پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 2

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سحر ساعى گفته:
    مدت عضویت: 1830 روز

    سلام و احترام

    استاد مورد دیگه که میخواستم بگم این بود

    ک به دلیل اینکه فرزند ارشد خانواده هستم تا حدود زیادی مسئولیت محافظت و هوای خواهر برادرم رو بر عهده گرفته بودم

    و الان با اینکه زندگی تشکیل دادند انگار باز هم خودمو مسئول مراقبتشون میدونم و هم به اونا ظلم کردم هم خودم،خواستم خودمو قوی تر کنم اونارو وابسته کردم

    استاد این حس دلسوزی اینقدر در من قوی بود که یادم میاد داشتم پله های موفقیت رو بالا میرفتم،ناگهان پدرم شروع کرد به مقایسه من با فرزندان دیگرش و من چون عاشق اونها بودم،به جای اینکه قوی تر شم گفتم ضعیفتر شم که اونها خودشونو ازم کم نبینن و به خودم ظلم کردم،نمیدونستم که استپی وجود نداره و اگه قوی تر نشم دا م ضعیف میشم،ولی قطعا خیر بود برام استاد،اینقدر ضعیف شدم که دیگه با تمام وجودم خدا رو صدا زدم و به سمت سایت شما هدایت شدم خیلی اتفاقی،با دیدن یک فایل در اینستا و پیگیری های خودم که ببینم منبع فایل های شما کجاستکه رسیدم به سایتتون

    استاد صمیمانه و از ته قلبم سپاسگزار خدا و شما و خانم شایسته عزیز هستم که دستان یاری گر خدا بودید برام،

    ان شاء الله که بتونم به آگاهی هایی که دا م کسب میکنم عمل کنم جای حرف زدن،جای تغییر دادن دیگران خودمو تغییر بدم

    میدونم یه روز مسلط تر و خیلی قویتر خواهم شد و اونروز دیر نیست

    استاد وقتی آشنا شدم با شما و بک آپ زدم به عقب دیدم هر آرزویی داشتم بر آورده شده به لطف خدا و الان چون هدف و آرزوی آنچنانی ندارم یا حس میکنم خیلی بزرگن کمی شجاعتم کمتر شده.

    ولی استاد با ورود به سایت شما و دیدن عملی توحید خیلی به لطف خدا شجاعتر شدم

    استاد خیلی با عرضه تر شدم،من سحری نبودم که بتونم تنهایی معامله ای از لحاظ مالی تنهایی انجام بدم ولی شدم،من سحری نبودم که تو تاریکی،تنهایی برم جای خلوت پردرخت پر حیوانات که با توکل به خدا و دیدن خانم شایسته در پارادایس جرات پیدا کردم،من سحری نبودم که خودمو به چالش زندگی مستقل بکشم که کشیدم به لطف خدا

    الان فقط مقاومتام راجع به شغل و در آمد بیشتر

    و 2.ترحم نسبت به افراد درجه یک

    سالم و شاد و سعادمتد باشید عشق جان های من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  2. -
    امید خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1273 روز

    بنام خدای بخشنده ومهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان عزیزم

    اولا بگم خیلی خیلی خوشحالم که اینجا هستم و دارم از این آموزه ها استفاده میکنم و به لطف الله مهربان زندگیم هر روز داره بهتر و بهتر میشه و به قول استاد چرخ زندگیم روانتر میچرخه.

    البته اینم بگم چون خداروشکر با همسرم (عشق زندگیم) تو این مسیر هستیم و محصولات و با پروفایل ایشون میخریم روی پروفایل خودم محصولی نیست.

    امروز صبح خیلی احتیاج داشتم به یه فایل جدید و وقتی فایل و دیدم شگفت زده شدم از اینکه دقیقا همون پاشنه آشیل منه (الگوهای تکرار شونده) و به محض اینکه فایل و دیدم زنگ زدم به همسرم و بهش اطلاع دادم.

    من برای اینکه بتونم به اون سوال جواب بدم که البته جوابش برای خودم خیلی واضحه و به محض پرسیده شدن سوال توسط استاد خیلی واضح تمام قد ایستاد جلوم و زل زد توی چشمام و از هر طرف تو مغزم و روحم بهم آلارم میداد (یعنی میخوام بگم انقد واضحه)

    قبلش میخوام از نحوه آشناییم با سایت و استاد بگم که اولین بار به پیشنهاد همسرم دنبال موضوع موفقیت و تغییر و تحول زندیگیمون رفتیم و خیلی معجزه وار با استاد آشنا شدیم که انشاالله طرز آشنایی با استاد و یه جایی کامل توضیح میدم توی قسمت آشنایی با سایت.

    و حالا جواب سوال که چه شرایطی احساسات من و نشون میده دقیقا همسرم هست که اصلا بوسیله ایشون با این برنامه ها و سایت آشنا شدم.

    من به لطف الله مهربان خیلی از الگوهای تکرار شونده رو توی این مدت حل کردم مثلا اینکه همیشه جوری رفتار میکردم که همه از من توقع داشتن و واقعا هم فکر میکردم دارم کار خدایی میکنم و خدا منو دوست داره که من به بقیه کمک کنم ولی وقتی حرف های استاد و تو دوره دوازده قدم در مورد عزت نفس شنیدم که باید نه گفتن و یاد بگیری وقتی میدونی خودت کار داری و یکی یه درخواستی میکنه علیرغم میل باطنیت فقط برای اینکه اون طرف و راضی کنی تن به اون کار میدی خیلی بهتر شدم و الان خیلی راحت اگه کسی درخواستی بکنه اگه بدونم میخواد ازم سواستفاده بشه میگم نه بدون اینکه توضیحی بدم و به قول استاد وقتی میگم نه اصلا انگار یه ادم دیگه میشم و متوجه میشم که شخصیتم چقدر عوض شده.

    اما بریم سراغ الگوی تکرار شونده و اینکه چیزی که احساس منو بد میکنه و خیلی جاها حتی منو ناامید میکنه اینه که خودمو مسئول همسرم و فرزندانم میدونم(البته درمورد فرزندانم خیلی خیلی بهتر شدم ولی میدونم خیلی دیگه باید کار کنم) ولی در مورد همسرم واقعا حرف هاش.، رفتارش، و برخوردش خیلی احساس منو دگرگون میکنه.

    البته این احساس هم در مورد اینکه وقتی حال همسرم خوبه منم واقعا پرفکت و عالی هستم و وقتی حتی کوچکترین برخورد یا حرف ناامیدکننده میزنه واقعا من به هم میریزم. البته الحق و الانصاف این حرف ها و برخورد های منفی خیلی خیلی کمه و من خودم میفهمم که توی ذهن من بزرگه چون واقعا پاشنه آشیل منه

    و حتی دقیقا اینم میفهمم که هرچی بیشتر توجه میکنم بیشتر میشنوم و میبینم.

    یه مثال میزنم که همین الان که دارم این کامنت و مینویسم اتفاق افتاد و خیلی جالبه که شما هم بدونین چقدر قانون درست عمل میکنه

    همسر من همیشه تاکید بسیار زیاد داشت که من کامنت ها رو بخونم و حتی نظر بنویسم و خب منم شاید سختم بود از نوشتن ولی همین امروز تصمیم گرفتم کامنت بزارم بعد موقع نوشتن کامنت همسرم زنگ زد و درباره اتفاقات تکرار شونده خودش داشت صحبت میکرد که من راهنماییش کردم (چون خیلی درباره قوانین با هم صحبت میکنیم) و بهش گفتم من دارم کامنت مینویسم قطع کن تا رشته کلام از دستم خارج نشه و بتونم کامنت و دقیق بنویسم و جوابی که همسرم به من داد این بود (نمیخواد کامنت بنویسی، قولنامه بنویس)چون من شغلم مشاور املاکه. و همون جا دوباره بهم ثابت شد که پاشنه آشیلم و ترمزم که نمیزاره نتایج بزرگ و پایدار بیان توی زندگیم همینه و با خودم گفتم ببین خودشه کسی که همیشه میگفت برو سراغ کامنتها همین حالا میگه ننویس، درصورتی که میدونم الان خیلی خوشحال میشه که کامنت گذاشتم ولی اون یه تضاد بود برای من که بهم بگه خودتو درست کن و تو مسئول راضی کردن هیچکس نیستی حتی همسرت و تا وقتی این موضوع و حل نکنی به ارامش و تمرکز روی اهدافت نمیرسی.

    میخوام بگم انقدر حرف هاش روی من تاثیر میزاره که اون لحظه گفتم کامنت نمیزارم اصلا ولش کن ولی بعد چند دقیقه یکی بهم گفت ادامه بده و بنویس در موردش و به خودت تعهد بده تا این موضوع و ریشه ای حل کنی.

    البته من میدونم که چون من خودم و انسان حمایتگری میدونستم همه همیشه از من توقع داشتن و تقریبا بقیه برام حل شدن غیر از همسرم که اونم خیلی بهتر شده ولی خیلییییییییی جای کار داره و به حول و قوه الهی خیلی زود این مسئله رو هم حل میکنم و در این مسیر ادامه میدم با قدرت.

    ممنونم از استاد جانم و خانم شایسته و همه دوستان سایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  3. -
    شهرام احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1415 روز

    بنام فرمانروای کل جهان هستی

    سلام خدمت شما استاد گرامی و عزیز

    استاد در مورد جواب سوال اولین شرایطی که کلا نامیدم می‌کنه اینه که نتونم پول خوب بسازم و این موضوع واقعا داره عذابم میده و خیلیم داره تو زندگیم تکرار میشه،هر دفه که پول کم میارم اصلا کل برنامه اون روزم خراب میشه و به زور و با زحمت یه کمی ذهنمو با جملات مثبت آروم میکنم ولی ته دلم او ناامیدی رو دارم که نمیتونم پول خوب بسازم خیلی هم تو خلوت خودم که تو طبیعت یا خونه یا کوه که میرم از خودم و خدای خودم میپرسم ولی هنوز به جواب نرسیدم.

    و اینم بگم که با استفاده از فایلهای با ارزش رایگان که محبت میکنین و تو سایت میذارین خیلی از باورام درست شده سپاس گذارم از شما،

    ولی فقط تو شرایطی که از لحاظ مالی کم میارم کلا نامید میشم و اینکه نمیتونم اون باور مخربی که این شرایط رو درست مکنه پیدا کنم.

    سپاس از شما استاد بزرگوار و خانوم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    Dorsa گفته:
    مدت عضویت: 771 روز

    به نام خدایی که بشدت کافیست:)

    سلاااااااااااام به استاد عزیییییییزممممم و مریم‌جوووووووونممممم و همه دوستان گلممممممممم

    قبل از جواب دادن به این سوال اساسی،واقعا خداروشکر میکنم که من رو در بهترین زمان هدایت کرد به این فایل ارزشمند و تفکربرانگیز و باعث شد که روزم رو با این فایل شروع کنم..

    درواقع خداوند من رو وادار کرد به اینکه بیشتر در مورد اتفاقاتی که برام میفته فکرکنم تا بتونم قبل از مهاجرتم به امید خدا خودم رو اصلاح کنم…امیدوارم که این مسیر بسیار ارزشمند برای من ادامه پیدا کنه تا بتونم با کمک خداوند به اون اخلاقی که واقعا آرزوش رو دارم که بهش برسم دست پیدا کنم …

    و اما این سوال مهم:

    —چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما قوی ترین احساساتو در شما برانگیخته میکنه؟

    راستش وقتی من در شرایطی قرار میگیرم که به من کم‌توجهی میشه بسیار احساس خشم میکنم این احساس مخصوصااااااااا زمانی رخ میده که میبینم درهمان زمان به جای من،شخص دیگه ای در کانون توجه قرار گرفته و انگار من کنار گذاشته شدم…

    فرقی هم برام نداره توی مدرسه باشم و یک دانش آموز دیگه ای رو از لحاظ درسی به جای من تحسین کنن ، یا پدرم فقط به مادرم محبت کنه و حرف های محبت آمیز بزنه،یا مادربزرگ و پدربزرگم فقط درباره دخترخاله‌م صحبت کنن و نسبت به توانایی ها و استعداد های من بی توجه باشن…

    من در اینجور مواقع به طرز شدیدی برانگیخته میشم که انگار میخوام همه چیز رو از درون خودم بیرون بریزم انگار که نمیتونم هیچ‌جوره افکارم رو کنترل کنم و ذهنم رو اون لحظه و فقط اون لحظه روی زیبایی ها متمرکز کنم و حتما باید همون موقع جواب افراد رو بدم و بهشون اثبات کنم که انگار دارن اشتباه بزرگی میکنن…

    این اتفاق بارها و بارها بصورت تکرار شونده برای من افتاده و هرچند وقت یکبار باعث میشه که با شخصی دچار اختلاف و دعوا بشم که بیشتر هم این دعوا ها بین من و پدرم رخ میده O-o

    یا مثلا یکبار که این اتفاق توی مدرسه افتاد من توی قلمچی درصد خیلی بالایی توی زیست زده بودم اما استاد اومده بود و از دوستم تعریف میکرد و من کلا اون روز

    که توی مدرسه بودم با بچه ها بگو بخند نمیکردم و انگار رفته بودم توی قیافه و برای خودمم ناخوشایند بود که بقیه متوجه شدن م از این موضوع ناراحتم چون نمیخواستم متوجه بشن و مکررا موضوعاتی از این دست برام اتفاق بیفته…

    حقیقتا من وقتی شدیدا نسبت به این موضوع واکنش میدم نهایتا نیم ساعت بعد خودم متوجه میشم که کار نادرستی کردم اما این پشیمانی زمانیه که دیگه فایده ای نداره و همه از دستم دلخور شدن و حالا باید ذهنمو جوری کنترل کنم که بتونم دوباره مثل قبل از این اتفاق مودت و دوستی بقیه رو کسب کنم و بنظرم این میتونه زمانی برام اتفاق بیفته که اون لحظه ذهنمو از این موضوعات منحرف کنم و فقط و فقط بصورت آگاهانه توجه کنم به زیبایی ها…

    راستش فکرمیکنم این در کودکی من هم ریشه داره چون من تک فرزند بودم و اولین نوه خانواده مادریم بودم تمام توجه ها به سمت من بود هرچیزی که میخواستم درجا انجام میشد و بعد هم که وارد مدرسه شدم تا کنون انقدر درسم خوب بود که کانون توجه تمام معلم ها و کادر مدرسه بودم و از همون بچگی تا الان وقتی یک کوچولو هم نمره‌م کم میشد من بشدت بهم میریختم البته الان تونستم یکم از حساسیتم کم کنم اما نه بطور کامل و صددرصد…

    یا همین باعث شده که من باور داشته باشم که لزوما و همیشه من باید مورد محبت و حمایت اطرافیانم باشم…

    بارها فایل ها عزت نفس و اینکه چگونه جوری زندگی کنم که توجه و نظر دیگران برام اهمیت نداشته باشه رو گوش دادم و البته باید خداروشکر کنم که خیلی خوب تونستم خودم رو اصلاح کنم و خیلی نسبتا از قبل بهتر شدم اما همونجور که گفتم هنوز نتونستم به تسلط صددرصد و کامل به احساسات خودم در چنین شرایطی که شخصی دیگه به جای من در کانون توجه دیگران باشه برسم…

    امیدوارم که خداوند من رو هدایت کنه که بتونم انقدر ر‌وی خودم کار کنم که بتونم احساسات و ‌ری‌اکشن هام رو در اینجور شرایط کنترل کنم و انقدر عزت نفس بالایی داشته باشم که فقط و فقط نظر خودم و توجه خودم و رابطه خودم با منبع برام اهمیت داشته باشه…

    استاد جونم از شما هم بسیار سپاسگزارم که به عنوان دستی از دستان خداوند با استفاده از این فایل شما تونستم درباره افکار و باورهام ریشه یابی کنم تا برای داشتن اتفاقاتی زیباتر خودم رو اصلاح کنم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  5. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 2838 روز

    باسلام خدمت استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسیم

    باسپاس فراوان ازاین فایل فوق العاده و بی قیمت .چون میدونم که دقیقا پیداکردن این ترمزها و یابهتره بگم پاشنه آشیل ها و ایجاد باورهای قدرتمند میتونه چه تاثیر شگرفی روی روند زندگی ما بذاره و بقول خود شما چرخ زندگی مارو بطرز عجیبی روغن کاری کنه.

    وقتی صحبت از سود و ضرر روی سرمایه کردین کلی خندیدم..میدونین چرا؟!! آخه من هروقت تو زندگیم طلاخریدم طلا اومد پایین یا متوقف شد. و دقیقا زمانی که نیاز داشتم باقیمت پایینترمیفروختم یهو میکشید بالا!!! همینطور وقتی از ترکیه برگشتم گفتم یه مقدار لیر رو بعنوان یه پس انداز نگه دارم..یعنی تواین مدت نه تنها لیر بالا نرفت بلکه پایین هم اومد..یعنی بهتره بگم اقتصاد ترکیه رو من متوقف کردم :)) صددرصد بفروشمش تحول عظیمی در اقتصاد ترکیه رخ میده !!

    خلاصه این داستان تکرارشونده باعث شد من کلا از سرمایه گذاری های این چنینی بترسم و بیخیالش بشم.و البته باید روش با این تمرین حتما کارکنم.

    واما پاسخ به سوال فوق العاده شما:

    -چه شرایطی و چه اتفاقاتی به شدت احساسات من رو برانگیخته میکنه؟!

    1-وقتی بی پول میشم یا حس میکنم دارم پولام رو ازدست میدم .خیلی خیلی حالم بد میشه.

    2-وقتی کسی از من انتقاد میکنه و یا غیبتم رو میکنه و یا توهین میکنه یا تهمت میزنه دلم میخواد مثل زامبی برم و خونش رو بکشم بیرون :))

    3-هرنوع جواب منفی در رابطه هم به شدت من رو بهم میریزه،مثل ترک یا طرد شدن به هرشکلی یا بی توجهی دیدن.

    (اینجا لازمه بگم که دقیقا میدونم گزینه 2و3 ریشه در احساس تایید گرفتن و نظر دیگران داره که بارها نوشتم یکی از اساسی ترین پاشنه آشیل های منه)

    4-وقتی می بینم یک مردی داره به هرشکلی زنش رو اذیت میکنه و یا بهش ظلم میکنه خیلی بهم میریزم و دلم میخواد هرطور شده اون زن رو آگاه کنم که نباید این ظلم رو بپذیره و خودش رو نجات میده(ریشه این موضوع هم دقیقا در کودکی خودم می بینم که داستانش هم مفصله هم گفتنش جالب نیست) و این روهم باید حل کنم با کارکردن روی باور به اینکه دقیقا هرکسی هرجایی که هست باتوجه به فرکانساش جای درستشه.(و شما به بهترین شکل در مورد این موضوع در جلسه چهارم قدم سه صحبت کردین و من چقدر این فایل فوق العاده رو دوست دارم و صدها بار گوشش دادم و میدم تا ساخته بشه این باور در ذهن من )

    5-وقتی یه اتفاق بد یا مریضی برای عزیزانم در خانوادم میفته واقعا بهم میریزم.

    6-خیانت دیدن تو رابطه همیشه بزرگترین ترسم بوده (و اعتراف میکنم هیچوقت چنین چیزی رو حتی تجربه هم نکردم تو روابطم) ولی همیشه ترسش بامنه.

    7-تنها بودن واینکه تو رابطه باکسی نباشم به شدت من رو میترسونه.

    8-دقیقا همه روابطم بین سه تاچهارسال به دلایل مختلف تموم میشه.یا بهتره بگم تمومش میکنم.( و خوب میدونم که ریشه حل این مساله من در پایان نیست بلکه در آغازه.من در شروع رابطه همیشه باورهای نادرستی دارم.وهمین باعث میشه پایان پیداکنه) و این روزها به شدت دارم با آموزشهای شما دقیقا روهمین ترمز کارمیکنم. وباورهاشو میسازم.

    -مثل خود دوستی و خودارزشی و احساس لیاقت(که مهمترینشه)

    -از بین بردن احساس حمایت گری و احساس مسولیت شدیدکه باعث جذب آدم های ضعیف میشه به زندگیم .آدمهایی که از هر نظر به شدت بامن فاصله فرکانسی دارن.

    -لذت بردن از تنهایی،تنها سفررفتن،تنها غذا خوردن و …

    -مهم نبودن نظر دیگران و گرفتن تایید ازشون که حالا من تنها هستم اینا چه فکری میکنن. و اینکه ارزش خودم رو در بودن درکنار یک فرد دیگری نبینم.

    اینها موارد و نمونه هایی بود که تااینجا به خاطرم اومد و نوشتم.تا رد پایی باشه برام و بدونم باید روی چی کارکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 866 روز

      به نام الله یکتا

      چقدر لذت بردم از این همه مثالهایی که زدین و من ممنونم از شما

      وقتی پولم رو از دست میدم یا پول ندارم خیلی بهم میریزم این جمله ای بود که شما گفتین و منم همینطوری هستم و در لحظه ای که داشتم همین جمله رو میخوندم خداوند به من الهام کرد جوابش رو که گفتم به شما هم بگم

      الهام الله به من این بود که: چون تو محتاج پولی

      باورت میشه!!!

      شرک خالص

      گفت بخاطر این هست که تو خودت رو وابسته و محتاج پول میدونی و نه محتاج من

      پناه میبرم به الله از شرک

      بخاطر همین هست که هر لحظه اوضاع مالیمون بد و بدتر میشه

      بجای محتاج بودن به خالق پول محتاج خود پول هستیم

      به جای محتاج بودن به خالق آدمها محتاج آدمها هستیم

      شرک خالص و خداوند شرک رو نمیبخشه…

      هزاران بار شکر الله رو میگم بابت این هدایت پاک و نابش و ممنونم از شما

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        ندا گفته:
        مدت عضویت: 2838 روز

        دوست عزیزم آقای محمدجواد سلام،

        امیدوارم درهرکجای این جهان پهناور که هستید عالی و پرازعشق الهی باشین.

        من همین الان نوتیف کامنت شمارو دیدم و باکلی ذوق اومدم روسایت و خوندمش.

        راستش اشک درچشمانم حلقه زدو چنددقیقه ای نشستم گریه کردم.الله اکبر…

        میدونیدچرا؟!

        چون مدتهاست ازخدا طلب هدایت کردم برای باورهای مالیم.و گفتم خدایا فقط تو میتونی بمن بگی گیر کارم کجاس چون تو در درون منی،ومنتظر بودم که بمن نشانه ای بده.و چه شگفت انگیزو باصراحت باپیام شما دوست عزیزم بامن حرف زد.

        همینقدر عاشقانه،بی پرده،و باصراحت.

        وممنونم ازشما دوست ارزشمندم که اومدی و الهامتو وحس باارزش درونیتو برام نوشتی.

        دقیقا همینه،پاسخ همه سوالهامون درهمین یک کلمه خلاصه میشه:

        توحید

        و یه نکته جالبترم که جاداره بگم اینه که امروز داشتم باخودم فکرمیکردم برای پیداکردن ترمزهام دوباره بیام واین مجموعه رو شروع کنم وتمریناتش رو انجام بدم که دقیقا پیام شما همین امشب روقسمت اولش برام میاد،واین رو هم هدایتی بلطف الله مهربانم میدونم که اینطور عاشقانه مارو میبینه،مارومیشنوه وباما صحبت میکنه.

        وبازهم ممنون وسپاسگزارم ازشما وازاستاد عزیزم برای فراهم کردن این فضای فوق العاده

        باآرزوی بهترینها

        نداگوهری

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1922 روز

    سلاااام به استاد عزیزمم و همه دوستان

    خدایاااااا شکرتتتت

    خدایاااا چقدر قانونت قشنگ عمل میکنه

    اصلااااا انگار خدا توسط این فایل باهام حرف زد

    استااااد ازت سپاسگزارمممم به خاطر این فایل

    خیلییی حسم عالی شد

    من توی فاصله چند روز دو اتفاق برام افتاد که از یک جنس بود و هر دوشو نوعی بی احترامی به خودم میدونستم

    بار دومش همین دیشب بود که بدجوری بهمم ریخت و وقتی بهش فکر کردم یاد چند روز پیش هم افتادم و حتی به این هم فکر کردم که چقدر این دو اتفاق شبیه همه و از خودم میپرسیدم که ریشش چیه که امروز استاد اشاره کردن به الگوی تکرار شونده اره استاد جان برای من هم تکرار شد

    چند روز پیش یه جمله ای غیر مستقیم توسط یکی از نزدیکام بهم زده شد که بدجوری منو بهم ریخت

    دیشب هم دوباره یه سری حرف های نامناسب توسط یکی دیگه از نزدیکام توی جمع زده شد البته نه به من به طور کلی و در کنارش عملکرد من و اینکه انرژی مثبتم به مسخره گرفته شد حس کردم و همه اینها رو بی احترامی به خودم دیدم ولی چیزی نگفتم توی هیچ موردی منتها به شدت بهمم ریخت

    حالا جواب اولین سوال استاد رو میدم

    من زمانی که کسی بی احترامی میکنه یا از جملات و حرف های قشنگ کنار من استفاده نمیکنهیا اینکه در مورد حواشی و اتفاقات نامناسب حرف میزنه یا اینکه عملکرد منو زیر سوال میبره به شدت بهم میریزیم و عصبانی و ناراحت میشم منتها سکوت میکنم و وارد بحث نمیشم که اینو از استاد یاد گرفتم و بعد اون دیگه دلم میخواد تنها باشم و با کسی ارتباط برقرار نکنم ولی اینو یه جور پاک کردن صورت مسئله میدونستم که نمیزاره مسئلمو حل کنم و بعد یه مدت که دوباره توی یه جمعی میرم اون اتفاقات هر دفعه به نوعی تکرار میشه حالا یه بار به صورت بیان اتفاقات نامناسب یه بار حرف نامناسب یه بار مسخره کردن یه بار زیر سوال بردن و….

    شاید این موضوع ریشه توی این باور من داره که من میتونم ادمها رو تغییر بدم یا سعی دارم اینکارو بکنم یا این طرز تفکر که باید همه ادمها درست رفتار کنن

    امیدوارم که با فایل بعدی استادم به جوابم برسم و اون باور سمی رو پیدا کنم و تلاش کنم برطرفش کنم

    به خدا میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    میلاد گفته:
    مدت عضویت: 3815 روز

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    واقعا ممنون بخاطر این فایل های عالی و معرفی دوره کشف قوانین زندگی

    خود معرفی این دوره و فایلهایی مربوط بهش واقعا یه دوره هست و کلی ادم میتونه رشد کنه

    فایل قبلی که گزاشتین برای معرفی رو گوش کردم و به سوالاش جواب دادم و حسابی فکرکردم بعد از یکماه مجدد مشتری داشتم و این یعنی اینکه من خوب کارکردم به اندازه خودم روی فکرم و روی اون فایل.

    برای این فایل هم خیلی ارزشمند بود و به خود شناسیم خیلی داره کمک میکنه

    دیروز رفته بودم پارک دوتا از بچه های 10 ساله که فوتبال میکردن درگیری لفظی پیدا کردن و من فقط داشتم مشاهده میکردم و اول به خودم گفتم چرا من تو این موقعیت هستم و باید این اتفاق روببینم … و الان فهمیدم لازم بود که ببینم تا بتونم جواب‌یکی از سوالای استاد رو بدم و من اونجا احساساتم تقریبا درگیر نشد.

    بازم تشکر میکنم ازتون بابت این فایل ارزشمند و سوالای بسیار خوبی که مطرح کردین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1584 روز

    به نام خداوندبخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    استادقشنگم خیلی خیلی ازتون سپاسگزارم بابت تمامی فایلهای پراز اگاهی وشخصیت ساز و زندگی سازی که به لطف الله باعشق واز روی مهر برامون اماده میکنید…

    فقط خدا میدونه که توی این زمونه ودر دنیای پراز تضادی که داریم زندگی می کنیم که 98 درصد مردم اطرافمون غرق در گمراهی ونادانی و غفلت هستند چقدر سخته بدون بودن در این سایت وبدون آپدیت کردن هر روزه ی ذهنمون وباورهامون با این اگاهیهای ناب، بتونیم در مسیر خیر وبرکت وخوشبختی ثابت قدم باشیم…

    سخته چون باورهای قدیمی مثل سیمان چسبیدن به روح وروان وذهنمون، تنها کاریکه من تونستم تو این مدت بودن با آگاهیهای شما انجام بدم وبه روش شما سعی کنم زندگی کنم این بوده که توسط باورهای جدید والبته درستی که شما بهم دادید هربار یه رنگی بزنم روی اون سیمان سیاه که پوشونده بشه، کمرنگ ویا بی رنگ بشه، تا نشونی ازشون نمونه، وگرنه کافیه یه تایم طولانی نسبت به عملکرد هرکسی، مثل یه چندساعت چند روز یا چند هفته در کنار کسایی باشی که جزء اون 98 درصد جامعه هستند تا دوباره برگردی به همون باورهای سنگی وسیاه وکهنه و …، ادمهایی مثل من در گذشته ای نه چندان دور …

    منیکه پراز باورهای اشتباه ونادرست بودم وتازه اصرار هم داشتم که من میدونم من می تونم من بلدم وکارم درسته و خدا و دیگران و شرایط و بخت و سرنوشتی که از جبر اومده مقصر هستند اگر حس بدبختی دارم…

    الانم ادایی ندارم، در مورد تک تک سوالهاتون هنوز کم وبیش واکنش نشون میدم وقتی توشرایط قرار میگیریم، حالا یا با گفتگوهای ذهنی تکراری، با گفتاری که لحنش هنوز گاهی مثل قدیم تند وتیز و خشک و از روی غرض وگله میشه، و کرداری که بر پایه ترس و اضطراب و وسواس فکری و..‌ از من سر میزنه….

    اما این رو هم می تونم به جرات بگم که خیلی خیلی بهتر شدم در کنترل ذهنم وگفتار واعمالم ودر بیشتر اوقات شاهد بر خودم و واکنشهام هستم قبل اینکه به گفتار واعمال تبدیل بشه…

    در مورد اولین سوالتون من هنوز خیلی مشکل دارم، بحث انتقاد…

    این ماجرا سر دراز داره، واز بچگی خیلی منو آزار میداد، حالا بماند که در گذشته ، کلا انتقاد رو رد میکردم چون خودم رو بی نقص می دیدم، اما انصافا در 90 درصد مواقع چون صد خودم رو میذارم توی هر مسئله ای که به بهترین شکل انجام بشه، دیگه وقتی انموقعه کسی بخواد ازم انتقاد بکنه بهم برمیخوره, تو گذشته میومدم با طرف کل مینداختم که من سهم خودم رو درست انجام دادم، چرا انتقاد کردی ازم، واگر طرفم ادامه میداد میگفتم اصلا همینی که هست، یا میگفتم اگه دیگه فلان کارو برات انجام دادم، تو بی لیاقتی، تو مشکل داری نمی بینی، یا مگه حالا خودت چی هستی کی هستی که از من انتقاد میکنی؟ یا کلی توضیح وتوجیح رفتن تو حاشیه برای اثبات اینکه توووو،اشتباه میکنی ومن بی نقصم!!!!!

    شکر خدا خیلی بهتر شدم واینو دیگران هم میگن، وهم خودم متوجه اش هستم، اینکه میگن چطور در برابر فلان انتقاد یا حرف ….واکنش گرا نیستی دیگه و لبخند میزنی و رد میشی وبرات مهم نیست…

    این موقعه ها در جواب فقط میگم فایدش چیه؟ کل کل و دفاع از خود و توضیح وتوجیح؟

    اما اینجا میگم به خودم به شما به دیگران، اینکه وقتی من صد خودم رو در کاری میذارم وبه لطف الله انجامش میدم حالا در هر حیطه ای از چیز کوجیکی مثل غذا درست کردن، تا کار روی مشتری و برخورد با مردم و شرایط و اتفاقات، دیگه چه فرقی میکنه کی چی میگه، وقتی من میدونم نمی تونم به کمال مطلق برسم وهمینکه دیگه مثل گذشته خودخواه و جنگ ستیز و دنبال تایید نیستم و این خواسته ها در من به حداقل رسیده دیگه نباید انتقاد دیگری منو بهم بریزه، وقتی من میدونم حالا که در مسیر پیشرفت ودر مسیر هدایت هستم اون انتقاد می تونه سازنده باشه برام وبدون در نظر گرفتن اینکه اون شخص کی هست وقصد وغرضش چی هست باید برای بهبود شخصیت خودم سعی کنم بپذیرمش…

    اماااا خب همیشه این راهکارها تو لحظه بهم جواب نمیده، مثلا چیزی نمی گم به طرف ولی باخودم حرف میزنم میگم نگاه کن مینا انقدر همیشه سعی میکنی بی نقص باشی تا یه کمبود کوچیک ویا حالا از نظر دیگری یه مشکل یا نقصی تو کارت یا اعمالت یا نظراتت وراه وروشت باشه سریع دیگران می بییند و به روت میزنن!!!!

    همه ی این گفتگوها شاید یکی دوساعت با من باشه، ولی من دارم تمام تلاشم رو میکنم در حد چند ساعت وچند دقیقه هم ذهن وروح وروانم رو درگیر این موضوع انتقاد نکنم…

    به جاش بیام وخودم رو اصلاح کنم، نه دنبال کمال مطلق باشم و نه خودخواه وخودپسند که بگم بی نقصم، بلکه مثل یه آدمیکه می تونه تو اینجور موقعه ها در تعادل ودر صلح باخودش باشه رفتار کنم…

    خب من انقدر از شما یادگرفتم انقدر روی خودم دارم کار میکنم که به وضوح در شخصییتم مشخصه که با هر تضادی اینو به خودم یاداوری میکنم که مینا اینجا این دنیا دنیای تضادهاست وخوب مطلق وجود نداره، بلکه تو در مسیر پیشرفت وبهتر کردن خودت برای ارامش داشتن بیشتر و خوشبخت بودن نیاز داری خودت رو به گونه ای اصلاح کنی هم خودت در آرامش باشی وهم ارامش رو به دیگران هدیه بدی، لااقل مثل گذشته نباشی، در یک جنگ نابرابر صبح تاشب برای اثبات خودت حالا چه بخش درستش چه نادرستش لحظه هاتو نابود کنی…

    بودن توسایت، کار کردن دوره ها خیلی می تونه کمک کنه تا هوشیارانه خودمون رو توی مسیر نگهداریم، چون من زندگی در این زمونه رو اینطور تشبیه میکنم،که همه ی آدمها در یک مکان ویک زمان مشخص، توی یه ساحل کنار دریای آبی و نیلگونی هستیم که هم موج داره هم گاهی ارومه، بخشی از ساحل تمیز و درسکوت وبخشی دیگش کثیف و شلوغ و ….

    حالا این منم که انتخاب میکنم توی کدوم قسمتش قرار بگیرم، کافیه بلند بشم چند متر اونطرف تر چندصدمتر اونطرف تر تمرکزم رو بذارم روی زیبایی های ساحل ودریا، جاییکه ادمهاش خواستند که سپاسگزارباشند وسپاسگزاریشون رو با تمیز نگهداشتن محیط با لذت بردن از ساحل ودریا انجام میدن، نه تو اون بخشی که ادمها همونطور که دارند از دریا وساحل استفاده میکنند نه تنها اینهارو نعمت نمی بینند بلکه کلی گله هم دارند و ناسپاسی هم میکنند با آسیب زدن به اون طبیعت وبی توجهی به اطرافیانشون….

    کسیکه از درون خودش رو پاک میکنه بدون شک ناپاکی سهمش نمیشه، همونطور که همیشه شما گفتید،(( توخودت رو درست کن تو روی خودت کار کن، جهان هدایتت میکنه به سمت شرایط وآدمهای خوب))

    خدارو شکر دیگه مثل گذشته با احساس گناه وعدم لیاقت خودم رو آزار نمیدم وقتی با انتقاد روبرو میشم، اما باید سعی کنم دست بردارم، از این گفتگوهای ذهنی و مواخذه کردن خودم، وراهش اینکه اگه عیب ونقصی دارم در صدد اصلاحش بربیام واگر طرف مقابل نسبت به خلق وخو وشرایط درونیش ازم انتقاد کرده، بی تفاوت به مسیرم ادامه بدم ….

    استادجانم بازم ممنونم که با اشتراک گذاری این دست از سوالات باعث میشید ما ریز بشیم تو شخصییت خودمون وخودمون در پی اصلاح خودمون باشیم و درگیر درون خودم تا درگیر بیرون و …یا اینکه کارو به جایی برسونیم که مورد انتقاد قرار بگیریم و یعنی انقدر داغون باشیم مثل گذشته…

    چون این سوالات باعث میشه خودمون موقع جواب دادن بهش خودمون رو بهتر وبیشتر بشناسیم وگاها جواب سوالات بیشمار خودمون رو توی دل همین سوالات پیدا کنیم…

    اگرچه قرار نیست بی عیب ونقص ومبرا باشیم، فقط باید در مسیر تکامل قدم های مستمر برداریم

    دوستتون دارم واز دور روی ماه شما ومریم جان رو می بوسم

    در پناه الله یکتا باشید هر لحظه وهمیشه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  9. -
    سهیلا خزابی گفته:
    مدت عضویت: 1165 روز

    سلام ممنون استاد بابت فایل عالیتون که کاملا منو تکون داد و انگار رفتم تو مغزم و خونه تکونی کردم یکسال در سایت عضو شدم و هرروز فایلهارو گوش میدم ولی خیلی دوست داشتم اینبار نظرمو بگم من زمانیکه بهم بی توجهی میشه و احساس میکنم اولویت نیستم زمانیکه کسی به غرورم لطمه میزنه وقتی بی عدالتی در یک موضوع یا در یک رفتار میبینم زمانیکه از من انتقاد میشه زمانیکه تو ماشین کسی بشینم و با سرعت بالا رانندگی کنه واقعا بهم میریزم و کنترل خودمو از دست میدم به حدی که هیچ شباهتی با آدم قبل اون اتفاق ندارم.ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    سحر ساعى گفته:
    مدت عضویت: 1830 روز

    سلام واحترام

    گاهی خدا از زبان غیر با بندگانش سخن میگوید

    یعنی استاد قلبا عاشقتم،استاد دقیقا زمانی که به هر حرفی و کمک فکری نیاز دارم شما فایل مرتبط رو منتشر میکنید،استاد شما دست زیبای خدا در زندگی من هستید که خدا از طریق شما داره بزرگترم میکنه و رشدم میده،خدایا سپاسگزارتم،استاد بی نهایت تشکر عشق من

    استاد دقیقا درست میفرمایید

    من عموما روی افرادی که برام مهم هستن میرم ناخداگاه یه بحثی پیش میاد که من بخوام صلح بدم،نصیحت کنم یا تلاش کنم تغییرشون بدم و الان میفهمم که مسئله منم،من توانایی تغییر کسی رو ندارم

    استاد دوستان یا افرادی که چهارچوب ظاهری یا اخلاقی ندارن گیرم میوفتن و الان من فهمیدم مسئله منم،چون دوست دارم ریگران را به عفت و شخصیت بهتر ازشون بسازم و بگم نظام اخلاقی و خط قرمز رو رعایت کنید این افراد به سمتم جذب میشوند و چه جالب که هرچیم میگم تغییر نمیکنند

    در واقع حس کمک کردن در من اینقدر قویه که افراد نامناسب رو جذب میکنم که تغییرشون بدم و این طرز تفکر داره خودمو از مسیر دور میکنه که گاهی بحث بیمورد جای اینکه اونا رو بیاره تو مسیر خودمو دچار شک و دورتر شدن از مسیر کرده.حتی تو فضای مجازی به زور دارم همه رو به سمت خدا وامام علی میکشونم

    این حس دلسوزی،ترحم بیجاست.یه جا خوندم که بین دو برادر رو صلح بدید ثواب داره و من با این الگو فکر میکنم یا علی امروز کی دعوا داره برم صلح بدم و جقشو بگیرم

    این الگوی تکرار شونده شدیدی در من بوده که ان شاء الله به یاری خدا بهتر شوم.

    مورد بعدی اینه که خدا برای کمک به من دستانشو برام فرستاد ولی خودم میتونم خودم میتونمام،دستانشو دور کرد و تک و تنها با سختی بیشتر کارامو انجام دادم در صورتی که خدا اسانی منو میخواست و من باورم نشده بود و البته ریشش این بود چون از یکی دو نفر منت شنیدخ بودم دیگه حاضر نشده بودم کسی که دست یاری میخواد بهم بده دستشو پس میزدم.

    استاد من سحر دو سال پیش نیستم به لطف خدا و شما

    از سحری ضعیف تبدیل شدم به سحری قوی تر الحمدلله

    و ان شاء الله در آینده بهتر تر

    و البته تو یکسال گذشته به صورت عملی اینقدر درگیر کارام بودم وقت نمیکردم بیام تو سایت و استاد چقدر دورتر شدم،طوری که دارم از اول شروع میکنم مثلا سریال زندگی در بهشت رو دوباره شروع کردم

    استاد تو این یه سال که رو خودم کار نکردم،خشم و ویژگی های منفی بارزتر شده بود و به لطف خدا وقتی به درگاهش پناه بردم مثل جرقه یه دفعه بهم الهام شد برو تو سایت استاد،سحر یه ساله رو خودت کار نکردی و الکی داری وقت تلف میکنی.

    استاد دوستتون دارم،خداوند در دنیا و آخرت بهتون خیر و خوبی عطا کنه و جزء سعادتمندان و پیشتازان عرصه قیامت باشید،از شما و خانم شایسته کمال سپاسگزاری را دارم که دستان پر مهر خداوند در زندگی من هستید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: