پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 77 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همگی بعد از دوروز حالا تونستم جواب این سوال رو بدم
الگوهایی که چند وقت یکبار برامون میفته
من حالا که استاد گفتن تازه فکر کردم و فهمیدم که اره من هم چند وقت یکبار همسرم با پدر و مادرم یه بحثی پیش میاد و من هم درگیر میشم
یا اینکه مشتری هایی که دارم اون قیمت و بهای واقعی محصول رو بهشون نمیگنم چون میترسم اگه قیمتو بگم اونا ازمن خرین نکننو این از باور لیاقت و کمبود میاد
یا اینکه چند وقت یکبار ماشینم یه خرجی میتراشه با اینکه هر روز شکر گذار خداوند به خاط ماشینم هستم اما هنوز باورهای محدود کننده دارم و نمیدونم این باورها چی هستن که اینجا هستم تا به کمک استاد کامنهای بچها میفهمم
واما سوال
تقریبا مثالهایی که استاد زدن بیشترش روی من تاثیر داره مثل
انتقاد و یا مسخره شدن که تقریبا خیلی بهتر شدم
حرف زدن توی جمع که خیلی خیلی واکنش نشون میدم توری که افراد میفهمن که دست پاچه و ترس دارم
وقتی ترد بشم یا بی توجهی از کسی ببینم احساساتی میشم که توی این هم بهتر شدم
وقتی کاری میکنم برا کسی و قدردان نیست
یا وقتی کسی نیاز به کمک داره و نمیتونم کمکش کنم
واکنش نشون میدم که توی این هم بهتر شدم
و یا وقتی همسرم توی خونه اب زیاد مصرف میکنه و بهش میگم الکی اما نریز
یا وقتی توی رانندگی یه نفر دیگه بد رانندگی میکنه وباعث مشکل میشه حالم بد میشه
وای چقدر من برای این اتفاقات ناچیز حس و حالم بد میشد و حالا میفهمم که همه اینها از یه باوری به وجود میاد که باید بشناسمش و کار کنم تا دیگه این اتفاقات نباشه و حال منو بد نکنه
استاد بسیار زیاد ازت تشکر میکنم که با این سوالها مارو وادار به تفکر میکنید که این باورهای خراب رو از ذهنمون بکشیم بیرون و اونارو گرد گیری کنیم و بهترشون کنیم
تا حالا به این الگوهای تکرار شونده و اتفاقاتی که حالم رو بد میکنه فکر نکرده بودم که اینها از یه باوری به وجود میاد که همه ادمها این اتفاقات رو تجربه نمیکنن و این از ذهن منه که اینجوری برنامه ریزی شده و بسیار خوشحالم که انجا هستم تا بهتر بشم
در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید
سلام استاد عزیز و گرانقدرم
سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود خودش و وجود شما و دوستان عباس منشی
استاد من از شما یاد گرفتم که احساساتمو شناسایی کنم و روشون کار کنم
اینه که این کارو قبلا انجام دادم و تونستم به لطف خدا و شما یه سری مسائلمو حل و فصل کنم و در اون مورد به آرامش برسم
چون احساسات منفی من مانع آرامش من میشن و وقتی من آرامش ندارم یعنی اینکه حالم خوب نیست و بعد دیگه حال بد و اتفاقات بد
من از شما یاد گرفتم که مدیریت و کنترل ذهن کنم وگرنه موفق نمیشم
اما همچنان مواردی هست که باعث میشن احساسات منفی من قلیان کنند
استاد من به تازگی فهمیدم شدیدا به نظر کارفرمام نسبت به خودم حساسم
وقتی واکنش منفی نشون میده به من احساس ناکافی بودن دست میده ، فکرم درگیر میشه و به شدت احساس یاس و ناامیدی میاد سراغم و پس از اون این احساس ناامیدی انقدر بده که اگه یه نفر دم دستم یه جرقه بزنه من منفجر میشم و خلاصه وای به احوال اون بنده خدا که معمولا یا فرزندمه یا همسرم
اما استاد من روی یه سری احساسات دیگه م کار کردم و نتایج خوبی گرفتم .
استاد من روی قضیه طرد شدن کار کردم و نتایج خیلی خوبی گرفتم
مدتها تو یه جمعی خلاف مدارم حضور داشتم و ترس از طرد شدن مانع ترک کردن اون جمع میشد
اما الان به راحتی و دوستانه با اون جمع خداحافظی کردم
افراد دور هم جمع میشن با اینکه یک طبقه پایین تر از محل زندگی منه اما من احساسم خوبه و فرصت به دست اومده را به نحو احسن ازش استفاده می کنم
من اومدم اینا رو نوشتم که یه رد پایی گذاشته باشم ، تمرین استاد عزیزمو انجام بدم و اگر کسی تجربه ای داره در این رابطه بهم بده
ممنون و سپاسگزارم از خداوند قدرتمند و عاشقم و شما و همچنین دوستان عزیزم که بهترین الگوها برای من هستند.
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز. من مستقیم میرم به سوالی که پرسیده شده و اینکه شدید ترین احساسی که من رو تحت تاثیر قرار میده و برانگیخته میکنه اینه که هر زمان که خواهرانم مامانمو مورد سرزنش زندگیشون قرار میدن که اگه تو فلان کار رو برای ما میکردی یا بین من و فلانی فرق گداشتی یا ما رو حمایت نکردی من خیلی خیلی ناراحت میشم و یا به پشتیبانی از مامانم با اونها در میام یا به مامانم میگم میخواستی فلان حرفو بزنی و…
و یکی دیگه از اون احساسات شدید بد اینه که من خانمی هستم که توی خونم تابلو فرش میبافم و هم روی سر زندگیم و فرزندانم هستم.و زمانیکه همسرم میخواد بره از خونه بیرون با دوستاش که البته اینو بگم همسرم کارش توی خونست من گهگداری توی تنهایی خودم میگم چرا من باید توی خونه باشم و مواظب بچه هام باشم ولی همسرم هر دو سه روز یکبار میره با دوستاش دور هم میگن و بازی میکنن ولی نوبت من که میشه وانمود میکنه که تو از خونه بری بیرون خونه بدون تو صفایی نداره یا اصلا میخوای بری بیرون چیکار کنی و اینجاهاست که خیلی خیلی عصبانی میشم که چرا برای من باید اینطوری باشه؟ چرا من باید توی خونه باشم و یا هر جا میخوام برم باید با بچه ها برم یا از بیرون رفتنم منصرف میشم و میگم اصلا نخواستم جایی برم بمون توی خونه
سلام اساتید عزیزم
سپاسگزارم خداوندم به خاطر وجود خودش ، اساتید عزیز و دوستان مثبت اندیشم
استاد الگویی که این مدت برای من خیلی تکرار میشد این بود که تقریبا ماهی یه بار جوری وضعیت جسمیم به هم میریخت که حتما باید یه سرم میزدم تا آروم میشدم اصلا زندگیم مختل میشد یکی دو روز کامل ، حالت خفیف تر هم داشت که طی ماه بازم برام پیش میومد ،کارم به سرم و بیمارستان نمیرسید ولی روزمو خراب میکرد و کلی از کار و زندگیم عقب میفتادم
همه نوع روشی هم امتحان کردم ، آزمایش دادم ، سونوگرافی دادم ، داورهای مختلف اصلا نمیفهمیدم مشکلم از کدوم قسمت بدنمه
استاد من قبلا از شما یاد گرفتم که این مواردی که مرتب تکرار میشه باید بررسی بشه
من نمیدونم کدام باور من مشکل داشت که این اتفاق میفتاد اما الگوها رو میدیدم که سالم و پرانرژی هستن مثلا همسرم هر روز شاد و سرحال به زندگیش و کاراش رسیدگی می کرد من میگفتم پس من هم میتونم بدون این الگوی تکرار شونده زندگی کنم
چیزی که یاد گرفته بودمو شروع کرده انجام دادن.
هر روز توی تمرین ستاره قطبیم مینوشتم که میخام امروز شاد ، سرحال و سلامت باشم و پر انرژی
مدتی گذشت و هر روز نوشتم و درخواست کردم تا اینکه هدایت شدم سمت یه دکتر.
از خدا خواستم هر چه نیازمه به قلم این دکتر بیاد
خلاصه من از این دکتر یه داروی کاملا گیاهی گرفتم و از همون شب اول که اولین دارو رو خوردم تا الان که دو ماه گذشته اصلا هیچ خبری از اون حالت و وضعیت جسمی ناجور نیست خدایا شکرررررت
مورد دیگه که همین جا کامنت گذاشتم احساسی بود که از سمت کارفرما سمت من میومد
هر چند وقت یکبار میومد و به من احساس منفی کار بلد نبودن ، کافی نبودن و … میداد
تا جایی که این باور منفی در من شکل میگرفت که من دارم الکی حقوق میگیرم و کار بلد نیستم
از همون شبی که اینجا کامنت گذاشتم و از دوستانم خواستم که راهنماییم کنن شروع کردم به باگ های ذهنیم که باعث این اتفاق میشدن 6 تا باور مثبت معادلشو شروع به نوشتن کردم روزی 6 صفحه مینوشتم از هر باور یک صفحه و با خودم تکرار میکردم
اون تایمی که مینوشتم به خودم میگفتم من دارم اینا رو به جهان هستی میگم و اون این باورا رو بهم ثابت میکنه
دو سه روز بعد ایده ای بهم رسید و اون ایده رو اجرایی کردم که خیلی موفقیت آمیز بود
کارفرمایی که میومد و بهم میگفت که تو بعد این همه سال هیچی یاد نگرفتی اومد و منو بابت اون ایده کلی تحسین و تمجید کرد
بله این بود نتیجه ی برداشتن پا از روی ترمز
من 12 قدم کار میکنم کلی آگاهی اینجا به دست آوردم اما پام رو ترمز بود و به محض اینکه پامو از روی ترمز برداشتم به سرعت جواب گرفتم
استاد عاشقتونم امیدوارم بتونم شاگرد خیلی خوبی برای شما و بنده خیلی خوبی برای خدای خودم باشم.
سلام به استاد عزیزم .
در مورد سوالی که پرسیدید .
من مواقعی که برای شخصی خیلی زحمت کشیدم بهترین خودم بودم یا زمانم را براش گزاشتم و بی توجهی میبینم کنترل خودم رو از دست میدم بسیار هم تلاش ها میکنم که آرام باشم و هر بار هم سعی میکنم این جمله شمارو به یاد بیارم که من برای خودم این کارو انجام میدم نه برای دیگران که منتظر تشکر باشم یا توجه اما بوده زمان هایی که عکسالعمل احساسی شدیدی داشتم .
و یکی از الگو های تکرار شونده من .
خواب های بد و کم خوابی بود که هر بار با این که میدونستم دلیلش چیه اما میگفتم نه نمیتونه این باشه اما امروز به طور واضع متوجه شدم که دلیل کابوس های من فیلم هایی هست که میبینم .
امروز عصر فیلمی دیددم که بیشتر تخیلی بود و بعدش چون خسته بودم خوابیدم و من توی خواب دقیقا همان بلا همان مصیبت که در فبلم بود داشت سرم می آمد.
من مدت هاست از اخبار و رسانه ها دوری میکنم اما کمو بیش فیلم میبینم و امروز فهمیدم که این یکی از مهم ترین عامل کابوس های منه .
دومین الگو تکرار شونده در من سر درد هست که باز هم بر میگرده به همین کابوس ها و کم بود خواب و در گیری ذهنی موقع خواب .
.
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز️
استاد جان در ابتدا باید بگم من یعنی یوسفی که چند وقتی هست دارم با شما و آگاهی هایی که بهم دادین رشد کردم با یوسفی که قبل آشنایی با شما بودم زمین تا آسمون فرق میکنم ، یعنی شرایط زندگیم در تمام ابعاد بهتر شده ، درسته که باید همیشه رو خودم کار کنم و نتایج پایدارتری بگیرم اما با این وجود به نظر خودم همین که دارم تلاش میکنم آگاهانه تو مسیر درست و مثبت باشم خودش موفقیت بزرگیه، اینم باید اشاره کنم که من الان خیلی خیلی بهتر از قبل شدم چه رفتار هام چه باورها چه تفکراتم
در مورد سوال اول که پرسیدید چه الگو های تکرار شونده دارید ،باید بگم من قبلا آدمی بودم که زود عصبانی میشدم واکنش نشون میدادم نسبت به آدم ها بدبین بودم و کینه داشتم نسبت به آدم هایی که منم اذیت میکردن ولی الان سعی میکنم با درک قوانین نتایج اتفاقات زندگیمو جوری رقم بزنم که به نفعم باشن، با فکر عمل میکنم و تصمیم میگیرم هیجانی رفتار نمیکنم و دیدم که بعد از اینکه من بهتر شدم آدمهای اطرافم بهتر شدن و یا آدم های بهتر اومدن تو زندگیم، یا هر چند وقت یک بار مریض میشدم که خداروشکر الان خیلی وقته این اتفاق نیفتاده
موردی که میتونم اشاره کنم اینکه هر از چند گاهی از خونه میرم بیرون یه چیزی یادم میره و این داره تکرار میشه و منو اذیت میکنه، از خونه که میام بیرون یادم میاد ولی نمیدونم شاید این ترس دوباره فراموش کردن چیزی باعث میشه هربار این اتفاق بیفته
سوال دوم اینکه در چه مواقعی قوی ترین احساسات رو نشون میدین، بازم باید بگم قبلا سریع منقلب میشدمو پرخاشگری میکردم مثلا وقتی کسی بد رانندگی میکرد و میپیچید جلوم منم باید تلافی میکردم ولی الان خیلی خیلی بهتر شدم و خیلی وقته چنین احساسی ندارم یا مثلا اگه پولی رو از دست میدادم خیلی ناراحت میشدم و غصه میخوردم ولی الان باور فراوانیم بهتر شده و کمتر روی باور کمبود تمرکز میکنم
الان چیزی که یکم بیشتر از بقیه موارد احساساتم رو پررنگ تر میکنه اینکه من تمام تلاشمو میکنم کاری برای کسی بکنم یا در تماس باشم ولی اون فرد یا افراد مثل من پیگیر نیستن و با خودم فکر میکنم آیا من دوستداشتنی نیست؟ وقتی این فکر میاد سراغم به خودم میگم من باید روی عزت نفسم کارکنم و خودمو دوست داشته باشم و کاری نداشته باشم و ناراحت نشم اگه اونا نخواستن با من در ارتباط باشم، من رو خودم کار میکنم و خودمو دوست داشته باشم افراد مناسب میان پیشم
یا مثلا اگر کسی به ناحق بهم بی احترامی کنه یا حرفی که درست نیستو بهم بگه ناراحت میشم البته مثل قبل نیست ولی خوب ناراحتی هستش، البته تو این موارد یاد گرفتم ازم بپرسم که من چه تفکری داشتم که باعث شد با این آدم یا رفتار این آدم روبرو بشم
بازم میگم نسبت به قبل خیلی بهتر شدم ولی باید هر روز یکم بهتر از دیروز باشم اینو یاد گرفتم که این خودم هستم که عامل تمام اتفاقات زندگی خودم هستم نه هیچ عامل بیرونی
ممنونم از شما استاد عزیز خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز
اول برم سر الگوهایی ک تو زندگیم زیاد تکرار میشن
یکی اینکه فرزندم بسیار اذیت میکنه همسرم و و وقتی ک جایی میریم انقد شلوغ میکنه ک پشیمون میشیم از خونه کسی رفتن و واقعا دیگه ی جورایی همسرم و بشدت کلافه کرده ک البته بگم ی چند وقتی هست خودم فهمیدم ک تموم تمرکزمون روی همون رفتارهاییه ک دوس نداریم انجام بده
مورد بعدی ک تقریبا هر سال برا من اتفاق میوفتت بلااستثنا سوراخ شدن آبگرمکن خونس آقا ما هر خونه ای ک مستاجر بودیم امکان نداشت این سوراخ نشه و بااینکه خدارو شکر ی سال بصورت معجزه خونه خودمم ولی بازم آبگرمکنن همون مشکل براش پیش اومد
مورد بعدی هم ک بگم اینکه من از اول زندگیم هر سال وام داشتم و هرسالم هی میگفتم دیگه این وام اخر ولی بازم ی شرایطی پیش میومد ک باز قسط داشتم و دارم و این عجیبه
مورد بعدی ک بگم هرسال ی وسیله ی خاص از موتور من میشکنه اصن امکان ندارع تو ی سال بیاد و رد بشه و اون ب شکلهای عجیب نشکنه
مورد بعدی اینکه بااینکه زود بیدار میشم برا رفتن ب سر کار اخرشم امکان ندارع نیم ساعت دیر تر نرم سر کار بااینکه مهم نیس ساعت چند برم زیاد ولی خودم دوس دارم راس ساعت برم و نمیشه اصن
و در رابطه با احساس ها هم میتونم بگم وقتی در رابطه بای موضوع خاص دارم با طرف مقابلم حرف میزنم مثلا اون بهر دلیلی حرفم و قطع میکنه و یچیز بی ربطی میگه بسیار بهم. میریزم ودیگه دوس ندارم ادامه بدم
یا وقتی پسرم کارهایی ک خلاف میلم هست و انجام میده بشدت عصبانی میشم
یا مثلا تو ی موضوعی دگه من برا طرف ی ساعت وقت میزارم و انرژی مینویسم در هر رابطه ای ولی اون وقتی میخونه نهایت دو خط مینویسه و من بشدت بهم میریزم
وقتی ک عیب و نقص هامو میگن بهم بااینکه خیلی بهتر شدم ولی بازم بهم میریزه منو
و یجورایی دوس دارم همه فکر کنن من ادم خوبه ی داستانم متاسفانه
وقتی عشق ومحبت میورزم ب کسی دوس دارم اونم همون قدی ک من بها دادم اونم همون قد بها بده
سلام به استاد عزیز و نازنینم که هر لحظه تو سایت میام یا توی گالری گوشیم چهره ماهتون رو میبینم میگم عاشقتونم با تمام وجودم و سپاسگزارم برای وجود چنین استادی در زندگیم واقعا میگم تضادهای به ظاهر وحشتناکی اومد توی زندگیم که اگه با یقین میگم اگه این مسیر شما و حرفها و اموزهای رایگان شما نبود در کنار من،هزار بار تا حالا مرده بودم و دس به هر کار مسخره ای و گناهی میزدم واقعا خداروشکر برا وجود پرمهرتون و دلم میخواد پا به پای شما این مسیرو بیام و مث شما بدرخشم در دنیا وآخرت ان شالله خداوند خودش منو یاری کند.
بریم سراغ سوالتون استاد عزیزم که دقیقا با تضاد این روزهای منه
سوال اینکه:چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما،شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته میکند؟
جواب من :الگوی تکرار شونده اولی که چندین ساله همراه منه به شیوه های مختلف در زندگی عاطفی من. تو روابط بین منو همسرم هنوز که هنوزه بعد از 14 سال رابطه همسری برای من تکرار میشود که همسرم توی فضای مجازی دوست میگیره طوری که وابسته میشه عاشق میسه به قول خودش و من به شدت در این سالها از این کارش ناراحت و غصه میخورم و اشک میریزم که چرا محبتشو میبره جای دیگه یا اینکه چرا بهش میگه دوست دارم چن موارد بود که میگفت میخواد باهاش ازدواج کنم اینم بگم همسر من مرد پاکی هست ولی اینها همش از ذهن من هست میدونم ولی طوری این مدت شد که من هم از لج اون وارد روابطی شدم که وحشتناک دچار روحیه بد شدم و به خودم لطمه زدم به نفس خودم و توبه کردم واحساس گناه و خدا خودش به لطف آموزه های شما و چیزهایی که از فایلهای رایگان شما یاد گرفتم باورهای توحیدی شما تونستم خودمو آروم کنم و ببخشم خودمو و لز خدا طلب امرزش بخوام و واقعا خدا ابروی منو خرید و بعد از اون روابطی که داشتم از جنس مخالف دوباره هر شیطان منو میبرد تو رابطه ای که اون کار قبلی برام تکرار بشه فورا گفتم زهرا تو داری چیکار میکنی با شخصیت خودت تو وجودت چیزی هست که این مدت برات داره اتفاقا تکرار میشن منی که همیشه به پاکی و درستی خودم ایمان صدرصد داشتم و خداروشکر با خودمو بستم و میبندم این روزها به فایلهای شما که اون مسیرو نرم از سر لج بازی که همسرم توجهش رفته جای دیگه یا محبتی به من نمیکنه من بیام رو خودم کار کنم خدا منو هدایت میکنه به قول شما گفته ای که از حضرت موسی گفتید من این روزها دارم این رو با خودم تکرار میکنم که واقعا کم اوردم گفتم و میگم خدایا من تسلییییییمم هر خیری که از جانب تو به من برسه سخت سخت محتاج و نیاز مندم
و ادامه الگوی تکرار شونده رفتار همسرم اینکه بعد از جریان من اون گفت وقتی تو این کارو کردی من کلا ازت زده شدم به قول خودش فرار از کار من باعث شده بره دوباره تو رابطه مجازی دوباره که بشدت وابسته و عاشق بشه اونم خنده داره کسی که هم سن مادر منه و مطلقه هست و بچه داره 18 سال از من بزرگتره به قول خودش زُلیخا پیدا کرده
ولی من این روزا کلا رهاش کردم و دارم سهی میکنم فقط رو باورهام کار کنم و احساس ناراحتیمو بزارم کنار دوتا فایل رایگان روابط شما روه گوش میدم و دارم عمل میکنم .
و الگوی تکرار شونده در مورد کارم هست
من چون هنوز علاقه شخصیمو پیدا نکردم
طبق کار کردن دست و پا شکسته رو باورهام وارد کسب کار میشم یه مدت درامدم رو افزایش میدم دوباره سقوط میکنم به خونه اول
باسلام
من همیشه احساس تردگی شدگی دارم ویه خورده که فک کردم میبینم من یه حس درونی دارم وخودم متوجه نیستم، من کافی نیستم این کافی نیستم به ذهنم امد.
من همیشه خودم رابادیگران خصوصاصاحب کارم مقایسه میکنم وهمیشه بعدازمقایسه به خودم میگم، تونبایداین کاررابکنی خیلی خیلی سعی میکنم ولی بازذهنم به کارخودش ادامه میده ومقایسه میکنه.
خیلی به نجس وتمیزی حساسم وهمیشه به خودم میگم تواگه بری خونه خودت یعنی ازدواج کنم ودرخانه مجزابرای خودم باشه (وسواسی خرج نمیدی) واگاهانه میگم، دخترربطی نداره به رفتن به خونه خودت توبایداینجاباخودت به صلح برسی ولی بازدرادامه کارخودم رامیکنم.
بعدازمهاجرتم، بارهاکارپیدامیکنم وبه یک ماه نرسیده کارم راازدست میدم.
سلام استادعزیز ومریم جون
من وقتی همکارم میاد سوتی که تو کارم دادم بهم میگه یامثلا به قول خودش نصیحت میکنه
من خیلی خیلی عصبی میشم کل ذهنم درگیرش میشه
میدونی چون احساس میکنم خوشحال میشه ازاین کار
اصلا هرکلمه ای که میگه با معنی هستش منظور داره
حس خوبی بهش ندارم
همسرم هم وقتی اشتباهم رو بد میگه بهم من مقاومت میکنم ولی میتونم حسمرو کنترل کنم اما برای همکارم نه
میگم این دفه اونم سوتی داد منم میرم نصیحتش میکنم
اخلاقم طوریه که اگهکسی اشتباهم رو بالحن بد بگه من بدتر مقاومت میکنم ومیگم کارم درسته تو اشتباه فکر میکنی مشکلتو هستی
2-اگه حرفی بزنم که نباید میزدم به هردلیلی خیلی ناراحت میشم وحسم بد میشه
3-کارم رو که اشتباه انجام بدم حسم بد میشه
4-توی کارم پیشرفت نکرده باشم حسم بد میشه