پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1

آیا شما هر چند وقت یکبار درگیر مسائل تکرار شونده هستی؟
بعنوان مثال:
آیا هرچند وقت یکبار رابطه شما به مشکل می خورد و پس از کلی دردسر برای رفع آن موضوع، چند وقت بعد دوباره درگیر همان مسئله از زاویه ی دیگری می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار، درگیر آدمهایی می شوی که به شدت نیاز به توجه شما دارند و مسئولیت حل مسائل آنها به عهده ی شما می افتد؟
آیا هرچند وقت یکبار درگیر هزینه های غیر مترقبه می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار، ورشکست می شوی؟
آیا هر چند وقت یکبار بدهکار می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار شغل خود را از دست می دهی و بیکار می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار درگیر بیماری می شوی؟
این الگوی تکراری از مسائل تکرار شونده یک پیام است که می گوید:
شما درباره آن موضوع باورهای محدودکننده ای داری و آن باورها ذهن شما را به گونه ای برنامه نویسی کرده و شما را در مداری قرار داده که مرتبا از این مشکل به مشکل بعدی برخورد کنی و به این شکل درگیر چرخه ای از مسائل تکرار شونده بمانی.
به این معنا که تا زمانی ریشه ی این مسئله را نشناسی و حل نکنی، همچنان در مدار آن مشکلات می مانی و دوباره درگیر اساس آن مشکل از زاویه ی دیگری می شوی.

برای به شناخت رسیدن درباره منشأ این مسائل تکرار شونده، در این فایل استاد عباس منش سوالاتی طراحی کرده است که به عنوان قدم اول، لازم است به این سوالات فکر کنی و جواب ها را در بخش نظرات این قسمت بنویسی.

زیرا فکر کردن و پاسخ دادن به این سوالات به شما کمک می کند تا بفهمی چه فکر و چه باوری در ذهن شما در حال اجراست که مرتباط شما را درگیر این الگوهای تکرار شونده از مسائل کرده است:


سوال اول:

چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

بعنوان مثال:

  • وقتی فردی از من انتقاد می کند یا مرا مسخره می کند، به شدت عصبانی می شوم؛ا
  • وقتی شاهد برخورد نامناسب فردی با یک فرد دیگر هستم، به شدت احساساتم درگیر می شود؛
  • وقتی مجبور می شوم که تصمیم بزرگی برای زندگی ام بگیرم بسیار مضطرب و نگران می شوم؛

نکته مهم: برای درک بهتر مفهوم سوال و پاسخ دقیق تر به سوالات، اول فایل صوتی و تصویری را ببینید


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.

در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:

  • اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
  • ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛

نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام  تمرینات این دوره، این است که:

فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد  و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.

در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1
    264MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1
    13MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فهیمه پژوهنده» در این صفحه: 3
  1. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2164 روز

    بنام الله یکتای بی همتا

    سلام به استاد عزیزم و استادیار مهربان و شایسته ام

    و سلام به خودم و هرآنکس که این کامنت را خواهد خواند…

    پـــیدا کردن الگوهای تکرار شونده

    بنظر من این الگوهای تکرار شونده با تمام سادگی شون اما همچین هم ساده نیستند و خیلی هم مهم هستند. اصلاهمین الگوها و دیدن شون بهمون کلید میده کجای کار درسته یا غلطه. چون ما در یک جهان قانونمند و در سیستم منظم زندگی میکنیم.

    _ ما تمام اتفاقات زندگیمون رو با افکار و باورها و کانون توجه مون به وجود میاریم.

    _ هر آنچه در زندگی ما به وجود میاد رو خودمون خلق میکنیم نه هیچ عامل بیرونی دیگه ایی.

    _ هیچ عامل بیرونی نیست که زندگی شما رو تحت تاثیر قرار بده.

    _ واکنش های ما به اتفاقات و شرایط هم باعث میشه که اون جنس اتفاقات بیشتر یا کمتر بشه.(فارغ از اینکه اون اتفاقات جالب و دوست داشتنی هستند یا ناجالب و رنج آور)

    _ به هر آنچه که توجه میکنیم از جنس همون بیشتر و بیشتر وارد زندگی مون میشه.

    ===========================================

    این فایل امروز به عنوان نشانه ام اومد. درحالی که حالم الکی گرفته شد. اونم با یکهویی رفتن همسرم به یک سفر کاری به رامسر.

    خیلی فکر کردم الگویی پیدا کنم ولی چیزی به ذهنم نزد.

    اما فکر کنم همین که یکسری کارها خارج از میل من یا نظر من باشه حالم گرفته میشه این یکجور الگوی تکرارشونده خیلی ریز و پنهانی هست که دارم.

    میخواستم نهار درست کنم و قرار بود شب بره اما یکهو ظرف کمتر از یک ربع ماشین گرفت رفت(واووو چه صدای شرشر بارونی میاد خدایا شکرت.) بعد میخواستم بیخیال اون غذایی که میخواتم درست کنم بشم و با یک تخم مرغ برای خودم قضیه رو تموم کنم. و به این فکرمم یکم فکر کردم دیدم اینم یک چیز ریزی هست در وجود من که ریشه اش به باور لیاقت برمیگرده و حس ارزشمندی و وقتی که برای خودم و تنهایی لذت بردن خودم برمیگرده. هرچند من برای خودم یک غذای با کیفیت خوشمزه با گوشت چرخ کرده درست کردم و نوش جان کردم.

    اتفاق های دیگه اینکه تمرکزم رو با تمام سکوت و تنها بودنم برای ساعتی از دست داده بودم و نتونستم مفید کارهایی که باید رو انجام بدم.

    یک الگوی تکرارشونده قشنگ و خوب اینکه واقعا جنس دوستانم و آدم هایی که باهاشون آشنا میشم فرق کرده. دستان خداوندی که اومدن تا منو تا رسیدن به خواسته هام همراهی کنن. اومدن منو آسان کنن برای آسانی ها. دوستانی که منو به یاد خودم میارن و بهم انرژی میدن و باعث میشن بیشتر سپاسگزارتر باشم.

    خدایا شکرت برای این لحظه….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2164 روز

    بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به استاد جان جانانم

    سلام به مریم بانو شایسته و پر تلاشم

    سلام به دوستان ارزشمند و در مسیر توحیدم

    خدایا شکرت برای یک فایل جدید و دریافت آگاهی های ناب دیگه اونم بصورت هدیه و باعشق روزی من کردی.

    خدایا شکرت برای در مسیر خواسته هام منو قرار میدی و هدایت میکنی.

    خدایا شکرت برای تمام پول ها و ثروت ها و نعمت ها و زیبایی ها و خیرها و خوبی هایی که در زندگی ام سرازیر کردی و میکنی.

    خدایا شکرت برای این همه خوشحالی و شادی و عشقی که در وجودم داره منو سرشار میکنه از حس بودن.

    خدایا شکرت که دارم شکرگزاری کردن رو یاد میگیرم و درست یاد گرفتن رو یاد میگیرم و اونم بوسیله هدایت های تو.

    خدایا شکرت برای وجود تک تک دوستان ارزشمندی که در زندگی ام هستند.

    خدایا شکرت برای تمام اتفاقاتی خوب و پر از درسی که برام این روزا افتاده.

    خدایا شکرت برای به دنیا اومدن برادرزاده ام برای تولد برای زندگی برای تلاش برای حرکت.خدایا شکرت برای لپ تاپ قشنگم این خونه زیبا و صابخونه شریف و خوب مون. خدایا شکرت برای همه داده ها و نداده هایی که منو به خواسته هام نزدیکتر میکنه و باعث رشد و لذت من میشه.

    خدایا شکرت برای این آینه قدی زیبامون.

    خدایا شکرت برای پیدا کردن الگوهای تکرارشونده ایی که داره به ما راهنمایی میکنه که چه چیزی در ذهن و باورهای ما درسته یا اشتباهه.

    خدایا شکرت برای قوانین ثابت ازلی و ابدی ات.

    خدایا شکرت برای درک قوانین ات.

    خدایا شکرت برای وجود بزرگترین استاد زندگی ام که به من قوانینت رو با عشق و بی منت یاد میده.

    خدایا شکرت برای مهاجرتم برای تصمیمم برای بزرگتر شدن هام و برای تمام چالش ها و تضادهایی که منو پر از درس و تجربه میکنن تا بیشتر با خودمو و توانایی هام آشنا بشم.خدایا شکرت که منو می افزایی با وصل شدن و پیدا کردن و هم فرکانس شدن با خودت.

    پیدا کردن الگوهای تکرارشونده/ قسمت 1

    واقعا سپاسگزارم استاد جان برای تهیه این فایل زیبا، پر از آگاهی و به موقع.

    سپاسگزارم برای هدیه هایی که بی چشم داشت به ما از خودتون و وقت تون و عشق تون در اختیار مون میگذارید.

    استاد نمیدونی که چقدر سرشارترینم. اصلا اینقدر لبریزم که فقط میخواد ازم اشک چکه چکه بیفته. این حال رو شما خوب میدونین وقتی آدم وسط بدهی و اتفاقات ناخوشایند و ناخواسته قرار میگیره اما تو ابرا سیر میکنه و در درون آروم و خوشحاله یعنی چی.استاد جانم سپاسگزارم که تو خواب و بیداری همیشه همراه منی برای درک قانون. برای یادگرفتن و لذت بردن. استاد جان سپاسگزارتم و اون روز میرسه که کنارتون بایستم و با افتخار بگم منم فهیمه پژوهنده کسی که هدایت رو از شما یادگرفت، توحید رو درک کرد و یادگرفت. عملش رو توحیدی کرد و پیش رفت و پیش رفت تا رسید به شما که دیدن تون جز رویاهای دست یافتنی و نزدیک منه.استاد یک روز میرسه که میگم استاد جان من حل کردم تمام مسائلم رو و رد شدم ازشون و بزرگ شدم. استاد روزی میرسه که باعث افتخار خودمو و شما و خیلی از عزیزانم بشم. استاد اون روز نزدیکه چون من دارم همین الان حسش میکنم. استاد عزیزم نمیدونین چطور دارم بزرگ میشم. چطور دنبال یادگرفتن، چطور تشنه درک قانونم. چطور میخوام عمل کنم. چقدر خوشحالم که با تمام اتیاقم دیگه عجول نیستم و درس تکامل رعایت کردن رو تا حد خوبی فهمیدم. استاد جان فقط میخوام بگم فهیمه پژوهنده فقط یک اسم نیست یک دنیاست که به زودی اثری از خودش قراره بذاره و راهش رو به سمت خواسته هاش با عشق و برداشتن ترمزهاش ادامه بده.

    الگوهای تکرار شونده در زندگی

    وقتی یک اتفاقی تکرار میشه یک هشداره یک آلارمه این یعنی یک چیزی در مغز و ذهن تو داره تکرار میشه. یک باوری هست که داره کار میکنه.یعنی توجه توجه…یعنی توجه کن و بررسی کن اون اتفاق و الگوی تکرار شونده رو میخوای دوست داری و چی میشه که هست.

    _ ما تمام اتفاقات زندگیمون رو با افکار و باورها و کانون توجه مون به وجود میاریم.

    _ هر آنچه در زندگی ما به وجود میاد رو خودمون خلق میکنیم نه هیچ عامل بیرونی دیگه ایی.

    _ هیچ عامل بیرونی نیست که زندگی شما رو تحت تاثیر قرار بده.

    _ واکنش های ما به اتفاقات و شرایط هم باعث میشه که اون جنس اتفاقات بیشتر یا کمتر بشه.(فارغ از اینکه اون اتفاقات جالب و دوست داشتنی هستند یا ناجالب و رنج آور)

    _ به هر آنچه که توجه میکنیم از جنس همون بیشتر و بیشتر وارد زندگی مون میشه.

