پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1

آیا شما هر چند وقت یکبار درگیر مسائل تکرار شونده هستی؟
بعنوان مثال:
آیا هرچند وقت یکبار رابطه شما به مشکل می خورد و پس از کلی دردسر برای رفع آن موضوع، چند وقت بعد دوباره درگیر همان مسئله از زاویه ی دیگری می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار، درگیر آدمهایی می شوی که به شدت نیاز به توجه شما دارند و مسئولیت حل مسائل آنها به عهده ی شما می افتد؟
آیا هرچند وقت یکبار درگیر هزینه های غیر مترقبه می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار، ورشکست می شوی؟
آیا هر چند وقت یکبار بدهکار می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار شغل خود را از دست می دهی و بیکار می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار درگیر بیماری می شوی؟
این الگوی تکراری از مسائل تکرار شونده یک پیام است که می گوید:
شما درباره آن موضوع باورهای محدودکننده ای داری و آن باورها ذهن شما را به گونه ای برنامه نویسی کرده و شما را در مداری قرار داده که مرتبا از این مشکل به مشکل بعدی برخورد کنی و به این شکل درگیر چرخه ای از مسائل تکرار شونده بمانی.
به این معنا که تا زمانی ریشه ی این مسئله را نشناسی و حل نکنی، همچنان در مدار آن مشکلات می مانی و دوباره درگیر اساس آن مشکل از زاویه ی دیگری می شوی.

برای به شناخت رسیدن درباره منشأ این مسائل تکرار شونده، در این فایل استاد عباس منش سوالاتی طراحی کرده است که به عنوان قدم اول، لازم است به این سوالات فکر کنی و جواب ها را در بخش نظرات این قسمت بنویسی.

زیرا فکر کردن و پاسخ دادن به این سوالات به شما کمک می کند تا بفهمی چه فکر و چه باوری در ذهن شما در حال اجراست که مرتباط شما را درگیر این الگوهای تکرار شونده از مسائل کرده است:


سوال اول:

چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

بعنوان مثال:

  • وقتی فردی از من انتقاد می کند یا مرا مسخره می کند، به شدت عصبانی می شوم؛ا
  • وقتی شاهد برخورد نامناسب فردی با یک فرد دیگر هستم، به شدت احساساتم درگیر می شود؛
  • وقتی مجبور می شوم که تصمیم بزرگی برای زندگی ام بگیرم بسیار مضطرب و نگران می شوم؛

نکته مهم: برای درک بهتر مفهوم سوال و پاسخ دقیق تر به سوالات، اول فایل صوتی و تصویری را ببینید


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.

در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:

  • اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
  • ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛

نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام  تمرینات این دوره، این است که:

فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد  و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.

در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1
    264MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1
    13MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمانه جان صوفی» در این صفحه: 5
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    به نام خداوند مهربان و هدایتگرم.

    سلام به همه ی عزیزانم.

    سلام به استاد عزیزِ دلم و مریم جان قشنگم.

    خیلی خوشحال شدم فایل جدید اومده.

    استاد جانم تحسینتون میکنم برای رعایت دوره قانون سلامتی که باعث شده این اندام زیبا، و پوست خوب و شفاف رو خلق کنین برای خودتون.

    امروز با خودم صحبت کردم که دوره سلامتی رو متعهدانه تر ادامه بدم، چون یه سری شیطنت داشتم این اواخر و البته که باعث شد بعضی نتایج خوبم مثلِ قطعِ حساسیتم برگرده…

    برام لازم بود که ببینم نتایج تا زمانیکه خوب کار کنم روی خودم وجود دارن، و وقتی ضعیف میشه کار کردن روی خود، نتایج هم ضعیف و ضعیف تر میشه…

    این یادآوری برای من لازم و ضروری بود.

    جالبه که دقیقا امروز که استارت مجدد زدم (خدا رو شکر که به موقع به خودم اومدم و خدا هدایتم کرد)، فایل آرامش در پرتو آگاهی 5 رو بدون اطلاع از محتویات فایل، گوش دادم …

    استاد جان، چقدر پرانرژی و زیبا هستن فایلهای آرامش در پرتو آگاهی.

    بی نهایت سپاس گزارتونم تا همیشه.

    دیروز یه مورد شدید به وجود اومد که نیاز به کنترل ذهن شدید داشت…

    خدا رو شکر عالی از پسش براومدم.

    بسیار خوشحالم و سپاس گزار شما و فایلهاتونم بابت تغییراتی که در من ایجاد شده به واسطه ی کار کردن روی خودم.

    این فایل رو دانلود کردم ولی هنوز گوش ندادم، اما اومدم ابراز سپاس گزاری کنم از شما و فایلهای ارزشمندتون.

    هر چقدر از ارزشمندی فایل های هدیه و دانلودی بگم کمه…

    با اطمینان و باور میگم که دقیقا شروع کار روی خود باید با فایلهای رایگان دانلودی و هدیه ی سایت باشه.

    انقدر تکرار و تکرار شه که درک بهتر شه، هیچ عجله ای نیست، هر وقت آماده شیم هدایت میشیم به محصولات. شک ندارم.

    این روزها دارم شدیدا عشق و عاشقی میکنم با خدا و محبت هاش و مهربونی هاش و هدایت هاش.

    خدایا دوستت دارم

    خدا رو شکر برای همه چیز

    خدا رو شکر برای همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    سلام

    قلبم پَر کشید به سمتت زهرا جانم.

    داره آیه 35 سوره ی زیبای نور پخش میشه.

    برای تو هست

    برای من هست

    برای هر کسی که تو این فرکانس حضور داره هست…

    چقدر قشنگه خدا…

    نور سماوات و الارض…

    در مورد پروفایل کاملا تحسینت میکنم برای این باور عالی.

    دقیقا وقتی خواستم پروفایل بذارم تا اینکه موفق شم زمان برد، اما شد، اینکه یه روزی با اسم و فامیل خودم کامنت نوشتم، با عکس خودم فعال تو سایت کاملا حرکتِ عزت نفسی محسوب میشه.

    خوشحالم که انجامش دادم…

    یادمه یه فایلی استاد گفتن خودتون باشین، راحت باشین و با اسم حقیقی تون بیان، این شجاعت میخواد…

    الان دارم فکر میکنم اولش چی سخت بوده که با اسم فارسی و کامل خودم نبودم؟ عکس خودمو نذاشتم؟

    همینکار رو برای اینستاگرام راحت تر انجام میدیم تا اینجا، چرا؟

    مهم نیست، کلا هر چی شبکه اجتماعی و پیام رسان خارجی و داخلی داشتم پاکسازی کامل شدن تو موبایلم. تلگرام آخرین عضو این خانواده بود که حذف کرده بودمش اونم چند روز پیش دیلیت اکانت کردم فرستادمش بره در پناه خدا باشه.

    الان پاکِ پاکم از اعتیاد شبکه های مجازی و پیام رسان هاش…

    چند روز پیش یکی از اقوام میخواست لوکیشن بفرسته گفتم هیچی ندارم، گفت چرا، گفتم دوستشون ندارم…

    در مورد حرف مردم نوشتی به عنوان پاشنه آشیل…

    بله، منم ترس از قضاوت دارم.

    اینکه مطلوب و محبوب جلوه نکنم…

    نکن خب، چی میشه مثلاً؟

    هیچی

    ولی تا حالا درک کنم این هیچی رو زمان میبره، روند تکاملی ام رو باید طی کنم تا خوب شیر فهم شم کار و زندگی خودتو جلو ببر انقدر به نظر و حرف دیگران اهمیت نده…

    زهرا جانم، امروز پاسخ رسید دستم که دلیل ناملایمات این اواخر که داشت میزد به همه چیز و آلوده شون می‌کرد مبحثِ عزت نفس هست…

    همین ترس از قضاوت و نظر مردم هم تو دل همین عزت نفسه.

    استاد بارها گفتن اول هر چیزی عزت نفس بعد چیزهای دیگه…

    من درک نکردم

    الان که داره آسیب میزنه به نتایج دیگه ام، تازه دوزاریم افتاده که کجای کاری سمانه جون…

    داری از عزت نفس، ضربه میبینی…

    ماچ به روی ماهت زهرا جان.

    در آغوش خدا باشی همیشه عزیزم.

    خدایا سپاس گزارم ازت برای زیبایی هایی که میاری جلوی چشم هام و در مسیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    سلام به همه ی نازنیانِ سایت توحیدی مون.

    سلام زهرای عزیزم.

    نمیدونم چرا یا چطوری اینطوری شده ولی خیلی خیلی دوستت دارم، به طوریکه دلم برات تنگ میشه.

    وقتی کامنتی نمینویسی کاملا بیشتر حس میکنم دلم برات تنگ شده.

    الان به یادت افتادم، اومدم روی دیدگاه هات برای فایلهای دانلودی.

    و دیدم چه جالب، آخرین کامنتت برای خود من بوده و دیدم چی بهتر از این، همینجا مینویسم:

    ممنونم که تو تکاپوی روزانه ات برای من این پاسخ رو نوشتی.

    اون موقع چیزی نداشتم از قلبم که بنویسم برات، الان دارم.

    چند روز پیش از طریق ایمیل، کامنتت رو روی جلسه اول کشف قوانین زندگی دیدم و خوندم.

    من هنوز دوره رو شروع نکردم، اما کشیده شدم که اون کامنت رو بخونم…

    از خلق هات نوشته بودی…

    چقدر شفاف و خالص نوشته بودی.

    برات لحظه های سراسر آرامش رو آرزو میکنم.

    زندگی هامون فراز و فرود داره از لحاظ های متفاوت چون در راه رشدیم و صد البته جای کار زیاد داریم برای درک و فهم اینکه چه فرکانس هایی داریم می‌فرستیم و چه بازخوردهایی میگیریم.

    برای تو زهرا جان، و دختر نازنینت فاطمه جان از خدا میخوام لحظه به لحظه فرکانس هاتون به هم نزدیک شه با درک و فهمِ خودتون، با عشق و آسانی.

    دیروز با یکی از دوستام صحبت میکردم، اونم در مسیر رشد بود و به تضادهای مذهبی برخورده بود…

    یادِ خودم افتادم، یادِ شما افتادم، یاد آقای رضا احمدی افتادم و یاد هر کس دیگه ای که به واسطه سالها آموزش با باورهای معیوب از اصلِ دین فاصله گرفتیم و به فرع چسبیدیم…

    و بعدش هم خوشحال شدم که خدا نور خودش رو در اختیارمون گذاشت و ما رو وارد مسیر رشد و آگاهی کرد…

    دوستم حرف قشنگی زد:

    گفت میخوام تجربه کنم، خودم بفهمم، اگه عبادتی میکنم یا هر کاری که گفته شده خدا پسندانه است تو تربیت گذشته مون، خودم بفهمم که خوبه، درسته، مفیده و …

    از خدا صحبت کردم باهاش:

    که این خدای جدیدی که خودم به واسطه آشنایی با استاد و آموزش هاشون کم کم پیداش کردم خیلی عشقه، عشقققق…

    بگیر نگیر نداره برام مثل خدای قبلی که با باورهای مذهبی گذشته ام درست شده بود…

    خدای قبلی کجا و خدایی که هر لحظه خودم دارم کشفش میکنم، پیداش میکنم، باهاش رفاقت میکنم، باهام رفاقت داره، عاشق هم هستیم کجا…

    خلاصه که کیف میکنم میبینم و میشنوم آدمها دنبال کشف هستن، خودشون، دیگه ربات نیستیم، چشم و گوش بسته نیستیم، داریم تلاش می‌کنیم…

    یه چیزی میخوام بگم، دوست دارم اینجا به تو بگم اول، البته که بقیه دوستان هم میخونن لاجرم :)))

    من تجربیات جدیدی دارم میکنم، میخوام با خودم روبه رو شم ببینم چی به چیه؟

    قبل عید موهای بُلند و مشکیِ خالص و طبیعیم رو برای تنوع و به دلیل انتخابِ شخصِ خودم هایلایت کردم.

    من علاقه مند و پیگیر رنگ مو نیستم به خاطر آسیبی که به موها میزنه مواد…

    به دلیل تنوع و تجربه، تست کردم، خدا رو شکر.

    مرحله بعد موهامو خیلی کوتاه کردم.

    مرحله بعد جلوی موهامو کوتاه‌تر کردم، که پسرونه تر شد.

    مرحله بعد ناخن هامو ژِلیش کردم.

    من لاک نمیزدم به دلیل باورهای مذهبیم که داشتم، اما کم کم لاک زدم تا رسیدم به ژلیش…

    قبلا فکر میکردم لاک اونم با رنگ های جیغ ناپسنده، من نمیزدم…

    اما الان رنگ های پاستیلی و تابستونی زدم روی ناخن های قشنگم: آبی، سبز، صورتی، بنفش، زرد.

    من عاشق رنگی رنگی هستم تو همه چیز، هر بار رنگهای ناخنامو میبینم دلم ضعف میره از قشنگیشون.

    یه مرحله هم دست زدن و نوازشِ سگ های نازنینم بود.

    یه مرحله غذا دادن به سگ های نازنینم بود.

    یه مرحله نوازشِ گربه جان بود.

    (به دلایل باورهای مذهبی به سگ و گربه دست نمیزدم.)

    و …

    مرحله بعد دیشب یه تصمیمی گرفتم که تجربه کنم:

    با همسرم که فایلهای استاد رو می‌شنیدیم و میدیدیم قبلا، زمانی بود که استاد موهاشون رو زدن و کچل کردن و با عشق گفتن چقدر خوبه و چقدر حسشون خوبه…

    همسر من موهاشون در قسمت جلو کمه، ایشون هم بعد از بارها که گفته بود میخواد کچل کنه یه روز اینکار رو کرد…

    اولش شوکه شدم اونطوری دیدمش، اما به مرور زمان همراهش شدم و الان مدتیه خودم موهاشو با ماشین میزنم و عجب تجربه ی جذابی هم هست برام.

    خلاصه بعد از کوتاهی موهام به کوتاهی و سبکِ پسرونه که خیلی هم عالی بود هم به خاطر شستشوی راحت در حمام، هم فصل گرما، این آرزو در من شکل گرفت یه بار با ماشین بزنم …

    پریشب موهای همسرم رو با ماشین زدم، با شونه ای کوتاه‌تر از همیشه به خواسته ی خودشون و حس کردم چه لذتی میبره از این خلوتی و خنکیِ مو روی سر با این حجم کم…

    دیشب تصمیم گرفتم منم موهامو با ماشین بزنم، کوتاهِ کوتاهِ کوتاهِ کوتاه…

    ایشون برام زد موهامو…

    چند تا دلیل دارم برای خودم که میگم بهت:

    راحتی در فصل گرما، شستشوی راحت تر، تقویتِ موهام تا رشد بهتری داشته باشن، تجربه ی جدید برای اولین بار تو عمرم، ببینم نظر مردم روم تاثیر میذاره نمیذاره مهمه مهم نیست؟ و …

    و الان یهو به چی رسیدم؟

    واسه ابروهام برم آرایشگاه…

    یهو یاد موهام افتادم…

    اوه اوه اینطوری میری ارایشگاه؟

    کله ی مبارکِ قشنگم عینِ کیوی شده:)))

    عاشقتم کیوی جانم(ایموجی چشمهای قلبی قلبی)

    یهو دوزاریم افتاد تو آزمون‌ِ عزت نفس وارد شدم:

    آرایشگاه که روسریتو برمیداری، برات مهمه اونجا واکنش آدما چیه؟

    اونم محیطی که اکثریت میان تا به معیارهای اکثریت زیباتر شن به واسطه رنگ مو، ناخن و …

    اول گفتم روسریمو بر نمیدارم، کار ابرو که نیازی به سَر نداره…

    بعد دوباره دوزاریم افتاد:

    بها

    بها

    بها

    قربانی کردن

    قربانی کردن…

    حاضری واسه تقویت عزت نفست تا کجا بری سمانه؟

    آماده ای؟

    امروز پلنم رو میریزم، خانم آرایشگرم باشه امروز، با کله میرم سالن…

    میخوام روبه رو شم با خودم…

    آخ جون بها دادن در راهِ هدف…

    ترس=نجوای شیطان

    همونجا موهامو کوتاه کردم و خانم کوتاهیِ مو هم همونجاست، اونم منو خواهد دید با سبکِ جدیدم…

    وقتی خدا هدایتم میکنه، وقتی یادِ جسارت و شجاعت استاد و مریم جون و بهایی که پرداخت میکنن برای اهدافشون میوفتم، باعث میشه دلم قرص تر شه و برم توی دلِ ترس و تردیدهام …

    بعدشم با این کله ی نازنین جمعه دعوتیم خونه ی مادرم…

    بعدشم هفته بعد منزل مادر شوهرِ عزیزم…

    خلاصه که تصمیم به انجام یک کار مرحله ی اوله.

    حضور در جمع مرحله ی دومه.

    راضی ام از این چالشِ تپل مپلِ خفنِ هیجان انگیز…

    بعدا میام میگم بهت چی شد، چطوری جلو رفت…

    نمیدونم آماده اش هستم یا نه، اما مطمئنم خدا بهم میگه چیکار کنم…

    یادِ تکلیف آگهی بازرگانی اسناد در دوره عزت نفس افتادم، اونم به شدت نفس گیره اما انجامش آدمو عوض میکنه…

    اون تمرین رو من جلوی مادر، خواهر، همسرم عملیاتی کردم.

    میدونم باید جای غریبه باشه، تا شاخِ غول شکسته شه.

    یکی از جاهایی که باید انجامش بدم، خونه مادر شوهرمه…

    اونجا مقاومت دارم هنوز، گاهی رودربایستی دارم هنوز، گاهی نقاب میزنم هنوز، چون میخوام خوب و عزیز و گوگولی باشم…

    این تمرینِ خودم هم کم نداره استاد جان از آگهی بازرگانیِ شما.

    فشارش بالاست اما من از پَسِش برمی‌آمد.

    چون احتیاج دارم عزت نفسم رو تقویت کنم.

    چطوری سمانه جون؟

    با عمل

    موفق باشی عشقم.

    خودم که با خودم در صلح باشم، جهان با من در صلحه.

    خودم حال کنم با خودم و مهربون باشم با خودم و خودم دوست داشته باشم خودمو، انتقاد و سرزنش و تحقیر نکنم خودمو، جهان هم بهم احترام میذاره.

    زهرا جانم جالبه که تصمیمِ جدیدم در راستای این قسمت از پیامته:

    خودمون‌ بودن و توجه نکردن به نظرات و قضاوت‌های مردم و کار رو برای خوشایند اون‌ها انجام ندادن همون اخلاصه که می‌گن اگه چهل روز با اخلاص کامل رفتار کنی، حکمت از قلبت بر زبانت جاری می‌شه و ما نمونه‌هاش رو توی این سایت می‌بینیم.

    استاد یه حرف قشنگی زدن که گوش دادم:

    سعی کنین زیاد تصمیم بگیرین تو زندگی، چه درست چه غلط عالیه، باعث جلو رفتن میشه حتی تصمیمات غلط باعث میشه بفهمیم چی درسته چی غلط، عضله تصمیم گیری رو باید تقویت کرد.

    خدایا شکرت برای تجربه های جذابم، خدایا شکرت برای موهای خیلی کوتاه و راحتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    کامنت دومم در ادامه ی کامنتِ صبح:

    سلام به همه ی عزیزانم در سایت توحیدیِ tasvirkhani.com

    زهرا جانم اومدم با یه خلقِ دیگه توسطِ خودم

    اول بگم که خیلی به خودم افتخار میکنم.

    باید کار کنم روی افکار و باورهام که:

    نتیجه، کوچک و بزرگ نداره، باید سپاس گزار بود بابتش که بیشتر شه.

    سپاس گزارم از خدا برای آزمونِ عزت نفسی که گذاشت سر راهم امروز.

    قبل از آرایشگاه روی چند تا باور کار کردم:

    اهمیتی نداره نظر دیگران در موردِ ظاهر تو چیه.

    بعضیا با تو هم مدار، هم سلیقه هستن.

    بعضیا با تو غیر هم مدار، نا هم سلیقه هستن.

    انتخابِ تو چیه؟

    سبکِ خودمو زندگی کنم.

    واقعا مهم نیست نظر دیگران در مورد ظاهر من چیه.

    مهم اینه خودم حالم با خودم و تغییراتم خوش باشه، والسلام…

    فکر میکنی چی شد؟

    من فکرم عوض شد، جهان برای من عوض شد…

    یه سوال خیلی ساده دیدم، گفتم برای تجربه موهامو کوتاه کردم و تمام…

    اما یه درسِ بزرگ گرفتم و دیدم به چشم…

    آدمها اصلا براشون مهم نیست تو چطوری هستی یا چه تغییراتی کردی.

    تهِ تهش چند دقیقه و بعد تموم…

    حالا منم که میخوام به نظر اونا قدرت بدم یا نه؟

    وقتی تو ذهن و فکرم قدرت رو گرفتم ازشون، اتفاقا نه تنها خجالت نکشیدم از موهای کوتاهم، بلکه حس کردم شیطون تر شدم، اکتیوتر شدم، شادتر شدم…

    این مو نباید برای من باعثِ غرور یا منم منم بشه…

    چون بلنده!

    چون پر پشته!

    خب که چی، خدا داده، یه لحظه هم میتونه بگیره هر چی که بهش وابسته ام یا چسبیدم رو…

    خودم وابستگی رو بُریدم…

    به موهام شاید وابسته نبودم، از قصد خواستم چالش بدم به خودم که ببینم طاقت دارم رفتارهای دیگرانو در برابر تغییرِ غیرِ متعارفمو؟؟

    خانمها موهاشون بلند میکنن گاهی به منطور زیباتر دیده شدن…

    من رفتم تو دلِ این نقطه ی امن…

    خدایا مرسی.

    چقدر بعضی وقتها الکی چیزهایی تو ذهنم بزرگ شدن که اصلا بزرگ و ترسناک نبودن…

    تمرین خوبه

    تمرین بهم یاد میده

    ترس دارم از خیلی چیزها

    اما با همین تمرین ها میرم توی دلِ ترس هام…

    با تمرین، عزت نفسم تقویت میکنم.

    خدایا میدونستم چالشه، میدونستم آزمون عزت نفسه، میدونستم هدایتِ تو بود، میدونستم میخوای یه پله مدارم رو بالا ببری، مطمئن بودم خودتم کمکم میکنی انجامش بدم، امروز باز هم بهم ثابت شد که میشه سمانه، صبور باش، تمرین کن، قدم به قدم با همه ی ترس هات چشم تو چشم میشی و عبور میکنی ازشون…

    میدونم یه روز میام کامنت میذارم میگم تمرینِ آگهی بازرگانی رو انجام دادم، با عشق و افتخار مینویسم برای خودم و شما.

    یه زمانی به چشم و در عمل دیدم مریم جون به عنوان یه خانم، موهاش کوتاهه و کوتاه نگهشون میداره، کاری به قضاوت دیگران نداره در مورد مدل و سبک موهاش، زندگیشو میکنه، رشد میکنه، بهتر و بهتر میشه، بزرگتر میشه…

    اینه که الان الگوی من هست توی خروج از نقطه ی امن…

    مقابله با ترس ها…

    سَرِ قضیه ی موهام، مریم جون دائم تو ذهنم بود، وقتی ایشون تونسته منم میتونم، و شُد…

    یه دلیل مهم دیگه هم داشتم برای ماشین کردن موهام:

    با اینکه پشت موهام کوتاه بود پسرونه، جلوی موهام چتری هام بلند بودن و فرق به راست و چپ شدنشون و حالت گرفتنشون کمی از آرامش و راحتیم رو میگرفت، اینم دلیل روی دلیلای دیگه ام که برو دنبال راحتیِ خودت، ساده تر و راحت تر و شیرین تر …

    زهرا جاااانم، از قلبم میخوام هر وقت میخونی این پیامو تو قلبت کلی نور و روشنی و شادی و سلامتی و آرامش بوده باشه، بعدشم بیشتز شه هر لحظه.

    خدا مرسی ماشین کردنِ موهامو تجربه کردم، باحال بود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    سلام سعیده جانِ نازنینم.

    ازت ممنونم برای کامنت های زیبایی که نوشتی، هم این کامنت هم کامنتهای بالایی.

    به ترتیب خوندم و رسیدم به اینجا…

    یادمه کامنتی که برای سید علی نوشته بودی رو همون زمان، خونده بودم.

    و برام جالب بود، چون حس تشابه کردم با خودت.

    اینکه گاهی منم به کامنتهای بچه ها حسادت میکنم.

    اینکه گاهی دستم به نوشتن و تحسینشون نمیره.

    بلافاصله یادِ صحبت استاد میوفتم:

    درمانِ حسادت، تحسین کردنه.

    بعد از یه مدت تحسین کردن تبدیل میشه به یکی از ویژگی های شخصیتیِ آدم و این عالیه.

    اینکه قبلا چی بودم، چی فکر میکردم، با الانم مقداری تفاوت حاصل شده.

    بهتر شدم و این شایسته ی تقدیره.

    بی نهایت سپاس گزار خدا هستم واسه جایی که الان هستم.

    خیلی بانمک نوشتی، که بعضیا عطسه کنن هم 300 تا لایک میگیرن.

    خیلی جالبه اتفاقا امروز هدایتی، فایل گفتگو با دوستان سید علی و عادله جان و شکیبا جان رو گوش دادم، بعد هدایت شدم اینجا.

    من عاشقِ نشونه هام.

    مثلا دیروز هدایت شدم به سپاس گزاری، از شنیدن فایلی از استاد که فحواش شکر گزاری بود تا …

    امروز هم مامانم گفت سمانه روزی 1000 بار خدارو شکر کن، میدونم شکر میکنی، بازم شکر کن، به اندازه ی تک تک برگهای درختان جهان (انقدر بزرگ، مامان من شخصِ بسیار سپاسگزارم گزاریه و تفکر میکنه روی نعمتهای خدا) شکر کن…

    برای همه چیز شکر کن، زندگیت، نعمت هات، حالِ خوبت و …

    یک آن متوجه شدم تو جریان هدایتم، و اینار از زبان مادرم بهم گفته میشه…

    فقط گفتم چشم…

    چشم…

    عاشقِ این جریانِ هدایت های دلبرانه ی خدا هستم.

    اینکه چطوری شد اومدم اینجا، نمیدونم، اما کاملا حس میکنم هدایتیه، هم برای خودم هم برای شما.

    تحسینت میکنم سعیده جان برای کامنت هات.

    این جمله ات خیلی توجهم ام رو جلب کرد:

    زمانیکه از رکوع بلند می شدم با حواس جمع می گفتم: سمع الله لمن حمده (خدا به کسی که اون رو ستایش می کنه گوش میده)

    چه نگاهِ قشنگی داری، کیف کردم.

    این جمله یه باورِ امید بخش و حال خوب کنه:

    خدا به کسی که اون رو ستایش می کنه گوش میده

    به قولِ مامانم که امروز یادآوری کرد:

    اگه آب دریا جوهر شه، درختان هم کاغذ، بازم نمیتونه جوابگو باشه واسه نوشتنِ سپاس گزاری از خدا.

    و نکته جذابش اینه، مامانم فایل جدید استاد رو نشنیده، ولی دقیقا حرف استاد رو گفت بهم امروز:

    اینکه هر چی سپاس گزاری کنیم بازم کمه و نمیتونه حتی اندازه ای از نعمتهای خدا رو جبران کنه.

    در آغوشِ گرم خدا باشی همیشه سعیده جان، در کنار عزیزانت.

    خدایا سپاس گزارتم بی اندازه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: