نکته مهم:
این فایل به دلیل محتوا، فقط به صورت تصویری می باشد.
دیدگاه زیبا و تأثیرگزار لیلا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم ومریم مهربانم وتمام بروبچه های عباس منشی
خیلی خوشحالم که دوباره وارد سایت شدم برای نوشتن
چون من هرروز درسایت هستن وتمام مطالب رو دنبال میکنم ولی به علت مشغله ای که داشتم والبته این مشغله هم به برکت آموزش های همین سایت که با هدایت خداوند اتفاق افتاده.خیلی فرصت تایپ کردن نداشتم.
خداروشکر میکنم که بخاطر در خواست من از خدا .خداوند این فایل رو برای هدایت من به عنوان الهام ونشانه برای من فرستاد.
چند روزی بود که تو فکر این بودم که حالا که شرایط خرید دوره ی ثروت رو پیدا کردم بخرم یا نه؟ چون من به تازگی شروع کردم دوره ی عزت نفس رو بنیادی واساسی کارکردن ذهنم بهم میگفت تو اگرم دوره ی ثروت بخری فعلا بخاطر کار کردن روی عزت نفس ،فرصت نمیکنی این دوره ی ثروت رو کار کنی ولی من از اونجایی که جنس صدا ی ذهنم رو دیگه میشناسم واز هر دری بخواد وارد بشه قشنگ میفهمم وسریع مچش رو با دلایل منطقی میگیرم واروم وساکتش میکنم وبا خودم همراهش میکنم انقده قشنگ عین بچه ی ادم راه میافته دنبالم میاد که نگو
بهش گفتم مگه زمانی که دوره ی ۱۲ قدم رو کار میکردم دوره ی عزت نفس رو نگرفتم ولی ادمی که خودش رو لایق میدونه برای اهدافی که داره قدم برمیداره وبرنامه ریزی میکنه ووقت آزاد میکنه وکارش رو انجام میده درسته که من در دوره ی ۱۲ قدم وهمزمان با اون نتونستم خیلی عالی دوره ی عزت نفس رو کار کنم ولی خداروشکر به برکت کار کردن عالی روی دوره ی ۱۲ قدم الان انقده وقتم خالی شده که نه تنها برای دوره ی عزت نفس وقت کافی دارم بلکه میتونم برای دوره ثروت ۱ هم وقت کافی داشته باشم .وخلاصه همزمانی شروع دوره ی عزت نفس من برای من با این پیامهایی که روی سایت برای دوره ثروت قرار میگرفت بهم نهیب زد ببین چقدر تودرتو لایق پیشرفت بهتر وبیشتر میدونی ؟چقدر خودتو لایق میدونی برای هزینه کردن برای غذای روحت برای ساختن یه زندگیه عالی وحتی متعالی؟ چقدر احساس ارزشمندی میکنی ؟ وخداروشکر در فایل ۱ دروه ی عزت استاد راجع به گرفتن سریع تصمیمات وانجام ابن تصمیمات تمرین دادن که من یکی از تمرین هامو گرفتن تصمیم برای خرید دوره وانجام این تصمیم قرار دادم وامروز انجامش میدم .
خیلی خوشحاام انقده که در پوست خودم نمیگنجم.
وواقعا اینکه من الان خیلی راحت میتونم دوره ی ثروت روبخرم بدون هیچ دقدقه ی مالی ومهمتر از اون بدون هیچ محدودیت ذهنی بخاطر کارکردن روی دوره ۱۲ قدم ودیدن وتجربه ی نتایج مالی ومعنوی این دوره ودر اخرم بخاطر کارکردن تنها یه جلسه از دوره ی عزت نفس هست که من آماده ی خرید این دوره شدم البته برای همه چنین مسیرتکاملی ممکنه نباید باشه خوب بسته به شرایط افراد وترمزهایی که در ذهن دارند مسیر تکاملی متفاوته برای من رسیدن به این نقطه که راحت بتونم برای دوره ی ثروت هزینه کنم از این مسیر میگذشت کارکردن روی ۱۲ قدم وجلسه اول دوره ی عزت نفس
خداروهزاران بار شکر میکنم بخاطر طی کردن این مسیر لذت بخش وراحت وطبیعی وزیبا که هر لحظه پراز آگاهی وپر از زیبایی وپراز نعمت وبرکت وفراوانی وارامش وسلامتی واحساس خوب بود .
استاد جان اگه از روند تکاملی خودم بشینم بنویسم که من کجا بودم والان کجا هستم وتو این مدت چقدر در تمام ابعاد زندگیم رشد وپیشرفت داشتم باید یه کتاب بنویسم ولی خیلی خلاصه همونطور که یه بار تو پیج اینستا ی شما کامنت گذاشتم وخودشما زحمت کشیدین ودر عین ناباوری من به کامنت من پاسخ دادین اینجا بگم فقط برای اینکه دوباره در شروع دوره ی عزت نفس که تازه یه جلسه رو دوباره شروع کردم وشروع دوره ی ثروت که چند ساعته دیگه تهیه میکنم ردپایی از خودم بجا بزارم وباوری ساخته بشه قویتر برای دوستان عزیزم که این نوشته رو میخونند.
استاد جان من از سال ۹۷ که با شما در یوتیوپ اشنا شدم بگم از لحاظ رابطه داغون بودم با همه حتی با همسرم وخانوادم ادم وابسته ی عصبی بودم که بسیار شکننده وزود رنج ودرعین حال پرخاشگر واز همه متوقع بودم احساس لیاقت نداشتم در روابط خودمو از همه دور نگه میداشتم چون از تاییددنشدنها وقضاوتها اذیت میشدم.ادمی بودم که همیشه محبت وعشق رو از همسرم وسایرین گدایی میکردم وخلاصه کلام عزت نفس منفی صفری داشتم درسته خیلی توانایی داشتم وتواناییهامو هم خیلی باور داشتم ولی خودمو انقده لایق وارزشمتد نمیدونستم که از این همه توانایی وشهامت در جهت خواسته هام استفاده کنم وهمیشه چشمام به دست دیگران بود که کاری کنند.ادمی بودم که بجای فق ط تکیه به تواناییهای خودم وفقط اقدام کردن خودم همزمان هم خودم اقدام میکردم میرفتم تودل ناشناخته ها وبه الهامات عمل میکردم هم از دیگران توقع داشتم بهم کمک مالی کنند بهم شغل مناسبی بدن .خودمو با دیگران مقایسه میکردم به دیگران غبطه میخوردم وحسادت میکردم که چرا اونا دارن رشد میکنند ومن نه ؟ وخلاصه چون یه عالمه ترمز داشتم تلاشهای من به نتیجه نمیرسید .ترمز وابستگی .ترمز توقع داشتن از دیگران .ترمز در خواست نکردن .ترمز اینکه فکر میکردم باید سخت کار کنم تا پول دربیاد .ترمز نادیده گرفتن تکامل.ترمز ترمز ترمز صدها ترمزی که حیلی هاشون مخفی بودند وهنوز هم هستند وعلیرغم تلاش من وحتی همسرم که بسیار زحمت میکشیدند وسخت کار میکردند با این ترمز ها وموانع، ظرف ما سوراخ بود تمام اینها سوراخهایی بودند که هرچی هم در میاواردیم از دست میدادیم وخلاصه اوضاع مالی وروابط وحتی سلامتی ومعنویت نامناسبی داشتیم طوری که خیلی زیاد وعمیق بودن مشاجرات ما با خودمون وبا مردم.بدهکاریهای سنگین .لذت نبردن از داشته هامون خودمون رو به دیگران قربانی شرایط نشون دادن برای گرفتن احساس ترحم ودلسوزی وخیلی خیلی که اوضاع به شکلی عرصه رو برای من تنگ کرد که این تضادها باعث شد که من به یه جایی برسم وفریاد بکشم خدا دیگه خسته شدم واین شرایط رو نمیخوام کمکم کن وخداوند هدایتم کرد به فایلهای استاد در یوتیوب چند وقتی این فایلها رو گوش کردم یادمه انقده حرفهای استاد مخصوصا بخش توحیدی صحبتهاشون روی من تاثیر گذاشت من در مدت چند روز به صورت شبانه روزی ومداوم نشستم پای این ویدیوها وخلاصه دیگه ویدیو نموند در یوتیوب گوش نکردم ودوباره از اول چندین بار وچندین بار گوش کردم انگار وجودم تشنه ی شنیدن این حرفها بود وهر چی گوش میکردم سیراب نمیشد .
پس از مدتی وارد سایت شدم و قیمت محصولات رو دیدم وچون شرایط مالیم منفی صفر بود وکلی بدهی داشتیم یکم دپرس شدم ولی دیدم کلی از اون فایلهایی که تو یوتیوپ دیده بودم تواین سایته وخیلی بیشتر از اونها خوشحال شدم چون درسته که من نتیجه ی محسوس مالی نگرفته بودن از اون فایلها ولی یه ارامش عجیبی برام ایجاد کرده بود وجذابیت خاصی برام داشت انگار چیزهایی بود که ولع شنیدنش رو داشتم وپیش خودم گفتم اوکی با همین فایلهای رایگان حداقل چیزی که بدست میارم احساس خوبه پس ادامه دادم شرایطم توی روابط واقعا تغییر محسوسی کرده بود حتی تو معنویت قشنگ میشستم ساعتها با خدا حرف میزدم تا…..
شروع ۱۲ قدم که نوشتم چطور پول قدم یک برام معجزه وار جورشد با کادوی روز مادر وروز زن که از بچه هام وهمسرم گرفتم ووقتی وارد این دوره شدم معجزات شروع شد بوم بوم بوم
هرچی جلوتر پیش رفتم به ارزشهای خودم بیشتر پی بردم به فراوانی در جهان بیشتر پی بردم نقاط ضعف شخصیتم رو بیشتر کشف کردم وجهاد اکبری به راه انداختم برای کنترل ذهنم برای تمرکز بر زیباییها واعتراض از ناخواسته ها ونازیباییها وهمراهی ۱۲ قدم وسفر به دور امریکا وزندگی در بهشت تمام آگاهیها به صورت عملی نیز از استاد ومریم جان دیدم وهمه ی اینها رفت تو گوشت وپوست واستخوانم .
بچه های هم دوره ی من تو ۱۲ قدم می دونن ما یه مغازه ی جگرکی داشتیم با یه درامد کم که حتی از عهده ی کرایه مغازه وحقوق کارگران هم به زور برمی اومد و کلی بدهی بالا آورده ولی هرچی بیشتر به فراوانی ها توجه کردیم هرچی بیشتر باورهای توحیدی پیدا کردیم هر چی بیشتر خودمون رو لایق داشتن مشتریها وفروش بالا وزندگی راحت ولذت بخش دونستیم وهرچه بیشتر با خودمون ودیگران به صلح وارامش رسیدیم واز باورهای شرک آلود دست کشیدیم .هر چی بیشتر نقاط قوت خودمون رو بهتر کردیم تومهارتهامون هرچی بیشتر در ۱۲ قدم ترمزهای شخصیتی خودمون رو پیدا کردیم وتلاش کردیم اونها رو برداریم جریان دائمی ثروت وپول وامکانات وآسایش وارامش وخوشبختی که همیشه بوده وهست وخواهد بود وفقط ما با برداشتن این موانع وبا ساختن باورهای توحیدی وقدرت مند کننده تا جایی که تونستیم کار کنیم وتا اون حد که تونستیم تمرکز بزاریم وبا توجه به جایگاهی که درش بودیم نتایج وارد زندگیمون شد اولش کم بود ولی ما برای همونا هم کلی ذوق کردیم کلی شکر کردیم کلی نوشتم کلی کامنت گذاشتم در تمام جلسات ۱۲ قدم وهمین گلوله ی کوچک برف فراوانی کم کم تبدیل شد به بهمنی از فراوانی هدایت شدیم اسفند ۹۹ به یه مغازه ی بزرگتر روبه روی مغازه ی قبلیمون و این زمانی اتفاق افتاد که تکامل طی شده بود ما تمام بدهی هارو داده بودیم واندکی هم پس از انداز داشتیم وتونسته بودیم به خود باوری برسیم که ما مبتونیم یه جای بزرگتر بریم یه مغازه با ۶برابر ظرفیت مغازه ی قبل وبا ۳ برابر پول رهنی واجاره مغازه .
وخدا میدونه که از روز اولی که خواستیم مغازه ی جدید رو باز کنیم چقدر مشتری پشت در مغازه ایستاده بودند که بیان داخل بخدا ما فقط از اینور خیابون رفتیم اونور حتی تابلوی مغازه همون قبلی بود اینارو میگم که ذهنتون نگه خوب شاید جای جدید بهتر بوده شاید مردم فکر کردن رستوران جدیدی باز شده بخاطر همین این ازدحام بوده نه به خودش قسم این فقط وفقط بخاطر اون توکلی بود که بهش کردیم بخاطر باور به تواناییهامون بود که پیدا کردیم این بخاطر اون تکاملی بود که طی شد این بخاطر اون تغییر شخصیتمون بود بخاطر باورهایی بود که ساختیم وتقویت کردیم من با وجود اینکه اصلا تعجب نکرده بودم فقط شکر کردم برای هر فیشی که زدم شکر کردم انقده فیش زدم که گلوم خشک شده بود واین خشک شدنها ادامه داره تا همین حالا وهر روز فروشمون بیشتر وبیشترم میشه به جرات میتونم بگم شلوغ ترین جگرکی کبابی منطقه هستیم نه تبلیغی نه پوستری نه تراکتی هیچی فقط آموزشهای ۱۲ قدم وعمل به آموزه ها درآمد وجود ماهیانه ی ما ۳۰ برابر شده خداراشکر ماشین شاسی خودم رو خریدم که بچه ها میدونن من عاشق تویتا لندکروز شاسی بلند بودم وهستم ولی از اونجایی که به شدت به قانون تکامل ایمان دارم فعلا به ایکس ۳۳ خریدم خداروشکر هیچ بدهی نداریم زندگی اروم ولذت بخشی داریم وبا هدایت افراد مناسب به کسب وکارمون از طرف خدا بخاطر ساختن باور اینکه کار میتونه از این هم راحتتر پیش بره من ظرف ۴ماه باز نشسته شدم الان تقریبا یه ماهه که در منزل هستم وکلی سفر رفتم ولذت بردم واز دیروز هم دوره ی عزت نفس رو به شکل جدی شروع کردم امشبم دوره ی ثروت رو میخرم به امید خدا اونم تمرکزی وبا تعهد به قول مریم جان ،غیر قابل مذاکره وجهاد اکبر شروع میکنم به صورت موازی با عزت نفس کار میکنم وعمل میکنم وعمل میکنم وعمل میکنم ونتایج بزرگتر بزرگتر بزرگتره.۱/۵/۱۴۰۰ درامد ۱۰۰
استاد جان اول از خدای خودم سپاسگزارم که دست منو گرفت وگذاشت تو دستای مهربون وسخاوتمند شما وگفت سیدجان حواست به این لیلا خانم ما باشه ها این نور چشمی منه .ودوم از شما سپاسگزارم که تو این مدت خیلی متعهدانه دست منو رها نکردین با تلاش هر بار با تعهد بیشتر به خداوند فایلهای بی نظیر وحتی رایگان آماده کردین ودر اختیار من قرار دادین وحتی بخاطر اون قولی که به خدای من دادین اومدین از نو دوره ی عزت نفس ودوره ی ثروت ۱ رو به روز رسانی کردین چون خدا سفارش منو بهتون کرده بود سید جان لیلاستا حواست باشه یه محصول حسابی چراغ راهش کنی وحتی اون موقع که پول نداشتم محصولی بخرم بهتون گفت سید جان هوای لیلای منو داشته باش عشقم تا میتونی فایل رایگان براش ضبط کن برو سفر از بهشتی که بهت دادم فیلم بگیر سید جان این همه سخاوتت به این بنده ها به حساب من خودم باهات حساب میکنم .
استاد خدا از آسمونو زمین همه چیز رو مسخر ما کرده وچون شما دل بزرگی دارین سهم بیشتری دارین .عاشق این دل مهربون وبزرگتونم. انقده با خدا نشستین وبلند شدین رنگ اونو گرفتین سخاوتمندانه زندگی میکنید نزدیک چهل جلسه ضبط میکنید بعد به رایگان هدیه میکنید به اونایی که از قبل دوره رو دارن .بچه هایی که این دوره رو شروع کردین مبارکتون باشه منم دارم میام به امید خدا بچه هایی که فعلا شرایطش نیست مثل روز برام روشنه چند وقته دیگه همتونو تو این دوره میبینم چون برای من ۳ سال طول کشید ولی انقده راحت ولذت بخش گذشت برای شمام همینطوره همتون رو تواین دوره میبینم وبخدای بزرگ میسپارمتون.
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمت های این سریال، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD220MB20 دقیقه
به نام خداوند بی حساب روزی دهنده
نشانه امروزم
سلام ب همه عزیزان
ادمی که خودش رو لایق میدونه برای اهدافی که داره قدم برمیداره وبرنامه ریزی میکنه ووقت آزاد میکنه وکارش رو انجام میده
نشانه های این فایل همش از ثروت میگه دوست عزیزمون لیلا، از فراوانی مشتری هاشون میگن، از رونق گرفتن کسب و کارشون، مغازه 6 برابر بزرگتر، از باورهای توحیدی میگن، افزایش درآمد 30 برابری،خرید ماشین x33 برای خودشون
خانم شایسته از ثروت زندگی شون از فراوانی نعمت های خداوند، از فضل خداوند فیلم گرفتن، از موتورها و ماشین ها، از پرادایس، از فراوانی آب و درخت و سرسبزی و زیبایی اطراف شون، از گاراژ های پر از وسیله.
رفتن ب دل ترس ها، نترسیدن از قضاوت مردم، سریع تصمیم گرفتن، حالا اینا برای منه چه نشانه ای بود؟ اینکه دیشب خدا بهم گفت میتونی تمرین آگهی بازرگانی رو توی مترو واگن قسمت آقایون انجامش بدی؟ جواب اش رو ندادم ؛)
صبح خونه رو خلوت کرد برای من ک پاشم با تجسم اون صحنه رو برم، و بعدش برام دست میزدن و تشویقم میکردن. و تو ذهنم خیلی آسون شد، گفتم ببین اونا توی ذهنشون نه تنها تو رو مسخره نمیکنن بلکه قدرت تو رو توی ذهنشون تحسین میکنن.
ب خودم میگفتم باید انجامش بدی، نترس نمی میری، فقط 2 دیقه است، اصن همون اولش سخته، ینی سلام اولش، گفتم خدایا من سلام اولش رو میگم بقیه اش با تو. اواسط مترو پیاده شدم و مترو اول رد شد، مترو دوم گفتم برآورد نکن فقط برو داخل و بگو سلام بقیه اش رو بسپر ب خدا. وارد شدم و خوندم و اتفاقا یه دخترخانم نازی رو خدا گذاشته بود اونجا ک ارتباط چشمی ام رو باهاش برقرار کنم و آرامش بگیرم، باصدای بلند میخوندم و 2 ایستگاه طول کشید، درآخرش هم برام دست زدن و آرزوی موفقیت و توضیح بیشتری در مورد تمرین دادم و تشکر از بیشترشون و خدافظ شما، حتی واگن های جلویی هم توجه شون جلب شد و نگاه میکردن، و واگن پشت سرم هم تشویقم کردن و گفتن موفق باشی. به و به بیااا وسسطططط. سخت نبود بچه ها، واقعا ب خودم گفتم نمی میری ک. برو و انجامش بده، البته من تکاملی اینکارو کردم، ینی اول برا آقایون و پسرهای جوان ک بت کردم شون تو ذهنم رفتم و رفتم تاب این مرحله رسیدم.
آقا بخدا مردها هم آدم ان، بنده های خدان، هیچ ترسی هم ندارن، اتفاقا خیلی هاشون سرشون پایین بود فکر میکردن من خجالت میکشم و گه گاهی نگاه مینداختن، من ب زور ارتباط چشمی رو برقرار میکردم. منی ک با سوپری سرکوچه حرف میزدم صدام از ته چاه درمی اومد، امروز برای 20، 30 نفر باصدای بلند از خودم و توانایی هام میگفتم. چقد این غولی ک از مردها ساختم کوچیک شد، واقعا احساس قدرت میده و خدا میدونه چه درهایی ک قرار نیست باز بشه، چه جایزه هایی ک از خدا دریافت کنم مننن
پررو شده بودم و دلم میخواست ی بار دیگه انجامش بدم ؛) چالشی راه انداخته بودم ک نگم براتون. من سعی کردم برا خودم سخت نکنم، گفتم نمی میری مطمئن باش، همش 2 دیقه است، انصافا خیلی تاثیر داره توی مهم نبودن حرف مردم، چون اون بین بودن آدمایی ک نگاه نمیکردن و یا چهره هایی متعجب داشتن.امروز خدا بهم گفت دیدی، دیدی اینام مسخر تو هستن، دیدی وقتی دستت تو دست من باشه من دلهارو برات نرم میکنم، اون افراد وقتی فرکانس احساس لیاقت تو رو درک کنن، چاره ای جز قبول درخواستت و احترام ب تو ندارن.
واگن دوم، انتخابم روی قسمتی بود ک پسرهای جوان بیشتری داره، آقا من دیگه زیادی گنده شون کرده بودم، رفتم با چنان قدرتی صحبت کردم، حتی چندتاشون وسط حرفام پریدن ولی من از قصد تو چشماشون نگاه میکردم و براشون میخوندم. از قصد بیشتر ارتباط چشمی ام رو با اون 4 پسر جوان برقرار کردم ک قدرت وجودی ام رو ب رخ شون بکشم، ک باج ندم بهشون، ک کم نیارم. اونا شخصیت خودشون رو نشون میدادن من هم قدرت خودم رو. باز خوندم و برام از واگن های پشت سری هم آرزوی موفقیت کردن و من تشکر کردم و معذرت خواهی ک پشتم ب شما بود، فکر کنم 20 الی 30 آقا شنیدن. برامم هیچ اهمیتی نداشت ک کسی گوش میده توجه میکنه خوشش میاد یا نه، مهم خودم بودم، مهم قدرتی ک تو وجودم حس میکردم بود، اینکه ب اونا قدرت ندادم و ادامه دادم.
و دیدم بابا من باید اسم پسرا رو تو ذهنم عوض کنم، اینو البته از کامنت آیداجان یکی از دوستان یاد گرفتم ههههه. میدونید چی، بجای پسرهاااا میگم ببعی ههههه. منظورم از قدرت شونه شما ب دل نگیرید لطفا ؛)
خب حالا وقت رفتن ب دیدن فراوانی است، لذت بخش ترین کار برای من. دیدن ثروت و نعمت های زیاد این جهان، دیدن پوووول زیاد دست مردم.
و کجاست پاتوق من؟ تجریش. توی بازارش گشتم و گشتم، مغازه هارو یکی یکی میدیدم، تنوع ایده ها، تنوع اجناااااس، وای مغازه ها چقدرررر پر بودن از اجناس بچه ها، انواع و اقسام میوه های باکیفیت و گرون، چقدرررر خرید دیدم، مغازه ها همه پر، بعضی از فست فودیا ک نگم براتون صف وایستاده بودن، کافه ها پر. اصن عشق میکردم. ماشینا رو نگمممم، میلیاردی میلیاردی زیااااادِ زیاااااد. یه فیلم چندساعته ضبط کردم، گذاشتم تو درایو فراوانی چپوندمش تو مغزم، سیو کردم جاش امنه امنه.
انقدر لذت بردم و بردم، گشتمو گشتم، قهوه خوردم و قهوه فروشی هارو سر میزدم و چند مدلی خریدم، با مقاومت بسیار برای خرج کردن برای خودم یک شلوار جیگری خریدم، خننننک، اصن عشق میکنم، ب خدا از بعدازظهر هی میگم خدایا اینو تو برام خریدی هاااا. نرمی اش رو خنکی اش رو ک حس میکنم یاد خدا می افتم، بچه ها چه لذتی داره آدم با پولی ک خودش ب کمک خدا خلق کرده وسیله ای رو میخره، چه لذتی ازش میبری، چقدر قدرش رو میدونی. من وقتی از بابام پول گرفتم برا خرید چیزی اصن همچین حسی رو تجربه نکردم، و یا بی استفاده شده. بخدا اینه فرق توحید و از خدا خواستن و بجاش توقع داشتن از غیر خدا.
