پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 67 (به ترتیب امتیاز)

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2272 روز

    پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1

    بنام خداوند وهاب و بخشنده ی مهربان و هدایتگرم که هر آنچه دارم از آن اوست

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربانم

    سلام به دوستان همراه . الهی حال دلتون عالیع عالی باشه

    برای اینکه باورهای مخرب و ترمزها و محدودیت های ذهنی خودمو شناسایی کنم هدایت شدم به این فایل های ارزشمند و بینظیر پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 و امروز یک تعهدنامه ی مفصل با خودم و خدای خودم نوشتم که بطور مداوم روی این فایل های ارزشمند کار کنم ..

    البته باید اعتراف کنم که با خواندن کامنت های دوستان بخصوص کامنت های آقای خاص که در عقل کل توضیحاتی در این باره دادند تشویق شدم که تعهدی برای بهبودی و ترمیم باورهای الگوهای تکرار شونده و تغییر باورهام روی خودم بطور تمرکزی کار کنم

    من برای داشتن زندگی آرام و شاد و ثروت بی انتها فقط نیاز هست روی خودم و باورهام و فرکانس هام و تکرار اونها کار کنم و مسعول تمام اتفاقات زندگی خودمم هستم و دیگران و عوامل بیرونی و نه بقیه افراد و شرایط و غیره … بلکه اتفاقات زندگیم را بخاطر باورهایی که در طول زندگیم وارد ذهنم شده رقم زدم پس مهمترین کار من کنترل ورودی های ذهنم هست

    خب الان در همین جا تعهد نامه ای برای ده فایل الگوهای تکرار شونده را می‌نویسم

    من رویا مهاجر سلطانی از امشب 1403/11/9 بهمن ماه سه شنبه تعهد میدهیم به مدت سه ماه بطور مداوم و تکاملی روی باورهای درست و مناسبی کار کنم برای تشخیص ترمزها و باورهای محدود کننده ای که مانع رسیدن من خواسته هام شده و سبب الگوهای تکرار شونده ی مخرب و چرخش متناوب این الگوها شده را بکمک لطف الهی و با این آگاهی های فایل های دانلودی استاد عباسمنش عزیزم ترمیم و بهبود دهم..

    فایل ها را بنوبت ببینم..

    نت برداری کنم…

    با خودم صادق و رو راست باشم..

    و روی افکارم و ورودی های ذهنم کنترل و مدیریت داشته باشم

    کامنت های دوستان را بخونم

    البته این تعهد نامه را روز گذشته توی یک دفتر خوشکل سبز چمنی رنگ نوشتم با فونت درشت با ماژیک بنفش رنگ .. چون می‌خوام بمحض باز کردن دفترم چشممم به این فونت درشت تعهدم روشن بشه

    خدایااا من عددی نیستم که بخوام زندگیم را مدیریت کنم

    خدایااا من عددی نیستم که بخوام تعهدم را مدیریت کنم

    خدایاااا من عددی نیستم که بخوام کارهامو به تنهایی انجام بدم و مدیریت کنم

    خدایااااا من به کمک ها و همکاری های تو نیازمندم

    خدایا تمام جنبه های زندگی من نیاز به ترمیم و بهبودی کامل و با کیفیت و معجزه های الهی تو را دارد پس با معجزاتت بی نیازم کن و من را در جهت رسیدن به خواسته ها و آرزوها و رویاهایم هدایتم کن

    خدایااا خودت لحظه به لحظه این تعهدنامه را به من یادآوری کن و خدایا هدایتم کن تا بطور مداوم روی این فایل های ارزشمند بنوبت کار کنم و روی خودم و افکارم کار کنم و نکته های مهم و اصلی رو درک کنم تا بتونم محکم و استوار قدم به قدم به جلو حرکت کنم و رشد و پیشرفت هامو ببینم و از مسیرم لذت ببرم و شاد باشم

    خدایا خودت هر چیزی که به خیر و صلاحم هست را بر من آشکار و پدیدار کن

    خدایاااا ای مهربان خدای من.. با رهنمودهای واضح و آشکار و مشخص هدایتی کن تا بفهمم چه باید بکنم و از اینکه این توانایی و قدرت را به من دادی تا در برابر خیر و صلاحم همیشه هشیار و بیدار باشم و هرگز هیچ فرصتی را از دست ندهم ممنون و سپاسگذارم

    یک چیزهایی در زندگی من تکرار شده که باید علت آنها را پیدا کنم چون در پس زمینه ی ذهنم جا خوش کرده و باید پیداشون کنم و درسش را بگیرم و حرکت کنم و توانایی خودشناسی برای بهبود باورهایم را داشته باشم ..

    سوالاتی که در این بخش استاد پرسیدند

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته میکند؟

    در پاسخ باید بگویم از وقتی با استاد و این آگاهی ها آشنا شدم و روی خودم کار کردم خیلی خیلی آرامتر شدم در واقع صبورتر شدم آرامش ذهنی بیشتری دارم .. الخیر و فی ما وقع را سر لوحه ی زندگیم کردم و شهرام شده ولی بعضی مواقع با رفتار بعضی از افراد بخصوص نزدیکانم ناراحت میشم بخصوص دخترم

    از دوری پسرم خیلی ناراحت میشم

    اینکه هنوز ارتباطم با دخترم.و پسرم بطور عمیق بهبود نیافته و هر چند وقت یکبار بخاطر مسایل خیلی پیش پا افتاده و مسایل گذشته هزاران بار سرزنش میشم

    مثلا وقتی بهم توهین بشه

    یا وقتی مورد مسخره قرار بگیرم

    بی پولی خیلی اذیتم می‌کنه ..

    احساس میکنم پول برام آزادی عمل میاره

    پول برام شادی و شادمانی میاره

    پول اعتماد بنفسم رو بیشتر می‌کنه

    پول برام عزت و احترام میاره

    پول باعث میشه که ارتباطاتم خیلی بهتر باشه

    پول باعث میشه از تنهایی ام بیشتر لذت ببرم چون میتونم سفر کنم و از سفرهام بیشتر لذت ببرم حتی اگر تنهای تنها باشم

    پول باعث میشه سلامت تر باشم و بخودم رسیدگی کنم استخر برم و شنا کنم .ریلکس بشم

    پول بهم انگیزه ی بیشتری میده تا قوت قلب داشته باشم

    پول برای شادیم تاثیر گذاره میتونم خیلی بیشتر شاد باشم

    پول باعث میشه خدارو بیشتر احساس کنم و بیشتر بهش نزدیکتر باشم و بیشتر توحیدی باشم

    پول مهمترین مسعلع ی زندگیم هست

    هر چند خدا رو شکر نعمت و برکت زندگیم خیلی زیاد شده ولی هنوز ورودی های مالیم آنقدر نیست که بتونم هر چیزی که دوست دارم را تهیه کنم

    از اینکه هنوز نتونستم محصولات دلبخواهم را از سایت خریداری کنم احساسم خوب نیست

    اینکه اگر با صدای بلند میگم خدا رو شکر مسخره میشم . بهم میگن تو که هنوز به چیزی نرسیدی هی از این حرفا میزنی . و بعدش هههعععع هههع میخندن

    تحقیر شدن… هر چند حرف دیگران برام مهم نیست چون خودم میدانم که چقدر از درون تغییر کردم و کلی هم زندگیم تغییر کرده ولی بیشتر برای خودم ناراحت میشم که چرا آنقدر تغییر نکردم که قابل لمس باشه بیشتر از دست خودم ناراحت میشم ..

    اینکه اگر کسی با صدای بلند بلند حرف بزنه و بخواد حرفهای ضد و نقیص بزنه ..

    اینکه با افرادی نشست و برخاست کنم که قدرناشناس باشند و همیشه نیمه ی خالی لیوان را میبینند و یا غر. میزنند و همیشه از همه چی ایراد میگیرند

    بقیه ی موارد را توی دفترم می‌خوام بنویسم چون کمی شخصی تره

    ولی اینو خوب می‌دونم که مهمترین چیزی که شدیدترین احساسات رو در من برانگیخته می‌کنه در درجه ی اول ورودی های پولی و مالی و ثروت هستش و دوم روابط هست باید روی این دو مورد بیشتر کار کنم چون الگوهای تکرار شونده ی زندگیم بیشتر حول این محور میچرخه

    خدایاااا من فقط و فقط با نتایج معجزه آسایم می توانم اسم ترا بلند فریاد بزنم و بگم خدایااآاا شکرت خدایااااااااه اه اه آه آه آه راحت شدم و خودمو سپردم به تو

    خدایااا می‌خوام با بالاتر رفتن مدارم اسم تو رو بلند بلند با فریاد صدا بزنم بگم خـــــــــــــــدایـــــــــــــاااااااااااا

    شـــــــــــکـــــرت

    خدای قدرتمند من ، من در برابر علم و آگاهی تو هیچم ،همه چیز رو به خودت میسپارم و آسانم کن مرا برای راه حل های آسان و آسانی ها ی دریافت نعمت ها وفور و فراوانی های پول و ثروت سلامتی و روابط عاطفی و عشق در روابط های درست و مناسب با افراد جدید و شاد و خوشحال و مثبت اندیش و آزاد اندیش و با سطح فرکانسی بالا ..

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به خداوند اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    نازیلا محجوب گفته:
    مدت عضویت: 543 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همچنان دوستان مهربان.

    سوالی ک پرسیدین رو با دقت فکر کردم و واضح بود جوابش.

    من بشدت حساسم کسی پیام منو جواب نده یا دیر جواب بده. بشدت احساساتم برانگیخته میشه

    خیلی ازین ناحیه ضربه های بد خوردم

    روابط بدی رو تجربه کردم

    بی توجهی افرادی ک دوستشون داشتمو دیدم

    من فقط استفاده شدم در روابط، خدا راشکر استفاده جنسی نبوده ولی استفاده عاطفی شده ازم که ضربه های بدی خوردم

    چند روز قبل با یک دوستم که از کودکی باهم بودیم رو ازدست دادم.

    دوست نبود فقط منو بخاطر صحبت در مورد بدبختی هاش میخواستط درمورد روابط بد زناشویی ک تجربه میکرد

    و زمانی ک من نیازش داشتم نبود

    حتی یادگرفته بود پیام های منو به هفته ها سین نکنه

    من بخاطر از وتسپ گریزان شدم ک زنگش نیاد

    چون بخاطر خودش همش زنگ میزد نوبت من شد زنگ میزدم صدبار قطع میکرد و زنگای بقیه را جواب میداد

    خدا راشکرر از زندگیم حذف شدن

    ولی این موضوع بشدت ناراحتم کرد

    که من چطور رو باورام کار کنم

    من از تکرار عبارت تاکیدی نتیجه نمیگیرم

    چطور بخوام این الگو تکرار شونده که دوستان نسبت به پیامای من بی توجه اند را ازبین ببرم و چطور دوستان عالی تر پیدا کنم.

    ذهن من با نوشتن بیشتر رابطه برقرار کرده ، باید بنویسم دوستان خوب دارم؟

    کلا اصن راهمو گم کردم

    میدونم جواب ساده است ولی پیداش نمیکنم

    این مشکل پاشنه آشیل من هست

    بشدت درمن ریشه داره

    خیلی ممنون میشم کسی راهکار درست بده

    حالا یک تعداد ننویسن باورهاتو تغییر بده یا چه میدانم کانون توجه اتو.

    راهکار درست بگین که چطور میشه روابط و دوستان خوبی رو تجربه کرد!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      آرام گفته:
      مدت عضویت: 1018 روز

      سلام دوست عزیز به نظر من شما وقتی در یک رابطه قرار می‌گیری باید با اون فرد حس شادی داشته باشی واگه این حس نیست رابطه رو قطع کن اگه این رابطه ادامه داره باید ببینی چه عاملی باعث اون شده اگه هر عاملی که هست وخودت اون رو بهتر تشخیص میدید اون عامل رو بررسی کن ودر اهرم رنج و لذت قرار بده که لذت ها از رنج ها بیشتره تو رابطه بمون وگرنه رابطه رو قطع کن وواگه با رنج بیشتر هنوز تو رابطه هستی علت اون اینه که به قول استاد دچار شرک شدی وابسته شدی به قدرت یه فرددر حالی که اگه به خدا توکل کنی خدا برای تو کافیه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    ماریه ثانوی گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    به نام خدای که هر آنچه دارم از آن اوست

    سلام به استاد خفن و مریم عزیز دل

    خداروشکر میکنم که هم فرکانس بودم با این فایل جادویی .

    هدایت شدن من به این فایل واقعا برای خودم جادویی بود و خدا بهم الهام کرد .

    من الان سه ماهی میشه که از یک رابطه ناجالب اومدم بیرون و توی هر چند وقت یک بار مثلا دو سه روز یکبار همششش یادش میوفتم و این حس خوبی به من نمیده .

    دیروز داشتم با خدا صحبت میکردم و گفتم خدایا من چکار کنم که اصلا به این آدم فکر نکنم ، حسم بد میشه یادش میوفتم، گفتم خدایا یعنی میشه من این آدمو فراموش کنم؟ چکار باید انجام بدم ، اصلا چرا همش یادش میوفتم، این رابطه که اصلا قشنگم نبود که من بخوام مرورش کنم ، تو بگو چکار کنم . دو سه دقیقه بعدش خدا توی قلبم داشت باهام حرف می‌زد گفت برو تو سایت قسمت هدایت رو بزن . منم سریع انجام دادم و هدایت شدم به این فایل

    خدایاشکرت که همیشه کنارم هستی و به من گوش میکنی و پاسخ میدی به من ، عاشقتم خدا

    سوال :

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    1. وقتی یاده همین شخص میوفتم احساساتم به طور عجیب غریبی درگیر میشه بر انگیخته میشه و احساس غم دلتنگی شدیدددد به من دست میده

    2. وقتی که عصبی میشم و با همون عصبانیت با خانوادم حرف میزنم یا با دوستای صمیمیم ، بعدش که آروم میشم به شدتت احساسم برانگیخته میشه و احساس تاسف و سرزنش دارم

    3. وقتی خواهرم خوشحال میشه مخصوصا اگر دلیل خوشحالیش از طرف من باشه احساسم خیلی عمیقه و برانگیخته میشه و انقدر حسم خوبه که احساس میکنم از شادی توی قبلم پروانه ها دارن پرواز میکنن احساس میکنم روی ابرها هستم

    4. وقتی به سگ ها و گربه های که توی خیابون میبینم میتونم غذا بهشون بدم خیلی احساسم برانگیخته میشه و من احساسم پر از شادی و مفید بودن خودم در این دنیا هست

    5.جدیدا که دارم خیلی حرفه ای روی خودم کار میکنم . بعضی وقتا که در حد یک ساعت یا دو ساعت میشه که نمیتونم ذهنمو کنترل کنم یا کنترل از دستم خارج میشه بعدش که سریع به خودم میام خیلی احساسم برانگیخته میشه و احساس عصبی خشم دارم که اه ماریه حواست کجاست چرا کنترل نمیکنی ذهنتو

    اما پاشنه ای آشیل من درمورد این رابطه ای هست که ازش اومدم بیرون

    اسم این شخص خاطرات و یادش منو غمگین میکنه منو اذیت میکنه و خیلی خیلی ناراحتم که هر چند وقت یکبار به یادش میوفتم و نا خود آگاه توی ذهنم باهاش خاطره خیالی می‌سازم و اصلا دست خودم نیست و این غمگینم میکنه

    خیلی فکر کردم که بتونم باورمو پیدا کنم درمورد این موضوع اما فعلا متوجه نشدم .

    ولی خدا به موقعش در شرایط و زمان مناسب بهم میگه کمکم میکنه چون همیشه خدا کنارم هست

    استاد جان مرسی از این فایل جادوییتون

    از راه دور دوستتون دارم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 323 روز

    به نام خداوند مهربانم

    سلام به دوستان عزیز و استاد عزیزم

    سوال اول: چه شرایطی احساس شما را برانگیخته می کند؟

    1.من از اینکه بچه هام حرفم رو گوش ندن عصبی میشم

    2.من از اینکه همسرم بعضی وقتها به حرفم گوش نمیده عصبی میشم

    3.از اینکه شاگردهام درس نمیخونن و نمره های خوبی نمیگیرن به هم میریزم

    4.از یادآوری خاطرات بد گذشته حس بدی دارم

    5.از انتقاد شدن بدم میاد

    6.از نادیده گرفته شدن متنفرم

    7.از اینکه بعضی از نزدیکانم بی توجه به زندگی و بی هدفن ناراحت میشم

    8.از اینکه نمیتونم به شهری که دلم میخواد برم و زندگی کنم ناامید میشم

    9.از برخورد با ادمهای دروغگو عصبی میشم

    10.از اینکه بشنوم پشت سرم حرف بزنن

    11.از اینکه من صادقم با بقیه اما اونا نه

    خیلی موارد دیگه هست که اینایی که گفتم از وقتی وارد دوره دوازده قدم شدم کم رنگ شدن و بیشترشون دیگه نیست

    اما الگو های تکرار شونده که داشتم

    سرما خوردگی و سر درد همیشگی، جر وبحث با خانواده، افسردگی، قهر با همسر بود که خدا رو شکر با پیدا کردن ریشه ها تمام شدن.

    خدا رو شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    ساجده اکبری گفته:
    مدت عضویت: 498 روز

    بنام خدای بخشنده و مهربان

    سلام به همه دوستان و استاد عزیز

    سپاسگذار خداوندم برای اینکه دوباره به این سلسله فایل‌های مفید و عالی هدایت شدم.

    استاد عزیز پرسیدن که چه چیزهایی احساسات شدیدی را در وجودمان برانگیخته میکند؟

    1. وقتی پدرم یا اعضای خانوادم اسمم را مدام صدا میزنند یا پشت سر هم مثلا به بازویم میزنند که حواسم را معطوف شان کنم، بسیار عصبی میشوم.

    2. وقتی مادرم یا یکی از اعضای خانواده‌م مدام امر و نهی میکنند و کار میریزن روی سرم عصبی و بی‌حوصله میشم طوری که حس میکنم انگار از درون میسوزم و دود از دهانم بیرون میزند.

    3. بیشتر مواردی که عصبی میشم یا از راه درستم خارج میشم وقتی است که با خانواده هستم. وقتی بیرون از خانه هستم حالم خیلی خوب است و آدم منطقی و آرامی هستن، اما وقتی خانه هستم عصبی و پرخاشگر میشم.

    4. وقتی یکی بجای من تصمیم میگیرد یا در کارم دخالت میکند عصبی میشم.

    5. وقتی کاری که برایش برنامه‌ریزی کرده‌‌ام مطابق میلم پیش نمیرود یا کسی خرابش میکند به هم میریزم.

    6. وقتی از طرف عزیزانم و کسانی که دوست‌شان دارم بی‌توجهی میبینم ناراحت میشم. (مدتی یکی از دوستانم که خیلی برایم عزیز بود کم‌توجهی میکرد و مثل قبل رفتار نمیکرد، این موضوع خیلی اذیتم میکرد و فکر میکردم دیگه دوست‌داشتنی نیستم و برایش مثل قبل جذابیت ندارم و هزار فکر دیگر. روزها و ساعت‌ها فکرم درگیر بود و حتی در خلوت گریه میکردم بابت رفتارش. او عادی رفتار میکرد، اما من انتظار رفتار صمیمانه‌تر و بهتر داشتم چون حسم نسبت بهش عمیق تر شده بود و توجه بیشتر خرجش میکردم. حس میکردم محبتم یک طرفه است و هیچ ارزشی برایش ندارم. بعدش وقتی متوجه شدم کنترل افکارم دست خودم نیست و خیلی اذیت میشم، از خدا هدایت و کمک خواستم و بعد آرام آرام از شدت وابستگی و رنجم کاسته شد. البته هنوزهم باید کار کنم روی خودم و حس خلع درونی‌ام و نیاز به کار دارم.

    ولی نسبت به قبل خیلی بهتر شدم و فهمیدم علت این رنجش و وابستگی عمیقم حس خالیگاه درونی و کمبود است.

    7. وقتی اشتباه میکنم ناراحت میشم و خودخوری میکنم. (مدتی است که به شدت روی این موضوع کار میکنم ، به کمک آموزه‌های استاد در دوره عزت نفس)

    لازم به ذکر است که خیلی جاها نیاز به کار دارم و خیلی موارد دیگری نیز هست که باعث برانگیخته شدن احساساتم میشود، اما اکنون فقط همین چند نکته یادم آمد.

    اما اگر واقع بین باشم نسبت به قبل خیلی خیلی کنترل بیشتری روی رفتار و مخصوصا افکارم دارم و هر اتفاقی را با فیلتر حرف‌های استاد میبینم و درک میکنم. عامل هر اتفاقی که در زندگیم میفتد را خودم میبینم و میگم بخاطر خودم و باورهایم است. خیلی از رفتارها و باورهای بد و منفی‌ام کمرنگ شده؛ مثل اهمیت دادن به حرف دیگران، اعتماد بنفس نداشتن و خجالتی بودن، دوست نداشتن خود و ناراضی بودن از زمین و زمان برای مشکلاتم، کم دیدن خود و بزرگ دیدن دیگران و…

    اینها مواردی بودن که اخیرا کمرنگ شدن و منجر

    به تغییر در وجودم شده‌اند.

    هنوز خیلی جای کار دارم چون به قول استاد این مسیر بی‌نهایت و ناتمام است و هی باید بهتر و بهتر شویم.

    خدایا شکرت برای همه‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌هایی که برایمان ارزانی کرده‌ای. شکرت برای سلامتی و آرامش و امکاناتی که داریم. شکرت خدایا برای اینکه هدایت‌مان می‌کنی و از گمراهی و کوری نجات‌مان میدهی‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    mohamad kord گفته:
    مدت عضویت: 1459 روز

    سلام

    اول بگم که که با خوندن کامنت دوستان بسیار حالم خوب میشه ، دلیلشم صداقت بچه ها هستش ، تشکر از همه

    تشکر میکنم از استاد عزیز بابت این فایل های رایگان اما بسیار ارزشمند

    در تصدیق حرف استاد باید بگم که اتفاقات تکرار شونده در زندگی خودم و خانواده‌ام بسیار اتفاق می‌افته یعنی وقتی به پدرم فکر می‌کنم

    ایشون هر چند وقت یکبار یک پرونده قضایی داره

    سالی یک یا دو بار باید موتور ماشینش تعمیر بشه

    (الان بالای هشت ساله که پدرم یک ماشین داره که سالی دو بار خودش ماشینش رو باز میکنه و تعمیرش میکنه )

    و الا ماشاالله اتفاقات بد که نمیخوام نه خیلی درموردشون فکر کنم و نه خیلی پیگیر باشم

    اصلاً جالبه که چقدر پیدا کردن الگوهای تکرار شونده دیگران ساده‌تر از پیدا کردن الگوهای خودمونه

    داشتم به این فکر می‌کردم که چرا استاد باید بپرسه که چه اتفاقاتی شدیدترین احساسات رو در شما برانگیخته می‌کنه؟

    آخه احساسات چه ربطی داره به الگوهای تکرار شونده؟

    وقتی به این موضوع فکر کردم به این نتیجه رسیدم که

    ناراحتی که اتفاق تکرار شونده به وجود میاره خیلی بیشتره جنسشم فرق می‌کنه اینجوریه که آدم به خودش میگه ای بابا دوباره ؟

    این دوباره‌ها هر چقدر بیشتر بشه ناراحتیش بیشتر می‌شه

    و اون باوری که منجر به اون اتفاق شده تقویت میشه

    در زندگی خودم خواسته باشم مثال بزنم وقتی که استاد گفتن چه چیزی شدیدترین احساسو در شما برانگیخته می‌کنه اولین چیزی که به ذهنم رسید دعوت نشدن توی جمع‌هاست

    و قبلش وقتی استاد در مورد اتفاقات تکرار شونده ر اول فایل صحبت می‌کردند من با خودم گفتم آره من هر چند وقت یک بار توی جمعی دعوت نمی‌شم

    یعنی احساس طرد شدگی شدیدترین احساسات بد رو در من برانگیخته می‌کنه

    پس اگر یک اتفاقی باعث میشه ما

    یک احساس شدیدی رو تجربه کنیم اون اتفاق در زندگی ما تکرار خواهد شد.

    یا برعکس اتفاقی که تکرار شونده باشه ، احساسات شدیدی رو هم در ما بوجود میاره

    پس اتفاقات تکرار شونده رو میشه با احساسات شدیدمون پیدا کنیم

    یکی دیگه از احساسات شدید من دعواست

    با اینکه هیچ وقت تو زندگیم با کسی دعوا نکردم

    اما اگر قضیه ای پیش بیاد که نیاز باشه که من محکم تذکر بدم یا بهتره بگم خط قرمز خودم رو مشخص کنم باعث خشم شدید درونی من میشه

    مثلا پسر همسایمون میرفت رو پشت بوم کفتر بازی و من اصلا خوشم نمیومد تو حیاط ما رو ببینه مخصوصا که خانواده تو حیاط معذب بودن و این شدیدا منو عصبانی میکرد در حدی که میخواستم برم سیر کتکش بزنم اما این کارو نکردم و اول به خانواده اش گفتم و مشکل حل شد ، اما عصبانیت من خیلی زیاد بود ، عصبانیت همراه با ترس

    کلا اگر موضوعی بخواد به بحث کردن برسه من اصلا شروع نمیکنم و خیلی موضوع ها رو هم تحمل میکنم ،

    و اون خشمی که بعد از اون اتفاق دارم که با خودم میگم کاش این حرفو میزدم ، کاش اون حرفو میزدم ،خیلی زیاده

    وقتی یک اشتباهی میکنم احساس ترس شدیدی دارم ، البته اگر در کار خودم اشتباه کنم که حس خاصی ندارم اما اگر یک درصد احتمال اینو بدم که از طرف یک نفر بازخواست یا عواقبی داره برام احساساتم شدیده

    خودافشایی کردن واقعا کار راحتی نیست، حتی گفتنش برای خودم سخته

    موقع تصمیم گرفتن هم احساس شک و دودلی زیادی دارم

    اگر یک ادمی ببینم یا درموردش بگن که خیلی شجاعت داشت یا خیلی زرنگ یود یا سرزبون داشت احساس شدیدی نمیکنم اما احساس حسادت میکنم

    بعضی موقع ها خیلی حالم بد میشه از شرایطی که دارم حالا بی پولیه ، یا موقعیت اجتماعیه ، میدونی انگار توقعم از خودم خیلی بالاتر از اونیه که هستم و وقتی میدونی پتانسیل داری اما ازش استفاده نکردی ، موقع هایی که به خودم گیر میدم چرا انقدر بی هدفی ، چرا پیگیر کاری نیستی

    واقعا باعث ناراحتیم میشه

    هر چند وقت یکبار میام سایت عباسمنش و میخوام شروع کنم یه استفاده از فایل ها و عملی کردن اونها در زندگیم که ادامه نمی‌دم و این رفتار سینوسی رو خیلی وقته که دارم

    دوباره تشکر میکنم از استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    ناشناس گفته:
    مدت عضویت: 1947 روز

    بنام نامی یکتا

    سلام به همه ی دوستان

    یک الگوی تکرار شونده در من هست و باعث میشه خیلی اذیت بشم اینه که

    من خدا نکنه با کسی بحثم بشه،یا اینکه نظرش مخالف نظر من باشه،بشدت از طرف بدم میاد یک کینه ای از طرف میگیرم حالا اون بماند،

    من خودم قلبم تند تند میزنه،احساس سنگینی قلبم میکنم ،سردرد میگرم ، از خود بی خود میشم که انگار طرف با من پدر کشتگی داره ،حالا فرقی نمیکنه طرف کی هست ،یعنی این یکی از الگوهای تکراری من است ،ینی بعضی وقتا موضوع اونقدر بی ارزش هست که من تا این شدت و حدت خودم را درگیر میکنم ،یکی منو اینطوری ببینه خندش میگیره ،حالا مهم نیست موضوع ماجرا چی هست بعضی وقتا واقعا حق با طرف مقابلم هست اما من که هیچی قبول نمیکنم حرف طرف رو، حتی خیلیم ناراحت و اذیتش کردم ،اما باز خودم خیلی قاطی میکنم ،خیلی بهم میریزیم یا تا چندها ساعت ناراحت هستم ،واقعا هم نمی‌دونم چرا اینطوری واکنش نشون میدم

    دوستان لطفاً راهنماییم کنید که چه باوری تو ذهنم هست من اینطوری بهم میریزم و خیلی ناراحت میشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    نیلوفر گفته:
    مدت عضویت: 1511 روز

    سلام استاد عزیزم

    چقدر این فایل عالی بود مثل بقیه فایلها

    همزمان با جلسه چهار دوره کشف قوانین گوش کردم

    من سالهاست که با همسرم که اعتیاد داره (ولی مرد خوبیه ) مشکل دارم یعنی نه جرات طلاق دارم نه اینکه میتونم رابطه خوبی باهاش داشته باشم طبق نظرات دوستان در عقل کل تمرکز روی نکات مثبت ایشون گذاشتم و دقیقا طبق قانون ایشون سه بار تا بحال اومدن به من گفتن بیا بریم جداشیم طلاق بگیریم دقیقا وقتایی که من حالم خیلی خوبه و توجه به داشته هام دارم این پیشنهاد رو بهم دادن

    ولی من بخاطر این ترمزها :

    ترس از بی خونه شدن

    فکر آینده دخترم

    حرفهای مادرم

    نرفتم برای جدایی و دارم شرایطی رو تحمل میکنم که نه معلومه همسری دارم نه ندارم ایشون جدا در یک طبقه دیگه زندگی میکنه و ما جدا . دارم تمرینهای دوره کشف قوانین رو کار میکنم و روی توحیدم کار میکنم که خداوندی که به من شغل و درآمد و بیمه داد بهم خونه هم بده تا راحتتر بتونم تصمیم بگیرم . من در روز چندین ساعت وقتم رو در سایت میگذرونم خیلی ازت ممنونم استاد و خداروشکر میکنم برای هدایت کردنم به سمت شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 938 روز

      به نام الله یکتا

      نوح سالها کشتی ساخت بعد خدا سیل رو فرستاد

      موسی رفت به سمت دریا و وقتی به ته خط رسید الله گفت عصایت رو به دریا بزن و دریا شکافت

      مادر موسی نوزادش رو درون دریا انداخت و خداوند بعدش اون رو بهش برگردوند

      اما شما اول خونه میخوای تا بعدش بری مثلا جدا بشی!!!!!

      بیشتر بهش فکر کن و نترس و توکل کن و تصمیم درست رو بگیر و مثل ابراهیم عمل کن تا آتش بر تو گلستان شود

      در پناه الله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مجید حرفت گفته:
      مدت عضویت: 1466 روز

      سلام نیلوفر خانم هم دوره‌ایی و دوست خوب هم فرکانسی‌ام وقت شما بخیر،امیدوارم حال شما عالی باشه.

      بعد از خواندن دیدگاه سارا خانم مرادی همت عزیز در فایل اولین قدم در تحول یا اصلی ترین قدم در تحول و در ادامه پاسخ زیبای شما به آن دیدگاه ، چون شما برای آن فایل دیدگاهی نداشتید بناچار اینجا اومدم تا برایتان بنویسم که شما حتما می‌توانید خالق دنیای بهتری برای خودتان باشید،به شرط آنکه بخواهید،استمرار داشته باشید و باورسازی کنید.

      از نوشتن هم کمک بگیرید که معجزه می‌کند!!!!

      سالم شاد خوشبخت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید . خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        نیلوفر گفته:
        مدت عضویت: 1511 روز

        سلام آقا مجید برادر خوبم …

        ممنون از شما واقعا نشانه خداوند بود این صحبت شما

        من اگر تا به الان نتیجه نگرفتم چون تمرکزی کار نکردم و انشالله باورسازی کنم و نوشتن هم هر روز صبح دارم انجام میدهم و بیام از نتایجم برای شما دوستان هم فرکانسی ام بگم .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    mohammadb گفته:
    مدت عضویت: 4072 روز

    سلام خدمت استاد عزیز

    من زمانی که به من بی توجهی میشه و احترام لازم رو دریافت نمیکنم به شدت ناراحت میشم.

    زمانی که تو جمع مسخره بشم به شدت ناراحت میشم،

    زمانی که پول ندارم و نمیتونم به خانواده کمک کنم به شدت خودمو سرزنش میکنم و افسرده میشم،

    بسیار خودمو با دیگران مقایسه میکنم و وقتی میبینم دیگران وضعیتی بهتر از من دارن و پیشرفتشون بیشتر از من بوده به شدت ناراحتم میکنه.

    اینکه طرد بشم و دوستانم بدون اطلاع دادن به من مهمانی یا مسافرت یا گردشی بروند به شدت ناراحتم میکنه.

    از الگوهای تکرار شونده اینکه مسخره شدم، شاید توی جمع دوستان ما عادی باشه و با همه این شوخی ها بشه ولی من از این موضوع بشدت ناراحت میشم و برای من بیشتر تکرار میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    فرهاد و عسل گفته:
    مدت عضویت: 3775 روز

    درود بر شما استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته

    خداقوت استاد گلم ممنون از این فایلهای فوق‌العاده تون که واقعا هر کسی بتونه ازشون درست استفاده کنه( توی پرانتز بگم من خودم بعد از 7 سال بصورت میانگین حداقل روزی 4 ساعت به فایلهاتون گوش میدم تازه متوجه شدم که شیوه عمل به آگاهی های شمارو میتونستم بهتر عمل کنم که نکردم والان میخوام جبران کنم و بیشتر کامنت بذارم و تمام تمرینات رو چند بار انجام بدم ) میتونه به بیش از اون چیزی که حتی تصورش رو الان نمیتونه بکنه هم میتونه برسه

    خدایا شکرگذارم که همچین استاد فوق‌العاده ای رو دارم

    سوال این بخش که چه الگوهای تکرار شونده ای دارید؟

    خیلی خیلی این فایلتون فوق‌العاده بود و من رو به فکر و جستجو در باورهام برد که بعد از مدتها تصمیم گرفتم کامنت بذارم و از این به بعد قصد دارم کامنت خیلی بیشتری بذارم

    1. اولیش و مهمترینش برای من ؛ من یک ازدواج خیلی خیلی موفق وعالی دارم (همسرم رو خیلی خیلی دوسش دارم ونمیدونم چرا به نسبت اینکه انقدر زیاد دوسش دارم اما به خودش کمتر دوست دارم رو میگم ) اتقاق تکرار شونده و اینکه چیزی که دوسش ندارم اینکه ما معمولا ماهی یکبار باهم جروبحث میکنیم و شاید همیشه دلیلش هم من بودم با کارهام و یا ‌حرفهای بدی که میزنم . الان که داشتید توی فایل توضیح می‌دادید که همه میگن دعوا نمک زندگیه دیدم این باور رو دارم و با خودم گفتم چرا آشتی ،تفریح ،مسافرت و… نمک زندگی نباشه؟

    2. همیشه ی حس اینکه باید فدا بشم دارم! مثلا به بیشتر کسانی که خوبی زیادی میکنم به چشمشون نمیاد وتشکر نمیکنن و فکر میکنن وظیفه من بوده و یا همه همینجورین دیگه . یا مثلا وقتی کسی برای من کاری انجام میده نقد و زود پولش رو میدم تشکر وقدر دانی نمیکنه

    3. الگوی تکرار شونده ی خیلی بدی که دارم و الان در دوره فوق‌العاده کشف قوانین زندگی بشدت دارم روش کار میکنم اینکه همیشه بدهکار باشم تا انرژی بگیرم بتونم صب بیدار بشم برم سر کار ویا اینکه همیشه شنیدیم تا بدهکار نباشی ،پولدار نمیشی و چقدر اشتباست واین خیلی خیلی داره اذیتم میکنه

    الگوی بعدی اینکه من توی کار بیل مکانیکی که دارم راننده های من دلم میخواد بیشتر وقت شناس باشن و لازم نباشه من همش پیگیر کار باشم و مرخصیهاشون بیشتر از حد قانونی‌شان نشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: