پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 29

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرحناز کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1079 روز

    کنهای که با نامت جهان آغاز شد

    دفتر ماهم به نامت باز شد

    دفتری کز نام تو زینت گرفت

    کار آن از چرخ بالاتر گرفت

    سلام و درود فراوان بر استاد عزیز وخانم شایسته مهربان

    درود بر دوستان عزیز وشایسته این سایت زیبا

    خدا را شکر چه استایل زیبایی ،چه‌منظره بی نظیری ازاین پرادایس عالی و چقدر زیبایی های بینظیر این فایل

    ممنونم وسپاس فراوان از استاد عزیزم

    چقدر جالب استاد من چند روزی بود ذهنم درگیر شده بود برای یه مسئله وچقدر این فایل جواب من را واضح و آشکار بیان کرد و نشان داد خودت خالق لحظه و اتفاقاتی که در زندگی داری هستی

    یه تشکر ویژه از دوستان خوبم چقدر کامنت ها عالی وچقدر واضح

    از خودم بنویسم و احساساتی که باعث شد متوجه بشوم خودم باعث خلق اتفاقات وبرخوردها وانسانها ی در مسیرم هستم

    اول از همه مهربانی بی حد به دیگران خودت را مسئول حال خوب دیگران بدونی ،انگار خدا ی روی زمینی ،روزی رسون دیگران بشی ،حامی بشی ،فکر کنی میتونی چون حال خودت خوب شده حال همه را باید خوب کنم بشی چوب جادو برای همه بعد هم وقتی به خودت میای که چرا اوضاع واحوالم اینجوری شده وبخوای به خودت بیای ،میشی آدم بد ،خوب خودت خواستی بشی ملکه ومعجزه ی زندگی دیگران

    فکر می‌کنی داری حال همه را خوب می کنی ،کمک‌مالی می کنی حس خوب میدی اما یک دفعه می بینی هر چی آدم ضعیف وبی پول اومده سر راهت خودت هم شدی یکی مثل اونا

    بعد تلنگر می زنه ذهنت چرا کم آوردی تازه می فهمی ای داد چه کردم

    آخه مگه تو روزی رسونی ،مگه تو حال خوب کن بقیه ای کدوم بقیه به قول استاد هر کس خودش باید حال خودش رو خوب کنه

    این میشه که وقتی میای به خودت و دیگه میخوای از قربانی بودن وحس وظیفه شناسی کاذب خودت بیای بیرون

    حرف و حدیث ها برات شروع میشه ،میشی آدم، بد ،رومانی که نوشتی با دستای خودت

    بله استاد همه را تجربه کردم و دیدم شدم ناجی زندگی دیگران در صورتی که کشتی خودم داره غرق میشه خدا را شکر که مسیر شما دستای پر قدرت خداوند عجیب ناجی میشه

    اما باید یاد بگیرم دیگه ،بس،هنری داری برای خودت رو کن هر کس مسئول خودش وافکارش

    تو این مدت چک ولگد حسابی خوردم

    ولی درس بزرگی گرفتم این فایل چشمانم را باز کرد که نمی‌خواد ،تور نجات بشی اول خودت شنا را خوب یاد بگیر هر کس خودش می‌دونه

    تجربه زیاد گرفتم فهمیدم باید خیلی راحت بگم نه ،نه اینکه حس دلسوزی ومهربونیم گل کنه که بعد نتونم رها بشم مجبور بشم همه را راضی نگه دارم چون ،خود کرده را تکلیف نیست

    خدا را شکر میکنم با هدایت شما مسیرم را بهتر شناختم ،فهمیدم هر کس مسئول خودش ،پدرو مادر ،خواهر وبرادر ،دوست واشنا ،تو چه کاره ای تو مسئول خودتی ،تمام ،

    عاشقتونم استاد

    به امید روزی که از نزدیک با شما و دوستان نازنین در پرادایس زیبا مون میزبان شما باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    داریوش مرادی گفته:
    مدت عضویت: 3966 روز

    باسلام

    دررابطه با موضوع این فایل ارزشمند، به چند مورد زیر که مهم هست ،بصورت خلاصه باستحضار استاد و دوستان گرامی می رسد:

    ما خانواده چهارنفره هستیم دوتا پسر دارم ، یکی تقریبا25ساله و یکی دیگه14ساله

    1-پسر بزرگم : تحصیلاتش مهندسی برق هست نزدیک یکساله که بعداز دانشگاه برگشته خونه و سر کار نرفته وتمایل چندانی هم نداره بره ، چشماش ضعیفه و به همین خاطر نمیتونه گواهینامه رانندگی روبگیره ، تمااااام زندگیش منوط به دریافت گواهی نامه هست و دیگر هیچ

    بسیار بهانه گیرشده ، بصورت آماری بخوام بنویسم:

    درهفته بامن ، مادر و اون یکی پسرم درگیری لفظی شدید و خیلی شدید داره چندبارهم فیزیکی درگیر شده

    این مساله برامون عادیه ولی بسیار آزاردهنده هست.

    هیچ کدوم از ما سه تا، رابطه خوبی باهاش نداریم حدود 5سال که دانشجو در تهران بود ، دوست نداشتیم برگرده خونه و همونجا یه کاری براش پیدابشه و بمونه، ولی نشد.

    شخصیت خاصی داره ، انگار که رشد اجتماعی و فکریش خیلی کندهست.

    2- پسر14ساله : رابطه نسبتا خوبی باهاش دارم

    مساله مهمی که باعث شده رایطه من باهاش بهتر از این نشه:

    یکی اینه که درطول سال تحصیلی تقریبا هرروز بخاطر درس و مشق با مادرش درگیره ،خیلی درگیره ، البته بنظرمن بخاطر کمالگرایی مادرش هست واین مساله واقعا روی اعصاب منه

    یه مورد دیگه در رابطه با این پسرم ، بی نظمی و ریخت وپاش وسایل ها و لباسهاش هست، می ندازه کف اطاق و جمع نمی کنه رعایت نمی کنه بیش از هزاااران بار بهش تذکر دادیم(من و مادرش) تقریبا هیچ تاثیری نداشته وندارد.

    واین مساله روی رابطه من باهاش تاثیر گذار هست.

    با اینکه هم من وهم مادرش مرتب هستیم و رعایت می کنیم.

    3- همسرمن :

    رابطه من با همسر غیرصمیمانه و نسبتاسرد هست.

    بصورت تقریبا مداوم ازهم ایراد می گیریم در رابطه با مسایل زندگی و خانواده اختلاف نظر زیاد داریم اخیرا خیلی به جدایی ازهمدیگه فکر می کنم.

    ولی اون اصلا به جدایی اعتقادی نداره.

    و زندگیمون رو عادی می دونه و تقریبا باور داره که زندگی همینه

    چند تا دوست داره که باهم ارتباط روزمره دارن و باهم جلسه می گیرن و خوش می گذرونن

    در مورد خودم هم بگم: دوست صمیمی ندارم

    رابطه صمیمانه ای هم با پدر و مادر و قوم وخویش هم ندارم

    احساس تنهایی دارم

    خلاصه نوشتم

    این فایل ارزشمند، تلنگری بود برای من که تمرکز بزارم ،فکر کنم تا بتونم الگو یا الگوهای فکریم که این شرایط رو برام خلق کرده ، تغییرش بدم و بقیه زندگیم رو خوب زندگی کنم.

    باسپاس از استاد و خانم شایسته و همه دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    نفیسه نظری گفته:
    مدت عضویت: 1501 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم جون ….این فایل بسیار عالی شما من رو به فکر فرو برد وفهمیدم چقدر از این الگوها در زندگی من هست که تا حالا بهش توجه نکرده بودم مثل دعوا با همسر …مستاجرهامون که نه اجاره درست میدن نه سر موعدشون از خونه هامون بلند میشدن …فامیلی که هر وقت کار دارن سراغ ما رو میگیرن وخیلی چیزهای دیگه که باید از الان بشینم وباورهای غلطش رو پیدا کنم وباور درست رو جایگزین کنم…اما در مورد سوال استاد عزیزم من الان که فکر میکنم بیشترین چیزی که من رو خیلی اذیت کرده بی وفاییه مرد نسبت به همسرشه که در حدیه که من از اون مرد حتی اگه یه همسایه باشه متنفر میشم وگاهی فکر میکنم دارم با فکر کردن بهش دیوونه میشم نمیدونم باورهای غلطش چیه باید پیداشون کنم وامیدوارم استاد عزیزم در فایلهای بعدی جوابش رو بگه چون خیلی اذیتم میکنه…از استاد قشنگم مریم جون فوق العاده بابت این فایل که ما رو به فکر فرو برد ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    روح اله محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1102 روز

    سلام خدمت استاد وهمه دوستان

    با صحبتهایی که استاد کردن راجب الگوهای

    تکرار شونده من فهمیدم که خیلی الگوهای تکراری دارم من جمله

    یویوشدن درامدم ازکسب وکاری که دارم

    اکثر دوستانی که دارم به من که میرسن خودشونو علامه دهر میدونن وخودشونو ازمن سرتر میدونن که میدونم این به خاطر عزت نفس واعتماد به نفس پایینمه

    هرچند وقت یه بار سرماخوردگی دارم البته ازوقتیکه با آموزه های استاد آشناشدم خیلی کمترشده

    دعواهای بین پدر ومادر کم شده ولی هنوز هست ومن شاهدشم

    ازصحبت کردن تو جمع میترسم وبه تپ تپ میفتم ونمیتونم منظور کلام روبرسونم

    وحشت دارم ازتصمیمات بزرگ کرفتن که مسئولیت داره مخصوصا ازدواج کردن تغییر شغل دادن مهاجرت کردن

    ازبه مشگل خوردن اعضای خانوادم مخصوصا خواهرهام به شدت به هم میریزم واحساس گناه

    ازاینکه چرانتونستم براشون کاری کنم بهم دست میده

    به هرکسی خوبی کردم انتظاردارم سریع جواب خوبیمو بده وبالعکس

    بدهکاری تا میخام یه بدهی روتسویه کنم بدهی دیگه ای ازبغلش سبز میشه

    وخیلی چیزای دیگه که الان حضور ذهن ندارم.

    درپایان تشکر میکنم ازاستاد بابت سخاوتی که دارن واین مطالب ارزشمند وپرازآگاهی روباماهم به اشتراک میزارن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سمیه محبوبی گفته:
    مدت عضویت: 1066 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جون

    الگوی تکرار شونده من هم در مورد بیماری ام ک حساسیت فصلی هست که از همسایه ام گرفتم و خیلی منو عصبی کرده عطسه های طولانی تا شب طوری که باید سه چهار تا قرص بخورم تا فرداش تازه جواب میده سر درد همراه با آبریزش بینی

    بعد جروبحث منو همسرم ک بعضی موقع اصلأ به خاطر چیز الکی که من با هاش قهر میکنم بعد از چند ساعت خوب میشیم کلا تکرار میشه

    یکی دیگه از الگوی تکرار شونده من اینکه بدهکار هستیم و همیشه قسط می‌بندیم تعهد دادیم که نسیه نگیریم ولی همسرم میبینم نمی‌رسه قسط شونو پرداخت کنه

    اینا الگوی تکرار شونده من هستن استاد عزیزم

    انشاالله که حلشون کنم با جواب های شما استاد بزرگوار و گرامی و دوستان عزیز

    استاد من تمام تلاشم رو میکنم که شما اومدین ایران بتونم شما رو ببینم چون شما گفتید که اونایی که نتیجه نگرفتن رو نمی‌بینم ،من دارم رو فراوانی وثروت کار میکنم که شما رو ببینم دوست دارم الان ها میایم ایران تا من تغییر کنم نتیجه های بزرگی بگیرم انشاالله مرسی استاد عزیزم ک مار هدایت کردی به سمت این قانون جهان هستی خدایا شکرت بابت استاد عزیزم ومریم جون من هر روز به خاطر شما سپاسگزاری میکنم به خاطر این آگاهی ک در اختیار ما میزارین انشاالله همیشه شاد تنی سالم ثروتمند تر در کنار مریم جون لذت ببرید

    دوستت دارم استاد عزیزم

    دخترم همیشه میگه ماازت چیزی بخوایم انجام نمیدی ولی استاد جونت بگه سریع انجام میدید ،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ریحانه باقریان گفته:
    مدت عضویت: 3140 روز

    به نام پروردگارم الله خدا رو هزاران بار سپاس که می توانم الان کامنت رو بنویسم و در مدار افراد موفق هستم .سلام و عرض ادب به استاد ادب و اخلاق و خانم شایسته عزیزم که هر چه دارم به لطف خدا از دستان قدرتمندش استاد عزیزم دارم .خدا رو سپاس که الان که دارم می نویسم احساس بسیار عالی دارم .من هم یکیاز پاشنه های اشیل که برام تکرار می شود این روز ها فهمیدم و سعی به اصلاح و کارکردن روی خودم دارم این هست که باید خودم رو خیلی دوست داشته باشم الویتم خودم باشم همیشه الویت رو همسرم و بچه هام قرار می دادم بعد خودم ولی الان این رو می دونم خودم رو که دوست داشته باشم می تونم اون ها رو هم دوست داشته باشم .یکی دیگه این هست که دل سوزی که مساوی به خود سوزی بود برام توی شرایط که نباید مهربون باشم مهربون که خودم رو فدا کردن که هرکسی نتیجه فرکانس خودش هست دل سوزی و این که فکر می کردم من کمک رسانم بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 850 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان یکی از باورهای محدود کننده‌ای که در وجود من هست توجه به حرف مردم به عمل کردن به قانون سلامتی الان حدود بیست کیلو وزن کم کردم وبه اندام دلخواه خودم رسیدم ولی هر وقت مادرم می‌بینه میگه بس دیگه تا کی می‌خواهی رژیم بگیری ببین چقدر از قیافه برگشتی

    همه ی مردم پشت سرت حرف می زنند

    ولی من با این که در ظاهر اهمیتی نمی دهم ولی بعضی مواقع می‌گویم آخه بگو من که هر وقت کسی لاغر می کرد او را تشویق می کردم و کلی ذوق می کردم و از او می‌پرسیم چکار کردی که این قدر لاغر شدی ولی الان هر کس من را می‌بینه فقط میگه از قیافه افتادی چاقی بهتر بهت می‌اومد

    صورتت سفید تر بود وار این جور حرف ها

    الان فهمیدم بزرگترین ترمز من حرف مردم است و من دارم برای دل مردم زندگی میکنم این مردم که امروز یه نظر می‌دهند وفردا اون نظر را رد می کنند

    یکی دیگه از باورهایی که به شدت من را اذیت می کنه این است که خودم را مسئول خوشبختی فرزندم می‌دانم و همیشه خوشحالی خودم را گره زدم به خوشحالی او و همیشه با این مسئله در گیرم یکی دیگه از باورهایی که به شدت من را اذیت می کند تا الان من هر کاری برای دیگران انجام می‌دادم با دل وجون بود و همیشه فکر میکردم که مردم هم همین کار را برای من انجام بدهند ولی دریغ از ی ذره محبت

    ولی الان خدا را شکر که در این خانواده توحیدی قرار گرفتم وبا کار کردن روی دوره دوازده قدم دارم روی شخصیتم کار می کنم و امیدوارم که که در این مسیر موفقیت های بزرگی بدست بیاورم و یه شخصیت جدیدی از خودم بسازم ودر کامنتهای بعدی توضیح بدهم

    خدایا من را آسان کن برای آسانی ها

    تنها تو را می پرستم وتنها ار تو کمک می خواهم

    ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای نه راه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مهدی اکبر گفته:
    مدت عضویت: 1374 روز

    سلام با استاد و دوستان عزیزم.

    من وقتی این فایلایی که توش استاد ازمون میخان تا فکر کنیم و ب سوالاتی درمورد خودمون جواب بدیم، مبیبینم، میفهمم که من خیلی از درون خودم بیخبرم و شناخت خیلی کمی از خودم دارم و همین میتونه یکی از دلایلی باشه که خیلی وقتا درجا میزنم و جلو نمیرم .

    خیلی خوشحالم این موضوع رو دارم درک میکنم که باید همیشه حواسم ب اون فرکانس خالص درونیم باشه، ب اینکه چی داره باورامو تشکیل میده و جدا از اون چیزی که ب زبون میارم، چه چیزی واقعا توی دلمه.

    درمورد سوال این فایل من یک سری شرایطی که باعث میشه خیلی احساسات مختلفم برانگیخته بشه رو مینویسم ، البته خیلی هاش ب ذهنم نرسید که میتونه ب دلیل شناخت ضعیفم از خودم باشه، اما با خوندن کامنت دوستان میتونم از همه جوانب بهتر خودمو بررسی کنم:

    -وقتی با یکی برخورد خوبی میکنم و طرفم در مقابلم بی‌محل میکنه یا برخورد نامناسب میکنه خیلی عصبی میشم.

    -وقتی با یکی ی قراری دارم و اون طرف دیر میاد سر قرار بدون اینکه قبلش بهم زنگ بزنه و بگه که دیر تر میاد یا نمیتونه بیاد خیلی عصبی میشم.

    -وقتی کسی که خیلی بهم نزدیک نیست سوالای شخصی ازم میپرسه خیلی بدم میاد.

    -وقتی یک شخصی ک برام مهمه بهم بی‌محلی میکنه خیلی ناراحت میشم.

    -وقتی یکی بهم بگه یکاری رو نمیتونم بکنم یا عرضه انجامشو ندارم یا ادم ضعیفی هستم ،خیلی عصبی میشم.

    -وقتی یکی زود قضاوت میکنه و از کارام عیب میگیره خیلی بدم میاد.

    -وقتی میخام برای یک جمع غریبه حرف بزنم خیلی مضطرب میشم.

    -وقتی ی نفر اشتباهاتم رو بهم یادآوری میکنه خیلی بدم میاد.

    -وقتی یکی میخاد خودشو بهتر و برتر نشون بده خیلی بدم میاد.

    -وقتی ی وسیله مهم گم میکنم خیلی مضطرب میشم.

    -وقتی یکی مسخرم کنه یا بهم بخنده خیلی ناراحت و عصبی میشم.

    اینا مواردی بود ک ب ذهنم رسید.

    ممنون استاد عزیزم بابت این فایل زیبا

    حال دلتون عالی باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1567 روز

    بسم الله نور

    سلام به همه عزیزانم

    اول از همه تشکر میکنم از شما استاد عزیز برای آماده کردن این فایل، بینهایت از شما ممنونم

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    استاد من میدونم که یکی از پاشنه های آشیل من فرزندانم هستن با کمک فایلهای شما کمی آروم شدم اما هنوز نه به اون اندازه که باید

    وقتی فرزندم حالش خوب نباشه حالم به شدت خوب نیست خیلی سعی میکنم خودم رو آروم کنم اما برام سخته. اما تلاشم رو میکنم با گوش دادن فایلها با دیدن سریال زندگی دربهشت اما هنوز به طور کامل حل نشده

    دقیقا خودم متوجه این موضوع شدم که این من هستم که این شرایط رو به وجود میارم چون از چند روز قبل حالم خوب نیست و نگرانم و احساس میکنم که فرزندم حالش خوب نیست و همون میشه. بارها برام پیش اومده

    یکی دیگه از مواردی که به شدت روی احساساتم تاثیر داره رفتار نامناسب فرزندم هست با اینکه پنج ساله هست اما ازش توقع دارم مناسب و خوب رفتار کنه و وقتی رفتار نا مناسبی داره خوب روی احساسات من تاثیر میزاره . البته بگم قبلا خیلی بیشتر بود و البته حرفهای دیگران هم به شدت روی من تاثیر داشت اما الان دیگه بی توجه به صحبت‌های اطرافیان هستم اما دلم میخواد فرزند یک مرد عالی و قوی وقدرتمند و اجتماعی بزرگ شه

    سومین موضوع که هست اما کمتر از دو مورد نموندن پول برام هست یعنی اگه کلی پول داشته باشم اما به طریقی خرج میشه حالا یا با فرزندانم میریم بیرون و هر آنچه که فرزندانم بخان میخرم(که البته این موضوع باعث لذت و خوشحال شدنم میشه چون من قبلا توانایی این کار رو نداشتن و همیشه آرزوی این رو داشتم که با فرزندانم به تفریح برم و دغدغه پول و خرج کردن پول رو نداشته باشم و لطف خدا شامل حالم شده و یکی از بزرگترین خواسته های من تیک خورده و بینهایت از خداوند سپاسگزارم).و یا همسرم پول میخواد و به او میدم و یا برای مدرسه فرزندم یا چیزی میبینم و دوست دارم برای خودم بخرم و یا به هر طریق دیگه ای پولی برام نمیمونه و نمیتونم یک مقدار پول نگه دارم .

    به امید هدایت الله

    خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای نه آنان که غضب کرده ای و نه گمراهان آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    فرهاد و عسل گفته:
    مدت عضویت: 3702 روز

    درود بر شما استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته

    خداقوت استاد گلم ممنون از این فایلهای فوق‌العاده تون که واقعا هر کسی بتونه ازشون درست استفاده کنه( توی پرانتز بگم من خودم بعد از 7 سال بصورت میانگین حداقل روزی 4 ساعت به فایلهاتون گوش میدم تازه متوجه شدم که شیوه عمل به آگاهی های شمارو میتونستم بهتر عمل کنم که نکردم والان میخوام جبران کنم و بیشتر کامنت بذارم و تمام تمرینات رو چند بار انجام بدم ) میتونه به بیش از اون چیزی که حتی تصورش رو الان نمیتونه بکنه هم میتونه برسه

    خدایا شکرگذارم که همچین استاد فوق‌العاده ای رو دارم

    سوال این بخش که چه الگوهای تکرار شونده ای دارید؟

    خیلی خیلی این فایلتون فوق‌العاده بود و من رو به فکر و جستجو در باورهام برد که بعد از مدتها تصمیم گرفتم کامنت بذارم و از این به بعد قصد دارم کامنت خیلی بیشتری بذارم

    1. اولیش و مهمترینش برای من ؛ من یک ازدواج خیلی خیلی موفق وعالی دارم (همسرم رو خیلی خیلی دوسش دارم ونمیدونم چرا به نسبت اینکه انقدر زیاد دوسش دارم اما به خودش کمتر دوست دارم رو میگم ) اتقاق تکرار شونده و اینکه چیزی که دوسش ندارم اینکه ما معمولا ماهی یکبار باهم جروبحث میکنیم و شاید همیشه دلیلش هم من بودم با کارهام و یا ‌حرفهای بدی که میزنم . الان که داشتید توی فایل توضیح می‌دادید که همه میگن دعوا نمک زندگیه دیدم این باور رو دارم و با خودم گفتم چرا آشتی ،تفریح ،مسافرت و… نمک زندگی نباشه؟

    2. همیشه ی حس اینکه باید فدا بشم دارم! مثلا به بیشتر کسانی که خوبی زیادی میکنم به چشمشون نمیاد وتشکر نمیکنن و فکر میکنن وظیفه من بوده و یا همه همینجورین دیگه . یا مثلا وقتی کسی برای من کاری انجام میده نقد و زود پولش رو میدم تشکر وقدر دانی نمیکنه

    3. الگوی تکرار شونده ی خیلی بدی که دارم و الان در دوره فوق‌العاده کشف قوانین زندگی بشدت دارم روش کار میکنم اینکه همیشه بدهکار باشم تا انرژی بگیرم بتونم صب بیدار بشم برم سر کار ویا اینکه همیشه شنیدیم تا بدهکار نباشی ،پولدار نمیشی و چقدر اشتباست واین خیلی خیلی داره اذیتم میکنه

    الگوی بعدی اینکه من توی کار بیل مکانیکی که دارم راننده های من دلم میخواد بیشتر وقت شناس باشن و لازم نباشه من همش پیگیر کار باشم و مرخصیهاشون بیشتر از حد قانونی‌شان نشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: