پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 10
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
خداقوت
یعنی من عاشقتونم استاد(استیکرمحبت وخنده)
الگوهای تکرارشونده:
من خیلی وقته که دوست صمیمی ندارم البته خیلی اجتماعی هستم ومیتونم دوست پیدا کنم ولی دیگه دلم نمیخواد و هرچی ام دوست داشتم به دلایل مختلف کات کردم…
بعضیشام دست خودم نبوده و جهان جداکرده بدلیل عدم تطابق فرکانسی…
1_
الان که نگاه میکنم دوستهای نزدیک من این ویژگی رو داشتن که ریشه شون روستایی بود
خواستگارامم همینطور
اصلا من می گفتم بابا چرا هرکی میاد خواستگاری من روستاییه آدمهای خیلی تحصیلکرده وگاهاباکلاسی بودن ولی ریشه شون وخانوادشون روستایی بود
مامان من اصالتا شهریه وحانوادش از خانواده های سرشناس شهرمان
ولی بابام نه..خودش تو شهر به دنیا اومده ولی خانوادش ریشش روستاییه البته همه شون تو شهر زندگی میکنن به جز فامیلای دورمثلا..
و این همیشه برای مادرم زجرآور بوده
خودبابام ویژگی های خوبی داشت که میشدقبولش کرد ولی خب خانوادش جور نبوده با مامانم اینا واونام هی اصرار کردن و خلاصه اینا باهم ازدواج کردن
همیشه این ناراحتی ها بوده تو دل مامانم خصوصا که کل طائفش به روستایی بودن حساسن و اصلا ازروستایی جماعت دختر نمیگیرن وبهشون زن نمیدن
خلاصه فقط مامان من تافته جدابافته شده و به قول ما ترکها و خودش همیشه میگه” سِچگین “شده یعنی همون تافته جدابافته البته بلحاظ منفی نه مثبت(استیکرخنده) سِچ درترکی یعنی جداکن مثلا توخرید میوه میگن “سِچ آپار” یعنی “جدا کن ببر ” درهم نیست میتونی خودت جدا کنی…
مثلا هر مراسمی که خانواده مادرم عمه هامودعوت میکردن مامانم کارت نمی داد و انگار روش نمی شد خانوادش خونه رو ببینن
خلاصه که یه عمر مامانم ازاین قضیه ناراضی بود و منم همش می گفتم حواسم باشه به روستایی نرم که البته الگوی تکراری ما این شد که خاهر بزرگمم به روستایی رفت خودمم خاهر کوچیکمم با یکی درارتباطه که اونم ریشش روستاییه شاید ازدواج کنه
اصلا خودمونم موندیم که چجوریه که ما اینقددلمون شهری میخواد ولی همه روستایی میشن؟؟؟؟؟؟(استیکر تعجب و گریه)
2_
یه الگوی تکرار شونده شوهرم داره همون گم کردن وسایلش خصوصا کارت بانکیشه تند تند گم میکنه..
3_
یه الگوی تکرار شونده تو رابطه با شوهرم دارم تند تند دعواهای سنگین داریم 9ساله همش همینه
استاد ماهم مثل شما 3خاهر و 1برادریم
یه نکته هم بگم به همه عزیزانی که در روستا زندگی میکنن یا ریششون روستاییه من اصلا قصد جسارت و بی ادبی بهشون ندارم و اتفاقا خیلی آدمهای باصفایی هستن ولی مادر من از اون مورد خیر ندید میگفت ادمای قدرنشناس واذیتگری بودن واین حس یه عمر به ما تزریق شد
آخرشم خودمون هم به همون روز افتادیم
الهی که همه شاد و سلامت باشن ماهم توشون
ممنون از توضیحات بینظریتون
منتظر راهکارهای شما برای این بخش هستم
خداخیرتون بده
بینهایت سپاسگزارم
یه نکته ام در آخر بگم این استیکرگذاری رو حذف کردین آدم حسشو کامل نمیتونه منتقل کنه کاش امکان استیکرگذاری رو دوباره برگردونید
به نام خدا .
یکی از الگو های تکرار شونده من در روابط این هست که اکثر آدم های دور و بر من و ادم های جدیدی که وارد زندگی ام میشوند از همه چیز گلایه دارن از اقتصاد از مملکت و همیشه کمبود را میبینند و از نبود پول حرف میزنند.
و دومین الگو تکرار شونده این هست که افراد همیشه از من کمک میخواهند مراقبت از فرزندانشون .قرض دادن .کاری رو انجام دادن براشون ..
و فکر کنم یکی از دلایل وجود چنین آدم هایی در زندگی ام این هست که من خیلی روحیه کمک کننده ای دارم همواره منتظرم به کسی کمک کنم و همیشه هم آنقدر ادامه پیدا کرده که طرف مقابل کمک من را وظیفه ام دانسته .آنقدر بوده از برنامه و کار های خودم زده ام تا به بقیه کمک کنم .
و خودم بودن که همه اش را رقم زدم هم وظیفه بودن کمکم، هم این چنین آدمها را .
من خودم برای خودم احترام قائل نبودم و منتظر احترام از دیگران بودم
بنام خدای رزاق و رحمان ورحیم ام….
سلام بهمگی دوستان و استاد عزیز سید بزرگوار
مدتیست ذهنم ب این فایلهای اخیر بدجوری اشوب بپا کرده طوری که تمرکز روی قدم 2 رو ازم گرفته و دایم میخوام این فایل
هارو مرور کنم واز تجربه دوستان درس بگیرم وخودمو کنکاااش کنم…
اول از همه سپااااااس از خدای مهربان ک قدرت درک این اگاهی های ناب رو بهم داده و بعد سپااس از شما استاد عزیز ک
سخاوتمندانه وتمرکزی این مبحث رو برامون باز میکنید..دوست دارم اول از خودم بگم ک بعد از یکسال واندی از حضورم تو
این مسیر چه تغییراتی توی روابطم دیدم جوری که ملموس شده برام …..بقول جناب خوشدل ک توفایل قبلی کامنت گذاشتن ک بعد از 6 سال تمرکز رو موفقیتاشون بهشوون میگن چقددر سنگدل و یا بی احساسی…؟!!!خیلییییی برام جالب بود ی لحظه گفتم این صفات جدید رو انگاررری من تنها نمیشنوم…ب اضافه اینکه لقب از خود مچکررری هم بهم اضافه شده(.. راستش شاید دوستانی ک توی مسیرررن بدونن یجورایی وقت گذاشتن روی خودمون و اجرای فعالیت های سایت و هرروز چک کردن مسیرمووون صدای خیلی از اطرافیاانمون رو دراورده !!!!!! جوری ک خدای نکرده روابط رو دچار خدشه کرده و روی ی سیکل معیووب افتاده……
نمیدونم اما برام جدیدا این الگوو تکراری شده استاد .قهر و اشتی های مداوم…(چیزی ک قبلا خصوصا اوایل اشناییم با سایت شما )خیلیییی کم بود و یا انتظارات و توقع ها و یا حتی توجه ی ک بقیه ازش گله وشکایت دارن….
خلاصه ش کنم استاد عزیز تغییرات ک کمابیش محسوسه برام خصوصا روزایی ک عااااالی بوده احساااسمو از بقیه شنیدم ک چقدددر خونسردی تو!چقدر راحت میگیری با بچه ی کوچیک اینهمه کااار …! و یا روزایی ک کمی فاصله افتاده از مسیرم بدلایل گیرکردن در روزمرگی و استاااپ شدن تو مسیرر(فرکانس واحساس بد)وشنیدن صدای اطرافیانم ک میگن چع عجب کمی برا بقیه هم وقت میزاری؟چیشده دیگه استاد عباسمنش چیز جدیدی گفته ؟استاد عزیز اینوو اعتراف میکنم ک هرروز ک از این مسیر میگذرم بیشتر تشنه ی درک اگاهی ها میشم و دوست دارم بیشتررر خودمو تو این مسیر بشناسم ….اما بهرحال هرکدوم از ما نقش متفاتی تو زندگی داریم از همسری ومادری و خواهر ی و…..یجورایی فک میکنم پاشنه اشیل م تو روابط همین شده ک چجور اعتدال رعایت کنم یا چجور تاااایم ازادی رو برا خودم بیارم ک پشتش گله وشکایت اطرافیانم نباشه…..(بقول خودتون سعی کردم از این ب بعد با سکوت کردنم و توضیح ندادن برا بقیه جلوی نشتی انرزی رو بگیرم وتمرکزم رو بزارم روی خودم)کاااری ک قبلا زیاد توجهی بهش نداشتم ودرسششو خوب گرفتم (..
ممنونم ک بحث روابط رو تمرکزی وقت گداشتین و پاسخ میدین ب سوالاتی ک خوووره ی ذهنمون شده بود….واما شاید پاسخ من ب این سوال ومهمترین الگوی تکرارشونده در روابطم همین انتظارات بیش از حد اطرافیانم ویجورایی توقع داشتن خودم از اوناست…..میدونم ک اساسش وریشه ش تو ذهنم بکجا برمیگرده (باوری تهه وجودمه ک از بچگی ب خواسته های پسران بیشتر از دخترااا اهمیت میدادن و عدم توجه والدین و ناعدالتی شون در رفتار با دختر وپسر )باعث شده ک الااان ویزیگی هاای رو درونم کشف کنم و دراطرافیانی ک جذبشون میکنم ک از همین ریشه اب میخوره…..و اطرافیانم وخواهرانم همین باورو دارن ومدام تکراررش میکنن وبعنوان حس همدلی قبلا شاید توجه میکردم با لبخند اماااا الان واقغااا میخوام درمانش کنم…..
بعد از اشنایی من باشما صفات جدیدی ک بمن اضافه شده و واقعا عزت نفس زیبایی بهم داده شنیدنش از اطرافیانم خصوصا خانواده و دوستان اینه ک خونسردم..ارامم .سرم بکاار خودمه .چیزی ک بهش علاقه دارم بهش چسبیدم و واقعا بلطف الهی دارم کم کم بدستش میارم تجربش کردم وباید روند رو ادامه بدم تا پایدار شه…..درسته در کنار اینهمه صفات قشنگی ک بهمون میدن بی احساس و سنگدل واز خود مچکرر بودن(.. اما قشنگترررش اینه ک میبینی باباااا یکم تغییر کردی صدبرابرش حاالت خوبه اعتماد بنفس پیدا کردی….استاد عزیز من هنوز دوره عزت نفس روندارم وانشاله جز اهدافمه بدستش میاارم و میخوام پاشنه اشیل م تو روابط ک بشددددددت منو ازار میداد وبرانگیخته م میکردد همین جمله ی اطرافیانه ک میگن( اشک ت دم مشکه)بقووول شما پاشنه اشیل ناپدییییدد نمیشه اما بلطف الهی کمتر شده ..اما گاهااا تو روابط متاسفانه مجال صحبت کردن رو ازم میگیره صادقانه بگم جوووری ک اصلا کنااار میکشم و نمیخوام بحث رو ادامه بدم…..اینم جااای کار داره ک باید ریشه ش رو دربیارم..
سپاااااس فراوان و لطفتون مستدااااااااااام
حق یارتون
سلام به همه کسایی که دارن این کامنتو میخونن.
خیلی خوشحالم بخاطر اینکه دوستان همه راحت الگو های تکرارشوندشون رو مینویسن و راحت خود افشایی میکنن
چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟
خیلی فکر نکردم به این سوال. جوابش برام ی جورایی واضح بود. معمولا همیشه وقتی توی جمعی هستم حس میکنم اصلا وجود من حس نمیشه و خودمم نمیتونم خیلی ابراز وجود کنم. که برمیگرده به اعتماد به نفسم که درحال حاضر یکی از بالاترین اولویت هام هست که اعتماد به نفسم رو بالاتر ببرم.
معمولا توی هرجمعی که میرم یا با هرکسی که آشنا میشم و ارتباط برقرار میکنم حس میکنم اصلا برای اونا / اون اهمیتی ندارم و همیشه حس میکنم آخرین اولویتشونم. برای مثال اگه ما ی اکیپ چهارنفره باشیم حس میکنم همه با بقیه خیلی بیشتر خوش و بش میکنن و صمیمی تر هستن تا با من. و تو این مثال این برای هر سه تاشون صدق میکنه
یا همیشه افراد توانایی های منو دسته کم میگیرن نه فقط ی نفر خاص. مثلا اگه توی این جمع توانایی هام دسته کم گرفته بشه و برم توی یک جمع دیگه توانایی هام توی این یکی جمع جدید هم دسته کم گرفته میشه.
و اینا اشتراک هایی هستن که معمولا آدمایی که باهاشون ارتباط برقرار میکنم دارن و البته ی بخشی ازش بیشتر ربط به عزت نفس داره که خیلی دارم روش کار میکنم تا بتونم بیشتر خودمو دوست داشته باشم و بیشتر برای خودم ارزش قائل باشم. البته که بهتر شدم نسبت به قبل امادهنوزم کلی جا دارم. خیلی وقتا به حرف مردم اهمیت میدم و نگران دیدگاهشونم و...
و آره این بود جواب من.
موفق باشید
سلام به استاد عزیزم و دوستان نازنینم
ممنونم ازتون که با حرفاتون باعث میشید چیزایی رو بفهمیم که اصلا فکرشو هم نمیکنیم اینم یه ترمزه و باید حلش کنیم .
اولش که فایلو گوش دادم خیلی چیز خاصی به ذهنم نرسید ولی کمی که روابطمو طی چند سال اخیر با دوستانم بررسی کردم یه چیز مشترکو بین همشون متوجه شدم .
یادمه همه افرادی که من باهاشون دوست بودم حتی از زمان دبیرستان به من میگفتن تو چقدر خوب مشاوره میدی و منم خیلی به خودم افتخار میکردم که چقدر من عاقلم و میتونم مسائل همه رو حل کنم .
همیشه دوستام وقتی مسئله ای تو روابطشون با پارتنرشون داشتن یا کلا رابطشون کات میشد و به مشکل میخوردن میومدن سراغ من و شروع میکردن راهکار خواستن و من چقدر تلاش میکردم بهشون کمک کنم ، کلی باهاشون حرف میزدم و از جون مایه میذاشتم تااینا مسئلشون حل شه و چقدر تشکر میکردن و منم فکر میکردم چه کمک بزرگی کردم و چه رفیق خوبی هستم تو روزای بد هم با دوستام هستم .
ولی حقیقتا هیچ کمکی بهشون نمیشد فقط اونا واسه مدت کمی با حرفای من آروم میشدن و من به خاطر مشکلات اونا ناراحت میشدم حتی گاهی که مشکلاتشون وخیم بود باهاشون گریه هم میکردم خخخ
ولی مدتی بعد میدیدم دوباره همون ادم داره همون اشتباهاتو تکرار میکنه .
الان که به این موضوع فکر کردم دیدم چقدر درسته این مسئله که ادما نمیتونن همو تغییر بدن ، نمیتونن حال همو اونقدری خوب کنن وقتی طرف از درون با خودش مشکل اساسی داره .
حالا چرا این افراد وقتی به این مسائل بر میخورن به سمت من میان و مشکلشونو به من میگن ؟ قبلتر به این مسئله فکر نکرده بودم اگه هم فکر میکردم احتمالا این جوابو به خودم میدادم که چون من قابل اعتمادم و خوب راهنماییشون میکنم .
ولی این یه چیزیه ته وجود من ، من میخواستم شخصیت کمک دهنده باشم حتی خوشم میومد ازاین سودمند بودنه . هرچند من الان تقریبا با هیچکدوم اون دوستام ارتباط ندارم ولی باید این مشکلو در خودم ریشه یابی کنم چون مشکل اون افراد نبودن مشکل من بودم که اونا رو به زندگیم دعوت میکردم به جای افراد شاد و سالمی که میشه کنارشون لذت برد ادمای شکست خورده ای میومدن که من میخواستم کمکشون کنم.
من دیگه قصد ندارم روند قبلو ادامه بدم چون نمیتونم کسیو تغییر بدم پس تلاشی برای تغییر و حال خوب کسی نمیکنم میدونم هیچکس ازبیرون نمیتونه حال کسیو خوب کنه .
دوم اینکه نه تنها نمیتونم به اونا کمک کنم بلکه شنیدن مشکلاتشون حال خودمو بد میکنه و من مسئول حال خوب خودم هستم باید ارزش قائل بشم واسه حس خوب خودم و اجازه ندم کسی بیهوده خرابش کنه الویتم حال خوب خودم باشه .
البته که خیلی وقته پای درد و دل هیچکس ننشستم ولی لازمه بیشتر وعمیق تر به این موضوع دقت کنم .
فعلا همین موضوع به ذهنم رسید امیدوارم بتونم ترمزهای دیگه ای که دارم رو هم پیدا کنم و البته رفعشون کنم .
ممنونم استاد این مدل فایلا که مارو به فکر کردن وادار میکنه خیلی کمک کنندس .
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلامی از جنس عشق خدمت اساتید بزرگ و عزیزم استاد عباسمنش بزرگ و مریم جون خوشگل و زیبا
من طبق تمرین هر روزه ی ستاره قطبی از خدا خواستم استاد امروز فایل جدید بزارن و اومدم تو سایت و کلی با این فایل محشر سورپرایز شدم (کلی استیکر قلب)
در رابطه با سوالاتی که استاد بزرگم در این فایل پرسیدن
من خیلی خیلی دارم روی ترمزهام فکر میکنم بخصوص در حوزه ی روابط
و یکی از بزرگترینشون که مانع برقراری و ایجاد ارتباط من با فرد دلخواهم شده اینه که من دارم این فرکانس رو به جهان هستی ارسال میکنم که طرف مقابل من وقتی شرایط من رو از همه نظر متوجه میشه ومیفهمه من چه دختری هستم باچه ویژگی و شرایطی شجاعت نداره با من ارتباط برقرار کنه خودشو در مقابل من ضعیف میبینه در حد من نمیبینه خودشو و همین باعث میشه نتونه تا با من ارتباط برقرار کنه حتی بهم نتونه سلام بگه و این موضوع توی چند مورد از روابطم همین اخیرا تکرار شده و باور مناسبش رو اینجوری برای خودم جایگزین کردم که آدمها خودشون خدایی هستند در این کیهان و خداوند خیلی راحت با بنده هاش ارتباط برقرار میکنه یعنی به خودم اینجوری قبولوندم که ارمغان درسته تو دختر بزرگی هستی ولی دلیل نمیشه طرف مقابلت آدم ضعیفی باشه چون تو سرتری ازش اون هم خداس واسه خودش و شخصیت خودشو دارهو جایگاه و مقام خودشو داره قابل ارزشه و همچنین هم مدارته یعنی هم فرکانسه با تو هس که تو هر روز میبینینش یعنی در حد تو هس پس اون آدما رو ضعیف نبین و موقع دیدنشون این فرکانس رو بفرس که خیلی شجاعانه میان و با عزت نفس تمام نه با غرور با عزت نفسسس باهات ارتباط برقرار میکنن و بازهم به همون بحث این که هدایت میشم اون لحظه که مریم جون عزیزم هم تو دوره بهمون گفتن و خداوند هدایت میکنه میره تو وجودشون و اونا راحت میان باهام ارتباط برقرار میکنن مثل همه وقتی من این فرکانس رو درست بفرستم
و نباید هیچ آدمی رو پایین تر از خودت ببینی و اینو به خودت بقبولون که همه ی آدمها خدا هستند در این جهان هستی
ولی واقعا فردی صادق وفادار متعهد عاشق مهربون سخاوتمند دست و دلباز لارج مستقل چشم پاک نجیب اصیل محترم با خونواده ی سالم از لحاظ روانی ،با عزت نفس (البته نه در مورد من* همون ترمزه)و همچنین اصول مشخصی دارند برای زندگی شخصی شون و من بعد از بروزرسانی جلسه چهارم دوره کشف قوانین زندگی این ترمز رو پیدا کردم که چندین بار مانع برقراری ارتباطم شده و همینجوری هی باید باور مناسب جایگزینش کنم تا بلخره ارتباط دلخواهم شکل بگیره
عاشقتونممممممم استاد بزرگم ممنونم با این فایل بسیار عالی تون مشتاقانه و عاشقانه منتظر فایل بعدی هستم
روی ماه شما و مریم جون رو میبوسم سایتون مستدام باشه برام تا ابد
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید و خداوند یار و یاور و نگهدار همه ی ما باشه
بنام بالا برنده ی سازنده
سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته گل و دوستان گرامی
سوال:
چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟
برای پاسخ دقیق تر به سوال،
به این جوانب فکر کن که:
آیا می توانی یک سری الگوهای مشابه یا ویژگی های مشترک را در رفتار یا شخصیت آدمهایی پیدا کنی که با آنها در ارتباط هستی؟
_
من برای جواب دادن به این سوال آمدم لیست تمام افرادی که با من در ارتباط هستند رو نوشتم و خصوصیاتی که دارند رو نوشتم و روابطی که با من دارند رو چک کردم و به دنبال الگوهایی گشتم که بین همه ی اونا نسبت به من تکرار شونده بودند متوجه شدم همه ی روابط من با افراد صادق سالم مهربان و بسیار موفق هستند افرادی بسیار دوست داشتنی ولی یک مورد تکرار شونده در همه ی اونا پیدا کردم که اون اینه: با اینکه افرادی که در روابطم هستن افراد قوی هستن و نیازمند کمک نیستند اما به طرز عجیبی از من توقع دارند به غرزدنشون و شکایت کردنشون گوش کنم راهکاری برای مسائلشون داشته باشم بهشون کمک کنم راهنماییشون کنم حتی مسئایل کوچکشان .
مثلا دخترم بسیار آدم شاد و قوی و خندانی است اما از من همیشه متوقعه که در کارهاش کمکش کنم یا در مسائل درسی اش کمکش کنم در ورزش کمکش کنم حامی و پشتیبانش باشم بلاخره همیشه مسئله ای با من داره که باید براش حل کنم و من ندیدم از دیگران کمک بخواد یا رفتاری اینجوری داشته باشه (و اولین زنگ هشدار در ذهن من از همین جا شروع شد) وقتی خوب فکر کردم همه ی افرادی که گفتم به طرز عجیبی این رفتار رو با من دارند در صورتی همون افراد با بقیه اصلا اینجوری نیستن همیشه شادن میگن و میخندن و با دیگران که صحبت میکنن از خاطرات خوبشان از حال خوبشان میگن از حس قشنگی که دارند یا چیزهای جالبی که یاد گرفتن بلاخره افراد خوش مشربی هستن پس چرا شادی و حس خوبشون رو برای من نمیگنند……………….
واقعا چرا افراد میخواهند راجب مسائلشون با من صحبت کنند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و غرهاشون برای من میاورند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یا توقع دارند به حرفاشون گوش کنم و راهکار براشون داشته باشم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا افراد ازم متوقع هستند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این از کد بدی است که در ذهن من داره کار میکنه
حالا چه جوری این کد رو پیدا کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از باورهایی که خیلی زیاد در بچگی شنیدم و دیدم و برام تکرار شده
باورهای من که باعث ران شدن این کد برای من میشود:
1-همیشه از بچگی دیدم و شنیدم باید دیگران ازت راضی باشند چون رضایت خدا در گرو رضایت بنده اش است.
2- همیشه از بچگی دیدم و شنیدم که باید به دیگران کمک کنیم چون خدا کمک کردن به دیگران رو دوست دارد و اگه اونم جبران نکنه خدا برات جبران میکنه.
3-همیشه از بچگی بابام میگفت تو نیکی کن در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
4- همیشه دیدم و شنیدم آدم خوب اونیه که خودشو فدای دیگران کند و گرنه تو از خود راضی هستی.
5- همیشه شنیدم بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوهارو نماند قرار (حل مسله دیگران در ذهن من شده مساوی با یک کار لذتبخش و خدمت نکردن به دیگران یه مساوی شده با رنج مطلق )
6- همیشه از بچگی از بزرگترهام شنیدم فلانی آدم خودخواهیه چون به من در اون مسئله کمک نکرد.
7- همیشه از بچگی دیدم و شنیدم اگه کمک نکنیم مردم پشت سرمون چی میگن ………….همه مارو طرد میکنند.
8- همیشه دیدم و شنیدم که اگه مسئله دیگران حل نکنم منو ترک میکنند و اینجوری آدم به درد نخوری هستم.
9- همیشه از بچگی دیدم و هزاران بار شنیدم وظیفه منه به عنوان مادر یا همسر یا فرزند و دوست و آشنا به اطرافیانم کمک کنم و دینم رو نسبت به اونا ادا کنم.
10- همیشه دیدم و شنیدم که اینجوری از نظر دیگران مفید هستی تو آدم خوبی هستی و دیگران همیشه بهت احتیاج دارند و دور برت شلوغه و همه وابسته ات هستن ازت تعریف تمجید میکنند اینجوری مورد قبول همه هستی تاییدت میکنن همه دوستت دارند اگه کارت به دستشون افتاد چی اونا برات کار میکنندپارتی ات میشن تو هم بهشون احتیاج داری.
این دیده و شنیده های من در من این کد رو به وجود آورده که من باید دیگران از خودم راضی نگه دارم و همیشه در خدمت دیگران باشم من برای خودم کافی نیستم و باید دیگران منو تایید کنن تحسین کنن من باید مورد قبول دیگران باشم من خودم نمیتونم خودمو راضی نگه دارم من نمیتونم این خلاهامو پر کنم من برای خودم کافی نیستم آدم تنها ارزش نداره آدم با دیگران معنا پیدا میکنه و باید باج بدی تا دیگران دوستت داشته باشند.( اینجاست که یاد آیه قرآن میافتم که خداوند میفرمایید: الیس الله بکاف عبده آیا خدا برای بنده اش کافی نیست)
همه چیز برمیگرده به عزت نفس پایین من:
من میخوام دیگران همیشه ازم راضی باشند.
میخوام اون آدم خوبه باشم که همه ازم تعریف و تمجید میکنند.
حرف و نظر مردم خیلی برام مهمه
میخوام من حلال مسائل دیگران باشم و از نظر دیگران مفید به نظر برسم دینم رو نسبت به دیگران ادا کنم و عذاب وجدان از خودم دور کنم.
من میخوام با کمک کردن به دیگران قدردانی و تشکر افراد نسبت به خودم جذب کنم
من محتاج توجه و محبت دیگرانم
من در ناخودآگاهم دوست دارم قربانی داستان باشم
من خودم رو دوست ندارم و مهم نمیدونم من خودمو خالق شرایطم نمیدونم من شرایط بیرونی نظر مردم رو نسبت به خودم مهم میدونم من برای خودم برای زمانم ارزش قائل نیستم من گدای جلب توجه و تایید دیگران شدم و البته به گدا هم چیز با ارزشی نمیدهند.
به قول دوست عزیزمون آقای سید علی خوش دل اگه میخوای به دیگران کمک کنی ارزش خلق کن…….
وقتی من باور قلبی داشته باشم خودم خالق شرایط خودم هستم اصلا دیگرانی وجود ندارد در زندگی من که من بخواهم خلاء هام رو با آنها پر کنم و خودم برای رشد خودم دست بکار میشم خودم خودمو تحسین میکنم تشویق میکنم
خودم خودمو تایید میکنم
خودم به خودم محبت میکنم
خودم باعشق روی رشدم کار میکنم
خودم به خودم توجه میکنم
دنبال رضایت دل خودم میرم
برای خودم ارزش قائل میشم
تمرکز با ارزشم رو صرف رشد و کسب مهارتهایی میکنم که علاقمندم بهشون
برای خودم هر روز اهداف کوچک روزانه دارم
برای رشد خودم هر روز قدم بر میدارم
و اگر اینکارهارو هر روز انجام بدهم باور کردم خودم خالق تمام اتفاقات زندگیم هستم
باور کردم هیچ عامل بیرونی نیست که زندگی منو تحت تاثیر بزاره
دیگه رها میکنم عقل کل بودن رو
رها میکنم کمک به دیگران رو
رها میکنم خدمت دیگران رو
به سرمایه گذاری روی خودم میپردازم تا انسان بهتری باشم روی عزت نفس و خودباوری ام کار میکنم
.به قول استاد عزیزم تا خوب زندگی کنم و دنیارو جای بهتری برای زندگی کنم………..
نه بخوام ناجی دیگران باشم فرشته اینو باید بدونی تو هیچ قدرتی در تغییر زندگی افراد نداری پس جاهل نباش و به دنبال سرمایه گذاری روی خودت باش و این باور رو ریشه ای تر بساز که ما تمام اتفاقات زندگیمون رو با افکار و باورهامون با کانون توجهمون به وجود میاریم چه خوب چه بد چه خواسته چه ناخواسته داره توسط ما به وجود میآید و هیچ عامل بیرونی دیگه ای نمیتونه زندگی شمارو تحت تاثیر قرار بدهد.
استاد عزیزم معلم بزرگ راه زندگی من دوستت دارم ممنونم که این باورهای مخرب رو از اعماق وجود ما میکشید بیرون و مارو به اصل نزدیک میکنید.
خدایا ای کفایت کننده بندگان مارو در این راه راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای ثابت قدم بگردان ای توانای دانا
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد عزیزم و خاله مریم گران قدر و دوستان همراه عباسمنشی
استاد بینهایت برای طرح این سوال ازت ممنونم
چند روز دائما دارم به این الگو ها دارم فکر میکنم و تازه الان متوجه این الگوها شدم که چرا تو زندگی من داره اتفاق میافته
اولیش درباره این الگو است بدهکاری چرا من همیشه بدهکار هستم
این الگو از زمان کودکی من شکل گرفته که خانواده فامیل همه همه در گذارن زندگی خودشان اقلام مورد نیاز ضروری و یا حتی غیر ضروری اقساطی خرید میکردن من یادم پدر من دوتا شغل داشت تو فرودگاه مهرآباد کار میکرد و مغازه هم داشت و ابن نوع خرید در دهه شصت خیلی مرسوم بود ما همیشه میرفتیم سوپر مارکت یا خرازی لباس فروشی اون موقع یک لباس فروشی قدیمی بود که ما حتی لباس هم به صورت اقساطی خرید میکردیم و پدر من برج به برج با این ها تسویه حساب میکرد ابن قسطی خرید کلا یک امر عادی شده بود بعضی از مواقع بعضی چیزها و نقد خرید میکردیم اما اقلام سنگین را قسطی خرید میکردیم برای هر کاری که میخواستن انجام بدهند وام میگرفتن پول قرض میگرفتن و این نوع روش در زندگی باعث شده بود من در باور خودم این پیش فرض به وجود بیار این امر عادی است اصلا اگر اینجوری نباشه پیش نمیره و من هم با این باور بزرگ شدم مثلا یادم این میخواستم یک وسیله خرید کنم با این حال که پول داشتم حتی بیشتر از اون مبلغ کالا اما به دلیل این باور.وقتی فهمیدم که میشود قسطی خرید کرد بدون حتی فکر کردن این کار انجام دادم و پیش خودم احساس خوبی داشتم خوب من الان این پول دارم از دست که نمیدم باهاش کاری انجام میدم بعد چند وقت بعد دوباره پول دستم میاد این بدهی هم پرداخت میکنم این باور آنقدر در من نهادینه بود اولین بار که من متوجه این موضوع شدم اصلا نمیتونستم باور کنم که بابا میشه نقدی خرید کرد هر چیزی که بخواهی حتی میتوانی راحت تر چندین برابر این پول به دست بیاری و یک تضادی من مجبور به این فکر کرد که من یک ترمز دارم چندین سال پیش من بخاطر یک بدهی خیلی خیلی سنگین دچار مشکل شدم این باور بدهی قرض وام آنقدر قوی بود من بعد از اینکه دست چک گرفتم نه یکی چند تا دلم قرص تر شد خوب حالا من الان میتونم کارهای دیگه و اجناس فروشگاه خودم هم راحت چکی چند ماه هم خرید کنم این کار چندین سال انجام دادم تا یک سالی مبلغ خیای سنگینی برای من اون موقع خیلی خیلی سنگین بود مبلغ یک میلیارد هفتصد میلیون تومان بود من چک داد بودم و همه اون چک ها برگشت خورد من اولین بار یک بدهی سنگین برای من پیش آمد خلاصه بدهی پرداخت شد و سالها ازش گذشت اما همچنان بخاطر اینکه من این باور دوباره به عناوین مختلف بدهکار میشدم و بعد از کلی کار کردن کلی افکارها باور هارو زیر رو کردن متوجه شدم که من یک الگو تکرار شونده دارم که باعث میشه من همیشه بدهکار باشم به عناوین مختلف و هر چقدر هم تلاش میکنم بازهم بدهکار هستم اصلا جوری بود که من دیگه دوست نداشتم بدهکار باشم اما بخاطر این باور حتی اگر هم با تمام وجود میخواستم دوباره شرایطی پیش می آمد نا خواسته دوباره ناچار به بدهکاری میشدم یک چیز جالب درباره اینکه من زمانی که دنبال تغییر این باور بودم شما تو یک فایلی در مورد اینکه مردم آمریکا صحبت کردید گفتید اینجا ابن باور دارند اغلب که نمیشود بدون قرض وام بدهی زندگی کرد بعد شما گفتید اگر اینجوری است پس من میخوام اولین نفری باشم که همه چیز نقد خرید میکنم و به هیچ کس بدهکار نباشم همین کلمه همین جمله برای من کافی بود تا ذهن من یک جرقه یک انفجار پیش بیار که پس میشود خلاصه شروع کردم به کار کردن البته الان یک کمی خوب شدم و تغییر کردم و این الگو تکرار شوند خیلی کم تر شده و در شرایطی سختی که پیش میاد خیلی
جلوی خودم بگیرم وسوسه نشم وام بگیرم یا قرض بگیرم این یکی از الگوهای تکرار شوند من بود
بعدی یکی دیگه از الگوهای تکرار شونده من در ارتباط با آدمها و یا همکاران یا شریکم من همیشه به مشکلات بر میخوردم سر یکسری مسأله الکی بحث میکردیم بحث های بیخود الکی بعد شرایط جوری میشد تازه قهرم میکردیم باهم
این پترن این الگو تکرار شوند هم باور در من وجود داشت و الان هم کمی وجود داره این که من همیشه روی رفتار آدمها خیلی حساس بودم مثلا به فکر کار بودن مسولیت پذیری داشتن در مورد کار و روی رفتارها و گرفتار آدمها خیلی خیلی خیلی بودم و این شرایط تکراری برای من به وجود میآورد که من هر آدمی تو کار با من شراکت میکرد من به مشکلات جدی برمیخوردم و بحث ها و دعوا های تو کار پیش می آمد
مثلا یک روز یادم شریک من به من میگفت تو چرا من درک نمیکنی من چرا نمیفهمی چرا من هر چیزی میگم تو بهش اهمیت نمیدی میگفتم خوب من باید چه کاری انجام بدم دقیقا تو الان این به من بگو نه تو باید حرف های من خوب گوش کنی تو اصلا خیلی آدم بی احساسی هستی فقط به کار فکر میکنی بعد من هی فکر میکردم خدای این چی میگه من اصلا نمیفهم در مورد چی صحبت میکنه باورتون نمیشه استاد واقعا من متوجه نمیشدم داشت درباره چی صحبت میکرد یا مثلا تصمیم میگرفتیم یک دستگاه بخریم بعد کلی قرار کلی صحبت زمان قرار داد میگفت نه ما الان احتیاج نداریم به دستگاه احتیاج نیست این کار انجام بدیم نه یکبار چندین بار این اتفاق میفتاد خلاصه این بحث ها بود این شرایط میگذشت من چندین شریک عوض کردم فکر کنم نه تا شریک عوض کردم تا یک روز نشستم گفتم این اتفاقات دلیل داره چرا من آنقدر شریک عوض کردم با هر کدام هم به عناوین مختلف به مشکل برخوردم تا یک روز یک شخصی از دوستان من که قبلا شریک من بود الان هم با من دوست خیلی داشتم به این فکر میکردم فکر کنم دوماه داشتم به این فکر میکردم چه باوری در من وجود داره این اتفاق میافته بعد این دوست من اومد ما شروع کردیم به صحبت کردن بعد بحث به جای رسید به یک نقطه ای رسید من این حرف از کلام خودم از دهن خودم بیرون اومد گفتم رضا میدونی تو چرا بین تمام شریک های من با این حال از هم جدا شدیم ولی هنوز دوست هستم گفت نه گفتم به این دلیل بخاطر اینکه من هر وقت کسی یا فکری در مورد تو منفی یا تو ذهنم و یا به من گفت میشد من مقاومت میکردم و میگفتم نه دلیل هم میاوردم میگفتم به این دلیل به این دلیل این آدم درستی است آدم فوقالعاده عالی است و این باعث شده هم تو و هم من همیشه وقتی با هم هستیم صحبت میکنم احساس خوب احساس راحتی داشته باشیم و هم فکری خوبی داشته باشیم اما به دلیل اینکه علاقه تو با من در مورد کار فرق داره از هم جدا شدیم استاد این گفتم بعد یک چند دقیقه ساکت شدم بعد به همین داشتم فکر میکردم بعد به دوستم گفتم رضا من الان چی گفتم باور نمیشد این حرف این جمله از دهن خودم دربیاد استاد مغزم من انگاری بمب اتم توی اون ترکیده بود این فهمیدم که من وقتی یک اتفاق کوچیک میفته مثلا یک روز شریک من روی مود نیست دیشب خواب خوب نداشته سرحال نیست با به یک دلیلی غر میزنه من اون آنقدر تو ذهنم تکرار میکنم توجه میکنم آنقدر درموردش با خودم با دیگران هی صحبت میکنم این هی بیشتر میشه بیشتر میشه فهمیدم این ایراد این باور در درون خود من است و اگر من آنقدر شریک باید عوض کنم استاد یک چیز جالب دیگه هم متوجه شدم تو همین الگو متوجه شدم من آدمی هستم این باور دارم که حتما باید با سرمایه دیگران یا سرمایه گذاران کارکنم و خودم این توانایی ندارم یا این احساس خود ارزشی در خودم نمبینم که بخوام از پایه برای خودم کسب کار خودم بسازم و حتما باید یک سرمایه گذاری باشه تا من بتوانم پول کافی برای کسب کارم فراهم کنم اصلا به همین علت من این الگو تکرار شونده دائما دارم تجربه میکنم این خودش یک باور نهادینه در من بود که من فقط بخاطر اینکه بتونم تامین سرمایه کار داشته باشم هر آدمی با هر معیاری داخل زندگی خودم وارد میکردم فقط به این دلیل که اون سرمایه لازم من را دارد حالا این خودش خیلی باور ها و کد های اشتباه دیگه هم داره ولی بخاطر اینکه از این بحث دور نشویم من دیگه اونها رو نمیگم
بعدی الگوی تکراری قول دادن آدمها یا دیر رسیدم بسته یا یک محصول یا سر تایم کارها انجام نشدن
یکی از الگوهای تکرار شونده دیگه من اینکه هر آدمی که به من بر میخوره آدم بد قولی است این خیلی تو زندگی من وجود داره و تکرار میشود و مقصر اصلی این موضوع این باور های است که خودم ساختم مثلا بخاطر کارم یکسری دستگاه باید بدم به افراد یا منهدس مکانیک درست کنند و توی این شغل جا افتاد آدمهای فنی کار بد قول هستن اصلا این یک اصل اگر قول دادن تو بدون که اینا سر موقع کار انجام نمیدهند این باور بدون اینکه بدون درون من نشست و من هم باور کردم یا آدم خوش قول دیدی سلام ما هم برساند مردم آنقدر بد قول شدن کسی برای وقت دیگران ارزش قائل نیست فقط تو اون پول بده بعد دیگه تمام دیگه نه جواب تلفن میدن نه دیگه هی باید بری سخت پیگری کنی تا کارت انجام بدهند اگر هم آدم خوش قول دیدی اینا کارشون خوب نیست چون کارشون خوب نیست سر وقت سر تایم برات کار انجام میدهند تا مشتری هاشون از دست ندهند
بعدی دیر رسیدن بسته یا یک سفارش یا منتظر موندن برای یک تماس
استاد این الگو تکرار شونده هم دائما تو زندگی من پیش میاد مثلا یک شخصی از تبریز یک بسته برای من فرستاد چند روز شاید چند هفته تازه پیش اومده اصلا بسته گم شده استاد یا موقع رسید دستم با کلی سختی داستان رسیده یا منتظر تماس تلفنی موندن هی منتظر میمونم هیچ خبری نمیشه
این الگو هم متوجه شدم زمانی که یک بسته یا یک تلفن با یک کاری قرارانجام بدم از زمانی که مثلا سفارش میدم از زمانی که منتظر تماس یا میخوام آماده بشم برم برای قرار ملاقات ذهن من بخاطر اینکه باور فکر میکنه الان همه چیز خراب میشه خدا نکنه شلوغ باشه جاده خدا کنه بسته زود تر برسه دستم آنقدر تو ذهن از همان لحظه که سفارش میدم آنقدر بهش به شکل منفی توجه میکنم که مه تنها دیر میرسه زمانی میرسه دیگه اصلا به کارم نمیاد یک اتفاقی برای من افتاد یک جمله شما تو یک فایل شنیده بودم به تمام معنا متوجه این الگو تکرار شوند شدم
من قرار ملاقات با یک شخصی مهمی داشتم بعد برنامه ریزی دقیق سر تایم همه چیز حاظر کن هم چی سر وقت اون روز شریک من نیامد بعد من مجبور شدم با اسنپ برم بعد اسنپ حالا نمیگرفت خیلی قرار مهمی هم بود بعد اسنپ گرفت بعد رفتم تو یک جا توی یک خیابان هیچ وقت تو این سالها اونجا طرافیک نمیشد هیچ وقت بعد ما موندیم تو طرافیک ساعت هم از قرار من دیر شده بود بعد گفتم یعنی چی چرا آخه چرا اینجوری شد بعد این جمله به صورت الهام الان دارم میگم خودم یکجوری میشم این جمله به صورت الهام به من گفت شد جالب صدای این الهام صدای شما بود استاد هر عجله برای. رسیدن به خواسته مساوی است با نرسیدن من اصلا دیگه یادم رفت کجا بودم میخواستم چیکار کنم اصلا به کل آنقدر ذهن فکر دیگر اون الهام شد متوجه شدم بابا این عجله کردن من تو باور های من خیلی نهادینه است من خیلی از این باور آسیب دیدم میخوام بسته سفارش بدم زود باش یالا عجله کن منتظر تماس هستم یالا زود باش عجله کن این هم عجله زود باش زود باش فقط به خاطر این باور الان تمام میشه دیگه نیست دیگه من نمیتونم به این خواست این قرار ملاقات این قرار داد این مشتری برسم این بخاطر همین که من هر وقت عجله میکنم دقیقا عکس اون قضیه اتفاق میافته اما خیلی وقت ها هم بود برعکس نه عجله کردم نه هیچی حتی زودتر از اون چیزی که من صحبت کرده بودم یا خواستم یا از اون شخص خواستم مثلا یک دستگاهای سفارش دادم بعد گفتم این با این جزییات با این شکل میخوام بعد گفتم این زمان من میخوام بعد از اون زمانی که من گفتم هم زودتر داد هم اینکه چند تا چیز اضافه کرد بعد گفتم آقا فقانی اینا چیه گفت من این ایده نمیدونم به ذهنم رسید گفتم بزار من که زودتر کار تمام کردم برای کیفیت کار این آپشن به دستگاه اضافه کنم اونارو برای دل خودم اضافه کردم خودم لذت ببرم خیلی مواقع این اتفاق هم افتاد حالا این نبوده که فقط مشکل بوده اتفاقات بد تکرار شده
مثلا در مورد سلامتی
من بخاطر اینکه پدر من سرطان گرفت دکترا ها بهش گفتن شما یک هفته بیشتر زنده نیستی اصلا پدر من گفت این یادم مادرم تعریف کرد گفت برگشت گفت شما کی هستید که زمان مرگ من بخاطر یک مریضی تعیین کنید عمر من دست خداست از اون یک هفته هست سال گذشت و همین الگو از کودکی در ذهن من نهادینه شد من تا به الان کلان فکر کنم دو دفعه رفتم دکتر اون هم کوچک بودم عریان گرفتم تا به حالا نه قرصی نه مریضی هیچی هر وقت هم سرما خوردم نهایتش یک آبریزش بینی آخرش دیگه اما دقیقا برعکس همین تو خانواده ما خواهرم تو مرداد ماه من میخوام برم تو یخچال فریزر بخوابم شب ها خواهرم سرما میخوره
استاد بینهایت سپاسگزارم ازت این فایل الگو تکرار شوند خیلی خیلی به من کمک کرده و خیلی داره کمک میکنه استاد یک چیزی هم من فهمیدم اگر میشه این هم جواب بدی لزوم یک الگو تکرار شوند حتما برای یک باور نیست چون من این ترمز هارو دارم پیدا میکنم مبینم من چند تا باور باعث به وجود اومدن این الگو ها میشود
سپاگزارم سپاسگزارم ازت استاد از خاله مریم عزیز. واز همه کسانی که به نوعی تو این سایت زحمت میکشند
در پناه حق
با سلام، خدمت استاد عزیز و مریم خانم عزیزدل همهی ما، زهرا هستم اولین بار هست که کامنت میذارم.
الگویی که من در ارتباط با افرادی که با من در ارتباط هستند و تکرار میشه، افرادی هستند که خیلی به کمک من احتیاج دارند، همیشه خودشون هم میگن وای تو فرشته نجات مایی، خدا تو رو فرستاد که به من کمک کنی، و کلا خودم کسی هستم که مستقلم و متکی به خودم و کم پیش میاد از کسی درخواست کمک کنم، ولی همه ی کیانی که باهاشون در ا تباط بودم خیلی نیازمند کمک بودند بخصوص کمک فکری حل کردن مشکلات…. و یه ویژگی دیگه اینکه همیشه تنهان
و آدمای بی کس و رنج کشیده ای هستند، و ناگفته نماند من هم از اینکه دارم بهشون کمک میکنم خوشم میاد، ولی الان که فکر میکنم میبینم ای کاش با یه آدم شاد و مستقل و ….. در ارتباط باشم من از اون یه چیزی یاد بگیرم….
بنام خدایی که من را آفرید تا خالق زندگی خود باشم
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته خوب و دوست داشتنی
سلام خدمت همه دوستان گلم که با خواندن کامنتاشون لذت میبرم و انرژی میگرن
واقعا که این فایل واقعا واسه خود خود من بود،الان چند روزی بود که یکم ناامید شده بودم و ذهنم میگفت تو که نتیجه ای نگرفتی آخه چون همش مسایل مالی را نشونم میده خودمم میدونم که از نظر مالی تو این چند ماهی خیلی نتیجه گرفتم از پرداخت کامل بدهی هام و خریدن ماشین و گوشی و خیلی نتایج دیگه ولی این ذهن چموش آروم نمیشه، به نظر خودمم ریشش طمع هستش
اگه بخوام از این فایل بگم من قبلاً میگفتم چرا هر چی آدم بدبخت و بی پول به پست من میخورن یا همیشه میگفتم همه را برق میگیره منا چراغ نفتی
یا مثلاً آدم هایی که همیشه دروغ میگفتن
آدم های بدقول، استاد اگه بخوام از قبلاً خودم بگم باید ساعت ها حرف بزنم و بنویسم از این مثالا ،واقعا اگه یک روز با خانمم بحثمون نمیشد انگار شب ی چیزی کم داشتم،ولی اگه بخوام از الآنم بگم به لطف خدا و به کمک فایلهای شما الان هیچکدوم از اون آدمها اصلأ دورم نیستن و این برا من بزرگترین نتیجه تو این چند ماه هستش
یک رابطه عاشقانه و فوق العاده زیبا با خانومم و بچه ام دارم،واقعا رویایی،یادمه اوایل که رو خودم کار میکردم بحثمون رسید به هفته ای یکبار بعد دو هفته یکبار کمکم ماهی یکبار و همینجور بیشتر قشنگ الان میتونم روند تکاملی بهبود روابطمونا حس کنم الآنم که واقعا در کنار هم لذت میبریم الان خانومم عضو سایت و با جدیت بیشتر از خودم داره رو خودش کار میکنه،میشینیم در مورد خواسته هامون و داشته هاهون ساعت ها حرف میزنیم و لذت میبریم تو خونه میگیم و میرقصیم و میخندیم،الگوی رابطمونم شما و مریم خانوم هستید،یک رابطه فوق العاده با فرزندم دارم جوری که هنوز که هنوز نکته منفی ازش ندیدم یادم قبلاً که شبها تا دیر وقت بیدار بود همه بهم میگفتن اینجوری که خیلی سخت ولی من همیشه به خانومم میگفتم من لذت میبرم از اینکه شبها دیر میخوابه و اینقدر یازیگوش،واقعا هم لذت میبردم آخه دوست داشتم بازیگوش باشه تا با هم بازی کنیم،الانم جوری شده شبها ساعت 10دیگه خواب،قبلاً که تا صبح بیدار بود عاشقش بودم الآنم هستم
فقط راستی ی مدت هر کی که قرار بهم پول بده باید کلی رنگش بزنم و هر کدومشونم ی دلیلی دارن و میدونم که این ی الگو تکرار شونده واسه من و میدونم دلیلشم تو وجود من ولی نمیدونم چجوری پیداش کنم و بعدش حلش کنم…
ولی مطمنم تو فایل بعدی در مورد حل کردنشم توضیح میدید
عاشقتونم استاد،شما عشق و آرامش را به زندگیم برگردوندید،