قانون فراوانی و رابطه آن با «تجربه ثروت»

این فایل را بارها و بارها تماشا کنید تا تغییری در باورهایتان در مورد ثروت ایجاد کند.

از اینکه نظرات خود را به ما اعلام می کنید سپاسگذاریم

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری قانون فراوانی و رابطه آن با «تجربه ثروت»
    36MB
    18 دقیقه
  • فایل تصویری قانون فراوانی و رابطه آن با «تجربه ثروت»
    95MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی قانون فراوانی و رابطه آن با «تجربه ثروت»
    22MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

724 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نگار» در این صفحه: 1
  1. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 2165 روز

    نمیدونستم تو کامنت چی بنویسم ولی دلم میخواست حتما کامنت بذارم

    چندتا از کامنتای دوستان خوندم و من روشن کرد

    از بچگی وضع مالیمون خوب نبود

    هم خانواده مادری و هم پدری

    خانواده پدریم جنگ زده بودن و اومدن شمال

    ی خانواده پر جمعیت که فقط پدرم که اوایل بیست سالگیش بود تو اون خونه کار میکرد اونم توی دارخوین منطقه جنگی

    از بچگی مادربزرگم و عمه و عموهام ک با اونها زندکی میکردیم برای من و خواهر و برادرم کم نمیذاشتن

    خداروشکر همیشه لباس مرتب داشتیم

    ولی باورهای فقر و کمبود ب وضوح میدیدم

    جنگ تمام شد و با خیال اینکه آبادان همون آبادان دوره ی شاه

    بدو بدو خانواده پدرم جمع کردن و اومدن آبادان

    با چ صحنه ای روبرو شدیم

    خونه های آوار شده ترکش های توی در و دیوار

    آب نبود

    خواهرم بیماری چشمی گرفت

    و اون خواهرم ی مشکل دیگه و …

    خلاصه بعد از چندماه ب پدرم خونه سازمانی دادن و رسما پدرم از خانواده اش جدا شد با 4 تا بچه

    بزرگه ک من باشم کلاس اولی و کوچیکه یک سال و نیم

    کار پدرم طوری بود که 15 روز پیش ما بود و 15 روز تو ی شهر دیگه ( آغاجاری) کار میکرد

    توی مدرسه دوستام میتونستن ساندویچ کالباس بخرم و من با حسرت نگاه میکردم

    با خسرت مدادرنگی و مقنعه سفید و گل کنار مقنعه شون نگاه میکردم

    و …

    تو این دوران مادرم هم از صب تا شب خیاطی میکرد پدرم 15 روزی ک پیش ما بود روی ماشین دوستش کار میکرد

    و میدیم ک با چ سختی هزینه ناهار و شام و تغذیه مدرسه

    لباس و … فراهم میکنه

    و رفتتتت تو سر من که پول کمه

    پول دراوردن سختهه

    وسایلها و لباسهام نووو نگه میداشتم همه تحسینم میکردن ولی از روی باور کمبود بود

    همه تحسینم میکردن که صدیقه همه چیشو نو نگه میداره و قند تو دلم اب میشد

    غافل از اینکه من لذتی از استفاده اونا نمیبردم

    میترسیدم تمام بشه

    خراب بشه

    و ی الگوی بد ؛ توی خانواده پدرم اون زمان فقط بابام‌ازدواج کرده بود و ی عمه بزرگتر از بابام که اونم 5 تا بچه داشت

    همسرش کویت کار میکرد و وضع خیلی خیلی خوبی داشتن

    خوراکی و لباسهای خارجی

    ی وقتاااییی اگه میرفتم خونشون دختر عمه ام من ک کلاس سوم یا جهارم دبستان بودم میکرفت ب کار و باهاش آشپزخونشون میشستم

    بعد یواشکی میبردم تو اتاق و از توی یخچال خارجیشون که همیسه قفل بود یدونه پنیر مثلثی ب من میداد

    عمه ام و بچه هاش نمونه بارزز پولدار بدجنس و خسیس بودن

    ی سال همراه ما اومدن شمال خونه داییم تو مسیر ک پیاده میشدیم از اتوبوس برای بچه هاش ابمیوه پاکتی میخرید و ما با حسرت نگاه میکردیم

    یا بستنی توپی که اون زمان خوراکی جدید و کرونی بود

    وقتی هم ازدواج کردم باورهام هم تو خونه خودم اوردم و جقدر بخاطرشون خودم و همسر و بچه م اذیت کردم

    سالهای مدرس زبانسرا بودم و برای شندرغاز بیشتر از اول وقت کلاس میکرفتم تا اخر وقت

    همش مراقب بودم پولها خرج الکی نشه هیچ‌لذتی از خرج کردن پولهام نمیبردم

    از خرج کردن مینرسیدم که داره پولم تمام میشه

    و ب خودم میومدم میدیدم پول دادم بابت قسط

    و کرایه خونه و …

    و تهش 20 30 تومن شاید برام میموند

    شکر خدا الان اگاهتر شدم

    یخچال خونمون هنیشه پر

    هرجی دلمون بکشه میتوتیم‌بخریم و بخوریم

    سالهاس فقط از سوپر میوه خرید میکنیم که میوه هاش دست چین و گرون و با کیفیت

    توی سهری هستم ک پر از مغازه های خارجی فروشی

    و هر خوراکی خارجی بخوایم میتونیم بخریم

    خداروشکررر

    چقدر تو این سهری که هستم فراوانی زیاد

    ماشینهای خارجی

    همه جا درحال ساختن خونه و آپارتمانن

    کلی مغازه فروش لوازم خانگی و خوردنی خارجی

    ک مخصوصا اخر هفته ها و تعطیلات قیامت از مشتری

    اغذیه فروشی های لب ساحل که

    کلی ماشین و مستری اونجا توصفن

    خداروشکر

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: