قانون فراوانی و رابطه آن با «تجربه ثروت»

این فایل را بارها و بارها تماشا کنید تا تغییری در باورهایتان در مورد ثروت ایجاد کند.

از اینکه نظرات خود را به ما اعلام می کنید سپاسگذاریم

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری قانون فراوانی و رابطه آن با «تجربه ثروت»
    36MB
    18 دقیقه
  • فایل تصویری قانون فراوانی و رابطه آن با «تجربه ثروت»
    95MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی قانون فراوانی و رابطه آن با «تجربه ثروت»
    22MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

724 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهرا ثبوتی» در این صفحه: 2
  1. -
    زهرا ثبوتی گفته:
    مدت عضویت: 2393 روز

    سلام دوستان من تمام کامنت های این فایل رو خوندم همه رو با دقت. من حدود ۳ سال با استاد اشنا بودم و نمیتونستم بسته ثروتشو بخرم و فقط با سه تا فایل چگونه درامد خود را سه برابر کنیم را صد بار گوش دادم. اما هیچ حاصلی نداشت یعنی صفر. اما چون قبلش از باورهای روابط نتیجه گرفته بودم، پیگیر بودم اما نمیدونستم مشکل کارم کجاست باور فراوانی رو شنیده بودم اما خیلی پیگیرش نبودم اما فهمیدم تنها مشکلم همینه.

    راستش اگر بخام از خودم بگم من تا ۲۵ سالگی هیچ هدفی در زندگیم نداشتم. هدف مشخص. فقط میخاستم پول دربیارم. تا قبل از اینکه با استاد اشنا بشم نمیفهمیدم علاقه چیه رسالت چیه توانایی چیه. خیلی داغون بودم. واسه همین لیسانس عمرانمو که گرفتم یواش یواش اهدافم شروع شدن. یعنی بهتره بگم مشکلاتم شروع شدن…… من در مدرسه و دروس پایه عاااااااالی بودم. و موقع انتخاب کنکور هیچی از کارها نمیدونستم فقط به خاطر فیزیک عمران رو انتخاب کردم…….وگرنه هیچی در موردش نمیدونستم هیچ کسیو ندیده بودم محیطشو ندیده بودم اصلا نمیدونستم چیکار میکنن……. خیلی بی هدف و بی برنامه بودم….. بعدش که رفتم داخلش فهمیدم اصلا ریاضی فیزیک نیست. همش اجراس. و من هر چی اعتماد به نفس شاگرد اولی داشتم از بین رفت…… بعد گفتم من مال درس نیستم شروع کردم به توانایی های دیگه ام. اما هیچ کدوم غیر از درس علاقه من نبودند.میخاستم رشتمو عوض کنم. بر اساس حرف های استاد که میگفتن دنبال علاقت برو.علاقه چیزی است که در بچگی انجام میدادی. من عاشق درس خوندن بودم اما نه عاشق کارهای فنی. میتونستم توش ماهر بشم اما علاقه نبود.فقط برای پول باید میخوندمش. تصمیم اشتباه. باید رشتمو عوض میکردم. اما جراتشو نداشتم. میترسیدم. میترسیدم که بی پول بشم. ترس ترس ترس. میترسیدم از فقر. میترسیدم تو این مدتی که من بخام بخونم بدبخت بشم.

    این وسطم بعد از ۲۵ سال ما با حانواده عموم اینا که یک خانواده حساب میشدیم قطع ارتباط شدیم و به شدددددت وابستگی داشتیم. همه با هم شد…. . نه وابستگی عاطفی وابستگی برنامه ای. همیشه اونا برامون برنامه میریختن. و من خودم برنامه ریزی بلد نبودم. فکر کنین چقدر بی برنامه بودم که تو سن ۲۵ اصلا نمیتونستم تنهایی خوش باشم. نمیتونستم تنهایی واسه خودم برنامه ریزی کنم.

    در این مدت بیکاری زیاد، چه کاری چه تفریحی حالم رو روز به روز بدتر میکرد. از طرف دیگه بزرگترین ترس من….. ترس از فقر….. باور کمبود…… یعنی این انقدر در من زیاده میتونیم باورهای دیگه رو حساب نکنیم.یعنی تنها باور غلط ثروتم…… طمع حرص ترسسسسسسسس.

    انقدر در عمران بدم که به هیچ عنوان نمی تونستم با پایین ترین حقوق هم سرکار برم. گفتم هیچچچچ شناختی نداشتم. اصلا در زندگی هدفی نداشتم.

    از طرفی قضاوت مردم خیلی برام پاشنه اشیل بود که هر کاری و هر شغلی نداشتم و این بیکاریمو بیشتر کرده بود. میتونستم برم اسنپ کار کنم و…. اما نمیتونستم

    خلاصه رفتم بی پرستیژ ترین کار رو کردم…. برای رو ب رویی با ترسم….. کارگری…..

    تایمم که پر شد. فکر و خیال از سرم کم شد. تونستم برای خودم برنامه ریزی کنم.و از نظر وابستگی دیگه اکی شدم. خودم میتونستم برای خودم برای تفریحم برنامه ریزی کنم. دوست پیدا کردم و….

    میدونین چون بیکار بودم همیشه ترس بی پولب تو سرم بود. هیچ کاری نمیکردم. تصمیم گرفتم رشتمو عوض کنم هنوزم میترسیدم….. تا با این فایل خو گرفتم. روزی ۳ بار گوشش میدم. اروم میشم. وگرنه باز نجواهای ذهنم شروع میشه. برو عمران انقدر خوندی…..رشتتو عوض نکن….. تو میخوای پول دربیاری…… تو خوندنو دوست داری…… هر چقدر سخت باشه اشکال نداره….. البته اینو بگم که فایل اسونی استاد هم خیلی بهم کمک کرد… ولی خب هر دو رو باید هر روز گوش بدم…..

    میدونین وقتی هیچی نداشتم استاد رو دیدم که چی عالمه نعمت داره تازه چشمام باز که ااااا این همه نعمت توی دنیا وجود داره….. منم میخام…..تازه هدف گذاری هام شروع شد….. قبلش همچین چیزی دور و برم نداشتم…..

    خلاصه که الان دارم میرم سمت علاقه هام. دقیق نمیدونم چیه اما حدودش رو میدونم. و دارم جلو میرم…. البته با فایل های استاد….. میخوام با اسونی نعمت به دست بیارم اون چیزی که استعداد منه…… علاقه منه…… نه با سختی…… میخام این باور رزاق بودن خدا رو هر روز تکار کنم….. همیشه روزی هست….. بیشترم میشه….. هر روز بیشتر میشه و نترس…… تصمیم اشتباه گرفتی…. زندگی اشتباه داشتی….. بدون هدف….. بدون خواسته…… با وابستگی…… اما میخوام تمام چیزهایی که استاد داشته رو منم داشته باشم….. نه با عجله…. بلکه با ایمان و ارامش….. خیلی چیزها ندارم….. خیلی اشتباهات کردم….. علاقمو دنبال نکردم…..اصلا پیگیر درسمو و کارمو و پول و رسالتم نبودم…. تحقیق نکردم….. اصلا به فکر نبودم….تلاش نکردم…… با اون همه استعداد……. اما وقتی استاد رو میبینم که در عرض چند سال ااااااانقدر پیشرفت کرده بهم ارامش میده که منم اشتباهتمو جبران کنم……نمیخام زمان بگیرم میخام از مسیر لذت ببرم…… نمیخام خودمو مقایسه کنم حتی با استاد……. اسایش و ارامش رو برای خودم بیارم…… میخام یکی یکی مسائلمو چالش هامو حل کنم….. با همون حس استاد….. با ارامش با اسونی با عشق با علاقه با لذت با احساس زندگی…… با اینکه الان درامد ندارم نمیخام بترسم…… الان حتی از سرکار خودمم نمیخام بیام بیرون نمیخام روزی ۸ ساعت درس بخونم تا زودتر به گرایش خودم برم….. میخام اروم اروم ساعت درسیم رو زیاد کنم…..میخام باورهای درسیمو حتی یواش یواش بهتر کنم…. من عاشق درس خوندنم عاشق اطلاعاتم مثل استاد که عاشق کتابخوندنه…… به به …… حتی نمیخام بترسم و تمام وقتمو بزارم که زیاد درس بخونم حتی زیاااااااااد باورهامو عوض کنم….. همون باورها هم یک تایمی در روز داره…… میخام به علایق دیگه زندگیم برسم…… میخام از زنگیمم لذت ببرم…… میخام از همین پول خیلی خیلی کمی که دارم استفاده کنم و لذت ببرم…… میخام تفریح کنم…… کار با تفریح…… زندگی…… میخام خودمو بیشتر بشناسم…….. با خدای بیشتر خو بگیرم……. بهش نزدیک تر بشم….. همسو تر…….. میخام بیشتر خودمو بشناسم……. بیشتر شبیه بچگی هام بشم……. میخام شبیه بچگی هام روزمو بگذرونم…… با خوشی و وووووو ارامش…….. نمیخام همش عجله داشته باشم…… میخام از این مریضی حرص طمع ترس عجله که همه از کمبود ناشی میشه دوری کنمم که باعث تمام رفتارهای من تا به امروز بوده……یادمه استاد توی یک فایل زندگی در بهشت میگفت چرا بعضی ها انقدر سخت میگیرن و حتی تفریحاتشونم میخان خاص باشه نمیتونن ساده تفریح کنن زندگی کنن. استاد جون من بهت میگم این به خاطر همین باور لعنتیه…… منم همینجوری بودم……. میخام به خدا اعتماد کنم…… ارامش داشته باشم و زندگیمو بکنم…… میخام یواش یواش به اولویت هام اضافه کنم……میخام به خودم برسم…… انقدر سر خودم با علایقم پر کنم که باهرکسی نشست برخاست نکنم……از زمانم استفاده کنم….. از استعداد خداوندی خودم…… میخام شبیه استاد برای خودم ارزش قایل بشم….. وتمام اینها با باور فراوانی امکان پذیره….. خدایا شکرت که اشتباهمو نشونم دادی و من به ارامش رسیدم البته که باید هر روز روی باورم و اینم کار کنم…… خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    زهرا ثبوتی گفته:
    مدت عضویت: 2393 روز

    سلام به هم خانواده ای عزیزم

    اون قسمتش که گفتی یک سری تفریحات ساده و زندگی با هم فرکانسی هایمان…… میدونی دقیقا مشکل من همینجاست. به خاطر باور کمبود و به خاطر پول خرج نکردن تفریحات ساده و با هررر کسی بودن داشتیم چون کم خرج کنیم و البته یکم تفریحم کنیم حالا چه مثبت چه منفی…. و خداروشکر که باور رو فهمیدیم و در حال اصلاحشیم…. خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: