توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
سوال:
چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟
برای پاسخ دقیق تر به سوال، به این جوانب فکر کن که: آیا می توانی یک سری الگوهای مشابه یا ویژگی های مشترک را در رفتار یا شخصیت آدمهایی پیدا کنی که با آنها در ارتباط هستی؟
خواه روابط عاشقانه؛ روابط خانوادگی؛ روابط دوستی؛ روابط اجتماعی یا روابط کاری و… . بعنوان مثال:
- آیا می توانی بگویی آدمهایی که من با آنها وارد رابطه می شوم اکثرا خیلی مغرور هستند؛
- یا اکثرا خیلی ضعیف هستند،
- یا اکثرا نیاز به حمایت دارند؛ خواه حمایت مالی یا حمایت برای حل مسائل شان
- یا اکثرا پول لازم هستند؛
- یا اکثرا محافظه کار یا خسیس هستند؛
- یا خصوصیات مثبتی مثل: اکثرا صادق هستند؛ مهربان هستند؛ سخاوتمند هستند؛ اصول مشخصی دارند؛ اوضاع مالی خوبی دارند و…
برای درک بهتر سوال، یک مثال می زنیم:
بعنوان مثال، ممکن است جواب شما این باشد که :
من اغلب با افرادی که در ارتباط هستم، متوجه می شوم آنها خیلی به من اهمیت نمی دهند؛
خیلی به من و خواسته های من توجهی ندارند؛
نظرات من برای آنها اهمیت چندانی ندارد و این الگو معمولا برای من تکرار می شود. خواه در روابط ام با پدر و مادرم یا همسرم یا فرزندم یا رئیس و همکارانم و…
یا در زندگی مشترک ما، همیشه خواسته های همسرم مد نظر است و نظرات من آنچنان اهمیت ندارد. همانگونه که در زندگی با پدر و مادرم، همیشه خواسته های خواهر و برادرهایم مهم تر از خواسته ها و نظرات من بود؛
بعنوان مثال: معمولا مادرم همیشه غذای مورد علاقه سایر خواهر و برادرهایم را درست می کرد و…
این الگو و این اشتراک را در بین همکارانم هم می توانم ببینم که در یک کلام به من توجه نمی کنند یا من در روابط ام احترام کافی دریافت نمی کنم و این من را آزار می دهد.
نکته:
هدف از سوال این است که با تامل در این سوال، یک سری شباهت های غیر قابل انکار را در ویژگی های شخصیتی یا رفتاری افرادی بشناسی که با آنها در ارتباط هستی تا از این طریق بتوانی باورهای بنیادین خود را درباره روابط بشناسی و اگر از جنس آن روابط راضی نیستی، تغییر روابط خود را از تغییر باورهای بنیادین خود درباره روابط شروع کنی
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.
در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:
- اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
- ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛
نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام تمرینات این دوره، این است که:
فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.
در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2205MB24 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 211MB24 دقیقه
به نام جریان جاری حاضر در همه جا و همه چیز
وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ
مشرق و مغرب از آن خداست، به هر طرف رو کنید خدا آنجاست، که خدا به همه جا محیط و به هر چیز داناست
سلام به عشق هام! استاد عزیزم، مریم نازنین و دوستانی که تا حالا ندیدمشون ولی از دوستان واقعیم بارها و بارها بهشون نزدیک ترم!
دوباره توی پارک زیر آفتاب نشستم (اینجانب یک آفتاب پرست هستم رسماً) و دارم از صدای فواره ی آب و چهچهه پرنده ها و بوی چمن و گل ها و نسیم ملایم لذت میبرم…یه کمی اون طرف تر چند نفر آسیایی یه آهنگ ملایم چینی-کره ای-یا نمیدونم هرچی گذاشتن و دارن از اون حرکات آهسته ی مدیتیشنی که من قبلاً تو فیلما دیده بودم انجام میدن…موسیقیشون خیلی آرامش بخشه و یه جورایی آدمو از بعد زمان و مکان خارج میکنه…
تا جایی که فکر کردم زیاد به الگوی تکرار شونده ی خاصی توی روابطم نرسیدم، به غیر از موردی که اونم نمیتونم بگم به صورت الگو، ولی بوده…که آدمایی تو روابطم وارد میشن که اعتماد به نفس نسبتاً پایینی دارن…
من به لطف خدا الان دارم روی دوره ی روابط کار میکنم و متوجه خیلی باگ های خودم در حوزه ی روابط شدم.
اول اینکه من کامل با خودم و شرایطم در صلح نبودم. خیلی بالا و پایین داشته این در صلح بودن با خودم…یه وقتایی خوب بوده ولی خیلی وقت ها هم نه…خیلی وقت ها فکر میکردم “اگر وارد یه رابطه ی فوق العاده بشم اون موقع همه چیز خوب میشه و بعد میتونم بیشتر پیشرفت کنم”
غافل از اینکه این برعکسه…یعنی اگر من زندگیم همین چیزی که هست خوب و قشنگ و جذاب باشه برای خودم، اون موقع در مداری قرار میگیرم که رابطه ی فوق العاده هم وارد زندگیم میشه.
دوم اینکه من اوایل رابطه همش دنبال ایراد پیدا کردن بودم و انگار آنتن هام میره بالا که یه باگ تو رابطه پیدا کنم! یعنی برام باورپذیر نبود که طرف همه چیزش خوب باشه و رابطه خیلی خوب پیش بره!
و مورد بعدی هم اینکه وقتی وارد یه رابطه میشدم، اصلاً انگار کل زندگیم تعطیل میشد و خیلی تاثیر میگرفتم از طرف مقابل و حال خوبم وابسته میشد به رفتاری که اون با من میکنه! (ایموجی زدن روی پیشونی با دست)
الان خیلی شیک و قشنگ دارم اینا رو میگم و یه جوری میگم که انگار الان دیگه اصلاً اینجوری نیستم! :))))))
ولی میدونم که همونطور که استاد هم گفتن، باور ها و عادات ما یک شبه تغییر نمیکنه…الان فرقی که کرده اینه که من به این مسائل آگاه شدم و حالا مرحله ی بعد، تلاش برای مقابله کردن با این افکار و باور ها و بمباران کردن ذهنم با باورهای صحیح هست.
دوره ی روابط واقعاً فوق العاده ست و من حتی میتونم اسمش رو بذارم دوره ی در صلح بودن با خود که نه تنها روابط ما رو درست میکنه، بلکه میتونه کلید تمام مسائل و خواسته های ما باشه!
و این فایل های به اصطلاح رایگان هم که اصلاً غوغا میکنن برای اینکه ما به درک و شناخت بهتری از خودمون برسیم!
استاد جان خیلی دلم برای فایل هایی شبیه زندگی در بهشت تنگ شده! الان خودم دارم فایل های سفر به دور آمریکا رو نگاه میکنم، معمولاً صبح ها موقع صبحانه…دیروز داشتم قسمت 86 رو میدیدم که از سفر برگشته بودین پردایس…باورتون نمیشه با دیدن دریاچه و درخت ها و تصویر آینه ایشون توی آب چقــــــــدر ذوق کردم، انگار خودم برگشتم خونه م! و انقـــــدر از دستتون خندیدم استاد جان، خیلی ماشالا با نمک بودین تو اون فایل :))))
دوباره دیشب به یه شکل دیگه خدا مدهوشم کرد…داستان اینه که من دیروز شیفت کاریم رو با همکارم عوض کرده بودم، و قرار شد من به جای اون شیفت 4 تا 10 شب رو برم. اما حواسم نبود که روز بعدش شیفت من از 7 صبح شروع میشه. اینجا قانون کار اینه که بین 2 تا شیفت حداقل 11 ساعت باید فاصله باشه تا به سلامت افراد آسیب وارد نشه. برای همین به لحاظ قانونی نمیشد که من تا 10 وایسم و فردا هم 7 شروع کنم. مونده بودم چیکار کنم،
توی تایم break داشتم فکر میکردم که یهو یه همکارم اومد گفت راستی تو فردا شیفتی نداری که بخوای بدیش به من؟؟؟؟ منو میگی یه نگاه به بالاسرم کردم گفتم خدایا، چیکار داری میکنی؟! گفتم چراااااا اتفاقاً شیفت فردام رو نمیخوام! و به همین راحتی این مسئله حل شد!
این اتفاقات دیگه برای من مسائل پیش پا افتاده نیستن! من اینننننقدر با حل شدن همین مسائل ریز و درشت دارم این روزها احساس خوب، احساس سوار شدن روی شونه های خداوند، احساس تقسیم کردن کارهام با خدا…یه احساسی که نمیشه وصفش کرد، تجربه میکنم که بی سابقه ست!
در نهایت از خدا طلب میکنم که بعد از اینکه ما رو هدایت کرد و طعم شیرین هدایت رو به ما چشاند، دوباره ما رو به احوالات قبلی برنگردونه (در واقع خودمون به احوالات قبلی برنگردیم)
رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ
عاشقتونم استاااااااد (قلب قلب قلب)
سلام به زهرای عزیز!
این کامنتت رو خوندم اصلاً انگار خودم نوشتم! چقدرررر جالبه وقتی آدم یکی انقدر شبیه خودش رو میبینه و به نظرم خدا با قرار دادن ما سر راه هم و این شباهت ها و این مسائل مشترک داره ما رو کمک میکنه تا با هم رشد کنیم!
من فکر میکنم اینکه ما دوست داشته باشیم زیبا دیده بشیم و از تعریف دیگران لذت ببریم خیلی طبیعی و درسته!
من از اینکه زیبا دیده بشم لذت میبرم، برای همین همیشه یک ته آرایش میکنم، اما نه اون آرایشی که منظور همه هست! آرایشی که ظرف کمتر از 1 دقیقه انجام میشه، که فقط چهره م رو از خواب آلودگی دربیاره! این به نظر من بد نیست! و من حتی خیلی وقت ها وقتی تا شب تنها تو خونه هم بودم باز اول صبح این کارو کردم…مثل دوش گرفتن و مسواک زدن…اما مسئله اینجاس که به اون تعریف ها و توجه ها وابسته نشیم و حال خوبمون در گرو اون ها نباشه…و مثلاً من اگر یک روز مجبور بشم بدون اون ته آرایش بیرون برم panic نمیکنم و باز هم اوکی هستم…
حالا بذار بگم چرا احساس میکنم انقدر شبیه هم هستیم!
من هم با اینکه هنوز نتونستم رابطه ی عاطفی پایدار که دلم میخواد رو پیدا کنم، روابطم با همکارام و مدیرهام عالیه و از هرجا که میخوام برم کلی غصه میخورن که من دارم میرم!
من هم افرادی رو جذب کردم که احساس میکنم زیاد قوی نبودن یا اعتماد به نفسشون خیلی بالا نیست…یا رفتارهای به نظر من بچگانه دارن، یا همون که خودت گفتی خیلی توجه میخوان یا مثلاً زود بهشون برمیخوره!
البته من خودم هم توجه طلب هستم توی رابطه، این طبیعیه، همه ی ما آدما به نظرم از مورد توجه بودن لذت میبریم، از ابراز احساسات طرف مقابل در مورد خودمون لذت میبریم، اگر لذت نبریم به نظر من یه ایرادی داریم…ولی مسئله اینجاست که دوباره حالِ خوب ما در گرو اون توجه یا اون ابراز احساسات نباشه!
قوی بودن و اینکه کارات رو خودت انجام بدی بد نیست، اما اینکه نخوای یا بهتره بگم نتونی از کسی کمک بخوای،
و کمال گرا بودن در مورد خودت،
یه دامیه که نباید توش بیوفتی…دقیقاً منم همین ویژگی ها رو دارم تا حدی…اگه دقت کنی مریم شایسته ی عزیز هم خیلی قوی و متکی به خودشه، اما یادمه تو یه فایلی داشت میگفت که این کمالگرا بودن در مورد خودش رو پیدا کرده و داره روش کار میکنه که کمتر روی خودش و بیشتر روی خدا حساب کنه، و قبول کنه که گاهی وقت ها اونم ممکنه اشتباه کنه…
حالا اینکه ما چرا آدمایی رو جذب میکنیم که زیاد نیاز به توجه دارند به نظر من همینه که ما خودمون هم در ناخودآگاهمون هنوز اون نیاز به توجه و محبت رو (نه حالت درست و خوبش، حالتی که هنوز حال خوبمون یک مقدار در گرو اون هست) داریم.
من هم زیاد افرادی رو جذب میکنم که اندام مناسبی ندارن، یعنی چاق هستن (ایموجی خنده همراه با دست روی پیشونی)
من واقعاً یکی از مواردی که جذبم میکنه اندام مناسب فرده، یعنی اینجوری بهت بگم که یه جورایی وقتی طرف شکم داشته باشه برام turn off هست! و مطمئنم برای همین هم این افراد رو جذب میکنم :))))
چون برام مهم بوده و خیلی بهش توجه کردم!!
من هم قدم بلنده 168 و برای همین قد بلند برام مهمه، اما در این مورد خدا رو شکر ظاهراً بیشتر به همون قد بلند توجه کردم و تحسینش کردم چون آدمای قد بلند زیاد بودن تو روابطم :)
خلاصه روابط من هم به همین دلایل خیلی وقت ها حتی به بیشتر از یکی دو هفته هم نمیکشه!
نمیدونم دوره ی عشق و مودت در روابط رو داری یا نه، ولی من الان دارم روش کار میکنم و به نظرم عالیه…
در پناه خدا بهترین ها رو برات آرزو میکنم و چه دعای خوبی کردی آخر کامنتت!
از خدا میخوام که ما رو آسون کنه برای آسونی ها :)
سلام به اسدالله عزیز
از دیدن اسم شما در کامنت های برتر دوباره خیلی ذوق کردم چون کامنت های بی نظیری می نویسید!
چقدر شما عالی روی خودتون کار کردید و در مدت زمان مناسبی بعد از کسب این آگاهی ها تونستین چنین نتایجتون رو 180 درجه تغییر بدین!
خیلی جالبه من الان کلمه ی “شانس” رو وقتی از زبان مردم می شنوم اصلاً خنده م میگیره :))))
بعد باورم نمیشه که یه زمانی خودم هم به اون اعتقاد داشتم…به قول شما تغییرات شخصیتی و اتفاقات زندگی ما بگونه ای نامحسوس و زیر پوستی اتفاق میفته که به سختی بیاد میاوریم قبلآ چطور بودیم و الان چجوریم!
من یادمه قبلنا، نه در مقابل دیگران، ولی در مورد خدا میخواستم ترحم خدا رو به خودم جلب کنم! مثلاً توی نیایش هام وقتایی که یه چالش داشتم، اینجوری نبود که با حال خوب با خدا صحبت کنم! هی از بدبختیام میگفتم، بعد میگفتم من که انقدر خوبم، نمیدونم فلان کارو کردم، فلان جور هستم، سزاوار من نیست فلان مسئله، خدایا خواهش میکنم تو این مسئله ی منو حل کن…با اشک و آه…بعد دلم خوش بود که به خدا نزدیک شدم (تکان دادن سر با تأسف)…چون اینجوری شنیده بودم…که اگه گریه کنی یعنی دیگه دلت خیلی صاف شده…
اما خدا رو شکر که قانونش اینه اگر تو طالب هدایت باشی، هدایتت میکنه…أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ…و خدا رو شکر میکنم که ما حداقل اونقدر لیاقت داشتیم که به این استاد الهی و این سایت الهی و این دوستان الهی هدایت شدیم!
در پناه خدا بهترین ها رو براتون آرزو میکنم :)
سعیده ی عزیزم!
اول بگم چه عکس پروفایل زیبایی (چشمان قلبی) خیلی خوشم میاد که تند تند عکس پروفایلت رو عوض میکنی…همیشه پویا، همیشه تازه، خیلی کار خوبیه (لایک)
الان تو ماشین هستم با دو تا خواهرم داریم میریم ساحل جات خالی…یه لحظه تصور کردم چه لذتی داشت اگر ما بچه های سایت مثلاً یه روزی باهم میرفتیم پیکنیک یا ساحل یا هرچی…چه لذتی میبردیم باهم، چقدر حرفای مشترک داشتیم…ایشالا یه روز یه جایی دور استاد جمع میشیم و این اتفاق میوفته…حتی با توصیفش هم قلبم تند تند میزنه و بال درمیارم :)))))
توی ماشین داشتم کامنت ها رو میخوندم که یه لحظه دیدم نقطه ی آبی دارم (ذوق شدید) و باز کردم دیدم نوشته سعیده جان شهریایی درجه 1 (همینجوری نوشته بوداااا…ننوشته بود سعیده شهریاری :)))) (چشمک)) باورت نمیشه چقدر خوشحال شدم که برام جواب نوشتی!!
دوره ی روابط واقعاً فوق العاده ست و خوشحالم که اونجا هم باهم همکلاسی شدیم :))
واقعاً درست گفتی، آگاهی هاش مثل آب گواراست وسط تابستون! شیرین و لذتبخش! من یه حس رهایی و آزادی بهم دست میده با گوش دادن بهش…مخصوصاً یه جمله ش تو ذهنم حک شده: شما کافیه ذهن و روحتون (قلبتون) رو به هم نزدیک کنین و این فاصله رو کم کنین…در لحظه به لحظه ی زندگی…اون وقت هرررر آنچه بخواهید به شما داده می شود
خدایا شکرت!
منتظر نتایج عالیِ هر دومون و بقیه ی هم کلاسی ها هستم :)
خیلی دوسِت دارم سعیده جانم، و بهترین ها رو برات آرزو میکنم که لایقش هستی عزیزم!
بوس و بغل از تورنتو به شمال ایران :-*
سلام مامان گلم :)
این داستانی که گفتین در مورد ریختن محتویات قوری و لبخند زدن شما و اینکه گفتین خیره انشالا دقیقاً منو یاد صحنه ای انداخت که امروز صبح برام پیش اومد. دوش گرفته بودم و بعد لباس هامو پوشیدم و مرتب و تر تمیز داشتم توی آینه خودمو تحسین میکردم، بعد اومدم لوسیون بزنم به دستم و صورتم ولی تا یه فشار وارد کردم به پمپ ظرف که لوسیون ازش بیاد بیرون یکهو مثل فواره لوسیون زد بیرون و ریخت رو لباسم و اصلاً یه وضعی…بعد یه نگاه دوباره تو آینه به خودم کردم و لبخند زدم با آرامش و یاد این افتادم که اگر قبلاً بود چقدر حرص میخوردم…
خدایا شکرت که ما رو هدایت کردی!
الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا هَدانا
سلام سعیده جانم!
دیروز که کامنت های مامانم رو میخوندم دیدم یکیش در جواب به کامنت شماست، کامنت مامانم رو خوندم و اتفاقاً موضوعی که به نظرم اومد رو در جوابش نوشتم، ولی فرصت نشد کامنت خودت رو بخونم…امروز کامنتت رو خوندم و دیدم که هر دومون عبارت “الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا هَدانا” رو توی کامنتمون نوشتیم!! خیییلی برام جالب و شیرین بود…چقدر من عاشق این کلمه ی “هدایت” هستم و این روزا دارم باهاش زندگی میکنم به لطف خدا!
چه مناجات بی نظیری دوباره نوشتی دختر، لذذذذذت بردم و همراه تو اونا رو زمزمه کردم!
خیلی خوشحالم که توی مدت مناسبی با کار کردن روی خودت تونستی اطرافیانت رو اونجور که دوست داری بچینی!
دوسِت دارم سعیده ی نازنین و در پناه خدا بهترین ها رو برات آرزو میکنم :-*
سلام به حمیدِ حنیفِ عزیز!
آقا خوب اسمی سعیده براتون گذاشت و شما فکر کنم باید برین شناسنامه تون رو عوض کنین به این اسم :))
حس “تسلیم” بودن یکی از قشنگ ترین حس هاست…و البته خیلی جاها سخت میشه به این حس رسید، مخصوصاً زمانی که ما به مسائلی وابستگی داریم!
اینکه شما خودت رو رها کردی و دل رو به دریا زدی (البته این اصطلاحه، در واقع دلت رو به خدا زدی) و توی این کامنت به این موضوع اشاره کردی، به نظرم اولین قدم در مسیر تسلیم بودنه…اعتراف به یک مسئله و نوشتن در مورد اون…شما ماشالا خودتون استاد هستین و میدونین که وقتی ما در مورد یک مسئله مینویسیم، مخصوصاً توی سایت، چقدر اون مسئله و باورهامون و ترمزهامون برای خودمون هم واضح تر میشه و همونطور که رضوان یوسفی عزیز هم گفت، اون نقطه میشه نقطه ی قوت و سکوی پرشت در مورد اون مسئله!
در مورد خودم یک مثال میزنم…من حدود 10 سال پیش یه دوره ی اضطراب و افسردگی برام پیش اومد و یه سری دارو ضد اضطراب رو شروع کردم به مصرف کردن تا اینکه اون حالت برطرف شد و با مشاوره ی پزشکم داروها رو قطع کردم…اما بعد از اون به صورت سینوسی این مسئله دوباره برای من پیش میومد در برخورد با چالش ها و دوباره مصرف دارو و …این روند ادامه داشت تا زمان شروع دوره ی حل مسئله…من تا اون روز هم میدونستم که این یه مسئله ایه که باید حل بشه، ولی هر بار از ترس، ترس، ترس…چی بگم از این ترس…که الان مطمئنم خودتون میدونین ترس مساوی با چیه…
…
ترس = بی ایمانی به خدا
از ترس طفره میرفتم از حل کردنش و هیچ موقع هم توی سایت در موردش صحبت نکرده بودم…توی دوره ی حل مسائل استاد و مریم جان دیگه راهی نذاشتن برای فرار من از این مسئله، و من در موردش نوشتم و سعی کردم از اون به بعد تسلیم خدا باشم در موردش و داروهامو قطع کردم…این سری 3 سال بود که به طور ممتد داشتم میخوردم…ولی همونطور که رضوان هم گفت، از روزی که من اینو نوشتم، حل شدن این مسئله برای من شروع شد…
مطمئنم این مسئله تون به بهترین شکل حل میشه و از خدای هدایتگر برای شما رهایی و تسلیم بودن بیشتر و بیشتر آرزو میکنم :)
سلام سعیده جانم!
مرسی از ابراز احساسات قشنگت (چشمان قلبی)
آره من و مامانم و دو تا خواهرام هر سه تاییمون عضو سایت هستیم…باورت نمیشه چقدر هم راجع به شما و دوستان دیگه بین خودمون صحبت میکنیم…هی میگیم دیدی سعیده امروز فلان چیزو نوشته بود یا فلان حرف قشنگو زده بود…خیلی دوسِت داریم هممون (قلب)
انشاالله با این روند عالی که داری روی خودت کار میکنی اطرافیانت و عزیزانت هم مثل خودت جذب این مسیر شیرین میشن و باهم عشق میکنین از این مسیر!
من هنوز فرصت نکردم دو تا فایل آخر رو ببینم، روی فایل یکی مونده به آخر هم که دیدم کامنتت برتر شده و دارم لحظه شماری میکنم که بخونمش و ازش لذت ببرم مثل همیشه… اون طرف میبینمت عزیزم (چشمک)