پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 91

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی فتحی گفته:
    مدت عضویت: 966 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بنام خداونـدی که بخشنـده و مهربــان است

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته مهربان و همفرکانسی‌های باعشق

    ===========================

    خدایا شکرت برای این آگاهی های ناب که از طریق استاد عزیزم به من میرسونی

    خدایا شکرت برای این سایت زیبا و مطالب عالی.

    خدایا شکرت برای تک تک اعضای این خانواده صمیمی و توحیدی

    این فایل هم مثل همه فایلهایی که تا الان گوش دادم عالی و فوق العاده بود.

    درمورد الگوهای تکرار شونده

    که اگر ما به اون آگاه باشیم و متوجه باشیم که توی یه فرکانسی هستیم که داره این شرایط را برای ما بوجود میاره، اونوقت میتونیم دنبال ایراد هایی که در باورها مون هست بگردیم.

    در واقع 90%ماجرا برمی‌گردد به اینکه ما بپذیریم که یه ایرادی هست و اون ایراد هم قطعا از باورهای خودمون هست

    (( پذیرش مسئولیت زندگی‌))

    الگوهای تکرار شونده من اینه که هرماه خرج های غیرمترقبه را تجربه میکنم،

    و الان که دارم فکر میکنم میبینم این داستان چندین سال هست که با منه و بقول استاد هرجا که میرم مثل دم بهم چسبیده، و همراهم هست .

    فرقی نداره که ورودی مالیم چقدر هست چون کارمند هستم دیگه از بیستم برج به بعد به سختی میفتم، و این که حسابم خالی میشه خب در پی اون احساس بد، و 100%اتفاقهای بد بیشتر هم گریبانگیر من میشه.

    استاد از شما بسیار سپاسگزارم که این مطالب ارزشمند را رایگان و با عشق، با ما به اشتراک میذارید و کمک میکنید که بتونیم مسیر درست زندگی را پیدا کنیم.

    هرکجا که هستید در پناه خداوند مهربان شاد و سلامت باشید وثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    سارا نصراللهی گفته:
    مدت عضویت: 1304 روز

    سلام به استاد عزیزم

    خدایاشکرت که به این فایل هدایت شدم

    تاحالا اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم واقعیت اینکه برای منم داره تکرار میشه یکسری اتفاق ها

    مثلا من یه وقت هایی به شدت احساس تنهایی میکنم بااینکه همسرم و بچم کنارم هستند و خانواده خوبی دارم ولی از جمع دور شدم یا اینکه همسرم باعث شده من از زندگیم لذت نبرم و بلد نیستم تفریح کنم و بهم خوش بگذره

    ارتباطم باهمسرم بهم میریزه و اون رو مقصر تنهایی خودم میدونم گاهی عاشق تنهاییم هستم گاهی به شدت اذیت میشم

    در فرکانس و باور تنهایی هستم و انگار واقعی خودمو اونجور که باید دوست ندارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    زهرا جعفری گفته:
    مدت عضویت: 320 روز

    سلام و عرض عشق به استادم ، همسر زیباشون و دوستان

    در مورد اینکه چه موضوعی باعث بروز احساسات شدید در مورد من میشه ،

    می‌خوام برخلاف بقیه موارد مثبت رو بگم

    چون هم این ساعت از شب( 2 شب) نیاز دارم به یادآوری زیباییها و هم ترجیح میدم تمرکز کنم روی اتفاقات خوبی که شدیداً احساس خوبی بهم میده

    که البته از دل همین مثالها هم میشه متوجه ایرادات خودم بشم حتی.

    من وقتی یکی از افراد مهم زندگیم مثل خانواده ام تعریف خیلی خوبی ازم می‌کنه به شدت خوشحال و راضی میشم و تا مدتها اون تعریف منو ساخته!

    وقتی یه فردی به شدت به من احساس علاقه نشون میده چنان اعتماد به نفسی میگیرم که تا مدتها شارژم!

    البته همانطور که گفتم همین احساسات وابسته به دیگران خودش یه معذله که باید رفع بشه،

    وقتی توی جمعی میرم که احساس میکنم براشون مهمم خیلی خیلی حس خوبی دارم.

    وقتی حساب بانکیم پره احساس میکنم غنی ترینم و خیلی فکرم آزاد میشه و دوست دارم برای دیگران هدیه بخرم.

    من وقتی برنامه هام و درست پیش میبرم خیلی از خودم راضی میشم و حسم عالیه

    می‌دونم که همه اینها از کمبود عزت نفس میاد و بسیار علاقه دارم دوره عزت نفس و تهیه کنم

    و بسیار دوست دارم احساساتم کلا وابسته به کسان نباشد و بتونم درون خودم رو بهتر بشناسم .

    مرسی از همتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    هدایت شده گفته:
    مدت عضویت: 2014 روز

    با سلام

    من هروقت که به این موضوع فکر میکنم که به جای دور در شهر خودم بروم یا به شهر دیگری بروم بسیار احساس غربت و دلتنگی به من دست میدهد و دوست دارم زن و بچه خود را نیز با خودم ببرم که تنها نباشم.مثلا الان داشتم به تعویض لاستیکم فکر میکردم که یک نمایندگی تایر در یک نقطه دور تر در شهر خودم بود به آنجا بروم یک حس غم در قلبم رخ داد که مانع رفتن میشود.قبلا بسیار بدتر از اینها بودم الان کمی باز بهتر شدم.بسیار وابسته به خانواده ای که در آن زندگی میکنم هستم.قبلا از سر کار که میامدم و از یه جایی به بعد تا خانه باید پیاده میامدم بسیار سریع میامدم تا زود به خانه برسم و حتی واینمیستادم ویترین مغازه ای را ببینم و خریدی برای خودم انجام بدهم چون فکر میکردم که دارم در حق زن و بچم ظلم میکنم و زود باید برم خانه و دیروقت است و آنها گناه دارند و استرس میگرفتم و از لحظه حال لذت نمیبردم و قدمهایم بسیار تند بود.الان کمی بهتر هستم.البته زمانی که مجبور باشم کاری را تنهایی انجام دهم و دور از خانه باش دیگر این احساس وجود نداشت. حتی با دوستانم قرار استخر نمیگذاشتم و احساس میکردم اگر بروم به زن و بچم ظلم کردم و بایدپیش آنها باشم. الان خیلی بهتر شدم ولی جای کار کردن داره.همین الان موقعیتهای شغلی که در آن امکان ماموریت باشه را اصلا قبول نمیکنم.قادر به کار کردن در شهرستان نیستم.البته دوسدارم که راحت ترین کار و بالا ترین درآمد را داشته باشم یعنی کار در منطقه خودم باشد با درآمد بالا ولی نمیدانم شایدم لازم باشد که به شهر دیگر مهاجرت کنم یا مثلا در شهری دیگر کار کنم و پول برای خانواده ام بیاورم. ولی هنوزم مقاومت دارم.بزرگترین پاشنه آشیلم در این زندگی ترس از شروع کاری و تغییر محل کار و قرار گرفتن در محیط جدید و کار جدید و آدمهای جدید و وابستگی به خانواده و محل زندگی میباشد. جناب عباس منش عزیز نشانه ای به بنده بدهید که من مطمئن شوم که تک تک دیدگاه های من را مطالعه میکنید.ممنونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مرتضی مختاری گفته:
    مدت عضویت: 2822 روز

    بنام فرمانروای جهانیان

    درود فراوان بر استاد عزیزم عباس منش و خانم شایسته گرامی و تمام دوستان و عزیزان سایت عباس منش

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی من شدیدترین احساسات را برانگیخته میکنه؟؟

    1-دروغ شنیدن اعصابم را خورد میکنه و بهم میریزم

    2- کسی که حرف کج بزنه و یه اتفاق را جور دیگه ای رقم بزنه یا تهمت بهم بزنن حالم بد میشه به شدت عصبانی میشم

    3- وقتی بی پول هستم اعصابم خورد میشه و‌بهم میریزم

    4- وقتی یه کسی بهم بگه اشتباه کردی و توی کاری مقصر باشم خیلی ناراحت و عصبانی میشم

    5- از یکی دیگه پیشم تعریف کنن واقعا بهم میریزم

    6- مقایسه کردن من با بقیه بخصوص از طرف خانم ها خیلی اعصابم راخورد میکنه و بهم میریزم

    7 پارتی بازی از بیین بردن حق بقیه بد رانندگی کردن خیلی اعصاب منو خورد میکنه

    8- پول خرج کردن برای دکتر و دارو خیلی اعصابم را خورد میکنه بخصوص وقتی بقیه مریض هستن

    9- خرید رفتن اعصاب منو خورد میکنه و میگم وای چرا باید پول بدم برابقیه از کجا بیارم و سریعا موجودی حسابم را نگاه میکنم و حرص میخورم

    10- همیشه وقتی حقوق میگیرم بعدش میگم همین چقدر کم و بعد از چندروز همش تموم میشه و تا پایان ماه چه کنم چه کنم دارم همیشه پول ندارم و این داغونم کرده به خودم میگم بقیه از کجا پول میارن

    11- توی روابطم یهوو همه چی بهم میریزه و اعصاب خوردی و‌قهر بازم اشتی و ادامه زندگی‌و این تکرار و تکرار میشه واقعا خیلی داغون کننده هست

    12- همیشه فکر میکنم من درست میگم و بقیه اشتباه میکنند و سعی میکنم که قانعشون کنم و بگم من درست میگم و بخصوص با عزیز دلم اینطوری هستم و دعوا و بحث میکنم

    13- وقتی به یه مشکل یا مسئله بر میخورم از اون مشکل فرار میکنم و سعی میکنم دوری کنم و بقیه را مقصر بدونم

    14- بی توجهی به من و ترجیح دادن بقیه نسبت به من توسط هرکسی باعث میشه اعصابم خورد بشه و بهم بریزم

    15-همیشه موضوعات را اونجور که دوست دارم بشه برا بقیه تعریف میکنم و همه چی را به نفع خودم تموم میکنم یعنی دروغ می گویم تا خودم برنده بشوم

    16- وقتی از کسی تقاضایی دارم و اون به من نه میگوید حسابی اعصابم خورد میشود و ناراحت میشوم

    17- از اشتباه کردن خیلی میترسم وقتی که اشتباه می کنم خیلی ناراحت و عصبانی می شوم

    18- وقتی درخواستی توسط بچه هام و عزیزدلم از من میشود و نمی توانم انجام دهم ناراحت می شوم و احساس گناه می کنم و خودما مقصر می دونم

    خیلی خیلی متشکرم استاد و سپاسگزار دوستانی هستم که اینجا کمک میکنند به بقیه تا زندگی بهتری داشته باشند ممنون میشم که کمکم می کنید در شناسایی باور ها و افکار مخرب

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    Fh گفته:
    مدت عضویت: 215 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم

    چیزی که احساسم را برانگیخته می کند ناراحتی فرزندانم هست ولی سعی میکنم زیاد ادامه دار نشود.

    کاری که دیگران میتونند در حق همدیگر انجام دهند ولی دریغ می‌کنند. اگه ببینم ناراحت میشوم

    اما الگوهای تکرار شونده

    دخترهایم هر غذایی را نمی خورند و غذایی که می خورند باید خیلی خوشمزه باشد

    هر چند وقت غذایی که درست می کنم ایراد

    می گیرند واین موضوع برایم تکرار میشود

    خودم را همیشه اذیت میکنم به خودم سخت میگیرم تا به دیگران خدمتی بکنم چه برای خانواده خودم چه برای خانواده همسرم

    به خاطرهمین دیگران خودشان را کنار میکشند و من بااین که کارمندم کاری که وظیفه‌ی بقیه هم هست من انجام می دهم و ازبس که انجام دادم انگار آن ها هیچ وظیفه ای ندارند

    البته از زمانی که وارد این مسیر شدم شهامت نه گفتن را پیدا کردم. به فکر آرامش خودم هستم

    سپاسگزارم از استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    محمد جواد شهیدی گفته:
    مدت عضویت: 1295 روز

    الگو تکرار شونده جریان کاریم

    دو سال پیش قبل سربازیم ؛ من با یک فرد همکار آشنا شدم ؛ اینم بگم شغل ما کاملا آزاد ((کناف کار میکنم)) چندین وقت بود من سره کار میرفتم ؛

    (( هر انچه الان میخونید مربوط به دوسال گذشتست تا اینکه باز اشاره کنم به حال بیایم بوس به کلتون))

    همه چی روال بود مرتب سره کار میرفتم و پدرم به شدت روی کار رفتن حساسه و گاهی که ما سره کاریم یجورایی شرطی شده بود برامون ؛ وقتایی که سره کار بودیم شبش شام پدر خیلی بیشتر می‌چسبید!!! منظورمو میفهمید؟ یا وقتایی که سره کار نبودیم انگار یه سرباریم تو خونه!!! که البته این شرطی شدن روی منو برادر بزرگ ترم بود و برادر کوچیکم اصلا قید این شرط های خود به خود ایجاد شده نبود؛ نه اینکه پدرم بگه نون نخورید یا اینکه اضافه اید نه اصلا همچین پدری نیست بسیار مهربون و صبوره منتها روی کار خیلی مانور میداد و من اون موقع به خاطره ی سری پاشنه اشیل هام نظر پدرم برام خیلی مهم بود! تایید پدرم برام خیلی زیاد بود! و همین امر باعث شد وقتایی که ما نمیریم سره کار ؛ حالا به هر دلیلی همکارم به یک باره میگفت چند روز نمیریم یا کار نبود بیشتر کارارو اون میگرفت من سنی نداشتم و بیشتر کار آموز نیمه ماهر بودم؛ پدرم هر روز صبح که بیدار میشدم ؛ امروز سره کار نرفتی؟ امروز سره کار نمیری؟ یا وقتایی که میخواست به در بزنه تا دیوار بشنوه این چرا سره کار نرفته! و مثل سربازی این الگو هر روز صبح تکرار تکرار تکرار میشد ! تا اینکه من برای اروم کردن و تایید پدرم میگفتم : بابا جان شغل ما همینه شغل ما ازاده ؛ بیست روز سره کاریم پنج روز نیستیم! بابا جان کناف همینه ده روز کار میزنی اندازه بیست روزت در امد داری! و حالا بعد سربازیم که به مدت پنج ماه اومدم باز سره کار این الگو داره تکرار میشه ؛ 15 روز تا 20 روز مدام سره کارم و یهو ده روز یا یک هفته بیکار میشم! حالا اگه طرفم خیلی سرش شلوغ باشه همیشه سره کار باشه ی جوریی میشه که من ازش جدا شم! و همش از اون جمله هایی شروع شد که من برای تایید پدرم به کار میبردم بابا جوووون منو تایید کننن بابا جووون ببین منوووو ؛ و بیشترین فردی که تو خونه تحقیر شد من بودم و بیشترین کسیم که دنبال تایید اوناست منم ! ؛ همیشه میگفتم شما فرق میزارید شما منو دوسم ندارید ! و غافل از اینکه من زندگیمو وابسته تایید پدرم کردم و همین امر منو به مدت یک ماه برد حوزه علمیه! و با گریه اشک فرار کردم ؛ یک هفته پدرم باهام حرف نمیزد!! حالم بد میشه از این عشق شرطی چقد چندش چقد وخیم! احترامش جای خودش دوسشم دارم ولی وارد حریم خصوصی من بشه با حصار های محکم من و باور هام روبرو میشه دیگه بسه دیگه کافیه که هرچی که کشیدم تا الان به خاطره باور های غلط خودم و نداشتن عزت نفس بوده ؛ چه الگوهای تکرار شونده ای که از همین کمبود عزت نفس ایجاد میشه ؛ چقد خودم رو ازار دادم چقد خودم رو کوچیک کردم و الان بیشتر الگوهام به خاطره همین نداشتن عزت نفس بود استاد عزیزم و خانوم قشنگشون ازتون ممنونم بابت این اگاهی ها اصلا ازتون ممنونم که اون فضای قشنگ خلق کردید من فایل میبینم عشق میکنم پشت سرتون که میبینم خدارو شکر که شمارو دارم من جدیدا حتی حضور افراد خاص و خوب زندگیم رو نعمت میدونم که یکشون استاد عزیزه بوس به کله قشنگش جا داشت که بگم :)

    در پناه الله یکتا شاد سلامت در دنیا اخرت باشید دوستتون دارم بوس به کله همتون 🫂

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    آقای خاص گفته:
    مدت عضویت: 1870 روز

    به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین

    خداروشکر من از زمانی که وارد سایت شدم و از زمانی که به صورت تمرکزی روی دوره ارزشمند دوازده قدم کار کردم کلی اتفاقات خوب و مناسب برام افتاده و در تمام جنبه های زندگی ام کلی تغییرات خوب و مثبت و عالی داشتم مخصوصاً در سال 1402 که زندگی من از لحاظ مالی کن فیکون شد و خیلی رشد چشمگیری داشتم تونستم یه کسب و کار راه بندازم که اون کسب و کار در مدت زمان کوتاهی رشد و گسترش خوبی پیدا کرد و تونستم چندین و چند نفر کارمند داشته باشم و درآمدم از ماهی دو میلیون و هفتصد هزار تومان رسید به ماهی پنجاه تا هفتاد میلیون و حتی یکی دوماه هم به درآمد صد میلیون تومانی رسیدم اما اتفاقی که افتاد این بود که این درآمد همون‌طور که آرام آرام رشد کرد همون‌طور هم آرام آرام سقوط کرد و کار به جایی رسید که درآمدم کلا صفر شد و کسب و کارم نابود شد و کل آرزوهای منم با کسب و کار شخصی ام از بین رفت…

    کمتر از یکسال از این ماجرا میگذره و هربار که میام و با خودم میگم بیا و یه بار دیگه از نو شروع کن اما هربار ناامید میشم و میگم چه فایده من میام خیلی هم خوب شروع میکنم خیلی هم خوب کار میکنم اما بعد از چند وقت همه چی خراب میشه و همین موضوع من رو به یک آدم ترسو تبدیل کرده که هیچ کاری نمیکنه و این کاری نکردن برای من سم هست من عاشق کار کردن هستم من عاشق اینم که روزی هزار بار موبایلم زنگ بخوره و من جواب بدم و کسب و کارم رو مدیریت کنم من عاشق تحرکم من عاشق اینم که سرم شلوغ باشه طوری که حتی وقت سر خاروندن هم نداشته باشم من عاشق اینم که بخاطر کارم سفر کنم صبحانه رو تهران بخورم نهار رو توی دبی و شام رو توی تبریز و…یعنی منظورم اینه دوست دارم بیزنس شخصی خودم رو داشته باشم و حاظرم بخاطرش هرکاری بکنم اما یک چیزی که خیلی خیلی خیلی زیاد توی زندگیم مثل یویو تکرار میشه این بالا و پایین شدن اوضاع مالی ام هست که خیلی داره عذابم میده .

    یه چند وقتیه که چندتا مشتری خوب داشتم و داشتم کار و زندگیم رو میکردم و امیدوار به آینده که کم کم دوباره اوج بگیرم اما دو هفته پیش یکیشون باهام قطع همکاری کرد و این هفته هم نفر دوم همکاری اش رو قطع کرد و من بازهم گرفتار این الگوی لعنتی تکرار شونده شدم و کلا خودم رو باختم حتی صبح ها هم دیگه هیچ انگیزه ای برای بیدار شدن از خواب ندارم و فقط دارم مثل طوطی فایل ها رو میبینم و تکرار میکنم و حتی ستاره قطبی رو هم فقط از روی رفع تکلیف انجام میدم و بسیار از لحاظ روحی بهم ریختم .

    امروز از ته دلم از خدا خواستم هدایتم کنه و بهم بگه ایراد کارم کجاست و هدایت شدم به فایل هایی که درباره نکات مثبت و سپاسگزاری و این چیزها… مقداری آروم تر شدم و بازهم به خدا گفتم می‌خوام ایرادم رو عمیق تر بهم بگی وقتی عصر برای دوش گرفتن رفتم حموم زیر دوش آب یاد این سلسله فایل های الگوی تکرار شونده افتادم و گفتم خودشه من باید این الگوی مخرب رو شناسایی کنم و این شد که اومدم از قسمت اول شروع به دیدن و کامنت نوشتن و کامنت خوندن کردم نمی‌دونم در ادامه و تا قسمت آخر این فایل ها به جوابم میرسم یا نه اما این هدایت خدا بود و می‌خوام این هدایت خدا رو جدی بگیرم و بهش عمل کنم.

    اما جواب سوال این قسمت:

    اتفاقاتی که احساسات من را برانگیخته میکند:

    وقتی همسرم دختر شش ساله ام رو دعوا می‌کنه به شدت ناراحت و عصبانی می‌شوم و این موضوع در رابطه با سایر کودکان هم هست یعنی وقتی میبینم کسی با یه بچه رفتار زننده ای داره به شدت عصبانی و ناراحت میشم.

    وقتی یک کاری را به صورت عالی برای کسی انجام میدم و اون شخص اونطور که مد نظرم هست از من تشکر نمیکنه به شدت ناراحت میشوم.

    از اینکه همسایه ها قوانین آپارتمان نشینی رو رعایت نمیکنند به شدت خشمگین میشوم

    زمانی که برای تمدید یا اجاره خانه ام به بنگاه میروم به شدت ناراحت و غمگین میشوم چون از صاحب خانه ها و املاکی ها به شدت متنفرم(با احترام به همه ی صاحب خونه ها و املاکی ها)

    از شنیدن خبر موفقیت دیگران احساس ناراحتی و حسادت میکنم مخصوصاً زمانی که بشنوم کسی خونه یا ماشین یا ویلا خریده یا تونسته معاملات موفقی داشته باشه و سود کلانی بکنه

    از اینکه مشتری پول کاری که براش کردم رو با تأخیر پرداخت می‌کنه به شدت عصبانی و ناراحت میشوم

    به افرادی که پدر و مادرشون خیلی هواشون رو دارند و بهشون کمک میکنند و قربون صدقه شون میرن به شدت حسادت میکنم و از دیدنشون ناراحت و عصبانی می‌شوم

    گاهی شده من یه کاری رو خیلی عالی انجام میدم اما همکارم همون کار رو خیلی بد انجام میده و به جای اینکه من تحسین بشم اون تحسین و تشویق میشه و این جایی که من رو به شدت ناراحت می‌کنه.

    اگه کسی از من انتقاد کنه حتما ناراحت و عصبی و متعجب میشم

    اگه کسی حرفم رو گوش نده ناراحت میشم

    همیشه دوست دارم با افراد ضعیف تر از خودم کار و زندگی کنم یادمه پارسال که کارمند داشتم همش به دنبال کارمندان ضعیفی می‌گشتم که وابسته به من باشند یعنی کسی باشن که محتاج این باشن که من بهشون بگم چی کار کنند چی کار نکنند و اتفاقا همین آدم ها هم وارد زندگیم شدند و اتفاقا همین ها هم کسب و کارم رو نابود کردند و خیلی من رو به زحمت انداختن حالا که خوب فکر میکنم میبینم علت این کار و این خواسته من این بود که من نمی‌خواستم که مشتری ام بگه فلانی خیلی خوبه و کارش از خودت هم بهتره همیشه دوست داشتم هم مشتری هم کارمندم بهم بگن تو از همه خفن تری ما بلد نیستیم خودت بیا کار رو انجام بده یعنی تعریف کردن از دیگران جلوی من حال من رو بد می‌کنه.

    پول خرج کردن برای حوادث غیر مترقبه مثل دوا و دکتر،خرابی وسیله نقلیه یا وسایل خونه و …به شدت من رو ناراحت و عصبی می‌کنه.

    پارتی بازی،جلو زدن از صف،تغییر نتایج و دست بردن در نتیجه یک مسابقه یا قرعه کشی و…من را به شدت ناراحت و عصبی میکند.

    دروغ گفتن به شدت من را ناراحت میکند

    در مواقعی من از انجام یک کاری بدم میاد و طرف مقابل با اینکه می‌دونه من از اون کار بدم میاد و بهش هم گفتم اما باز هم اون کار رو تکرار می‌کنه این هم من را به شدت ناراحت و عصبانی می‌کند.

    شوخی های فیزیکی خیلی من رو ناراحت می‌کنه چه کسی با من شوخی فیزیکی بکنه چه ببینم دونفر باهم شوخی‌های فیزیکی میکنند.

    اگر من به کسی سلام کنم و اون جواب نده این هم من رو خیلی ناراحت می‌کنه

    اگر کسی بهم تهمت نادرست بزنه هم من رو خیلی ناراحت میکنه

    خیلی فکر کردم و فعلا این موارد به ذهنم رسید و امیدوارم که بتونم الگوی تکرار شونده سقوط مالی ام رو پیدا کنم.

    ممنونم از استاد عزیزم بابت این فایل زیبا

    ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  9. -
    محمد جواد شهیدی گفته:
    مدت عضویت: 1295 روز

    باور های تکرار شونده من :

    چند وقتی یبار فرکانسم تغییر میکنه و از مدار خارج میشم اتفاقات بدی برام میوفته و هی میگم این سیلی خدا بود تا من اگاه بشم.

    یا در روابطم هر چند وقتی یک بار یه دعوای خیلی بزرگی میشه تا به جدایی میره ولی اشتی میکنیم.

    در محل کارم همیشه باهام بد رفتاری میشه البته بعد دوره غزت نفس با ادمای جدید شرایط جدید مزد بیشتری روبرو شدم اما یک رفتاری در همه همکار هام یکیه اینکه همشون یجورایی منو دست میندازن .

    درمورد احساساتم نسبت به این موضوعات ؛ من وقتی فرکانسم عوض میشه خیلی حالم بد میشه هی میگم ای وای از مدار خارج شدی یا میگم ایرادی نداره سیلی خدا و انگار یجورایی ذوق میکنم از اینکه از اون تضاد عبور کردم احساساتم در این مواقع خیلی خیلی زیاد بر انگیخته میشه جوری تا تاریک ترین ها میرم اما به روشن ترین ها میرسم .

    یا وقتایی که با عزیزه دلم بحثم میشه رابطمون تا جدایی میره و این خیلی احساسات منو بهم میریزه و خیلی منو اذیت میکنه و بعد اشتی میکنیم میگم دیدی از اینم گذشتیم و بازم در اینجا احساساتم خیلی خوبه که از اینم گذشتیم

    یا وقتایی که در محل کارم هستم به بهترین شکل کارمو انجام میدم اما بازم مورد تمسخر قرار میگیرم و این منو خیلی اذیت میکنه و همشون یه وجه مشترک که دارن اینه که البته بعد دوره عزت نفس استاد خیلی خیلی بهتر شدم تو محل کارم ولی بازم گاهی اتفاق میوفته ی اشتباه میکنم مورد تمسخر قرار میگیرم یا یکی دیگه که خیلی احساسمو بهم میریزه خیلی ناراحتم میکنه اینکه همکارام دست به جیب وایمیسن من وسیله هارو جابه جا میکنم حتی به خودم میگم برا خودت ارزش قاعل باش چمیدونم نکن این کارو بهشون بگو کمک کنن وظیفت نیست اونا میخوان تو سریع انجام میدی و این خیلی خیلی حالمو بد میکنه که اونا دست به جیبن و اینو حتی جدام شدم ازشون در نفر بعدی هم مشاهده شده یا درمورد شریک های عاطفیم همشون یه وجه مشترک دارن اینکه به دنبال یک راهنما یا یکی که براشون حرف بزنه کاری کنه بتونن خودشون پیدا کنن یجورایی دنبال اون شخصیت قهرمان میگشتن و من همیشه روابطم به این شکل بوده چه در دوستان چه در روابط عاشقانه و این خیلی احساس منو بهم میریزه که همشون دنبال درک شدن از طرف منن .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
    مدت عضویت: 653 روز

    من ب ی نتیجه گیری رسیدم درمورد این فایلها میخاستم بیام کامنت بذارم

    و پارسال دوبار این فایلهارو کار کردم نتیجه خیلی خوب بود

    کلا هرچی کامنت میخونم میبینم جواب تمامی یا شاید 90 درصد بچه ها وحتی خود من درمورد این سوالات

    کمبود عزت نفس هست فقط همه ی ما همین مشکلو داریم خدای من.

    هرچقدر میگذره میفهمم چقد مهمه عزت نفس وچقدر تصمیم عالی پارسال گرفتم دوره عزت نفس رو خریدم خدای من چقد دردها کشیدیم ازین کمبود عزت نفس

    بزرگترین پاشنه آشیل همگی ما ومن. ومن ومن

    1-کمبود عزت نفس

    2_باور کمبود فراوانی کمبود نعمت ثروت

    چقدر مهمن تا زنده هستم باید هرروز روی این 2تا کار کنم

    دنبال یک وسیله واسه کسب وکارم بودم خدای من تو سایت هربار نگاه میکنم. داره بیشتر میشه هربار نگاه میکنم میبینم دوسه نفر ازین وسیله گذاشتن برای فروش ب خودم گفتم نگاه چقدر نزدیک شدی ب خریدنش دختر فراوان شده فراوان

    خدایا شکرت

    استاد خیلی ممنونم از اینکه هستید فقط

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: