توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
سوال:
چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟
برای پاسخ دقیق تر به سوال، به این جوانب فکر کن که: آیا می توانی یک سری الگوهای مشابه یا ویژگی های مشترک را در رفتار یا شخصیت آدمهایی پیدا کنی که با آنها در ارتباط هستی؟
خواه روابط عاشقانه؛ روابط خانوادگی؛ روابط دوستی؛ روابط اجتماعی یا روابط کاری و… . بعنوان مثال:
- آیا می توانی بگویی آدمهایی که من با آنها وارد رابطه می شوم اکثرا خیلی مغرور هستند؛
- یا اکثرا خیلی ضعیف هستند،
- یا اکثرا نیاز به حمایت دارند؛ خواه حمایت مالی یا حمایت برای حل مسائل شان
- یا اکثرا پول لازم هستند؛
- یا اکثرا محافظه کار یا خسیس هستند؛
- یا خصوصیات مثبتی مثل: اکثرا صادق هستند؛ مهربان هستند؛ سخاوتمند هستند؛ اصول مشخصی دارند؛ اوضاع مالی خوبی دارند و…
برای درک بهتر سوال، یک مثال می زنیم:
بعنوان مثال، ممکن است جواب شما این باشد که :
من اغلب با افرادی که در ارتباط هستم، متوجه می شوم آنها خیلی به من اهمیت نمی دهند؛
خیلی به من و خواسته های من توجهی ندارند؛
نظرات من برای آنها اهمیت چندانی ندارد و این الگو معمولا برای من تکرار می شود. خواه در روابط ام با پدر و مادرم یا همسرم یا فرزندم یا رئیس و همکارانم و…
یا در زندگی مشترک ما، همیشه خواسته های همسرم مد نظر است و نظرات من آنچنان اهمیت ندارد. همانگونه که در زندگی با پدر و مادرم، همیشه خواسته های خواهر و برادرهایم مهم تر از خواسته ها و نظرات من بود؛
بعنوان مثال: معمولا مادرم همیشه غذای مورد علاقه سایر خواهر و برادرهایم را درست می کرد و…
این الگو و این اشتراک را در بین همکارانم هم می توانم ببینم که در یک کلام به من توجه نمی کنند یا من در روابط ام احترام کافی دریافت نمی کنم و این من را آزار می دهد.
نکته:
هدف از سوال این است که با تامل در این سوال، یک سری شباهت های غیر قابل انکار را در ویژگی های شخصیتی یا رفتاری افرادی بشناسی که با آنها در ارتباط هستی تا از این طریق بتوانی باورهای بنیادین خود را درباره روابط بشناسی و اگر از جنس آن روابط راضی نیستی، تغییر روابط خود را از تغییر باورهای بنیادین خود درباره روابط شروع کنی
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.
در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:
- اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
- ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛
نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام تمرینات این دوره، این است که:
فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.
در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2205MB24 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 211MB24 دقیقه
سلام بانوی ارزش شما مانند سپر در مقابل همه چیز منفی ایستادهاید و گمان میکنم به زودی به آدم ها و مکان ها و موقعیت های خیلی خیلی خیلی بهتر صعود میکنید این نوع نوشتار شما نشانه است همانطور که برای منم یک زمانی اینطور جهان تغیر کرده
امیدوارم همه دوستان و شما و استاد و خانوم شایسته یک روزی جمع شویم و اتفاق های که ارزش میلیاردی دارد را رغم بزنیم تصاویر و ظواهر دقیقا همون چیزی که من خواستم به امید دیدار بانوی زیبا
سلام بانو من در شرایط شبیه به شما بودم قبلا منتهی برای من طرف مقابلم خیلی خیلی غیر مذهبی بود یعنی کاملا متضاد مذهب بود بیش از اندازه با مرد ها راحت بود من هم دوتا بچه داشتم یک روزی به خودم اومدم اون روز استاد رو نمیشناختم ولی ناخودآگاه بعضی چیزها را میخوندم یا از مادرم حرف های انگیزشی میشنیدم به نظر من راهی جز فرار نداشتم چون به هر طرف میرفتم با داد زدن و کولی بازی درآوردن و مظلوم نمایی جلوی بچه ها و دیگران همه توجه هات رو به خود جلب میکرد مت هم چون مهارت خوب دفاع کردن نداشتم از دستش راهی جز پذیرفتن مثل یک برده را نداشتم تا اینکه شرایط مالی هم به زیر صفر رسید اون هم هر روز بد رفتاری میشد نمیتونست جدا بشه چون همش از حرف دیگران میترسید منم توی ترس خودش مجبور به کارهای خطرناک میگرد منم یک روز گفتم بگذار من فرار کنم از دستش و قایم بشوم بعدش که اوضاع درست شد میام بچه هام رو متوجه میکنم و جبران میکنم تازه الانم توی این شرایط بچه هام هم با این دعواها بدتر عصبی میشوند و هر روز دیدشون به زندگی بدتر و ماندگارتر میشود تا اینکه یک روز رفتم رفتم 3 روز توی خیابان توی باران و سرما زندگی کردم تا اینکه دنیال کار میگشتم خدا من را برد در وسط هتل شروع به کار کردم و بعد شرایطم بهتر شد بچه هم پیش مادرم بودن یکیشون یکیشون هم پیش مادر اون بود الان خلاصه کلام بچه هام هردو عاشق من هستند و 6 ساله از اون ماجرا میگذرد فقط خودم باید روی خودم کار کنم تا از تنهایی در بیام..
بانوی عزیز اینها رو کفتم که جرات پیدا کنی و بدانی خدا حواسش هست به شما اقدام کن تحمل نکن بچه ها حالی کن قبل از رفتن یا منصفانه جدا شو نزار روحت بیشتر با این جور مردی در عذاب بمانه البته من اطلاعت زیادی ندارم از زندگی شما فقط تجربه خودم را میگم بقیش خودت میدانی بانو ولی اگر سوالی داشتید که بتونم جواب بدهم میدم فقط فقط باورتو به خدا بیشتر کن تمام