قانون فراوانی و رابطه آن با «تجربه ثروت»

سلام به استاد عزیز

به نام خدای شادی و فراوانی

چیزی که داخل این فایل توجه من رو جلب کرد از صحبتتاتون بیشتر این بود که افراد حرص و طمع دارن !تجربه ی خودم رو میگم:

داخل خیلی از کامنتهای دیگمم گفتم من به واسطه ی شغل نتورکی که واردش شدم فهمیدم همچین مسیرهایی هم هست ولی قبل از اون من به خاطر آموزش هایی که داخل این شغل میدادن وارد اون شدم و یک چیز دیگه ای هم که من رو وادار کرد که واردش بشم این بود که اون شخص دعوت کننده میگفت این بهترین فرصته و تا از دستش ندادی ازش استفاده کن و یک کلیپی هم نشونم دادن از اینکه فرصتهامون لحظه به لحظه دارن از دست میرن و تویی که میترسی یه زمانی هیچ فرصتی نداری دیگه!

این کلیپ برای من قبلی که فقط شانس رو یکبار میدیدم خیلی ترسناک بود و باعث شد من وارد این کار بشم!

ولی یه چیزی که نتورکر ها بهش اعتقاد دارن باور فراوانی هستش ولی این باور فقط برای این شناخته میشه که بی نهایت آدم هستن که میتونن وارد این کار بشن و تو هم درآمد خودت رو داشته باشی!

یعنی این باور فراوانی فقط برای تعداد اعضای دعوتی یا وارد شده به نتورک محاسبه میشد و نه فرصت های پول ساز!

خود من بعد از گذشت چند هفته دیدم که نه من میتونمم درآمد داشته باشم و از این زمان بود که طمع کردن من شروع شد و مدام دنبال فرصت و زمانی بودم که بتونم کار رو معرفی کنم و برای خودم پولسازی کنم!

حرص میزدم و خیلی وقتام ناراحت میشدم از اینکه کار من جلو نمیرفت!

من سه ماه داخل نتورک کار کردم و فعالیت داشتم،به هیچ درآمدی هم نرسیدم تا اینکه بعد از این سه ماه شرکت ما به حالت فعالیت هاش تعطیل شد!

داخل اون سه ماه یه چیزی برام جالب بود اون هم این بود که با اینکه هیچ درآمدی نداشتم ولی حال دلم عالی بود همیشه از خدا میپرسیدم خدایا اینم نشد میخوای چیکار کنی باهام؟قراره تو آینده چی بهم بدی که الان اینقدر نه میشنوم؟

تمام این سوالات تو ذهنم همش با حال خوب بود تا اینکه بعد از گزروندن چند ماه و به شکلی عجیب که تو پروفایلم هم گفتم به این سایت هدایت شدم!

و امروز یک هفته میگزره از زمانی که من از داخل اون شرکت اومدم بیرون و دیگه دنبالش نمیکنم و چه قدررررر ممنون خداوندم که من رو با اون شغل آشنا کرد.

بعد از همه اینا میخوام بگم که استاد واقعا اون تابلوی نقاشی پشتتون که نقاشش خداونده بسیار زیبااااست و کم نظیر!

در مورد باور فراوانی یه مثال جالبی به ذهنم رسید!

اطرافیان من که الان حدود ۴۰ یا ۳۰ سال به بالا سن دارن همیشه میگن که زمانی که ما بچه بودیم مادر ها و پدرامون که میرفتن مکه با خودشون موز هم سوغاتی میوردن!

فک کنین یه آدم بره مسافرت موز هم کنار یه عالمه چیز دیگه سوغاتی بیاره!

الان چندین سال از اون زمان گذشته و تو تمامممم میوه فروشیا میتونیم موز پیدا کنیم و بخریم!اونم چندین نوع موز متفاوت!

همون موزی که تا چند سال پیش آدما سوغاتی میاوردن و سالی یکبار اونم شااااااید میتونستن بخورن الان افراد میتونن هر روز برن موز بخرن و نوش جان کنن!یک بار داخل یک سال کجا و ۳۶۵ بار داخل یک سال کجا!

این یعنی فراوانی!یعنی بعد از طی شدن تکامل یک میوه کمیاب تبدیل میشه به میوه ای که همه جا هست!

فقط تو باید باورش کنی تا ایده های این کار به ذهنت برسه …اون اوایل ممکنه این ایده ها ساده باشن یا نتایج چندانی برات نداشته باشه ولی تو هر چه قدر به این ایده ها عمل کنی با اون نتایج کوچولو کوچولو باورت بیشتر میشه مدارت بالا تر میره و ایده هات بزرگتر میشن و یه چرخه ای مدام و مدام تکرار میشه

در آخر این دیدگاه بیشتر برای خودم بود که خودم بهتر درک کنم ولی امیدوارم مقاومت ذهنی یک نفر رو کمتر بکنه

خدایا شکرت