پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1

آیا شما هر چند وقت یکبار درگیر مسائل تکرار شونده هستی؟
بعنوان مثال:
آیا هرچند وقت یکبار رابطه شما به مشکل می خورد و پس از کلی دردسر برای رفع آن موضوع، چند وقت بعد دوباره درگیر همان مسئله از زاویه ی دیگری می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار، درگیر آدمهایی می شوی که به شدت نیاز به توجه شما دارند و مسئولیت حل مسائل آنها به عهده ی شما می افتد؟
آیا هرچند وقت یکبار درگیر هزینه های غیر مترقبه می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار، ورشکست می شوی؟
آیا هر چند وقت یکبار بدهکار می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار شغل خود را از دست می دهی و بیکار می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار درگیر بیماری می شوی؟
این الگوی تکراری از مسائل تکرار شونده یک پیام است که می گوید:
شما درباره آن موضوع باورهای محدودکننده ای داری و آن باورها ذهن شما را به گونه ای برنامه نویسی کرده و شما را در مداری قرار داده که مرتبا از این مشکل به مشکل بعدی برخورد کنی و به این شکل درگیر چرخه ای از مسائل تکرار شونده بمانی.
به این معنا که تا زمانی ریشه ی این مسئله را نشناسی و حل نکنی، همچنان در مدار آن مشکلات می مانی و دوباره درگیر اساس آن مشکل از زاویه ی دیگری می شوی.

برای به شناخت رسیدن درباره منشأ این مسائل تکرار شونده، در این فایل استاد عباس منش سوالاتی طراحی کرده است که به عنوان قدم اول، لازم است به این سوالات فکر کنی و جواب ها را در بخش نظرات این قسمت بنویسی.

زیرا فکر کردن و پاسخ دادن به این سوالات به شما کمک می کند تا بفهمی چه فکر و چه باوری در ذهن شما در حال اجراست که مرتباط شما را درگیر این الگوهای تکرار شونده از مسائل کرده است:


سوال اول:

چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

بعنوان مثال:

  • وقتی فردی از من انتقاد می کند یا مرا مسخره می کند، به شدت عصبانی می شوم؛ا
  • وقتی شاهد برخورد نامناسب فردی با یک فرد دیگر هستم، به شدت احساساتم درگیر می شود؛
  • وقتی مجبور می شوم که تصمیم بزرگی برای زندگی ام بگیرم بسیار مضطرب و نگران می شوم؛

نکته مهم: برای درک بهتر مفهوم سوال و پاسخ دقیق تر به سوالات، اول فایل صوتی و تصویری را ببینید


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.

در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:

  • اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
  • ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛

نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام  تمرینات این دوره، این است که:

فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد  و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.

در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1
    264MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1
    13MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده شهریاری» در این صفحه: 7
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ »

    وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ ٱلعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ

    و همانا خداى تو بسیار مقتدر و مهربان است

    سلام به استاد نازنینم ،به پیامبر زندگی سعیده

    به تعبیر و تفسیر نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ

    استاد این سعیده نیست که براتون می‌نویسه …این روح سعیده ست که داره از بین این کلمات به پرواز درمیاد …

    امروز بارها و بارها به این فایل گوش دادم …یک بار..دوباره …ده بار … نمی‌دونم آمارش از دستم در رفته …

    گوش کردم و گوش کردم و گوش کردم …

    ازون فایل ها که خدا می‌گفت فقط گوش کن…

    غروب رفتم براتون بنویسم …دیدم دستام داره می‌نویسه …نه قلبم …خدا گفت بازهم گوش کن…بازهم گوش کن ….

    فکرم درگیر بود ،درگیر سوال شما …

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    من میدونستم جواب چیه ، من میترسیدم جوابشو بنویسم ،من از خودافشایی میترسیدم،خودمم نمی‌دونم چرا ،هزار تا الگوی تکرار شونده ی مثثثثبت داشتم و دارم توی زندگیم …

    ولی میدونستم من هرچقدر دارم تلاش میکنم هنوز یک الگو داره توی زندگیم تکرار میشه ،هدایت خواستم ،کمک خواستم ،زیر لب تکرار کردم خدایا فقیرم به هرخیری که برام بفرستی …

    تو میدونی و من می‌دونم چقدر دارم تلاش میکنم برای برقراری یک رابطه درست و اصولی طبق قوانین …

    هربار که به تضاد خوردم بهم گفتی راهش اینه تمرکز کنی روی روابط فوق العاده اطرافت و تحسینشون کنی …

    همین یک ماه پیش بود …دوباره یک الگوی تکرار شونده …

    دوباره تضاد در روابط …

    کمک من از نشانه ی روزانه م…

    هدایت به دوره ارزش تضاد ..

