پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 62
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای عزیزم که همیشه حواسش به من هست
سلام به استاد نازنینم و سلام به خانم شایسته مهربون و دوست داشتنی و سلام به همه دوستان عزیزم
پاشنه آشیل من در مورد مسایل مالی و درآمدم که به قول استاد سینوسی بالا و پایین میشه یک ماه خوب میشه و دوباره سقوط میکنه به حدی که حسابم کلا صفر میشه
ویه چیز دیگه که همیشه درگیرشم شغلمه نمیتونم کار مورد علاقه ام رو پیدا کنم واقعا نمیدونم چی میخوام
دلیلشم به نظر خودم مسایل مالیه، ذهنم همش درحال
دودوتا چهارتا. کردنه یعنی هرکاری که بهش فکر میکنم باز ذهنم منو میاره سرخط اینقدر باور های مخرب و محدود کننده تو ذهنم زیاده که نمیزاره قدم از قدم بردارم
( درکل چیزی که همیشه میخواستم ومیخوام اینکه یه شغلی باشه که لازم نباشه یه جای خاص یا یه شهر خاص باشی کاری همه جا بشه انجامش داد)
در مورد مسائل دیگه نتایجم برا خودم راضی کننده بوده خیلی از قبلم بهتر شدم
مسائل مالی هم بهتر شدم ولی اینقدر تضاد ها در این مورد زیاد که اصلا پیشرفتم به چشم نمیاد
من دوره عزت نفس و دوازده قدم که الان قدم پنجم رو دارم
خیلی مقاومت های ذهنیم درباره پول زیاده
استاد جان لطفاً منو راهنمایی کنین
سپاسگزارم
خدارو شاکرم که منوبه این محیط عالی و فوق العاده هدایت کرده و هر لحظه که بدون مقاومت درخواست کردم بهم داده
با سلام خدمت استاد و مریم خانم شایسته عزیز
من خیلی حال اینکه خیلی کامنت بنویسم رو نداشتم ولی اینبار به خاطر حسی رو که از این فایل گرفتم تصمیم گرفتم که این کامنت رو بنویسم
اول از همه من واقعا خدارو سپاسگذارم که باعث شد با گفته های شما آشنا بشم
و اما داستان من
من پس از گوش کردن به برخی از فایل های دانلودی شما در مورد سلامتی و آرامش و عزت نفس و موارد دیگر خیلی پیشرفت خوبی تو این مسائل داشتم ولی در مسئله مالی و روابط با همسرم خیلی وضعیت خوبی نداشتم و همش دنبال این بودم که واقعا مشکل از کجاست…
تا این که با این فایلی که گذاشتین تو سایت واقعا تو دلم و ذهنم غوغایی به پا شد
حتما که باور های زیاد نادرستی در ذهنم هست ولی فعلا این مورد به ذهنم رسید که باعث شد بنویسم
من درآمدم رو دارم ماهی 10 تا 30تومن ولی یک پس اندازی ندارم و دوم اینکه وقتی مسئله ای برام پیش میومد همش با قرض و وام مسائل مالی رو حل میکردم و الان هم حدود صد و بیست تومن بدهی دارم
و داشتم فکر میکردم که خب آخه چرا باید این همه بدهی بالا بیارم با این که درآمد دارم و به این الگو تکرارشونده و باوری که در ذهنم ایجاد شده بود رسیدم، من هر موقع پدر و مادرم براشون مشکلی پیش میومد یا حتی مثلا خرید یه وسایل برای خونه یا خرید ماشین حتی، پولش با وام یا قرض جور میکردن و این دقیقا شده برای من و برادرم یک باور و یک الگو که باید مسائل مالی رو با وام و قرض حل کرد تا پولشو تیکه تیکه با درآمدمون تسویه کنیم.
و با این که چند وقته که همش به خودم میگم آقا بسه قرض و وام، ولی مسائلی برام رخ میده که همش منو به این سمت حل میده ولی با شنیدن این فایل واقعا تصمیم گرفتم که دیگه هیچ قرض و وامی رو نگیرم و سریعا این بدهی هارو تسویه کنم تا کانون توجهم از بدهی خارج بشه
امیدوارم این تجربه براتون مفید بوده باشه
همه دوستان رو به دستان قدرتمند خداوند مهربان میسپارم
شاد باشید
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیزم، بانو شایسته گرامی و همه عزیزان حاضر در این سایت که به خوندن کامنت من هدایت شدن.
قدیمترا وقتی بعضی از ابراز احساسات دوستان توی کامنتهارو میدیدم که چطور وقتی یه فایلی منتشر میشه ذوق میکنن و میگن متحول شدیم و دیوونه شدیم و اینا، این فکر میومد تو سرم که «خداییش دیگه اینطور که نبود! حالا یه فایلی منتشر شده قرار نیست مارو دیوونه کنه که!!! واقعا بعضی از این شاگردای استاد عجب اداهایی درمیارن!»
اما الان، واقعا هر فایل استاد که منتشر میشه، واقعا حس میکنم مثل یه پتک داره ضربه میزنه به باورهای اشتباه من. و الان تازه میفهمم اون بچهها چی میگفتن. اینکه استاد میگن باید مدارتون طی بشه تا یه سری چیزارو درک کنین واقعا درسته! قانون زندگیه. قانونی که هیچ استثنایی هم نداره.
و این فایل استاد نکتهای داشت که شدیدا منو تکون داد و انگار کلام واضح خدا به من بود. اونم زمانی که ازش هدایت میخواستم. و من الان می خوام در مورد نکته این فایل که منو تکون داد باهاتون صحبت کنم.
نکتهای که استاد در این فایل در موردش صحبت کردن و انگار خداوند با من در این زمینه صحبت میکرد این بود: «وقتی شما شدیدا احساساتی میشین، دارین فرکانسهای قدرتمندی رو به جهان هستی ارسال میکنین. چه این احساس خوب باشه و چه بد، در هر صورت داره فرکانس اون احساس به شکلی خیلی قدرتمند ارسال میشه و مطابق اون اتفاقات و شرایط وارد زندگی ما میشه.»
این جمله رو من بارها و بارها از زبون استاد در فایلهای دانلودی و محصولات مختلف شنیده بودم و بارها هم تکرارش کردم. اما خب، داستان مدارها هیچوقت اشتباه نمیکنه. ممکنه آدم یه چیزی رو بدونه و بارها هم تکرارش کنه، اما اصلا بهش توجه نکرده باشه.
توی این روزا، حس میکنم در نقطه عطف زندگیم هستم. شدیدا محتاج هدایت خداوندیام و ازش خواستم افسار زندگی منو به دست خودش بگیره و منو هدایت کنه به سمت خواستههام. منم میخوام فقط لذت ببرم. یکی از چیزهایی که من خیلی برام اتفاق میافتاد ولی بهش توجه نمیکردم، همین موضوع احساساتی شدن بود. در خیلی از موارد من احساسات شدیدی رو تجربه میکردم اما اصلا بهش توجه نمیکردم. اما انگار خدا بود که بهم گفت مسعود! وقتی شدیدا احساساتی میشی، چطور انتظار داری فرکانس مثبت به جهان هستی ارسال کنی.
همون موقعی که فایل استاد رو شنیدم گفتم میام و کامنت میذارم و میگم چه چیزهایی احساسات من رو تحریک میکنه تا بعد از این از زندگیم حذفشون کنم. چند روز گذشت تا اینکه امروز در مدار ارسال این کامنت قرار گرفتم و حالا میخوام بگم چه چیزایی منو تحریک میکنه که احساساتی بشم. و از اونجایی که غالب این احساسات، احساسات منفی و شدیده، طبیعتا دارم فرکانس ناخواستهام رو ارسال میکنم. بذارین ببینم چه چیزهایی منو احساساتی میکنه. مینویسم شاید برای شما هم همین اتفاقات افتاده باشه:
1-یکی از جاهایی که من خیلی درونش شدیدا عصبانی میشم، تو بازی و رقابته. مثلا در بازی مافیا. اینقدر من موقعی که مافیا بازی میکنم، چه شهروند باشم و چه مافیا عصبانی میشم و داد و بیداد میکنم که تصمیم گرفتم دیگه یا بازی نکنم و یا گرداننده باشم. البته چند بار این تصمیم رو گرفته بودم اما در اپلیکیشن این بازی رو انجام میدادم. باید ریشه باورهای اشتباهم در رقابت و مسابقه رو پیدا کنم و اونهارو برطرف کنم. یا در دنبال کردن مسابقات ورزشی، وقتی یکی از تیمهای مورد علاقم شکست میخوره احساس من شروع میکنه به بد شدن. کلا تو فضای رقابت خیلی جدیم و هر طوری شده باید ببرم.
2-یکی دیگه از جاهایی که احساسی میشم، وقتیه که برای کسی کاری انجام میدم اما نه تنها تشکر نمیکنه، ممکنه یه دری وری هم بهم بگه که چرا این کارو اینطور انجام دادم! هیچی دیگه، کلا طرف باید اشهدشو بخونه!!! البته من با داد و فریاد و عصبانیت به اون ضربه نمیزنم. به خودم ضربه میزنم.
3-یکی دیگه وقتیه که یه نفر از من در حوزه کاریای که روش تخصص دارم (مشاوره تحصیلی) انتقاد میکنه و میگه تو فلان چیزو بلد نیستی! اینجا هم شدیدا احساسی میشم و میخوام خرخره طرفو بجوم. یه جورایی انگار انتظار دارم افراد تخصص من رو تایید کنن و اگه خلافشو بگن بهم برمیخوره.
4-یکی دیگه وقتیه که میشنوم توی فامیل یکی پشت سرم حرف زده. مثلا گفته مسعود چرا فلان چیزو نداره؟! این موضوع نه تنها احساسمو در لحظه بد میکنه، بلکه تا مدتها هم توی سرم میمونه.
5-یکی دیگه زمانیه که میشنوم یکی در مورد یکی دیگه داره چیزهای بدی رو میگه که من ازش نمیدونستم. و بعد میفهمم فلانی عجب آدم ناتویی بوده! (البته این موضوع به دلیل اینکه آدمای اطرافمو فیلتر کردم و سعی کردم غیبت نکنم و غیبت هم نشنوم خیلی کمتر شده خداروشکر.)
6-یکی دیگه از زمان هایی که خیلی احساسات بد منو فرا میگیره وقتیه که به مشکل مالی میخورم. یا حس میکنم پولام داره تموم میشه. یا کارایی که میکنم برام نتیجه مالی نداره. این احساس به شکل عجیبی حس ناامیدی و خستگی بهم میده.
7-یکی دیگه وقتیه که یه عمل معتادگونه رو که کنارش گذاشتم وقتی انجامش میدم، باز این حس رو بهم میده. این یکی خیلی حسش شدیده. انگار میخوام خودمو بکشم.
8-یکی دیگه وقتیه که از عزیزدلم حرفی میشنوم که انگار از شرایط کنونیمون و انتظار برای مهیا شدن شرایط ازدواج خسته شده. این موضوع هم یه بار اشک منو درآورد! هرچند اینقدر ما هممداریم که جدیدا دیگه سعی میکنه مطلقا به من انرژی منفی وارد نکنه.
9-یکی دیگه که بارها و بارها اتفاق افتاده و نشون میده که من یه الگوی نامناسب دارم که باعث میشه هی رخ بده، صحبت با یکی از اعضای خونوادهاس که علیرغم اینکه فایلهای استاد عباس منش و اساتید دیگه رو گوش میده اما هر از گاهی شروع میکنه به منفی زدن. وقتی عصبانیه یا شرایط مالیش دچار نوسان میشه اینطوری میشه. در این شرایط هرچیزی که بهش بگی، کلا با حرفهای منفیش آدمو بمبارون میکنه. به طوری که آدم تهش میگه چه اشتباهی کردم با این آدم حرف زدم. کاش این کارو نمیکردم. و این اتفاق بارها و بارها برای من رخ داد. و هربار بعد صحبت باهاش شدیدا حس پشیمونی بهم دست میده.
و صد البته موارد بسیار زیاد دیگهای هم هست که اگه بهشون فکر کنم پیداشون میکنم. اما خب در حال حاضر این موارد رو نوشتم تا هم بعدا به عنوان یه رد پا ببینم دغدغههای الانم چی بوده و چطور تونستم حلشون کنم، و هم اینکه بفهمم اگه نتیجههای مالی تا الان به صورتی که میخواستم وارد زندگیم نشده، نه به این خاطر که من خوب روی ذهنم کار کردم و قانون مشکل داشته! نه! بلکه به این خاطر بوده که من نتونستم باورای اشتباهمو خوب شناسایی کنم. وگرنه قانون که هیچ استثنایی نداره.
خیلی از استاد عزیزم سپاسگزارم که با این سوال باعث شدن پاشنه آشیل خودمو که باعث شده بود ترمز من بشن برای عدم حرکت در مسیر درست رو شناسایی کنم.
و سپاسگزارم از دوستانی که این کامنت من رو مطالعه کردن.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.
خدانگهدار
1402/4/10
22:16
بنام یکتای هستی بخش…
سلام…
بعد از چندین ماه فکر میکنم این اولین کامنتی هست که دوباره دارم تو فایلهای دانلودی میزارم…چون من به لطف پروردگار و فایلهای ارزشمند دانلودی خصوصا سفرنامه تونستم چندین مدار خودمو ارتقاء بدم االخصوص مالی و تونستم دوره عزت نفس و قانون سلامتی رو تهیه کنم…به لطف الله کلی از عید تا به الان نتیجه گرفتم از دوره ی عزت نفس…
اما جدیدا به این نتیجه رسیده بودم که یکسری کدها تو ذهن من هست که هرچقدرررر من تلاش میکنم برای رسیدن به خواسته ای انگار خیلی سخت دارم میرسم یا انگار مثل آب تو هاونگ کوبیدنه…احساس میکنم که انرژی بسیار زیادی میزارم اما نتیجه اصلا محسوس نیست…
تا اینکه از طریق نشانه ها هدایت شدم به کشف قوانین زندگی…امروز این فایل رو دیدم ایمان پیدا کردم که این دوره حلّال همه ی مسائلی هست که به شکل تکراری باهاشون درگیرم….
حالا چه سلامتی …
چه مالی…
چه روابطی…
وقتی این فایل رو دیدم و به سوالات استاد فکر کردم دیدم که که من خیلی از این موارد رو باهم دارم…یعنی مثلا یه جاهایی خیلی خیلی قضاوت بقیه برام مهم میشه جوری که به شدت میترسم و اعتماد به نفسمو از دست میدم…خیلی جاها به شدت برای خونواده ام دلسوزی میکنم و وقتی مشکلی براشون پیش بیاد به کل از خودم نا امید میشم و خودمو میبازم…وقتی به یه چالش جدید بر میخورم کلا یادم میره که این فقط یک مسئله ی گذراست تمام انگیزه هامو برای آینده و موفق شدن از دست میدم…خیلی وقتا به دلیل وابستگی زیاد به همسرم بی توجهیش به من به شدت منو به خشم میاره و احساس قربانی بودن میکنم…دوبار تا حالا تلاش کردم طبق دوره قانون سلامتی پیش برم ولی هر دوبار ناموفق بودم و مطمئنم که یه ترمزی دارم که به شدت این کارو برام سخت کرده…ولی من ایمان دارم که دوره ی کشف قوانین رو تهیه میکنم و تک تک ترمزهامو برمیدارم و با سرعت موشکی رشد میکنم…در حال حاضر بزرگترین خواسته ام عمل به قانون سلامتی و گرفتن نتایج تو زمینه سلامتی و اندام زیبا هستش…ایمان دارم که خداوند هدایتم میکنه و به آسانی و با لذت این شیوه و سبک زندگی رو اجرا میکنم و از نتایج بزرگ و خفنم براتون مینویسم…
عاشقتونم استادممممممم لایق بهترینهایید
سلام دوستان
من فکر کردم به زندگیم و به سوال استاد
حقیقتش فهمیدم که من انرژیم واسه انجام کارها فوقالعادس هوشم خیلی بالا، قدرت فیزیکیم خیلی بالاعه و همه جوره تو عمل کردن به مسائل عالی هستم فقط یک مشکلی که دارم اینه که خیلی پشتکار طولانی ندارم یعنی یجورایی وسط کار ول میکنم اون راهو
من مثلا 30 ، 40 تومن ماهی درآمد دارم بعد این مقدار کم میشه یا حتی به هر دلیلی سرمایه دارما ولی خب پول تو حسابم کم میشه (که همین کم شدن پول تو حسابم به شدت منو بهم میریزه)
میام رو خودم کار میکنم دوباره یه استارت قوی میزنم میرم حتی درآمد قبلیم رو رد میکنم مثلا اسفند ماه من حداقل 200 تومن درآمد داشتم ولی بعدش دوباره کم شد دوباره شل شدم
نه اینکه از دست بدم پولمو نه مثلا وسیله هایی که لازم داشتمو خریدم و خب بقیشم تو کارمه فقط درآمدم یجورایی روندش سینوسیه هی بالا و پایین میره
من فک میکنم که بخاطر این باشه که خب انسان وقتی میبینه شرایطش خیلی خوب میشه دگ اون ترس مشکلات مالی رو نداره و دگ اون انرژی ای که باید رو روی کارش نمیزاره حالا باز ممنون میشم نظرتون رو بنویسید برام
مسائلی که منو به شدت بهم میریزم
1.کم شدن پول تو حسابم
2.اینکه یکی بهم بگه تو نمیتونی اینکار رو بکنی یا به شکل های دگ به من بخواد بگه تو عرضه اینکار رو نداری، چون بنظر خودم من از هرلحاظی بهترینم واقعا با استعدادم واقعا باهوشم و… نمیتونم قبول کنم که یکی از من بهتر باشه ولی بیشتر موقع هایی این حس فوران میکنه که بهم گوشزد بشه وگرنه شاید به هر دلیلی ذهنم درگیر مقایسه من با افراد سطح بالاتر از خودم نباشه
من آدم پولدار میبینم تحسین میکنم ولی خب این تخریب خودمه که باعث فشارخوردن و انرژی گرفتنم از اون موضوع میشه و برام سود داره تا تحسین
بعد از اون هم قطعا عزیزانم رو خیلی روشون حساسم و اگه اتفاق بدی براشون بیفته به شدت منو بهم میریزه
امیدوارم اگه میتونید بهم راه حل بدید تا زندگیمو از این حالت سینوسی دربیارم چون اگه من از اول با همون روند پیش میرفتم الان 100 ها برابر سرمایه و درآمد داشتم
با تشکر از همه و استاد عزیز
سلام ب استاد عزیزم
من از اینک یکی سد راهم بشه و جلو منو بگیر و با کارام مخالفت کنه بشددددتتت عصبی نا امید میشم بهم میریزم
و اتفاقاااااا با مردی ازدواج کردم ک بسسسیاررررر اخلاق مرد سالاری داره مردی ک بسیارررر
تو کاراااام دخاللللتت میکنه تو همه کارام سرک میکشه و تو هرکاری حتی کوچیک ترین کارام دخالت میکنه انگار من یک بردم یک ادم اهنیم
منو بسسسیارر عصبی نا امید میکنه
با اینک فقط یک سال از ازدواجمون میگذزه
هزار بار تصمیم ب جدای گرفتم ک راحت باشم ازاد باشم مسعله بعدی اینک
یا همسرم یا همکارام یا خانوادم یا خانواده همسرم توجع ب حرفام نکن گوش ندن خییییلی بهم میریزم یا کسی با من بی خودی قهر کنه بی محلی کنه بی توجعی کنه بشددتتتت عصبی ناراحت میشم
یا شوهرم توهمت بزنه یا هر تصمیمی بگیرم مانعم بشه عصبی میشم دعوا جنگ را میندازم
یا مثلا ازهمچی من ایراد میگیره لباس پوشیدن غذا درست کردن خوردن خابیدن از همچی
هیچ جوره منو قبول نداره ولی من از دورن میدونم ک این ادم خودشو تو ذهنش برای خودش بزرگ کرده وگرنه هیچی نیست میخاد ذهن منم عوض کنه ک بگ اره اون قویه و من ضعیفم یا یکی خیلی بهم زنگ بزنه یا زیاد سوال بپرسن ازم ناراحت میشم
اینک خانواده همسرم خیلی دعوت میکنن شام و نهار من واقعا دوست ندارم برم
ولی همسرم مثله یه برده رفتار میکنه منو ب زور میبره اگ هم نرم تلافشیو درمیاره هر روز داره این اتفاقات برام تکرار میشع
یا همیشه با عقاید افکار من ک میدونه درسته مخالفت میکنه
هرموقع شاگرد برای مغازه هامون میاریم روزهای اول خوبن از من حساب میبرن بعداز چند ماه میفهن ک منم هیچکارم شوهر تصمیم گیرندست ومن صلاحیت نداریم اخلاقاشون برمیگرده با من بد رفتاری میکنن از من دور میشن میچسب ب شوهرم این کاراااااا منو داغون میکنه در صورتی ک همون شاگردارو من دلم سوخته اوردم سرکاررر
اینک یکی ازم بخاد ب زور براش یه کاری انجام بدم بشددددددت منو عصبی داغون میکنه
خودم اصلا هیچ چیزو ب هیچکس اجبار نمیکنم حتی اگ برام مهم باشه
برحسب اتفاق با کسی اشنا شدم ک همچیش با زورو تهدید شکنجست ک من براش انجام بدم
به نام خدای هدایتگرم به سوی خواسته هام به اسانی وراحتی ممکن
سلام ودرود خدمت استاد عزیز وخانم شایسته گرامی
سلام به تمام هم فرکانسهای عزیزم
خدارو شکر که امروزم زنده بودم وتا این لحظه از زندگی ام لذت برده ام
خدارو شکر که منو وارد مسیر خودشناسی,وخدا شناسی کرد
خدارو شکر که عضوسایت موفقیت بزرگ وعالی عباسمنش دات کام هستم
خدارو شکر که این روزها حال واحسالات خیلی عالی دارم و دارم سعی میکنم از تمام تک تک لحظه های زندگی ام لذت ببرم
استاد من تصمیم داشتم که نتایج و تجربه های اخیر خودم رو توی قدم دوم که این روزها کسب کرده ام بزارم که دیشب هدایت شدم به این فایل وخودم از,این همزمانی در عجبم که چطور میشه همه چی اینقدر ساده و روان وبه قول خودتون خودبه خود انجام شود
موضوعی این فالین دقیقآ ربط داره به این ده روز اخیر من که تصمیم مهمی گرفتم و ازمحیط امن خودم اومدم بیرون
اما سوال شما؛؟
وقتی مجبور میشوم تصمیم مهمی برای زندگی ام بگیرم بسیار نگران ومضطرب میشوم؟
بله،اولش باید یه کوتاه از گذشته ام بگم و کجا بوده ام و هدفم چی بوده بعد بقیه داستان رو شفاف توضیح میدم
من از سال 86تویک شرکتی مشغول کار بودم و باتضادها ومحدود های خیلی زیادی مواجه شدم مثلآگوشی همراه ممنون،تاخیر وغیبت ممنوع،مرخصی بستگی به شرکت وشرایط خط وتولید داشت کی بری نری خلاصه تمان آزادی من رو گرفته بود تقریبآ تمام ایام عید رو سرکار بودم واین یکی از مسعله هایی بود که پذیرش برام سخت بود و درکل خیلی شریط سخت بود و اینم بگم بسیار کار خطرناک وحادثه خیز و حقوق ومزایای بسیار کم نمیخوام تمرکزنم بر نازیبایی ها اما اینها واقعیت شرایط شغلی من بود و من چون پذیرفته بودم که این کار منه و باید انجامش بدم ودیگه هیچ حق انتخابی ندارم کنار اومده بودم اما همیشه از خداوند اول هرسال یعنی 5یا6ساله درخواست میکردم خدایا یه کاری کن ردیف کن من برای خودم کار کنم
چندبار هم اقدام به حرکت کردم که از یه جایی شروع کنم اما ترس ونگرانی وبه هم خوردن شرایط مالی وازبین رفتن حاشیه امنم تمام وجودم را سست میکرد وباز هم نقطه سرخط
اما امسال باشروع دوره فوق العاده من باکمک خدا و 12قدم تصمیم گرفتم که این تصمیم را اجراییش کنم وپا بزارم روی تمام ترس هام وایمان خودم رو نشون بدم
اینم بگم از زمانی که با شما اشنا شدم من یک کارگر صفربودم که هیچ سمت ومزایایی نداشت اما با کمک اموزه ای شما من یک سال اخرم سرشیفت شدم ،اتاق بهم دادن مزایا وپشت لیس بهم دادن هرماه پاداش میگرفتن وسمت بهم دادن فقط نظارت میکردم کلی رشدکردم اما من یک سری معیارهایی توی ذهنم بود مثل این که آزاد باشم،دراختیار خودم باشم،بیشتروقت داشته باشم که درکنارخانواده باشم ولذت ببرم،درآمد بیشتر شود،بیشترمسافرت برم وجاها وشهرهای جدیدی ببینم خلاصه خودم برای خودم کارکنم زیر بلیط کسی نباشم ودر مسیر علایقم باشه،اینم بگم دوستان کارمن بسیار ساده وآسانی بودوهیچ اذیتی نمیشدم اما من این احساس رو داشتم که دارم وقتم رو الکی هدر میدم میدنید احساس پوچی وبه درد نخور بودن میکردم ودوست داشتم تغییر کنم ویک قدمی برای خودم بردارم ،خوب چطوری،از کجا ،باکدوم پول ،سرمایه هم ندارم ،حرفه خاصی رو که بلد نیستم،مدرک خاصی رو هم از دانشگاه هاوار المان نمیدام یا انگلیس ندارم،،، ها شهاب به چی علاقه داری ول کن این هارو مگه یادت نیست استاد بارها میگفت برین سمت علایقتون،،خدایا علاقه من چیست چی کارو دوستدارم هاااااااا دیدم من علاقه شدیدی به رانندگی وماشین سنگین دارم و خواسته من یک ماشین شش دانگ برای خودم داشته باشم وبرای خودم کار کنم و در اختیار خودم باشم وهمراه خوانواده ام در سفر به شهرهای مختلف وزیبا بروم و درامدم زیاد شودواز همه مهم تر ازادی ورهایی رو تجربه کنم و استقلال کاری داشته باشم ،،خدایا شکرت
واینم بگم چندبار اقدام کرده بودم که بیام بیرون اما ترسها ونگرانی ها وشک ها ودودلی ها و وردی های منفی دیگران که مقصر صد در صدش خودم بودم به خاطر دهن لقی ام که باعث شدم تصمیم اجرایی نشود ونقطه سرخط
اما امسال باشروع سال جزء هدف های اصلی وحتی اولین هدف من بود نوشتم وازش خواستم هدایتم کنه به سمت کسب و کارخودم که هدایت شدم به دوره 12قدم و از اونجا ازقدم اول تصمیم گرفتم که به محل کارم بگم من دیگه پس از اتمام قراردادم دیگه نمیام سرکار،،،،بزارید لحظه ای که خواستم به مدیر بگم که دیگه از سربرج نمیام احساسم روبگم بهتون من رفتم سمت اتاق مدیر نمیدونید چه تپش قلبی گرفتم،اترس ونگرانی وجودم رو گرفت دست وپام شل شد اصلآ یه حالتی بهم دست دادهمون موقع یه چیزی میگفت نرو ول کن نمیخواد بگی حلا بعدآ میگی ول کن بیخیال شو اما خداوند گفت برو بگو ونترس اینجا باید ایمان قلبی خودت رو نشون بدی،نگران نباش همه چی درست میشه توکل بر خدا
استاد رفتم و گفتم نمیدونید چه حالتی بهم دست داد چقدر احساس سبکی کردم حال وروزم خیلی عالی
شد،واما روز شماری میکردم سربرج بیاد ومن قراردادم تمام شود وشد،وحتی روزی که رفتن برای تصفیه حساب خود مدیر که این یکی از معجزات خداوند وپاداشی که بهم داد یک ملیون تومان پاداش برام نوشت که این هدیه ما به شمامن گفتم اقای مدید بسیارممنونم اما من تا حالا ندیده ام کسی میره بهش پاداش بهش بدن ومیدونید من فهمیده بودم اون مآمور بوداز طرف خداوند بران بنویسه اینم خیلی بهم انرژی وقوت قلب داد وایمانم را قوی تر کردخلاصه ما اومدیم بیرون وخدا شاهده استاد 24ساعت نکشید که نجواهای ذهنی حمله کردن بهم ومن از کنترلشون ناتوان بودم فکر کنم سه یا چهار روز توی این دنیا نبودم،ترس اربیکاری،ترس از بیپولی،ترس از قطع شدن بیمه،ترس از ضایع شدم وقضاوت دیگران ،ترش از شکست،ای سابقه ات خراب شد این چه کاری بود کردی بدو برو بگو غلط کردم بر میگردم ای ماهی 15ملیون حقوق میگرفتی ،کارتم که اسان وراحت بود میحط برات اشنا بود ،کلی دوست داشی،تجربه خیلی تو این کار داشتی،دارم اینها رو میگم کا از این زاویه ها وراه ها داشت وارد میشدکه مجبورم کنه برگردم سر خانه اول،اما این سری به خودم قول دادم تا آخرش برم ونترسم اما واقعآ تما شرایط روحی وروانی وجسمی ام بهم خورده بود ببخشید استاد بیرون رویی شدید گرفته بودم یک عرق سردی میکردم،جسمم تمام از حالط طبیعی خارج شده بود وحالم خیلی بد بودحتی نتونستم یک هفته توی سایت بیام اصلآ کلآ بردیه شده بودم منی که داءم مینوشتم چند روز دستم به هیچی نمیرفت،چندبارم گریه کردم واحساس شدید بدی رو داشتم تحمل میکردم واز خداوند هدایت وکمک میخواستم ،جالبش اینه چندجا بهم گفته بودن که اومدی بیرون بیا ما کاربهت میدیم نگران نباش موقتی،اونها هم جوابم کردن و دیگه بدتر،باور کمبودو نبون پول ودرامد سخت داشت منو له میکرد که خداوندبهم گفت بیکار نشین برو یه جایی مشغول باش فعلآو بیوفت دنبال کارهای رسیدن به اهدافت که استاد ازهمون لحظه که فرکانس من تغییر کرد حال روحی وروانی واحساسی من اروم اروم اروم تغییر کرد ودیدم درهای رحمت خداود دونه دونه دارن باز میشن همین الاه ازم برای سه جا درخواست کار داده اند و منت من رو میبرن وپول خوبی توش هست اما هدف من ماشین داربودن وبرای خودم کار کردن است باید بروم دنبال مدارک انها و تجربه کسب کردن در این مسیر ودر مسیر هدفم بیشر قدم بردارم
من سالها داشتم خودم رو عذاب میدادم که بیام بیرون اما جرعت وشهامت نداشتم که اخرش وصل میشه به کمبود ایمان و باور های توحیدی که اینجاس که شما میگید توحید همه چیزه باید باور های توحیدی قوی بسازید وعمل کنید.
خیلی خوشحالم که این دوسال که باصدا وفایل ها ودوره های شما وفایل های شما زندگی کردم و اخرش تونستن که همه این اگاهیی هارو که گوش کردم وشنیدیم وبه اون اندازه ای که درک کردم تونستم یه زره اش رو به مرحله اجرا،اجرا،اجرا،عملکر،عملکر ،عملکردبزارم واین نتایح عالی در حال رقم خوردنه،پس قدم اول رو من برداشتم وراه باز شد خدایا هزاران بار شکرت
استاد منتظر خبرهای خوب وعالی من باشید
ممنون وسپاسگزاری من رو بپزیرید
به خاطر تمام این آگاهی های ناب
دوستون دارم ،عاشقتونم
سلام استادعزیزم و مریم بانوی مهربان
_اتفاق و چیزی که این سالهای اخیر خیلی من رو عصبی می گرد ، وقتی شوهرم به من می گفت تو ، توی مسابقه خرگوش و لاک پشت مثل خرگوشی هستی که خوب می دوه ولی خوابیده و همه اش می گفت توی رشد نداشتی و پسرفت داشتی و من دیگه با تو کاری ندارم.
البته این اواخر روی خودم کار کردم که دیگه برام نظرش مهم نباشه. این برداشت ایشون هم فقط به خاطر این که من درآمدم طی این چند سال اوفت داشته ، هر چند خداونند از راهای بسیار دیگر به من روزی رسونده جوری که شرایط زندگی ما در حال حاضر خیلی بهتر از قبل هست.
و من خیلی بهم می ریختم.
یا وقتی الهامی به من می شد می ترسیدم عمل کنم و شک داشتم این توهمات من هست یا صدای قلبم.
یا قبل از دوره شیوه حل مسایل ، نرسیدن به نتیجه بزرگ و دهن پر کن که بتونم به شوهرم اثبات کنم که راهی که دارم می رم درسته خیلی احساسم رو بد می کرد.
که با گذراندن این دوره فوق العاده و شناخت بیماری کمال گرایی خیلی بهتر شدم و نتایج فوق العاده ای رو که تا حالا گرفتم رو بیشتر می بینم.
ویا درس نخواندن پسرم و زبان کار نکردن آن با تا قبل از دوره شیوه حل مسایل خیلی من رو بهم می ریخت ، که به لطف خداوند با این دوره و نوشتن اهرم رنج لذت ادامه این کار و همچنین هدایت ربم به قدم ششم دوره 12 قدم به لطف خداوند در حال حاضر بسیار عالی هستم و خودم و فرزندان را همسفرانی می دونم که توی این دنیا با هم همسفر هستیم و روحهای مجزا با خواسته های متفاوت هستیم که آمده ایم به این دنیا تا هر کدام لذت مربوط به خودمون رو تجربه کنیم و از کنار هم بودن لذت ببریم و همون کسی که بهترین هادی و راهنمای من است خودش راه درست صراط مستقیم تنها را می داند و هدایت می کند.
استاد عزیزم از شما به عنوان دست مهربان ربم برای هدایتم بسیار بسیار سپاسگزارم.
سلام به استاد و خانم شایسته و بقیه دوستان
من میتونم بگم تقریبا روی همه اتفاقات بد زندگی عصبانی میشم و جنگ درونی باخودم راه میندازم و توذهنم اونجارو به خاک و خون میکشم (ولی فقط تو ذهن)
من لکنت دارم من همیشه از اینکه یکی مسخرم کنه یا تو جمع حرف بزنم کسی بهم بی توجهی کنه یا حوصلش نشه حرفمو گوش بده یا حرفمو کامل کنه منو اذیت میکنه و این اتفاقات برام تکرار میشه و من عصبی میشم
گم شدن وسایلم من این اتفاق انقدر برام تکرام شده که تبدیل شده به یه مهارت یه جوری تو چند ثانیه وسایلمو گم میکنم که باید تا دوروز درگیر پیدا کردنش باشم و گاها بعضی از وسایل هام مثل کارت بانکی دیگه پیدا نمیشه و این مورد هرچندوقت یکبار تکرار میشه
از ترحم بیزارم یکی یکم برام دلسوزی کنه دیوونه میشم سلول های عصبیم اتصالی میکنه خیلی خودمو کنترل میکنم که اتصالی مغزن طرفو نگیره
من از اینکه یکی بهم کمک کنه خوشم نمیاد یعنی اینطوریم که یکی کمکم کنه همون لحظه خوشحال میشم از طرف تشکر میکنم بعدش که بهش فکر میکنم خجالت میکشم که ازش کمک خواستم
من از تایید نشدن میترسم همش به خودم میگم نرم تو جمع بگن لباست زشته چرا کفشات اینطوریه چرا اینجوری رفتار میکنی
من از اینکه آدما تو هر مسئله ای منو قضاوت کنن میترسم
وخیلی مسائل دیگه…
با سلام. ی سوال دارم ک باتوجه ب آموزشهای استاد دچار سردرگمی شدم.ممنون میشم راهنمایی کنید. اینکه باتوجه ب این که هرباورمثبتی نسبت ب انجام موضوعی داشته باشین کائنات هم شرایط و راه حلهایی رو بوجودمی ه ک آن کار باتوجه ب باو مثبت شما انجام بشه.در رابطه با افرادی ک الگوی تکراری برا انجام کاری دارند هم پس میشود دررابطه با آنها باور مثبت داشت ک آنها آن الگو را حداقل در رابطه با شما تکرار نکنند؟