    _ این باورهای بنیادین ما در مغز و ذهن مون هست که هربار داره ارسال میشه و چون خیلی قوی هستند باعث یک سری اتفاقات و الگوهای تکرارشونده در زندگی مون میشن.الگوهای تکرارشونده مثل: هر چند وقت یکبار گم کردن یک چیزی، هرچند وقت یکبار بحث سنگینی با همسر یا دوستان شون دارند، هرچند وقت یکبار مریض میشن، هرچند وقت یکبار پول شون رو از دست میدن، هرچند وقت یکبار توی یک ترافیک وحشتناک گیر میکنن، هرچند وقت یکبار ماشین شون به مشکل برمیخوره.یک سری اتفاقات و شرایط برای یک سری از آدم ها تکرار میشه و اونا یواش یواش پذیرفتن که این جزئی از زندگی شون هست. مثلا پذیرفتن که دعوا شیرینی رابطه است، یا اینکه هرچند وقت یکبار کلیدمو گم میکنم یا پولم رو گم میکنم این طبیعیه آدم حواسش پرت میشه یک چیزی رو گم میکنه.مثلا اینکه هرچندوقت یکبار مریض میشم طبیعیه دیگه این بدن اینجوریه دیگه.

    ســــوال: چه الگوهای تکرارشونده ایی در زندگی تون هست؟

    همش لنگ پول بودن

    همش کمبود پول داشتن

    هرچند وقت یکبار بدهی های ناخواسته باید پرداخت کنیم.

    هرچند وقت یکبار من با مامانم بحث پیش میاد یا از کوره درمیرم اونم الکی.

    _ ســـوال: چه فکری چه باوری داره توی مغز من داره کار میکنه که این شرایط رو داره به وجود میاره؟

    تمام اتفاقات و شرایط زندگی مون رو خودمون با افکار و باورهامون ایجاد میکنیم.

    بـــاور چیــه؟ باور یک فکریه که بارها و بارها تکرار میشه. باور یک فکریه که بارها و بارها توسط خانواده و جامعه و … تکرار شده مخصوصا در سن کودکی تکرار شده و ما اونو باور کردیم و بعد توی ذهن مون شروع کردیم به تکرار کردن وتکرار کردن و تکرار کردن و بعد اتفاقاتی رو جذب میکنیم و وارد زندگیمون میکنیم که با باورهای بنیادین ما هماهنگه.

    _ یکی از راه هایی که بفهمیم مـا چـه باورهایی داریم اینــه که ببینم چـه اتفاقات مشابهی دارند تکرار میــشن در زندگی من؟

    _قدم خیلی خیلی مهم و بزرگ اینه که ما بفهمیم این الگوهای تکرارشونده در زندگی مون چیا هستند.بفهمیم که اینا وجود دارند، بفهمیم که اینا طبیعی نیست. بفهمیم که من دارم الگوها رو خلق میکنم.

    میتونه الگوهای تکرارشونده خوب باشه نشون میده شخص باورهای خوبی در اون موضوع داره. مثلا هرچند وقت یکبار برنده میشه. هرچند وقت یکبار هدیه دریافت میکنه. هرچندوقت یکبار پول پیدا میکنه.

    _ جهان اتفاقات و شرایطی رو به وجود میاره که هماهنگ باشه با باورهای من.

    * باید به این حواس مون باشه وقتی داره اتفاقات ناجالب میفته یعنی من تغییر نکردم چون من تغییر نکردم داره این اتفاقات بد به یک شکلی برای من تکرار میشه.

    _ اگر یک اتفاقی داره برای شما تکرار میشه بدون شک باورهای شما و برنامه های ذهنی شما داره اونا رو رقم میزنه.چرا برای همه این اتفاق نمی افته؟! اگر اقتصاد بده باید برای همه بد باشه. چرا بعضی ها در بهترین زمان میخرن و در بهترین زمان میفروشن.

    _ اتفاقاتی که می افته تو داری خلقش میکنی. با باورهات داری خلقش میکنی.

    ……………………………………………………………………………..

    سوال اول:

    چه شرایط و چه اتفاقاتی در زندگی شما قوی ترین احساسات رو در شما برانگیخته میکنن؟

    کجاها هست که من احساسات شدید نشون میدم.

    آره خیلی سال ها پیش من به شدت احساسم برآشفته میشد وقتی کسی ازم انتقاد میکرد یا دروغ به من میگفتن.اما هر چی فکر میکنم نه جدیدا انتقادی شنیدم نه احساس کردم به من دروغی گفته شده یا اگر هم کسی دروغ گفته بهم اومده گفته فلان اتفاق رو الکی تعریف کردم.

    ولی فـکر کنم همین الگو رو الان فقط روی مامانم دارم،چند روز پیش که خونشون مهمان بودم سر یک حرف الکی گارد گرفتم و داشتم از کوره در میرفتم.همونجا متوجه شدم اصلا نمیتونم این تذکرها یا صحبت های مخالف با نظر خودمو از مامانم بشنوم(یکجورایی مربوط به پوشش و نوع لباس پوشیدن من بود)

    . تعریف شنیدن منو خیلی اذیت میکنه در درون(میدونم مربوط به کمبود عزت نفس و لیاقتم باید باشه.)

    . من قبلا این بی عدالتی دیدن خیلی رو مخم بود الان اصلا احساسم برنگیخته نمیشه حتی یک گدا با یک سر و وضع بد و به شدت آزاردهنده ایی رو ببینم خیلی بلند ذهنم میگه هرکسی هرجایی هست جای درستشه.یا من نمیدونم اون چه باورهایی داره که زندگی و وضعش اینه. یا میگم ثروتمند شدن باشکوهه و از فقر بیزار میشم و قوی میشم تا پولدار بشم و اهرم رنجم رو در مورد پولدار شدن تقویت کنه تا اینکه احساس ترحم و دلسوزی رو در من زیاد کنه.

    . وقتی کسی حرف منو اشتباه بفهمه و برداشت اشتباه بکنه و من با تمام تلاش براش توضیح میدم و بازم حرف خودشو و برداشت خودشو داره از کوره یکم در میرفتم. البته الان خیلی کمتر شده

    . قبلا وقتی مهمون یکهویی میومد خیلی بهم میرختم و به شدت جدی میشدم تا سریع کارا رو انجام بدم و تو دلمم فکر کنم غر میزدم چه وقت اومدنه و …اما الان خداروشکر شده وسط جارو کردن و آشپزخونه بهم ریخته خاله ام اومده و من کاملا ریلکس بودم که واقعا خودم تعجب کردم چقدر تغییر کردما.(خیلی به خودم سخت میگرفتم خدایی)

    . در مورد خانواده ام حرف نامربوط زده میشده قاطی میکردم.یکجورایی متعصب بودم روی پدر و مادر و داداش هام. الان اصلا خیلی آروم ترم اگر حرفی بشه زودی نمیرم تو حالت دفاعی(البته خیلی وقته که اصلا همچین موردی پیش نیومده یادم نیست اخرین بار کی بود.)

    . وقتی متوجه میشدم همسرم بدون اینکه به من بگه خونه مامانش میرفت یا تماس میگرفت خیلی ناراحت میشدم. چون احساس میکردم از من پنهان میکنه یا پا روی خط قرمز من گذاشته و با من صادق و رو راست نیست و اون اوایل ازدواج مون چندباری به شدت ناراحت شدم اما چندسالیه که این احساس رو اصلا تجربه نکردم و در این سال ها که دیگه ما شهر دیگه ایی هستیم شده بعد چند روز میگذره میگه مامان زنگ زد یا من زنگ زدم.برام دیگه مهم نیست. قبلا خیلی دوست داشتم همینطور که من چیز پنهانی ندارم و جلوی خودش زنگ میزنم یا قبلا اکثر مواقع با خودش خونه پدر ومادرم میرفتم اونم اینطور رفتار کنه. چون این کار رو صداقت میدونستم پنهان نکردن میدونستم. اینکه مادرشوهرم زمان هایی تماس میگرفتن یا فکر کنم هنوزم همینطور هستن که همسرم بیرون از خونس یا سرکاره حس میکنم میخواد حرف هایی بزنه که من نشنوم یا اصلا میخواد من ندونم که به پسرش زنگ میزنه. حالا ایشون اگر همچین اخلاق هایی هم داشته باشن به هر دلیل و باوری که دارند و به من ربطی نداره من چیزی که در خودم خیلی وقت پیش پیدا کردم و ریشه یابی کردم چه باوریه که من اینقدر به این موضوع حساسم و صرفا سرِ صداقت و روراستی نیست. آخه چرا همسرم که زنگ نمیزنه مامانش زنگ میزنه هم راحت نیستم و بیشتر هم زمانی تماس میگیرن که سرکار باشن. (بماند برای یکسری دیدگاه های خودشون همچین رفتاری رو دارند) متوجه شدم من از کودکی خیلی از مامانم شنیدم که بابام یواشکی میرفته خونه مادربزرگم و براشون گوشت و مرغ میبرده.پدر من بچه و پسر بزرگ خانواده است و اتفاقا دیدم شوهر منم پسر بزرگ خانواده است. بعد تو ذهنم ربط داده بودم به باورها و حرف هایی که خیلی از مامانم شنیده بودم ازاینکه اینا پسرشون رو میخوان برای اینکه خرج کنن. بابات برای ما نداره ولی از همسایه ها شنیده بوده رفته اونجا فلا چیز رو خریده یا برای کار عموهام فلان مبلغ رو چک داده بعد چندماه مامانم متوجه میشده.اینکه از عروس شون یک چیزهایی رو پنهان میکنن.باور اینکه پسر بزرگ ازش توقع دارند. باور اینکه بابات بلد نیست بهشون بگه نه ولی به خانواده اش همش میگه ندارم ندارم. باور اینکه بابات رو راست نیست نمیگه حقوقش چقدره.بعد میخوایم چیزی بخریم هنوز اول ماهه میگه ندارم.خلاصه وقتی حرف هایی که خیلی از مامانم شنیده بودم یا رفتارهایی که از پدر و مادرم با هم دیده بودم یکجورایی ریشه این رفتار و ناراحتی من بود. اینکه من صداقت و روراستی خیلی الویت و ملاک اصلی من در ازدواجم بود شاید از اینجا نشآت گرفته. حالا من عروس خانواده ایی هستم که از مادرشوهرمم خیلی دیدم با پدرشوهرم کاملا روراست نیست یعنی بهتره بگم من روراست نبودن هاشون رو دیدم حالا به هر دلیل و شرایطی. چرا باید اینا ببینم چرا باید ایشون اکثر مواقع زمان هایی زنگ بزنن که همسرم خونه نیست و اصلا یادم نمیاد آخر هفته زنگ بزنن تا همه با هم حال و احوال کنیم. چرا…اینا کار جهانه که باورهای منو به من ثابت کنه. خداروشکر من سعی کردم هیچ وقت شبیه خانواده ام نباشم با اینکه خیلی دوست شون دارم و با اینکه خیلی از رفتارهاشون رو آگاهانه قبول نداشتم و انجام ندادم اما اینو خوب متوجه شدم اتفاقا اون چیزهایی که من ازشون الگو نگرفتم و فکر میکنم اصلا شبیه اونا عمل نمیکنم جز باورهای ریز در لابلای رفتارها و توجیه های منه.همین فکر کردن به مثال اینکه چرا حساسم به تماس ها و ارتباط بین همسرم با مادرش متوجه این باور ریز شدم و خداروشکر چندماهه که فهمیدم و دیگه حساسیتی ندارم یا بهتره بگم رنگ سفیدی که روی اون باور محدودکننده و ترمز زدم بهتر شده و منو آسان تر کرده.

    جالبه همین امروز مادرشوهرم خودشون تماس گرفتن و متوجه شدن من برگشتم تهران و گفتن میخواستن منو خونشون دعوت کنن.(خیلی خیلی کم پیش میاد ایشون به من زنگ بزنن)

    . احساس طردشدگی و برانگیختن احساسم زمانی که چندباری مشهد رفتیم و اصلا توسط آشنایان مورد استقبال قرار نگرفتیم تا همو ببینیم یا دعوت مون کنن.(البته من همون یکی دو روز ناراحت شدم چون دلم براشون تنگ شده بود و چون اصلا انتظار نداشتم همچین بی توجهی رو یا اینکه وقتی هرکسی خونه ما یا اینجا سفر اومدن خیلی هواشون رو داشتیم که اینم متوجه شدم توقعم رو از آدما بردارم و همه مثل من فکر نمیکنن عمل نمیکنن، هرکسی الویت اول خودشه ما ولی خیلی زیادی الویت مون مهمون ها بودو … و بدونم هرکسی هرجایی هست جای درستشه و شاید مدارهامون با هم متفاوت شده پس به زور و با توقع اتفاقی رو نخوام که بیفته و اصلا ناراحتی که نداره تازه جای خوشحالی هم داره و هم جای یادگرفتن درس هاست. درس از تضادهایی که بهش برخورد کردیم در روابط مون با اقوام و آشنایان.

    . یادم افتاد من چندین سال پیش هر چند ماه یکبار یک چیزی گم میکردم اغلب هم عینک آفتابی هامو. یکبار تو کوه در یکی از اردوهای ددانشگاه جا گذاشتم و گم شد. یکبار عینکم توی رودخونه افتاد آب به سرعت بردش. یکبار ساعت مچی گم کردم.خلاصه در همین حد چیزهایی که یادمه گم میکردم ولی الان میتونم بگم چیزی گم نکردم چند ساله و این عینک رو باید بگم که چند هفته پیش فقط دسته عینکم شکسته ولی گم نشده.(فکر کنم باید روی باور لیاقتم اساسی تر کار کنم اگر حدسم درست باشه مربوط به اون بخش عزت نفس من میشه )

    .الگوهای تکرار شونده خوب

    . هر چند وقت یکبار یک سفر میرمو میتونم بگم تعداد سفرهام چندبرابر شده.(اونم تاثیر دیدن سفرهای شماست و اسان شدن من برای کسب تجربه و لذت بردنه.)

    . هرچند وقت یکبار دوستان جدید و ناب و هم فرکانسی تر رو میبینم و ملاقات میکنم و باهاشون بیشتر اشنا میشم.

    . هر چند وقت یکبار به لباس ها و کفش هام اضافه میشه.(قبلا سرعتش اینقدر نبود فکر میکنم الان بیشتر و راحت تر شده)

    . هر چند وقت یکبار احساس ناب شکرگزاری از خدا رو با تمام قلبم احساس میکنم مثل امروز و دیروز

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2164 روز

    سلام مهناز قشنگم

    باز هم سپاسگزارم که برام نوشتی،ممنونم ازت که اینقدر قشنگ داری روی خودت کار میکنی و ردپاهاتو میبینم.واقعا تحسین ات میکنم برای تلاش هات.

    دقیقا همینه ما اینجا هستیم تا آگاهانه افکار و باورهامون رو هم جهت کنیم جوری که چیزها، اتفاقات، شرایط، آدم هایی رو خلق کنیم که میخوایم. اینجا هستیم تا یادبگیریم چطور این کار رو انجام بدیم. اینجا هستیم تا ذهن مون رو شخم بزنیم و خودمون رو بهتر بشناسیم و علف های هرز یا همون باورهای محدودکننده رو از ریش بکشیم بیرون تا بذر باورهای قدرتمندکننده و توحیدی در ذهن مون بهتر و درست تر رشد کنه…

    همه چی باوره…

    باور، باور، باور

    و پیدا کردن الگوهای تکرار شونده بهمون کمک میکنه تا بهتر باورهای ذهن مون رو بشناسیم. و هر چه خودشناسی مون بیشتر بشه بهتر به باورهامون مسلط میشیم.من که اول راهــم و ایمان دارم که خداوند منو خالق زندگی و شرایط زندگی خودم خلق کرده.

    ممنونم که هستی عزیزم واقعا سپاسگزارتم.

    و اینم از باورهایی که من چندوقته روش کار کردم هستم که تو و یکی از دوستان قشنگ دیگه ام که اینجا یکهو منو با حضورتون سورپرایز میکنید.واقعا سپاسگزار خداوند وهاب و مهربانم بخاطر این قوانین ثابت و بدون تغییری که بر روی جهان گذاشته.

    سپاس دوست قشنگم

    ارادتمندت فهیمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: