پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 22
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام وقت بخیر به استاد عباس منش و خانواده بزرگه سایت. ممنون بابته همه آگاهیهایی که در اختیارمون قرار میدید.
چیزهایی خیلی احساسات منو درگیر میکنه
1وقتی آدمهایی که دوسشون دارم پشته سرهم انتقاد میکنن یا گله و شکایت میکنن واقعا اذیت میشم انگار قلبم به فشار میاد
2.وقتی آدمها حرفهای ناخوشایندشون و با گوشه و کنایه و در لفافه به طرف میزنن حتی اگه من مخاطبشون نباشم.
3.وقتی بهم بی احترامی بشه از سمت هر کسی.
4.وقتی اشتباهی انجام بدم حتی کوچیک
سلام و درود استاد عزیزم ومریم عزیز
سوالی که استاد امشب مطرح کردید ،،باعث شد من باخودم روراست تر بشم ،
یا به عبارتی این بار به جای قایم کردن زباله ها زیر تخت اونها را بیرون بکشم وسعی کنم که از بین ببرمشون یا به عبارتی مسأله را ریشه یابی وحل کنم
یکی از الگوهایی که برای من تکرار میشه ومنو برافروخته وعصبانی میکنه :مورد تمسخر قرار گرفتن توسط اطرافیانم هست که واقعا منو عصبانی میکنه یا حتی دلم میشکنه
2.اگر، یک سری افراد از من توقع بیجا داشته باشن چه از نظر مالی وچ از لحاظ کمکی من به شدت عصبی میشم ولی نمیتونم بهشون نه بگم ومدام خودمو میخورم خصوصا خانواده خودم
3.مورد دیگه در روابط با دوستان ،مواردی تکرار شده برای من که منجر به سرزنش خودم به خودم شده
4.این مورد برای من خیلی تکرار میشه ،،،وقتی در جمعی صحبت های درباره قوانین جهان میکنم بعد ش پشیمون میشم وخودما سرزنش میکنم حتی وقتی استوری انگیزشی و زیبا میگذارم مدام از قضاوت دیگران میترسم وسریع حذفش میکنم
5.مقایسه خودم با دیگران از نظر فعال بودن برای کسب درآمد و اینکه شاید کارشون نسبت به کار من ضعیف تر هست ولی من در این مورد ترمز دارم
6.زمان خرج کردن و پرداخت شهریه کلاسهای خودم و بچه ها خودم و میخورم و نگرانم و حتی گاهی سرزنش میکنم که چرا اینقدر هزینه کلاسها میکنم
7.رفتار و دخالتهای مادرم روی من تاثیر نامناسب میگذاره
8.بی برنامه گی و بی انگیزگی پسرم خیلی شدیداً منو نگران و عصبانی میکنه و مدام برام تکرار میشه
والگوهای مثبتی که برام تکرار میشه و حسمو عالی میکنه 1.توجه به زیبایی ها در آن روز اتفاقات خوب و شادی آور برام میاره
2.کمک گرفتن از خدا برای پیدا کردن جای پارک ماشین که میتونم بگم صد درصد برام پیدا میشه به راحتی
3.تایم رسیدنم سر قرار حتی اگر دیر هم راه بیفتم به خدا خیلی راحت و دوستانه میگم لطفا منو پنج دقیقه زودتر برسون و خیلی راحت اکثر چراغهای راهنمایی رانندگی برام سبز میشه ،ترافیک سبک میشه و من زود میرسم
4.واریز شدن پول به کارتم وقتی بعد از هربار کارت کشیدن عبارت خدایا شکرت که این پول را برای من دهها برابرش کردی ،،(هرگز موجودی کارتم به صفر نمیرسه هرگز،الهی شکرت)
5.اگر حالم گرفته باشه از خدا بخام حالمو خوب کنه ،همیشه یک موضوع شاد برام پیش میاد به بکلی فراموش میکنم حال قبلمو
میدونم که خیلی موارد دیگه هم هست برام هم الگوی تکرار شونده نامناسب و هم الگوی تکرار شونده مثبت که باید بیشتر کنکاش کنم ولی اینقدر ذوق داشتم استاد جان که امشب بعد از دیدن فایل زیباتون این کامنت را گذاشتم مرسی از خدای مهربانم از شما و مریم جان نازنین
سلام به اساتید بینظیرم
آخه چقدر استادشما خوبین که تمرینهای دوره دوازده قدم رو دارین رایگان دراختیار همه قرارمیدین شما فوق العاده هستین
در جواب سئوال اول
1_همیشه درمحل کار یا فامیل یا هرجای دیگه افرادکوچکترازخودم پیدامیشن که خودشونو خیلی زرنگ تر باهوشتر میدونن وقلدری وزورگویی به من دارن ویک دعوای شدیدی بامن پیدامیکنن
جواب:من خودمو ادم ضعیف وترسو،مظلوم وساده ای میبینم که مربوط به کمی اعتمادبنفسم هست
2_نگرانی وترس زیادی ازانجام ندادن یا کوتاهی کردن در واجبات دین مثل نمازخوندن که حتی ازروی اجبار وبدون اشتیاق انجام میدم که از بچگی مادر وبزرگترها میگفتن گناهِ انجام ندادن وکوتاهی در دین در زندگی به صورت ازدست دادن عزیز ،مریضی ناعلاج یا نداشتن آرامش و بی قراری ویا هر اتفاق بد دیگه ظاهرمیشه
جواب:هراتفاقی نتیجه ارسال فرکانس خود فرد هست،
البته با دانستن این قانون بازهم باور اشتباه وترس ازخداونده جبار، شدیدتر توی ذهنم نجوامیکنه چون الگوهای زیادی دیوم که اتفاقات خیلی بدی براشون افتاده ونشون دهنده ترک واجبات بوده برام ،رو برام تداعی میکنه
جواب:خانواده بشدت مذهبی با باودهای بشدت اشتباه،ترس شدید از خدای جبار وستمگرکه منتظره که من کوتاهی کنم ودرکمترین زمان ممکنه تلافی کنه،الگوهایی که بهم نشون میدادن و…
خیلی سخته ومقاومت شدیدی برای ازبین بردن این ترس ونگرانی دارم وهرچی عمیق تر میخوام تغییرش بدم،عمیق تر الگوها و عواقب گناه برام تجلی پیدا میکنه
3_هیچ وقت نمیتونم دوست صمیمی داشته باشم ازدوران دبیرستان هم که یکی دوتا داشتم بعدازازدواج اوناخیلی حالت رقابت ومقایسه پیداکردن ومن هم به همین علت قطع رابطه کردم، یا اینکه اگر دوستی پیداکنم دوست ندارم باکسی دیکه دوست بشه وفکرمیکنم ازمن بهتر پیدامیکنه وجدامیشه
جواب:هنوز دلیلشو نتونستم بفهمم،شاید بعلت نداشتن اعتمادبنفس ولایق نبودن
4_افرادفامیلی که زندگی وخصوصیات خودشونو با من مقایسه میکنن و مستقیم بهم میگن خیلی متنفر میشم و دوست دارم قطع رابطه کنم
جواب:باور ارزشمندی واعتمادبنفسم خیلی پایین هست
5_نگرانی وترس از چشم زدن دیگران ویا ازدست دادن عزیزانم هستم
جواب:داشتن باورها اشتباه مذهبی،بالاترندانستن قدرت خداوند نسبت به قدرت دیگران،عدم توکل
6_هروقت حالم خوبه یاد باج کردن وسوء استفاده یکی ازفامیل نزدیک به برادرم میفتم وخیلی توی ذهنم دچار تنفر ودرگیری میشم نجواهایی که توباید بااونا صحبت کنی و اینو بگی ،اونوبگی یا باید برادرتو آگاه کنی از فرکانسی که ارسال میکنه و…
جواب:برادرم فرکانسی از اون جنس میفرسته که من نمیتونم کمکش کنم،باید خود برادرم طبق قانون هدایت بشه وبتونه روی خودش کارکنه،به هردلیلی من بخوام به برادرم کمکی کنم ممکنه سوءتفاهم بیشترپیش بیاد
\\
من خیلی متاسف هستم برای خودم بااینکه توی مکتب عباسمنش هستم وجزو شاگردای استاد اما این قدر در انجام خودشناسی وخداشناسی ضعیف عمل میکنم وکردم بااینکه این همه فایلهای گنجی که دراختیاردارم
رجوع کردم به قرآن واین آیه جواب قطعی به عمل به آموزها وآگاهی های استادعزیز بود که مهر تاییدخداوند بهش خورده
اتبعوا من لایسئلکم اجرا وهم مهتدون
ازکسانی که پاداشی ازشما نمیخواهند و خود هدایت یافته اند پیروی کنید21
من بدرگاه خداوند توبه میکنم بدلیل داشتن شرک به او وترسهایی که از داشتن نگاه غیر توحیدی به خداوند جباروستمگر ونامهربان به خدایی مهربان ،دلسوز ،وهاب وفوق العاده بینظیر دارم
امیدوارم خداوند مرا وهرتوبه کننده ای رادر زمره توبه کنندگانش قراردهد وببخشد وبیامزد
بینهایت از اساتید عزیزم خانم شایسته واستادعباسمنش سپاسگزارم
سلام به استاد عزیزم
خدا رو هزاران مرتبه شکر میکنم که با آدمایی مثل شما همدارم ایمان دارم که این نتیجه تلاش هام که تونستم به این نقطه برسم که با آدمایی مثل شما همدار باشم و مطمئنم ته این ماجرا قشنگه که قلبم اینو بهم میگه.
استاد من همیشه شما رو یه دریای بینهایت میبینم که هر کسی به اندازه مدار خودش و ظرفی که تو دستاشه میتونه از حرفاتون بهره ببره که یقین دارم حرفای شما حرفای عادی نیست که از هر زبانی زده بشه حرفای شما چیزی داره که با تمام وجودت متوجه میشی جنس این حرفا با بقیه که تو این حوزه حرف میزنن فرق داره با تمام وجودم ازتون متشکرم باعث شدین یه قدم به خدای خودم نزدیک تر بشم الان که این کامنت میزارم بزرگ ترین خواسته من خریدن دوره هاتون ولی به خدای خودم گفتم زمانی منو وارد دوره کن که بتونم کلام شما رو درک کنم که با تمام قلبمم جنس حرفاتون بفهمم و متعهدانه به چیزایی که میگید عمل کنم.
چقدر حرفایی که زدید من بودم چقدر من تو تصمیم گرفتن چیزای بزرگ و کوچیک مشکل دارم از خریدن یه جوراب گرفته تا رفتن به یه مسافرت و… و چقدر توی تمام زندگیم نظر دیگران برام مهمه که حتیییی میخوام توی خریدن کوچیک ترین چیزا ازشون کمک بگیرم که اگه جنس خوبی از آب در نیومد بگم دیدی چون نظر تو بود این شد این بزرگترین مسئله منه.
جوابم در مورد سوالاتون
1چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟ (احساس منفی یا مثبت)
مهم ترین موردی که وقتی بهش فکر کردم به ذهنم اومد این بود که من وقتی یکی در مورد خانوادم بخواد صحبت کنه بشدت عصبی ناراحت میشم در صورتی که چند روز ذهنم درگیر میشه و توی ذهنم هزار بار جواب طرف میدم.
وقتی خانوادم ازم کمکی بخوان حالا چه مالی چه عاطفی و نتونم کمک کنم بینهایت عذاب میکشم وقتی غریبه ها ازم کمکی بخوان و نتونم بینهایت ناراحت میشم حتی اگه در جوابشون بگم نه مدتها حالم بده و ذهنم درگیر چرا بهش کمک نکردم.
وقتایی که شوهرم چه زبانی و چه رفتاری بهم محبت نکنه و نگه دوستم داره.
وقتی میخوام توی جمعی که بیشتر از دو نفر پذیرایی کنم یا صحبت کنم.
وقتی میخوام تنهایی جایی برم مخصوصا محیط های شلوغ.
وقتی کسی از چهره ام تعریف یا انتقاد کنه.
وقتی نتونم مهمان که میاد به عالی ترین شکل پذیرایی کنم.
وقتی نتونم چیزایی که دوست دارمو بخرم یا چیزای ضروری خونه.
وقتی کسی برام کادو میخره.
وقتی تمام چیزایی که دوست دارمو راحت میخرم.
وقتی کسی از آشپزی یا هر کاری که انجام میدم تعریف کنه.
اینا مهم ترین چیزایی بودن که حسمو خوب یا بد میکردن
ولی توی اکثر مواقع وقتی چیزی حسمو بد میکنه برانگیخته شدم خیلی بیشتر از موقعی هست که چیزی حسمو خوب میکنه.
وقتی استاد کامنت منو خودش میخونه و برای همه کامنت ها زمان میزاره و اونا رو میخونه
بنام فرمانروای کیهان
سلام به استاد نازنینم
سلام به خانم شایسته دوست داشتنی
و تمام دوستان
باوری که احساسمو به شدت خوب میکنه و منو به اوج میرسونه برمیگرده به دوره عشق و مودت که جدیدا گرفتم دارم کارم میکنم اینکه تو دوره میگید مهم ترین رابطه خودمون با خودمونه اصلا هر ثانیه از فایلو گوش میدم و بهش فکر میکنم از شدت احساس خوب روی پاهام بند نیستم
یا اون باوری که من مسئول شادی و خوشبختی دیگران نیستم
باور به توانایی هام احساسمو عالی میکنه
اما چیزی که به شدت بهمم میریزه اینکه کسی بخاد به جای من تصمیم بگیره یا بهم بگه چه کاری درسته چه کاری نادرست
اصلا نمیتونم تحمل کنم کسی منو کنترل کنه برام تعیین و تکلیف کن
اینکه کسی بخاد محدودم کنه
محل کارم مخصوصا وقتی من کارمو به بهترین شکل انجام میدم ولی به جای تشکر پرتوقع تر میشن
اینکه کسی به عقاید و نظرم احترام نزاره
اصلا دوس ندارم کسی کاری باهام داشته باشه
دوست ندارم حتی اگر یک هفته خبری ازم نشد کسی خبرمو بگیره دوست دارم مستقل باشم اینا خیلی اذیتم میکنه
خب خیلی موارد دیگه بوده و هست ولی حضور ذهن ندارم یا هم شناسایی کردمشون و دارم کنترلشون میکنم تا تغییر کنند
ولی حتما تمام کامنت دوستان رو میخونم قطعا خیلی از ترمزهامو پیدا میکنم
مرسی استاد از این فایل زیبا
عاشقتونم
بنام خدا
سلام خدمت همه عزیزان
خدارو شاکرم که هدایت کرد یک دیگر از اگاهیی ها بیاموزیم
سپاسگزارم از استاد عزیز بابت ابلاغ فایل بسیار تاثیر گذار
الان که این ایل زیبا شنیدم و کامنت میزارم بنده در یک جای بینهایت زیبا و عالی هستم در شمال که برای مسافرت امده ام قبل از اومدن باور های بسیار خوبی ساختم بلطف الله و نوشتم چند نمونه
1.من باور دارم خداوند عزیز من را با بهترین انسان ها همراه و هم صحبت میشود=نتیجه تا الان هر چی از ادم های خوب است فقط به ما برخورده اند
2.باور دارم بهترین هتل با شرایط عالی برای من رقم میخورم=نتیجه در بهترین زیبا ترین تمیز ترین ویو ترین منطقه موجود هتل برای من رقم خورد با بهترین شرایط
3.بباور دارم که بهترین غذا ها خدا منو هدایت میکنه=که خدای عزیز جوری هدایت کرد مارو به جایی برد پر روزی الهی و اونجا یک نفر ما را راهنمایی کرد به بهترین رستوران اونجا که اصلا ما نمیشناختیم و سپاسگزار خداوندم
4.باور دارم که خداوند بدن مندرا بسیار مقاوم عالی و در شرایط افتابی گرما و ..=نتیجه خداوند بهترین زمان ما را در بهترین مکان ها هدایت کرد
5……
و بینهایت سپاسگزارم
دریا بودم یه اگاهی یه سخنی به من گفته شد که شکر گزاری میکردم این بود که
1.این زیبایی پاداش افکار زیبا تو هست
2.آگاهی دیگر زندگی مانند این موجی ها پی در پی شرایط اتفاقات گوناگون هستند و یه
3.جایی اومد که با موج ها هم مسیر شو مسیر درست باش تا تورا ببرد جلو
و4= جنگل که بودم طبیعت جهان کانتات خودش کار خودش را بخوبی و درست انجام میدهد بدون اشتباه هرگز
اینها اگاهی ها و مسیری بود که حسی گفت قبل جواب به سوال بنویسم و سپاسگزارم از خداوند و سپاس که این متن رو عزیزانی که مطالعه کردند
اما سوال استاد عزیزم؟؟
چه شرایط و اتفاقاتی قوی ترین احساسا در ن بر انگیخنه کرده در شما چه مثبت چه منفی ؟
1..یکی از برانگیختن احساس خوب در من خرید کردن خودم یا دیگران است و بسیار لذت میبرم از خرید
و 2.یک مورد دیگر مسافرت حالمو خوب میکنه
3.من فکر کردم یکی از بعد هایی که بسیار حال منو نازیبا میکنه این بود که کسی در برابر حرف های من یا مخالفت کند یا موافق نباشه
این شرایط تاثیر گزار بوده در ابرتنگیختن احساسات منفی در من
4.یک موردم که اخیرا شده اواخر حرف زدن اطرافیانام در باره دیگران و کار های انان که تلفنی و حضوری میزنن حالمو بد میکنه
البته چند نمونه از جمله تلوزیون سیگار شبکه اجتماعی اینستا اینا که هی وردی های منو تحت تاثیر میزاشت شاخه علف حرز بودن را قطع و ریشه کن کردم و فرصت جا باز کردم برای ورود اگاهی و حرف زیبا
خیلی تشکر و امیدوارم همیشه در زیبایی و شادی باشین
سلام به جان جانان استاد عزیزم خانم شایسته پرتلاش و خستگی ناپذیر و دوستان عزیزم
استاد یعنی دقیقا میرید توی وجود من و دست میزارید روی همون نواقص و الگوهای تکراری و اون چیزهایی مخفی که توی وجودم هست و من فکر نمیکردم که اینا ایراده و باید راه حل براشون بسازم فکر میکردم من کارم درسته ولی دیگران مشکل دارن مردم بد شدن اعتمادها کم شده هیچ کس کارش و درست انجام نمیده تا سرت و برگردونی میبینی یکی خوردی و از این دست باورهای داغون .
چند روز پیش دو نفر کارگر گرفتم که چنتا درب اتاق ببرن توی طبقات و خودم هم پایین وایسادم که براشون مشخص کنم کدوم ها را توی کدوم طبقه بزارن خلاصه با وسواس داشتم کار و انجام میدادم تا طبقه دوم هم همراهشان رفتم و کارشون و چک کردم بعد گفتن مهندس ما خودمون بلدیم و تو نگران نباش همه را درست میبریم و به ردیف میزاریم من هم از اونجایی که همیشه این الگوها را دارم که از زیر مسئولیت شونه خالی کنم و زحمت انجام دادن را به دیگران بسپارم قبول کردم و رفتم با یه نفر گیر حرف شدم بعد هم کارگرا اومدن و گفتن تموم شد من هم پولشون و دادن و رفتن ، شب که رفتم طبقه چهار دیدم یه دونه درب هم نیست برگشتم طبقه سه هم دوتا بود اومدم تا همه را گذاشتن طبقه دوم و به من گفتن که تمام شد و … خیلی عصبانی شدم و چند بار رفتم دنبالشون که پیداشون کنم و تا بخورن بزنمشون وقتی یکی دوروز گذشت و اومدم از خودم تراز گرفتم که چه چیزی باعث شد این اتفاق بی آفته و ریشه یابی کردم دیدم یه الگوی رفتاری تکراری هست و من همیشه دوست دارم کارها را نصفه ونیمه انجام بدم دوست ندارم مسئولیت صد در صد کارها را به عهده بگیرم همیشه دوست دارم دیگران را مقصر جلوه بدم از روبرو شدن با مسایل میترسم و فرار میکنم و بعضی وقت ها توهم میزنم که خدا خودش به جای من کار میکنه و من نیازی ندارم که اینقدر حواسم جمع باشه حالا این باوره خیلی خوبه ولی باور روی ترس یا روی فرار ونداشتن اعتماد بنفس کافی ساخته نمیشه باید ایمان داشته باشی و به ذره شک نداشته باشی که اگر نباشی هم کارهات درست انجام میشه ولی خودم میدونم که توی قلبم اینقدر ایمان ندارم و خدا را شکر اینا را امروز متوجه میشم و برای بهتر کردنشون کاری انجام میدهم مثلا امروز به مقدار کارتن توی ساختمان بود گفتم بیان ببرن بعد بارو که اومد گفت بیا وایسا بالا سر ترازو و یادداشت کن گفتم لازم نیست هر کاری خودت کردی ، ولی میفهمیدم که از روی ترس از قضاوت دیگران و فرار از مسئولیت داشتم این حرف و میزدم خلاصه اون یارو که انگار خودش میدونست که بعدا ممکنه من تردید داشته باشم که شاید وزنش بیشتر بوده گفت باید بیای من هم رفتم و وایسادم و وزن کردم بعدش دیگه خیالم راحت شد و این قضیه بسته شد توی ذهنم و امروز یاد گرفتم که باید توی هر کاری مسئولیت صد در صد اون و بپذیرم و اینقدر تجربه داشته باشم که وقتی با اوستا حرف می زنم حساب کار دستش بیاد و کارش و به درستی انجام بده نه اینکه با ترس و لرز حرف بزنم و این احساس و بهش بدم که اگر یه جایی هم کم کاری کرد اشکال نداره چون بارها پیش اومد که کار و خراب کردند ولی من گذشت کردم و این باعث شد که هم به اونا خسارت بزنم و عادتشون بدم به بد کار کردن و بی دقتی و هم به خودم خسارت زدم هم از نظر مالی هم شخصیتی و باوری که باور کرده بودم که اوستا و بنای درست نیست همشون مثل هم هستن
خدا را شکر امروز قبل از انجام دادن فکر میکنم مشورت میکنم و قدم برمیدارم و نتیجه را میسپارم
خدایا شکرت
سلام استاد عزیزم
تشکر میکنم از خداوند که همواره به من لطف داره و منو به سمته شما هدایت میکنه
من در شرکت دولتی کارمند بودم استعفا دادم تا روی خودم کار کنم و خودمو تجربه کنم و در این مسیر بسیار سختی تحمل کردم خصوصا مالی تا اینکه باعث شد دلیل اتفاقاتی که اجازه نمیده ثروت سراغم بیاد شناسایی کنم و این موضوع به شدت منو احساسی میکنه نجوا وارد وجودم میشه. متوجه شدم باورهای زیر باید درست بشه
باور از دست دادن اموال توسط عوامل بیرونی
باور کمبود و فقر
باور عدم لیاقت
باور توجه به مسیر و چطوری…
باور جایگزین
باور لیاقت
باور فراوانی
تجربه احساسی که از رشد توان مالیم بدست میاد و توضیح بدم در چه راهی استفاده میکنم
خیلی این باور محکم بود دارم ریششو خشک میکنم طوری که بعضی اوقات مغزم داغ میکنه اما میدونم میتونم و موفق میشم براحتی
دوستت دارم باعشق استاد جان
حسام
سلام
یه مسعله دارم وقتی برای یکی کار فنی انجام میدم و کار رو به بهترین شکل انجام میدم وقتی که فاکتور میدم بعد امروز و فردا میکنه و تهش نصفه میده مبلغ فاکتور رو بعد میاد میگه فلانی انقد میگیره من اون لحضه به شدت عصابم بهم مبگیریزه و از کنترل خارج میشم دقیقا همین چند روز قبل بود این اتفاق افتاد من یکم پیام دادم به طرف گفتم تو پور مردم خوری و این حرفا بعد یه لحضه به خودم اومدم گفتم قانون جذب چی میگه تو اگه توی این فرکانس بمونی داستان میشه بعد گفتم چطوری حواصمو پرت کنم رفتم بازی کردم بعد رفتم قهوه خوردم اصن خودمو درگیر یه سری کار کردم که یادم بره خدارو شکر وقتی تونستم با این داستان کنار بیام خودمو تحسین کردم و چقد بعدش مشتری های خوب و افاقات خوب برام رخ داد کلا تو ااین موضوع مشکل دارم امید وارم که الان تو دوره عشق و مودت هستم حلش کنم به لطف الله مهربان و به کمک استاد عباس منش
خدایا شکرت واسه همه چی
سلام به اهالی سایت زیبای عباسمنش
در پاسخ به سوال استاد عزیز که مطرح شد باید بگم در موارد زیر من به شدت دچار احساسات منفی میشم که در ادامه شرح میدم.
1. وقتی احساس میکنم از جانب کسی مورد ظلم قرار گرفتم و حقم داره ضایع میشه یا در حقم اجهاف میشه، بدترین احساس خشم سراغم میاد و تقریبا هیچ بار نتونستم جلوی طغیان رو بگیرم و اغلب مواقع تمام پل ها رو خراب کردم و …
2. صحبت و سخنرانی در جمع های غیر صمیمی مثل جلسات در محیط کار و همچنین صحبت هایی که از قبل براشون برنامه ریزی کردم و برام مهمه که دقیقا چی بگم، در این مورد دچار تپش قلب شدید میشم و کلا نابود میشم میرم
3. گشنگی و گرما ، این موارد هر کدومشون میتونه تمام افکار و ذهن من رو بهم بریزه و اگر به زور نتونم تحملشون کنم میتونه یه فاجعه بوجود بیاره.