اتفاقا وقتی وسیله ای رو از پول خودم میخرم هدایت میشم ب بهترین و باکیفیت ترین و مناسب ترین، طوری ک بعدش هزاااار بار میگم وای چقدرر خوشگله، خدایا شکرت ک هدایتم کردی اینو بخرم، صدبار بوسش میکنم، خودمو اصن خوشگل تر می بینم و موقع استفاده اش میگم یادته اینو خدا برات خرید؟؟ امروز خیلییی دلم میخواست بیشتر خرید کنم، ولی ولی من حتی با ناعمه هفته قبل ک رفته بود تجریش فرق داشتم، بخدا قشنگگ حس میکردم، باور فراوانی در من تاثیر بسیار زیادی داشته، انقدر با عشق تحسین میکردم ثروت رو، انقده خوشم می اومد مردم خرید میکردن، هفته پیش من یه شلواری رو دیدم ولی نتونستم بخرم، ولی این هفته بهتر و باکیفیت تر و گرون ترش رو برای ناعمه عزیزم خریدم، چون لیاقت اش بهترین هاست. از این ب بعد میخوام خریدامو از مناطق بالا انجام بدم، هم کیفیت بهتری دارن، هم این احساس لیاقت کلیییی نعمت و ثروت وارد زندگیم میکنه.
خدا امروز بااارها بهم گفت ب زودی پرودرگارت آنقدر ب تو عطا میکند ک راضی شوی. انقدره آرامش میگرفتم، بخدا اصن حسادت تو دلم نبود، عشقی کردم ک مطمئنم اونایی ک کلی خرید کردن برای اینکه حالشون خوب بشه عمرا اگر تجربه کرده باشن
بعدش نشانه های ثروت چی میگفتن بهم
وارد مترو شدم، میتونم بگم تقریبا 80، 90 درصد فروشنده هایی ک نزدیک من میشدن یکی ازشون میخرید، انگار خدا بهم میگفت تو آهنربای پول داری. هرکس از جلو چشام رد میشد داشت کارت می کشید، داشت پول میداد، تو بازار هم هر مغازه ای ب چشمم میخورد داشت کارت می کشید، اینا مهر تایید خدا بود، بعدش یه دخترخانم اومدن بغلم نشستن، کتاب شون رو باز کردن، در مورد چی بود، پوووول، ینی تو صفحه کتابش 15 بار نوشته بود پول، پول، ثروت، گفتم ببخشید میشه عکس بگیرم از این صفحه، گفتم یه جمله اش بهم چشمک زد، خواستم ب ذهنم ثابت کنم ک ببببییین عزیزم نشانه ها دارن فریاد میزنن.
استاد اصن من امروز خدا رو دیدم، ینی بدازظهرش اومدم مرور کردم برا خودم روزم رو، بخدا اصن حال خلسه ای بهم دست داد ک نگم براتون، انگار بعدش دوهزاریم افتاد ک امروز چقدر خدا پیشم بود. من خدا رو توی تک تک اون آدمایی ک ب تمرین آگهی ام گوش میدادن دیدم، خدا داشت بهم نگاه میکرد، خدا برام دست زد، خدا اون دختر خانم بین مردها شد ک با عشق دستش رو زد زیر چونه اش و نگام میکرد و بهم آرامش میداد، خدا در قلبم وارد شد با تحسین ثروت ک ذره ای تاکید میکنم فکر کنم شاید اصن 2 درصد نمیدونم شایدم نه، حسادت سراغم نیومد. من فقط عشق کردم، خدا نوازنده ها و خواننده ها شد ک روحم رو نوازش میکردن، خدا احترام اون آدما ب من شد، خدا شلوار خنک شد، خدا جابجایی مامور مترو با فردی ک نظافت میکرد شد در همون ثانیه، ک گفت نمیخواد این همه راه بری کارتت رو شارژ کنی بیا رد شو. خدا همزمانی مترو شد، تاکسی شد. خدا نسیم خننننک و هوای عالی امروز بود ک میخورد ب صورتم و من خیابون تجریش رو زیر سایه های درختا راه میرفتم و با خدام قدم میزدم و از آرزوها و خواسته هام با قلبی پر از امید و ذوق رسیدن بهشون شد. خدا قلبی تحسین گر شد وقتی هر ثانیه ماشین میلیاردی می دیدم و عشق میکردم از دیدن شون، خدا اون دستای پر از مشمای خرید شد ک میگفتم خداروشکر برای وجود شما انسان های ثروتمند، مرسی ک هستید، مرسی ک بهم میگید اره میشه، الگو میشید برام. وووو
خدا خدا خدا، حالا ک مرور میکنم خیلییی کنارم بود، خیلییی باهاش عشق کردم، خدا پوله، خدا ثروته، خدا قدرت خرید آدماشه، خدا ثروت و رفاه درکنارش هست.من هم پول رو میخوام هم خودشو، چون اون پول خودشه. چون خودش رو می بینم وقتی خرج میکنم.
استا اینا از اقدامات عملی منه از وقتی وارد دوره 12 قدم شدم، من هنوز اواسط قدم 8 ام، خیلییی شخصیتم تغییر کرده، خیلی جلسات ثروت اش تاثیر گذاشته، باور قشنگ فراوانی ک عاشق شم، ک انقدر بهم آرامش میده.
استادجان سپاسگزارم خداروشکر برای حضور شما در زندگیم، مرسی از شما و دوستان عزیزم ک کامنتم رو خوندن، در پناه الله باشید.
سلام ساراجان دوست خوبم
از کامنت شما متوجه 2 تا از باورهای محدود خودم شدم، سپاسگزارم ک این آگاهی ها رو با ما ب اشتراک گذاشتید.خداروشکر ک هدایت شدم ب ترمز بعدی ام.
من با نتایج کوچیک خیلی خوشحال و قانع میشم
دقیقا منم اینطور هستم و اینو خودمم میدونم، من حتی توی درخواست هام از خدا هم کم میخوام، مخصوصا در مورد داشتن ثروت و یا مثلا یک وسیله ای، مثلا میگم خدایا ب من پول بده هفته آینده برم اونجا و اون عینک رو بخرم، ینی میگم در حد پول همون عینک بده دیگه بسه ممنون. با اینکه دوست دارم کلییی وسیله دیگه رو بخرم و در نظر دارمشون، ولی میگم خب ببین تو بیشتر از این مبلغ نمی تونی خلق کنی، ینی خدا بیشتر از این مبلغ عینک قدرت نداره.
برای ذهن محدود من فقط ب اندازه هزینه اون مبلغ خدا بزرگه، و یا من میتونم خلق کنم.
یه فایل توحیدی حضرت علی هست، استاد میگه از خدا زیاد بخواه، همه چی بخواه، زیادشم بخواه، فک نکن ک قانع بودن در پیشگاه خداوند خوبه، اتفاقا قناعت در پیشگاه خدا اصللللانم خوب نیست. یک عمر مردم این اشتباه رو میکنن، ما باید یاد بگیریم از خدا درخواست های زیادی داشته باشیم، خدا کنتور نمیندازه بگه ببین پررو نشو دیگه، ی دفه خواسته ات رو اجابت کردم حالا هی بیای بگی خدایا اونم میخوام اون رو هم میخوام. اینارو حفظم ولی توی عمل سختم هست ک درخواست کنم، رودروایستی دارم باهاش، اول از آدماش
من از بچگی از هیچ کس هیچ درخواستی نکردم، درخواست پول و هدیه ک اصلا، ینی حتی از پدرم هم درخواست نمیکردم و یا با هزاار سرزنش خودم بهش درخواستم رو اعلام میکردم. یادمه چند روز پیش هم نشانه سایت برام قانون درخواست بود. درخواست کمک رو اوکی هستم چون تو دوره عزت نفس یاد گرفتم ولی درخواستی ک برگرده ب پول و قرارباشه طرف پول خرج کنه رو ذهنم نمی پذیره. میگه چی پیش خودت فکر کردی ؟ تو کی هستی ک چنین درخواستی رو کنی و طرف از پولش بخواد برات خرج کنه.
دیروز اتفاقا ی زنگی تو گوشم صدا داد، داشتم با خودمو خدا صحبت میکردم میگفتم خدایا شکرت بهم ایکس تومن پول دادی ک میتونم حداقل خرج روزمره ام رو بدم، باز همینم خوبه، گشنه نموندم حداقل، دیگه درخواست های دیگه ام فراموش شد، بعد ب خودم اومدم دیدم من فقط دارم درحد خوراکم از خدا درخواست میکنم، ینی در این حد راضی ام، بقیه وسایل روزمره روزانه رو اصن خودم رو لایق نمیدونم، مثلا بگم خدایا من هم پول رزق و روزی هم اون لباس خوب و باکیفیت، هر دوش رو باهم میخوام، اصن میخوام آخر هفته ک برم خرید 3 قلم جنس بخرم، نگم فقط همون عینک کافیه.
میدونید از وقتی رفتم تو بازارا گشتم و فراوانی قدرت خرید مردم رو دیدم، متوجه شدم بابااا اصن یه خریدهایی مردم انجام میدن ک مغز من همش میگفت وا برای چیته این، میخوای چیکارش؟ مثلا 3 تا مانتو داری بسه دیگه همونا، 2 تا شلوار داری کافیه دیگه. اینم باز برمیگرده ب باورهای محدود خانواده گیم، ک آقا پول فقط برای موارد ضروری باید خرج بشه، چون کمه، فقط مواردی ک از گشنگی داشتی می مردی باید پولو خرج کنی، و وقتی میخوام چیزی بخرم با ذهنم جنگ ب راه میندازم، چون کسی ب من یاد نداده خرج کردن رو، گفته فقط همینی ک داری رو بچسب ک دیگه نیست، از کجا میخواد بیاد؟؟
بارها گفتم پاشنه آشیلم خرج کردن پول عه، و هر بار توش کمی بهتر میشم، هی حساب کتاب کردن و ترس از آینده رو دارم از بین میبرم. دارم درخواست های بیشتری میکنم، هم از بنده هاش هم از خود خدا. میدونم کار داره ولی این قدم های کوچیک کوچیک و بهبودها کلی تاثیر گذاشته روم. و البته دیدن الگوها، این خیلیییی کمک کننده است، و ب ذهنم هرربار میگم ببین ببین مردم چه راحت خرج میکنن، پول تکه ای از وجودشون نیست، پول رو بده بره تا باز ب تو برگرده.
با شرایطی روبرو شدم که دیدم من منتظرم یکی از بیرون خواسته های من و برام برآورده کنه
گفتم چرا من خودم به این فکر نمیکنم آنچه من میخوام داشته باشم و باید خودم خلق کنم ؟؟؟
وای ک این پاشنه آشیل بعدی منه، ینی من هربار حتی تو تجسماتم هم اینجوریم ک مثلا یکی از بیرون برام اون وسیله ای ک میخوام رو هدیه داده، مثلا یکی منو برده اون رستوران، یکی منو برده اون مسافرت، حتی توی تجسماتم من پشت فرمون یک ماشینی نبودم، من صندلی شاگرد راننده می نشستم. این یعنی شرک، یعنی من خودم فکر نمیکنم بتونم اون تجربیات رو خودم خلق کنم، خودم برم کارت بکشم و اون وسیله رو بخرم، خودم خودم رو مهمان اون رستوران و غذای باکیفیت کنم، خودم پشت فرمون ماشین خوب بشینم، خودم اولین سفر لاکچری رو برم نه اینکه کسی منو ببره. خودم خودم خودم ….
باز استاد ی فایلی دارن از توحیدهاست فک کنم، ک فکر میکردن یکی میاد سوئیچ 206 آلبالویی میده دست شون، یکی ایشون رو دعوت ب سفر با هواپیما و سفر خارجی میکنه. بد گفتن من اومدم فکر کردم چرا من خودم نمی تونم ب این خواسته ها برسم؟ چرا فکر میکنم کسی دیگه از بیرون میاد و منو ب آرزوهام می رسونه؟ اینا شرک عه دیگه بخدا شرک عه.
باز من الگویی ندیدم، دیدم همه دخترای اطرافم دنبال اینن ازدواج کنن یا از همون دوران مدرسه با پسری دوست بشن و من بشنوم وای دوست پسرم برام گوشی خرید، برام یه عاالمه خوراکی خرید، رفتیم بیرون کلی لباس خرید برام. یا پدرم برام ایکس میلیون پول زد ب کارتم رفتم لباس خریدم، رفتم تفریح رفتم کافه، و….. و یا مادرم رو می دیدم ک برای خرید کفش نیازمند پول شوهرش بود و با خودم میگفتم خدایا ینی منم باید اینجوری زندگی کنم؟
و من فکر میکردم اجابت خواسته های من فقط از این دو روش عه، ینی کسی ب من نگفته بود خودت میتونی ب هر خواسته ایت برسی، خودت قبل از اینکه ازدواج کنی، قبل از اینکه اون پسر بخواد بیاد برات خرج کنه، قبل از اینکه تو خودت رو محتاج پارتنر و شوهر آینده ات بدونی تو از درون سیر شده باشی.
نمیگم اینکه رزق مریمی بهت برسه بده، ینی مثلا تو با یک فرد بسیار محترم و ثروتمند ازدواج کنی و هرچه بخواهی با عشق برات تهیه کنه، ولی قبلش بیام با خودم فکر کنم و از خودم بپرسم چرا من خودم نتونم با کارت خودم، با ثروتی ک خودم خلق کردم و از فضل وسیع خدا نخوام ک اول ب خودم بده ؟ چرا من از پول خودم برای خودم خرج نکنم؟ چرا فکر میکنم دخترا همه شون با پول کسی دیگه خواسته هاشون برآورده شده؟
الگوهای زیادی رو میبینم و ب ذهنم ثابت میکنم ک میشه خودت آرزوهای خودت رو برآورده کنی، دوستان عزیزم دختران موفق سایت رو تحسین میکنم و ازشون الگو می گیرم.
همینکه فهمیدم ایراد کارم کجاست نصف راهو رفتم، نمیدونم این حرفا از کجا اومد، مرسی ک نوشتید و باعث شدید منم ب درون خودم برم و با واقعیت افکارم روبرو بشم. ب قول شما همه در مسیر تکامل خودمون هستیم، و هر روز کمی بهتر از دیروز، هر روز بهبود شخصیت و پیدا کردن شرک و ترمزهامون، خدا کمک مون کنه ک با هدایت و حمایت خودش شرک رو پیدا و رفعش کنیم. در پناه الله شاد و ثروتمند و موفق باشید سارا جان.