    نوشتن خواسته ها از روی ناخواسته ها …

    نوشتن ویژگی های دلخواه از یک رابطه در زندگی …

    نشانه ها اومد … پشت هم …پشت هم …

    هدایت ها اومد … پشت هم …پشت هم …

    باز از خدا هدایت خواستم …

    باز از قرآنش باهام حرف زد …

    قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ

    فرمود: «دعاى هر دوى شما پذیرفته شد. پس ایستادگى کنید و راه کسانى را که نمى‌دانند پیروى مکنید.»

    بهم گفت درخواست های که دادی اجابت شده،مسیر رو پیش برو، راه قانون رو برو … نه راه بقیه جامعه …

    استاد آخر همین ماه بود …میخواستم برم بازار خرید کنم برای خودم ،ولی حقوق تا اخرین لحظه واریز نشد…

    حالم گرفته شد..ولی میدونستم …ایمان داشتم

    کد ذهن من

    الخیرفی ما الوقع

    گفتم می‌دونم داری بهم خیر میرسونی ازین طریق

    بهم بگو ،هدایتم کن…

    5 صبح حقوق واریز شد…

    یک ساعت و نیم بعدش بهم گفت برو دوره عشق و مودت رو بخر …این خیر اون پولی بود که باید اینجا خرجش میکردی …

    استاد سعیده چی داره از خودش ؟ گفتم چشم رییس

    این پول شماست

    اونجا که دستور بدی خرج میشه

    من میتونم حتی تا یک سال دیگه هم با همین لباس ها سر کنم اما من آرامش می‌خوام ،رابطه ی بهتر و بهتر می‌خوام …می‌خوام زندگیم هر روز بهتر از دیروزم باشه …

    این همون چیزی که من لازمش داشتم …

    دوره عشق و مودت در روابط

    شیش و نیم صبحِ سی و یک خرداد ماه این محصول به پروفایل من اضافه شد… خدا می‌دونه تا ٣ ماه آینده قراره چه هدایت هایی برام فراهم کنه …

    استاد اجازه بدین از امروز براتون بگم

    امروز که داشتم عملی تمرین جلسه ١ دوره عشق و مودت رو انجام میدادم

    در لحظه چیزهایی رو با گوشم می‌شنیدم اما توی سرم ترجمه میکردم به چیزهایی که دلم میخواد …

    یکم‌ حالم گرفته بود ،اما میدونستم مسیر درسته

    میدونستم باید دنبال همیان زر بگردم لابه لای گندم ریخته شده روی زمین …

    اسما الحسنی گذاشتم …براش نوشتم ونوشتم

    پروردگار من،من رو بپذیر … هدایتم کن…

    من فقیرم بهت …

    یک ساعت نگذشت …یک آگاهی قرآنی از طریق یکی از دستان عزیز خدا برام اومد …

    ازین آیه …

    وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ ٱلعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ

    با این توضیحات …

    ببین این آیه 8 بار توی سوره شعرا تکرار شده

    ٨بار تاکید برای یه قانون

    ٨بار تاکید کرد که آدم رو برسونه به این نکته

    «اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلیم»

    به همون عزیز الرحیم توکل کن ، چون همانا او شنوای آگاه است

    هشت بار هم گفته شده فاتقوا الله و اطیعون

    ببیییییین

    تو چرا حالت بده ….؟

    وقتی یگانه فرمانروای عزیز رحیم گفته تو منو داری به من توکل کن…

    پاشو پاشو بترکون دختر

    استاد … استاد عزیزم

    بعدش اومدم توی سایت ،دیدم نقطه‌ی آبی دارم

    از آقای حسین عبادی

    اونم کامنتی که امروز صبح نوشته شد،اما توسط شما در این ساعت تایید شد

    اجی اینم هدیه به شما تازه قران رو باز کردم و این رو بهم هدیه داد منم هدیه میدم به روحتون…

    وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ

    و همانا پروردگار تو بسیار مقتدر و مهربان است(9)سوره شعراء

    من دیوونه شدم استاد …از بزرگی خدا …از هدایتش…

    از قرآنش …از آیه های شیرینش… از عسلی که از لابه لای صفحه های قرآن میچکه…

    هدایت های امروز من تموم نشد استاد …همون لحظه برام ایمیل اومد ،یک کامنت از دوست عزیزم

    که جواب مسئله ی من رو در لحظه از طریق خودم داد

    سعیده عزیزم بهم گفت به قول استاد اگه دارین رو خودتون کار میکنین و اتفاقی بر خلاف فرکانس ارسالیتون افتاد همون اتفافیه که قراره شمارو به خواستتون برسونه

    استاد شما نمیدونی با زندگی من چیکار کردی …

    سعیده ی درب داغون خداناباور نماز خون از سر تکلیف،قرص اعصاب خورِ کتک خور ملس ….

    سعیده ای که 5 صبح با عشق بیدار میشه برای یک پیاده‌روی‌با لذت و گوش کردن به صدای دلنشین شما….سعیده ی آروم و تسلیم …سعیده ی پر از احساس خوشبختی …سعیده ی هدایت پذیر…سعیده ی سالم و سلامت …سعیده ی باشگاه برو …سعیده ی در صلح و آرامش …سعیده غرررق در دریای عشق خدا

    وای چی بگم ازین مسیر …

    چشام خیسه و دستام ناتوان از نوشتن …

    پروردگار من …

    صاحب من…

    اگر همین الان ضربان قلبم رو ازم بگیری و بگی برگرد پیشم

    میگم چشم رئیس …چشم صاحب من … با کمال میل … با رضایت کامل…

    خدایا راضیم ازت …راضی باش ازم …

    نزار یک لحظه از فرکانس توحید دربیارم ….

    نزار یک لحظه وابسته به غیر تو باشم …

    نزار یک لحظه حواسم به جلوه گری شیطان پرت شه

    خدایا .. خدای خوشگل من …غروب نارنجی آسمون …جیک جیک 5 صبح پرنده ها …باد خنک روی صورتم ،تاریکی مطلق شب …نظم روز و شب

    نظم و تعادل خونِ توی رگ هام

    خدای من که به وسعت کهکشان ها عظیمی …به اندازه یک اتم ذره ای …

    توکه ظاهر و باطنی

    تو که اول و آخری

    توکه خیر مطلقی

    لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

    دوست دارم الله

    قلب منی

    جان منی

    نور چشم هامی

    هیچ چیز جز خودت رو نمی‌خوام خدا

    خدایا تو منو هدایتم کردی

    تو منو به این مسیر آوردی

    تو منو با این سایت و استاد آشنا کردی

    ازت خیرو سلامتی و عشق و نور هر ررروووزه می‌خوام برام استادم و برای خانم شایسته و برای تمووووم دوستای توحیدی که بوی بهششت میدن …

    استاد …استاد عباسمنش عزییییییزم

    5٠٠روز با شما شیرین تر از عسل گذشت …و حالا وقت بیرون اومد جنگلِ خواسته ها از زیرخاکه …

    من دارم میبینمش …

    به وضوح … به وضوح …

    بزودی زود میام و براتون بازم از نتیجه ها مینویسم…

    خیلی دوستون دارم استاد …خیلی زیاد

    شاگرد کوچک شما: سعیده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 153 رای:
  2. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَىٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ

    کسانی که ایمان آوردند، و کارهای شایسته انجام دادند، برای آنان زندگی خوش و با سعادت و بازگشتی نیک است.

    سلام به برادر عزیزم …

    برادرِ غرق نور خدا …

    این پاسخ رو درحالی براتون مینویسم که هنوز در نقطه ی آبی قبلی که ازتون داشتم،گیر کردم …

    هنوز اون کامنت رو میخونم و مست این انرژی هدایت میشم …

    انرژی که من رو هدایت میکنه برای با عشق نوشتن برای کامنت شما در یک فایل قدیمی …روزها طول میکشه تا تایید بشه …و در بهترین زمان و مکان به دست صاحبش میرسه …

    آقااسدالله …گاها جوری مست این انرژی میشم که حس میکنم جسمم دیگه ظرفیت این روح رو نداره …و دلم میخواد از بعد زمان و مکان خارج بشم …

    دلم میخواد حتی شده برای چند دقیقه،این جسم خاکی دنیوی رو رهاکنم و به پرواز دربیام …

    با آبیِ آسمون و موج های آروم دریا و بال زدن پرنده ها یکی باشم …

    مرسی که هستی آقااسدالله …که میتونم راحت و بی دغدغه برات بنویسم …

    حرفایی که به گوش هیچکس آشنا نیست …

    و شما آشنایی…شما قلبت جایگاه دریافت نوره …

    نوری که از من نیست …

    از الله …از نورِ آسمون ها و زمین …

    آقا اسدالله …برادر توحیدی من …

    اغراق نیست بگم من جلای قلبتون رو احساس میکنم …از خط به خط کامنتتون …

    نمیدونم آیا کلمات قدرت سپاسگزاری دارند یا نه …

    اما میدونم انرژی قابل دریافته …حتی از دورترین فاصله ها …

    انرژی عشق و محبت و سپاسگزاری رو از ته قلبم براتون میفرستم ..برای خط به خط کامنت هایی که برام نوشتید …و از پروردگار متعال میخوام …تموم این انرژی رو تبدیل به اتفاقات عالی برای شما و خانواده ی عزیز و دختر نازتون کنه …

    داشتن یک نقطه ی آبی از شما انقدر برام ارزشمنده که احساس میکنم خداوند من رو لایق هم نشینی با دوستانش قرار داده ..

    امیدوارم بازهم این جنس از نور خدا …. نصیبم بشه …

    از ته قلبم …از جایگاه الله …از منبع نور و روشنایی براتون عشق میفرستم

    و از خدا میخوام …همیشه غرق احساس عمیییق خوشبختی باشید

    دوستتون دارم و به امید دیدار دوستِ خوب خدا …در بهترین زمان و مکان …

    قلبِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  3. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    سلاااااام وسر سلااااامتی به حمیدِحنییف ….

    سلام گرم و عشق و نور الله رو از صبح زیبای فریدونکنار برات میفرستم …مثل همیشه از خداوند میخوام این نقطه ی آبی رو در بهترین زمان و مکان دریافت کنی …درحالیکه صورتت غرق لبخندی از جنس آرامشه …

    اول کار بهت بگم که اگر قدرت ویرایش پروفایلت رو داشتم حتما پسوند حنیف رو به اسمت اضافه میکردم :) شدی برند سایت پسسسر …

    کسی هست اینجا که حمیدِ حنیف رو نشناسه …؟

    نصف پاسخ هایی که من از بچه های عزییز سایت دریافت میکنم یک اسمی از شما توش هست .. :)

    خداوند این نور و عشقی که از شما توی این سایت ساتع میکنه …امیدوارم به من هم ارزوونی کنه …

    الهی آمییییین

    پسررر…آماده ای بریم سراغ قرآن؟ و از انرژی هدایتش غرق نووور بشیم …؟

    صبح که بیدارشدم …

    برای شروع امروزم طلب هدایت کردم …

    قرآن رو باز کردم و این آیه من رو غرق عشق خودش کرد …

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَىٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ

    کسانی که ایمان آوردند، و کارهای شایسته انجام دادند، برای آنان زندگی خوش و با سعادت و بازگشتی نیک است.

    ببیییین ….بهتر ازین نمیتونست امروز شروع بشه …

    با این همه انرژی مثثبت از این آیه …

    به قول خودت … یک کاغذ و یک قانون انسان نوشته ..مارو مطمئن میکنه از دریافت نتیجه …

    حالا اگر فرمانروای کیهان بخواد همچین قووولی بهت بده …چقدر میتونی باورش کنی ….؟؟

    فرض کن با منِ پرستار قرارداد رسمی بستن …اگر انقدر ساعت کار کنی توی بیمارستان …ما آخر هر ماه انقدر دستمزد بهت میدیم …

    منم این تعهد رو باور کردم و حرکت کردم …و این کارو انجام میدم …تا اون نتیجه ی آخر ماه برسسه خب…؟

    حالا فکر کن …انرژی کل …صاحب کیهان …فرمانروای عالم …اومده شخصا به من بنده ش میگه

    اگر این تعهد رو اجرا کنی که

    به من ایمان بیار،فقط به من تکیه کن،از من کمک بخواه و فقط بندگی منو بکن

    و بعد در ادامه ی این قرار داد …میفرمایند که

    کارهای خوب انجام بده،اعمال درست،که به فراخور هرکسی ی عمل درست وجود داره،من فکر میکنم به گفته ی استاد،همون حرکت در مسیر علاقه ست …،میگه کاری که دوسش داری،که اتفاقا ارزش خلق میکنه،که حالت رو خوب میکنه،که به گسترش جهان کمک میکنه، اون کارو انجام بده

    و بند آخر اساس نامههه چی چییی میییگه ؟؟؟

    میگه به شرط دو مورد بالا …که نتنها زحمتی نداره …پر از احساس عالی و حال خوب و لذت بردن از هررر روووز زندگیته

    چه اتفاقی میفته …؟

    بهترین زندگی برای آنهاست و سر انجام کارشان بهترین سر انجامها خواهد بود

    آقااااا مگه دااااریم بهتر ازین اساسنامه …؟

    مگه راحت تر ازینم هسست ؟

    مگه قشنگتر ازینم هسسست ؟

    فرمانروای کیهان داره اینو میگه …

    من به اندازه ده درصدی که به قرارداد بیمارستان تعهد دارم و مطمئنم بهش…به این فرمانروا ایمان دارم ….؟

    اینجاست که صدای استاد در جلسه 1 قدم 6 توی سرررم میپیچه …

    مگه میشه کسی این جهان رو ببینه و نفهمه داره هدایت میشه …؟

    مگه میشه کسی این جهان رو ببینه و نفهمه داره هدایت میشه …؟

    مگه میشه کسی این جهان رو ببینه و نفهمه داره هدایت میشه …؟

    وقتی هدایت رو بااااور میکنی …حرکت اتفاق میفته…حرکت اتفاق میفته …

    حرکتی که فقط با ایمانه …هیچ فرش قرمزی برات پهن نکردند…

    وقتی حرکت میکنی،هدایت رو دریافت میکنی

    اینجوری نبوده که موسی از قبل بدونه قراره چه جوری از دست فرعون نجات پیدا کنه،اما ایمان میاره،حرکت میکنه وبعد دریاااا براش باز میشه!

    همه ی این اتفاقات فوق العاده ای که برای پیامبرها افتاده،نه بخاطر قدرت اوناست …بخاطر قدرت پروردگارشششونه،کجاای قرآن گفته که اونااا شاخ غووول شکوندن؟؟؟گفته فقط باید ایمان داشته باشید و در ایمانتون استقامت بورززید

    واییی خدای بزرگ …سپاسگزاررتم برای این همه آگاهی شیرین که از طریق بی نهایت دستانت به قلب من سرازیر میکنی …

    خدای قشششنگم …نازنین من …عزت و جلال و جبروت کل…فرمانروا

    بهم کمک کن …ایمانی در قلبم زنده کن …تا هدایتت رو بیشتر و بیشتر دریافت کنم و حرکت کنم به سمت خیر و خوووبی

    حمیدِحنیفِ عزییزم

    آماده ای که یکبار دیگه از انرژی هدایت …از عطر بهشتی قرآن لبریز بششیم …؟

    وقتی میخواستم برات کامنت بنویسم …از قرآن کمک خواستم …گفتم میخوام برای بنده ی توحیدیت بنویسم …

    من رو لایق دریافت هدایتت کن و باهام حرف بزن

    حمید عزیزم،میخواستم بنویسم نمیدووونم باور میکنی یا نه ..؟اما قلبم گفت سعیده …تو کاره ای نیستی …سخن الله همیشه بالاست …و نور هدایت به قلب آدم ها میشینه …نیازی نیست تو در خواست باور کردن کنی …نور خداوند همیشه و همیشه جاریه …

    قرآن رو به نیتت باز کردم و این آیه اومد …

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَىٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ

    کسانی که ایمان آوردند، و کارهای شایسته انجام دادند، برای آنان زندگی خوش و با سعادت و بازگشتی نیک است.

    نور توحیدی خداوند …حمید جان …من به احترام این هدایت …این انرژی…این آیه …سکوت میکنم ….وشمارو به این عشششق مطلق میسپارم …

    قلب فراوانِ فراوان از شمال تا جنوب …

    به امید دیدارت دربهترین زمان و مکان …….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  4. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    وَمَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ ۚ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا ۖ وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ﴿١٣٠﴾

    وکیست که از آیین ابراهیم روی گردان شود، جز کسی که خویش را به نادانی و سبک مغزی زند؟ یقیناً ما ابراهیم را در دنیا برگزیدیم، و قطعاً در آخرت از شایستگان است.

    إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿١٣١﴾

    هنگامی که پروردگارش به او فرمود: تسلیم باش. گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم.

    وَوَصَّىٰ بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿١٣٢﴾

    و ابراهیم و یعقوب پسرانشان را به آیین اسلام سفارش کردند که ای پسران من! یقیناً خدا این دین را برای شما برگزیده، پس شما باید جز در حالی که مسلمان باشید، نمیرید.

    ================================================================

    حمید حنیف عزیزم سلام

    سفر در ماشین زمان!

    این فایل امروز نشانه ی روزانه م بود!

    اما منو با منجنیق توحید پرتاب کرد به یک سال و دوماه پیش!

    دقیقا با شروع این فایل ها،ورق زندگی من برگشت!

    چرخ زندگیم روغن کاری شد!

    خداوند بار سنگین رو از روی دوشم برداشت!

    و بوم..بوم..بوم..اتفاقات خوب پشت هم رخ داد….

    امروز که دوباره نشانه ی روزانه م شد،فهمیدم یک خبراییه!

    میدونی!!!بارها و بارها و بارها آیه های قرآن بهم میگه:

    خبر آمد؛خبری در راه است!

    و من هم اینو روزی هزار بار باخودم تکرار میکنم!

    خبر آمد،خبری در راه است…سرخوش آن دل که از آن آگاه ست…

    خیلی هدایتی،قلبم منو دعوت کرد به خوندن کامنت خودم،و پاسخ شما…و بعد هم گفتم بزار یک تلگراف به حمید یک سال و دوماه پیش بزنم،بگم چه خبر برادر؟اوضاع خوبه؟!رو به راهی؟!رو به رشدی؟!

    ببین همین الان معین داره تو خونه مون میخونه:

    یه روز خوب و میبینم

    که خورشید از پس ابر سیاه گریه

    میخنده…

    به حق خاک و آبادی

    خدای عشق و آزادی

    در بازو نمیبنده…

    به قول استاد!

    نتیجه اتفاق افتاده!وعده ی خداوند محقق شده!

    منتها چون ما باچشم سرمون میبنیم،شک میکنیم نکنه خدا فراموش کرده باشه!

    پردهٔ شک را برانداز از میان

    تا ببینی سود کردی یا زیان

    ما گرفتیم آنچه را انداختی

    دست حق را دیدی و نشناختی ؟

    در تو، تنها عشق و مهر مادری است

    شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است

    نیست بازی کار حق، خود را مباز

    آنچه بردیم از تو، باز آریم باز

    ببین اینجا آسمون آبی نارنجی شده،منظره ی بینظیری از دریا جلوی چشم هامه که پرنده ها آروم و رها دسته دسته دارند پرواز میکنند…خدایی که داره از تک به تک این پرنده ها محافظت میکنه،مگه میشه اشرف مخلوقاتش رو فراموش کنه؟!

    بیخیال بابا!

    بیا دست برداریم از نگرانی های بیهودمون!

    الله اکبر از هر مسئله ای که توی زندگی هامون داریم!

    وظیفه ی ما بندگی الله ست و بس!

    اون داره کیهان رو مدیریت میکنه!اون میدونه!اون میتونه!اون بلده!از دست اون همه کار برمیاد!

    فقط باید همه چیز رو بهش تفویض کنیم و آزاد و رها از زندگیمون لذت ببریم.

    وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ

    همین دیگه !:)

    دعا میکنم در بهترین زمان و مکان به دستت برسد،درپناه نور میسپارمت،خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ

    اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 73 رای:
  5. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    حمیدِحنیف عزیزم ،سلام بروی ماهت

    نقطه ی آبی شما در بهترین زمان و مکان دریافت شد …

    صدای منو از روستایی ییلاقی زیارت گرگان می‌شنوی …

    چرا اینجام ؟ یک تلاش آگاهانه جهت کنترل ذهن

    از خونه فرار کردم بیام گرگان ،بلکه دیسترکشن ایجاد کنم …

    اما از صبح می‌خوام توی سایت بنویسم نمیشه …

    میدونی چندبار تلاشم شکست خورد ؟

    و درنهایت گفتم سعیده ،تو نمیتونی توی سایت فرکانسی توحیدی با تقلا بنویسی …

    آروم باش و بزار خداوند بهت اجازه نوشتن بده …

    اصلا نمی‌دونم هنوز اجازه صادر شده یا نه ،اما دارم تلاشمو میکنم حداقل برای شما بنویسم…

    اینجا هوای خنکی درجریانه همراه با نم بارون …

    میدونی ؟فکر میکردم بیام اینجا حالم بهتر میشه …

    اما هرچقدر به آدم های اطرافم نگاه میکنم …بیشتر میفهمم نه اینجا …اونجایی نیست که باید باشم …

    به خودم نگاه میکنم ومیپرسم چرا انقدر کلافه ای دختر …؟

    نشستی وسط این همه بگو و بخند و برقص و هوای خنک و فامیل هایی که بعد چند ماه داری میبینیشون …

    دقیقا چته …؟

    هیچ جوابی ندارم …جز جدائی فرکانسی …

    عمیقا احساس میکنم جهان باید زودتر بَرَم داره ببره جایی که باید ..

    اینکه باید کجا باشم رو نمی‌دونم …

    هیچ ایده ای ندارم …

    اما فقط می‌دونم اینجا دیگه جای من نیست…

    و می‌دونم این جدایی شدید فرکانسی اومده تا من درخواست هام رو واضح تر و روشنتر اعلام کنم به جهان هستی

    و طبق آگاهی های جلسه دو قدم 5

    اینکه چه جوری میخواد این جدایی اتفاق بیفته ،وظیفه جهانه…من فقط باید روی خودم کار کنم ….

    و بعد خداوند کارهارو انجام میده ….

    خداوند از طریق بینهایت دستانش اینکارو انجام میده

    از جایی که من فکر و ذهن و عقل محدودم نمی‌رسه

    واقعا تا همین چند وقت پیش خواسته م ازادی مالی بود،اما الان حس میکنم بیشتر از همه چیز آرامش میخوام،هم فرکانسی می‌خوام ،زندگی توحیدی می‌خوام

    این همون چیزی که داره سرعت رسیدن به خواسته هام رو ازم میگیره …

    این نشتی انرژی ها …

    حمید عزیزم دوست دارم ازینجا برات بنویسم

    اینجا یک ویلای 4طبقه ست …مال عمومه،یک انسان با باور های ثروت آفرین عالی که همیشه مورد تحسین منه…

    من الان تو طبقه ی منفی یک که میشه قسمت حیاط ویلا ،روی سکو نشستم،صدای نم نم بارون میاد ….

    یک کوه پوشیده از درخت روبه رومه …

    و هوا کم کم روبه تاریکه…

    از ویلای بغلی صدای آهنگ غمگین ویگن میاد …

    ببار ای نم نم باران

    ببار ای نم نم باران

    زمین خشک را تر کن

    سرود زندگی سر کن

    دلم تنگه دلم تنگه

    که خداروشکر عوضش کرد همین الان و یک آهنگ بهتری گذاشته ….

    در حالیکه فک و فامیل تو طبقه ها پخش شدند و هر کدوم تنها یا چند نفری به کاری مشغولند …

    من اینجا ی گوشه ی خلوت گیر آوردم و درخواست کمک از الله کردم تا بتونم بنویسم …

    ابرها دارند از کوه روبه رو میان پایین ومن هر خطی که برات مینویسم سرمو میارم و بالا و زل میزنم به زیبایی روبه روم …

    زیبایی که نقاشی نیست .. زنده و واقعیه…

    کاش خودت بودی و میدیدی چی میگم…

    انقدر آدم محو این مه و کوه و درخت ها میشه که دلش میخواد از جسمش جدا بشه و لا به لای درختا و برگ هایش با نم نم بارون یکی شه…

    یادمه ی بار توی کامنتات نوشتی ، همیشه از منظره های زیبایی که میبینی عکس میگیری …همین الان یک عکس گرفتم …شاید ی روزی استاد ی جایی برای آپلود عکس باز کنه تو این سایت و من اونوقت برات میفرستم و میگم اینجا همون بهشتی بود که میگفتم

    اینجا همون جایی بود که سعیده دورشش پر آدم بود ولی تنها بود،همون جایی بود که شاید خیلی ها ارزوش رو دارند ولی اون درخواست هاش با بقیه فرق میکرد ..

    سعیده هیچ وقت نمی‌خواست فقط دوروبرش شلوغ باشه

    اگر میخواست که این همه قربانی نمی‌داد …

    من از خدا طلب هدایت میکنم …

    طلب مهاجرت…

    طلب هم نشینی با انسان های توحیدی …

    حمید …حمید … نمیدونی چقدررر دلم ی دورهمی میخواد…

    من …شما …آقا اسدالله…رضوان…الهه…محمد…سیدعلی …عادله…و همه بچه هایی که شاید الان حضور ذهن برای ذکر اسمشون نداشته باشم …

    ی جایی شبیه پرادایس…. روی صندلی …دور آتیش …کنار استاد و خانم شایسته…

    حرف بزنیم و حرف بزنیم و حرف بزنیم …

    مست صحبت های توحیدی استاد بشیم …

    ی جایی استاد داد بزنه ،سعیده شهریاری ،حمید امیری ،الهه رشییییدی ،محمممممد فتحیییی،ای باااباااا رضواااان!

    انقدر شلوغ نکنید بزارید صدا برسه … :))))))))

    الان دوباره سرم رو آوردم بالا …دیدم ابرها اومدن پایینتر و پایینتر …

    شبیه یک دامن سفید شدن برای یک کوه سبز…

    خدایی که داره این باد ها و ابرها و شب و روزو … مدیریت می‌کنه

    نمیتونه خواسته های منو برآورده کنه …؟

    به قول استاد ..آف کُرس که می‌تونه …

    من چقدر به این رب اعتماد میکنم ؟ چه قدر میتونم تسلیمش باشم ؟ چقدر میتونم به هدایتش گوش بدم ؟

    چقدر بهش ایمان و اعتماد دارم …؟

    همووونقدر کارها انجام میشه … به راحتی …

    خواسته هام به صورت طبیعی وارد زندگیم میشه …

    به شرط ایمان … به شرط باور ….

    ازون کامنتا شد که هی میای پایین و تموم نمیشه …ببخشید که سرت رو بدرد آوردم… خداوند اجازه ی نوشتن داد و من تونستم برای بنده ی حنیفش بنویسم …

    امیدوارم در بهترین زمان و مکان این نقطه‌ی آبی رو دریافت کنی پسر …

    عید ابراهیمیت مبارک….

    برات رفیق خدا شدن آرزو میکنم …

    رفیق خدا بشی که همیشه توی گلستان زندگی کنی…

    به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت …

    نسیم خنک و نم بارون و بوی خاک بارون زده و مه سفید روی کوه سبز رو همراه با قلب فراوان از شمال برات میفرستم به امید اینکه لذت این تیکه از بهشت رو وقتی این نقطه‌ی آبی رو دریافت میکنی با تموم وجودت احساس کنی …

    قانون همیشه جوابه …

    چیزی که بتونی تجسمش کنی…میتونی خلقش کنی :)

    به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  6. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    آقا سیدِ بزرگوار و خوووش قلب …سلام بروی ماهتون …

    بارها و بارها این کامنت شمارو خوندم و غرق عشق خداوند شدم …

    برادر عزیزم …من کجاو لیاقت دریافت این همه عشق توحیدی کجا ؟؟؟؟؟؟؟

    اینجاست که قرآن شیرینم میگه …

    فَبِما رَحمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم

    این توحید ..این عشق بی حساب

    سرمنشاش همش از خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ

    خداییی که همه جا دنبالش گشتم و پیداش نمیکردم …غافل ازینکه جریان جاری در قلبم بود …

    آقاسید براتون بهترینِ بهترینارو میخوام …

    غرق نور الله باشید همیشه و همیشه …

    به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    هِلووووو داداش حسین

    چطوووووری بنده ی خوب خدا!

    بِببیییییین!

    قصد کرده بودم انشالله عصر دستم آزاد شد جواب تلگراف پر‌مهرتون رو بدم،ولی تا چشمم خورد به عکس جدید پروووفایلتون گفتم نهههه!همییین الان!همیییین الان بنوووویس!

    چقدررر شما قشششنگید!

    چقدررر بهم میایییید!

    داداش کجایی؟!آب دستته بزار زمین،پاشو بر‌و کله ی مینا خانوم رو ببوس از طرف من!

    رفتی دیگه ؟! خیالم جمع؟!

    خداوند از نووور خودش به خوشبختی هاااتون بباره و هرروووز عشقتون بیشتررر و بیشششتر بشه و همیشه غرق لذت و خوشبختی و حال خوب باشید.

    داداش! قلبم! قلبم میگه خیلی زود میبینمتون!احساس هم فرکانسی دارم شدیییید!

    به امید دیدار روی ماهتون در بهترین زمان و‌مکان !

    تلگراف پر از عشق و مودت و نور قلبم رو با نور قرآن براتون کادوپیچ میکنم!الهی که در بهترین زمان و‌مکان به دستت برسد!

    میگما!!!!

    تو‌کدوم مدارها سیر میکنی؟؟؟؟

    آخه رو کردم به آسمون گفتم خدایا بنده نوازی کن!بهم هدیه ی نورانی بده ببرم برای داداش!بهم بگو چی میخوای بهش بگی!

    ببین دقیقا همینارو گفتمااااا!

    نووووشِ جانت !

    إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا ﴿٣١﴾

    بی تردید برای پرهیزکاران پیروزی و کامیابی است. (31)

    حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا ﴿٣٢﴾

    باغ هایی [سرسبز و خرم] و انواع انگورها (32)

    وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا ﴿٣٣﴾

    و دخترانی نو رسیده و هم سن (33)

    وَکَأْسًا دِهَاقًا ﴿٣4﴾

    و جام هایی لبریز [از باده طهور] (34)

    لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا کِذَّابًا ﴿٣5﴾

    در آنجا نه سخن بیهوده ای می شنوند و نه دروغ و تکذیبی. (35)

    جَزَاءً مِنْ رَبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا

    [این] پاداشی کافی و به اندازه از سوی پروردگار توست. (36)

    رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الرَّحْمَٰنِ ۖ لَا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَابًا ﴿٣٧﴾

    همان پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست، آن مهربانی که هیچ کس را اختیار چون و چرای با او نیست. (37)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای: