا ضعیف بود چون فقط مثله طوطی تکرار میکردم اما در عمل هیچ کدام رو رعایت نمیکردم

    وقتی صحبت از حرف سیاسی میشد میدونستم که قانون چی هست و نباید توجه کنم و از اون بزرگتر این بود که انقدر باید فرکانسه عالی میفرستادم تا در مقابل این حرفها اصلا قرار نگیرم اما به عمل که میرسید وا میدادم و خودمم قاطی صحبت های سیاسی میشدمو حتی مثالم میزدم بعد که حرفم تموم میشد به خودم میگفتم من که قانونو میدونم پس رو من تاثیری نداره اما سخت در اشتباه بودم،فرکانسهای من با قدرت کلامم و توجه به اون مسائل داشت شکله بدی به خودش میگرفت،اتفاقات خوب کم رنگ تر شده بود و حتی اطرافیانم هم کمکم داشتن شکله ادمهای سیاسی به خودشون میگرفتن

    اما داستان به این شکل نموند و اواسط اسفند 1402 تصمیم گرفتم شخصیتمو تغییر بدم نه فقط ترف زدنمو،کار کردم تمرین کردم و نتایج عوض شد به قول استاد اولاش یکم باز پیش میومد اما چون یادگرفته بودم توجهمو به خواسته هام بزارم کمکم اطرافیانم تغییر کردن به طرز عجیبی اونایی که حرفهای منفی و سیاسی میزدن دور شدن یا حداقل وقتی میبینمشون یا تلفن میزنیم خبری از حرفهای سیاسی نیست،روابطم بی نظیر شده عشقی که با همسرم تجربه میکنم واقعا تا قبل از اسفند حتی به این حد از عشق فکرم نکرده بودم،اما تونستم تو این 1ماهو نیمه کلی شخصیتمو تغییر بدم ،شبکه های اجتماعی به کلی از زندگیم حذف شدن،هرجا میرم رفتارایی میبینم از دوستان و اشنایانم که برام یک روزی ارزو بود اما واقعا به طرز باور نکردنی همه حرفهای خوب میزنن

    نتایج مالیم خیلی خیلی خیلی بهتر شده ،یه نشانم این بود که دقیقا زمانیکه به خودم قول دادم تا درامد 14 میلیون در ماهمو سه برابر کنم،سکه ای که خریده بودم به طرز عجیبی 10 میلیون رفت رو قیمتش و من فقط در عرض 1 ماه درامدم 34 میلیون شد 20 میلیون سود دوتا سکه ام که با الهاماتم خریدمشون و 14 میلیون درامدی که داشتم

    این فقط قسمته کوچیکی از نتایجم بود

    استاده عزیزم اول از خدا و بعد از شما تشکر میکنم انشالله هرجا هستید درپناه خداوند یکتا سالمو سلامتو شاد باشید

    هرچی فرکانس خوبه ماله هممون…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    ذبیح پویا گفته:
    مدت عضویت: 3394 روز

    سلام واحترام خدمت استاد خوب و مهربانم

    و همچنین دوستان نهایت عزیزم

    واقعا هم که همین قسم است اولا باید تصمیم بگیریم که تغییر کنیم و تصمیم مان جدی باشه و خود را برای تغییر شرطی کنیم و همه روزه برایمان یاد آوری کنیم که من نباید کارها خو و عادات دیگران را داشته باشم برای اینکه بتوانیم خود را به مدار بهتری وارد کنیم باید به باور های خود تغییری اساسی بیاوریم منم در ابتدا می خواستم خیلی ها را مثل خود کنم برای شان نظر میدادم که کتاب راز ای قسم کتابی خوبی است بالای من تاثیر مثبت گذاشته و حتی برای بعضی از دوستانم او را هدیه دادم خوب بعد از چند ماهی متوجه شدم که این کارم اشتباه است وآنها بیشتر گیر میدهند با این نوع باور بناء خودم تصمیم گرفتم درین باره با هیچ کس حرف نزنم و چیزی نگم بعد از 7 ماه یکی از دوستانم ازم پرسید تورا چی شده که ای قدر موفقیت کسب میکنی دیدم تمایلی به شنیدن دارن منم درباره کتاب راز و سایت عباس منش کمی گفتم و روز بعد دیدم که کتاب راز را خریداری کرده و داره مطالعه میکنه

    نظر من به دوستان این است که ما خانواده عباس منش بیشتر به اعمال مان موعظه کنیم نسبت به گفتار مان

    و همه روزه خود را آبدیت کنیم با عبارات تاکیدی دیدن از سایت و خواندن نظرات در عقل کل وهمچنان مطالعه کتوب تاثیر کنند

    خوبی های عالم نصیب همه من و شما دوستان گرامی

    خوب و خوشحال و موفق دنیا وآخرت باشید

    خدای خوبم سپاسگرارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      آینا راداکبری گفته:
      مدت عضویت: 3358 روز

      سلام

      تبریک می گم به خاطر موفقیتهایتان

      هر روز برای شما موفقیت بیشتری را آرزومندم

      حال همه‌ ما خوب است

      ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور

      که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند

      با این همه عمری اگر باقی بود

      طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم

      که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و

      نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان

      تا یادم نرفته است بنویسم

      حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود

      می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ باز نیامدن است

      اما تو لااقل

      حتی هر وهله

      گاهی

      هر از گاهی

      ببین انعکاس تبسم رؤیا شبیه شمایل شقایق نیست

      راستی خبرت بدهم خواب دیده‌ام خانه ای خریده‌ام

      بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار … هی بخند

      بی‌پرده بگویمت: چیزی نمانده است

      من چهل ساله خواهم شد

      فردا را به فال نیک خواهم گرفت

      دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سپید

      از فرازِ کوچه ما می‌گذرد

      باد بوی نامهای کسان من می‌دهد

      یادت می‌آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟

      نه ری‌را جان! نامه‌ام باید کوتاه باشد

      ساده باشد

      بی حرفی از ابهام و آینه

      از نو برایت می‌نویسم

      حال همه‌ ما خوب است………. اما تو باور نکن .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سپیده گفته:
    مدت عضویت: 1384 روز

    سلام میکنم خدمت استااااد عزییزم و مریم نازنینم

    و سلام میکنم خدمت تمام دوستان هم فرکانسی خوبم ک توی مسیر رشد خودشون هستند….

    من چند روزی هست ک با تعهد شروع کردم به گوش دادن فایل ها و اینکه تمرکز لیزری گذاشتم برای اینکه مدارم رو تغییر بدم…

    روی این فایل هم چند روز هست که استپ کردم و هی دارم کامنت ها رو میخونم و فایل صوتیشو ادییت کردم و هی گوش میدم(این ایده هم از دوست خوبمون اقای رضاعطارروشن بهم الهام شد.😊)

    خیلی جالبه واقعا الان ک دارم اینجا مینویسم متوجه شدم…

    امروز برای ورود ب سایت خیلی اینترنت کند بود و چند باری امتحان کردم اذیتم کرد منم بیخیال شدم گفتم برم قرانمو بخونم بعد اتفاقا رسیدم به ایه 61 سوره مائده ک فهمیدم اینم هدایت خدای خوبم بوده ک بیشتر درک کنم حرف استاد رو و باز هم خدا مهری زد روی حرف های استاد عزیزم.

    ایه این بود ک…

    هنگامی که نزد شما می ایند میگویند: در حالی که با کفر(به حضور شما ) وارد شدند و با همان(عقیده) بیرون رفته اند!

    خدا از انچه پنهان میکردند اگاه تر است.

    میبینید دوستان خدا هم داره میگه بابا باید شخصیتت تغییر کنه نه اینکه ادا در بیاری..

    سر سیستم رو نمیشه کلاه بزاری این سیستم این خدا اگاه تر است ..

    به قول دوستمون تا کی ادا در بیاریم؟

    تا کی حرف های خوب بزنیم؟

    این حرف ها رو ب خودم میگم…سپیده تا زمانی ک شخصیتت تغییر نکنه نتایتم تغییر نمیکنه خدا اگاه تر است به اونچه ک پشت حرف های قشنگت پشت ادا اطفارای قشنگت پنهان میکنی…

    کی میفهمم شخصیتم تغییر کرده؟وقتی ک ناخواسته ای ب وجود میاد زود حالم رو اگاهانه خوب میکنم..

    وقتی پای غیبت میشه زودی محل رو ترک میکنم…

    وقتی که کار کردن روی خودم بشه جزئی از عادت هام نه اینکه دو روز کار کنم باز برگردم ب گذشته ام ..نه اینکه چون فلانی ببینه من فایل گوش کنم….

    باید کار کردن روی باور هام بشه جزئی از عادات روزانه ام…

    باید توی تمام لحظات زندگیم خودم رو چک کنم ک ایا دارم طبق قانون عمل میکنم یا نه…

    باید ایننو همیشه ب خودم یادووری کنم ک خدا از انچه ک پنهان میکنم اگاه تر است سر خدا رو نمیشه کلاه گذاشت سر این سیستم رو نمیشه کلاه گذاشت…

    از خدا میخوام ک منو به راه راست به راه کسانی ک ب انان نعمت داده خدایت کنه نه کسانی ک بر انان غضب کرده و ن گمراهان….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 1432 روز

    روز96

    سلامممم

    وقتی متن این جلسه رو خوندم اونجایی که نوشته بودباید از محیط افرادی که دیدگاه متفاوت با این باور دارن دور بشی برام سوال شد خب من الان مجبورم کلاس استادی رو بشینم ک کلا حرفاش خلاف قانونه ولی چون این رشته هدفم هس چجوری دوری کنم از این استاد و یا وقتی مجبورم تو خوابگاه باشم خب چجوری از هم اتاقیام دور بشم حالا هم اتاقیام خیلی خلاف قانون نیس و حتی میتونم گاهی توجمعشون نباشم ولی استاد دانشگاهم چی اونو چجوری ازش دور بشم ولی وویس استاد ک شروع به گوش دادن کردم اونجایی ک گفتن من فقط تلاشم برا درون خودم بود نه اطرافم این جمله شد جوابم ک تو تلاش کن خودت تغییر کنی این افراد سم هم ازت دور میشن و حتی سرکلاسم تا جایی ک میشه حین حرف زدن استادت ،قوانین رو برا خودت مرور کن حتی شاید ی سری از حرفای استاد دانشگاهت باعث بشه تو به یه سری اشکالات و باورهای غلطت پی ببری و تصمیم گرفتم بااین دید فعلا پیش برم.

    درمورد نتایج هم از اونجایی که دنبال یه نتیجه بزرگم تصمیم گرفتم برای کسب نتایج بزرگ بیام اینجا از نتایج خیلیییی کوچیکم بگم از اون هدایت های خیلییی جزئی ولی انگیزه بخش تا پلی بشه برای اینکه به اون نتایج بزرگ ترم برسم خب از اتفاقات امروز بخوام بگم ک من از صبح برای پروژه دانشگاه بودم و ناهارم خوابگاه و مونده بودم چجوری سریع کارمو انجام بدم و برم خوابگاه ناهارمو بخورم باز بیام دانشگاه کلاس بعدیم قبل ظهر ک کارم تموم شد دیگه سریع گفتم برم خوابگاه ولی خیلی سختم بود ک برا یه ناهار برم خوابگاه و باز برگردم ولی خب چاره ای نبود توی سرویس نشستم راننده هنوز نیومده بود ک راه بیفته داشتم گوشیمو چک میکردم ک دیدم یکی پیام داده کسی هس که خوابگاه غذا داشته باشه ولی دانشگاه بخواد منم خوشحاللل سریع پیام دادم من میخوام پیامو دادم ولی جواب نیومد دیگه گفتم اگ تا قبل از اومدن راننده جواب داد ک هیچ نداد پیاممو پاک میکنم میرم خوابگاه دیگه.

    درست لحظه ای ک راننده اومد راه بیفته دختره جواب داد ک بیا عوض کنیم و من اون لحظه اینقدر خوشحال شدم ک نگو و فهمیدم واقعا روزی دهنده کیه…

    در مورد مقالم هم گواهیم امروز چاپ شد و درخواست پست دادم.

    امروز یکی از دانشجوها با ماشین خودش اومده بود اینقدررر ماشینش منو جذب کرد ک همون لحظه گفتم کاش بشه منم همچین ماشین لوکس و جمع و جوری داشته باشم وچقدر به ماشینش نگاه کردم الان بیشتر فهمیدم چه مدل ماشینی میخوام.

    یادم باشه بعدها ک میخوام از زندگیم بگم ک چجوری اینقدر به این همه پیشرفت رسیدم کلا از سختیای مسیر نگم و کل حرفم این باشه ک تمام تمرکزمو روی خودم گذاشتم و به اینجا رسیدم و اینقدر اون سختیا ک به ظاهر سخت بودن و یه مشکل رو بولد نکنم:)

    هرموقع حس میکنم مسیرم داره ثابت میشه میفهمم ک دارم کم کاری میکنم و باز ذهنم داره خالی میشه از قوانین و باورام داره رها میشه و باید باز مرور بشن و تازه فهمیدم ک منم باور کمبود دارم و یه سری تمرین برا خودم گذاشتم تا این باور رو کم کنم و ازبینش ببرم و نگران تموم شدن چیزی نباشم و با خودم بگم تا الان شده یچی تموم بشه و جایگزین نشه ؟حتی هنوز تموم نشده یکی دیگه جایگزین شده پس نگران چی هستی لذت ببر همین تو اومدی ک لذت ببری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    علی اکبر بیگی گفته:
    مدت عضویت: 2069 روز

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به دوستان هم فرکانسی

    اتفاقا توی جمع فامیل ما مخصوصا خانمم هستند از آدمهایی که فقط حرف قشنگ میزنند یعنی یه ایده ها و راهکارهایی به بقیه پیشنهاد می‌کنند که آدم تعجب می‌کنه که لامصب تو که اینقدر حلال مسایل شدی چرا خودت دست به عمل نمی‌زنی تا الان باید میترکوندی بعد که ریز میشی تو زندگیشون میبینی ترسها دورو برشو احاطه کرده یادمه به یکی از جوونهای فامیل داشت می‌گفت من یه مغازه خوب فلان جای شهر چند وقته زیر سر گذاشتم شما بیا اونجا کسب و کارتو راه بنداز هر کمکی هم خواستی خودم مشاورت میشم بهش میگم بابا چرا خودت شروع نمیکنی میگه که سرمایه زیاد ،خاک خوردن مغازه تا راه بیفته ،کی حالشو داره بره بیرون جنس بیاره ،سرو کله زدن با تاجر ،مشتری ،اداره ها و مردم و….خودتون میدونید هزاران اما و اگر و مقصر کردن عوامل بیرونی و نپذیرفتن مسوولیت هرکاری توسط شخص خودشان

    جالب این جاست الان اون جوون فامیل یکسال مغازه را راه انداخته داره هر روز خوب پول میسازه و این بنده خدا حسرت که کاش من دست به عمل میشدم و فلان و فلان میکردم و جالبتر اینکه از نظر همه چیز یک سوم شرایط ایشون را داشت یعنی سرمایه ،اشنایی با بازار ،روابط عمومی با دیگران و هر آنچه که دوسته ما سه برابرشو داشت .

    در عجبم از این موجود دو پا که خداوند میفرمایند ما زمین و آسمان و جن و انس و فرشته و همه را مسخر و در اختیار شما گذاشتیم چرا اینقدر روی تواناییها و قدرت خلق زندگی دلخواهتون که خداوند در نهاد شما ودیعه قرار داده ایمان ،اعتقاد و باور ندارید دقیقا جلسه اول دوره بی نظیر عزت نفس تصمیمات نصفه کاره یا انجام نشده ،شناختن خداوند ،شناخت نقاط قوت و ضعف خودمون و مانور روی تقویت نقاط قوت ،باور به نیرویی که ما را دوست داره ،بهمون کمک می‌کنه ،ما را به مسیر درست هدایت می‌کنه در صورتی که شما بهش اجازه بدید که وارد زندگیتون بشه و هزاران مطلب دیگه واقعا یکی از شاهکارهای استاد در زمینه آموزشی دوره عزت نفس هست که شروع هر دوره استاد ،بنیان ،ریشه ،اصل و اساس هر کاری کسب عزت نفس است .

    خلاصه که این فامیل خانم بنده شاهکاریه برای خودش اگر بهم اجازه میداد یه کتاب دربارش می‌نوشتم .

    بازهم میام و از این اتفاقات که دیشب رخ داد براتون می‌نویسم .

    ممنون از همه بخصوص استاد عزیزم

    هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد باشید ،سلامت باشید ،ثروتمند باشید ،سعادتمند در دنیا و آخرت

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1324 روز

      به نام هدایت الله

      سلام خدمت دوست هم فرکانسی خوبم علی آقا

      از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما می‌توانم حس کنم ولذت ببرم بهت تبریک میگم چقدر قانون رو خوب درک کردی و خوب اجرا می‌کنی

      آنقدر خوب بودی پسر که کامنت خوبی برای رد پا برای خودت به جا گذاشتی امیدوارم همیشه بدرخشید و بهترین نتایج را در زندگی خود داشته باشید

      در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    نرگس دهقان گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    چن روز پیش تو ی فایل که داشتمگوش میدادم از قانون افرینش استاد میگف باید کاراتو با خدا تقسیم کنی مثلا بگی فلان کارو من امروز انجام میدم و این رو خدا واقعیتش ته مغزم میگف الکیه ولی پاشدم رفتم تو دفترم نوشتم چیزایی ک میخاستم اون روز انجام بدم من واقعیتش هیچی پول تو حسابم نبود تو اون دفتر نوشتم که من میخام ی هدفون برا خودم بخرم چون همش داشتم فایلارو گوش میدادم مال گوشیم خراب شده بود بعد دقیقن هم نوشتم که من انتخابش میکنم و خدا اونو برام میخره همش ذهنم میخندید مسخرم میکرد میگف تو ک یه ریال نداری از کجا اخه چرا چرت مینویسی منم همش این حرف استادو جوابش میدادم که بمن ربطی نداره چجوری اون خداعه و خودش میدونه چجوری من اینو میخوام و باید هم داشته باشمش خلاصه گفته بودم ک تو همین هفته باید سفارش بدم ک برام ارسال بشه چون میخاستم اینترنتی بخرم بعد رفتم کلی گشتم ولی خب چیزی نظرمو نگرف چن روز گشتم بالاخره یکیو انتخاب کردم ک واقعن میخاستم و عالی بود بعد ی لحظه یچیزی بم گف برو حسابتو چک کن خلاصه رفتم چکش کردم دیدم ی مبلغ خوبی برام واریز شده ک اصلن فکرشم نمیکردم ک برام واریز کنن خلاصه بگم ک اونو خریدم و خدا پولشو رسوند واقعن تو زندگیم الان هر اتفاقی ک میوفته از خودمه از چیزایی هس ک من میخام و با تمام وجود اونارو به سمت خودم میکشم واقعن قدرت ذهن خیلی خیلی زیاده من برا ی لحظه چن روز پیش تو ذهنم اومد ک یکی از دوستام بهم زنگ بزنه بفهمم تو ذهنش هستم یا ن چون من اتفاقی واسم افتاده بود بخاطر کارای خودم اکثرا ازم دور شده بودن بطور خیلی عجیب اون شخص بم زنگ زد ینی اینقد قویه ذهنمون واقعن خداروشکر میکنم ک انسان شدم خداروشکر میکنم که یه جهان اینقد منظم و همه چی تموم برامون درست کرده واقعن باید بهش بگم افرین چقدر قدرتمندی واقعن ازت ممنونم خدایا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 3756 روز

    سلام به همه هم فرکانسیهای عزیزم و برادر عزیزم استاد عباسمنش.

    ذیروز که یادداشت خانم میر رو خوندم در رابطه با رهایی اونقدر احساس خوبی بهم دست داد که براشون یادداشت گزاشتم که این حس آرزوی منه. احساس امنیت و آرامش. بعد هدایت شدم به یادداشت آقای نوری که یهو در من معجزه کرد. اولین باوری که نوشته بود. (در درون من نیرویی هست به اسم خدا). ناگهان یه حسی اومد سراغم. نیرو… خدا… میشناختمش ولی نمیدونستم کجاست. درکش نمیکردم. خدا…. کیه… کجاست…. من باید چیکار کنم. چرا از درون آرامش نداشتم…..چرا خواب نداشتم. چرا شوق و شور زندگی نداشتم…. چرا افسرده بودم….چرا دلم آرام نبود….به درو دیوار میزدم که آروم باشم ….کلاسای مختلف…فعالیت بسیار زیاد… سرزنش خودم…تحقیر خودم….دو دلی…. وحشت….کینه….حسادت…. من خودم رو تنها میدیدم…..بی پناه میدیدم….فکر میکردم همه چی دست منه….کاری انجام نمیشد من مقصر بودم و خودم رو میکوبیدم…….الان که مینویسم براتون خودم تعجب میکنم….همه برای این بود که فکر میکردم تنهام و پشتیبان و راهنما ندارم. کلی کتاب خونده بودم….راز …. روانشناسی اضطراب….. فایلای رایگان استاد عباسمنش….کتاب صوتی معجزه سپاسگزاری…. ولی هفته پیش کتاب اسکاول شین رو خوندم یه تکونی خوردم،اروم تر شدم ولی نه مثل الان. این حرفی که دیشب دوستمون نوشت که اون نیرو در درون منه خیلی عالی بود. همش تکرارش کردم. بهش دامن زدم. نیرویی در درون منه به نام خدا که همه دردهای من رو درمان میکنه نیرویی که من رو هدایت میکنه. نیرویی که کمکم میکنه. نیرویی که حواسش به منه. عاشق منه. ………. همه چی دست اونه. فرمانروای منه. پادشاه منه. و شب قبل خواب یه حسی بهم دست داد.(آرامش و اطمینان) خدای من. باورم نمیشد. احساس کردم قلبم پر شد. به دوست صمیمیم خبر دادم که من دارم یه حسی رو تجربه میکنم که قبلا داشتم تا سن 24 سالگی ولی بعد اون کم کم از دست دادمش. بهم گفت چه حسی. ؟ گفتم تو قلبمه. قلبم داره پر میشه…. گفت خدا اومده تو قلبت.. باورم شد. آرامش تمام وجودم رو گرفته. خوب خوابیدم. همش توجهم به درونمه. منتظرم فرمان بده بهم. از صبح همش به نیروی درونم فکر میکنم. امروز صبحم کارش رو دیدم. داره شرو میکنه. ادامه میدم این راهو………

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مهدی نوری گفته:
      مدت عضویت: 3402 روز

      سلام خدمت خانم لیلا جبلی

      امیدوارم همیشه شاد پیروز سلامت باشید

      نمیدونید وقتی من میبینم که خود من یکی از دستان خدداوندم چه احساسی بهه من دست میده

      الان که دارم اینو مینویسم اشک تو چشمام جم شده نمیدونم اما همه این اشک ها اشک شادی منه ، من قبلا آدم خیلی خشکه مذهبی بودم و همش در احساس بد و …. در من رخنه کرده بود تا جای که از خدای خودم برای خودم دشمن ساخته بودم نمیدوونید الان هرچی بگم کمه هرچی اان هیچ ربطی به گدشته خودم ندارم با وجود اینکه من بیست سالمه اما با جرعت میگم که استاد عباسمنش پدر دوم منه ایشون یکی از دستان خداست دلیل این که میگم پدر دوم من این هست که من از سن 15 سالگی پدرم از من دور شد و نبود که به من بگه و یاد بده چی بده و یا حتی چه کار های را نباید انجام داد اون روز تو اون شب سرد وقتی من روی موتور بودم و میخواستم بیام سمت خونه فقط به یک چیزی فکر میکردم ” آیا راه راحت تری برای کسب ثروت هست ؟

      نمیدونم چی بگم ولی من خدارا خییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلییییی سپاسگزارم خیلی خیلی سپااسگزارم الن خدای من کارمه با منه عاشقمه خدای من منو به خاطر این که نگاه به موی نامحرم کردم به جهنم نمیفرسته خدای من منو به خاطر دست دادن با نامحرم به جهنم نمیفرسته خدای من میه تو هرکاری میخوای داشته باشی فقط به من ایمان داشته باش فقط منو بخواه و من هم تو رو میپرستم خدای من ی اربابی هست خیلی خیلی گردن کلفت اما خیلی مهربون که خودش به من میگه من وظیفمه که درخواست های تو را اجابت کنم

      خدایا تو را من عاشق

      ” کسی آمد که حرف عشق و با ما زد//// دل ترسوی ما هم دل به دریا زد///

      به یک دریای طوفانی /// دل ما رفته مهمانی….

      چه دوره ساحلش از دور پیدا نیست/// یه عمری راهه و در قدرت ما نیست….

      باید پارو نزد وا داد//// باید دل رو به دریا داد…

      خودش می بردت هر جا دلش خواست/// به هر جا بردت بدون ساحل همونجاست….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3722 روز

      حس آرامش و تکیه بر خداوند و بالاتر از اون بریدن از همه کس و همه چیز و اتصال به خداوند، “بهترین” احساس دنیاست. کشش درونی شما این سعادت را نسیب شما میکند به لطف خداوند بزرگ… خوش به سعادتتان قدر آن را بدانید…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: