آیا شما هر چند وقت یکبار درگیر مسائل تکرار شونده هستی؟
بعنوان مثال:
آیا هرچند وقت یکبار رابطه شما به مشکل می خورد و پس از کلی دردسر برای رفع آن موضوع، چند وقت بعد دوباره درگیر همان مسئله از زاویه ی دیگری می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار، درگیر آدمهایی می شوی که به شدت نیاز به توجه شما دارند و مسئولیت حل مسائل آنها به عهده ی شما می افتد؟
آیا هرچند وقت یکبار درگیر هزینه های غیر مترقبه می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار، ورشکست می شوی؟
آیا هر چند وقت یکبار بدهکار می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار شغل خود را از دست می دهی و بیکار می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار درگیر بیماری می شوی؟
این الگوی تکراری از مسائل تکرار شونده یک پیام است که می گوید:
شما درباره آن موضوع باورهای محدودکننده ای داری و آن باورها ذهن شما را به گونه ای برنامه نویسی کرده و شما را در مداری قرار داده که مرتبا از این مشکل به مشکل بعدی برخورد کنی و به این شکل درگیر چرخه ای از مسائل تکرار شونده بمانی.
به این معنا که تا زمانی ریشه ی این مسئله را نشناسی و حل نکنی، همچنان در مدار آن مشکلات می مانی و دوباره درگیر اساس آن مشکل از زاویه ی دیگری می شوی.
برای به شناخت رسیدن درباره منشأ این مسائل تکرار شونده، در این فایل استاد عباس منش سوالاتی طراحی کرده است که به عنوان قدم اول، لازم است به این سوالات فکر کنی و جواب ها را در بخش نظرات این قسمت بنویسی.
زیرا فکر کردن و پاسخ دادن به این سوالات به شما کمک می کند تا بفهمی چه فکر و چه باوری در ذهن شما در حال اجراست که مرتباط شما را درگیر این الگوهای تکرار شونده از مسائل کرده است:
سوال اول:
چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟
بعنوان مثال:
- وقتی فردی از من انتقاد می کند یا مرا مسخره می کند، به شدت عصبانی می شوم؛ا
- وقتی شاهد برخورد نامناسب فردی با یک فرد دیگر هستم، به شدت احساساتم درگیر می شود؛
- وقتی مجبور می شوم که تصمیم بزرگی برای زندگی ام بگیرم بسیار مضطرب و نگران می شوم؛
نکته مهم: برای درک بهتر مفهوم سوال و پاسخ دقیق تر به سوالات، اول فایل صوتی و تصویری را ببینید
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.
در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:
- اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
- ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛
نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام تمرینات این دوره، این است که:
فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.
در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1264MB29 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 113MB29 دقیقه
به نام خداوند رزاقُ وهاب
سلام و درود بر استاد عباسمنش گرانقدر
سلام و درود بر استاد شایسته نازنین
و سلام و درود بر دوستان عزیزم
خداوند یک انرژی خیریه جاریست. و جهانی که درآن زندگی می کنیم را بر پایه و اساس انرژی پدید آورده است.به همین دلیل است که جهان به انرژی ای که میفرستیم (فرکانس) واکنش نشان می دهد.در واقع جهان ما جهانی فرکانسی است.
این خاصیت فرکانسی جهان لازمه عدل خداوند است. و خداوند با استفاده از این خاصیت و ویژگی دارد جهان را با دقت ریاضی وار به صورت سیستمی اداره می کند.
حال سوال اینست که این ساز و کار سیستمی بودن و فرکانسی بودن جهان دارد چه طور دارد عمل می کند؟
نحوه کار این سیستم اینگونه است که انرژی هایی که هر فرد از خود ساطع و منتشر می کند را دریافت می کند و با تقویت آن مانند آئینه به ما برمی گرداند! یعنی انرژی یا فرکانسی که ما به جهان می فرستیم را دریافت می کند و آنرا با شدت و قدرت بیشتری به ما برمی گرداند.
حالا باید ببینیم و بیندیشیم که داریم انرژی مثبت میفرستیم یا انرژی منفی؟ داریم فرکانس خواسته هایمان را میفرستیم یا فرکانس ناخواسته هایمان را؟ اینگونه عدالت خداوند دارد پیاده می شود!
یادمه وقتی با این قوانین آشنا نبودم به هیچ وجه نمی توانستم عادل بودن خداوند را درک کنم.و وقتی تفاوت در نعمت ها؛ ثروت ها؛ رنگ ها؛ کشورها و … را می دیدم اگر کافر نمی شدم، اوج ایمانم این بود که حکمت خداست و اینکه در اون دنیا موقع حساب کتاب این پوئن ها و امتیازات از بقیه کم میشه (خدا پدر اونایی که الان عشق و حال می کنند رو در میاره) و به ما بدبخت بیچاره ها اضافه میکنه!خخخ
گاهی یه جمله زندگی آدم و عوض میکنه؛ سرنوشتشو تغییر میده؛ توحید و جهانبینی شو زیرو رو میکنه
آیا اگه بخوام قیمتی روی این آگاهی بگذارم؛ قابل قیمت گذاری هست؟؟؟
آیا اگه بخواهم نتیجه بودن در این سایت و استفاده از آگاهی های استاد را دانستن همین آگاهی عنوان کنم، آیا قابل قیاس با تمام نتایج و موفقیت ها و دستاوردهای دیگر زندگیم هست؟؟؟ نه؛ بخدا سوگند که نیست.
همینطور که دارم مینویسم چیزهایی رو که از ذهنم میگذرند رو دوست دارم رو صفحه بیارم.یادمه وقتی پای عدالت خداوند به میان می اومد و می خواستند چیزی رو تقسیم کنند، میگفتند دوست داری طبق عدالت خداوند تقسیمش کنیم یا طبق عدالت خودمون؟ و بقیه با ذوق می گفتند خوب معلومه طبق عدالت خداوند. سپس فردی که مسئول تقسیم مثلا سه سیب بین سه نفر بود می اومد دوتا سیبُ به یه نفر می داد و یه دونه سیبُ به نفر بعدی و یک سیلی هم به نفر سوم و کلی می خندیدیم و همه تائید می کردند عدالت خداوند اینگونه است.حال با چنین دیدی و با چنین باوری میتوان خدا رو عادل دونست؟میتوان خدا رو باور کرد؟ میتوان خدا رو حس کرد؟ میتوان به یاری و کمکش امیدوار بود؟ قطعآ نه. چرا نه؟؟؟ زیرا گفتیم سازکار جهان اینگونه است که ما هر جوری که فکر کنیم (فرکانس بفرستیم) جهان آن را دریافت می کند و با تقویت آن شرایط؛ اتفاقات و موقعیت هایی در زندگیمان می سازد (با برگشت فرکانسمان) که درست بودن آن فکرمان را تائید می کند و این تائیدیه ها سبب ایجاد باور در ما می شوند و شواهد و نشانه های بیشتر و بیشتری را در زندگیمان خواهیم دید.
اینها رو گفتم که بدونیم چقدر افکار و باورهای ما مهمند. و جهان چگونه دارد با این افکار زندگی ما را خلق میکند و ما خالق زندگی ای میشویم که زندگی کرده ایم و زندگی میکنیم و زندگی خواهیم کرد.
===============================================
الگوها چگونه بوجود می آید؟
با این بک گراندی که گفتیم اگه بخواهیم الگوی تکرار شونده رو توضیح بدیم می شود افکار و فرکانس های یکسانی که در طول زندگیمان داریم به جهان میفرستیم. و جهان هم طبق قانون به فرکانس های مشابه ما پاسخ مشابه می دهد و تبدیل به الگو در زندگیمان می شود.
اگه بخوام مثال بزنم یکی از الگوهای تکرار شونده من در محل کارم این بود که میانه و ارتباط خوبی با رئیسم نداشتم و تا قبل از آشنایی با قوانین و استاد گرانقدر ، رئیسی نبوده که من باهاش دعوا نکرده باشم! وقتی با قوانین آشنا شدم متوجه شدم مقصر همه آن ظلم و دعواها خود من بودم و جهان نتیجه فرکانس های خودم رو به خودم برمی گردوند. یه باور اشتباهم این بود که اگه من با رئیسم خوب باشم از سوی دیگران به خایمالی یا زیر آب زنی متهم میشم که ناشی از عزت نفس پائینم بود. عامل دیگه داشتن احساس قربانی بودن بود که در کامنت های قبل به آن اشاره کردم که من به محض ورودم به سازمانمون درگیر ناخواسته هایی شدم که حق و حقوقی که دیگران دریافت می کردند رو به من نمی دادند و این برای من تا قبل از آشنایی با استاد پیراهن عثمان شده بود که دائمآ آنرا با آب و تاب تعریف می کردم و جهان هم شواهد و نمونه های بیشتری را در زندگی بهم نشان می داد.عامل بعدی این بود که تحت نفوذ و تاثیر دیگران بودم و باز هم بعلت عزت نفس و اعتماد به نفس پائین حاضر بودم به بهای حفظ به اصطلاح دوستانم؛ منافع و موقعیت خودم رو نزد رئیسم خراب کنم.
اما نتیجه عمل به قوانین و آگاهی های استاد این الگوی تکرار شونده را برای من از بین برد. و من با خودم و با همه در صلح قرار گرفتم و نتیجه کار کردن و تمرکز روی خودم خیلی زود جواب داد و من ارتباط دوستانه و نزدیکی با رئیسم دارم بگونه ای که رابطه ما رابطه رئیس و کارمند نیست و مثل دو دوست در کنار هم هستیم البته من جایگاه خودمو میدونم و در مناسباتم احترام و جایگاه ایشان را حفظ میکنم بگونه ای که یکی از همکارام میگفت این رئیس جدید گویا فقط با تو خوبه! و من در دلم دلیل آنرا باز به خودم نسبت دادم نه به رئیسم. و اتفاق مثبت دیگری که با تغییر فرکانسم برام افتاد این بود که به قسمت بهتری منتقل شدم و مستقیما زیر نظر رئیس بلافصلم کار میکنم و محیط آرامتر؛ مثبت تر و لذتبخش تری را دارم تجربه می کنم و مزایا و دریافتی ام نیز افزایش یافته است که خداوند رو بابتشان قدردان و سپاسگزارم. و باز ذهنم را خطاب قرار می دهم که آیا این همه نتیجه و اتفاق مثبت اون هم فقط در محل کارم از آموزه های استاد در این 16 ماه کم است؟
استاد همواره اشاره می کنند عزت نفس اساس و پایه موفقیت است. امیدوارم در مدار این دوره ارزشمند قرار بگیرم و این دوره هم مثل دوره کشف قوانین زندگی بروز رسانی شود. با اجازه استاد یه مژده هم از قول استاد شایسته نازنین به عزیزان بدم که استاد در حال تهیه دوره کاملی تحت عنوان احساس ارزشِ لیاقت هستند. که از همینجا مراتب ارادت و قدردانی و سپاس خودم را خدمت ایشان ابراز میکنم.
==============================================
سوال اول:
چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟ (احساس منفی یا مثبت)
یکی از مواردی که من باهاش راحت نیستم و گاهی منو دچار اضطراب شدید میکنه صحبت کردن در جلسات رسمی است.فکر میکنم به دو دلیل: یکی اینکه در این جلسات نمیشه راحت حرف زد و باید مبتنی بر اصول و سلسله مراتب اداری سخن بگیم و دلیل مهمتر صحبت کردن با زبان رسمی است. زیرا در محاورات روزمره و حتی جلسات غیر رسمی با زبان کردی صحبت می کنیم و این مشکل رو فکر میکنم اکثر افرادی که در زندگی روزمره شون با زبان دیگری حرف می زنند نیز داشته باشند و حرف منو تائید کنند.
قبل از آشنایی با استاد در تصمیم گیری خیلی مردد بودم و سعی می کردم با خیلی ها مشورت کنم یا حامی برای خودم جمع کنم که هوای منو داشته باشند. و به سختی تصمیم می گرفتم. ولی استاد به من یاد دادند که فقط با خودم و خدای خودم باید مشورت کنم زیرا هیچکسی به فرکانس های من دسترسی ندارد تا قادر باشد به من کمک کند و اکنون راهنمای زندگی من احساس خوبم است. یا وابسته به جلب نظر و تائید دیگران بودم و برایم خیلی اهمیت داشت که دیگران منو چطور قضاوت کنند و نتیجه چنین باور مخربی تلاش برای رضایت دیگران و اولویت دادن دیگران بر خودم بود که این باور هم به لطف آموزش های استاد زیرو رو شده طوری که خیلی ها دیگه منو نمی شناسند چون رضایت خودم اولویت زندگیمه نه رضایت دیگران و سبک شخصی زندگی خودمو دارم بگونه ای که حتی خواهر و برادرام میگن ما اسداله قدیم و دوست داریم. خخخ
نمونه های زیادی در زندگیم میتونم پیدا کنم ولی آگاهی های استاد منو بگونه ای تغییر داده که خودمم نمی تونم گذشته ام رو بیاد بیاورم. انگار من از اول همین شخصیتو داشتم.
ممنون و سپاسگزارم خداوند و استاد گرانقدرم بابت اینکه در مدار دریافت این آگاهی ها قرار گرفتم تا بتوانم درست بیندیشم و درست تصمیم بگیرم و درست زندگی کنم. یا حق
سلام و درود مونای عزیز
تبریک میگم به ذهن مثبت اندیش و باورهای غنی و قشنگی که در وجودت ساختی. کامنتتو خوندم دیدم چقدر کار دارم من تا برسم به مرحله ای که مثل تو بیندیشم و باورهای تو رو داشته باشم! چرا اینو میگم؟
دلیلش اینه تا اسم باورهای تکرار شونده می اومد ذهن من اونو به باورهای مخرب تفسیر می کرد که دارند بلا سرمون میارند. وقتی کامنت شما رو خوندم چقدر جا خوردم و تلنگری بود برایم که چقدر هنوز ناآگاهانه باورهای منفی دارم!!! و چقدر ذهنیتم هنوز منو به سمت چیزهای منفی سوق میده؟ و چقدر باید آگاهانه تلاش و کار کنم که ذهنم ناخودآگاه مثبت فکر کنه؟
جمله باورهای تکرار شوند یک جمله خنثی است.نه بار مثبت داره و نه بار منفی. این کشش ذهن ماست که اونو چجور تفسی میکنه! چرا به ذهن من نیومد باورهای تکرار شونده مثبت؟!!!
بازم تبریک میگم بهتون بابت ذهن زیبا و مثبت نگرتون و ممنونم بابت کامنتتون که تلنگری به من بود تا مچ ذهنمو بگیرم و بیشتر به لایه های زیرن ذهنم نفوذ کنم.
گفته بودید” ما تازه اسباب کشی کردیم. یعنی همسایه هامون عاشقمون شدن. باورم نمیشه تو این مدت کم انقدر زود باهم دوست شدیم.همش دارن تحسینمون میکنن میگن چقدر انرژی تون خوبه چقدر خوشحالیم اومدین تو این ساختمون” . میخواهم بگم بهتون که چه نعمت و سعادتی از این بالاتر که با یه زوج عباسمنشی همنشین و همسایه باشی. خوشا به سعادت همسایه هاتون که شما ها رو دارند. عباسمنشی بودن یک برنده. برندی که نظیر نداره. برندیه که معجون تمام خوبیهاست. برندیه که بالاترین کیفیتو داره. و به لطف خدا این خانواده داره روز به روز بزرگتر میشه وایرانو می سازه.و این گفتمان روز به روز در جامعه پررنگتر میشه.یاد خاطره ای افتادم بی ربط با حرفام نیست. بهمن پارسال رفته بودم یکی از مشاوره های املاک در تهران و وقتی داشتم حرف میزدم بهم گفت نکنه تو هم عباسمنشی هستی؟ من واقعآ جا خوردم گفتم با افتخار عباسمنشی هستم. تو از کجا متوجه شدی؟ گفت از طرز حرف زدنت! و کلی باهم راجع به استاد حرف زدیم و راجع به سوالاتش بحث کردیم. بعدش خدا رو شکر کردم که اینقدر رو خودم کار کردم که لااقل گفتمانم معرفی کننده برندم باشه و از این بابت خیلی خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم.
وقتی دارم مینویسم خدا میدونه سر از کجا در میارم خخخخ. نتیجه ای که از بحثم میتونم بگیرم اینه که نتیجه کار روی خودم این شده که گفتمان و ظاهرم در مسیر درستشه و باید بیشتر روی خودم کار کنم برای تغییر لایه های زیرین افکار و ذهنم.
حرفام طولانی شد ببخشید ولی باید می نوشتم و ذهنم را با منطق قانع کنم و از خودم ردپا بگذارم. برای شما زوج عباسمنشی خوشبختی و سعادت و ثروت روزافزون آرزو میکنم. یا حق
سلام و درود خانم محمدی
برام خیلی جالب بود وقتی متوجه شدم شما هم کرد هستید. و این ویژگی صادق بودن واقعا از ویژگی های منحصر بفرد اکثر کردها است.با این که بگفته استاد آدم خوب و بد همه جا وجود داره و این باورهای ماست که جهان آنرا تائید می کنه و افراد و شرایطی و آدم هایی رو وارد زندگیمون میکنه که باور ما را تائید و تقویت می کنند.
من با اینکه خودم ایلام زندگی میکنم ولی در میان شهر های کرد نشین، مردم سنندج رو ازین بابت صادق تر دیدم و تجربه دو سال خدمت من در این شهر این باور و برام همواره تائید می کنه.
خوشحال شدم که هدایت شدم به خواندن کامنتتون و دوست داشتم احساس خوبم رو که احساسی شبیه دیدن دو نفر همشهری در شهری غریبه است رو باهاتون به اشتراک بگذارم.هر چند این مثال برای این مکان الهی مصداق نداره و همه اعضا برام مثل خانواده ام هستند. ولی از قدیم گفتند در مثل مناقشه نیست. برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز.هر بژی کورد
سلام و درود سعیده عزیز
امروز خدا به دلم انداخته بیام برات کامنت بدم.جریان چیه؟ میدونم دوست داری بگم یا به قول استادآزمندیان اصلا میخوای نگم خخخ
ولی میدونم که میدونی میگم. مفصلشم میگم.چون منو میشناسی دستم بره رو کیبورد هی واژه میاد و میگه اینم بگو اینم بنویس از اینم حرف بزن ….
تا خداوند در این صبح زیبا به دلم انداخته برات بنویسمو وقتشم برام خالی کرده در کمال تعجب ( چون اینروزها سرم شلوغه) و سکوتی حکمفرماست که انگار اداره تعطیله و فقط من اینجا هستم. از فرصت استفاده کنم و شرح واقعه بدم. میگم سعیده! نکنه تو درخواست دادی که من دارم برات مینویسم. آخه خودم اینجوریم و وقتی خدا بدلم میندازه بنویسم کامنت میخوام برام میرسه و جهان در کاره تا به درخواست های ما پاسخ بده.هنوز شروع نکردم اینقد وراجی کردم خخخ خدا بخیر کنه بتونم تمومش کنم.
دیروز که کامنتتو خوندم تو دلم تحسینت کردم و مثل همیشه 5 ستاره رو به سعیده 5 ستاره دادم.یعنی امتیاز تاپ به یه عضو تاپ و به یه بنده تاپ!
بگذریم برسیم به امروز. امروز طبق معمول یربع به 4 از خواب بیدار شدم و پس از نماز به دلم افتاد قبل از اینکه تمرین کدنویسیمو انجام بدم (تمرین جلسه اول دوره کشف قوانین) یه صفحه قرآن بخونم و ببینم خداوند امروز برای من چه صحبتی داره. از وقتی که این قرآن که هدیه خداوند به منو دخترمه اومده تو خونمون هر وقت میبینمش جذبش میشم و مطمئنم اینو خدا به ما هدیه داده و اولین قرآنیه که هدیه گرفتیم. قبلنا شاهنامه ، بوستان ، گلستان ، دیوان حافظ رو هدیه گرفته بودم ولی این هدیه داستان دیگه ای داره که قبلا در کامنت هام بهش اشاره کرده ام.
سوره یونس اومد و همیشه یه صفحه میخونم و صفحه سمت چپ رو نشونه خودم میدونم. بعد خوندن اون یه صفحه مشغول کد نویسی شدم بعدش آب چایی گذاشتم و ایرپادم گوشم گذاشتم و همزمان که ورزش رو شروع کرده بودم به مانتراهام که با صدای خودم و آهنگ مدرن تاکینگ برادر لویی میکس کرده بودم گوش می دادم.
در حین ورزش یاد کامنتت افتادم و تنها مضمونی از این جملاتت درذهنم مونده بود رو بالا آورد.
“…اگر همین الان ضربان قلبم رو ازم بگیری و بگی برگرد پیشم
میگم چشم رئیس …چشم صاحب من … با کمال میل … با رضایت کامل…
خدایا راضیم ازت …راضی باش ازم …
نزار یک لحظه از فرکانس توحید دربیارم ….
نزار یک لحظه وابسته به غیر تو باشم …
بخصوص این قسمت از جملت تو ذهنم مونده بود اگر همین الان ضربان قلبم رو ازم بگیری و بگی برگرد پیشم
میگم چشم.
همونجور که مشغول ورزش و گوش دادن بودم این افکار هم از ذهنم می گذشت! خودمم تعجب کردم جل الخالق خخخ.
به خودم گفتم این احساس چه قدر احساس قشنگیه! این احساسو خودم تجربش کردم. از همه چی رها… با همه چیز در صلح… با همه کس در صلح… لبریز از بی نیازی…تسلیم تسلیم ….آرام آرام…. و همینطور که داشتم اون ویژگی های چنین حسی رو مرور میکردم. یا جمله ای که صبح از قرآن خوندم و استاد بارها تکرارش کردن و منم صبح اولین آیه ای که خوندم همون بود و گفتم خدایا تو داری با من چکار میکنی؟ اون ازاین وقت صبح که گفتی بیا بخون این از اولین حرفی که داری به من میزنی! چقدر شکر کردم، چقدر احساسم خوب بود عالی شد… تو دفترم نوشتم آیه رو با ترجمه اش و سوره و شماره آیه رو هم نوشتم یادم بمونه چه سوره ایه لااقل! میدونی چه آیه ای بود، میخوای اصلا نگم؟ ( نمیدونم چرا این تکیه کلام استاد آزمندیان امروز ران میشه تو کامنت من هی! ولی من تسلیم میگم خخخخ)
باشه پس خوب گوش کن که بگم. آیه 62 سوره یونس بود که میگه:
أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿62﴾
آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مى شوند
و این افکار همزمان با کارهای قبلی از ذهنم میگذشت و من مشغول بودم. یاد دخترهای گلت افتادم! گفتم خدایا تو گفتی اولیا من ترسی ندارند؛ نگرانم نیستند. اشک از چشام سرازیره دارم اینا رو مینویسم!الله اکبر خدا کمکم کنه مسلط بشم بر خودم و کسی حالمونفهمه
گفتم خدایا این همنشینی با تو مگه چجوره که ( خدایا کمکم کن ببتونم بنویسم. امانم بده) یه مادر ، آنهم مادر دو دختر (چقدر مادرا نسبت به ما مردها نگران آینده فرزندشان هستند. حالا دختر باشه این احساس مسئولیت صد چندانه) که در اوج شیرین زبونیشون هستند. (یاد شینا دخترم افتادم که خواب بود. گفتم این احساسی که من نسبت به دخترم دارم سعیده صد برابر بیشتر به دختراش داره چون مادره ) میگه من تسلیمم! میگه نگران نیستم!میگه آرامم! بگی بریم نه نمیگم، فرصت نمیخوام، کار مونده ندارم، دلتنگ دنیات با همه زرق و برقش نمیشم. نگران آینده و سرنوشت دخترام نیستم! چون تو هستی…. چون تو هستی …. چون تو هستی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
برم صورتمو آبی بزنم بیام.
این چه ایمانیه ؟ مگه غیر از اینه که گفتی اینا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ هستند . مگه غیر از اینه که گفتی اینا دوستان من هستند!