پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1

آیا شما هر چند وقت یکبار درگیر مسائل تکرار شونده هستی؟
بعنوان مثال:
آیا هرچند وقت یکبار رابطه شما به مشکل می خورد و پس از کلی دردسر برای رفع آن موضوع، چند وقت بعد دوباره درگیر همان مسئله از زاویه ی دیگری می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار، درگیر آدمهایی می شوی که به شدت نیاز به توجه شما دارند و مسئولیت حل مسائل آنها به عهده ی شما می افتد؟
آیا هرچند وقت یکبار درگیر هزینه های غیر مترقبه می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار، ورشکست می شوی؟
آیا هر چند وقت یکبار بدهکار می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار شغل خود را از دست می دهی و بیکار می شوی؟
آیا هرچند وقت یکبار درگیر بیماری می شوی؟
این الگوی تکراری از مسائل تکرار شونده یک پیام است که می گوید:
شما درباره آن موضوع باورهای محدودکننده ای داری و آن باورها ذهن شما را به گونه ای برنامه نویسی کرده و شما را در مداری قرار داده که مرتبا از این مشکل به مشکل بعدی برخورد کنی و به این شکل درگیر چرخه ای از مسائل تکرار شونده بمانی.
به این معنا که تا زمانی ریشه ی این مسئله را نشناسی و حل نکنی، همچنان در مدار آن مشکلات می مانی و دوباره درگیر اساس آن مشکل از زاویه ی دیگری می شوی.

برای به شناخت رسیدن درباره منشأ این مسائل تکرار شونده، در این فایل استاد عباس منش سوالاتی طراحی کرده است که به عنوان قدم اول، لازم است به این سوالات فکر کنی و جواب ها را در بخش نظرات این قسمت بنویسی.

زیرا فکر کردن و پاسخ دادن به این سوالات به شما کمک می کند تا بفهمی چه فکر و چه باوری در ذهن شما در حال اجراست که مرتباط شما را درگیر این الگوهای تکرار شونده از مسائل کرده است:


سوال اول:

چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

بعنوان مثال:

  • وقتی فردی از من انتقاد می کند یا مرا مسخره می کند، به شدت عصبانی می شوم؛ا
  • وقتی شاهد برخورد نامناسب فردی با یک فرد دیگر هستم، به شدت احساساتم درگیر می شود؛
  • وقتی مجبور می شوم که تصمیم بزرگی برای زندگی ام بگیرم بسیار مضطرب و نگران می شوم؛

نکته مهم: برای درک بهتر مفهوم سوال و پاسخ دقیق تر به سوالات، اول فایل صوتی و تصویری را ببینید


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.

در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:

  • اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
  • ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛

نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام  تمرینات این دوره، این است که:

فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد  و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.

در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1
    264MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1
    13MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «پریا برزین» در این صفحه: 1
  1. -
    پریا برزین گفته:
    مدت عضویت: 785 روز

    سلام استاد عزیز و مریم نازنین

    الگوهای تکرار شونده برای من هر وقت تصمیم گرفتم که دیگه فقط به خودم فکر کنم رو خودم و توانایهام تمرکز کنم و کیفیت کارمو بالا ببرم و مشتری با لبخند رضایت لباسشو تحویل بگیره و واقعا هم همین اتفاق میوفتاد یه مدتی رو خوب کار میکنم همه چی عالی و تازه که میگم اخ جون کلی پول دارم…… یه اتفاقی برای خونوادم میوفته

    که مجبور میشم هرچی پول دارم به خونوادم بدم

    من بخاطر معلولیتی که داشتم بچگیام مادرم همیشه منو به کمرش میبست بعد پدرم با کارگری ویلچر خرید و به مدرسه رفتم ویلچرم بزور تا اتمام ابتدایی دووم اورد و خراب شد چون در روستا زندگی میکردم و ان زمان جاده اسفالت نبود تا مدرسه فاصله زیاد بود و مخصوصا زمستان ها اینقد جاده گلی بود که داخل ویلچرم پر از گل میشد بعد ابتدایی مجبور شدم ترک تحصیل کنم چون مدرسه راهنمایی روستای دیگری بود که من ویلچر نداشتم بعد پدرم برام عصای چوبی ساخت یه رنگ قرمز زد ولی اینقدر سنگین بود که من 11 سالم بود بارها زمین خوردم ولی پدرم تشویقم میکرد و من دوباره بلند میشدم و با عصا تمرین میکردم که راه برم حتی ارنج یکی از دستانم موقع زمین خوردن ترک خورده و هنوزم همون دستم کج جوش خورده ولی به شوق راه رفتن نفهمیدم یا هم نمیدونم دردشو تحمل کردم چون مثل پدرم هیچ وقت دردمو بروز نمیدادم

    در سن 20 سالگی پدرم اجازه داد من به شهر بیام و هم ادامه تحصیل بدم از راهنمایی تا کارشناسی ادامه دادم و مدرکمو گرفتم

    هم مغازه خیاطی باز کنم و کار کنم هیچ وقت محدودم نکرد اجازه داد رشد کنم

    بتازگی دبی رفتم برای تفریح و وقتی از پدرم اجازه گرفتم که برای اولین بار به خارج از کشور برم اولش گفتم شاید اجازه نده ولی وقتی گفتم خیلی خوشحال شد و گفت حتما برو حتی اگه دوست داشتی از دبی مستقیم برو امریکا

    همیشه کشور امریکا رو تحسین میکنه که کشور قدرتمندیه و ارزو دارم روزی برسه پدرمو ببرم امریکارو ببینه،

    خلاصه هر وقت پول زیادی داشتم یا پدرم مریض میشه یا مادرم یا اتفاقی میوفته، نمیدونم چطور این باور رو تغییر بدم

    ته دلم فکر میکنم بخاطر من مریض شدن هیچ وقت به زبون نمیارن ولی وقتی مادرم همیشه کمردرد شدید داره قلبم به درد میاد

    یا احساس میکنم پدر و مادرم هم خودشونو مقصر میدونن که فرزند سالمشونو بخاطر یک امپول اشتباه ناقص کردن

    بعضی وقتا که در مورد گذشته حرف میزنن من اگاهانه حرفو عوض میکنم و میگم باز خداروشکر تو دو سالگی معلول شدم و با این شرایط کنار اومدم اگه الان این اتفاق میوفتاد من شاید تحمل ادامه زندگی رو نداشتم یا بخنده میگم خوب شد این اتفاق افتاد وگرنه زیبای و ارامش الانو نداشتم و چند تا بچه هم داشتم که اعصاب برام نمیزاشتن

    مثل ابجیام که تو سن کم شوهر دادین الان یکی تیرویید داره یکی دیابت داره

    خداروشکر من هیچ بیماری ندارم حتی به بیماری فکر هم نمیکنم البته اگاهانه

    هرروز هم شکرگزاری مینویسم و از زندگی ام لذت میبرم

    تو شهر مستقل و تنها زندگی میکنم و 42 روزه که هرروز فایلای استاد رو گوش میکنم فک کنم تا همه رو گوش کنم و تموم بشه چندماه طول بکشه چون بعضی فایلارو بارها گوش میکنم و سعی میکنم عمل کنم تا نتیجشو ببینم

    اخر هفته ها که به روستا میرم کل مواد غذایی و میوه یک هفته رو میبرم داروهاشونو میگیرم ، فشارخونشونو چک میکنم امپولاشونو میزنم و کل بدن بابامو با روغن مخصوصی ساعتها ماساژ میدم که خوابش میبره،

    چون الزایمر خفیف داره ولی جالبه که هرکی رو فراموش کنه منو فراموش نمیکنه و مامانم میگه هر پنجشنبه چشمش به در هست که الان تو میای

    الان من 36 سالمه شده ولی به چهرم نمیخوره و هربار از پدرم میپرسم پدر من چندسالمه میگه 20 سالته و همیشه به من میگه پسرم، کمتر پیش میاد اسمم یادش باشه….ولی احساسم خوبه وقتی کنارشونم همش میخندیم خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: