پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 33

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدرضا گفته:
    مدت عضویت: 1416 روز

    سلام به استاد ودوستان عزیزم

    اولین جمله ی این فایل ،(تمامی حوادث و اتفاقات زندگی رو خودمون به وجود اوردیم ،چه خوب به بد)

    برای من خیلی قابل توجه بود ،که من هنوز خودمو مسئول حوادث واتفاقات زندگیم نمی دونم ،هنوز باورهای بنیادین من ایراد داره

    اینکه از رفتار همسر واطرافیانم ،عصبانی میشم وبشدت واکنش منو تحریک میکنه،دلیلش خودم هستم

    انقد باور منفی و مخرب ،شناسایی کردم ،که موندم از کجا شروع کنم

    باورهایی که فکر می کردم ،اصلاح شدند

    هنوز باور فراوانی من ایراد داره واز خرج کردن می ترسم

    هنوز از رفتار دیگران عصبانی میشم و فکر می کنم

    من مسئول تغییر دیگران هستم .

    اطرافیان من ادمای دروغگو و مدام ناراضی وبسیار ایراد گیر و تنبل و از لحاظ مالی درگیرند

    اطرافیان وهمسرم به خواسته های من اهمیت نمی دهند

    چرا من اینجور ادمارو جذب می کنم ؟

    چون باورام ایراد داره

    باور عدم فراوانی

    شرک و عدم پذیرش مسئولیت زندگی خودم به صورت بنیادین

    باور احساس لیاقت و ارزشمندی خودم

    این اتفاقات مرتب توی زندگیم تکرار میشه

    من یه مدت روی خودم کار می کنم ،حالم خوب میشه

    ولی باز اطرافیانم بامن همون رفتارای قبل رو دارند

    دلیلش اینه باورام به صورت ریشه ای تغییر نکردند

    من همیشه فکر می کنم زیبا نیستم ،وه ادمایی رو جذب می کنم که از ظاهر خودشون راضی نیستند واعتماد به نفس ندارند

    چقدر باور مخرب شناسایی کردم

    خدایا ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    زهرا رضی گفته:
    مدت عضویت: 2749 روز

    سلام استادعزیز و خانم شایسته پرتلاش و فوق العاده ام

    استاد جان الگوهای تکرار شونده ایی من تجربه کردم و تو روابطم ب کرات تکرار میشه اینکه

    آدمی با من وارد رابطه عاشقانه میشه

    .اکثرا آدمایی تنها و گوشه گیری هستت

    از وقتی با من دقیقا آشنا میشن ی سری مشکلات مالی براشون پیش میاد ک دستوبالشون ب شدت خالی میشه این مورد خیلی خیلی برام تکرار میشه .

    ادم هایی هستن ک با خانوادشون رابطه صمیمی ندارن.

    ادم های کم معاشرتی هستن.

    ی چیزدیگه هم اینکه شغلشون .یا تاسیساته یا تعمیر کاره.یامعماره و….

    بدقول هستن

    ب شدت سریع وابسته میشن

    نیاز دارن من همیشه بهشون توجه کنم

    حالا این ویژگی مثبت هم دارن همه آدمایی من باهاشون تو رابطه بودم آدمایی بودن ک خیلی بهم اعتماد داشتن..ادم های وسواسی و شکاک نبودن.محدودم نمیکردن.یعنی ن اینکه من بخوام اینجوری باشن.خودشون اینجوری بودن و…

    ب طور کلی آدمای اطرافم اکثرا بی پولن.یا حتی اگه دارن هم طوریه نمیتونن از پولشون استفاده درست کنن

    اکثرا بهشون خیانت میشه

    بهم اعتماد دارن

    پر توقع هستن

    همش میخوان طوری باشی ک اونا میخوان.

    همش پول لازم هستن

    همه از اعتمادشون سواستفاده شده

    با جنس مخالفشون سرجنگ دارن

    اکثرا روابطی ک میبینم پر از تنش و بی احترامیه

    یا دارن بهم باج میدن

    رابطه زناشویی ب شدت داغونی دارن و…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    زہرا کاظمے گفته:
    مدت عضویت: 1123 روز

    سلام استاد من در مورد روابط در رابطه عاطفی قبلی موضوع بسیار حساس بودم و در مورد شخصی که قبلاً پارتنرم با او بوده به شدت احساس می‌کردم که هنوز به اون شخص احساس علاقه دارد و به او حسادت می‌کردم همین افکار منفی و بیمارگونه و احساس بی‌ارزشی و بی‌لیاقتی در مورد عشق باعث مشکلات روحی من و رفتارهای نادرست در رابطم با آن شخص می‌شد که باعث خسته شدن شخص از حرف‌های تکراری و و تمرکز من در گذشته او می‌شد این الگو در ازدواجم هم تکرار شد و حالا می‌فهمم که باورهای عدم لیاقت من و گوش دادن آهنگ‌های نامناسب باعث باورهای نامناسب در رابطه من شده که منجر به شکست من می‌شود حالا به دنبال راهکاری برای تغییر این باورها هستم راهکار درمان این افکار بیماری‌ها عشق خود و تمرکز بر روی روابط زیبا است اما یک پروسه بسیار زمانبر و من بسیار پاشنه‌های آشیل در این مسئله دارم چه راهکارهایی را در این مورد شما پیشنهاد می‌دهید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مژگان اکرامی گفته:
    مدت عضویت: 767 روز

    سلام به استاد عزیزم بار چندم هست که به این فایل گوش میدم

    سوال چه الگوهایی تکرار شونده ای در روابط در زندگی من وجود دارد؟

    الان که دارم فکر میکنم در کل دوران زندگیم هیچ مردی که از نظر مالی و جایگاه موفقیتی بالا باشه به من جذب نشده با اینکه من بسیار زیبا هستم و همه زیبایی من را بهم میگند حتی خانم ها . و‌ میبینم که اااا من با همین الگو ازدواج کردم همسر من با یه ماشین وانت درب داغون و لباس های تنش ( فقط همین دوتارا داشت که به خواستگاری من اومد با اینکه میشه گفت دو‌پله از نظر مالی بالاتر از ایشون هم بودیم یجورایی و‌جالب اینجاست هیچ کس ازش هیچی نخواست معمولا از پسر تو شهر ما ‌مخصوصا تو خانواده ما خونه و‌ماشین اینارا میخواند حتما) و هنوز هم از نظر مالی تو این سیکل گیر افتادم . با اینکه خیلی تلاش میکنم از نظر مالی موفق بشوم اما هنوز اتفاق نیوفتاده یا اینکه درامد خودم به دو سال رو به رشد(البته با کار فیزیکی سخت) و الان هم رو به افول ( چون من دیگه اون کار فیزیک سخت را نمیخوام و‌حجم کار را کم کردم)

    خب نتیجه اول اینکه من از نظر باوری در سطح پایین مالی هستم که اول همچین همسری جذب کردم

    و دقیقا سر همین موضوع مالی با همسرم چند وقت یکبار به مشکل برمیخورم که چطوریه که همه اقایون اطراف ما پیشرفت میکنند اما تو‌نه

    ( خب یه بخشی از این به من برمیگرده دیگه.چقدر من جای کار داره باورهام وقتی بهش فکر میکنم)

    در دوستان من یه دوست بیست و‌چند ساله دارم‌که به شدت روی نکات منفی و‌اخبار بیماری زوم هستش و من وقتی مدارم میاد پایین با این دوستم رفت و آمدم زیاد میشه ‌‌من از این به بعد باید آگاه باشم و اینو‌نشونه از مدار خودم قرار بدم

    دوتا سه تا دیگه از دوستام هستند که شخصیت خیلی مستقلی دارند من باید به اونا توجه

    کنم

    در مورد کار

    در طول شیش سال کاریم همش کسایی به من پیشنهاد کار میدند یا با کسایی کار کردم که میخواهند من با پول کم واسشون کار کنم ( در تکامل قیمتا بیشتر شده اما باز هم نسبت به کسایی که با من یه سابقه کاری دارند خیلی کمتره جوری که بعضی وقتا با افراد که دوسال سابقه کار دارند هم تراز مبشه )

    یه دوستی هم همسرم داره که این اقا به طور متناوب و حتی هفته ای یکبار با یه خانم حدید دوست میشه ‌‌ و هربار میخواد من و‌همسرم را به دوستش معرفی کنه تا حایی که من اسم های این دختر ها را یادم میره .

    یه نکته بگم برای اقایون اینجا به نظر من که یه خانوم هستم اصلا اقایونی که با خانم های زیادی وارد رابطه میشند جذاب نیستند چون ثبات ندارند چون به نظر من به روح و‌جسم خودشون اخترام نمیذارند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    دانیال کرامت گفته:
    مدت عضویت: 2499 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    سلام دوباره به استاد عزیز و تمام دوستای خوب این سایت

    این دومین الگویی هست که در روابطم پیدا کردم و چون موضوعش متفاوت بود، ترجیح دادم تو یه کامنت جداگانه بهش اشاره کنم.

    من از کودکیم دوستای نزدیک متعددی داشتم، و از همنشینی باهاشون لذت میبردم. اما فارغ از سنم و اینکه چه دوره ای با دوستام بودم، ینی از دوران مدرسه گرفته تا دانشگاه و فضای کار و رفت آمدهای خانوداگی بعد از ازدواج، یک الگو همچنان ثابت مونده. ینی آدما کلا عوض شدن، جنس رابطه ها و نوع دوستی و خوش گذرونی و کیفیت روابط به کلی عوض شده، اما همچنان یه چیزی تکرار میشه تو همشون.

    اونم اینه که بعد از صمیمی شدن روابط، دوستام از اعمال شوخی های هماهنگ شده روی من لذت زیادی میبرن! شاید خنده دار باشه اما واقعا عجیبه. مثلا یادمه تو دبیرستان، هر وقت با دوستامون میخواستیم بریم تو شهر خوش گذرونی، همه پیشنهاد میدادن که کجا بریم، و منم پیشنهاد میدادم، فارغ از اینکه پیشنهاد من خوبه یا بد (بعضا واقعا بهترین پیشنهاد بود) ولی همه با خنده میگفتن که “صرفا چون تو اینو گفتی، اصلا اینجا نمیریم!” و واقعا نمیرفتیم. نه که از قبل هماهنگ کرده باشن حال منو بگیرن، نه! در لحظه تصمیم دسته جمعی این میشد که به من ضد حال بزنن و بخندن.

    یا مثلا، الان که با یک سری از دوستامون رفت و آمد خانوادگی داریم بعد از ازدواج، موقعی که دور هم داریم بازی دسته جمعی انجام میدیم، بدون هماهنگی، اکثر دوستان به طور پیشفرض میخوان منو جریمه یا اذیت کنن تو بازی، بدون اینکه از هم دلخوری داشته باشیم. انگار اذیت کردن من لذت بخشه براشون! البته باید بگم که الان این قضیه خیلی کمتر از 10 – 15 سال پیش شده و دوستای خیلی پخته تری دارم که حد خودشون رو میدونن و احترام زیادی برای من قائلند.

    این شوخی های هماهنگ نشده اما همه جانبه، کاملا برای من یک الگو شده و میدونم فرکانس درونی من باعث به وجود اومدنشون میشه. خیلی وقتا میگیم و میخندیم دور هم، منم یکم بهم فشار میاد ولی وقتی میبینم همه خوشحالن و می خندن، سخت نمیگیرم به خودم و میگذرم. اما بعضی وقتا واقعا اذیت میشم و احساس میکنم بقیه دارن به قیمت ناراحت کردن من خوشحال میشن.

    من واقعا دلیلشو نمیفهمم، چندبار تلاش مختصری کردم علتشو پیدا کنم ولی چیز خاصی دستگیرم نشده. اما الان یه چیزای دیگه ای رو میخوام توضیح بدم که شاید بی ربط نباشه.

    من ازونجایی که در کودکیم کوچک ترین نوه فامیل بودم، همیشه در مرکز توجه بودم و البته ازین مساله بسیار راضی بودم. همیشه با شیطنت هام باعث میشدم که تا همه بخندن. خندوندن بقیه رو همیشه دوست داشتم. حتی یادمه بعضی وقتا عمدا خودمو تو دردسر مینداختم یا عمدا اشتباه میکردم تا بقیه بخندن! این شخصیت به طریقی، در دوران مدرسه و دانشگاه هم ادامه پیدا کرد. من در اکثر روابطم، به طور ناخودآگاه در نقشی فرو میرفتم که سعی میکنه با همه صمیمی باشه، مسخره بازی در بیاره و همه رو بخندونه. در عین حال، از نظر فرکانسی هم اکثرا جزو کم سن و سال ترین افراد گروه به نظر میرسیدم، فارغ ازینکه ممکن بود سنم و درک و شعورم از بقیه بیشترم باشه. این کم شدن “سن فرکانسی”، به خیلی ها این فرصت رو میداد که با من بیشتر شوخی کنن تا بقیه.

    شاید یه جور دیگه هم بشه بهش نگاه کرد: من چون دوست دارم بقیه رو بخندونم، سن فرکانسیم رو انقدر میارم پایین که بقیه با هر سنی بتونن راحت باهام شوخی کنن و بخندن! من از بچگی چون خیلی اینو تمرین کردم که با کوچیک ترین عضو گروه بودن میتونم بقیه رو بخندونم، الانم هی دارم این فرکانس رو در روابط دیگه تکرار میکنم تا هم بیشتر خوش بگذره به بقیه و هم من مورد توجه بیشتری قرار بگیرم. اما بعضا در این فرآیند کم کردن سن فرکانسی، عزت نفسم آسیب میبینه و اینجا جاییه که بقیه شروع میکنن به اذیت کردن من و من ناراحت میشم. (در لحظه دارم اینو میگم و هیچ ایده ای ندارم که درسته یا نه)

    این الگو انقدر ادامه دار شد در زندگی من که بعد از مهاجرتم به تهران، فقط با آدمای بزرگتر از خودم دوست شدم. تمام دوستایی که تو محیط کار و تحصیل در تهران پیدا کردم همگی از من بزرگتر بودن و من به طور طبیعی در اون نقش “کوچیک ترین شخصیت جمع” قرار میگرفتم و نیاز به تلاش اضافه برای پایین آوردن سن فرکانسی نیست. این اتفاق خیلی هماهنگه با فرکانسم! و البته اصلا ازش ناراضی نیستم. کوچیک ترین شخص جمع، همیشه کلی چیز برای یادگرفتن از اطرافیان مسن تر از خودش داره و منم کلی چیز ازشون یاد گرفتم.

    فقط دوست ندارم شدت این فرکانس سنی کم، بیش از حد متعادل باشه تا عزت نفسم تخریب شه و باهام بیش از حد شوخی کنن و تو سری خور بشم. پس شاید لازم باید یکم این فرکانس رو تعدیل کنم و خودمو بزرگ تر جلوه بدم. چندین بار تلاش کردم برای این قضیه، اما ذهنم مقاومت داره باهاش، چون فکر میکنم آدمایی که خودشونو جدی میگیرن، خشکن و دوستای صمیمی ندارن، بحث خنده داری برای گفتن با دوستاشون ندارن چون مشغول جدی بودنن. اما اینطور نیست، بین همین دوستای بزرگتر از من، افرادی هستن که عزت نفسشون خیلی زیاده و شخصیت مقتدری دارن، ولی در عین حال خوش رو و اهل خنده هستن. خیلی کم پیش میاد کسی بخواد مسخرش کنه و یا سر به سرش بذاره، یا همه با هم بریزن سرش.

    پس شدنیه! اما چجوری؟ امیدوارم خدا هدایتم کنه به راه حل صحیحش

    از استاد عزیز و دوستان میخوام که اگر آگاهی یا باور مناسبی در این رابطه دارند، با من اشتراک بذارند. ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    دانیال کرامت گفته:
    مدت عضویت: 2499 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    سلام به استاد عزیز و تمام دوستای عزیزی این خانواده بزرگ

    جواب دادن به این سوالا واقعا برام جالبه! انگار که چیزی همیشه جلوی چشمم بوده و نمی دیدمش. و حالا با فکر کردن به این سوال ساده، دارم یه ضعف بزرگ رو پیدا میکنم! انقدر بزرگ و تو چشم که همه جا هست و وجودش عادی شده.

    در مورد روابط،

    اول میخوام نکات مثبت آدمای اطرافم رو بگم. همه آدمایی که باهاشون رابطه نزدیک دارم و میتونم دوست خطابشون کنم، آدمای صادقی هستن، صاف و ساده، اصلا نقش بازی نمیکنن. خیلی خودمونی و گرم هستن و همنشینی باهاشون لذت بخشه. همشون آدمای موفقی هستن در حوزه کاری خودشون و همگی دنبال پیشرفت هستن. خلاصه که خیلی آدمای خوبی هستن و من واقعا هر روز خدا رو شکر میکنم به خاطر این دستان بی نظیرش که وارد زندگی من کرده.

    اما نکات منفی، اولین چیزی که بعد از فکر کردن به این سوال به ذهنم اومد، و بدون استثنا برای همه آدمای اطرافم صادق بود، این بود که همشون علی رغم توانایی های بی نظیری که دارند (جزو بهترین آدم های حوزه خودشون هستن)، اما از نظر شناخته شدن توسط اجماع ضعیف هستن. این مساله انقدر واضحه که اکثرشون بهش آگاه هستن. ازین ناراضی هستن که مثلا پروژه های کمی بهشون پیشنهاد میشه به خاطر اینکه خیلی کم شناخته شده هستند یا کمتر کسی از سطح بالای مهارت هاشون اطلاع داره. بخش عمده این مساله ناشی از معرفی خودشون و مهارت هاشون به بقیه میشه. بعضیاشون حتی یک رزومه کاری مناسب برای خودشون درست نکردن تا با اون خودشونو به کارفرماها معرفی کنن. یا کلا توانایی سلف پروموشن “Self-promotion” و نشون دادن ویژگی های مثبتشون در شبکه های اجتماعی رو ندارند. شاید ناشی از تواضع بیخودی باشه، شاید ناشی از عدم تمایل به خودنمایی باشه، ولی بنظرم، از بین دوستام، حتی اونایی که میخوان خودشونو نشون بدن هم، مهارت لازم برای این کار رو ندارن!

    من هم، عین تمام اطرافیانم همینجورم! الان چندین ساله که دارم فکر میکنم به این مساله که توانایی های خیلی زیادی دارم، خودم رو در حوزه کاریم جزو توانا ترین و با استعداد ترین آدمای کشور میدونم، اما آدمای کمی منو به عنوان کسی که به طور جدی در این حوزه فعالیت میکنه میشناسن. نمیخوام بگم که موفقیت من (به طور خاص موفقیت مالی) در گرو اینه که شناخته بشم توسط بقیه، و پروژه های بیشتری بهم پیشنهاد بشه (حداقل دوست ندارم اینجوری باشه). من در 5 سال اخیر، هیچوقت دنبال کار و پروژه نگشتم و همیشه کار دنبال من بوده و بهم پیشنهاد شده! خیلی برام ارزشمند بوده این قضیه و راضی بودم ازش. مثل حرف استاد عباسمنش که میگه: “من برای شناخته شدن سایتم هیچ تبلیغی نمیکنم. مشتریای مناسب، خود به خود به سمت من هدایت میشن”. اما در مورد خودم، با سیستم فعلی که منتظر اومدن پروژه باشم، نتونستم از یک سطحی بالاتر برم و حس میکنم برای بهتر شدنش باید بتونم خودم رو در فضای کار حرفه ای کمی جدی تر نشون بدم و به جمعیت بیشتری معرفی کنم.

    در نقطه مقابل، آدمایی رو میبینم که نصف من توانایی ندارند، اما انقدر خودشون رو بزرگ نشون دادن که جامعه حرفه ای باور کرده که آدمای خفنی هستن، و هر وقت قرار به کاری باشه، کارفرما ها اول میرن سراغ اون آدما. فضای کار حرفه ای احترام زیادی براشون قائله و اگر قرار باشه از تجربیات کسی استفاده بشه، اول اونا انتخاب میشن. و در بازه های زمانی بسیار کوتاه تر نسبت به من، تونستن موفقیت های بیشتری کسب کنن. البته که من باور های اون افراد رو نمیدونم و نمیتونم مقایسه درستی داشته باشم ازینکه چرا اونا نتیجه بهتری گرفتن. اما “گمان میکنم” قضیه معرفی توانایی ها و مهارت ها و خدمات شخصی (همون self-promotion)، یکی از عوامل مهم بوده. شخصی که خودش رو بتونه اینجوری معرفی کنه، مسلما اعتماد به نفس و عزت نفسش هم بالاتر میره، و کسی که عزت نفس بالاتری داشته باشه، موفقیت های بیشتری کسب میکنه.

    تو ذهن من، این قضیه معرفی توانایی های شخصی به عموم و افزایش اعتماد به نفس، با بحث اینکه استاد میگه “من تبلیغی نمیکنم و مشتری ها خودشون میان” تعارض داره.

    اگر استاد عزیز و دوستان، آگاهی یا باور بهتری در این مورد دارند، ممنون میشم با من به اشتراک بذارند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    زهره یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1413 روز

    سلام استاد عزیزم

    دقیقا من این حس رو داشتم یه ویژگی که همیشه منو اذیت میکنه اینکه برای خواهرم که دارم باهاش کار میکنم وکار اصلیشون رو من انجام میدم البته کمکی چون من کار م پوسته وایشون آرایشگره ومن تمام تلاشمو میکنم تا کارهاشو درست انجام بده ومن میدونم این ایراد منه که بخوام کسی رو تغییر بدم واین بر خلاف اصل جهانه و نادیده گرفتن عدالت خداست پس باید خودمو در این مورد تغییر بدم

    ویا در این مورد که دخترم تو سن بلوغه وجواب منو میده خیلی ناراحت میشم وهمش میگم تو سن بلوغه وبعد خوب میشه

    ویا در مورد اینکه نتونستم خونه دلخواهم رو بخرم وچند وقتی که استپ خوردم بشدت حال منو خراب میکنه استاد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    خورشید گفته:
    مدت عضویت: 1945 روز

    به نام خداوند وهابم

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی و دوستان خوبم

    این فایل چقدر برام پر از آگاهیه

    من دارم روی عزت نفسم کار میکنم و الان جلسه سومم، با گوش کردن به این فایل یه سری الگوهای تکراری برای خودم پیدا کردم که ریشه بیشترشون احساس عدم ارزشمندی و احساس عدم لیاقته.

    اما الگوهای تکرار شونده؛

    از زمانی که یه بچه 5 یا 6 ساله بودم، هر چند وقت یکبار با یکی قهر میکنم.

    حالا این قهر کردن به دنبال یه بحث ممکنه پیش بیاد و یا ممکنه خیلی الکی و بی دلیل پیش بیاد. ممکنه من مقصر باشم و یا من کاملا بی تقصیر باشم. این قهر کردن ها خیلی برام آزاردهنده میشه. احساس بدی می‌گیرم. مخصوصا وقتی طرف مقابل سعی می‌کنه بهم بی احترامی کنه مثلا پشتشو به من میکنه و منو کاملا نادیده میگیره یا با بقیه گرم میگیره و من تنها میمونم، این یه الگوی تکرار شونده است که با آدمهای مختلف برای من تکرار میشه و من گاهی خودم هم متعجب میشم که چطوره آدمهایی که من میبینم اینقدر از این نظر شبیه هم هستن. این قهر کردن ها با دوستام، مادرم و اعضای خانواده ام، همکارام توی شرکت و …. برام اتفاق افتاده.

    یه مورد دیگه اینه که من همیشه توی جمع فامیل یا دوستام یا توی جمع کلاس و یا حتی محیط کارم، یه آدم کوچیک دیده میشم یه آدمی که هیچ کسی روش حساب باز نمیکنه. انگار من رو اصلا نمیبینن. انگار محوم. انگار نامرئی ام. انگار غایبم و دیده نمیشم. هیچ ارزشی ندارم. هیچ حرفی برای گفتن ندارم. هیچ جاذبه ای ندارم. انگار من مثل یه بچه‌ام که توی جمع بزرگتر ها نشستم. حرفهای اونها رو گوش می‌کنم.

    و

    کسایی که توی زندگیم هستن، خیلی وقتها بوده که برای من وقت کافی نداشتن. بودن با بقیه و صحبت کردن با بقیه رو به بودن با من و صحبت کردن با من ترجیح میدن. جالبه که این موارد رو زمانی تجربه میکردم که من میخواستم کنار اونها باشم و باهاشون وقت بگذرونم ولی اونا بودن کنار بقیه و انجام دادن کارهاشون و زنگ زدن به بقیه رو ترجیح دادن، یا اینکه خسته بودن و بارها و بارها در این مواقع احساس تنهایی و بی ارزشی بهم دست داده.

    این موارد رو خودم با باورهای خودم ایجاد کردم و میکنم و

    قول میدم خودم هم احساس ارزشمندی رو به خودم برمیگردونم و احساس لیاقتم رو بالاتر و بالاتر می‌برم.

    خوندن کامنت های دوستان خیلی نکات مفیدی داشت برام، سپاسگزارم از همه دوستان که نظرات و دیدگاه تون رو با بقیه به اشتراک میزارید.

    خدای وهابم سپاسگزارم که هر روز آگاهی بیشتری رو نصیبم می‌کنی.

    استاد عزیز خیلی دوست دارم و خیلی این فایل و آگاهی هاش بهم چسبید. ازتون سپاسگزارم.

    دوستتون دارم

    براتون از خدای وهابم ثروت روزافزون رو خواستارم.

    خورشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مينا غفوري گفته:
    مدت عضویت: 1122 روز

    بنام خداوند هدایتگرم به سمت خواسته هایم به صورت طبیعی

    سلام و دورود بر استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    من دقت کردم افرادی که جذب میکنم همش نیاز به حمایت دارن یا مشکل مالی دارن

    همیشه من باید به اون ها امید بدم و بگم بهترش هست ،بهتر از اینم میشه

    چند وقت پیش که تو فکر بودم داشتم به این فکر میکردم چرا کسایی که در کار و دوستان نزدیک هستن و هرروز میبینمشون چرا یه لول بالاتر نیستن چرا اونا همیشه نیاز به حمایت دارن چرا کسی الان نیست من ببینم و بشه الگوی خوب من

    یا حمایت عاطفی و مالی مخصوصا

    واقعا تو مبحث قرض دادن پول و نه گفتن به بعضیا و دلسوزی بیجا باید روی خودم کار کنم تا افرادیو جذب کنم که شرایط مالی خوب دارن و نیازی به این چیزا ندارن

    یه رودرواسی خاصی تو این مبحث قرض دادن یا دلسوزی نمیدونم کدام مجبورم کرد چند روز پیش به کسی پول بدم با اینکه خودم اونو لازم دارم

    بعد از جابه جایی واقعا اذیت شدم رفتم تو فکر که چرا طرف مشکل مالی میخوره به تو زنگ میزنه و تو هم حتما باید بدی چراااااا؟؟؟؟؟

    خدایا هدایتم که تا رها تر زندگی کنم در قیدو بند دلسوزی ،رودرواسی ، و…نباشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    ارشیا گفته:
    مدت عضویت: 2146 روز

    سلام استادخوب و دوست داشتنی

    ممنونم از این فایل زیبایی کهوتهیه کردید و چقدد باعث شد که من تشکیق بشم و دوره کشف قوانین رو بخرم و الان رو جلسه 1 دارم کارمیکنم، و اما چواب سوال رو بدم درمورد روابط.

    خب قبلا الگوها یجور دیگه بود و اوضاع متفاوت، خداروشکر از یه جایی به بعد حسابی با فیال های رایگان و تعدادی از محصولات پایه ای مثل کتاب ها تونستم‌که تِیرات عظیمی بدم و انسان های فوق الااده ای رو جذب کنم، انسان های توانا،آدم هایی که خنده داره کاراشون و بامزن،کارشون درسته، خیلیاشونم اهل ورزش و کلا آدم نسابی دورم زیاده.

    اما مسئله اینه که اکثرا افراد با اختلاف سنی زیاد دور و اطرافم هستن و خیلی کم تر شده که سن خودم میدا بشه و وقتیم میشه خب روابط خوبه اما وقتی دوستم با جنس مخالف چالش ها زیاده، گاهی وقتا مشغول اینستاگرام یکشون میشم و عکسا ها و استوری اارو که میبینم به تعداد زیاد ناخودآگاه حالت گقایسه برای من سختی زیادی ایچادمیکنه.

    خیلی وقتا این آدم ها فوق العادن اما زیاد نیمشه که ارتباط رو با صممیت برد و وقتیم میرسه یه چیزی از درون میشه که حدس میزنم مربوط به اسحاس ایاقت بوده که باعث میشه ترس ها دوباره بریزن بیرون و طبق فرکانس ها همت چیز تغییر کنه و ارتباط افت کنه و کمی سرد بشه. دوباره مثل چرخه به حد خوب میرسید و بعدش با یکسری افکاری که هیچ ایده ی مشخصی برای مقابله باهاش نداشتم.

    افرادی هم خیلی وقتا بود که خیلی خوشم‌میومد ولی شاید پیش میومد ارتباط آنچنانی ادامه نده و یا زیاد پیگیر نباشه.

    خیلی وقتا هم همه کارمیکنم و واقعا درخواستپ‌رو مینویم یا به خ ا میگم، تمرکز برنکات مثبت دارم و حلاصه همه کارمیکنم اما آخرش فردی که گیدم‌میاد سنش بالاتره اما خیلی دوستداره برقاری ارتباط رو با اینکه من سماسگذارم اما میخوام‌کسی باشه که سن خودمه.

    خواستم‌تمرینی رو انجام بدم‌که پشتش تعهده و متعهد باشم به تغییر و عمل و نه حرف بی عمل!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت