پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 49

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیدرحیم میرموسوی گفته:
    مدت عضویت: 1277 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار

    سپاس فراوان خدمت شما خانم شایسته عزیز که با توضیحات و مثال هایی که زدید تازه اصل و اساس تمرین های دوره کشف قوانین زندگی برام یکم جا افتاد و به واسطه اون تمرینات برای اولین بار شروع کردم به کنکاش کردن در خودم و چقدر سخت بود و چقدر مقاومت داشتم ولی وقتی بر می گشتم و اون همه مطالبی رو که نوشته بودم نگاه می کردم به خودم افتخار کردم و به خودم گفتم باریکلا این کارت تا حالا توی کارنامه ات نبود معلومه که داری کم کم به یک سری از مسائل محرم میشی، داری به نوشتن و کنکاش کردن محرم میشی، داری به پیدا کردن باورهای محدود کردن محرم میشی، داری به راه حل ها محرم میشی. اعتراف می کنم که هنوز هم برام سخته نوشتن ولی اینبار مصمم هستم که جواب همه ناکامی هایی که در یک قدمی رسیدن به خواسته هام برام اتفاق افتاده رو بفهمم و به اون همه نعمت و ثروتی که پشت درهای باورهای محدود کننده من منتظرن اجازه ورود به زندگیم رو بدم

    حالا بریم سراغ جواب تمرین این فایل

    الگوهای تکرار شونده ای که من در زندگی ام پیدا کردم :

    1- مثلا سیگار رو ترک کرده بودم ولی دوباره شروع شد

    2- دیدن فیلم رو ترک کرده بودم ولی دوباره شروع شد

    3- هیچوقت سر وقت به یک قرار نمی رسم

    4- هر وقت که احساس می کنم که دیگه به نقطه آسایش و راحتی در ترید رسیدم و دیگه میتونم خیلی راحت ترید کنم از همونجا شروع میشه به اتفاقات بد و استاپ خوردن های مکرر به طوری که من رو متقاعد می کنه که مهارت کافی رو ندارم

    5- کسی هستم که به هر کسی که پول قرض میدم بهم بر نمی گردونه (آدم ها هربار دارن عوض میشن ولی ذات قضیه سرجاشه) و من خودم رو متقاعد می کنم که ایراد نداره دوستت هست و برای اینکه از احساسات بد بعدی خودم رو خلاص کنم میگم لابد نداره یا دوستت هست و یا جای دیگه خدا بهت میده

    6- مشکل مربوط به سلامتی ام که از یه زمانی به بعد همیشه همراه من است

    7- عدم توانایی در کنترل اشتها که هر چند وقت یکبار تشدید می شود و عدم امکان استفاده از آگاهی های دوره قانون سلامتی

    8- سرمایه گزاری در بورس که در نهایت منجر به این شد که چیزی عاید من نشود

    9- تبدیل 172حساب دلار ی به 1024 دلار که در نهایت همه اش از بین رفت و چیز خاصی از آن نصیب من نشد.

    10- سرمایه گزاری روی دلار و خریدن دلار که در نهایت آن هم سودی نداشت

    ((چرا ایده ای برای پول ساختن بهت الهام نمی شه که مثلا این ملک رو بخر یا دلار بخر یا طلا بخر یا ماشین بخر یا … ، چون تو حداقل یه باور محدود کننده در مورد ثروت داری که اجازه نمی ده این الهامات بهت بشه و یا اینکه شواهدی ببینی که بازار خیلی ساده است و پول درآوردن خیلی خیلی ساده و آسونه (مثلا پول درآوردن کار سختی است)))

    – رابطه ما هر چند وقت یکبار دچار مشکل می شود درست است که هم فاصله این رخداد زیاد شده و هم مدت زمان آن کوتاه شده است ولی به هر حال وجود دارد و وقوع این اتفاق حال مرا بد می کند

    2- درخصوص ترید هم هرچی تلاش می کنم نمی تونم به سود دهی برسم مثلا تا نزدیکی تی پی میاد و نمی زنه مثلا همین دیشب پوزیشن دقیقاً تا روی تی پی اومده ولی به خاطر اسپرد تی پی رو نزد و رفت حد ضرر رو زد و من آتیش گرفتم علی الخصوص که این مورد زیاد تکرار شده اگر یکبار یا دوبار بود اینقدر عصبانی نمی شدم

    3- در خصوص فروش ملک هم همینطوره هر چی زور می زنم فروش نمی ره، مشتری میاد ولی فروش نمی ره یعنی کلا کاره عذاب آور و پر تقلایی شده و اعصاب من رو خرد می کنه و اینقدر این موضوع تکرار شده که آدم به این نتیجه می رسه که کلا انجام این کار ها بی فایده است و هر چی تلاش کنی به در بسته می خوری

    4- درخصوص ساختن پول و ثروت هم همبنطوره یعنی در واقع من فکر می کنم مشکل اصلی مربوط به یه باوری هست که نمی زاره من پول بسازم یا پول ساختن راحت رو غیر ممکن داره می کنه برام، از تریدها بگیر تا فروش ملک و چون من به این موضوع تا حالا فکر نکردم همیشه دنبال جواب، تو جای دیگه می گشتم مثل اینکه من مهارت کافی ندارم یا بازار پیچیده است و یا با دوره پرایس اکشن نمی شه و … و در مورد فروش ملک هم همینطور مشتری نیست، این خونه ها قیمتشون زیاده ، کسی پول نداره بخره و … ولی مشکل جای دیگست که هنوز پیداش نکردم

    سوال اول:

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    بعنوان مثال:

    • وقتی فردی از من انتقاد می کند یا مرا مسخره می کند، به شدت عصبانی می شوم؛ا

    • وقتی شاهد برخورد نامناسب فردی با یک فرد دیگر هستم، به شدت احساساتم درگیر می شود؛

    • وقتی مجبور می شوم که تصمیم بزرگی برای زندگی ام بگیرم بسیار مضطرب و نگران می شوم؛

    1- وقتی که علیرغم عملکرد خوب از نظر خودم آدم بده داستان میشم مثل اون زمانی که طرف هنوز پولهای قبلی رو که قرض گرفته نداده من رو جلال و طلبکار هست که چرا بازم به من پول ندادی ،حسابی اعصابم بهم ریخت

    2- وقتی که یه کاری طبق برنامه ریزی من پیش نمی ره و خیلی طول میکشه تا اونی که من میخوام بشه خیلی عصبانی میشم

    3- وقتی که دعوا می بینم یا صدای مشاجره میشنوم دلم میخواد برم اونی که از نظر من مقصره رو از روی زمین نیست و نابودش کنم

    4- موقع تایپ وقتی مرتب اشتباه تایپ می کنم اعصابم حسابی خرد میشه

    5- وقتی که راه حل یک مسئله را پیدا می کنم و یا کاری را انجام می دهم که در آن تخصصی نداشته ام بسیار خوشحال می شوم و عزت نفسم بسیار بالا می رود

    6- وقتی از عملکردم انتقاد می شود بسیار عصبانی می شوم و به دنبال اثبات خودم هستم البته در مورد عملکردی که از نظر خودم نه تنها یک عیب نیست بلکه یک فضیلت است (نکنه من خیلی وابسته ام به حرف مردم هستم (بابا)، نکنه حرف مردم برای من خیلی مهمه (بابا) ، نکنه برای من خیلی مهمه که نظر دیگران در مورد من مثبت باشه (بابا) )

    7- وقتی که یک رفتاری که از نظر من رفتار آزار دهنده است و مرتب تکرار می شود بسیار عصبانی می شوم مثل محکم بستن در ماشین توسط پسرم، آشغال ریختن مریم در زیرپایی ماشین، یا به محض نشستن همسرم توی ماشین خم میشه و نمی زاره من آینده رو ببینم

    8- در زمانی که به مسائل مالی برخورد کنم که از عهده آن بر نیایم بسیار بسیار بهم میریزم و حسابی افکارم پریشان می شود

    9- در زمان هایی که به مسائلی بر می خورم که راه حل آن را نمی دانم یا فکر می کنم که کنترلی روی آن ندارم و حل آن از عهده من خارج است حسابی پریشان و عصبانی می شم

    10- برای اینکه با اون حالات بد مواجه نشوم اکثراً سعی در نادیده گرفتن آن اتفاقات می کنم ، مثل ندیدن دعوا، فکر نکردن به آن مسائل و مشکلات، مواجه نشدن با افرادی که از من انتقاد می کنند، ترید نکردن، انجام ندادن کار املاک

    11- زمانی که در مورد مسائلی که در خصوص فرزندم است خودم را اولویت قرار می دهم احساس گناه می کنم مثلا اگر خوراکی ای باشد که یا من باید بخورم و یا او و یا اگر تقسیم کرده باشیم و او سهم خودش را خورده باشد و سهم من را هم بخواهد و من به او ندهم احساس گناه می کنم یا مثلا اون روزی که گفت بریم چیبس بخریم و رفتیم و بعد یهو گفت من مرغ بریان میخوان و من هم میخواستم هر چه سریعتر برم پیش بهنام و قبول نکردم به شدت احساس گناه کردم

    12- وقتی که برای کسی کاری انجام میدم و اون تشکر درست و حسابی نمی کنه و یا برای اون این تصور ایجاد میشه که وظیفه من هست و باید همیشه دیگه براش انجام بدم و توقعات بیحا براش ایجاد میشه من حسابی عصبانی میشم وقتی طرف حد خودش رو نمی دونه

    13- من وقتی که نمی تونم به یکی از اعضای خانواده ام یا دوستانم که بهشون علاقه دارم کمک کنم احساس بدی بهم دست می ده و همش خودم رو مقصر می دونم که باید شرایطی رو فراهم کنم که مشکلش حل بشه و یه جورایی وظیفه خودم می دونم که مشکل اونها رو حل کنم و وقتی مشکل اونها رو حل می کنم احساس خوبی بهم دست میده

    14- وقتی توی یه جمعی میخوام صحبت کنم حسابی نگران میشم که نکنه مسخره ام کنم و یا با نظر من مخالفت کنن و هرچه این جمع غریبه تر باشن و یا تعدادشون بیشتر باشه این ترس بیشتر میشه ، مثلا اگر در مورد مسائل تخصصی باشه و مثلا روی صحبتم با استادم باشه (مثل فارکس) البته با توجه به اینکه روی خودم کار کردم و در مسائل عزت نفسی کار کردم این موارد یکم کم رنگ تر شده ولی هنوز خیلی مشهوده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    حسین موحد گفته:
    مدت عضویت: 1016 روز

    سلام استاد عزیزم

    خیلی وقته کامنت نگذاشته ام ولی این فایل را که امروز دیدم گفتم این خودشه و باید ببینمش

    چون امروز هم باز همون اتفاق تکراری، تکرار شد

    .

    .

    .

    استاد من یجورایی خیلی خوش شانس بودم چون بقول شما تقریبا علی بی غم بودم، و نگرانی از آینده ام خیلی ناچیز بود جوری که سرزنشم میکردن که چرا بفکر آینده ام نیستم ولی من میگفتم آینده برام تظمینه، با این باور که: (خدای دیروز و امروز فردا هم هست)، و خدارو شکر همینجوری صعودی میرفتم بالا و چیزایی بدست میاوردم که هیچ یک از کسایی که میشناختم اصلا نمیتونستن بهش فکر کنند

    .

    .

    .

    ولی من در سن 23 سالگی توقف کردم و آروم آروم سقوطم شروع شد و تا الان که 26 سالمه اون سقوطه ادامه داشته (ولی بیدار شده ام و میخوام باند بشم)

    .

    .

    .

    خب مگه در 23 سالگیم چه اتفاقی افتاد که متوقف شدم؟؟

    در 23 سالگی وارد رابطه جدی با دختری شدم که از 21 سالگی ازش خوشم میومد و تو رابطه بودیم ولی رابطه یو یو بود و یه هفته بود و چند ماه نبود، و در این میان دوراشو زد و بعد از دوسال با التماس برگشت که میخوام جبران کنم خیلی صمیمی شدیم اما شاید یکی دوماه فقط، بعدش آروم آروم سرد شد این رابطه و اون حس عشق چند ساله با سرد شدن رابطه قلبو شکوند بدم شکوند

    من کل پولمو، اعتبارمو، توجه هایی که بهم میشد و آرامشی که از بیخیالی داشتم را از دست دادم در این سه سال

    .

    .

    .

    و اتفاقی که تکرار میشه برام:

    1-نا امیدی سیکل وار که با شناخت سیستمی بودن خدا در این سه ماه گذشته از این سایت، حل شده خدارو هزاران مرتبه شکر

    2-مورد دومی که برام تکرار میشه اینه که نمیتونم مستعمر تو مسیر بمون مثلا مدام روی باور هام کار کنم یا مدام رو کارم تمرکز داشته باشم همیشه یه مانعی هست

    .

    .

    .

    و اما سوال معجزه گر استادم:

    – چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    استاد در چند سال گذشته فقط زمانی هایی که شدید احساسات بدی داشتم جوری که قلبم از دهنم داشت میزد بیرون و تا صبح نخوابیدم، یا افسردگی شدید داشتم و دنبال راه های خودکشی بودم و یا اونقدری ناراحت بودم که اگه تمام چیزهای مادی که میخواستم را بهم میدادن ولی باز من نمیتونستم حالمو خوب کنم همشون بر میگرده به همون رابطه، یعنی زمان هایی که باهم گرم بودیم، زمان هایی که سرد بودیم و حتی لحظه هایی که یادم میوفتاد

    .

    .

    .

    و الان میفهمم مشکل من کجاست و من کجا گیر کرده ام وگرنه من هر سال موفق تر میشدم پولدارتر میشدم شناخته تر میشدم محبوب تر میشدم ولی عجیبه که همه چی کلا برعکس شده و من فکر میکنم از اول من این بودم یعنی ناتوان بودم

    .

    .

    .

    هیچوقت جلسه 4 معجزه گر عزت نفس را فراموش نخواهم کرد که باعث شد من توانایی هامو به یاد بیارم

    و الان فقط مانعی که نمیزاره من مستعمر جلو برم را میخواهم حل کنم باشد که رستگار باشیم

    ممنونم استاد جانم که در همه جنبه ها کمک هال من بودی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مليكا زندى گفته:
    مدت عضویت: 1193 روز

    یکى از الگوهاى من این است که وقتى کسى جواب نه به من بدهد و یا به هر دلیلى دیگر در کنار من نباشد ، حتى وقتى که خودم هم از اون آدم خوشم نمیاد ولى باز احساس ترس و ترد شدگى میکنم ، واینکه وقتى جایی من رو دعوت نمیکنند در جمع دوستان هم باز احساس سر خوردگی و ناراحتى میکنم، یکى دیگر از مشکلات من این است که تو رابطه هام با جنس مخالف الگو تکرار شونده اى دارم که ، بیشتر مردها به من بیشتر نگاه جنسی دارند و مرتب راجع به این مسائل از من سوال میکنند و در خواست دارند، چه کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سمیرا ذوالقدری گفته:
    مدت عضویت: 2276 روز

    بنام خداوند زیبایی ها

    سلام به دو استاد زیبا و بی نظیر

    سلام به خانم شایسته دوست داشتنی

    سلام به همه دوستانم در این مسیر خدا گونه وعالی

    استاد عزیز چقدر زیبا شدی چقدر این رنگ سفید بهتون میاد. شما از هر نظر برای من باعث افتخار هستی هرروز از خدا سپاسگزارم باوت وجود شما وهدایتی که تو زندگیم شدم به این سایت به شما به این بهشت زیبا الهی شکر.

    من همیشه تو روابطم وکارم به مشکل می خورم

    از این باوت توروابط وکارم محبت زیادی وگذشت می کنم بیش از حد از خودم میزارم وطرف فکر می کنه من وظیفم هست ومن باید اینها رو انجام بدم من رو خیلی عصبانی می کنه

    یا کسی که بدقول هست از هر نظر عصبانیم می کنه

    چون خودم تمام سعیم رو می کنم انتظار زیاد یا بی جا نداشته باشم وخوش قول باشم چه تو سرکار چه رابطه یا هرچیز دیگه

    یا این که کسی بخواد برام تصمیم بگیره از خودش این کار انجام بده بشدت عصبی میشم و برخورد می کنم

    کسی که از کارهام بخواد سردربیاره کنجکاوی وکندوکاش کنه عصبی میشم وبیشتر حریص میشم جوری رفتار کنم که نتونه سردربیاره

    اینها بارها شده تکرار میشه و شده برام الگوهای هست که تکرار میشه وخیلی دوست دارم بدونم کجای باورهام اشتباه هست

    هرسریع تو رابطه زود تکراری میشه خیانت میشه دروغ گفته میشه وتو همشون این الگو تکرار شده

    مرسی استاد عزیز که با این سوالها باعث میشی فکر کنیم واشتباه های خودمون رو پیدا کنیم چون همه چی درون خودمون هست

    بی صبرانه منتظر فایلهای بعدی جوابهای سوالها هستم تا پاشنه اشیلم رو پیدا کنم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ص گفته:
    مدت عضویت: 2530 روز

    با سلام خدمت همه دوستان

    سوال این بود که چه شرایط و اتفاقاتی , شدید تزیین احساسات رو در شما برانگیخته میکند ؟

    این سوال به نظرم خیلی نیاز به فکر کردن داره چون یه چیز کلی هست ولی من اونایی که بیشتر اتفاق میفته و عصبانی میشم و می‌نویسم

    1_ بی احترامی در رفتارها در گفتارهای افراد و تمسخر و……که قبلا ازش می‌گذشتم ولی الان کنترل میکنم و اجازه نمیدم ولی باز با اینهمه اتفاق میفته

    2_دومی اینکه هر بالایی پایینی دارد و می‌دونم که الان خوب هستم. شاید چند روز دیگه یا چند ماه دیگه حالم حتما بد خواهد شد چون اینو یه جور تو ذهنم قانون کردم اتفاق می افتاد الان که دارم می‌نویسم متوجه میشم اینها همون ترمزها هستن و این باور از آیه ان مع العسری یسری به وجود آمده که من فکر میکردم میگه بعد از هر سختی آسانی هست در حالیکه معنی درستش اینه با هر سختی آسانی هست ینی در دل همان سختی آسانی نهفته ، این همون گفته مولانا که برام سوال بود رو هم حلش می‌کنه که میگن هر کجا دردی دوا آنجا رود اینو نمی‌فهمیدم چیه

    3_ یه مدت بود به خاطر بی‌پولی بله ماشینم مدام خراب میشد که خدارو شکر این الگو رو حذف کردم قبلا تکرار میشد

    4_ اینکه قبلا ها که خیلی وقته اتفاق نمیفته به طور غیر قابل کنترلی ولخرجی میکردم متوجه بودم دارم ولخرجی میکنم ولی هیچ راهکاری برای کنترلش نداشتم

    5_ یه چیزی هم هست به اسم فهم عمومی مردم که وقتی بهش فکر میکنم دیوانه میشم و در تعجبم از اینکه چرا مردم درجه 1 نداریم البته با احترام به تمام خانواده عباس منش و دور از این جمع ، ولی خب سطح مردم ما به شدت پایین هست و همه میدونین چی میگم ینی وقتی من با ناآگاهی مواجه میشم بد جوری عصبانی میشم

    ولی از هر چه بگذریم دور کشف قوانین که من بعد از 4 سال خرید این محصول که از اول هی میگفتم این دوره به خدا گنگه به لطف خداوند با این آپدیت خیلی راحت تر شد و شد هلو بپر توگلویی که استاد میگفتن نمیتونم انجام بدم ولی شد بالاخره که تو 4 جلسه اول چقدر نتایج مالی من بهبود پیدا کرد چقدر من آقا الان قشنگ میفهمم من خالق تمام اتفاقات هستم ینی چی هنوز جای کار داره ولی من الان فهمیدم چرا بعضی جاها ناامیدم چون من فکر میکردم ناامیدی من از عدم رعایت تکامل هست که این هست درسته ولی وقتی ندونی خالقی وقتی ندونی تمام اتفاقات و تو رقم میزنی ناامید میشی وقتی ندونی خالقی به نکات مثبت توجه نمیکنی این هم از این باور برام اومده که جهان فانیست و باقی، این جمله به من ناامیدی میداد و من حالم بد میشد و میگفتم خب آخرش که چی آخرش یه متر کفنع که در حال پاک کردن این باور هستم و باعث شده بود من برم سمت سیگار که خدارو شکر الان روزی یه نخ میکشم در حالیکه روزی 10 تا می‌کشیدم

    به نظرم دوره کشف قوانین ارتباط بین دوره ها رو داره تکمیل می‌کنه البته آپدیت هاش قبلی ها اصلا معلوم نبود استاد چی میگه الان خیلی خوبه و من کاملا جواب سوالتم و دارم میگیرم درود بر استاد و بالاخص مریم شایسته نازنین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    ندا غفوري گفته:
    مدت عضویت: 3072 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستان

    استاد من با اینکه شبانه روز روی خودم کار میکنم و سعی میکنم الگوهای شدنها توی زندگی دیگرانو زیاد ببینم و تایید و تحسین کنم ولی احساس میکنم خیلی کُند پیش میرم،دقیقن الگوی تکرار شونده توی زندگیم اینه که با آدمهایی که مناسب من نیستن وارد رابطه ی کوتاه مدت میشم،و اصن نمیدونم اشکال کار از کجاست که بااینکه اونا از همه لحاظ از خودم پایینتر هستن،بدون هیچ توضیحی رابطه رو ترک میکنن،حتی بدون هیچ توهین یا تشنجی فقط دیگه تماس نمیگیرن…و من یاابنکه از اول میدونم اون آدم مناسبم نبوده ولی خیلی ناراحت میشم…دوس دارم با آدم متناسب با خودم آشنا بشم و عشق عمیق دوطرفه و ازدواج رو تجربه کنم…و تعهد میدم که برای این تجربه تمام تلاشم رو میکنم…انقدر روی بهبود شخصیت خودم کار خواهم کرد تا این اتفاق بیفته به امید خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سید مرتضی کاظم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2246 روز

    سلام به استاد و همه دوستانم

    این فایل برای من هستش چون یکسری اتفاقات تکراری برام رخ میده و درگیر جواب سوالاتم بودم.

    زمانی که به یک مشکل یا مسئله ای بر میخورم، مثلا مشکل مالی برام پیش میاد.

    زمانی که وسایل خونه خراب میشه مخصوصا ماشین عیب و ایراد پیدا میکنه، جدیدا ماشین ایرادهای مختلف پیدا میکنه.

    زمانی که در محل کار همکارانم کمک نمیکنن و از زیر کار در میرن و تنبلی میکنن.

    وقتی رئیسم بهم کوچکترین حرفی بزنه خیلی بهم میریزم.

    زمانی که کسی قدردان زحمتهایم نیست و کلی براش کار میکنم حتی تشکر نمیکنه.

    زمانی که با همسرم یک بحث کوچیک میکنم تمام فکر و ذهنم درگیر میشه.

    زمانی که بدون هماهنگی کسی به وسایلم دست بزنه و جا به جا کنه و من دنبال چیزی باشم و پیداش نکنم داغ میکنم.

    زمانی که از کسی درخواست کنم و اون فرد درخواستمو رد کنه، مخصوصا اگه اون فرد بهم نزدیک باشه.

    وقتی که میخوام از کسی درخواست کنم خیلی سختمه و با سختی فراوان درخواست میکنم، قبل از درخواست کردن استرس زیادی پیدا میکنم.

    از وقتی که دوره عزت نفس خریدم بهتر شدم و تمرین درخواست کردن انجام میدم و قبل از این دوره اصلا بیخیال درخواست کردن میشدم.

    وقتی که پدرم از اسراف کردن و حروم شدن غذا یا وسیله ای صحبت میکنه حالم دگرگون میشه چون از بچگی این کاراشو میدیدم و منم ازش تقلید میکردم و الان نتیجشو دیدم که چی به سرم اومده.

    یک مثال بزنم از پدرم: از وقتی که یادمه پدرم میگفت آب کم مصرف کنین و خودش هم کم مصرف میکنه، همیشه خونمون اُفت فشار آب داشتیم. از وقتی که مستقل شدم پدرم همون خونرو داد به من و خودش رفت طبقه همکف که فشار آب عالی داشت، این خونه ای که من هستم فشار آب عالی داره و اون خونه پدرم اُفت آب داره و از تعجب داره شاخ درمیاره چرا اینجوری شده. من از وقتی که با استاد آشنا شدم و فایل های سفر و زندگی در بهشت نگاه میکنم و فراوانی آب میبینم و تحسین میکنم و سپاسگزار هر قطره آب هستم این شد نتیجه من. بارها و بارها من و خانمم دریا و رودخونه و چشمه ها رفتیم راجبش صحبت کردیم و فراوانی تحسین کردیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    مهرداد جوهری گفته:
    مدت عضویت: 1288 روز

    سلام استاد عزیز

    در مورد الگوهای تکرار شونده یک موردی دارم که من توی کارم موفق هستم ولی هیچ زمانی نشده که بتونم پس اندازی برای سرمایه‌گذاری داشته باشم . همیشه کارهایی پیش میاد که حسابم تا آخر هزینه میشه امیدوارم با دنبال کردن این فایل بتونم این مورد حل کنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    ناجیه گفته:
    مدت عضویت: 1064 روز

    بنام خالق بخشنده و مهربانم

    سلام استاد جان سلام دوست های عزیز من

    استاد یک الگوی تکرار شونده ای که من در رفتارم متوجه شدم این است هر زمانی که فردی اشتباهی انجام بدهد یا کاری را کامل و درست تمام نکد یا حرف نادرستی بزند یا حتی یکبار هم سر وقت به وعده خود عمل نکد یا در زمان دقیق به قرار حاضر نشود من به شدت عصبانی میشوم حتی تا جایی که میخواهم کاملا ارتباطم را با آن شخص قطع کنم و این کار من بارها و بارها تکرار شده و من به شدت احساسات منفی و عصبانیت را تجربه کردم

    و فکر کنم این رفتار من ریشه اش کمبود عزت نفس است کمال گراااااااییی

    من باید این باور را بسازم که هیچ انسانی کامل نیست هیچ آدمی کامل نبوده نیست و نخواهد بود فقط خداوند کامل و بی نقص است چون ما به این جهان آمدیم تا رشد کنیم تجربه کنیم این مسیر یک مسیر تکاملی است و ما هر روز کمی بهتر می‌شویم تمام انسان ها در مسیر تکامل خود هستند و هیچ انسان کاملی وجود ندارد

    خب حالا من نباید بخاطر اتفاقات کوچک و اشتباهات ساده اینقدر عکس العمل نشان بدهم نه خودم را سرزنش کنم و نه دیگران را و بپذیریم که هر انسانی اشتباه می‌کند و بتوانم به ساده گی بگذرم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    میثم شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1311 روز

    سلام و دورود با عشق به استاد خوش اندام خودم

    من هر موقع به یه باگی برمی خورم در شخصیت یا رفتارم هدایت میشم به یکی از فایل های استاد و کاملا من رو آگاه می کنن خدارو میلیارها بار سپاس .

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    استاد دقیقا مثالی که زدید که انتقاد نیستیم . من باهاش مشکل دارم .

    انتقاد پذیریم یخورده چه عرض کنم زیاد ضعف دارم مخصوصا زمانهایی که ایرادی داشته باشم یا در مواقعی که تصمیم گرفتم یک کاری انجام بدم یا یک رفتار اشتباه من رو مورد انتقاد قرار میدن به شدت عصبی میشم و رفتارم اون لحظه دست خودم نیست و نا خواسته طرف مقابل رو ناراحت میکنم و وقتی آروم میشم میبینم می تونستم خیلی بهتر با آرامش شنونده خوبی باشم . و بعد تصمیم درست رو بگیرم .

    مثال

    من برنج فروشی دارم و رفته بودم شمال برای خرید برنج که به لطف خدا دوستان خوبی کنارم دارم که بهترین کیفیت و بهترین محصولات و برام آماده میکنن .

    من یک محصول با کیفیت رو انتخاب کرده بودم و برای پخت آوردم منزل تا همسرم زحمت بکشه پخت برنج رو تست کنم .

    این محصول فوق العاده با کیفیت زیبا و تمیز بود و تو این فصل این کیفیت محصول کمیاب هست که به لطف الله همیشه بهترین ها برای من آماده میشه .

    همسرم تا برنج رو دید دنبال ایراد بود و گفت این برنج این مشکل رو داره این بدرد نمی خوره و دختر خاله همسرم هم گفت این مشکل رو داره و کلی ایراد گذاشتن و من خیلی عصبی شدم ولی کنترل کردم حرف نزنم اما با رفتارم متوجهشون کردم که ناراحت شدم .

    و خیلی جالبه بعد چند دقیقه من از زیبایی های برنج تعریف کردم و نشونشون دادم . و دقیقا نظرشون کلا عوض شد و شروع کردن به تعریف کردن از برنج .

    من فکر کردم و متوجه شدم بیشتر مواقع من انتقاد پذیر هستم و استقبال میکنم اما مواقعی که یک موضوعی که من همه جوانب و برسی کردم و آماده شدم برای اقدام اون تصمیم مشورت میکنم اگر ایرادی ازم بگیرن اون لحظه قاطی میکنم

    انشاالله این رفتار هم اصلاح میکنم و از نتایجش لذت میبرم و براتون به اشتراک میزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: