پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 63
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیز
یکی از الگو های تکرار شونده من این هستش که من بدن ضعیفی دارم و در هوای سرد سر درد و بدن درد میشم و با این باور حتی در هوای گرم، کافی بود یکمی باد بیاد و سریع بدن من شروع میکرد ب واکنش نشون دادن
الگوی دیگه بحث ترد شدن، یا کم توجهی از سمت دیگران بود، مثلا حتی در کتابخونه اگر کسی درست جواب سلامم رو نمیداد من به شدت حس بدی میگرفتم ، یا اگر مادرم درست ب صحبت هام توجه نمیکرد واقعا احساس بدی میگرفتم و حس دور انداخته شدن داشتم
الگوی بعدی تغییرات هورمونی بود که با دلیل و بی دلیل برای من اتفاق می افتاد و من به شدت حالم از نظر جسمی و روحی بد میشد و احساس بدی میگرفتم
الگوی بعدی این بود که هر ادمی اولش که با من اشنا میشه خیلی دوستم داره ولی وقتی ی مدت از اشناییمون بگزره من دیگه براش جالب نیستم و براش عادی میشم و خیلی این موضوع احساس بدی به من میداد
فکر میکنم بیشتر این موضوعات و پاشنه های اشیل من بخاطر کمبود عزت نفس و احساس خودارزشی هست و مهم یودن حرف دیگران
ممنونم بخاطر این فایل عالی
سلام خدمت استاد.مریم جان.و بقیه اهالی.من به شدت خسته و افسرده و غمگینم.ازاین زندگیه لعنتی خسته شدم.خیلی ساله که باقوانین و شما اشنا شدم.و یه سری دستاوردای کوچیکیم داشتم که بازهم خدارو شکر.من کاملا تنها زندگی میکنم.خانواده و اشنایان خوب و مناسبی ندارم.مدتی اعتیاد داشتم والان ترک کردم.من همجنسگراهستم اما برای اینکه فرصتی به زندگیم بدم با شخصی مدتی وارد دوستیه بدون رابطه شدم.اون باسم ازدواج اومدجلو.اما بعدش. بخاطر عدم تفاهم و دخالتای زیاد بقیه فهمیدیم فقط برای یه دوستیه ساده مناسبیم.که البته اون بشدت ازمن رابطع میخواست اما من واقعا هربار غرورم زیر سوال میرفت.هربارخوردمیشدم.چندبار لغزش داشتم.بشدت ازبچگی شرطی شدم.به سختی باورامو تغییرمیدم.منو دوستم یمدت خوبیم و بعداز یمدت کلا همو میترکونیم.من چون پشتوانه دیگه ایی ندارم مجبورم باین رابطه پرازتحقیر تن بدم.ازاونجایکه اون بنده خدام عضو مجموعه شماهستش و دستاوردایی داشته ازش کمک میگرفتم.وپشتوانه مالیمم هست همچنین.من ازاین دعواهای ناجوری که مدتی یکبار رخ میده خستم.الان به شدت خواهان جدایی ازهم هستیم.ومن دستم به هیچجابندنیست.افسرده و بی پول و داغون و تنهام.حتی یه ادم مناسب دور من نیس.من خیلی بدبختم.و الان که اینارو مینویسم نمیدونم جکا کنم.جز تتو کاریه بدن هنردیگه ایی ندارم.اول کارم هست.و سالنی ندارم.ماشینم ندارم.فقط یه خونه دارم.اعصابم ندارم.الان واقعا خستم.حاضرم از تمام ادمای دورم بکنم.حاضرم هرکارمثبتی بکنم که زندگیم ازاین منجلاب دربیاد.من تنهاو افسرده و بی پول جکاکنم.دیروز رفتم توایستگاهه اتوبوس میبینم دورو بریام به هم میگن که تتو کارا بهشون تجاوز میشه.فلانو بخدانمیدونم واقعاچی بگم.کمکم کنین.من خواهان یه زندگیه ایده الم.تاوانشم میپردازم.لطفا
سلام و درود خدمت تمامی دوستان گُل و عزیز
بعد از مدتها خداوند را شاکرم که دوباره فرصتی نصیبم شد تا بتونم نقطه نظر خودم رو به رسم قلم در بیارم
خدا قوت میگم به استاد عباسمنش عزیز و خانوم شایسته مهربان
بدون حاشیه میپردازم به سوال این بخش
حقیقتش چند صباحی که فکر کردم متوجه شدم که وقتی مورد قضاوت قرار میگیرم خیلی بهم فشار میاد
وای نگم براتون که انگار مغزم میخواد از سرم در بیاد و آتیش بگیره
حالا در رابطه با اینکه چه عواملی باعث بروز این فعل و انفعالات در من میشه و چه باورهایی پشت این داستان هست باید بیشتر فکر بشه و بعد در صورت لزوم بیان کنم خدمتتون
خیلی خیلی دوستتون دارم
و امید است بتونم کامنتهای بیشتری رو مثل ادوار گذشته منتها اینبار با کیفیت بالاتر و توجه به اصل در سایت قرار بدهم
آرین سایت هستم 19 ساله که از قاب زیبای شهر تهران با شما هم کلام شدم.
بدرود
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته دوست داشتنی و بقیه دوستان عزیزم
در رابطه با سوال چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟
اولین مورد که خیلی واسه من بارِ احساسی داره و عصبانیم میکنه و رو مخم میره سروصدا هست
حالا چه این سروصدا صدای بلند تلویزیون باشه یا سروصدای یک بچه یا مکان های شلوغ که خیلی سروصدا هست
ولی نسبت به سروصدایی که حاصلِ بحث و دعوا باشه واکنش احساسی شدیدتری دارم و علاوه بر عصبانیت بیشتر دچار تپش قلب و استرس و حال بد میشم اگه بین اعضای خانواده باشه تاثیرش بیشتره ولی هرجای دیگه هم بحث و دعوا باشه حالم بد میشه اگه باز خودم با کسی حرفم بشه صداشو ببره بالا که حالم دیگه بیشتر بد میشه و عصبانی میشم
اینکه کسی درباره زندگیم حالا چه کارم چه ازدواج و … حرفی بهم بزنه واقعا عصبانی میشم مخصوصا اگه نصیحت بکنه
اگه ببینم یه شخصی که نیاز به مراقبت و رسیدگی داره مثل یک سالمند یا یک کودک تو شرایط نامناسبیه که بهش رسیدگی نمیشه خیلی ناراحت میشم حس دلسوزی و ترحم میاد سراغم
دقیقا همین که کسی ازم کمکی بخواد و تو شرایطی باشم که نتونم بهش کمک کنم ناراحتم میکنه
حرفای این آدمای افراطی توزمینه دین و مذهب خیلی عصبانی میکنه منو دلم میخواد با سر بزنم تو دیوار واقعا
احساسات مامانم روی احساساتم تاثیر میزاره متوجه شدم وقتایی مامانم ناراحته یا بهم ریختس منم ناخودآگاه تحت تاثیرش دچار حس بد میشم وقتایی خوشحاله انرژی داره منم حسم بهتره
اینم متوجه شدم تو خونه خودمون حسم نسبت به زمان هایی که یه جای دیگم بدتره مثلا وقتایی که خونه داییم باشم یا خالم حس و حالم بهتره حالم خوبه کلا جو خونه و خانواده ی خودم حسمو بد میکنه عصبانیم میکنن
شاید موارد دیگه ای هم باشه ولی اینایی که گفتم از همه بیشتر روی احساسم تاثیر میزارن
ممنون که پاسخ من رو مطالعه کردید
سلام استاد
من فکر میکردم هیچ الگوی تکراری ندارم برای همین
فایل ها رو به تازگی گوش کردم و هرروز که به
سایت سر میزدم به خودم میگفتم خب اینو که فعلا بیخیال چون بدرد تو نمیخوره غافل از اینکه اتفاقا کاملا بدرد من میخوره
تااینکه دیروز همکارم بهم گفتن یه سری اتفاقات داره دایم تکرار میشه تو زندگیشون و من پیشنهاد دادم این فایل رو ببینند و امروز بهم گفتن وااااای چقدر این فایل معجزه بود و حداقل پنج الگوی اساسی تکراری توی زندگیشون پیدا کرده بودن و امروز دربارش صحبت کردیم
و بعد من بی اختیار اشک هام میریخت از اینکه وااااای من چرا تاحالا فکر میکردم تو زنذگیم الگوی تکراری ندارم!!!
اول مثال مامانم رو میزنم
مامان من هرچند هفته یکبار یه اسیب بدنی میبینن یا زمین میخوره یا دستش رو میبره یا میسوزه یا خلاصه یه ضربه میخورن و معمولا هم بعد از هر خبر خوشحال کننده ای این اتفاقات میفته
مثلا به تازگی کاشت ابرو انجام دادن دقیقا هفته بعد از کاشت، که زیبایی فوق العاده ای به چهرشون داده، خیلی ناگهانی یه وسیله اصابت کرد زیر ابروشون و کبودی و ورم کرد
و باوری که من ازشون شندیم اینکه چشم زخم مردم رویمن اثر میذاره و من از خدا خواستم شماها(شوهر و بچه هاش) اتفاقی براتون نیفته بجاش برای من بیفته!!!
با اینکه مامان من هم عباس منشیه هااا یعنی صدبار فایل چشم زخم رو گوش کردن ولی انگاری هنوز باورنکردن این حرفا رو
واین باور باعث شده با هر اتفاق خوب یه ضربه جسمی سراغشون بیاد و این الگو به شدت قوی داره تکرار میشه
مورد بعدی درمورد خودم
از زمانیکه یادمه همیشه هر چندماه یکبار یک اتفاقی رو تجربه میکردم که من مقصر بودم(گاهی هم نبودم ولی بخاطر شرایط من باید به گردن میگرفتم و عذرخواهی میکردم) و دیگه از خودم و رفتارهام بدم اومده بود که چرا همیشه من باید مقصر باشم همیشه من عذرخواهی کنم و دیدم ریشه این مشکل از ترس میاد، ترس از ادامه دار شدن موضوع، ترس از دعوا،ترس از توهین شنیدن!!!
حالا شاید اصلا هم این اتفاقات نمیفتاد! و من مدتها پیش که 12 قدم رو گوش میکردم روی این الگو کار کردم و الان تقریبا 10 ماه هست که دیگه این الگو رو ندیدم
البته اوایل چندمورد بود کم کم هی پا گذاشنم روی ترسم تعداذ این الگوها کم شد و تو این ده ماه شاید این الگو بوده ولی حداقل اینکه بار روانی برام نداشته و من یادم نمیاد ازش
و الگویی که امروز پیدا کردم اینکه
هر چند وقت با یه سری ادم ها که اتفاقا باهاشون به بهترین روش برخورد کردم حتی هدیه خریدم و… دروغ تهمت و حرفهایی میشنوم که احساس کمتوقعی بهم میده و من یهو قاطی میکنم درحالیکه حتی در بدترین شرایط به اون حد عصبی نمیشم ولی تو این موارد بااینکه شاید اون فرد ادم خیلی خیلی مهم زندگیمن نباشه ولی بخاطر دروغ یا تهمت که بهم میگه بهم میریزم و عصبانی میشم
این الگو زیاد برام تکرار میشه که طرف یه دروغ رو بهم نسبت میده و حتی تو چشمم نگاه میگنه و حتی با صدتا شاهد که میدونن طرف داره دروغ میگه هم روی حرفش میمونه و جالبه کسی از من دفاع نمیکنه و تازه از اون فرد تهمت زد دروغگو شاید دفتع هم بکنن یا بگن بیخیال ولش کنین!!!! تو این یکسال حداقل میتونم بگم این الگو 4 بار تکرار شده و هربار بحث و ناراحتی زیادی داشته و جالبه هرکدوم از این شرایط که با باورسازیا و گاز و تزمز و خواسته میام حل میکنم تا اون موقعیت از زندگیم دور شه باز با افراد جدید در شرایط و مکان جدید تکرار میشه
یعنی مثلا میام اون ادم قبلی رو حذف مبکنم و ارتباطم قطع میشه باهاش به ادم جدید میاد باز این ادمه میره یه شرایط دیگه
ای بابا چرا تاحالا نفهمیده بودم!!!!
من مه اینهمه نتایج گرفنم نتایج مالی زیاااد نتایج روابطی نتایج سلامتی
اصلا من نتیجه تو دستمه،عباس منشی واقعی ام!!! مثلا الان هزینه های کسب و کارم یک دوم شده نسبت به دوسال قبل ولی درامدم حداقل و پس اندازم 50 برابر یا بیشتر شده!!!
ولی استاد واقعا لازمه شما بهمون گوشزد کنین
واقعا ممنونم
من الگوهای مالی و … هم پیدا کردم که اونا رو هم کم کم کامنت میذارم
یکم روی الگوها کار کنم بعد ارایه میدم استاد
مرررسی از شما که مثل یه پدر دلسوز ما رو راهنمایی میکنید
ممنونم
من کم کامنت میذارم ولی نتایجم کم نیست.انشالله بیشتر فعالیت باید بکنم تا ردپایی باشه برای اینده و باورها و ایمانم
بنام خداوند بخشاینده و بخشایشگر
سلام درود خداوند به استاد عزیز و تمامی دوستان گرامی و عضو سایت
این اولین کامنت من است که در سایت می نویسم گر چند قبلا هم به کامنت های بعضی از دوستان نظر دادم ولی این اولین کامنت خودم در سایت می باشد.
چند روز پیش که وارد سایت شدم این فایل در قسمت ویترین سایت فایل جدید نوشته بود دانلود اش کردم و گوش کردم.
دیدم واقعا خیلی چیزی بوده که در زندهگی من اتفاق می افتاده ولی اصلا متوجه نبودم میخواهم اول به این سوال جواب بدهم که چی الگو های در زندهگی ام تکرار میشه.
یگانه الگوی که بیشتر اوقات تکرار میشه اینه که هر چند وقت یکبار از یک فرد و حتا از شبکه تلفونی کردیت کارت وام می گیرم و قرض دار می شود اگه یک اش رو پرداخت کنم دوباره از یکی وام می گیرم و قرض دار می شوم.
این الگو خیلی بارزه همین که استاد در رابطه به الگو های تکرار شونده مثال زد این الگو را فهمیدم و به جواب سوال در دفترچه ام نوشتم. بعد فکر کردم که دیگر چی الگوی های تکرار شونده دارم دیدم چیزی خاصی نیست جز این اگر هم باشه خیلی کم بوده که تا هنوز متوجه نشدم ولی بعد این سوال خیلی حواسم را به اتفاقات زندهگی ام جمع کردم که بیبینم چی اتفاقاتی و الگوی های تکرار شونده هست در زندهگیم.
و حالا میخواهم به این سوال جواب بدهم؛ چی شرایط و اتفاقات در زندهگیم قوی ترین و شدید ترین احساسات را در من برانگیخته می کند؟
1-وقتی در زندهگی به یک مشکل سخت مواجه می شوم و حل آن مشکل زمان میبرد خیلی غمگین و ناراحت و نا امید می شوم و خودم را ضعیف احساس می کنم.
2- بلی قسمی که این مثال را استاد هم بیان کرد در تصمیمات بزرگ خیلی می ترسم و دنبال مشوره هستم از آینده آن کار می ترسم که نکند درست به سرانجام برسد.
3- اگر این را در شماره یک می نوشتم بهتر می شد چون این احساس بیشتر دو الگوی که بیان کردم احساسات مرا برانگیخته می کند این است که وقتی من یک کاری را انجام می دهم و در آن کار خانواده ام خیلی مرا حمایت می کند و یا یکی از دوستان نزدیکم مرا حمایت می کند خیلی خیلی از این می ترسم که نکند موفق نشوم و به خانواده ام و دوستان ام چی جواب پس بدهم با آن حمایت و همکاری شان، احساس ترس، احساس غمگینی و احساس بد برایم اتفاق می افتد در صورت که هنوز کار تمام نشده است.
و این موجب می شود که بیشتر انگیزه ام از دست بدهم و از احساس هیجانم کاسته می شود.
از شما استاد عزیز میخواهم یک راه حلی را برایم پیشنهاد کنید که چگونه بتوانم انگیزه و احساس هیجان را در خودم نگهدارم؟
و نیز شما دوستانی که جواب این سوال را میدانید اگر لطف کنید جواب دهید ممنون شما می باشم.
در آخر می خواهم این را بیان کنم که تصمیم گرفتم واقعا تغییر کنم به همین خاطر آمدم و کامنت گذاشتم و خواستم این فایل را با تمام وجود دنبال کنم تا نتیجه بگیرم. خیلی علاقه شدید به خرید دوره های استاد دارم اما هنوز هزینه اش را ندارم و خواستم با این فایل نتایج را کسب کنم تا بتوانم دوره های استاد را خریداری کنم.
برای شما استاد عزیزم سلامتی، شادی، خوشبختی، عشق و سعادت در دنیا و آخرت از بارگاه الله یکتا خواهانم و نیز برای شما دوستان نهایت عزیز.
اهرم رنج و لذت میتونه انگیزه رو نگه داره زمانیکه شما هرروز به زیبایی های مسیر و عاقبت هدفت نگاه میکنی و تصور میکنی انگیزه درونتون بیدار میمونه
تو دوره ثروت یک استاد کامل توضیخ دادن و یا در قسمت عقل کل میتونید درمورد موضوع اهرم رنجولذت مطالعه کنید
انگیزه ها اگر هوس نباشن و گذرا نباشن، با این اهرم پایدار میمونن ولی گاهی اهداف ما هدف نیستن، هوس هستن و بعد از مدتی یا احساس نیاز بهشون نداریم یا عوضشون میکنیم و میپریم سراغ یه مسیر دیگه
سلاااااااام
زحل جان دوست نهایت عزیز و گرامی
خیلی خیلی ممنونم از این که رهنمای ام کردی وقتی سایت را باز کردم دیدم که دیدگاه ام پاسخ خورده و نظر و رهنمایی که انجام رفتم در عقل کل اهرم رنج و لذت را در جستجو زدم چقدر چیز فهمیدم چقدر چیز یاد گرفتم و کاملا جواب سوالم را گرفتم دیدم دقیقا من خودم وقتی که دوره مدرسه را تمام کردم بود و وارد دانشگاه که شده بودم از این استفاده کرده بودم ولی نمیدانستم که این اهرم رنج و لذت است.
من این روش را پیش گرفته بودم
ازخودم راجع به درس ها و و اهداف که داشتم سوال می کردم بعد به آن سوال مفصل جواب می دادم در ابتدا سوال اسم خودم را هم می نوشتم و در ابتدا جواب هم مثلا می پرسیدم؛ نوروز تو چرا خواستی مسیر درس خواندن در دانشگاه و ریشته پزشکی را انتخاب کنی؟
جواب که می گفتم؛ نوروز بخاطر اینکه درس خواندن یک عادت بسیار نیک و خوب است و باعث ارزشمندی شخصیت تو می شود آگاهی ترا زیاد می کند شناخت ترا از جهان خصوصا که رشته پزشکی است شناخت ترا از موجود زیبای خداوند انسان بیشتر می سازد و می توانی اولتر از همه خودت سالم و سلامت زندهگی کنی و در کنار آن کسانی که از سلامت شان شکایت دارند به آنها آموزش دهی و یا دارو موقتی دهی تا به سلامتی دست پیدا کنند.
بعد می گفتم اگر تنبلی کنی انسانی می شوی که هیچ اهمیتی نداری و هیچ فرقی با یک حیوانی لف خوار نداری.
البته این را هر چند مدت طولانی تکرار می کردم ولی یکبار که می نوشتم دیگه نمیخواندم و چی برسد که نوشتن اش را هروز تکرار کنم ولی تاثیرات مفید داشت میدیدم که کارهایم داره منظم شده و راحت شدم.
از اینکه خداوند مرا به فایل الگو های تکرار شونده هدایت کرد خیلی سپاسگزارم و خدا را سپاسگزارم که الهام کرد به این فایل نظرم را بنویسم و سوال که داشتم با پاسخ تو در نظرم هدایت شوم به عقل کل و آنجا جواب سوالم را بگیرم و با دوتا تمرین بسیار عالی که خیلی دوستان آنجه گفته بودند که نتیجه گرفته اند هدایت شدم و از آنها استفاده کنم تمرین اول اهرم رنج و لذت و تمرین دوم یاداشت تغییرات و نتایج از آن که بمن بیشتر انگیزهی دهد که هم تمرین اول را بیشتر تکرار کنم ک نتایج زیادی کسب کنم و تمرین دوم هم بیشتر تکرار شوند یعنی رابط مستقیم بین تقویت تکرار شان وجود دارد و هم یک یادداشت از دست آورد هایم داشته باشم خیلی عالی بود و این آگاهی ها را برای ایجاد کرد از خداوند یکتا خیلی سپاسگزارم که با بی نهایت دستان اش بمن کمک می کند
و برای شما زحل جان عزیز از خداوند یکتا ثروت، سلامتی ، شادی ، خوشحالی و لبخند لذت از زندهگی خواهانم شاد پیروز و موفق باشی زحل عزیز
سلام استاد عزیزم و مریم جان و همه دوستان اولا خواستم از استاد تشکر کنم بخاطر اینهمه فایلها و دوره ها من تقریبا هرروووووزم با سخنان استاد همراهه همیشه ئر همه جا در حال ورزش ظرف شستن حموم و همیشه ایرپادم تو گوشمه و دارم سخنان استاد و گوش میدم و دیدن سریال زندگی در بهشت هم چند وقت هست شروع کردم به دیدنش گاهی اوقات با پسر 5سالم شاهان استاد و میشناسه عاشق اقای برونی هست و همش میگه مامان عباسمنش بزن .در رابطه با این فایل و سوال استاد باید بگم خیلی برام جالب بود سوال استاد که چه مواقعی شدیدا احساسات منفی مید سراغم با اینکه من به شدت احساساتی هستم ولی جواب سوال و نمیدونستم کمی فکر کردم به خودم گفتم خیلی ساجی خانوم برات پیش ومده قطعااااا بارها که دلخور شی از کسی اونم الکی و ناخواسته
به نام رب مهربانم
درود به همه همفرکانسی های عزیزم
استاد جانم سپاسگزارم بابت این فایل بسیار ارزشمند
چه خوب که مثال زدین و اینطوری کمک کردین ک ذهنمون باز شه بتونیم جواب بدیم ب این سوالات
من خودم توی مواردی ک گفتین اینطورم ک احساس شدید ندارم یعنی چیزی ک به ذهنم میاد اینه که شاید اگ طرد شم از طرف دوستانم ناراحت شم ولی این احساس خیلی شدید نیس
یا مثلا انسان انتقاد پذیری هستم و تو این مورد خیلی ناراحت نمیشم راجب اشپزی ام شخصیتم و.. انتقاد کنن.
تو خیلی از موارد من ناراحت میشم ولی خیلی شدید نیس.. اما بین همین موارد چن تاییشون هس که نسبت ب بقیه بیشتر احساس منفی دارم.
مثلا احساس طرد شدگی بیشتر از انتقاد منو ناراحت میکنه.
الان ک فکر میکنم وقتی به اطرافیانم راجب قوانین میگم و بعد میبینم بی توجه ان یا مسخره میکنن خیلی احساس پشیمونی میکنم و یا وقتی راجب هدف و رویام به کسی میگم هم پشیمون میشم ک کاش نمیگفتم.
وقتی باهام بحث بکنن گاهی عصبی میشم بشدت الان خیلی بهتر شدم ولی ..یعنی اگاهانه سعی میکنم بحث نکنم.
من وقتی یه کاری رو مدیریت باید بکنم اگ بهش مسلط نباشم استرس میگیرم.
ولی اگ تسلط داشته باشم استرسم کمتره.
از اینک موقع ارائه ها سرخ میشم عصبی میشم گاهی.
قبلا وقتی میدیدم بچه ای رو دعوا میکنن و میزنن خودمو قاطی میکردم و طرف یچه رو میگرفتم الان خیلی بهتر شدم.
در کل تو خیلی مواردی ک به ذهنم رسید دیدم که احساس منفی من خیلییی شدید نیس اما تو بعضیاش نسبت ب بقیه کمی بیشتره مثل همون احساس پشیمونی ک گفتم
یا طرد شدگی از دوستان
یه مورد دیگم گاهی وقتی موفقیت دیگران رو میبینم حس میکنم از قافله عقبم و حس خیلی بدی میگیرم…برا همین زیاد پیگیر نیستم و تو فضای مجازی خیلی کمتر میرم تا تمرکزم بیشتر رو خودم باشه.
اما در کل فک میکنم نسبتا خونسردم نسبت ب مسائل
و از وقتی رو خودم کار کردم خیلی بهتر شدم و کاری ب بقیه ندارم یعنی دیگران تاثیر کمتری رو احساس من میزارن از این نظر که بخان انتقاد کنن، بی توجهی کنن و یا عصبی کنن….
یه مسئله ای ک فک میکنم خیلی باید روش کار کنم این هست که موفقیت هایی ک کسب میکنم در نظرم خیلی کوچیکه و میگم اینک چیزی نیس… در حالیک همون موفقیت رو در دیگران بزرگ میبینم.
در رابطه با الگوی تکرار شونده، من هم بموقع سر قرار نمیرسم و معمولا دوستان و اطرافیانم تو این مورد شاکی هستن… و همسرم هم از من بدترن و بدقولی میکنن تو این زمینه با شدت خیلی بیشتر یعنی مثلا فلان ساعت بگی بیا میگ باشه ولی خیلی دیرتر میاد البته فک میکنم الان بهتر شده.. چون من قبلا ناراحت میشدم ازاین موضوع ولی الان پذیرفتم و خیلی خودمو اذیت نمیکنم دگ
یه الگو تکرار شونده دگ برا من و همسرم اینه ایشون کارت بانکی شونو چندین بار گم کردن و همچنین دسته کلیدمون.
یعنی همین هفته پیش مارفتیم بانک کارت بگیریم.
و کلید هم من نزدیک شاید پنج شش ماهی باشه که نرفتم دوباره بزنم ازش.. چون چن بار گمش کردم دگ نرفتم.
درود به همگی .فک کنم خیلی چیزا منو اذیت میکنه و من ازشون بی خبرم . و با خوندن کامنت دوستان تا حدی فهمیدم چی احساسات منو تحت تاثیر قرار میده .اینکه در تصمیم گیری تردید میکنم و پشت گوش می اندازم، وقتی به گذشته فک میکنم که چرا در مورد رشته دانشگاهیم تحقیق نکردم و باید انصراف میدادم ، اینکه وقتی با همسرم بحث میکنیم و اختلاف نظر داریم و بهم کم محلی می کنه .اینکه هر وقت همسرم به مدت 12 ساعت یا 24 ساعت میره سرآب برای زمین های کشاورزی پدرش ، اونم جایی که فشار آب خیلی کم هستش و درآمدی براشون نداره ،به قول خودشون دوست دارن به عنوان یادگاری این روند رو ادامه بدن ،اینکه در اطرافیانم کسانی هستن که میزان احترامشان به افراد براساس مدرک تحصیلی و کار و شغل و پول هستش .اینکه وقتی از من کاری رو درخواست می کنن و من میگم نه و در جواب بهم میگن تو که بیکار تو خونه هستی و کار و شغلی نداری .اینکه میگن وظیفه یه خانم هست که کارهای خونه انجام بده و مرتب آشپزی کنه .اینکه هر بار رفتم کلاس ورزش یا زبان انگلیسی …. ثبت نام کنم تعداد به حدنصاب نرسیده یا اگه تشکیل شده بعد از دو هفته بقیه نمیان و کل کلاس کنسل میشه . اینکه تو جمع کسایی که موقعیت اجتماعیشان از من بالاتر هست نمی تونم صحبت کنم .اینکه همسرم و خانوادم بهم کم توجهی کنن . هر وقت که خانوادم منو با هم سن و سال های خودم مقایسه می کنن که بقیه درآمد دارن تو نداری . در آخر برای همه دوستان در این سایت آرزوی موفقیت میکنم بدرود
به نام خدای مهربان
با سلام وعرض ارادت
چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟
-شدت بهم ریختگی احساساتم به درصد نشون میدم
100% یعنی بهم ریختگی و استرس در حد مرگ
1- من با چالش مالی خیلی به میریزم شرایطی که مجبور به وام یا قرض بشم.70%
2- وقتی صاحب خونه میخاد خونه تمدید کنه قبلش خیلی به میریزم. 70%
3- از نام بیماری ،خود بیماری ، کلا هر چیزی که مربوط به بیماریه دچار احساس فوق العاده شدید میشم .100%
3- از اینکه مورد تمسخر واقع بشم 30%
4- ازاینکه رفتار زشتی انجام بدم و دیگران بهم تذکر بدهند چون حق دارند خیلی خودم سرزنش می کنم وبهم میریزم.80%
5- چند روزه دندونم عفونت کرده و بوی بدی میده خیلی به ریختم 90%
6- درمورد بچه ها وشوهرم خیلی حساسم وهر موضوعی در مورد آنها منو بهم میریزه.100%
7- ترس از حیوانات ترس از آبهای عمیق ترس از پرواز منو بهم میریزه100%
8- از رفتارهای ناصحیح خودم خیلی به میریزم 80%
9- از احساس عدم پیشرفت بهم میریزم80%
10- ازاینکه دل کسی را بسوزونم خیلی به میریزم 80%