پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 14
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیز سلام به همه دوستان گل.
حقیقت من وقتی تو یه جمع مخصوصا اون طرف نزدیک من باشه که بگه مجید فلان جور رفتار میکنه مجید اینجوریه یا بگه ع مجید با بچه اینجوری برخورد نکن..
خلاصه سر این موضوع شاکی میشم.
قبلا خیلی بیشتر بود کلا در هیچ زمینه ای حتی صحبت 2نفره انتقادی میشد ازم نمیپذیرفتم الان خیلی خیلی به لطف الله کمی بهتر شدم.
بسیار عصبی بودم ولی الان خیلی وقته کمی بهتر شدم و حس میکنم تو این موضوع سیر صعودیم رو.
قبلا اگر یه جمعی دوستانه قرار چیزی بود به من گفته نمیشد شاکی میشدم الان به هیچ وجه نیستم.
قبلا خودمو زیاد سرزنش میکردم شاید تا چندین روز ولی الان به لطف الله، اولا میگم اشتباهی وجود نداره و تجربس مجید دوما به خودم میگم درست بگیر فقط همین و خیلی چیزهای دیگه..
و دقت نکردم چی شد ک خیلیاشون رفتن و یا به مرور کمی بهتر و بهتر و بهتر شدن ولی دقیقا از موقعی که تو مسیر صحیح اومدم از فایل ها استفاده کردم و قدم برداشتم برای اینکه شروع کنم به تغییر خودم اتفاق افتاد ولب اینکه رو چه باورهایی کار کردم نمیدونم ولی خب بینهایت فایل روی سایت استفاده میکردم و عمل میکردم و بلا استثنا 90 درصد فایلام همزمانی داشت با اون روز و لحظه من که من دقیقا بهش نیاز داشتم و خیلی خیلی با خودم خلوت میکنم(از وقتی قدم برداشتم این مورد در وجودم آشکار شد) و خیلی خیلی با خدام با خوشی و شادی حرف میزنم قبلا با ناله و التماس بود. و سعی کردم یواش یواش غیبت و دروغ ناله کردن و غر زدن حرام کردم به خودم(خیلی غر میزدم).
خدایا سپاسگزارم از تو بنده های بسیار عالی که همیشه هستن.
به نام فرمانروای قلبم رب العالمین
سلام ودرود به استاد عزیزم ومریم شایسته یار بی همتای استاد
سلام ودرود به دوستان همفرکانسی وخانواده بزرگ عباس منشی
حمد وسپاس خدایی که من را درمسیر پیشرفت وآگاهی های ناب قرار داد
استاد عزیزم. بیش از یک ساله که با شما همراه هستم وخدارو شاکرم به موفقیت های زیادی هم رسیدم. الهی صدهزارمرتبه شکرت
موضوع تکرار شونده که درزندگی من بی نهایت زیاد هست وتقریبا چند سال یکبار تکرار میشه. به هم خوردن رابطه ی پدرومادر وهمسرم هست. که به شدت باعث ناراحتی من میشه. قهر ودعوای طولانی مدت که بعضی مواقع تا چند سال طول میکشه. وهیچ کدوم از طرفین کوتاه نمیان
همسرم به شدت موضع میگیره ونمیگزاره من خونه ی پدرومادرم بروم یا اگه برم خیلی بعدش ناراحتی پیش میاره
این موضوع باعث میشه بیشترین انرژی را ازمن بگیره. هرکجا میرم به همراه همسرم شروع میکنه به بدگویی از پدرو مادرم
پدرم چون مرد ثروتمند وبه نامی هست توی شهرم از اینکه من کارمیکنم به شدت ناراحت هست وبخاطر این موضوع با همسرم بحث ودعا داره
از طرفی همسرم وظیفه ی پدرم میدونه که چون ثروتمنده به ما کمک مالی کنه. که الان فهمیدم این شرک هست. ازبس بخاطر پدرم بهم قبلا توهین کرده واحساس حقارت به من داده که اگه پدرم دوستت داشت ارزش داشتی بهت پول ماشین میداد واین باعث شده من از ثروتمند شدن متنفربشم وهمیشه آرزوم این بود که کاش پدرمن آدم معمولی وقشر معمولی بود که الان با آموزش های شما خیلی دارم بهتر میشم
چندین بار سوالم را درعقل کل پرسیدم ولی به جواب درستی نرسیدم. دوستان میگن ربطی به تو نداره رابطه ی پدرو همسرت
ممنون میشم راهنماییم کنید
از دوستان عزیزم هم سپاسگزارم کمکم کنند
من نمیتونم پاشنه آشیلم را دراین مورد پیدا کنم
دوره عشق ومودت وعزت نفس وحل مسائل رابخاطر همین موضوع خریدم .الان خیلی بهتر شدم وسعی میکنم حالم راخوب نگه بدارم وتوجه وتمرکزم روی خوبی های دوطرف باشه.
یه موضوع دیگه. پدرم قبلا چندین سال با خانواده مادرم قهر ودعوا داشت. همچنین خانواده همسرم با دامادشون
الان توجه ام بیشتر روی خانواده هایی هست که رابطه های عالی دارند وتحسین میکنم
ولی مشکل همچنان هست والان نزدیک ده ماهه همسرم وخانواده ام باهم قهر هستند. از طرفی همسرم با پادرمیانی کسی راضی نمیشه فقط پدرومادر بیان معذرت خواهی. از طرفی پدرم زیر بار نمیره. لطفا راهنماییم کنید. اگه این موضوع برام حل بشه با انرژی وتمرکز زیادی میتونم تمرین انجام بدم
به نام الله یکتا
چون چسبیدی بهش
چسبیدی به آدمهایی که برای تو ارزش قائل نیستند چون تو خودت برای خودت ارزش قائل نیستی….
وقتی تو خودت رو محتاج رابطه با پدر و مادرت میدونی معلومه که پدرت کوتاه نمیاد
وقتی تو خودت رو محتاج شوهرت میدونی و فکر میکنی باید اون رو راضی نگه داری معلومه که سوارت میشه،چون تو داری بهش سواری میدی
اگر تو مهاجرت کرده بودی به یک کشور دیگه اون موقع هم همینقدر پیگیر بودی که بری خونه پدرت? یا تمرکزت رو میذاشتی روی کارت و یا زبانت و یا درک بهتر اون کشور.
رها کن خودت رو،ول کن
بذار نفس بکشی
نچسب به شوهرت،التماس نکن
قوی باش،جهان آدم ضعیف رو له میکنه
کار خودت رو بکن و برات مهم نباشه پدرت و یا شوهرت و یا هر کسی چی میگن،به خدا توکل کن و لذت ببر از سلامتی و چیزهایی که الان هست
استقامت کن و صبر کن و همین کافیست که خدا وکیل تو باشد
به نام خدای مهربون
سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید
بی نهایت ازتون ممنون وسپاسگزارم که برام کامنت نوشتید. واقعا جوابتون عالی بود
سعی کردم عمل کنم به کامنتتون
واقعا درسته من چسبیدم به روابطم. احساس لیاقتم راوصل روابطم کردم وخدارو شکر که چقدر بهتر شدم.
آقای اسدی شما دست خداشدی که هدایت بشم. بی نهایت ممنونتم
دوست دارم بازم راهنماییم کنید. اگه قلبتون هدایت کرد حتما برام بنویسید.
باعشق میخونم والبته عمل میکنم
سلام مرجان عزیز انشالله ک عالی باشه من چندین سال قبل شرایط مشابه شرایط شما رو داشتم و همه روزهام رو با حس بد قربانی بودن میگذروندم همش چرا چرا میگفتم به خدا همش طلبکار بودم از خدا و احساس عجز و نا امیدی شدیدی داشتم مرجان جون تو زندگیم دقیقا از همون نقطه های ضربه خوردم ک روشون حساب باز کردم بدم خوردم بدددد.مثلا قبل ازدواج یکی از امتیازای همسرم این بود ک بابامو دوس داره رابطشون عالیه و…. و دقیقا بعد ازدواج از همون ناحیه خوردم. این موضوع ادامه داشت تا اینکه در کمال بهت و ناباوری و یک دفعه ای مامان قشنگم رو از دست دادم و تا مدت ها حالم بد بود امااا مرگ مامانم رهایی رو بهم یاد اد نچسبیدن ب خیلی چیزا گذرا بودن این دنیا و این ک از فردات خبر نداری چرا دست و پا میزنی ک اوضاع همونی بشه ک تو میخای بابااا اصلا شاید نباید بشه من امسال میخام رو رهایی و سپردن سرمایه گذاری کنم واقعا رهایی جوابه هر جا رها بودیم و سپردیم قشنگ خدا بهمون جواب داده و ی چیز دیگه اینکه من وقتایی ک ب تضاد میخورم و هی میخام خودمو مجبور کنم ک خوبیای طرف رو ببین خوبیای این تضاد رو ببین و … واقعا حریف ذهنم نمیشد و فقط از اون موضوع رها میشم اصلا ب هیچیش ن خوب ن بدش فک نمیکنم و توجهم میبرم حتی به کوچیکترین چیزا ک حسم حتی شده نیم درجه خوب بشه چون احساس رو نمیشه جامپ کرد یهو از بد بری تو خوب البته برای من اینطوری بوده.به کوچیکترین چیزا ک اثلا ربطی ب اون موضوعم نداره خودمو کوک میکنم مثلا بغل کردن پسر کوچولوم و حرف زدن باهاش و.. خودمو نیم درجه بهتر میکنم و رها میکنم ک برای من جواب داده ندیدمتون اما مشتاق دیدارتونم خوب و پایدار باشید امیدوارم هممون از تضاد ها درسی ک باید رو بگیریم و بیایم بیرون چون تا درسش رو نگیریم تکرار میشهه تا بفهمیم
سلام بشرای عزیزم
واقعا تایید میکنم تحسین میکنم مردمان مهربان وخونگرم ودوست داشتنی شهر زیبایم را
از اینکه برام مینویسی بی نهایت سپاسگزارم
بازم قانون داره نشون میده که قانون مولادرزش نمیره. کسی رو جذب میکنی که تقریبا همفرکانس باخودت باشه
دوست خوبم. الان مدتی است که رها کردم همه چی رو
احساس لیاقتم رو به هیچ چیز گره نزدم.
من فقط روی خودم دارم کار میکنم وجهان بقیه کارها راانجام میده
دوست خوبم. وقتی من رها کردم وروی خودم کار کردم بی نهایت رابطه ام باهمسرم عالی شده. درامدم دوبرابر شده. از جاهایی پول برام واریز میشه که خودم تعجب میکنم
هدیه ها. دعوت ها. که اصلا ازقبل نبوده
همین همسرم. که قبلا همیشه بحث ودعوا داشت سر رفتن خانه ی پدرومادرم. خودش میگه. هرموقع میخوای برو
ولی من دیگه رها هستم. اینقدر برای خودم ارزش قائل هستم. که حدنداره
برای عزیزم. بهترین کار راانجام میدی حال خوب =اتفاقات خوب
هرجوری میتونی حالت راعالی کن. حالا تکاملی. برا دل خودت برقص. تو خونه خودت پیاده روی کن. برا دل خودت آرایش کن.
دوش بگیر. برا خودت کلاس بگدار یه دمنوش. قهوه. کیک مهمون کن. چقدر چیزهای کوچک میتونند حال دلت روعالی کنند
من با نوشتن وخوردن کامنت خیلی حالم خوب میشه. دوست دارم بنویسم. یه وقتایی که نمیتونم تو ذهنم با سینا دوست عزیزوهمفرکاسیم صحبت میکنم.
انگار جلوم نشسته. بحث میکنم حتی باهاش خخخ
بشرای عزیزم منم مشتاق دیدارتون هستم. انشالله به زودی همدیگه رو ملاقات میکنیم
سلام عشق جان به عشق دیدن نقطه آبی آنلاین شدم و بازم ذوقی شدم من یه ابجی دارم ک اونم عضو سایته و کلا حرفامون نود در صد پیرامون قانونه من و خاهرم از لحاظ ظاهری اعتفادی پوششی تفاوتی زمین تا آسمون داریم امااااا جفتمون قانون رو قبول داریم و باورتون نمیشه بعد فوت مامان قشنگمون رابطه مون روز ب روز عالی تر و نزدیک تر شده ک خیلیا این تقاوتمون رو میبینن باورشون نمیشه انقد نزدیکیم با آبجیم در مورد شما صحبت کردم و گفت اجی بیا باهم بریم ببینیمشون انشاالله ک در بهترین زمان بهترین مکان هم رو میبینیم مطمئنم قانون جواب این ک من انقد با حس خوب میخام ببینمتون حتما محقق میشه دیگه زمانش دست آخدا،مرجان گلی انشاالله امسال هممون یه ورژن بهتر ز خودمون نشون میدیم فقط و فقط بخاطر اینکه خدا هست و خدا هست و خدا هست شبتون خوش پایدار باشید مرجان گلی این احساس لیاقت عالیهه عالی منم رفتارایی از طرف پارتنرم میبینم ک قبلا فکرشم نمیکردم خداروشکرررر پیدا کردن دوست هم مث شما ک دیگه مهر تایید شد برای قانون انشاالله بمونید برام
سلام بشرا خانم عزیز
چقدر خوشحالم دوستی همچون شما پیدا کردم. دوست خوبم من تولیدی سرویس شاهنشین دارم باکلی حال خوب
منم خوشحال میشم شما رو از نزدیک ببینم.
چقدر خوشحال شدم که خواهر گلتون هم همفرکانس شماست
منم یه دوست خیلی خوب دارم که از خواهر بهم نزدیکتریم. اسمش میناست. اونم عضو همین سایت هست.
از اینکه روی خودتون کار میکنید بی نهایت تحسینتون میکنم
افرین برشما
چقدر خوبه آدم دوستان همفرکانسی داشته باشه که بتونه درمورد قانون بااونها صحبت کنه.
دوست خوبم. این هم درخواست من بوده که دوستای عباس منشی از شهر خودم پیدا کنم
خدایا سپاسگزارم
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز و همه دوستان خوب خانواده عباس منش
خدایا شکرت فایل جدید با استایل خوب استاد و تیشرت خوشگل و اندام فوقالعاده و چهره دوست داشتنی حس و حال خوبی را به من داده تا انرژی خوب روزانه ای را دریافت کنم اما فایل پیدا کردن الگو های تکرار شونده چقدر می تواند به درک و آگاهی خیلی زیادی در روند خواسته های خود داشته باشم
چون هر آنچه در زندگی ما خواسته یا ناخواسته توسط ما اتفاق می افتد از این است که تمام شرایط را خودمان خلق میکنیم چه جالب یانا جالب از جنس آن وارد زندگی ما می شود اگر توجه من به هر چیزی باشد که آن را در صبح و شب کانون توجه ما را می تواند در مسیر درست بهتر کند با توجه کردن
و قبلا زیاد مریض میشدم و ترافیک وحشتناک و روابط و کارکردن که در خودم آن را سخت و دشوار میدیدم و هر کس به پست من میخورد یک جوری میخواستم از من پول بگیرد چون این الگو تکرار شونده در روزمرگی من باعث این بود که من خودم را نمی توانستم کنترل کنم و این الگوی تکرار شونده در من زیاد بود و الگوهای خوبی را نمی توانم پیدا کنم برای موفقیت و کارهای خوب و هر کس از آدم هایی که به پست من میخورد آدمای ضعیف و نداری بودند چون نگاه و دید من ناخواسته در زندگی من وارد می شد
این باورها و فکر ها تمام شرایط و اتفاقات را خودم به وجود می آوردم چون هیچ شناخت و درکی از اینها نداشتم با آگاهانه دیگر این شرایط ها دیگه برای من اتفاق نمی افتد امروز من درس میگیرم از این تجربه صحبت های استاد فهم و درک این الگوهای تکرار شونده با باورهای درستی که فرد ایجاد میکند برای مسیر درست اگر این باورها را تغییر ندهی جهان هم شرایط را برای من تکرار میکند چون برنامه زندگی خودمان را باید تغییر بدهیم
اما سوال استاد که به خوبی می شود جواب داد تا دریچه ذهنمان باز شود این است که
چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما احساسات را برانگیخته کرده است
جواب تمام اتفاقاتی که احساسات من را آشفته کرده اول اینکه اگر اون کسی از نظر مالی از من کمک بخواهد و من نتوانم به آن کمک کنم بسیار ناراحت و خودخوری میکنم و حتی بعضی موقع میشود که من میروم از کسی قرض میکنم تا بتوانم به آن شخص کمک کنم و اینطوری آرام میگیرم
دوم در مورد اتفاقات که اگر از نزدیکانم چه خانواده یا کسی که دوستش دارم اتفاقات بدی بیفتد خیلی آشفته می شوم و دیگر ذهن من کار نمیکند و نمی توانم کنترل کنم و آشفته و نگرانی زیادی در من میشود از چهره آشفته خودم دید و خیلی زود جسم و روح من درگیر میشود
سوم اینکه مشکلاتی که سر راه من سبز میشوداگر خیلی بزرگ باشد آن را حل نمیکردم و به کسانی دیگه واگذار می کنم که برای من انجام دهند چون من طاقت و صبر آن را ندارم و بسیار ناراحت و نگرانی برای خودم به وجود می آورم
چهارم اینکه من زمانی که میخواستن انباردار بشوم ازاون حد از جنس های میلیاردی که تو انبار بود نمی توانستم تصمیم بگیرم آیا قبول کنم انباردار شوم یا نه و این تصمیم بزرگ ترس های زیادی برای من داشت و فکر و خیال اینکه نکنه چیزی کم بشه و من نتوانم جوابگو باشم و تمام دار و ندار زندگیم رو بفروشم تاجوابگو باشم و این آشفتگی قدرت تصمیم گیری را در من پایین میآورد
پنجم اینکه اگر کسی یک خانمی را در خیابان یا جایی میدیدم اذیت را کتک میزد که تا حالا هم چند بار دیدم این صحنه رو به شدت ناراحت و از کوره در میرفتم و میخواستم آن شخص را خفه کنم و یک دل سیر کتک بزنم چون نمی توانم قبول کنم که شخصی را ضعیف کشی داره میکنه و اصلاً به بعدش هم فکر نمی کنم که چه عواقب بدی شاید برای من داشته باشید و این پاشنه آشیل من هنوزم خیلی زیاد است و
ششم اینکه اگر کسی در خانه من بیاید و از لوازم من ایراد و انتقاد کند که این چیه چرا عوض نمیکنی و چرا بهترش رو نمی خری به شدت عصبانی میشدم اگر شده شبانه روز برم کار کنم تا پول خرید آن چیز را انجام دهم آن کار را میکردم تا آرام بگیرم
هفتم اینکه من را با کسی اگر مقایسه کنند که فلان اون رو داره و تو نداری خیلی بهم میریختم حتی اون شخص اگر خبر هم نداشته باشد از این قضیه اما من با اون قطعه رابطه میکردم حتی اگر خودش ندونه که قضیه چیه چون نفرت و دشمنی و کینه از اون پیدا می کردم به خاطر اینکه اون از من خیلی بهتر است
استاد بی نظیری بود عاشقانه منتظر تک تک کامنت های دوستان با تجربه خوبشون هستم
در پناه الله یکتا شاد پیروز و سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
به نام خداوند بخشنده ومهربان ،
سلام خدمت استاد توحیدی ام،خدمت خانم شایسته وهمه ی دوستان عزیز
الگوهای تکرار شونده ؛الگوهایی تکرارشونده ای که من دارم
ازنظر سلامتی و،ازنظر مالی
بنده ی خانم 38 ساله هستم
تقریبا یکسال ونیم که با استاد اشنا شدم
سلامتی؛ من ازکلاس اول راهنمایی همیشه لوزه هام عود میکرد انقدری درد داشت که نمیتونستم تا 1هفته غذابخورم چون اوضاع مالی پدرم اصلا خوب نبود به همین دلیل دکترهم نمیرفتم ،چندوقت خوب میشدم بازهم عودمیکرد وهمینجوری این روند ادامه داشت تا18سالگی
بعدش نوع مریضیم عوض شد یعنی گلودردم خوب شد معده درد داشتم
همیشه حالت تهوع داشتم ،بی اشتهابودم بازهم نمیتونستم غذابخورم ،چندسال بعد معدم خوب شد زانودرد گرفتم ،درحال حاضر زانوم خوب شده هرماه 3روز سردرد های شدید دارم امروزهم سرم درد میکرد طوری که نمیتونستم گوشی رو نگاه کنم
میخواستم برم دکتر واسه سردردم،دقیقا ی چیزی ازدرون بهم گفت بروتو سایت
سایت رو باز کردم دیدم استادفایل جدید گذاشته باتمام وجود فایل رو گوش دادم دیدم درمورد الگوهای تکرار شونده صحبت میکنه
ی کم فکرکردم دیدم استادداره منو
میگه وای خدای من خدایا شکرت اولش کلی اشک ریختم ازاین که چقدر قشنگ به موقع این الگوروشناختم الهی شکر ،خدایا شکررررت که امروز این الگو رو درونم پیدا کردم بااین سوال استاد بینهایت ازاستاد نازنینم سپاسگزارم
،
ازنظر مالی،من تقریبا 10سال پیش ازنظرمالی فوق العاده تو مضیغه بودم که ی پلاک وزنجیرطلا پیدا کرده بودم بردم فروختم باهاش از بازار لباس زنونه اوردم توخونه به همسایه ها و دوست واشنا میفروختم ،بعداز یکسال تونستم مغازه بزنم ،من خیلی تواین 10سال پول ساختم، بقول استادانگار جیبم سوراخ بود وهیچی ازاون پول برام نموند ،من الانم مثل ده سال پیش دست فروشم ،حالا استاد عزیزم این دوتا الگورو شناسایی کردم چطوری ازبین ببرمشون؟بینهایت ازاستادوخانم شایسته ی عزیزسپاسگزارم
خیلی خیلی دوستتون دارم
به نام خدا
خواستم جواب ندم ولی نشد
پس جوابم اتفاقی و الله بختکی نیست. پس با دقت بخون. فکر کن
الگوهای آلوده رو از بین ببر
خانم احمدی سلام
شما خودتون اگه یه قطعه طلا گم کنی چکار میکنی؟ فکر کن ، به خودت جواب بده
بعد بقیه پیام رو بخون
در درجه اول اون مسیر رو بر میگردی شاید پیداش کنی .برای همین میگن چیزی رو که پیدا میکنید بر ندارید چون صاحبش دنبالشه
اگه پیدا نکنی چه اتفاقی می افته ؟؟؟
برای همیشه چشمت دنبال اون طلاست و این چشم به راهی باعث میشه برای یابنده اصلا خیر نکنه . چه بسا بگید خرج دوای دکترش بشه .
و این پیدا کردنها و خرج کردن های اشیای پیدا شده، یک الگوی تکرار شونده هست که برای هیچ احدو الناسی خیر نمیکند و نکرده
خیر نکردن و بی برکتی یک الگوی ثابت برای تمامی اشیا پیدا شده هست .
وقتی استاد صحبت از پیدا کردن پول میکنه
منظورشون نمادی از شانس و اقبال هست. مثل دیدن یک پرنده زیبا به طور اتفاقی ،
دیدن یه منظره جالب .
خودم سالها پیش قبل آشنایی با استاد پول پیدا کردم سریع انداختم، زمین ، به دو دلیل انداختم زمین
یک: صاحب پول بر میگرده و پول رو بر میداره
دوم : برداشتن اون پول باعث میشد یه مسئولییت به گردنم بیافته و دنبال صاحبش بگردم .
بعید میدونم منظور استاد خرج کردن اون پول باشه !!!
پولی که پیدا میکنیم
در درجه اول: نباید انرا برداشت
شاید طرف برگرده و اون رو برداره
دوم : پول رو پیدا کردی باید دنبال صاحبش باشی و پس بدی
سوم: اگه پیدا نشد باید اون پول رو در راه اون شخص بخشید
بلیط اتوبوس پیدا کردم ، معادل اون پول بلیط رو صدقه دادم بعد بعد از اون بلیط استفاده کردم
حق مصرف نداریم ، چون ده برابر اون پول ضربه میخوریم و آسیب میبینیم و بیمار میشویم
ظرف شما سوراخ نیست برداشتتون از قانون اشتباهست
چیزی رو که حق شما نبوده صاحب شدید. و بعد ده سال مجدد برگشتید سر جای اول.
برای فروش اجناس هم قسم نخور
اون دو الگویی که پیدا کردید
چیزی که پیدا میکنید مال شما نیست
چه بسا بیماری ها هم از همین استفاده کردن از اموال پیدا شده هست
من سعی کردم جواب ندم ولی نشد
سلام دوست عزیز
خیلی ممنونم
ازتجربیاتتون که دراختیارم گذاشتید
من 10سال پیش فوق الهاده انسان نا اگاهی بودم
خیلی مسیررواشتباه رفتم ولی ازهمون اشتباهات یاتضادها درسمو گرفتم وبه مسیر هدایت شدم به یاری خدا وکمک شما دوستان باقدرت ،زندگیم رو ازنوع میسازم
پرازارامش،شادی ولذت
بازهم ازشما دوست عزیزسپاسگزارم
به نام الله یکتا
موسی آدم کشت و توبه کرد و شد پیامبر
هیچ وقت خودت رو بخاطر گذشته ات سرزنش نکن،همین که الان اینجایی یعنی مقدسی و مورد توجه الله
تو لایق برخورداری از تمام نعمتهای الهی هستی بدون هیچ قید و شرطی
خدا تو رو بخشیده اما آیا تو هم خودت رو از درون بخشیدی یا هنوز به فکر 10 سال پیشت هستی،ول کن
ولش کن تموم شده اون قضیه
اگر از لحاظ مالی مشکل داری به اون قضیه هیچ ربطی نداره،بشین بگرد و در جایی دیگه پیداش کن
پناه میبرم به الله توبه پذیر و مهربان
فاطمه سادات.
سلام به استاد عشق و مریم زیبا.وقت بخیر.
سلام به همه ی دوستان گلم.
استاد عزیزم اول از همه بگم من واقعا باهمه وجودم در شروع فایل خدارو هزاران بار شکر کردم که شما استادم هستید.همه چیز عالیه.صدای عالی و دلنشین،لبخند پر از مهر،صورت زیبا،بدن سالم و خوش تیپ،ویوی رویایی،منزل پر از آرامش و…خداروهزاران بار شکر.
سوالتون خیلی واضح بود،ولی باخودم فکر میکردم که مثلا چی،که دیدم در ادامه ی فایل بسسسسیار عالی مثالهارو آوردید و سوال رو قشنگ برامون شکافتید.
خیلی خیلی ازتون ممنونم که همیشه به خوبی حواستون هست ابهامی نباشه و با توضیحات کامل و مثالهای خوب،همه چیز رو شفاف میکنید.
وقتی خوب دقت کردم به جوابهام به سوال شما والگوهای تکرار شونده،خیلی برام جالب بود که هرجا احساس شدید داشتم،اون احساس شدید چه خوب چه بد،به دنبال یه الگوی تکرار شونده بود.
من دوسال طرح پرستاری رفتم،بشدت تو این دوسال اذیت شدم.ازینکه شیفتایی که نمیخواستم برام میفتاد،مریضای پرکار واسه من بود،جواب دادن به چندین رتبه بالاترم سخت بود و همه اینا باعث شد من نخوام ادامه بدم و فکر استخدامی نباشم.این الگو که، من یه مدت یه جا مشغول بکار باشم و برای همشون اولش کلی خوشحال باشم و با ذوق و شوق برم سرکار و بعد از مدتی بشدت خسته بشم و برام بیرون اومدن ازون کار مثل آزاد شدن از زندان باشه چندین بار تکرار شد.
بیشترین حس بد رو تو این الگوی تکرار شونده داشتم.
تا اینکه فهمیدم من آدمی که بخوام واسه کسی کار کنم نیستم.
اوایل بااینکه به یادگیری ساز سه تار علاقه داشتم،میگفتم اینکه حقوق نداره،یه جایی باید سرکار باشم که حقوق بگیر باشم،بعدش تو اوقات فراغت برسم به این هنر.
و بسکه خسته میشدم از سرکار رفتن و از نظر روحی هم بهم میریختم،ساز هم که یه روح آروم میخواس،ساز من یه گوشه بود و کتابای آموزشیم یه گوشه دیگه.
در جلسه5 قدم اول شما گفتید یه هدف انتخاب کن که نیاز به هیچ چیز بیرونی نباشه.
بعد از چندین بار گوش دادن جلسه 5 من تازه برام جا افتاد که ای بابا،سه تار هست،کتاباش هست،وقتش هست،فقط یه همت میخواسته.
اگه من از سه سال پیش روزی فقط نیم ساعت واسه یادگیری وقت میذاشتم الان کلی پیشرفت داشتم.
ولی بازم دیر نشده.
و اینجوری بود که من دیگه با جایی قرارداد کاری نبستم و جلوی اون الگوی تکرار شونده رو گرفتم و شروع کردم به یادگیری سازم.
در کنارش چون طبق فرمایش شما نباید بدون درامد باشم،کارهای پرستاری در منزل رو هرچند وقت انجام میدم.
و اون احساس فوق العاده بد من وقتی از بین رفت که اون الگوی تکرار شونده قبلش از بین رفته بود.
البته که بنظرم این یه رابطه دو طرفه اس،چون تا وقتی هم که احساسم بد میشد،اون الگو تکرار میشدوبار آخری که انصراف دادم از کارم،با احساس خوبی که من ایندفه یه تصمیم متفاوت میگیرم،اومدم بیرون.
یا مثلا یه مدت به من مرتب از طرق مختلف پول میرسید.من خوشحال میشدم و این قضیه تکرار میشد،تااینکه یه مدت مثل قبل خوشحال نمیشدم،و میگفتم چیه این مبلغ آخه،و جالبه که دیگه همون مبلغ هم کم کم با فاصله ی زیادتر و زیادتر تکرار شد.
اصلا انگار اون احساسه،سوخت اون الگوی تکرار شونده اس.
و متاسفانه الان یه الگوی تکرار شونده دیگه دارم همراه احساس بد.
دارم به این الگو سوخت میرسونم و حواسم نیست.
دخترم حلما،مرتب هرکار داره فقط منو صدا میزنه،هر بازی دوسداره بمن میگه،کلا خیلی وابسته بمن هست.
همش با خودم میگم دخترا که بابایی هستن چرا این بچه یکمنمیره سراغ باباش.
من هی اعصابم بهم میریزه و مدام وابستگی این دختر بمن داره بیشتر میشه.
یه چیزایی دستم اومده استاد،مشتاقانه منتظر ادامه ی فایلهای زیباوآموزنده و گره بازکنتون هستم.
بینهایت سپاسگزارم.
سلام به روی ماه استاد عزیزم، به مریم بانو و دوستان دوست داشتنی م در این بهشت مجازی
قبل از اینکه سوال رو جواب بدم می خواستم بگم استاد چقدر دلمون براتون تنگ می شه… خدا رو شکر که بلاخره فایل جدید اومد… من هر روز صبح و شب تو شکرگزاریهام بخاطر وجود شما و مریم جان و این خانواده ی دوست داشتنی خداوندم رو شکر می گم. و هرچی می گذره شوق و اشتیاقم برای خوندن کامنتا بیشتر میشه. الان تقریبا هرروز بعد نوشتن کد نویسی دوره ی کشف قوانین که واقعا محشره، حدود یکساعت کامنت می خونم و یهو به خودم میام می بینم عه کم کم دیرم میشه برا کارم.
خدا رو هزاران بار شکر به تازگی شروع کردم داریم دوره ی کشف قوانین رو با مامان و خواهرام کار می کنیم و این پنج روزی که کدنویسی می کنم بسیار انرژی و حس خوبی بهم می ده، انگار تازه دارم مفهوم خالق زندگیم بودن رو درک می کنم مفهوم فرکانس و اینکه مسوول اتفاقات زندگی خودمون هستیم رو با اینکه ایننننهمه قبلا شنیده بودم اینها رو از استاد… و ذوق و شوق و غوغایی تو دلم برپاس این روزا… البته که تازه 2 جلسه ش رو گوش دادم. ولی تو این مدت همش با خودم می گفتم کاش استاد بگه چطور باگا رو پیدا کنیم، خب اکی من می نویسم و حس خوب دارم و از 10 تا خواسته 2تاش رو نمی تونم تا شب خلق کنم می فهمم که باورم یه ایرادی داره در مورد اون موضوع، یه جایی یه باگی داره. ولی هرچی فک می کنم نمی تونم پیداش کنم. این فایل رو که گوش دادم چقدر خوشحال شدم و گفتم آخجون کمک غیب از راه رسید و با این سؤالایی که استاد مطرح می کنن حتما می تونم ته و توشو دربیارم. استاد جان آخه چقدر بی نظیرین شما… یادمه تو کامنت سید علی خوشدل عزیز می خوندم که استاد با عمل کردن به الهاماتش داره خواسته ی خیلی از ماها رو رقم می زنه، هر فایلی می یاد چقد کامنت هست که من فلان خواسته رو داشتم و یهو دیدم عه استاد دقیقا راجع به همون سوال من فایل گذاشتن و چقدر خوشحال بود نویسنده… منم صبح دقیقا یکی از خواسته هام این بود که خداجونم هدایتم کن راه پیدا کردن باورهای نادرستم رو پیدا کنم و الان عمیقا خوشحالم از این که با این سری فایلها یاد می گیرم باگ گیری رو…
و اما سوال. خیلی واضح نیست برام جواب این سوال چون الان که فکر می کنم به لطف قوانین و فایلهای استاد من مدتهاست که دچار احساس شدید نشدم بخصوص از نوع منفی. یه مورد کوچیک هست که به ذهنم میاد اونم اینه که اگر همسرم که عاشقشم و عاشقمه انتقادی بکنه که ببینم خیلی اشتباه داره در مورد من فک کی کنه و اون اشتباه فکر کردنه ناراحتم می کنه چون ازش توقع ندارم ولی فقط در حد اینکه چرا باید راجع به من اشتباه فکر کنه و البته که الان مدتهاست دیگه پیش نیومده. واقعا موردی یادم نمیاد که خیلی احساسات شدید در من ایجاد کنه… چرا، مثلا اخیرا یه اتفاق ناخواسته ای برام رخ داد که تا یه نصفه روز طول کشید خودم رو جمع و جور کنم و مثلا در اون مورد خاص ناراحتی شدید رو بعد از مدتهاااا تجربه کردم ولی خب خیلی سریع ذهنم رو کنترل کردم و ازش عبور کردم. البته که هنوز گاهی بش فکر می کنم می گم نکنه ته دلم هنوز نتونستم ازش عبور کنم و باور مخرب در من ایجاد کرده ولی حداقل اینکه حالم رو خوب خوب نگه داشتم.
فکر می کنم هرچی بیشتر قبول می کنیم و باور می کنیم که مسوول تک تک اتفاقات زندگیمون هستیم قاعدتا کمتر ناراحتی شدید یا خشم شدید خواهیم داشت در مورد هر چیزی چون می دونیم که خب من خودم جذبش کردم.
یه مورد دیگه که الان به ذهنم داره میاد وقتیه که «فکر می کنم» که خوب رو خودم کار کردم، و باور درستی در مورد یه خواسته ایجاد کردم و تلاشم رو هم براش می کنم و تو دلم مطمئنم که طبق قانون این قطعا اتفاق میفته و بعد می بینم که نشد و نتیجه نگرفتم… بعد نجواهای منفی شروع می کنن که عه چی شد؟؟ تو که می گفتی باورت درسته… نکنه لایق این خواسته نیستی نکنه کدنویسیت کار نمی کنه بلد نیستی…هنوز پس قانون رو درک نکردی و … البته که سریع جوابشو می دم اینهمه خواسته ی دیگه چطور خلق شد؟ اونا رو هم نوشته بودم و خلق کردم، و اینکه این قانون جهانه کل جهان برپایه ی این قانونه، و ریاضی وار کار می کنه استثناء و نشد هم تو کارش نیست بنابراین من هنوز در مدار اون خواسته م که نتونستم خلقش کنم نیستم! این یعنی هنوز به اندازه ی کافی رو باورم کار نکردم پس ساکت بشین و ببین چطور رو خودم کار می کنم و مدارم رو بالاتر می برم و بعد اون خواسته رو هم خلق می کنم. شاید می تونم بگم در مال حاضر تنها چیزی که اونم در حد کم ناراحتم می کنه برای چند دقیقه همچین مورداییه و الا بجز این واقعا واقعا نه از حرف کسی ناراحت میشم نه از اتفاقای بیرونی ناراحت میشم… به لطف استاد و آموزه هاشون مدتهااااست که حالم خوبه خوبه فارغ از اینکه بیرون چه خبره… خدای مهربونم خدای دوست داشتنیم که ما رو خالق آفریدی هزاران بار شکرت که در این مدار هستم و حالم مستقل از اتفاقات بیرون و دور و اطرافم هست….
استاد جونم و مریم نازنین بسیار سپاسگزارتونم که انقدر وقت می ذارین و علاوه بر محتوای فایل ها برای فایلها سوالهای فوق العاده طرح می کنین. نمی دونین چقدر کار ما رو برای پیمودن این مسیر راحتتر می کنین و مسیر رو هموارتر می کنین برامون. امیدوارم و مطمئنم که خداوند آسانی ها و فراوانی ها و زیبایی های روز افزون نصیبتون می کنه.
در پناه خدا شاد و سلامت باشین همگی
درودبه استادعزیزم ومریم نازنین
وهمه دوستان عالیم
سوال اول:چه شرایط واتفاقاتی درزندگی شما، شدیدترین احساسات رادرشما برانگیخته می کند؟
خداروشکربابت لحظه لحظه های شادزندگیم که مزین شده ازصبح زودبیداریم بااحساسات عالی ومثبت،مراقبه وشکرگزاری بابت سلول به سلول داشته هایم وتمرکزروی نشانه هرروزم ونوشتن کامنت وانجام تمرینات دوره هایی که به لطف خداوندهمگی دست به دست هم داده اندتازندگی راباآغوش بازپذیرا وخالق یک زندگی سراسررشدوپیشرفت درتمام زمینه هاباشم وزندگی من زمانی معنای واقعی خودراپیداکردکه خداوندمرابه سمت سایت طلایی استادعزیزم هدایت کردومن باتوجه به تجارب زندگی قبلی ام نمی خواستم باالگوهای خطرناک گذشته پیش روم
وشروع به ساختن باورهایی کردم که روزبه روزدرذهنم رشدمی کرد،مثلا درگذشته شاغل بودم واین باعث شده بودهمسرقبلی من بدعادت شودوروزبه روزاعتیادشدیدترامامن باافکاروناآگاهی ام قدرت کارکردن راازاو گرفته بودم وزندگی من پرازچالش شده بود……
درزندگی جدیدهم من اوایل شاغل بودم اماباصحبتهای عزیزدلم که دوست نداشت من کارکنم وفقط درخانه خانمی کنم وتفریحات خاص خودم راداشته باشم باتوجه به اتفاقات گذشته تصمیم جدی گرفتم وشدم یک خانم خانه دارآزادکه خداروشکربرای خودم زندگی پرباری ساختم وحدودده سال است که خانه دارهستم وعاشق زندگی وعزیزدلم هم مشغول کارکردن ودوسه روزهم هست که کنارشغل گرمایشی خودشغل دوم هم خداوندبرایش مقدرکردتادرآمدمان افزایش عالی تری داشته باشدوچون هم فرکانس همدیگرهستیم زندگیمان سراسرعشق ولذت است خدایابی نهایت شاکروسپاسگزارم .
ومن توانستم باتغییرآرام آرام باورهایم واقعاخالق یک زندگی پرباروباکیفیت باشم وهمه چیزبستگی به من داشت ودارد ومن هرلحظه سعی می کنم تمرکزروی رفتارهایم داشته باشم وآرامش رادرسراسرزندگیم حکمفرما کنم وچقدربه همدیگرقوت قلب می دهیم وکنارهم هرمسئله ای که پیش می آیدطبق فرمایشات کلیدی وتاثیرگذار شمااستادعزیزم آنراخیردانسته ودررفع آن اگرقابل حل باشد،حل درغیراینصورت ازخداوندهدایت وکمک طلب می کنیم ویک لحظه دوست نداریم آرامش ولذتی که ازاین زندگی ناب می بریم بهم بریزدوخداروشکرموفق هم شده ایم.
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
مریم جان سلام
تحسینت می کنم که با تعهد و استمرار روی بهبود و رشد خودت تمرکزی کار می کنی و نتایج عالی گرفتی این موضوع رو حتی قبل از این که کامنتت رو بخونم متوجه شدم همون وقت که کنار اسمت اون ستاره های طلایی رو دیدم و بعد به مدت عضویتت نگاه کردم وبهت آفرین گفتم شما فوق العاده عزیزم
از خوندن کامنتت استفاده کردم و حس خیلی خوبی بمن داد بخصوص که دیدم بعضی نقاط مشترک با شما دارم
من هم خانه دار هستم و از وقتی که با استاد آشنا شدم و دارم روی خودم کار می کنم نگرشم به خودم و دنیای اطرافم عوض شده و نتایج خیلی خوبی گرفتم ولی گاهی وقتا فکر می کنم که حتماً باید یه شغلی داشته باشم در صورتیکه همین الان هم هر ماه ورودی خوبی از اجاره خونه ای که بنام خودم هست بحسابم واریز میشه و درآمد همسرم هم خوب هست
خدا رو شکر بابت این سایت و دوستان عزیزی مثل شما که می تونم از کامنتاتون استفاده کنم و با همدیگه ارتباط داشته باشیم
خدا رو شکر برای موفقیت هات
از خدا میخوام که دلت پر از آرامش و نور الهی باشه و به تمام خواسته هات و خیلی بیشتر از اونها برسی
سلام به روی ماهتون فاطمه جان دوست عزیزومهربانم
خداروشکر که این سایت طلایی چقدرمی توانددرروندبهبودی فردی تک تک ماکمک شایانی نماید وهرروزرشدوپیشرفت خودرادرتمام جنبه های زندگی شاهدباشیم ،ازتجارب هم بهره گرفته وخدایی زندگی کنیم،خداوندی که مارابه سمت این مسیرسرسبزورویایی که استادعزیزم درقدم 1بیان کردند،هدایت کرد.
ممنونم وسپاس ازلطف ومحبت شماوآرزومیکنم هرنفس شاد،سلامت وعالی بدرخشید،دوستتون دارم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
سلام و عرض ادب خدمت دوستان و استاد عزیزم که یه دنیا دوسش دارم
در مورد سوال استاد که چه اتفاقاتی در من احساس بد شدید ایجاد میکند :
این مواردی که میگم جز مواردی هستند که به ترتیب بیشتر احساس بد را در من ایجاد میکنند.
1- مورد اول شکست در کسب و کارم هست ک این مورد به همین تازگی واسم اتفاق افتاد و کار و سایت من که بسیار واسم 3 ساله زحمت کشیدم در حوزه قطعات خودرو را به مرز نابود کشیده شد که البته خداروشکر حل شد. این مورد منو بسیار بهم ریخت و من هر روز گریه میکردم و اصلا نمیتوانستم احساس خود را کنترل کنم و این فکر که کارم که مثل بچه واسم عزیزه داشتم از دست میدادم و این فکر که دیگر ورودی مالی ندارم خیلی زیاد منو ازارم میداد.
2- مورد دیگر اصطکاک در روابط عاطفی هست. مواقعی که با عزیز دلم به مشکل یا حتی بحث و قهر های کوچک بر میخورم بسیار از لحاظ احساسی بهم میریزم و کنترل ذهنم کار بسیار طاقت فرسایی میشه و احساس بسیار بدی در من ایجاد میشود.
3- در مواقعی که بدهی و مخصوصا اگر چک داشته باشم و نشونه هایی باشه که توان پرداخت ان را ندارم بسیار بهم میریزم و کمتر میتونم توکل کنم و به احساس خوب برسم و ان را رها کنم تا جهان برای من حل کند.
4-در مواقعب که پدر و مادرم و برادر و خواهرام به مشکلی برخورد کنن و دچار گرفتاری سنگینی باشن من بسیار اذیت میشم و خیلی زیاد میخام یه جوری یه کاری واسشون انجام بدم و خیلی نگران احوالات انها هستم. مثلا همین چند وقت پیش یه مشکلی واسه پدرم پیش اومد که خیلی واسش سنگین بود و کمرش را شکست و من خیلی زیاد نگران بودم و غصه پدرم را میخوردم که البته این غصه خوردن من را نیز به مرز نابودی کشاند.
5- یه مورد دیگه ای که منو خیلی بهم ریخت فراموشی تولدم توسط خانوادم بود که من برای همه تولدهایشان سنگ تمام گزاشتم ولی یکی از انها حتی پدر و مادر یک تبریک هم بهم نگفتند و این منو خیلی ازار داد.
6- یکی دیگه از موارد اینه ک اگر کسی که یه کاری را برای من کرده منتی سر من بزاره بسیار ناراحت میشم و احساس بد پیدا میکنم. و هر اچه اون فرد به من نزدیک تر باشه این احساس شدید تر هست
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانوم شایسته ی عزیز
استاد اول ینکه من از شما و خانوم شایسته برای این ابدیت فوقولاده یک تشکر ویژه و اساسی بکنم که شما نمیدونید توی همین چند روز من چقدر پیشرفت کردم و چقدر معجزات واقعا برام رخ داده مخصوصا کاری که خانوم شایسته کرده بی نهایت به ارزش فایل ها افزوده واقعا اینکه فایل های اینقدر طولانی هستند و به دو ساعت و نیم هم میرسند من رو واقعا خوشحال میکنه چون باعث میشه خیلی به خودشناسی بیشتری برسم و با دقت بیشتری به فایل گوش بدم ومثال های بیشری رو بشنوم و درکش کنم من هنوز توی کامنت نوشتن جلسه ی دوم ام با اینکه چندین روزه که از تاریخ انتشار آپدیت دوره گذشته اما من همچنان در جلسه ی دومم برای نوشتن کامنت و هنوز جلسه ی دوم نوشتن کامنتش توی گوشیم تموم نشده علتش هم اینه که من یکسری اتفاقات تکرار شونده همیشه برام رخ میده که تا میام روی جلسه کار کنم یک بخشی از ذهنم درگیر یه ترمز میشه که من باز میرم روی اون کار میکنم و همینکه اروم شدم دوباره میام رو دوره کار میکنم و از طرفی کامنتم خیلی با جزئیات و کامله و کلی صفحه داره که بزودی روی سایت قرار میگیره
من الگوهای تکرار شوندم رو مینویسم همینجا
1- اینکه اگه کسی با من با تندخویی صحبت کنه خیلی عصبیم میکنه و خشم زیادی رو در من بوجوود میاره و با تندخویی بخواد حرفش رو بزنه یا با تندخویی بخواد کار خودش رو انجام بده و به اتمام برسونه
یعنی بیاد بهم بگه فلان کار رو انجام بده
یا بیاد قضاوتم کنه بگه آیاتو فلان کار رو انجام داده ای ! که فلان اتفاق افتاده؟
یا با صدای بلند حتی به شوخی یه صحبتی کنه
و یا حتی اکه کسی با جدیت ولی با لحن اروم با من صحبت کنه هم منو عصبی میکنه
در مورد موارد بالا که نوشتم ((البته به ادمش هم بستگی داره برای همه ی ادم ها این اتفاق برام نمیفته)) فقط ادم هایی که باخودشون ناهماهنگن خیلی وجه بدی رو در من برانگیخته میکن
مغز من به اون صدای بلند و اون تند خویی ارورهای بدجور میده و خیلی به سختی میتونم مثبتش کنم و ایات قران خیلی در این زمینه هایی که نوشتم به من کمک کردن که آروم باشم و قابل کنترل وگرنه من بشدت با این رفتارهای واکنش های بد نشون میدادم در گذاشته ولی الان خیلی کنترل شده است و سعی میکنم همواره روی اعراض بخشش عفو قانون تضاد و ((این کلمه عربی است= { لَیِّنًا}
فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى
با او سخنى نرم گویید شاید که پند پذیرد یا بترسد)) و آرام صحبت کردن در قران کار کنم و اتفاقا همون موضوعات باعث شده دیگه من پرخاشگری های گذشته ام رو نداشته باشم و راحت تر بتونم ذهنم رو کنترل کنم و راحت تر بتونم با ادم ها کنار بیام ولی دیگه احساس میکنم به اندازه ی کافی تغییر کردم ولی افراد کنارم توانایی تغییر رو ندارن و من باید محیط خونه و محل کارم رو تغییر بودم و این علت هایی که نوشتم و چندین علت متشابه دیگه همین علت هایی هست که من میخوام تنها زندگی کنم و محل کارم رو تغییر بدم و در بخش نظرات جلسه ی دوم دوره دارم متن ام رو که تو گوگل کیپم نوشتم رو کامل میکنم و در این مورد توضیحات کامل رو دادم
2 -و اینکه کسی که وظیفه ای که بهش محول میشه رو درست انجام نمیده آخرباید من برم و خرابکاری اون رو درست کنم و یا وظیفه اش رو که نتونسته درست انجام بده من انجام بدم این مورد من رو خیلی عصبانی میکنه و جالب اینکه من همیشه اکثر اوقات باید برم خرابکاری های بقیه رو جبران کنم چه در خونه و یا با همخونه و یا چه در محل کارم و اصلا بخاطر همین مساعل هست که من میخوام برم برای خودم یک خونه کرایه کنم و تنها باشم و هم اینکه میخوام محل کارم رو بعد دوسال تحمل چنین شرایطی عوض کنم
اتفاقا بعد از استفاده از دوره من وقتی به فکر عوض کردن محل کارم افتادم یهو با خودم گفتم چه فایده من محل کارم و عوض کنم دوباره یکسری مساعل دیگه با یه حالت دیگه برام پیش میاد حتی این فکر کردن در این مورد رو برای کرایه کردن یک خونه تنها برای خودم هم گفتم که چه فایده دردسرها از شکلی به شکل دیگه تغییر پیدا میکنن بعد به خودم گفتم چرا من همچین طرز تفکری دارم گفتم تضاد ها اومدن تا من هدایت بشم و به خواسته هام برسم اگر این تضاد اومده یعنی داره من رو به سمت خواستم هدایت میکنه و از اونجایی که من دارم تغییر میکنم و روی این زمینه های بالا دارم کار میکنم و دارم بهتر میشم ولی این اشخاص تغییر نکردن من محل کارم رو با ایمان عوض میکنم و این باور رو هم میسازم که هدایت میشم به جایی که این تضاد ها وجود ندارن و بخودم گفتم وقتی من همواره روی خودم کار کنم حتی تو شرایطی که همه چی مساعد و بر وفق مراده اگه من روی خودم کار کنم و وقتی که همه چیپرفکته دوباره به فکر بهتر شدن و تغییر کردن باشم عملا با اینجور تضاد ها هم روبرو نمیشم چون خودم دارم بهتر و بهتر میشم و این تضاد ها برای این هستند که من همواره بدنبال پیشرفت باشم و وقتی من بدنبال پیشرفت باشم دیگه تضادی هم بوجود نمیاد که بخواد من رو برای پیشرفت مجبور کنه ولی به نظرم موضوع رو هنوز خیلی خوب متوجه نشدم و باید باورهای نامناسب و ترمز هام رو پیدا کنم که چرا من همچین باورهایی رو دارم که همچین موقعیت هایی رو دارم جذب میکنم وقتی کسی کارش رو انجام نمیده کی پس کی کار اون شخص رو انجام میده ؟ و من میرم انجام میدم چون بالاخره باید یکی انجامش بده و از اونجایی که من فقط اونجا حضور دارم و بقیه هم که همش دنبال فرار از کار کردن هستن پس من انجامش میدم اگر که کس دیگه ای هم حضور داشته باشه ازش درخواست میکنم که معمولا اونا با شوخی رد میکنن و من هم چیزی نمیگم چون نمیخوام با قدرت کلامم و مرکز توجه ام این شرایط و بیشتر جذب کنم و اعراض میکنم و بخودم میگم خیله خب پس من محیط کارم رو حتما تغییر میدم هنوزم نمیتونم متوجه اش بشم درست شاید توی دوره متوجه اش بشم
وقتی تو محل کار داریم گروهی کار میکنیم و اونا نمیتونن درست کار کنن و نق میزنن هم من خیلی خیلی عصبی میشم که من با یک بدنی ضعیف تر از شما دارم کلی بهتر کار میکنم (تو دلم اینو میگم) و نق هم نمیزنم ولی شما کلی به زمین و آسمون و همه چی بی احترامی میکنید و بعد فشار روی من هم به لحاظ ذهنی بیشتر میشه ((پرانتز باز البته من خیلی سعی میکنم تو ذهنم قضاوتشون نکنم و باید خیلی روی خودم کار کنم پرانتز بسته )و خیلی روم فشتر میاد هم به لحاظ جسمی چون هم باید سریعتر کار کنم تا تنبلی اونارو جبران کنم و نمیشه اروم کار کرد چون باید کارمون رو سریع انجام بدیم و هم به لحاظ ذهنی خیلی روم فشار میاد که باید مثبت برخورد کنم تا رفتار نامناسبی رو برانگیخته نکنم یا باهاشون با انرژی مثبت صحبت کنم تا اینقدر پیش من به همه چی بی احترامی نکنند چون با کوچکترین تحت فشار قراردادنشون این ادم ها با یه رفتار محکم و قاطع از طرف من منفجر میشن چون نمیتونن خودشون رو کنترل کنند و مثل من باعزت نفس و محکم نیستند و کلی فشار جسمی و ذهنی روی من وارد میکنه البته که هندل کردن این ادم ها برای من خیلی راحت شده و میتونم براحتی مرکز توجهشون رو با کلامم و وشوخی در دست بگیرم اما چون فشار رجسمی و ذهنی روم زیاده اینکار برای من به قیمت تموم شدن انرژیم و یک نشتی انرژی وحشتناک تموم میشه و من باز باید ساعت ها رو خودم کار کنم تا این نشتی انرژی روجبران کنم واسه همینه میخوام این محل کارم رو ترک کنم چون خواسته ی من کار کردن با افراد با کیفیت و با شخصیت و پر انرژی و شاده و مثبت و خوش اخلاغه من بجای اینکه بقیه رو تغییر بدم خودم ومحیط ام رو تغییر میدم با توکل به رب العالمین بعد از
تعطیلات عید احتمال نود درصد به محل کار جدیدی میرم و میخوام مطمعن بشم تو این چندروزه که مشکل من چیه که این اتفاقات داره میفته و بعد تصمیم نهایی ام رو بگیرم همون مشکلات رو به شکل دیگه ای من توی خونه ی خودم هم دارم که احساس میکنم علتش اینه که قراره من هدایت بشم به جای بهتر چون کلی نشونه دیدم بعد از کار کردن روی دوره و کلی اتفاقات جالب و معجزه وار برام افتاده
در مورد موارد بالا که نوشتم جا داره دوباره اینو تکرار کنم ((البته به ادمش هم بستگی داره برای همه ی ادم ها این اتفاق برام نمیفته)) فقط ادم هایی که باخودشون ناهماهنگن خیلی وجه بدی رو در من برانگیخته میکن و من با همه ی ادم ها و رفتارهاشون اینجوری عصبی نمیشم و روی ذهنم فشاری برای کنترل کردن ذهنم تحمل نمیکنم فقط یه عده ی کمی هستن که من فشار زیادی رو برای کنترل ذهن باید متحمل بشم و از من انرژی زیادی میگیره
وخیلی ها هم هستن که ما باهم باعشق و لذت کار میکنیم ومیگیم و میخندم و لذت میبریم و هیچ مسعله ای هم نداریم
من محمد عسکری دهنو
اینجا استانبول ترکیه
من میام فلوریدا آمریکا
در پناه الله یکتا شاد باشید
سلام عزیز دلم
سید حسین جانم تو دیگه از من شدی
من هفته ی پیش کامنت گزاشتم در مورد همین الگوی تکرار شونده داخل دوره کشف قوانین زندگی
یه حسی بهم گفت که شما کامنتمو خوندی
این یعنی یه نشونه واسه ی من …
الهی شکر که تو هستی سید البته اول خدا بعد دستان خدا …هیجای دنیا سایت عباسمنش نمیشه حالو هواشو دوست دارم انگار خونه ست خونه همون جاییه که خود واقعیتی راحتی ….
سید من انقدر الگوی تکرار شونده دارم
حسرت
همیشه من به یه طریقی یعنی به شکلهای مختلف حسرت میخورم (تو مسابقه ام همیشه ، به قول خودت تو دوره جهانبینی توحیدی به فراوانی و اینکه خدا عادله باور ندارم ) یه حالتی که اَاَاَاَببین اونو نگاه چه خوشبخته چه رابطه ی خوبی اَاَاَاَببین چه خونه ای چه زندگی و وسایلی اَاَاَاَببین چه حیکلی چه بروروییی شوهر فلانی خوبه پدر مادرای دیگه خوبن (((عزت نفس من ویرانست)))
مرغ همسایه واسه من همیشه غاز بوده و اگه به نظر من اینطور بوده قبلا، الان واقعا غاز شده و واقعا اطرافیانی که بهشون (توجه)کردم به طرز معجزه آسایی بالا رفتن که من کُلام میوفته بخوام نگاشون کنم ….
سید یادته گفتی تحسین کن افراد موفقو
من تحسین میکنم دق میکنم تحسین من همراه با حسرته یه کوه غم میشینه به دلم
چون هنوز 100 درصد مسولیت زندگیمو نپذیرفتم تقصیر بدبیاریامو میندازم گردن همه غیر خودم
چون هنوز فکر میکنم من خیلی عیب و ایراد دارم و به خودم به اندازه سر سوزن اعتماد و اطمینان و باور ندارم چون میگم اون آدمای موفق یه کار ویژه ای میکنن که من بلد نیستم با اینکه من قانونو حفظ شدم ولی بدون عزت نفس
دونستن قانون بدون عزت نفس مثل یه میوه ی پلاستیکیه خوشگله ولی نمیشه خورد
با دونستن قانون خیلی چیزا رو میفهمیم یه جذبهایی هم داریم اما بازسیرت نمیکنه
باور ندارم به فراوانی
این باور که همه چیزای خوب واسه بقیست
وقتی اومدم از تو یه فلش قدیمی دریم ورلد همون 6 سال پیشمو که با شما آشنا شدم رو دیدم برعکس شما که میگید از شدت خوشی اشک ریختید و شاد شدین من الگوی تکرار شونده ی حسرت تموم جونمو گرفت یه چیزی وسط سینم انگار ریخت پاییین اشکام بند نیومدن …تموم آرزوهای من خواسته های من واسه همون آدمایی که حسرتشونو میخوردم همون آدمایی که بهشون توجه میکردم برآورده شده بودن …..
ممممممنننننن
پس من چی
من کیم ؟
کی از من بهتره ؟
همه آدمن من نه
همه خوبن من اخیم ؟
سید دلم میخواد از این زندگییی که با افکارم ساختم فرار کنم این جهنمو من ساختم به رفیقم که اونم از خانواده عباسمنشه گفتم …اون گفت پای گندی که به زندگیت زدی وایسا این دوتا دختر بچه چه گناهی کردن …همسرم وحشتناک متعصبه یواشکی دختر 9 سالمو میبرم بیرون میگم راحت باش نمیخواد چادر سرت کنی بچم میگه مامان فقط با تو خوش میگذره بابا همش داد میزنه میگه چادر سرت کن
سید سید سید سید
باورت میشه من عین این جمله رو 20 ساله پیش به مادرم گفتم ؟؟؟
این الگوی تکرار شونده پوست میکنه
جهنم چیه ؟
آتیش داره ؟ آب جوش داره ؟
زندگیی که من با افکارم ساختم همون جهنمیه که خدا به مشرکان وعده داده
من مشرکم
چون خدارو نادیده گرفتم روی آدما حساب باز کردم من مشرکم چون گفتم بزار یه شوهر پولدار کنم دیگه راحت زندگی کنم
سید 12 ساله من عین بدبختا زندگی میکنم همون جوری که خونه پدریم بزرگ شدم تو فقر بعد ازدواجمم تو فقر بودم
الگوی تکرار شونده
من هر جا برم همینه برم از این زندگی هر جا برم اوضاع همینه….
تا یه زره جون میگرم از لحاظ روحی دوباره یه اتفاقی میوفته شل میشم و حالم مدتها گرفتست
(الگوی ناپایداری حال خوب )
ترس از دست دادن (چون باور لیاقت ندارم )
تا یه چیزی دستمو میگیره میگم از دستم نره یوقت چون همیشه رفته
میترسم محکم حرف بزنم چون میگم یوقت حرفم نشه ضایع بشم خار بشم
همیشه شک دارم به همه چیز حتی به قانون مشکوکم میگم خوب اگه قانونی هم باشه روی من جواب نمیده روی مردم جواب میده ….
چون مدارم پاییبن بوده و موفقیتها تکاملی ایجاد میشن منم که کلا مردم چشممو پر میکنن خودم که آدم نیستم …تلاشهام کار کردن روی باورام زحمتهایی که کشیدم وقتی خودم باور ندارم خودمو ،وقتی خود کم بینی چنان عین جوهر سیاه روح پاک اشرف مخلوقات بودنمو پوشونده با سری افتاده و خجالت زده و بازنده راه میرم (منی که دوره عزت نفسو 5 دفعه گوش دادم تمریناتشم انجام دادم ) مخصوصا تبلیغ کردن خودم
اما انگار باور خود کم بینی من خیلی قوی تر از این حرفاست
برای داشتن روابط شاد خیلی تلاش کردم سید خیلی
خودمو شاد و سرحال نشون میدادم اول من سلام میکردم اول من مهمونی میدادم اول من میخندیدم جَو رو شاد میکردم چون میترسیدم از تنها شدن و فراموش شدن چون 7 سال اول زندگیم ترد بودم و منزوی نمیتونسم حرفی بزنم و حقمو بگیرم فقط کارم گریه بود ،بعد که با شما آشنا شدم همون 6 سال پیش گفتم من تغییییییر میدم همه چیزو یه 2 سال فقط خندیدمو محاشرت کردم اما از درون داشت حالم از این کارام به هم میخورد چون خود واقعیم چیزی نبود که مردم بپسندن و ممکن بود بازم تنها بمونم چون با همسرم هر سفری که تو این 12 سال رفتم اشکمو درآورد بابته حجاب یا بهونه های مختلف (اینم یه باور تکرار شوندست 12 سال هر سفری با مهدی رفتم اشکمو درآورده و اون سفر زهر مار شده )واسه همین گفتم با آدمها دیگه بریم سفر و ..
یه اتفاقی افتاد 2 سال پیش
که دیگه نتونستم عین میمون ادا در بیارم و الکی بخندم یا الکی و به دروغ نشون بدم که حالم خوبه دیگه نتونستم ….جوری با سر رفتم تو دیوار جوری سیلی خوردم….
یه خونه میخواستم پولم داشتیم نقد هر جا که رفتیم تا پای قلنامه رفتیم جور نمیشد ….خون گریه کردم ….
4 سال دومبال خونه بودیم هر روز عکس خونه میدیدم هر روز به حرفات گوش میدادم بی قرار نبودم ولی خیلی میخواستم ….سید جاریم خونه خرید ….
همون خونه ای که من میخواستم
یه فایل داشتی لب دریا تو ساحل بودی در مورد بازی پینگ پنگ که چقدر دقیق قانون رو تو لحظه نشون میده صحبت کردین …من حس قربانی شدن شدید داشتم به زمین زمان چنگ انداختم آتیش گرفتم….
2 سال تموم فایلاتو پاک کردم با خدا دیگه حرفی نزدم سید تلفن خونه ی من زنگ نخورد هیشکی حال منو نپرسید همونایی که مهمونی میدادم سفره مینداختم خودمو خندون و شاد نشون میدادم …همه پشت شوهرمو گرفتن همه گفتن قسمتتون نبوده و خیلی منطقی انگار نه انگار من یه روزی بودم تو اون سال همه اطرافیانم خونه خریدم همه رشد کردن …من فقط با دستو پای لرزون با سری افتاده و دلشکسته باید میرفتم خونه هاشون و تبریک میگفتم سرم بالا نمیومد …فریاد میزدم میگفتم نمیتونم بیام خونه هاشونو ببینم منو به زور میبردن ….
دنیا روی سرم خراب شد
سید باورت میشه 2 سال فقط فیلم کره ای عاشقانه دیدم …و به جای حل مسئلم خاک ریختم روی گندهای زندگیم ….همه خیلی شیک و مجلسی میگن چیشده دیگه با ما نمیپری ؟ و تازه طلبکار هم هستن …
یه چند ماهیه دوباره بلندشدم …
..
اخ آخ سید این شعر پروین که خودتم یبار خوندی منو بلند کرد ….(دیگ حق هرگز نمیوفتد زجوش )
این اتفاقا همشون افتادن
تا من یه چیزی رو فهمیدن
مردمی وجود ندارن دیگرانی وجود ندارن
سید شک شک شک خانمان سوزه من شک دارم به قانون شک دارم به درست بودن مسیرم چون تمرکزی روی خودم ندارم چشمم به موفقیت دیگرانه الگو گرفتن از افراد موفق منو از خودم دور کرد و کل زندگیم شد ادا ، الگوی من تویی سید فقط تو
سید اینبار میخوام بلند بشم واقعا دیگه بسته
دوره 12 قدم رو دارم یکی یکی میخرم مو به مو گوش میدم من الان درآمدم صفره هیچ شغلی ندارم هیچ سرمایه ای ندارم صفر
سید میخوام از اول تموم دوره هایی که ازت خریدم رو گوش بدم …
سید سال 1402 باید فرق کنه
باید فرق کنه توقع زیاد از نتایج ندارم
دیگه مسابقه نمیدم
خواسته های واقعی میخوام که واقعا خودم بخوامشون
و با تو و سایت عباسمنش و کامنتهای بچه های سایت زندگی میکنم نه روزی یکی دو ساعت با این سایت باید زندگی کرد …..
فیلمهای زندگی در بهشت
سفر به دور آمریکا
دوره هایی که خریدم
بهترین پولی که خرج کردم خرید این دوره ها بود
سید دوستت دارم
ولی خودمو اینبار خودمو خیییییلی بیشتر دوست دارم قوربون خودم برم که خیلی مرده که همت میکنه از نو بسازه من یه روح قوی و امیدوار دارم
دیگ حق هرگز نمیوفتد زجوش