پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2

توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است. 

بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)

لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.

سوال:

چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟

برای پاسخ دقیق تر به سوال، به این جوانب فکر کن که: آیا می توانی یک سری الگوهای مشابه یا ویژگی های مشترک را در رفتار یا شخصیت آدمهایی پیدا کنی که با آنها در ارتباط هستی؟

خواه روابط عاشقانه؛ روابط خانوادگی؛ روابط دوستی؛ روابط اجتماعی یا روابط کاری و… . بعنوان مثال:

  •  آیا می توانی بگویی آدمهایی که من با آنها وارد رابطه می شوم اکثرا خیلی مغرور هستند؛
  • یا اکثرا خیلی ضعیف هستند،
  • یا اکثرا نیاز به حمایت دارند؛ خواه حمایت مالی یا حمایت برای حل مسائل شان
  • یا اکثرا پول لازم هستند؛
  • یا اکثرا محافظه کار یا خسیس هستند؛
  • یا خصوصیات مثبتی مثل: اکثرا صادق هستند؛ مهربان هستند؛ سخاوتمند هستند؛ اصول مشخصی دارند؛ اوضاع مالی خوبی دارند و…

برای درک بهتر سوال، یک مثال می زنیم:

بعنوان مثال، ممکن است جواب شما این باشد که :

من اغلب با افرادی که در ارتباط هستم، متوجه می شوم آنها خیلی به من اهمیت نمی دهند؛

خیلی به من و خواسته های من توجهی ندارند؛

نظرات من برای آنها اهمیت چندانی ندارد و این الگو معمولا برای من تکرار می شود. خواه در روابط ام با پدر و مادرم یا همسرم یا فرزندم یا رئیس و همکارانم و…

یا در زندگی مشترک ما، همیشه خواسته های همسرم مد نظر است و نظرات من آنچنان اهمیت ندارد. همانگونه که در زندگی با پدر و مادرم، همیشه خواسته های خواهر و برادرهایم مهم تر از خواسته ها و نظرات من بود؛

بعنوان مثال: معمولا مادرم همیشه غذای مورد علاقه سایر خواهر و برادرهایم را درست می کرد و…

این الگو و این اشتراک را در بین همکارانم هم می توانم ببینم که در یک کلام به من توجه نمی کنند یا من در روابط ام احترام کافی دریافت نمی کنم و این من را آزار می دهد.

نکته:

هدف از سوال این است که با تامل در این سوال، یک سری شباهت های غیر قابل انکار را  در ویژگی های شخصیتی یا رفتاری افرادی بشناسی که با آنها در ارتباط هستی تا از این طریق بتوانی باورهای بنیادین خود را درباره روابط بشناسی و اگر از جنس آن روابط راضی نیستی، تغییر روابط خود را از تغییر باورهای بنیادین خود درباره روابط شروع کنی


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.

در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:

  • اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
  • ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛

نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام  تمرینات این دوره، این است که:

فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد  و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.

در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2
    205MB
    24 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2
    11MB
    24 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نفیسه» در این صفحه: 1
  1. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2113 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    سلامی پر عشق بر عزیزانم ، سپاسی پر عشق از دوستانی که با دستان الهی شان پاسخهایی ارزشمند برایم ارسال کرده و اشک شوق از دریافت پیغام های الهی را به دیدگانم جاری می‌کنند.

    دیدگانم را از خواب گشودم چشمم بر دیدن روی ماهتان روشن شد، نورانیت چهره تان برایم یادآور ماه است که در ظلمات شب میتابد و چراغ راه شبهای تاریکمان میشود.

    گرچه وجودتان از همان ابتدا برایم القا کننده چراغ راه بود ،اما چه زیباست این نورانیت در چهره تان نیز نمایان شده و از نورش بر قلبهایمان میتاباند.

    همچنان که کلام گوهربارتان را شنیده و از دیدن روی ماهتان لذت میبردم در خاطرم تابوا و أصلحوایی میگذشت که لازم است اجرا شود تا بتوانی مشمول توابیت خدا شده و قره العین هایش را بچشی.

    من همچنان در اوج غیر منطقی بودنش ،در حال پاکسازی خانه کلنگی پدریم هستم.

    برایم همچون آماده سازی غیر منطقی کشتی نوح در بالای کوه و خشکی میماند.

    هربار که میخواهند مرا از اینکار منصرف کرده و به من یادآوری کنند که این خانه در حال اخذ مجوزات تخریب و ساخت است، و نیازی به این کارها نیست ،بیشتر برایم مسجل میشود این همان عمل صالحی است که پاداشش قره العینهایی است که بما کانو یعملون پایه و اساسش است.

    برای نتیجه متفاوت از خانواده ام باید متفاوت عمل کنم ،این همان اقدام لازم برای خارج شدن از سیکلهای معیوب زندگی ام است.

    دیگر نجوای ذهنم نمیتواند مرا مواخذه کرده و هربار به من بگوید عقبگرد داشته ای.

    برگشتن به گذشته و پیدا کردن الگوهای تکراری و اصلاحش برایم مفهومی دیگر پیدا کرده.

    چنان تابوا و أصلحوا در گوشم ندایش بلند میشود و خیالم را راحت میکند که گویی نجوای ذهن ، رویش کم شده در کنج رینگ نشسته است.

    در حال انجام وظیفه اش است لیحزنک اما خدا که صدایش بلندتر است ،کیدهای ضعیفش را انجام می‌دهد ، اما خدا هم پیغام ما ودعک ربک و ما قلی را به گوشم میرساند.

    بگذار هر چه در آستین دارد رو کند، خدا با یک حرکت همه شان را نقش بر آب میکند.

    در دل تضادهای کوبنده زندگی ام به خاطرم می آورد یونس را که فرار از قومش را بر قرار ترجیح داده و در دل نهنگی محبوس شده و استغاثه های لا اله الا أنت إنی کنت من الظالمینش برایش فستجنا له و نجیناه من الغم را به ارمغان آورد.

    او نیز راه تابوا و أصلحوا پیش گرفته.

    به خاطرم می آورد موسی را که بعد از سالها فرار از فرعونیان و ترس‌هایش ، امر الهی او را به سمت فرعون برگردانده و باز هم برایم اهمیت تابوا و أصلحوا را گوشزد میکند.

    موسی هم باشی باید برگردی و اصلاح مسیر کنی.

    باید به دل هرچه که روزی از آن فرار کرده ای برگردی و با آن مواجه شوی.

    رفتن به مدارهای بالاتر فقط با رفتن به دل ترس‌هایی میگذرد که آن را مسکوت نگه داشته ای.

    گرچه نجوای ذهنم مرا بابت برگشتهای مکرر به رابطه قبل با همسر، و خانه پدری ، سرزنش میکند، اما خودم میدانم که من از هدایتی تبعیت کردم که نتیجه اش لا خوف و لا یحزنون است.

    من برگشت کرده و با ترس‌هایم مواجه شدم.

    علی مأمور ترس‌های من بود.الگوی تکراری زندگی ام ترس و ناامنی.

    آن نفیسه با آن ترس‌ها با آن احساس گناه ها با آن الگوهای ذهنی مخرب نمیتوانست بهتر از آن شرایط و رابطه را تجربه کند و هربار لازم است این را به خود یادآوری کنم. او نبود شخصی دیگر و خدایم چه مهربان بود که اجازه نداد با شخص دیگری آن تجربه ها را داشته تا عزت نفسم ویران نشود.

    برای همین است هیچ کینه ای از او به دل ندارم و برایش از ته قلبم بهترین ها را آرزو میکنم.

    او تک تک فرکانسهایم را به من برگرداند.

    او مأمور بما کسبت أیدیهممن بود.

    او بهترین و درست ترین مرد در زندگی من بود تا اراده الهی بر قوی کردن افراد ضعیف انجام شود. تا نفیسه ای خلق شود که به دل ترس‌هایی برود که پشت هر مردی را میلرزاند.

    او را همچون دکتری میدیدم که شاید در هنگام شوک الکتریکی دادن با فشارهایش دنده های بیمار در حال مرگ را بشکاند اما به او حیات را هدیه می‌دهد.

    من دستبوسش هستم که دستانش دستی الهی بود در زندگی ام.

    او به من کمک کرد تا قوی شوم، به توحید برسم.

    برای حضورش از خدا سپاسگذارم.

    او‌ موهبت زندگی من بود.

    من مفهوم فزت و رب الکعبه را به خوبی درک میکنم.

    با کنترلهایش با محدود کردنهایش با همه به ظاهر کارهای نا زیبایش من را به این مسیر الهی رساند.

    هنوز هم به هیچ احد و ناسی اجازه نمیدهم جلوی من پشت سرش صحبتی کند.

    به عقب بر میگردم و یاد نگرانیهای های یعقوب گونه پدرم. دختر زیبایش بودم و کسی که از بچگی برایش شعر یک دختر دارم شاه نداره را با رقص و بشکن خوانده و نور چشمی اش است. اگر میگفتم ماه سیاه است میگفت همان که نفیسه می‌گوید.

    ترس از خفاش شب ها و مردهایی که دختران ساده لوح و زیبا را فریب داده همیشه با او بود ، دختر زیبا و سرکشش بودم و تنها راهش این بود که مرا محدود کرده و مرا از مردها بترساند.

    اما همانطور که یعقوب نتوانست در جهت حفظ یوسفش کند ، او هم نتوانست.

    روزی که این الگوی تکراری ترس از مردها را متوجه شدم، عزمی راسخ جزم کرده که به دل ترس‌هایم بروم.

    روزهایی که تنها به دیدن واحد های نوساز میان کارگران ساختمان رفته و حفیظ بودن خدا را میدیدم که هیچکس قدرتی ندارد که به من آسیبی برساند و امنیت بر قرار است.

    پدری که مرا از قاضی میترساند و میخواست من حرفم را به وکیلم بگویم تا او انتقال دهد مبادا که بر علیه من شود ،از هدایت تبعیت کرده و پر قدرت بدون ترس می ایستادم و حرفم را میزدم و قاضی را خدایی میدیدم که همه رأی ها دست اوست و همه رأی ها را به نفع من صادر میکند.

    روزهایی که تهدید ها و ناامنی های زندگی من ترسها را به وجودش رخنه داده بود و با خواهش هایش میخواست من مهریه ام را ببخشم و میگفت خودم مهریه ات را تقبل کرده و میخواست من برای قطع سیکل معیوب رابطه ام باج دهم و من تا آخر ایستادم و از هدایت الهی که لا تخشوهم و أخشون بود تبعیت کردم.

    خواسته من تمام شدن نعمتهای الهی در زندگی ام بود و کدش لا تخشوهم و أخشون بود لا تخافوا هم وخافون بود.

    الگوی تکراری زندگی من قرار گرفتن در مدار آدم‌هایی بود که مأمور ترس‌های من بوده و من برای امنیت و قطع آن ارتباط ، هربار فرار و باج دهی میکردم.

    الگوی تکراری من ترس از تهدید و مورد تهمت قرار گرفتن است.

    برگشت من حکم همان تابوا و أصلحوا یی را داشت که همچنان در حال انجامش هستم.

    از ترس حق سکوت دادن ،شاید مهمترین دلیل تکرار این الگوی بیرونی بوده.

    شرک همان تنها نجس موجود در جهان.

    به عقب تر که برگشته بررسی میکنم ، به خروج از چهارچوب ها و حدود الهی و عدم درک قوانین میرسم.

    همیشه افرادی در زندگی ام قرار گرفته، از نزدیکترین افراد که مرا از اینکه گزارش کارهایم را بدهند میترساندند.

    از تهدید های مادرانه ای که همیشه برای کنترل بچه ها به زبانشان جاری بوده که

    اگر پدرت بفهمه

    تو میدونی و بابات

    الان زنگ میزنم به بابات

    جمله هایی که با شنیدنش آواری از ترس را بر روی سرم خراب میکرد.

    از معلمین و ناظم و مدیر مدرسه گرفته که به خاطر عدم رعایت قوانین مدرسه با والدینم تماس گرفته و تکرار آن الگو نشان از کدی مخرب از رعایت نکردن اصول و قوانین را داشت.

    از همسری که تا خلاف میلش رفتار کرده تلفن در دست ،شب و روز و نصف شب گزارش کارهایم را به پدر ، برادر و همسران خواهرم داده و همان جمله که از شنیدنش حالم به هم میخورد را بر زبان آورده و پته ام را روی آب میریخت.

    هنوز هم خاطرم هست ، که سالها شرایطی را تحمل کردم فقط به این خاطر که این تهدید خواب را از چشمانم میربود ، که اگر بروی تمام اتفاقات دوران دوستی مان را برای پدر و برادرت تعریف کرده و میگویم دخترش چکار کرده است.

    اولین بار که جدا شدم او همه آن پته ها را پیش هرکس که رسید روی آب ریخت. و من با آن چیزی که از آن فرار کرده و حتی حق سکوت هم دادم ملاقات کردم.

    او به من کمک کرد تا این ترس‌هایم ریخته شود.

    او را همچون امداد الهی خود میدانم.

    به گمانم درسش را گرفته ام ، کاری را انجام ندهم که نگران برملا شدنش باشم.

    مخفی کاری هایم نشان از نادرست بودن کارهایم داشت، اگر کاری نادرست است من غلط کرده که آن را انجام دهم.

    اگر کاری درست است با شهامت روشن و شفاف انجام داده و ترسی از برملا شدنش نداشته باشم.

    و از شما سپاسگذارم که این را چه زیبا به من آموزش دادید.

    من در اصل با بخشیدن چندباره حقوق الهی ام حق سکوت میدادم و برگشته آن را اصلاح کرده و این سیکل معیوب را تا پای جان ایستاده و قطعش کردم.

    چنان مثالتان از ترامپ در 12 قدم و مهم نبودن نظر بقیه به خاطر کارهای نادرست گذشته اش مرا تحت تاثیر قرار داد که عزمی راسخ جزم کرده تا این پاشنه آشیل مهم بودن نظر بقیه و ترس از آبرو را درست کنم.

    عزت و آبرو‌ را جمیعا دست خدایی دیدم که هرکس بخواهد با آن بازی کند با خودش طرف است.

    تمام تلاشم آن است آبرویم از دست آدم‌ها را پس گرفته و به خدا واگذار کنم.

    به همین خاطر بود که زمانی که سر سرقت مسلحانه ماشین مرا از پلیس امنیت و سپاه میترساندن که تو را میبرند و کاری می‌کنند به کرده و نکرده ات اعتراف کنی ، قلبم را خدایی مطمئن میکرد که نجات مومنین حقی است بر گردنش.

    وقتی پدرم در جریان قرار گرفته و با ترس تماس گرفت که آروم و مودبانه به بازپرسی های سرهنگ فلانی جواب دهم که قرار است با من تماس بگیرد.

    آنقدر قلبم را خدا محکم کرد که بگویم اگر او سرهنگ است من تیمسارم ، و خدا اجازه تماس گرفتن آنها را نیز به من نداد.

    او چه خوب به وعده لا تخف و لا تحزن انا منجوک به من عمل کرد او چه صداقتی داشت در وفای به عهد.

    تلاشم بر آن است ، مهمترین رضایت را راضیه مرضیه الهی قرار بدهم.

    تمام سعی ام بر آن است آبرویم پیش خدا حفظ شود.

    روزی که متوجه این شرک لعنتی شده کاری نبود که برای رفتن به دل این ترس انجام ندهم.

    در دل زندگی با علی بوده که همه عکسهای دوتایی مان را پاره کرده ، در عین حال بازی ذهنی انجام داده و ترس‌ها و هرگونه نیازم به بودن با آن فرکانس مردها را قطع و پاکسازی میکردم.

    در عین حال وقتی با واکنشهایش مواجه میشدم ندایی در گوشم زمزمه کرده ، تو قطع نکردی که خدا قطع کرد

    از آنجا که آدم خارج شدن از چهارچوب ها و قوانین بوده و مخفی کاری را راهی برای آن خروج از چهارچوب ها یافته بودم، همیشه ترس از این را داشتم که پدرم متوجه کارهایم شده و محبوبیتم را پیشش از دست بدهم.

    و این ترس‌ها و مخفی کاری ها با من به خانه همسر هم راه یافته بود.

    خدا که نداشتم، که از او بترسم خدایم آنها بودند.

    حرف برای گفتن بسیار است، شاید برای این فایل تا همینجا بسنده کنم بهتر باشد.

    خواسته ام این است رحمت الهی بر من تمام شود.

    جواب این است لا تخافوا هم و أخافون

    لا تخشوهم هم و أخشون تا رحمتم بر تو تمام شود.

    فوکوس لیزر در حال اجرا کردن این کد هستم.

    در حال اصلاح ترس و حساب بردن از نارضایتی والدینم هستم.

    در تلاش هستم بار حفیظ و وکیل بودن پدر مادرم را از دوشم بردارم.

    برایشان خنده دار است که من چنان با قوی ترین پاک کننده ها به جان بخش بخش این خانه کلنگی که قرار إن شاالله تبدیل به أحسن شود، افتاده ام.

    مهم نیست مرا وسواسی میخوانند.

    مأموریتم اینک همین است.

    آنها نمیدانند که من در اصل در حال پاکسازی تمام الگوهای تکراری مخرب ذهنی ام هستم، تا به مداری بالاتر بروم.

    در حال پاکسازی آن خاطرات کودکی هستم که ریشه همه اتفاقات ناگوار زندگی ام بوده است.

    الگوی تکراری مثبت وجودی ام را هم خوب است یادآوری کنم.

    هر کجا وارد شوم خیر و برکتی الهی جاری شده و آنجا تبدیل به مکانی برکت یافته میشود.

    از زندگی با علی و خانواده اش گرفته که بیشترین موفقیتهای مالی و کاری شان بعد از وارد شدن من در زندگی شان رقم خورده و تمام اموالش بعد از حضور من به نامش خورده بود.

    اموالی که آنها را بیش از دو دهه داشته اما قفلی سنگین بر آنها زده شده بود و این قفل با ازدواج برایش باز شده بود.

    آنقدر خیر و برکت حضورم در هر مکانی به وضوح مشهود است که از کلام مادرم جاری شده و ارزشمندی هایم را بیشتر برایم نمایان میکند.

    با این آموزه های الهی تان به درک بهتری از این میرسم که خدا حال هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آنها آنچه درونشان است را تغییر دهند

    لازم است همچون یونس و موسی برگشتی زده و اصلاح مسیر داشته باشیم،همه پاداش ها بعد از رفتن به دل ترس‌ها داده میشود.

    کلید رفتن به دل ترس‌ها را داخل قفلهای زندگی ات قرار بده و باز شدن دروازه ها را نظاره گر باش.

    او تو را دست خالی به میدان رفتن به دل ترس‌ها نمیفرستد.

    اگر برای مواجهه شدن با آن ترس‌ها ، هارون لازم باشد کنارت قرار می‌دهد.

    اگر لازم باشد ید بیضایی و عقابی معجزه گر در دستانت باشد برایت قرار می‌دهد.

    اگر امدادهای غیبی لازم باشد برایت از زمین و آسمان میفرستد.

    لازم آیت لباس غواصی بر تن کرده و به عمق اقیانوس وجودمان رفته و به جستجو و کشف بپردازیم.

    اقیانوسی شگرف که همه چیز درونش وجود دارد.

    حلیه ها را بیابیم و ارزش‌های درونی مان را بیشتر درک کنیم.

    رجس ها و پلیدی ها را کشف کرده و وجودمان را از لوثش پاک کنیم باشد تا یطهرکم تطهیراشامل حالمان شود و طعم خوش تواب الرحیمبودنش را بچشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 144 رای: