پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 26

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    وحید بابایی گفته:
    مدت عضویت: 2101 روز

    سلام شاهکار خلقت عالم استاد عزیزم و

    سلام به تک تک خواهر و برادرهای گلم

    استاد اینقدر حرفهاتو کامله که صد بار شنیدن هر کدوم از فایلهاتون باز هم کمه

    بار هر بار شنیدن هزارتا مطلب جدید رو متوجه میشه

    شبانه روزم دوخته شده به فایلهاتون

    خدا رو شاکرم بابت وجودتون و این سایت عالی و تکت اعضای این سایت

    صبح که چشمت روشنی روز رو میبینه یعنی خداوند بزرگ ترین معجزش رو به تو هدیه داده

    پس هر لحظه منتظر معجزهای بینظیر الهی باش…

    قانون انتظار اینو میگه منتظر هرچی باشی همون رو بهت میدن

    مثل رفتن به رستوران وقتی منتظر غذایی که سفارش دادی هستی نه چیز دیگه تو هر لحظه به جهان هستی در حال ارسال سفارش هستی …

    کنترل این سفارشات بستگی به درک تو نسبت به این موضوع داره

    بهترین ها رو واستون خواستارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    وحید جعفری گفته:
    مدت عضویت: 737 روز

    سلام به استاد و دوستان هم فرکانسی

    من توی این کامنت میخوام خودمو کشف کنم ممکنه شما هم همینارو داشته باشید

    تو روابط:

    اولین چیز مشترک اینکه افراد بی توجه هستن به من و گاهی به قول استاد کمتر توجه میکنن یا اینکه ارزش قائل نیستن یا بی عرضه میدونن منو این حرفا گفتنشم سخته برام ولی میدونم اصلاح باید بشه من توی ویدیو قبل بدترین چیزی که منو احساساتی میکرد همین بی توجهی افراد بود گفتم و یکم روش کار کردم دیدم چند نفر که قبلن منو آنفالو کرده بودن فالو کردن این نشون میده قانون کار میکنه اما باید ادامه داد 《دلیل این بی توجهی افراد به من چی میتونه باشه؟(هرکسی خواست پاسخ بده استفاده کنیم)》

    من خودم این دلایل میاد تو ذهنم:

    من خودم، خودمو بی عرضه و بی ارزش میدونم!

    چرا؟

    چون هیچ موقع نتونستم یک کار بزرگی انجام بدم

    کارایی که گفته بودم نتونستم انجام بدم (اینم یک درس از من به خودم که آقا هیچ موقع راجب مسیری که میخوایید برید به کسی نگین)

    من تو ذهنم محال شده انجام یکسری کارها مثلا وارد رابطه شدن با یک آدم حسابی محال شده پول بیشتر درآوردن محال شدن سلامتی میدونم پشت اینا چه باورهایی هستن

    من خب بلدم باورهارو دربیارم ولی نمیتونم اصلاح کنم مثلا الان باور اینکه من باارزشم رو در خودم چگونه پرورش بدم وقتی میگن من همینجوریشم بارزشم ذهنم میگه خب بقیه افراد هم همینن تو باید فرقی باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      نگار گفته:
      مدت عضویت: 2149 روز

      وحید عزیز سلام

      مدت عضویتتون دیدم

      ب جمع خانواده خوش اومدی

      اول اینکه ( ب قول استاد عباسمنش)

      همینکه شما وارد این دنیا شدی

      یعنی شما ارزشمندی و لیاقت بهترین ها رو داری

      نیازی نیست دنبال دلیل بگردی که مثلا

      چون من سختی کشیدم لایق زندگی راحتم

      یا چون فلان مهارت دارم لایق فلان چیزم

      خداوند از روح خودش در ما دمیده و همین دلیل کافی

      که شما ارزشمندی

      درمورد سوال تون

      ایجاد خود ارزشی

      مرتب با خودتون تکرار کنین ، من ارزشمندم

      من با لیاقتم

      من دوستداشتنیم

      من بنده ی خاص خدام

      ( باور لیاقت توی بخش عقل کن سایت سرچ کنین اینقدر دوستان جملات عالی گفتن )

      تمرین آینه ( این جملات جلوی اینه ب خودتون بگین از چهره و ظاهرتون برای خودتون تعریف کنین

      از ویژگی خوب اخلاقیتون

      مثلا ادم وقت شناسی هستین

      یا ادم درستکار و راستگویی هستین

      برای خودتون وقت و هزینه کنین

      تنها برین کافه، سینما …

      ب ادمها نچسبین که ازتون فرار میکنن ب خاطر شخصیت وابسته تون

      نیاز نیست کار بزرگی انجام بدین تا توی چشم بیاین

      شما باید اول خودتون همینطوری که عستین قبول داشته باشین

      وگرنه مدرک هم بگیرین چون وابسته تایید دیگرانین و اصلاا اینکار بخاطر نظر دیگران انجام دادین

      بد چکی از جهان میخورین و سرخورده تر از قبل میشین

      و باز هم کسی ب سما اهمیت نمیده

      چرااااا؟؟؟؟؟

      معلومه چرا

      چون خود شما برای خودت ارزشی قائل نیستی ( از درون ب خودت میگی من بی ارزشم، کسی من دوست نداره …). و هرچی تو باورت باسه رو جهان بهت نشون میده

      باور داری کسی دوستت نداره

      جهان میکه چشششم

      و شرایط و ادمهایی رو میاره سر راهت که اصلا برات ارزش قائل نمیشن

      خیلی طولانی میشه بخوام تمام موارد بنویسم

      پیشنهادم ب شما رفتن ب بخش عقل کل سایت که بالای صفحه میتونین ببینین

      باور لیاقت سرچ کنین

      مطالعه کتین و نت بردارین و حتما تکرار کنین

      ( اولش ذهن مقاومت میکنه و مسخرتون میکنه ولی ادامه بدین بعد از دو سه روز تایید میکنه و حالتون خوب میشه کلا باید استمرار داشته باشین )

      و توی بخش دانلودها ( بالای سایت سمت چپ)

      گزینه ی یکی مونده ب اخر

      روز شمار تحول زندگی

      نگم از این فایل که چقدر خودمون بهتر ب ما نشون میده

      از فصل یکش شروع کنین

      و متعهدانه انجام بدین

      خیلی زود نتیجه اش میگیرین

      درپناه خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        وحید جعفری گفته:
        مدت عضویت: 737 روز

        سپاسگزارم از کامنت زیباتون خیلی عالی بود

        من دیروز داشتم روش کار میکردم هیچی هم قانع نمیکنه منو مثلا من اشرف مخلوقاتم من فلان

        بعد یهو یه چیزی درونم گفت تو چقدر خدارو قبول داری اگر افراد به تو گفتن بی ارزشی خدا بگه باارزشی قبول میکنی من خب پیش خودم گفتن صد در صد چون خدا داناتر از بقیس بعد گفت تو اگر بی ارزشی چرا خداوند هر روز صبح تو رو بیدار میکنه فرصت دوباره بهت میده اگه تو بی ارزشی چرا اینکارو میکنه مگه غیر اینکه تو با ارزشی مگه غیر اینکه خداوند تو رو دوست داره

        حاجی پشمام بخدا نمیدونم این کجا اومدم تو ذهنم خیلی عجیبه هنوزم برام من فقط داشتم با خودم حرف میزدم یهو اومدم تو ذهنم

        حرف شما خیلی عالی بود ارزش من به سختی یا مهارت خاصی بلد بودن نیست با این که من میگم یک مهارت داشته باشم و حرفه ای باشم توش چون این وظیفه منه تو این دنیا

        و اینکه گفتین همینکه خداوند هدایت کرده به این سایت یعنی لیاقت بهترینارو داری چون اونایی که اینجا میان دنبال زندگی بهترن

        من تو این4روز که عضوم تصمیم گرفتم فقط روی پول تمرکز کنم واسه همین تصمیم گرفتم صبح ها کار فیزیکی و بعداز ظهر کار ذهنی انجام بدم فقط راجب پول

        اولی تجسم با حس خوب برای فرستادن فرکانس پول و ثروت

        دومی پیدا کردن و اصلاح ترمز ها که به نظرم خیلی مهمه

        سومی باورهای ثروت و حتی یکمی عزت نفس چون مهمه مثلا همین احساس ارزشمندی

        تو پول مثلا باور فراوانی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    نرگس هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 2661 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم

    چه الگوهایی در روابط من تکرار میشه؟

    در مورد روابط عاطفی :

    من کلا با سه نفر قبلا رابطه ی عاطفی داشتم و الان هم با فردی هستم که در مجموع میشه چهار نفر که به ویژگی های مشترکشون فکر کردم. پارتنر اولم در هجده سالگی ، دوم در نوزده و بیست سالگی ، سوم در بیست و دو سالگی ، چهارم که الان هم هستند بیست و سه و بیست و چهارسالگی.

    – اولین و دومین رابطه ی من برای زمانی بود که با شما اشنا نشده بودم و تقریبا اوایل اشنایی و کار کردن روی خودم بود . هنوز خیلی بچه بودم و اعتماد به نفسم پایین بود . به خاطر همین افرادی رو جذب کرده بود که از روی همون باورهای پرهیجان نوجوانانه بسیار ادم های جذابی بودن و یه جورایی محبوب و مورد صحبت همه بودن .

    این دو نفر در رابطه ی عاطفی به من تقریبا هیچ محبتی نداشتن . هر دوشون به شدت مغرور بودن و خیلی به ندرت ابراز علاقه ی کلامی میکردن . بیشتر ادم های منطقی ای بودن تا احساساتی . و میل به ادامه دادن رابطه بیشتر از سمت من بود . ادم هایی بودن که زیاد برای من وقت نمیذاشتن یعنی اگر من سه چهار روز هم پیام نمیدادم یا زنگ نمیزدم اصلا سراغم رو نمیگرفتن .

    که خب همه ش طبیعیه اعتماد به نفس پایین همچین کاری رو با ادم میکنه که راضی بشه توی همچین رابطه ای بمونه . من خب خیلی بعد ازین دو نفر اذیت شدم و خیلی سختی کشیدم تا یکم خودم رو جمع کنم و بعدش به خودم قول دادم دیگه تا وقتی برای خودم ارزش قائل شدم توی رابطه نمیرم .

    – پارتنر سوم و چهارم کاملا متفاوت بودن . (من در حال حاضر در چهارمین رابطه ام هستم ولی برای اینکه قاطی نشه فعل گذشته استفاده میکنم )

    این دو نفر کاملا برعکس اون دو نفر قبلی بودن . یعنی به شدت ادم های احساساتی ای بودن . خیلی زیاد به من ابراز علاقه میکردن و واقعا این احساس رو به من میدادن که دوست داشتنی هستم براشون . به شدت پیگیر من بودن یعنی چه در طول رابطه ی قبلیم چه این رابطه حتی یک روز هم نمیشد که از من بی خبر باشن . حتی من بعضی وقت ها دوست داشتم که تنها باشم و با خودم خلوت کنم ، اگر بهشون میگفتم که فرضا من دو روز با خودم تنها باشم خیلی ناراحت میشدن و یه سری حالت ها پیش میومد که ترجیح میدادم نگم اصلا به صورت مستقیم و فقط خودم روی خودم کار کنم . خیلی برای من وقت میزاشتن ، ساعت ها باهم صحبت میکردیم روزانه و باهم وقت میگذروندیم. میل این دو نفر از همه نظر به من خیلی زیاد بود . ولی خب شاید دیگه ازین ور بوم افتادم چون گاهی احساس میکردم باید خیلییی مراقب باشم که این ادم هایی که انقدر حساسن رو با رفتار هام ناراحت نکنم . مخصوصا تو رابطه ی قبلیم این مسئله خیلی بیشتر بود .

    همین طور مورد بعدی این که زیاد ادم های اهل برنامه ریزی و پشت کاری نبودن . زیاد نظم نداشتن توی زندگی شون که مثلا فلان هدف رو بریم انجام بدیم براش تلاش کنیم .

    مورد دیگه اینکه من خودم توی این روابطم به اون صورت احساس شدید عاشقانه نداشتم . یعنی واقعا نمیدونم مشکل چیه من خیلی دوستشون داشتم ولی شاید اون حسی که بقیه تجربه میکنن به عنوان عشق و علاقه ی زیاد به یه نفر رو نداشتم کلا . ویژگی ها و شرایطشون هم کاملا ایده ال من نبود . در واقع یه سری ویژگی های خوب داشتن یه سری ویژگی های بد که همه رو باهم پذیرفتم . ولی اینکه میبینم بعضی دوستان رابطه شون همه چیزش همونجوریه که دوست دارن جای سوال برام که شاید واقعا درستش همین بوده .

    – موارد مشترکی که بین همه شون بود یکی اینکه دوست های زیادی داشتن و یه جورایی یه تایمی رو اختصاص به دوست هاشون میدادن ، باهاشون مسافرت میرفتن یا گردش و این جور چیزها . من خودم برعکس اون ها خیلی کم دوست داشتم همیشه .

    مورد مشترک دیگه اینکه هیچکدوم زیاد اینده نگر نبودن و بیشتر اینده توی هاله ای از ابهام بود که چی میخواد بشه و زیاد اهل برنامه ریزی برای اینده ی مشترک نبودن .

    هیچکدوم وضع مالی خیلی خوبی نداشتن . همه در حد متوسط و وابسته به خانواده .

    مورد بعدی خوشبختانه هیچ کدوم کوچیکترین گیری به من نمیدادن که مثلا کجا میری میای یا چه لباسی بپوشی یا با کی حرف میزنی . توی این موارد ازادی کامل داشتم که فکر میکنم به خاطر این بود که توی خانواده ی خیلی سختگیر بودم و واقعا اینکه از بیرون هم کسی بخواد بهم گیر بده قابل تحمل نیست برام اصلا .

    مورد مشترک دیگه اینکه همه شون همسن بودن یعنی حتی اخلاف سنیمون به یک سال هم نمیرسید نهایتا هفت ماه . با اینکه بدم نمیومد با کسی در رابطه باشم که دو سه سال بزرگتر از من باشه ، تجربه ش بیشتر باشه و پخته تر باشه .

    مورد بعدی اینه که همه شون در مورد اینکه دیگران راجب رابطه مون بفهمن محتاط بودن . مخصوصا توی رابطه ی اخیرم که خیلی بیشتر خودش رو نشون میده چون در محیط دانشگاه با هم هستیم ولی باید یه جوری رفتار کنیم که کسی نفهمه با همیم . و این بیشتر خواسته ی طرف مقابل بوده که میگه نمیخواد دیگران از روابطش سردربیارن و داستان شه . البته من تا قبل ازینکه اینجا بیام و بنویسم دقت نکرده بودم که همیشه همین بوده . کلا تمام روابط من ، بیشتر از سمت طرف مقابل مخفیانه بود . من خودم مشکلی نداشتم هیچوقت و حتی خواهر برادر ، دوستام و حتی گاهی مامانم هم میدونست ولی برای طرف مقابل مثل یه رازه که فقط خودش میدونه .

    مورد دیگه اینکه همه شون یه درجاتی از افسردگی و ناامیدی رو داشتن . حالا به جز اونایی که کاملا توی حالت ناراحتی و افسردگی بودن بقیه هم یه زمان هایی کاملا میرن توی این حالت که هیچی حالشون رو خوب نمیکنه و به شدت غمگین میشن و من نمیدونم چیکار کنم توی این شرایط . یعنی ادم هایی نیستن که از درون کاملا شاد باشن. البته خودم هم درگذشته همین طوری بودم ولی الان خیلی خیلی کمتر شده .

    مورد بعدی که به جز یکی در بقیه شون مشترک بود این بود که روابط خوبی با خانواده شون نداشتن .

    —–

    در مورد روابط دوستانه :

    من تا سالها بهترین دوستانم مجازی بودن . یعنی توی دنیای واقعی و روزمره هیچ کسی نبود که به اون صورت احساس نزدیکی کنم باهاش که بگم فلانی دوست صمیمی منه . در حالیکه توی مجازی به شدت با ادم هایی که اشنا میشدم و دوست میشدیم رابطه ی نزدیکی بینمون ایجاد میشد . که فکر میکنم تا حدی به خاطر این بود که اعتماد به نفس نسبت به ظاهرم نداشتم .

    بعد ازون سالها از تقریبا دو سال پیش دیگه روابط مجازیم رو خیلی محدودتر کردم . تازه با ادم هایی که تو زندگیم میدیدم شروع به برقراری یه رابطه دوستانه و صمیمی کردم . خب خیلی بهتر شد شررایط برام و مثلا توی خوابگاه که بودم با هم اتاقی هام واقعا دوست شدم و خب زندگی یه روی دیگه ای رو بهم نشون داد . واقعا خوابگاه که برام بدترین جا بود تبدیل شد به یه محیط راحت و صمیمی و خیلی اتاقم رو دوست داشتم . ولی با این حال یه سری اختلاف افکار وجود داشت که نمیذاشت باز هم صدرصد صمیمی بشم که امسال با یکی از همکلاسی هام که به شدتتتت فرکانسش مثبته دوست شدم و توی همههههه چیز مچیم .

    من الگوی تکراریم توی روابط دوستانه م این بود که با اون افرادی که توی زندگی روزمره م بودن خیلی اختلاف فکر داشتیم . اصلا به قول معروف اونا تو یه فاز دیگه بودن من تو یه فاز دیگه.

    ولی الان کلا خیلی احساس میکنم ادم های هم فاز تری رو میبینم و خب این دوست صمیمیم که اصلا از همون اولین لحظه ای که هم رو دیدیم به طور ناخوداگاه کشیده شدم که با اون حرف بزنم بین همه و بعد دیدم رشته هامون مشترکه ، علایقمون مشترکه ، مسیر زندگی و اهدافمون مشترکه و حتییی خونه مون هم پنج دقیقه با هم فاصله داری . اینکه توی کارشناسی ارشد که هر کسی از یه جای کشور اومده کسی رو با این همه مشخصات مشترک ببینی واقعا جالبه . در ادامه هم بگم به شدت دختر با شخصیت و دوست داشتنی هست .

    اینم بگم من توی خانواده م نه پدرم نه مادرم نه حتی خواهرم هیچکدوم به اون صورت دوستی نداشتن . الگوی خانواده ی ما کلا این بود که ادم فقط به خانواده نیاز داره نه دوست. خب با همین جو که اصلا کنار دوست همیشه کلمه ی ناباب میاد منم هیچوقت روابط دوستانه ی خوبی رو به اون صورت نداشتم . اون هایی هم که بودن مجازی بودن همیشه . ولی خب الان با این دوست عزیزم خیلی راضیم و حتی خانواده م هم ایشون رو خیلی دوست دارن .

    باز هم چندماهه با یکی دیگه از دوستان قدیمیم در ارتباط شدم که ایشون هم باز خیلی از نظر فکری همفاز منه و بسیار ادم با انگیزه و پرتلاش و درستیه .

    ——

    این یه کلیاتی از الگوهای تکراری روابط من بود و البته تغییرات و تحولاتی که این الگو ها داشتن .

    سپاسگزارم ازتون استاد عزیزم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    ذبیح الله کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1416 روز

    سلام به دوستان هم فرکانس

    الگوهای که هموش تکرار من می‌شود

    من در رابطه به خودم بگم

    من افراد جذب خودم که سنشون از من بالاتر هستن

    یان هموش جدا شد از همسرشون

    بچه داره

    برای خودم این عجیب بود چرا هموش این

    افراد جذب من

    یا درباره انفرادی هستن که هموش غز میزنن

    که یا همه شون از من انتطار داره که در باره مثله

    زندگی یا دیگا مثله کمکشون کنم

    بازهم از استاد عزیز ممنون فایل بی نظیر آماده

    میکنید برام

    واقعا ازتون و مریم خانم عزیز ساسپگذاریم میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    منصور رشیدی گفته:
    مدت عضویت: 1665 روز

    سلام و درود خدمت استاد و خانواده عباس منشی ها خیلی خوشحالم ک در مسیری دارم قدم می‌زارم که متفاوت از بدنه جامعه ما هستش مسیر فکر کردن و همچنین مسیر نگاه به مسائل کاملا متفاوت هستش و زمانی که شما در این مسیر قدم میگذارید شخصیت شما بصورت بنیادین تعقیر می‌کند و زمانی که شما صد در صد توجه تون و بزارین رو سایت و آموزش های بی نظیر استاد و غز شبکه های اجتماعی دوری کنید شما به مسیر متفاوتی هدایت میشین شما شیوه نگاهتون به مسائل فرق میکند احساس آرامش میکنید خدایی و الهی میشین پاک پاک میشین و آن وقت هستش که شما خودتان و از قمع زنجیره های نابود کننده جامعه دور میکنید و مسیر متفاوتی رو قدم میگذارید و تسلیم خداوند میشین و ازش هدایت میخواین و درخواست های جدیدی در شما به وجود میاد و شما بدون پیش فرض ذهنی تسلیم خداوند هستین و گوش به زنگ نشانه ها برای هدایت شدن به مسیر جدید و خداوند حتماً بنده هاشو مورد هدایت قرار میدهد و آنها رو به راه راست راه کسانی ک به آنها نعمت داده هدایت میکند و این چنین خداوند بندگان مصلح و پاک خودشو مورد هدایت قرار میدهد و آن وقت هستش که ما با عمل به هدایت هایمان به مسیرهای از نعمت و سلامتی و عشق خواهیم رسید

    و با نگاهی متفاوت و دیدگاهی جدید بر خلاف مسیر جامعه به خواسته هامون میرسیم آن وقت هست که کا احساس ارزشمند بودن میکنیم احساس لیاقت میکنیم از داشتن نعمت های ک داریم و احساس سپاسگزاری از نعمت ها و احساس راحتی ک داریم و همین احساس سپاسگزاری باعث میشه که ما به سمت نعمت های بیشتر هدایت بشیم و آن وقت دیگر زمانی هست ک همه چیز به تسخیر ما در میآید و در همین دنیا بهشت و تجربه می‌کنیم و مایل ها ومایل ها از جامعه و افکار ش دورتر میشیم و یک مسیر بی نهایت عشق و ثروت و سلامتی و تجربه می‌کنیم آن وقت دیگر استقلال مالی خواهیم داشت و شخصیت ما شکل میگیرد و همه اینها از زمانی شروع میشود که ما بر خلاف مسیر جامعه میایم روی خودمان خ باورهای مان ساعت ها و ساعت ها کار میکنیم و هدایت میشیم به مسیرهای زیبا

    خیلی خوشحالم ک خداوند منو به این مسیر زیبا هدایت کرد مسیر پر از آرامش و آگاهی و عشق و ثروت

    در پناه حق باشین

    براتون بهترین هارو آرزو مندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    شهلاحیدری گفته:
    مدت عضویت: 1253 روز

    به نام خدای مهربان وعزیزم

    سلام به نازنین استادم،سلام به عزیزدلش،که عزیزترین برای همه ی ما،وسلام به روی ماه تک تک شما دوستان ناب

    به قول سعیده جان شهریاری،چندروز که هی میخوام بیام وکامنت بزارم، پس زده میشدم،ومیگفتم الان وقتش نیست،دست میخواست بنویسه نه قلب

    ولی الان با تمام قلبم مینویسم

    استاد وقتی گفتین،الگوهای تکرار شونده رو بنویسید،خیلی برام جالب بود،البته که دو تا فایل قبلی هم این حس رو داشتم،ولی اینبار بیشتر

    میدونید چرا؟باورتون نمیشه،اینقدر به خودم افتخار کردم،که چقدر این الگوها تو زندگی من کم وکمرنگ شدن،و روزبروز هم بهتر میشه

    منی که شده بودم ،مثلا سکان دار زندگی،چرا؟ چون مادر هستم،وظیفه ی مادری ،آوردی باید انجام بدی،همین که هست….بار مسئولیت زندگی با تو شهلا جان،مخارج زندگی رو باید تو تامین کنی،وظیفه تو هستش که نطافت کل خونه رو انجام بدی،به بچه ها ، ربطی نداره،تو باید مدیر خوبی باشی،تو باید بار زندگی رو به دوش بکشی،بچه ها گناهی نکردن و…….

    این داستان ادامه پیدا کرده بود،تا متوجه شدم،چقدر من تو این مدت که رو خودم دارم کار میکنم،شرایط عوض شده،خبری ازون بار مسئولیت سنگین کمر شکن نیست،خونه به وقتش نظافت میشه،همه چیز سر جای درستش هر کس داره کار خودش رو انجام میده،وچقدررررر شهلا آرامش پیدا کرده.

    خدایا شکرت

    یه دوستی داشتم نزدیک به بیست وهشت سال ،با هم صمیمی بودیم(مثلا)چون متوجه شدم،اگه من اصرار به دوستی نکرده بودم،همون سال‌های اول تمام شده بود،چرا؟چون من منجی این خانم عزیز شده بودم،باید هر طور شده از لحاظ مالی وعاطفی بهش کمک میکردم،چرا؟ چون وظیفه انسانی من..

    القصه،داستان برعکس شد،وجایی که من نیاز عاطفی ومالی یه جورایی پیدا کردم،چنان این دوست صمیمی ،آرام آرام رفت،وپیداش نشد،که بعضی وقتا به خودم میگم،اصلا یک همچین دوستی هم وجود داشت؟!!!!!!

    سرتون رو درد نیارم

    این رو خیلی خوب با تمام وجودم،متوجه شدم،چون بد جوری شاگردی استاد رو دارم خوووووووووب انجام میدم،که باید برای خودت ارزش قائل بشی،وابسته نشی،احترام بذاری،واحترام متقابل هم دریافت کنی،اولویت اول وآخر خودتی شهلا جان

    تو محیط کارم، باتمام احترامی که به همه می‌ذارم، بدون شک همون احترام رو دریافت میکنم، با حال فوق العاده

    از کسی هیچ توقع وانتظاری ندارم

    سرم تو زندگی خودم

    ناجی زندگی هیچ کس نیستم،حتی بچه هام

    کسی رو پند نمیدم،میگم تو خودت رو درست کن شهلا جان

    دلسوزی برای هیچ کس نمیکنم

    به هیچ کس دیگه پول هم قرض نمیدم،ونمیگیرم

    برای بچه هام یه دوست خوبم،نه مادر خوب وظیفه شناس

    وبا خدا رفیق صمیمی،عاشق خدام،دین ودنیام اون،باهاش عشق بازی میکنم،رفیق ناب من خداست،باهاش حرف میزنم،حالم باخودش خوب،اصلا یه وضعی….

    راستی استاد،جدیدا این شده ،تکیه کلامم،که اگه مثلا یه اتفاقی هم به ظاهر بد میفته،میگم شهلا تو از بچه های سایت استادی،این بچه ها کارشون درست،اصلا یه حس قدرتی بهم میده،که همون لحظه بگن شهلا کوه رو جابجا کن،انجام میدم

    ببخشید،خیلی طولانی شد

    دوستون دارم

    درپناه خدا باشید،عزیزان دلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  7. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 849 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم خدا را شکر که امروز بهترین حس دنیا را تجربه کردم به خدا قسم من این چند روز از خدا خواسته بودم که ی شرایطی برام رقم بزنه که بتوانم محصول کشف قوانین را بخرم این چند روز همیشه ه خواسته فکر می کردم

    و به خداوند گفتم اگه این محصول روزی من است شرایط خریدش را هم خودت فراهم کن

    باورتون شاید نشه امروز که داشتم چمدان ها را تمیز می کردم با سه تا سکه ربع داخل چمدان بود

    وای چقدر خوشحال شدم و نمی دانم چطور این حس را منتقل کنم انشالله همیشه این حس روزی همه‌ی ما شود از خوشحالی دارم بال در می‌آورم

    چقدر عالی خداوند به درخواست های ما پاسخ می‌دهد خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتننتت

    من حدود یک سالی هست که با استاد عزیزم آشنا شدم وچه روزهایی که خسته می شدم از نتیجه نگرفتند ولی باز می رفتم فایل های دوره دوازده قدم را گوش می دادم و کم کم باورهای من عوض شد و منی که هیچ چیزی در زندگی سی سالم بدون قسط وقرض نبوده ولی در این چند ماه چهار تا از وام ها را تسویه کردم ویکی دیگه دارم که اون هم سپردم به خداوند که در زمان ومکان مناسب تسویه شود به شرط ایمان و تکرار و استمرار در این مسیر الهی بدون هیچ گونه نگرانی از آینده وبا توکل به خداوند رزاق که تمام موجودات زنده از رزق بی انتهای خداوند بهره‌مند هستند

    حالا دیگه با ایمان این کامنت را می نویسم که آقا اگر من به خواستم دیر می‌رسم به خاطر ترمز هاست که با یاری خداوند و خرید کشف قوانین این ترمز ها را بر میداریم ودر آینده نزدیک از موفقیت هام مینویسم من دو روز می‌خواهم کامنت بگذارم ولی هیچ ایده‌ای نداشتم تا این که

    امروز این معجزه برایم رخ داد و خدا را شکر با دست پر آمدم همیشه به خودم می گفتم آخه تو الان می‌خواهی کامنت بنویسی از چی میخواهی بگی چکار کردی در این یک سال ولی خدا را شکر می کردم و می گفتم که همین که خداوند چی و این جهان چطور می چرخد و این که من فقط وفقط مسئول زندگی خودم هستم

    ولی الان خیلی خوشحالم که در این مسیر الهی حرکت می کنم

    خدایا من را آسان کن برای آسانی ها

    خدایا تنها تو را می پرستم وتنها وتنها وتنها از تو کمک می خواهم

    ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای نه راه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    ملی گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    با نام الله شروع میکنم

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم و مریم جانم و تمام دوستانی که وقت میزارن و این کامنت های زیبا رو مینویسن

    من اولین بارم هست که برای فایل های رایگان کامنت میزارم، اما موضوع این جلسه منو ترغیب کرد که بنویسیم تا شاید مشکل تکرار شونده در رابطه هام را پیدا کنم و هدایت های خداوند را واضح تر بگیرم.

    چقدر این فایل بجا و به موقع پاسخگوی درخواست من از خداوند بودو این رو از برکت دوره کشف قوانین میبینم، من فقط دو جلسه رو‌گوش دادم و دارم خلق میکنم اتفاقات زندگیم رو دارم دریافت میکنم الهامات خداوند رو خیلی واضح تر از قبل، این دوره معجزه است مثل همه دوره های استاد.

    من 18 سال متاهل بودم و بعد از کار کردن روی خودم حدود 6 سال پیش، با یک دوره به نام boot camping که یک خانم امریکایی پایه گزارش هست، به طرز خیلی شگفت انگیزی 5 سال پیش از همسرم جدا شدم و پارسال که دوره روابط استاد رو تهیه کردم متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده که من به راحتی از اون رابطه اشتباه بیرون آمدم، هر چند به علت ادامه ندادن به شیوه ای که یاد گرفته بودم و بازگشت به شخصیت گذشته ام، 1 سال بعد از جدایی، وارد رابطه با مرد متاهلی شدم که بیشتر از 6 ماه طول نکشید و از اون رابطه بیرون آمدم و این همزمان شد با کار کردن من روی خودم با اساتید دیگه ای که در ایران هستن و آرامش و اتفاقات زندگیم دوباره بهتر شد، من با شروع lock down وارد دانشگاه شدم سال 2020 و اوایل سال 2021 با پسر یکی از دوستان قدیمی خانوادگی آشنا شدم که ایشون هم متاهل بودن و یک رابطه دوستی شکل گرفت و بعد از 6 ماه این رابطه جدی تر شد و حدود 6 ماه بعد من با استاد عباس منش آشنا شدم و وارد سایت ایشون شدم در ژانویه 2022 اگر اشتباه نکنم و با دوره 12 قدم شروع کردم و آگاهی هایی که هر جلسه به من داده می‌شد موجب می‌شد که تضاد هامو بشناسم و رابطه ای که درش بودم‌ و هستم یکی از اون تضادهاست.

    من از همسرم جدا شدم به علت خیانت های متعدد، اعتیاد، بی مسیولیتی، و … و نقش قربانی رو به خوبی بازی کردم به مدت 18 سال و شعار بارز من در اون مدت این بود که خیانت کثیف ترین کار دنیاست و قابل بخشش نیست و باور داشتم که مقصر اول مردی هست که دنبال زن های دیگه میره و مقصر دوم زنی هست که پاسخ مثبت به درخواست اون مرد میده و هردو به یک اندازه گناهکارن . اما الان کاری که صددرصد مخالف ارزش های من بود رو دارم انجام میدم و با گذروندن دوره روابط و عزت نفس تاثیراتی در من ایجاد شد که خیلی راضی هستم، مثل وابسته نبودنم به این فرد مثل قبل، شاد بودنم بدون نیاز به حضور ایشون، ارامشم در رابطه با فرزندانم، و با گذروندن دوره شیوه حل مسایل متوجه شدم که پاشنه اشیل من همون حس بی ارزشی و کافی نبودن هست. چون از زمانی که با همسر اولم ازدواج کردم در سن 19 سالگی، شاهد خیانت های ایشون بودم و هر کاری میکردم که زیبایی های منو ببینه اما هرگز ندید و این باور به من القا شد که من کافی نیستم پس زن دیگه ای باید حضور داشته باشه همیشه تا کمبود های منو جبران کنه، و همین باور موجب شده که برخلاف ارزش هام حرکت کنم و تو زندگی با مردهایی برم که زنشون براشون کافی نیست و این حس رو دریافت کنم که من بهترم من کافی ام من با ارزشم، هر چند همراه با عذاب وجدان هست.

    خداروشکر با گذروندن دوره کشف قوانین و جلسه قبل و این جلسه از فایلهای رایگان موجب شد که تکرار این مسیله پررنگ‌ تر بشه برام و با گذاشتن شرط هایی مثل رضایت همسر اولشون، رضایت خانوادشون برای ادامه رابطه، الان حدودا دو ماه هست که این رابطه در حد دوستی هست و چون هنوز قدرت تموم کردن رو نداشتم در مقابل عشق و وابستگی شدیدی که ایشون دارن نسبت به من، با گذاشتن این شرط ها شروع کردم و نداشتن رابطه جدی با ایشون که به لطف خداوند با پیدا کردن ترمزهای ذهنم حتما این مسیله پایان خوشی خواهد داشت.

    و مشکلی که الان باهاش مواجهشدم اینه که ایشون رضایت خانواده و همسرش رو داره الان و این موضوع منو به شک انداخته که آیا هدایت های خداوند به سمت ازدواج با این فرد هست یا نه. هنوز برام واضح نیست، اما با خواسته من که دوست ندارم همسر دوم کسی باشم مغایره و چون هنوز مطمین نیستم، رابطم رو در حد دوستی نگه داشتم، هالیدی بوک کرده بودیم به ترکیه کنسل کردم، هر چند میگه همسرم اکی هست ولی من اکی نیستم، با اینکه کل پول هالیدی هم از دست میره، ولی مهم نیست، باید روی خودم کار کنم تا ادوره کشف قوانین رو‌ کامل کنم تا هدایت های خداوند رو به وضوح بگیرم و حتما ترمزهای ذهنم رو‌پیدا خواهم کرد.

    ممنون میشم اگر استاد در رابطه با این مسیله توضیح بیشتری بدن و ممنون میشم از دوستان اگر شرایطی شبیه به شرایط من دارن راهنمایی کنن لطفا…

    از فایل جلسه قبل من این کامنت رو بارها نوشتم ‌‌و پاک کردم چون ‌‌جرات خود افشایی نداشتم، از قضاوت شدن میترسیدم، از روبرو شدن با خودم و اشتباهاتم در حضور همه میترسیدم، یه دعایی هست که نمیدونم از کی و کجا شنیدم اما مفهومش این بود که بعد از نماز به خدا بگید که «خدایا ممنونم که منو بهتر از اون چیزی که هستم به دیگران نشون میدی »، احساس میکنم این دعا یه باور غلط رو در من شکل داده نمیدونم

    بهرحال امروز یه حسی گفت بنویس و نوشتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      حاج عباس گفته:
      مدت عضویت: 1295 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام و درود

      کامنت شما رو خوندم و بهتون تبریک میگم بابت شجاعتتون در مورد بیان احساساتتون

      شجاعتی که من ندارمش

      و در بخشی دیگه از وجودم غروری هست که نمیذاره بنویسم حتی این غرور اجازه نمیده موفقیت هامو بیان کنم

      ولی همین اعتراف به نتوانستن و نداشتنِ شجاعت یک گام بزرگی هست که در آینده بتوانم منم بنویسم از ضعف هام از ترس هام

      این غرور به حدی بوده که وقتی در دلم از موفقیت دوستان خوشحال میشدم و در دلم به آنها تبریک میگفتم متأسفانه اجازه نمیداد بیام اینجا و بهشون تبریک بگم و براشون بنویسم و کامنت بذارم

      حتی تا امروز این غرور اجازه نمیداد از استاد تشکر کنم و به بچه ها ستاره بدم

      اومدم اینجا نوشتم تا اولین قدم ها رو بردارم برای پای گذاشتن روی غرورم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        ملی گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        ممنونم دوست عزیز از کامنت خوبتون.

        هر قدمی که بر میداریم و با ترس هامون روبرو میشیم چندین قدم به موفقیت نزدیکتر میشیم.

        و مسلما هر جا که داریم درجا میزنیم همونجا پاشنه اشیلمون هست که باید بیشتر روش تمرکز کنیم، و برای شما هم احتمالا برمیگرده به حس لیاقت ‌خود ارزشی‌تون که اکثر ما انسان‌ها درگیرش هستیم و امیدوارم به زودی این مهم‌ترین و اصلی ترین مسیله زندگیمون بهبود داده بشه

        موفق و پیروز باشید ️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    Hadis nemati گفته:
    مدت عضویت: 1912 روز

    سلام

    استاد بابت این دو تا فایل خیلی سپاسگزارم

    من یه سالی بود که همش از خودم می‌پرسیدم چرا یه چیزایی تو زندگیم تکرار میشه از ده سال پیش تا حالا….

    چند وقت پیش فهمیده بودم که یه چیزایی اشتباه یه کد هایی نادرسته ولی نمیفهمیدم که چه کدهایی هست ولی شکر خدا الان یه کم جلوی پام روشن تر شده به امید روزی که بتونم دوره کشف قوانین خریداری کنم.

    سوال اول:چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما شدیدترین احساسات رو در شما برانگیخته میکنند؟

    1-بی حرمتی و انتقاد از خودم و عزیزانم(چون نظر دیگران برام مهمه،پاشنه آشیل بقیه مهم هستن ن خودم)

    2-بی توجهی و بی اعتنایی و تردشدن توسط همسرم( با خودم در صلح نیستم که توجه و ارزشمندی رو از همسرم گدایی میکنم)

    3-فضولی کردن آدم ها تو زندگیم،توی وسایل شخصیم…

    واقعا استاد خودم از این کار متنفرم

    4-کنترل گرا بودن همسرم و همش میخواد منو کنترل کنه( استاد من فکر میکنم یه باور شرک آلود پشت قضیه س.مثل اینکه انگاری خدا شده همسرم و اون باید مواظب من و آبروم باشه که باعث میشه بیرون چنین رفتاری با من بشه)

    5-رفیق بازی کردن همسرم که چرا با من و بچه هام نیست،چرا همش میخواد با دوستاش باشه

    بودن با اونا رو به بودن با ما ترجیح میده؟؟؟(این حس قربانی شدن،حس کافی نبودن،حس لیاقت نداشتن رو به ما تزریق میکنه)

    6-هر خواسته ایی که از همسرم دارم یا رد میکنه یا بر عکسش انجام میده.

    الان 5سال از خودم میپرسم دلیلش چیه ولی باز سر در گمم !!!!

    سوال دوم:چه آدم هایی را جذب می کنم؟؟،

    1-کنترل گرا

    همه ش میخوان منو کنترل کنن خیلی کم براشون خواسته و احساس من مهمه

    2-اشخاصی رو جذب می‌کنم که آدم هایی تنهایی هستند

    3-آدم های مغرور خودخواه و بی عفت کلام

    که همیشه حرف،حرف خودشونه.

    4-آدم هایی که زخم زبون دارن و با حرف و کنایه هاشون باعث دلخوری من میشن(البته الان این آدم ها کمتر شدن یا روی خوبشون بهم نشون میدن)

    استاد خودم اصلا اهلش نیستم از دل شکستن متنفرم

    5-آدم های شکاک و خیلی کم حسود.

    استاد خودم اصلا اینجوری نیستم و از این کار متنفرم

    6-از نظر مالی برام هزینه نمیکنن

    برای پیشرفت و موفقیت حمایتم نمیکنن

    7-خیلی وابسته خانواده خودشون بودن ولی برعکس من وابستگی ندارم چند وقت یه بار میبینمشون

    8-تو دایره ارتباطی من آدم مستقل از نظر مالی و با اراده و ثروتمند خیلی کم هست

    9-آدم های خسیس و یه جور ناراضی از همه چی

    10-آدم های جستجوگر، که همش میخوان از کار و زندگی بقیه سر در بیارن و به وسایل بقیه بدون اجازه دست میزنن

    خودم از این کار تا سر حد مرگ متنفرم

    11-رفیق باز بودن همسرم(چه همسر قبلی م چه همسر فعلیم)

    ……

    فعلا همیناست

    ولی استاد خواهشا بگید باید چیکار کرد.

    با سپاس فراوان از شما و خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    لیلا شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1176 روز

    ب نام خدا !

    سلام ب استادبی نظیرم مریم جان عزیز!

    دراما سوالی ک پرسیدید! .در مورد ارتباطاتم بگم ک همیشه باکسایی درارتباط بودم ک یا برخوردمیکنم ک ضعیف یا وابسته ب چیزی هستن خودشون دوس ندارن اکثرن مشکل دارن واینکه هرموقع بیرون میرم برای پیاده روی وخرید باآدمایی فقیرن یا معتادن برخوردمیکنم ب طرفم میان ازم درخواست کمک دارن اوایل خیلی ناراحت میشدم بهم می‌ریختم الان سعی میکنم توجه نکنم !

    موردبعدی اینکه من بااینکه رابطه ام باهمه خوبه باهمه مهربان هستم ی مواقعی ک بهم نیاز دارن کمکشون میکنم ولی خانواده دوستان بخصوص همسرم اونطور ک باید قدرمو نمیدونن وقتی فایلای شمارو گوش دادم ب این موضوع فکرکزدم پی بردم ک من خودمو انسان باارزشی نمیدونم خودمو لایق احترام نمیدونم همیشه خودمو تحقیر کردم چطور انتظار دارم کسی قدرمو بدونه. بااینکه همیشه دوس داشتم موردتوجه همسرم وخانواده ام بقیه باشم هیچ وقت اونطور ک باید مورداحترام توجه قرارنگرفتم وجودم حرفام صحبتام چندان اهمیتی برای اطرافیانم نداره چون خودمو لایق نمیدونستم فکرمیکردم من چون چیزی ندارم ن پولی ن قدرتی ن تحصیلات آنچنانی ن شغلی ن زیبایی وووبااینکه همه چیم ظاهراخوبه ولی چنان خودمو پایین حقیرمیدونستم زیبایی وتوانایی خودم اصلا نمیدیم فقط فقط ضعف ناتوانی ازخودم نشون میدادم این افکار منفی درموردخودم اعتماد ب نفس پایین باعث شد من سالها ازخودم دورباشم واقعا ی وقتایی چنان ناراحت افسرده میشدم ب خدا شکوه شکایت میکردم از لحظاتی ک خداوند دراختیارم گداشته درست استفاده نکردم فقط ب نازیبایی ها ب زشتی ها بدبختی ها فکرمیکردم فقط مرگ ازخدامیخواستم کلا داغون بودم ازخدا واقعا خواستم کمکم کنه هدایتم کنه ب بهترین مسیرها تااینکه خداروشکر ب این سایت هدایت شدم و بااستادی توانمند چون شماآشناشدم ..استادهر صبح شب باصدای شما ازخواب بیدارمیشم میخوابم موقع صبحانه خوردن آشپزی ورزش وانجام کارهای دیگه فقط فایلای شمارو گوش میدم تمرینات شمارو انجام میدم ..خداروشکر همسرمم عاشق صحبتای شماس باهم فایلای شمارو گوش میکنیم لدت می‌بریم…استاد باتمام وجودم ازتون سپاسگزارم ک با صحبتای گرانقدرتون این مسیر برای ما لذت بخش کردین . ی دنیا دوستتون دااااارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: