پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 40
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه ی دوستان عزیزم
الگویی که هرچندوقت یکبار برای من تکرارمیشه اینه که
افرادی بامن برخوردمیکنن که یک درخواستهای بیجاوبی موقعی ازمن دارن ومن هم متأسفانه باافتادن تو رو دروایسی ونه نگفتن وانجام اون درخواستهاشون که بابتش هم هیچ بهایی پرداخت نمیکنن و من هم بابت نپرداختن بهای اون کارعصبانی میشم
مثلا من خیاطی کردن،اصلاح صورت،کوتاهی ورنگ مو میتونم انجام بدم،و یکسری ازافرادفامیل هستن که ساعتهاتوی خونه ی خودم برای اینجور موارد زیاد براشون وقت میذارم تازه کلی هم پذیرایی ازشون میکنم وبدون پرداخت هیچ بهایی ازخونمون میره که کاملا مفهمم این موضوع برمیگرده به این باورم که اکثرمواقع برای وقت خودم ارزش قائل نیستم و میخوام فقط رضایت طرف مقابلم رو جلب کنم و برای کاری که انجام میدم مثلا ازم یه تشکر که میکنن میگم کاری نکردم درواقع برای کاری که میکنم هم ارزش قائل نیستم
2_هرچندوقت یکبار مهمون سرزده ای به خونمون میاد که من کاملا بااون فرد هماهنگیِ فکری وعقاید ندارم،ووقتی دلیل اومدن اون فردِ سرزده به خونمون رو از درون خودم پیدامیکنم،میبینم که اون روز کارهای خونمون رو باغرزدن انجام دادم و بیشتر بجای اینکه وقت بذارم ازفایلهای استاد استفاده کنم بیشتر صرف کارهایی کردم که واقعا خیلی مهم نبوده و همین باعث شده که مهمون ناخوانده هم به خونمون بیاد و بیشتر احساس منو بدمیکنه که غر بزنم و دوباره کمتر از فایلهای استاد استفاده کنم،درواقع ازمدارشنیدن صحبتهای استاد اون روز بیرون میام
3_هرچندوقت یکبار دخترم یه بهونه هایی میاره که قلقلکم میده از کوره دربرم،بعد دوباره به خودم مراجعه میکنم که ببینم دلیل این رفتار فرزندم بامن چی بوده،میبینم که دوسه ساعتیه دارم توذهنم رفتاروگفتاره نامناسب یک فردیو که سالیان قبل بامن بخاطر باورهای خودم داشته مرور میکنم و میفهمم که نباید به این موضوع فکرمیکردم،چون فکرکردن به اون موضوع باعث شده که احساس قربانی شدن،مظلوم واقع شدن ودرنتیجه احساس بدبهم دست بده و همون فکرکردن به موضوع نادلخواه گذشته باعث شده از اساسش دوباره وارد زندگی حال حاضرم بشه و رفتارنامناسب فرزندم رو جذب کنم و احساسمو بدو بدترکنه
4_ماهی یکبار آدمهایی در خونمون رو میزنن حالا چه زن و چه مردباشه که درخواست کمک مالی ازمادارن و جوری سماجت میورزن که واقعا آدم میمونه بااون طرف چطور رفتارکنه،بعد میبینم که خودم مدتیه ذهنم روی عدم فراوانی متمرکزشده و احساس کمبود پول و فقر توی ذهنم دارم،و ادمهایی سمت من میاد که گداصفت تر از خودمن و نیازمند کمک مالی ازمن هستن و بدترازون اولین ساعتهای صبح زود درخونمون رو میزنن که یا به خواب عمیقی بودم یا حالواحساس خیلی خوبی اون روز نداشتم
5_یک فردی توی فامیل ماهست که هرچندوقت یکبار یک درخواستهای ازمن داره که وقتی اون درخواست روازمن میکنه به شدت عصبانی میشم و انگارکه دهنم قفل میشه ونمیتونم بهش نه بگم،مثلا یروز میگه جاروبرقیتو بده تامن خونمو جاروکنم جاروم خراب شده یا اتو لباسیتو بده لباسمو اتوکنم اتوم خراب شده یا مثالایی ازین قبیل،بعد دوباره به خودم که میام میبینم این ادمو تو زندگیم مهم کردم و فکرمیکنم اگه درخواستشو رد کنم و یروزی توی جمع به من کم محلی کرد اون کم محلیش منو آزارمیده،یعنی تو ذهنم به اون ادم قدرت دادم که توی درخواستش نه نیارم،و اونم انگار به این باوررسیده که هرچیزیو ازمن بخواد باید براش انجام بدم،،شرک میورزم شرک…
شرک پاشنه ی آشیل من والگوی تکرارشونده ی منه و تو تمام موارد زندگیم قششنگ میبینم شرک موج میزنه
شرک ازینکه بعضی موارد به ادما قدرت میدم و قضاوتشون مهم میشه،شرک ازینکه نکنه فلان فرصت روازدست دادم،شرک ازینکه نکنه بیشترازین پول نسازم
اما تو بعضی مواردهم خوب عمل میکنم وقضاوت آدمابرام مهم نیست
مثلانوع پوشش لباسم مهم نیست که دیگران راجبش چه نظری دارن،بخاطرهمین خیلی سعی نمیکنم لباسم رو مد باشه،چیزی که باهاش راحتمو میپوشم،چه توی مراسم عروسی باشه و چه هرجای دیگه
یاوقتی روی رژیم لاغریم کارمیکنم نظردیگران برای اینکه زیاد لاغر توچشم میام مهم نیست،و وقتی میبینم بااندام لاغرم پرانرژی ترم وسلامت ترم پس دیگه نظردیگران خیلی برام کم اهمیت میشه
کلا باید توموارد نه گفتن روی خودم کارکنم،و قضاوت دیگران برام مهم نشه و ازینکه اگه درخواست کسیو رد کردم و قراربه این شد که اون فرد بدش بیاد یا تنهام بذاره برام مهم نباشه،بهشون قدرت ندم،هرموقه دوس داشتم انجام میدم هرموقه دوست نداشتم انجام ندم
بیشتر برای وقت خودم ارزش قائل باشم و حواسم باشه هرلحظه توی ذهنم به چی دارم فکرمیکنم،اگه درشرایطی کسی ازمن درخواست چیزی داشت که واقعا وقت گذاشتن روی کارکردن خودم اولویته راحت به اون طرف نه بگم
استادجان انقدر داره از درون کلی پاشنه ی آشیل فواره میزنه که واقعا نمیفهمم چطور جمله بندی کنم،خدااای من نزدیک به سه ساله دارم دربیشتر مواقع فایل گوش میدم و بازهم کلی کاردارم که به خودشناسی و خداشناسی برسم،
بابا من تااازه اوله کارم تازه به پوچی رسیدم که من هیچم ودوباره باید ازخودم یه فرد دیگه ای بسازم
همینکه فهمیدم ایراد کار ازکجاست و آبشخور تموم اتفاقات زندگیم خودمم انگارکه کل نقشه ی راه رو خدابهم نشون داده،فقط کافیه بند کفشامو محکمترکنم و بایک ماشین مناسبی بیوفتم توجاده تا خودِ خدا کم کم هدایتم کنه به ماشینای لاکچری تر
استاد الان دارم میفهمم خودشناسی یعنی چی،یعنی که بدونم ایراد کارم کجاست و بعد بشینم بامنطقای درست حسابی مثل یک ابزار مناسب تعمیرش کنم
سپاسگزارم ازتون استاد بی نظیرم
این داستان پاشنه های آشیل من ادامه دارد…
سلام به همهی اعضای این سایت با ارزش
مسالهای که وقتی تکرار میشه خیلی زیاد ذهنمو درگیر میکنه، تاریخ تمدید اجاره خونه هست.
سر سال که میشه، از ماه اخر استرسم شروع میشه، تغذیهم بهم میخوره و … که صابخونه چیکار میخواد بکنه!اثاث کشی و هزار تا داستان دیگه
همیشه تو ذهنم میگم چی میشد اگه منم صابخونه بودم و خیالم راحت بود بابت اجاره نشینی، همیشه میگم خوشبحال اونایی که خونه مال خودشونه، دغدغه مسکن رو ندارن، از طرفی با این اوضاع اقتصادی و قیمت خونه و حقوق کارمندی مگه دیگه میشه خونه خرید؟!!!
یجورایی به این باور رسیدم گه دیگه نمیتونم خونه بخرم چون پول پیشم یک دهم قیمت خونهس.
از طرفی هم میگم خدا بزرگه اگه بخواد میشه دوباره ذهنم میگه اخه چطور ممکنه که من بتونم خونه بخرم؟
یعنی سر تاریخ تمدید اجاره واسم شده بزرگترین کابوس زندگیم
حس میکنم اگه خونه داشتم خیلی خوشبختتر بودم و زندگیم بهتر از الان بود
به نام خدا
ردپای 58
سلام استاد عزیز و دوستای خوبم
دیشب از الگو تکرار شونده کمبود زمان و قرار دادن خودم در شرایط اضطراری حرف زدم
امشب از الگو تکرار شونده قربانی بودن میگم
وقتی کوچیک بودیم کی بیشترین توجه و محبت دریافت میکردیم؟
ما آموختیم که وقتی شرایط به هر دلیلی بر وفق مراد نیس ما قربانی اون شرایطیم و ازش برای جلب توجه و محبت استفاده میکنیم
خیلی وقتا ناخودآگاه و صرفا برنامه ریزی قبلی مارو تو این مسیر قرار میده
من قربانی مریضی بودم!قربانی شرایط نابسامد بیرونی از بلایای طبیعی گرفته تا بهم ریختن کشور بودم
من قربانی دختر بودن و فرزند آخر بودن، هم بودم
قربانی بدموقع اتفاق افتادن شرایط هم بودم
الگو تکرار شونده مخرب برای من قربانی بودنه که من خودم در حالتی پیدا میکنم که چیزی در بیرون یا درون من نقش جلاد بازی میکنه!
فعلا در حد شناسایی این الگو پیش رفتم
الگو که تورو در انجام هر کاری به قهقرا میبره چرا؟به هر حال وظیفه اشه که قربانی بمونه
حالا باید چیکار کنم؟
داشتم فیلم زیرخاکی میدیدم ،تو این فیلم یکی از شخصیت ها برای توضیح حالش گفت تصور کن برای شوهرت این اتفاق افتاده چه حالی داشتی؟
اون خانم با فکر کردن به اتفاق نیفتاده، شروع کرد به گریه کردن
چه برداشتی میشه داشت؟اگه یه فکر بد میتونه همه ذهنت پر کنه و آنقدر نفوذ کنه که کلی فعل و انفعالات شیمیایی و هورمونی رخ بده که تو اشکت در بیاد ! چرا نتونم ازش در جهت درست استفاده کنم؟
تصور کنم که قربانی شرایط نیستم حتی پا فراتر بذارم و بگم خالق شرایطم
حتی جلوتر برم و بگم تغییر دهنده شرایطم
حالا چطور فکر کنم؟به چی فکر کنم؟چه تصویری وارد ذهنم کنم تا جوری احساساتم برانگیخته کنه ،که درون و بیرون منو به جنبش در بیاره
هفته پیش رو هفته ای که من خودم بمباران کردم با سوالای مختلف
و خب این میتونه خیلی کمک کننده باشه و منو هدایت کنه به مسیر تحول عمقی تر
ممنون که سوالای خوبی میپرسید استاد عزیزم
اجرتون با خدا
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گلم
استاد خیلی وقته کامنت نذاشتم بل امید خدا این کامنت منو در مدار. رو به رشد گذشته قرار بده
استاد جان در جواب سوالتون که باید عرض کنم
چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟
اولین و مهمترین که استاد عزیزم هم بهش اشاره کرد تصمیم گیری برای موضوعات حساس و سخته زندگیه که آخرین الگوی که تکرار شد که من تصمیم گرفتم ماشینمو عوض کنم و در تمرین ستاره قطبی این درخواست کردم که یه مشتری خوب و بدون دردسر که دلال نباشه پیدا بشه و این درخواست من هم ن فردای اون روز جواب داده شد ..جریان این طور شد که من تعویض روغن بودم یه آقای با شخصیتی وارد تعویض روغن شد و بدون هیچ مقدمه ای گفت من از دور این ماشین دیدم و خوشم اومد اگه میفروشی من خریدارم و من انقد ذوق کردم که چقدر زود خدواند به درخواست من جواب داد خداآیا شکرت… و خدا میدونه چقدر آقای با ادب و باشخصیت بودن و من شماره ایشونو گرفتم و گفتم من قیمت استعلام کنم باهاتون تماس میگیرم و امان از نجواهای شیطان که بیکار ننشستن و شروع کردن ذهن منو درگیر کردن مثل همیشه شاید ایشون دلال باشه ،ماشین هرروز گرون میشه اینو بفروشی پیاده میمونیم خیلی نجواهای دیگه ….اون بنده خدا هم بیشتر 5 بار زنگ زد و من نتونستم تصمیم بگیرم و من آخر سر گفتم نمیتونم الان ماشینو بفر وشم و ایشون هم واقعا خیلی اصرار کردن و بالاترین قیمت بازار و پیشنهاد داد و من قبول نکردم و از اون روز هم ماشین قیمتش کاهشی شده و اون آقا هم در بالاترین قیمت بازار طالب بود و بعد اون خیلی خیلی خودمو سرزنش کردم که من نمیتونم تصیمیم بگیرم من استرسی هستم من و… و این الگو در ازدواج هم گریبان منو گرفته به حدی که میخوام تصمیم بگیرم یه شدت عصبانی میشم و موضوعات دیگه هم هستش
و الان میخوام با خوندن دیدگاه دوستان ترمزهای بشناسم و البته میخوام دوره ارزشمند کشف قوانین زندگی رو تهیه کنم
دوستتون دارم
به نام خداوند بی نهایت مهربان و بخشنده ام
116مین روز سفر نامه من
سلام به تمام عزیزان یکتا پرستم
خداوند را هزاران بار شکر که یکی دیگر درخواست علی من پاسخ داده شد خدایا شکرت
چند روز بود هر چند ساعت بار سایت را چک میکردم و منتظر فایل جدید بودم خدایا شکرت خدایا شکرت واقعا سپاسگزارم خدایا شکرت و خداوند. که سریع الجوابه خییلی سریعتر جواب میده خدایا شکرت
رسیدیم فایل مثل همیشه عالی عالی و در نکات که با یکبار و چند بار گوش دادن نمیتوانم حل اش کنم باید همیشه گوش کنم باید همیشه تکه های که به من کمک می کند را گوش کنم و گوش کنم.
در جواب به سوال اول استاد باید بگویم وختی کسی از من انتقاد نی کرد و یا پشت سر من حرف میزد به شدت خشمگین می شدم و الان هم خوب شدم اما خییلی به نیاز به کار دارم وختی به این سوال فکر کردم دقیقا به یاد پدرم و خانواده پدرم که تا هنوز هم پدرم شریک کاری داره که عموی من میشه و حدود بیست سال است که پدر و عمویی من با هم خییلی مواقع جنگ لفظی می کند و پدر من یک قیمت را برای فروش می گوید و برعکس عموی من قیمت دیگر را می گوید و همیشه این تضاد بین هر دو تا شان بوده و پدر و عموی من خیییلی وابسته به یک دیگر هستند حتی از نام این که جدا شوند و مستقل کار را شروع کنم می ترسند و وختی من به این ها فکر کردم دیدم که درست من هم همین طور هستم همین کار ها را انجام میدم خییلی زود به افراد وابسته می شوم و در روابط هم هر بار که من درخواست به افراد داده ام یا نامزد بودن و یا به کسی دیگر بودند و حالا بهتر درک میکنم چرا من در روابط با جنس مخالف اصلا خییلی من مشکل دارم و تا هنوز اصلا روابط خوبی با جنس مخالف برقرار نکردم و یکی باور های خیییلی مخرب که من پیدا کردم این است به خانواده و فامیل خودم اصلا پولی درستی نمیدم یعنی اگر الان یکی از دوست های من بیاید بگوید به من پول بده من هر جوری شده براش پول فراهم میکنم ولی در بحث خانواده خییلی ضعیف عمل میکنم که این هم الان برای من گفته شد و این هم میراثی بوده که از پدر بزرگ ام برای پدر و بعد برای من رسیده که البته من تغییر میکنم و نمی خواهم از جاهل ها و نادان باشم
من وختی می خواهم تصمیم بزرگ بیگیرم با صد نفر مشاوره میکنم بعد آن تصمیم را میگیرم
و من وختی برخورد نامناسب بین افراد را میبینم سریع واکنش نشان میدم
نمیفهمم اما خییلی دعوا های که با بقیه کردیم بخاطری خودم نبوده حدود 99,فی صد مولفه بخاطری دوست های من بوده که بعد اش همان دوست ها حتی گوش ام را جواب ندادن
و خییلی این الگو برای من تکرار شده که دوست های من قرض دار بودن من به آنها پول دادم در صورت که خودم به آن پول نیاز داشتم
و یکی الگو های که برای من خییلی تکرار می شود با دوست های بودم البته الان تنها هستم من با دوست های دوست بودم که چیزی جالبی از آنها یاد نمی گرفتم اما باز هم این دوستی را ادامه میدادم
از اسناد عزیزم سپاسگزارم که باعث شد من فکر کنم
خدای مهربانم سپاسگزارم بابت این سایت عالی و دوستان عالی ام خدایا ششکرت
در پناه الله مهربانم شاد سالم ثروتمند باشید ️
سلام فواد عزیز
من واقعن اولین نفر شمارو دیدم تو سایت استاد که هم افغانستانی باشه و هم ایران باشه
ینی مطمعنن هست ولی تابه حال بهش برخورد نکردم
منم افغانستانی ام و فکر میکردم من چجوری میتونم پسری ک هم افغانی باشه و هم عباسمنشی باشه رو جذب کنم؟
ولی با دیدن کامنت شما و حضور شما در سایت و خوندن کامنت و نحوه اشناییتون خوشحال شدم که اره هست
و میدونم ک خیلی هستن پسرهایی ک افغانستانی ان و تو ایرانن و عباسمنشی ان
بهتون تبریک میگم که تونستید پاشنه های اشیل و باورهای مخربتون رو پیدا کنید
ولی هرگز قبول نکنید ک چون پدربزرگ و پدر شما اونجوری بوده شماهم قراره اونجوری باشید
شما توسط پروردگار مهربان هدایت شدید و وظیفه خودتون بدونید رسیدن به خاسته هاتون رو
انشالله که همیشه موفق و پیروز باشید
سلام به فرشته عزیزم
خییلی سپاسگزارم از کامنت شما
وختی ما با تمرکز زیاد بالای باور های خود کار میکنیم صد در صد هدایت می شویم به یک فرد مناسب که همه ویژگی های که ما می خواهیم را داشته باشه و این فرق نمی کند اون فرد افغانی باشه یا ایرانی مهم ویژگی های اون فرد است.
و صد در صد خداوند به خواسته شما پاسخ میدهد و شما باید تجسم کنین که کار من میکنم و خییلی برای من کمک کرده و چند روز است نشانه ها را میبینم.
خییلی سپاسگزارم از کامنت شما و انشالله به یک فرد عالی هدایت شویند
در پناه الله مهربانم باشید
سلام فواد عزیز
انشالله که صدرصد هدایت میشم و من خیلی دوستدارم با ایرانی ازدواج کنم
نمیدونم چرا ولی خیلی حس خوبی بهم میده وقتی فکر نیکنم ک با ایرانی ازدواج کردم
منم برای شما آرزوی بهترین هارو میکنم و از خداوند میخام ک خیلی زود به انچه ک میخایید برسید و در کنار شریک عاطفیتون ببینمتون
با سلام
خدمت استاد عزیز و نازنینم و خانم شایسته عزیز
و همه عزیران سایت استاد عباس منش
من چند وقتی هست به این نتیجه رسیدم یه چیزی از درون داره جلوی موفقیت و پیشرفت من را میگیره
و درست مثل یه ترمز قوی جلوی حرکت من را گرفته
و با هزاران دلیل به من ثابت شده
مثلا میگم دیگه این ماه بدهی هام کم میشه و میتونم یه نفس راحت بکشم ولی یهو یه هزینه غیر متقربه حالا هر دفعه به یه شکل دوباره مرا واسه مدت طولانی بدهکار میکنه
با اینکه درآمدم خوبه ولی همیشه به چکنم چکنم هستم
همیشه تو مدار قرض و بدهکاری هستم
تو تمرینات ستاره قطبی نوشتم خدایا خودت هدایتم کن تا این ترمز مخفی را شناسایی کنم
نمیدونم چیه که چندین ساله من را اینجور درگیر کرده
با اینکه همیشه دارم ثروت و فراوانی وانسانهای ثروتمند را تائید و به آنها توجه میکنم
و به یاری خدا تا دو سه روز آینده دوره را خریداری میکنم چون احساسم میگه این یه نشانه از طرف خداوند هست و دقیقا وقتی تو تمرین ستاره قطبی از خدا هدایت خواستم این دوره را استاد معرفی کرد
پاسخ به سوالات
من اگر مورد تمسخر قرار بگیرم بشدت عصبانی و غیر قابل کنترل میشوم و بهیچ عنوان نمیتونم جلوی خودم را بگیرم
و در مورد سوال دوم
با اینکه میخام دخالت نکنم ولی بیشتر مواقع دخالت میکنم و این باور که انسانیت دفاع از مظلوم در من ریشه قوی داره
ودر مورد تصمیمات اساسی و مهم
اول داغ و آتشین هستم ولی بعد از یک روز با هزاران نفر مشورت میکنم و کلا انسان دو دلی تو تصمیمات اساسی و مهم هستم و این باور که دیگه جای شکست تو زندگی را ندارم و هر چی تا حالا تصیم گرفتی نتیجه خاص و راضی کننده ای نداشته اونهم بخاطر نداشتن نتایج مالی
امیدوارم استاد بیشتر درباره چه باورهایی باعث میشه با اینکه درآمد بالایی داریم ولی همیشه بایدمقروض باشیم توضیح بدهن
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز
در پاسخ به سوالات این فایل
چه شرایط و چه اتفاقاتی در زندگی شما قویترین احساسات رو در شما بر انگیخته میکنه
من اگر بخوام از جنبه مثبت بگم وقتی که تو حالت احساس خوبی قرار میگیرم
موقعی که تو بیزنس مورد علاقه خودم تونستم فروش داشته باشم و پول دریافت کنم
اون زمان تو حالت احساس خیلی خوبی قرار دارم و خیلی خوشحال میشم و کلی لذت میبرم
از روش و کاری تونستم پول خلق کنم که مورد علاقه منه و این اتفاق جدا از اینکه ایمان و انگیزه منو به ادامه کار بیشتر میکنه هیچ علاوه بر اون کلی بمن احساس خوبی میده از اینکه تونستم کار مثبت برای جهان انجام بدم و بواسطه همین پول خلق کردن تونستم به کلی از ادمها خیر برسونم تا اونها همین احساس خوب منو رو هم تجربه کنند و از زندگیشون بیشتر لذت ببرند
بنابراین تو حالت مثبت میتونم بگم فروش محصول بیشترین احساس خوب رو در من ایجاد میکنه
ولی اگر بخوام جنبه منفی بگم من هر از چند گاهی من با همسرم بخاطر مسائل مختلف درگیری لفظی پیدا میکنیم و تو این مواقع احساس منفی بهم دست میده که بعضی اوقات نمیتونم خودم رو کنترل کنم
البته اگر تو حالت مثبت بگم من خیلی بهتر از گذشته شدم
در گذشته علاوه بر درگیری لفظی متاسفانه حتی درگیری فیزیکی هم داشتیم و حتی این مشاجره ما شاید چند روز ادامه داشت و بعد برمیگشتیم تو حالت عادی ولی الان خداشکر علاوه بر این درگیری فیزیکی خیلی وقته نداریم و حتی فاصله یه مشاجره تا درگیری بعدی نسبت به گذشته خیلی بیشتر شده
یعنی اگر قبلا هفتهای سه بار درگیر میشدیم که ممکن بود تا چند روز هم طول بکشه تا به حالت عادی برگردیم ولی الان خداشکر شاید ماهی یکبار این اتفاق رخ بده و بعدش به یه ساعت نمیکشه که خیلی سریع برمیگردیم به حالت عادی
ولی باز هم با این حال این الگو تکرار شونده تو زندگی من وجود داره که نشون میده من هنوز یکسری ترمزهام و افکارهای منفی تو ذهنم دارم که نمیذاره اتفاقات دلخواه برام رخ بده
بنابراین با پاسخ دادن به این سوال برای پیدا کردن الگوهای تکرار شونده تو دو مورد که بیشترین احساس چه لحاظ مثبت و منفی در من بوجود میاورد رو نوشتم
که بعدها با خوندن این کامنت بیاد بیارم که قبلا تو چه مدار فرکانسی قرار داشتم و الان کجا هستم
استاد باز هم از شما سپاسگزارم از اینکه فایلهای بسیار خوب و مهمی تو سایت قرار میدید و بصورت کاملا جهت دهی شده یکسری سوالات هدفمند از ما میپرسید تا باعث میشه ما بیشتر بفکر فرو بریم تا بهتر خودمون و اتفاق پیرامون خودمون کنکاش کنیم و اگاه باشیم که چه باوری داریم و چه فرکانسی به جهان داریم ارسال میکنیم که باعث شده اون نتایج تو زندگی ما رخ بده و اگر دلخواه نیست بیایم کدمون رو اصلاح کنیم تا نتایج هم تغییر کنه
حمد و ستایش مخصوص خدایی هست که فرمانروای کل کیهانه
شاد و سالم و ثروتمند باشید
فعلا
یا حق
با سلام خدمت استاد بزرگوارم و دوستان هم فرکانسی عزیز.
من اگر بخوام مشکل اصلی و الگوی تکرار شونده زندگیم را بیان کنم باید بگم مشکل اصلیم حس عدم لیاقت و حس عدم صلح باخودمه
همیشه و یک عمرحس دوست داشتنی بودن و لایق بودن خودم را گره زده بودم به میزان سرویس و باجی که به دیگران میدهم پس قاعدتا من زمانی ارزشمندم که به همه یه سرویس یا حمایت مفید و نتیجه بخش داشته باشم . و زمانی حمایت و سرویسم نتیجه بخش بوده که دیگران مرا تایید ، تحسین کنند و بهم توجه خاص نشون بدن…
پس به تبع اون باور مخرب حس بی ارزشی نیازم به توجه و تایید و تحسین و سپاسگذاری دیگران و ترس و وحشت شدیدم از ترد و کم توجهی دیگران در حد اعتقادم به وجود خدا در من قوی و ریشه دار شکل گرفته است.
جالبه که مدتهاست متوجه این پاشنه آشیل خودم شدم که چرا من اینقدر به همه باج میدم. چرا میخوام همه را حمایت کنم و چه دلیلی داره اینقدر بزور با همه مهربانی کنم ….ولی بیش از آن که بتونم از پس حل این مسئله بربیام از مشاهده کردنش دارم رنج میبرم
چون مثل یک نخ چند رشته و این ترس و باور را در تمام دردهایی که تا کنون در زندگیم کشیدم متصل میبینم.
من ساااالها برای کسب تایید خانواده همسرم باج هایی را داده ام
و الان که ماه هاست دارم روی عزت نفسم کار میکنم و دارم سعی میکنم این باج دادن هارا متوقف کنم اصلا کل زندگیم ریخته بهم . باور نکردنی همه ازم توقع همون باج ها رودارند و کسانی که بیشترین بها رو بهشون میدادم و همه زندگیمو وقفشون کرده بودم با دشمنی تمام جلوم ایستاده اند و شده اند آینه دق زندگیم و همه روزگار و لحظاتم را به تلخ ترین لحظات تبدیل کرده اند.
طبق قانون نتیجه کار کردن روی خود باید رشد و حال خوب و اتفاقات خوب باشه در حالیکه کل زندگی زناشویی و مالی و روانی ام بهم ریخته….
حالا دارم متوجه میشم نتیجه کار کردن روی عزت نفس و کار روی خودم الزاما اینهمه درد کشیدن از طرف اطرافیانم نیست…
قرار نیست که وقتی من روش قبل را ادامه نمیدهم اینقدر دیگران به من بی احترامی کنند و بهم حس بی ارزشی القا کنند
این همه درد از ریشه احساس بی ارزشی من میاد.
حالا که بخش عظیمی از باج دادن ها و سرویس های بی جایم را به دیگران متوقف کردم حس ارزشمندی در من کمتر و کمتر شده و نتیجه این میشه دنیا مقابل من می ایسته که بهم ثابت کنه من بی ارزشم.
اونقدر این پاشنه آشیل برام دردناکه که حاضرم برای حلش میلیونها پول بدم ولی مشکلم حل بشه.
جالبه که من حداقل 5ماهه که دارم روی حس ارزشمندی خودم کار میکنم ولی نتیجه قابل توجهی حاصلم نشد و تازه چند هفته است که با گوش دادن فایل شیوه حل مسائل به این فکر رفته ام چرا باید حل یه باور ارزشمند نبودن در من اینهمه زمان ببره و اینقدر با درد و رنج همراه باشه.
قطعا حل این مسئله راحت و ساده است و قطعا در دل خود مسئله است.
و شروع کردم با خودم مرور این باور که : مسئله حس ارزشمند نبودنم قطعاااااا قابل حله و قطعا بسیاااار ساده است و تو دل خود مسئله است…. بعد از یک هفته که این باور رو عمیق روی خودم کار کردم خبر این اومد که کشف قوانین درحال بروز رسانی است. و اتفاقا اونهم تمرکزی درمورد ساده انجام شدن کارها آموزش میداد…. باز دنبال راه ساده گشتم…. فایل 2 اومد… تا اینکه
وچندروزپیش با گوش دادن فایل 3 کشف قوانین ترمزهایی را در مورد این مسئله پیدا کردم که برای خودم باورنکردنی بود.
ترمزها پیدا شد ولی هنوز حلش نکردم.
چندروزه میخوام این کامنت را در محصول کشف قوانین جلسه 3 بگذارم و همش به تعویق میفته…. حالا با نوشتن این کامنت و گوش دادن این فایل با ارزش انگار کمی افکار درهم برهم ذهنم روشن و واضح تر شد و بهتر میتونم لیست ترمزهایم را در کامنتها بنویسم… امیدوارم با ادامه مسیر آموزشها و این فایلهای دانلودی گره از مشکلم باز بشه و بلاخره بعد از 34 سال ازشر اینهمه شرم و خجالت و عذاب وجدان و حس بی ارزشی نجات پیدا کردم و من هم بتونم روزی را ببینم که بدون هیچ دلیلی خودم را دوست دارم ، عاشق خودمم و با خودم در صلحم … طوری که لبریز از عشق خودم بشم و دیگم کاری نداشته باشم کی در چه جایگاهی هستش نه نگران کسی بشم. نه غصه کسی را بخورم و نه از تنها شدن ترسی داشته باشم چون عزیزترین دوستم که خودم هستم را پیدا کردم.
از بعد از فایل 3 متوجه شدم چقدر تمرکز من روی بدی های مشکلم بوده تا روی اینکه اگر مشکلم حل بشه چه خوبی هایی داره
چند شبه که قبل خواب لحظاتی را تجسم میکنم که حس لیاقت دائمی و بی واسطه در هرجا و هر جمعی با من هست
باوجود اینکه خییییلی حس غریب و ناآشنایی هست و ذهنم دقیقا تعریف درستی ازین حس و حال نداره ولی امید دارم که برام الگوهای مشخصی بیاد که براحتی بتونم تجسمی کنم.
با تمام وجودم از ته قلبم از وجود استادی به این حد سخاوتمند و مهربان در زندگیم سپاسگذارم
استادی که بی دریغ هرآنچه که در محصولاتش ارائه را میده در فایلهای دانلودی اش هم قرار میده تا شاید اگر کسی در فرکانس دریافت باشه بتونه دستمزد اشتیاق به رشد و یادگیری اش را دریافت کنه.
سلام به استادعباسمنش عزیزم وبانوی دوست داشتنی سرکارخانم شایسته
+شرایط واتفاقات که شدیدترین احساسات مثبت رودرمن برانگیخته میکنه
وقتی درجمعهای مختلف به صورت فوق العاده زیبایی بادیگران ارتباط میگیرم وبه راحتی صحبت میکنم وابرازوجودمیکنم خودم روتحسین میکنم وکلی ذوق میکنم وبه شدت اعتمادبه نفسم بالامیره
وقتی همسرم یافرزندم برام گل هدیه میاره بی نهایت ذوق زده میشم وکلی جیغ میزنم،بعد باتمام وجودم بغلش میکنم وازش تشکرمیکنم
وقتی طلاواسه خودم میخرم ازشدت ذوق وشوق نمیتونم یکجاوایستم وورجه وورجه میکنم بعد نفس عمیق میکشم تایکم آروم بشم وبتونم مدل مورد نظرم روانتخاب کنم
وقتی کارمزدم دوبرابرماه گذشته میشه وبه حسابم واریزمیشه جیییییغ میزنم وناخوداگاه به سجده میرم وشکرمیکنم،طوری که اشک توچشام جمع میشه
وقتی داداشم یاخواهرم روبعدمدتی میبینم(هرسه یاچهارماه)باتمام وجودم بغلش میکنم تاقلبم ازشدت هیجان زیادآروم بگیره
وقتی توی جشن عروسی میرقصم باخودم بی نهایت حس خوبی میگیرم وازخودم لذت میبرم،طوری که سرم روبالامیگرم چشامو میبندم انگارکه دارم واسه خالقم عاشقانه میرقصم
وقتی فایل سفربه دورامریکارومیبینم مخصوصا قسمتهایی که آبشارنیاگاراوچشمه های آب جوشان رونشون میده اونقدرمحوتماشای خلقت خدامیشم که انگارخودم اونجام وهوای مربوط اونجاروحس میکنم ویهوبهدخودم میام که دارم ازته دل شادی میکنم وباذوق فراوان میبینمشون وسپاسگزار نعمتهای این چنینی خداهستم
وقتی صبح میرم پیاده روی وباخودم کلی حرف میزنم وازخودم تعریف میکنم کلی ذوق زده میشم بعدمیام خونه وجلوی آینه درورودی خونه کلی خودم رومیبینم وهیجانم چندین برابرمیشه وخودم روتوآینه کلی میبوسم
وقتی باپسرم میریم بیرون موتورسواری کلی ذوق واشتیاق فراوان دارم
وقتی….
_شرایط واتفاقاتی که بیشترین احساسات منفی رودرمن برانگیخته میکنه
وقتی شبهاتنهامیمونم به شدت مرگ میترسم جوری که تاصبح زجرمیکشم ونمیخوابم
وقتی همسرم وپسرم واطرافیانم ازمن ورفتارهام ورفتارپسرم ودخترم انتقادمیکنن به شدت عصبانی میشم وبه هم میریزم
وقتی میخوام یک تصمیم مهم وبزرگ بگیرم به شدت تردیدونگرانی دارم وازقدم برداشتن میترسم
وقتی همسرم یاپسرم یادخترم شروع به غرزدن میکنه من به شدت بهم میریزم وعصبانی میشم
وقتی قراره یک مهمان بیادخونمون ازترس کم کسری لوازم وتجهیزات منزل من کلی حسم بدمیشه وحرص میخورم وناراحت میشم
وقتی دربرآورده کردن نیازهای اولیه فرزندم ناتوانم به شدت احساس گناه میکنم وخیلی خیلی اندوهگین میشم
وقتی ازبالابردنددرآمدماهانم احساس ناتوانی میکنم ونمیتونم افزایشش بدم به شدت نسبت به خودم احساس بی لیاقتی میکنم واندوهگین میشم
وقتی….
استادعزیزم کلی نشستم به خودم زمان دادم وفکرکردم تابتونم واقعیترین ودرسترین جوابهاروبراتون ارسال کنم تابتونم امروزیک پله ازدیروزم بهتربشم
درپناه خالق رحمت وثروت وسلامتی وعشق،عاشقترین بمونین
سلام و درود به همگی
یکی از الگو های زندگی من این که وقتی میبینم که کسی به ادم ضعیف تر از خودش زور میگه خیلی عصبانی میشوم
2. وقتی کسی مسخرم کنه خیلی میره روی مخم و به شدت ذهنم درگیر میشه
3.کار دیگری که باعث احساس شدیدم میشود بی توجهی است وقتی توی جمع بهم بیتوجهی بشه بشدت ساکت و ناراحت میشوم
4. وقتی توی دو راهی قرار میگرم هم واقعا ناراحت میشوم و کلا همه کار هایم به هم میریزد وقتی نمیفهم یاید چه کار کنم و همین موضوع باعث توقف حرکتم میشود
5. وقتی نتیجه ای حاصل نمیشه
6.من وقتی میبینم بقیه از من جلو زدن