پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 39

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 2172 روز

    به نام خدای مهربونم

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم

    جواب سوال دوم:

    دسته اول آدم هایی که وقتی کلی مشکل دارن حالشون خوب نیست مریضن ناراحتن شکست خوردن دلشون گرفته و… امثال اینها به من زنگ میزنن و من هم ازاونجایی که خیلی دوست دارم کمک کننده باشم به دردو دلشون گوش میدم خودمو جاشون میزارم درکشون میکنم همدردی میکنم و راهنمایی میکنم

    وقتی تلفنو میزارم کنار هم حال خستگی هم کلافگی هم کلی بار منفی روم که اه ادما چه مشکلایی دارن وای خدای من و همش این چیزای منفی تو ذهنم هم خوشحالم که من تونستم مفید باشم که الان ترجیح میدم اینجوری مفید نباشم

    دسته دوم آدم هایی که کارشون میوفته تماس میگیرن قربون صدقه میرن یا همون ابراز ناراحتی میکنن یا هرچی حالا ولی کارش افتاده بعد اینکه حالا دردو دل کرد کارشو انجام دادم که معمولا هم نه نمیگم اگر از پسش بربیام و تواناییم باشه چون میگم خب من ک وقت دارم و بلدم بعدش که انجام شد حاجی حاجی مکه

    میرن و تا کار بعدی پیداشون نمیشه

    دسته سوم آدم هایی که هم جنسم بودن

    خانم هایی که باهاشون دردو دل میکردم درمورد رابطم و در نهایت خیلی مسخره کشیده شدن سمت پارتنرم و پشتم بدگویی هایی کردن که نگو و یسری چیزایی گفتن که 90 درصد اصلا حقیقت نبود

    دسته چهارم آدم هایی که خیرمو میخوان

    مهربونن با محبتن مستقل هستن و به وقت و به اندازش هستن کنارم

    که البته میتونم بگم ازاین دسته کمتر از انگشتای یک دست کنارم

    بخوام خیلی دقیق بگم فقط یک نفر

    دسته پنجم جالب برام خانم هایی که تو روابط عاطفیشون همه مشکل دارن

    اصلا من میخوام دوتا الگو خوب پیدا کنم اینقدر حتما ذهنم منفی هرکی سر راهم میاد داره از مشکلاتش با پارتنرش همسرش میگه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    امیررضا شیخ شعاعی گفته:
    مدت عضویت: 1285 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان خوبم

    1- اکثر روابط من به خوبی و هدایتی آغاز میشوند و بعد از مدتی که زمانش متفاوت بوده و عموما 3 الی 5 ماه هست رابطه شروع به سرد شدن میشود این اتفاق همواره تکرار شده و اون طرف مقابل علاوه بر سرد شدن حس میکنم که میخواد منو نگه داره به قول قدیمی ها توی آب نمک منو قرار میده و من هم عموما و اکثرا اینطور رابطه ای رو تموم میکنم.

    2- همواره دنبال روابطی بدون وابستگی و بدون گرفتن وقتم و درک کردن طرفین ولی در روابطم عموما بر عکس میشود و این اتفاقات نمی افتد.

    3- طرف مقابلم در رابطه یا خیلی وابسته میشود یا اصلا حس در رابطه ندارد و من شامل این دوگانگی شده ام

    4- این باور تخریب کننده رو دارم که همیشه میگم من برام اون فردی که باهاش ارتباط دارم مهمه و شرایط مالی و خانوادگی و تفکراتی برام مهم نیست در صورتی که در زمان سرد شدن به این نتیجه میرسم که ای کاش بهتر و قوی تر دنبال اون رابطه ای که میخواستم میرفتم و گام براش برمیداشتم

    5- وابستگی خودم و عجله کردن و زود به زود دنبال نتیجه بودن در رابطه هم برای خودم یک الگوی تکرار شده در روابط برای من هست

    6- رابطه با انسانهای ثروتمند و سرمایه گذار رو خیلی دوست دارم ولی یه ذره که بهشون نزدیک میشم بعد از یه زمان کم تقریبا همه اونها روابم باهاشون قطع و کم رنگتر میشه درصورتی که من علاقه زیادی دارم که روابط با انسانهی قوی و ثروتمند داشته باشم

    7- و یه موضوع خنده دار که بعد از رابطه متوجه نمیشم چرا واقعا اینکار رو کردم خخخخ

    اینکه در اواخر رابطه که همه چی سرد و نادرست شده تو ماشین آهنگ غمگین گوش میدم واقعا خندم گرفته الان که دارم مینویسم و موضوع تلخ اینه که همیشه حس میکنم که من ادم درستی نبودم که این اتفاقات افتاد و خودم رو لایق این دختر فرضا نمیدونستم که بی احترامی کامل به خودم هست و واقعا همیشه میگم امیر ببخشید که به خودت همچین حرفهایی رو زدی و یه جور ناشکری کرد.

    سپاس استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 1555 روز

    سلام به استادای عزیزم و دوستان عزیزم که در حال بهبود هرروزه خودشون هستن

    امروز که داشتم قسمت دوم رو میدیدم و شاید نزدیک به 6 صفحه از کامنت های سایت و بچها رو خوندم در این قسمت متوجه شدم ک چقققد من دارم کمال گرایانه دنبال یافتن الگوهای تکرار شونده تو روابطم میگردم! درسته ک استاد گفتن وقتیکه درست متوجه نمیشین برین کامنت بچها رو بخونین تا الگو بگیرین و با خوندنش یادتون بیاد شما هم چ چیزایی تجربه کردین اما وقتی اخرین کامنت از اسما جون خوندم تو صفحه 35 متوجه شدم من چققد دارم خودمو اذیت میکنم و ب حساب خودم میخوام با ی کوب نشستن پای تموم کامنت بچها و یادداشت کردن تو دفتر همه ریز و پیز باورای نادرستمو در بیارم در صورتیکه با اینکار دارم هم ذهنمو خسته میکنم و هم از این مسیر ممکنه زده بشم! من باید لذت اینکارو کنم ک البته تو این دو سه روزه با لذت بوده چون حس میکنم خیلییییی حتی ادمای دور و برمم نحوه حرف زدنشون تغییر کرده و خدا از زبون اونها جاری میشه و پیام های مثبت و راهکارایی ک میخوام رو در اختیارم میذاره، اما در مورد روابط خیلییی ب ذهنم فشار اوردم و میخواستم امشب هم کامنت ننویسم و بذارم برای فردا ک متوجه شدم دارم خیلییی کمال گرایانه رفتار میکنم باید تا الان به هرچیزی ک پی بردم بیام بنویسم و باورهای نادرستمو ازش بکشم بیرون و در طول مسیر خدا کم کم راه رو برام روشن تر و واضح تر میکنه خدایا شکرت برای این اگاهی و درکی ک بهم دادی. واقعا ذهن خیلی چموشه با اینکه تموم قوانین رو میدونم اما هربار انگار گرد فراموشی میشینه روش! با اینکه استاد تو تموم دوره ها دارن ی سری قانون و اصل ثابت رو اموزش میدن اما حالا متوجه میشم چرا باید مدام یاداوری شه و هرروز استاد میگه باید رو خودمون کار کنیم چون هم روند بهبودیمون تکاملیه و هم ذهنمون فراموشکاره. خدا جونم خودت در من جاری شو تا بتونم هر انچه ک درک کردم رو بنویسم و خودت باورهای نادرستمو بیرون بکش و نشونم بده و کمکم کن ک بتونم با باورهای درست اونا رو جایگزین کنم.

    خب بریم سراغ سوال استاد که پرسیدن چه الگوهای تکرار شونده ای در روابط، در زندگی شما رخ میدهد؟

    1- من بین تموم بچهای فامیل و اشنا و غریبه محبوب هستم و هر بچه ای در هرکجا که باشه بدون اینکه من کاری کنم به سمت من میاد و دوست داره ک وقتشو با من بگذرونه و البته ک منم همیشه با روی باز باهاشون برخورد میکنم، با اینکه همیشه به همه میگفتم من از بچها متنفرم و محاله هیچوقت بچه دار شم! اما عجیب همه بچها جذب میشن و همه هم بهم میگن بخاطر چهره مهربون و دل پاکی ک داری و بچها چون پاکن متوجه میشن و میان سمتت و این ویژگی و رفتار رو خیلی دوست دارم چون حقیقتا زمانیکه با بچهاا سپری میکنم حس میکنم به اصل و خدا بیشتر متصل هستم اولا متوجه نمیشدم چرا! اما الان ک با قانون اگاهی دارم میدونم بخاطر اینه ک بچها چون هنوز باورهای نادرست بهشون داده نشده و به خدا و اصلمون متصل هستن، کنارشون حس ارامش بیشتر و رهایی بیشتری رو میشه تجربه کرد.

    2- من خیلیی ادم اجتماعی هستم، جوریکه همه بهم میگن چطور میتونی اینقد سریع و راحت با همه خوش و بش کنی! و بهم میگن انرژی مثبت و چهره خندونت باعث میشه ک همه جذبت بشن.

    3- نقش حامی رو برای همه بازی میکنم، فرقی نمیکنه طرف یک ساعته ک‌دیدمش یا اینکه خانواده و دوستم باشه و بقولا هر کاری از دستم بربیاد حتی اگه طرف مقابلم هیج توقعی ازم نداشته باشه براش انجام میدم و این حس کمک کردن به بقیه باعث شده ک خیلی وقتا ب زحمت و دردسر بیفتم و یا اینکه کلیی تایم و انرژیم برای بقیه هدر بره و از کارای خودم عقب بمونم که باید اینکار رو ترک کنم چون این خودش شرکه، خدای من خدای همه بنده هاست، من تنها وظیفه رسیدن ب خواستها و اهداف خوددم دارم. من مسئول. زندگی و پیشرفت و بهبود خودمم من نباید نقش خدا رو برای بقیه بازی کنم چون این شرکه و من بدون اینکه به کسی کمک کنم ارزشمند و لایق هستم و من نیازی به تاییدیه از سمت بقیه ندارم.

    4-تو روابط عاطفیم معمولا ادمای ثروتمندی رو جذب میکنم که زمانیکه وارد زندگی من میشن یا تازه دچار ورشکستگی شدن یا اینکه ازشون کلاهبرداری شده و خلاصه به هر نحوی با بحران بی پولی روبرو هستن! خب اینم نشات گرفته از باورهای نادرست مالیم هست چون همیشه گفتم من پول برام مهم نیست در هر صورت میشه پول بدست اورد، من خودم کار میکنم و نیاز ب این ندارم ک با کسی ک در ارتباطم حتما ثروتمند باشه ولی همیشه ته دلم خواسته ک با ی ادم سطح بالا و پولدار زندگی کنم و بخاطر همین دو گانگی ک وجود داشته یه همچین موردایی جذبم میشدن ک هم ثروتمند بودن و هم تو دوره بی پولی!

    5- تو روابط عاطفیم ادم های مهربون و دوست داشتنی رو جذب میکردم ک بیشترشون هم به سفر و بیرون رفتن علاقه زیاد داشتن و بیشتر شون از نظر اهداف زندگی ک من برای خودم در نظر داشتم هم مسیر بودیم، مثلا علاقه به یادگیری زبان داشتن و یا توسعه فردی خودشون بودن و از این لحاظ دقیقا متناسب با خواسته من بودن

    6- بیشتر روابط عاطفی ک تجربه کردم در نهایت رو ب سردی پیش میرفت یا اینکه اصلا قصد ازدواج نداشتن، حتی اگه اولش هم این قصد رو داشتن پس از مدتی قصد ازدواج با من رو نداشتن و به بهونه های مختلف میخواستن که فقط رابطه دوستانه باشه و همشون هم دراخر خودشون رها میکردن و میرفتن و پس از مدتی هم باز پشیمون میشدن و برمیگشتن و میخواستن ک من به رابطه برگردم و من هم چون عزت نفسم پایین بود و احساس عدم لیاقت داشتم باز برمیگشتم ک خدا رو شکر دیگه این روند رو قطع کردم.

    8- تو بیشتر روابطم اصلا درک نمیشدم از طرف مقابلم یا بهم بی توجهی میشد و این باعث تنش و بحث و جدال میشد و در اخر هم بهم میگفتن ک تو اعصابت ضعیفه و زود عصبانی میشی، البته این زود عصبانی شدنم از بچگیم همراهم بوده چون همیشه بهم گفتن تو شبیه دختر خالت و عمت هستی ک خیلییی عصبی هستن و تو رو اون رفتی و ایییینقد اینو بهم گفتن ک من باور کردم و خیلیی جاها زود از کوره در میرفتم و یا زود زیر گریه میزنم و خیلیی زود رنجم و این باورا رو از بچگی بهم زیاد گفتن و حتی تو محل کارم محاله روزی همکارام این تیکه رو بهم نندازن و هرروزم با این حرفاشون منو ناراحت میکنن اما خب تصمیم گرفتم دیگه به این حرفا واکنش نشون ندم و سعی کنم کنترل احساساتم رو بدست بگیرم و تو این چند روزه ک دارم رو این فایلا کار میکنم خدا رو شکر پیشرفت خیلی خوبی داشتم و ارامشم بیشتر شده و راحتتر تونستم اعصابم رو کنترل کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 804 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم

    سلام و دورود فراوان خدمت استاد نازنینم وبانومریم و تمام دوستان پرانرژی ومعنوی و هم خانواده ام

    سپاسسسسسگزارم که خداوند عالم مرا به این مسیر زیبا وپراز نعمت و ثروت و فراوانی هدایت و حمایت کرد

    استاد جونم ازتون سپاسگزارم که دستی از دستان عالی خداوند. برزمین خاکی هستین همچون چراغی در تاریکی

    مانا باشید برامون عزیزانم

    خدارو شکر استاد که من تازه متولد شده ام از وقتی که به دوره قانون آفرینش خداوندهدایتم کردو خریدم از سایت احساس میکنم دیگه الهام 32سال قبلم نیستم و وتازه متولد شده ام

    از خداوند متعال سپاسسسسسگزارم که مرا به این مسیر پراز نعمت و ثروت هدایت کرد و جانی دوباره به من بخشید

    خدایا شکرت که تو خالق من هستی و مرا خالق تمام اتفاقات زندگی ام کردی

    حال خوب: اتفاقات خوب

    تمام قانون خداوند همینه من هستم که هر لحظه با حال واحساس و فرکانس و افکارم دارم اتفاقات را به زندگی ام دعوت میکنم

    تا 4ماه پیش که در ناآگاهی و در ودیوار بودم که خداوند به من لطف بزرگی داشت ومرا به این سایت و دوره های عالی استاد هدایت کرد

    خب حالا میام از اتفاقات قبل از ورودم به این سرزمین معنوی بگم

    من خودم انسانی احساساتی و دل سوز و مهربان بودم به دید بقیه ولی به دید الآنم کاملا ظالم در حق خودم

    من خودم کسی بودم که به ترحم توجه بقیه کاملا نیاز داشتم و از همان جنس هم به وفور در زندگی ام وجود داشت و همین الآنم هست امممممما به لطف خداوند و قانون آفرینش خیلی بهتر شده ام

    و جای کار دارم که هرروز روی خودم عالی کار کنم تا بهتر شوم

    من همیشه دوست داشتم به بقیه کمک کنم و چقدر انسانهایی در مسیرم بودند تا بهشون کمک کنم و چه انتظاراتی از من داشتند و به لطف خدا این چند ماه کار کردن روی خودم خیلی بهتر شده ام و ارزش بیشتری برای خودم قائل هستم و دیگران هم بیشتر برایم ارزش قائل هستند الهی شکر

    تو مدرسه سر امتحان وقتی تقلبی بهم می‌رسید دقیقا باید به ده نفر تقلبی میرسوندم خخخخخ

    دوستانم اکثرا هم سنو سالهای خودم بودند شاید سه چار سالی ازم بزرگتر ولی دوسه تاشون جای مادر منزل داشتند با اینکه افرادی شاد بودند ولی بشدت غر وگلایه و شکایت و منفی بودن وهر بار باهم برخورد میکردیم از بدی های همسر و اطرافیان می‌گفتیم اینم الان متوجه شدم چون من خودم وقتی از خونه پدرشوهرم جدا شدیم و به مستأجری رفتیم خیلی از خانواده شاکی بودم و دقیقا همسایه ای داشتم تقریبا آشنا بود و اونهم به شدت شاکی از خانواده همسرش بود و یکی دوتا دیگه از همسایه ها هم به همین شکل بودند الله و اکبرررر چه ظلمی کردم به خودم خدایا شکرت که مرا آگاه کردی چقدر ما از همسرانمون گله وشکایت میکردیم و چه بلاهایی به سر خودم آوردم و تمام مسیولیتها واتفاقات زندگی ام را همسرم می‌دانستم

    از وقتی که با همسرم زندگی مشترک را شروع کردیم

    و با گفته ها وشنیده های که از اطرافیانم شاهد بودم چه باورهای مخربی از همسرم داشتم و هر بار زندگی روی بدش را به من نشان میداد و با چه دوستانی که همسرم داشت و در خانه بساطشان براه بود ومن فقط موظف بودم پذیرایی کنم و بچه داری و حق هیچ گونه اعتراضی هم نداشتم و واقعا طول دوران متوجه شدم که همه اتفاقات را خودم بوجود آوردم از بس که جنگ وجدال در ذهنم داشتم هرروز از جنس اتفاقات بد را تجربه کردم

    بازهم به لطف خداوند خیلی زیاد دراین مدت به آرامش و آسایش رسیدم و رفت وامدهامون بسییییار کم شده الهی شکرت

    من از بس که به همسرم گیر میدادم و شکایت میکردم همش شاهد مهمان های از همان جنس میشدم که همه مصرف کننده بودند ومن باید هرروز پخت و پز و کار های اضافه و تو درودیوار بودم

    قشنگ الان متوجه شدم که چک ولقد های خوبی از جهان خوردم با خلق اتفاقات در زندگی خودم چه ها کردم الله و اکبر برای این هدایت جانانه درحقم

    پیکان این اواخر با خانواده های رفت وامدم داشتیم که با اینکه آدمهای خوب و به قول معروف با کلاس بودند واز نظر شکل ظاهری پوششی آزاد داشتند وخانم هایی که حجاب نداشتند من این نوع پوشش را دوست داشتم و ازآنجایی که همسرم مخالفت می‌کرد خودم بیشتر دوست داشتم با این خانواده ها در ارتباط باشیم تا همسرم دیدش نسبت به آزادی پوشش بهتر شود ولی ولی ولی از آنجایی که مشروب خور بودند اصلا دوست نداشتم دیگه زیاد باهاشون رفت وامد کنم چون همسرم هم وقتی اونا رو میدید چون من اصلا با این کار راحت نبودم و همیشه منکر همسرم بودم که خودشم نخوره مرا ایجاب می‌کرد که بخورم و در نظر بقیه بی کلاس نباشم که اینم برمیگرده به عزت نفس پایین واعتماد بنفس پایینمون و من هم در حد کم ولی دوسه باری همراهی شون میکردم و واقعا از خودم متنفر میشدم که به شکر خداجونم با ورود به این سایت رفت و آمدها خیلی خیلی کم شد وکمرنگ تا دوسه ماه پیش که یکی از دوستان فرزندی براشون به دنیا اومده بود ومارا دعوت کردند به مهمانی و من اونجا تونستم اعتماد بنفسم را حفظ کنم و فقط باهاشون رقصیدم و اصلا سمت هیچ چیزی نرفتم به لطف خداوند و چقدر هم حالم عالی بود در بین اون جمعیت که تقریبا همه مصرف کرده بودن ومنو بچه هام باهم میرقصیدیم و شاد بودیم الهی شکرت

    الان خیلی از تنهایی لذت میبرم وارامش بیشتری دارم که میتونم وقت بیشتری تو سایت باشم و روی خودم وباورهای مخربم کارکنم وپاشنه های اشیلم رو پیدا کنم و هرروز بهتر و بهتر شوم خدایا کمکم کن

    من هر بار باشگاهی رفتم یا مکانی برای آموزش همیشه به مربی هایی عالی و خوش برخورد روبرو شده ام

    همه در کارشون عالی هستند و بامن خیلی دوست وصمیمی هستند الهی شکرت

    همسرم خیلی وابسته به من است ولی الان که دارم روی خودم کار میکنم خیلی بهتر شده ولی من بیشتر جای کار دارم تا آزادانه تر زندگی کنیم

    استاد. یه الگوی دیگه هم اینکه من چون مادر تنها عروس خانواده بود و مادر بزرگم با ما زندگی میکرد هر خواستگاری که برای من خواهرانم آمد همه خواستند تا ما شریک زندگی شأن باشیم و واقعا هم همین اتفاق افتاد برای من و بقیه خواهرام افتاد و همه با خانواده همسر زندگی میکنیم من خودم سه سال رفتم مستاجری دوباره همسرم یه آپارتمان دوطبقه ساخت دوباره اومدیم کنار هم

    و خواسته ام از خداوند منان اینه که من را همواره در استقلال مالی و آزادی زمانی وازادی مکانی هدایت وحمایتم کند.الهی شکرت

    این مدت هم با افرادی که برخورد میکنم اگر حرف منفی بگویند که سعی میکنم بپیچونمشون یا با کلام یا حواستان را پرت چیز دیگری کنم یه به بهونه ای ازشون دورمیشم به لطف خداوند متعال

    اگه هم از خانواده و نزدیکان باشد که خیلی صریح واضح بهشون میگم لطفاً اگر حرف مثبت وخبر شادی دارین برامون بگین اگر نه که سکوت بهترین راهه

    وخداروشکر که اونا هم انگار سریع فرکانسشون تغییر می‌کنه

    استاد یه الگوی دیگه هم تو زندگی مشترکم با همسرم هست اینکه خیلی از افراد چه فامیل چه غریبه از همسرم تقاضای پول قرض می‌کنند و همسرم در 99درصد مواقع مثبت پاسخ میدهد و طرف هم دیگه پولو برنمیگردونه ویا اگه بخواد بده با ناراحتی همراه است .

    وخیلی ترمزهای دیگه هم هست که باید بیشتر کارکنم و خودمو کنکاش کنم تا هر لحظه به خودشناسی بیشتر برسم و در سرزمین الهی رستگارو روسفید شوم

    واستاد جانم اینم باید بگم که اگه بازهم به این دنیابیام باهمین مشکلاتی که داشتم قبول میکنم از همین مسیر بیام با تمام اتفاقاتش

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    محمدامین میرآخورلی گفته:
    مدت عضویت: 877 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته

    سوال: چه الگو های تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شماست؟

    1_اولین موضوع رو میخوام توی بحث روابط عاطفی بیان کنم ،مدتی هست که با هر دختری آشنا میشم همه از من چندسال (تقریبا5به بالا) بزرگ ترن و بچه هستن و اون آزادیت زمانی رو برای شروع و ایجاد یه رابطه عاطفی دل خواه من را ندارند و همین باعث میشه که نتونم با اون ها ارتباط درست رو برقرار کنم و عین الگو های تکراری فقط چهره و قیافه و اسمشون تغیر میکنه و توی ویژگی سن همه4،5سال ازمن کوچیک تر هستن

    2_ در روابط عاطفیم تا به این جای کار ادم هایی وارد زندگیم شدن که همش فک میکنن من بهشون توجه نمیکنم و توی حرفاها و سخنانشون صحبت از این که انطوری که ما میخواهیم تو به ما توجه نمیکنی و مارو دوست نداری و همش در پی گدایی توجه و دوست داشتن توسط من هستن همش فک میکنن من براشون کم میذارم و اونطوری که خودشون میخوان توی رابطه جدی نیستم از نظر اون ها و همش سر این موضوع به مشکل میخوره روابطم و واقعی نیستم از نظر اون ها، همش حرف از این میزنن که تو باید خودتو ثابت کنی به من تا بفهمم رابطه واقعی رو میخوای یا فقط برای سرگرمیه

    3_مورد بعدی در روابط عاطفی مروبط به مورد اول هم میشه

    همیشه دختر هایی وارد زندگیم میشوند به عنوان شریک عاطفی که آزادیت لازم رو ندارند و خیلی محدودن از نظر خانواده، تایم و کار های دیگه و همیشه باید با کلی سختی و دشواری تایم و زمانی رو خودشون جور کنن تا بتونیم باهم وقت بگذرونیم و بریم بیرون و همو ببینیم

    4_در روابط با دوستانم صمیمی ترین دوستان رو هم وقتی نگاه میکنم هر سه نفرشون نه رابطه عاطفی درست حسابی و اصولی و سلامت و پایداری رو تجربه کردن و نه درک فهمی از این رابطه(اصولی و مورد دلخواه من دارند) دقیقا افرادی به اون ها بر میخورن که آزادیت زمانی ندارند، محدودیت های شدید دارن توی رابطه با پارتنرشون

    5_در رابطه با دوستانم همیشه اول اون ها پیش قدم میشن برای زنگ زدن به من و چیندن برنامه برای رفتن بیرون یا دور هم بودن یعنی از 100درصد مواقع شاید 1درصدش من زنگ زدم که توی 99درصد بقیه که اونا زنگ زدن اول گم هستش

    فعلا همین وارد رو یادم بود اگر موارد دیگه ای بیاد حتما کامنت میذارم

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    بهنام جعفری گفته:
    مدت عضویت: 766 روز

    سلام و عرض ادب و احترام .. این موضوع الگوها بسیار بسیار مهمه برای رشد ما و درجا نزدن… ممنونم ازتون

    قبل اینکه این فایلو ببینم دقیقا به خودم میگفتم چرا اینقدر اتفاقات عجیب داره تکرار میشه …

    همیشه افرادی به زندگی من آمده اند که بسیار شخصیت وابسته داشتند انگار اگه از من جدا شن میمیرن انگار تمام زندگیشون دست منه !!! و همیشه ناراحت بودم ازین حجم ظعف در درون آدمها … درصورتی که خودم به شدت آدم مستقلی هستم !!

    یا همیشه افرادیو میبینم که در حال غر زدن و ناله کردن و ناشکری از زندگی هستن و باز هم برعکس خودم به شدت راضیم از زندگیم و شکر گذار !!!

    یا افرادی سر راه من قرار میگیرن که حریم شخصی منو زیر پا میزارن و هیچ احترامی براش قائل نیستن در صورتی که باز من خیلی به حریم افراد احترام میزارم ..!!!

    و در آخر کسانی را همیشه میبینم که بسیار بد حساب و بد قول هستن در مقابل منی که بسیار خوش حساب و خوش قول هستم … !!

    امیدوارم همه بتونیم ازین سناریو ها گذر کنیم و نور درونی الهی خودمونو ببینیم ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مرتضی خلیلوند گفته:
    مدت عضویت: 1056 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    با تشکر از خداوند برای هدایت من به این گوشه از دنیا و استاد و مریم خانم عزیز

    الگوهای تکراری که من تا الان پیدا کردم :

    1-اغلب کسایی که منو میبینن تا چشمشون بهم میخوره ( بیشتر توی فامیل ) میگن گوشیم فلان طور شده بیا درستش کن ، یا کامپیوترم فلان شده بیا درستش کن ، البته من توی کار کامپیوتر و گوشی و ….‌ کلا تکنولوژی مهارت دارم ولی این کارهای پیش پا افتاده رو معمولا بخاطر فداکاری و این که مشکل اونم برطرف کنم انجام میدم ولی بعضی وقتا دیگه انقدر زیاد میشه که دیگه خسته میشم ، البته ایده خوبیه برای راه اندازی کسب و کار و پول ساختن ازش، اما خیریه و از روی دلسوزی انجام دادنش اذیت کنندس

    2-اکثرا آدم های مهربونی هستن با ملایمت و محبت و لبخند دوستانه برخورد میکنن و گاهی اوقات و حتی یه وقتایی یه رفتار هایی دارن که تعجب میکنم ، مثلا میگن این آدمه تا قبل از تو پاچه همرو میگرفتا نمیدونم چرا و چجوریه که با تو اینقدر خوبه !

    3- بچه ها ! اکثر بچه های فامیل و بچه های بیرون کلا از وقتی کوچیک تر هم بودن میومدن سراغ من ، بیا با من بازی کن و بیا برام وقت بزار و با من شوخی میکردن و بیا برام فلان بازیو بیارو و کلا میپیچیدن به پر و پای من !

    4- همیشه بقیه برای کمک منو صدا میزنن ( فداکاری ) که مثلا بیا پتو بشور و فرش بشور و کمک من بده و اگر ما بدون تو بریم فلان جا به ما خوش نمیگذره ( جایی که دوس ندارم ) و از گلومون پایین نمیره و ( غذایی که دوس ندارم ) مثلا بیا اینو به من یاده بده ثواب داره و …..

    5- همیشه جایی هستم که وقتی برای خودم ندارم یا خیلی کم دارم دائم باید وقتمو بزارم برای بقیه چیزا مثل مدرسه ، کار تولید غذا روزی 12 ساعت ، دانشگاه الانم خدمت

    6- همیشه توی جایی که هستم باید ظرف بشورم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    فریبا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2419 روز

    سلام به استاد نازنینم و خانم شایسته عزیز

    راستش میخوام این کامنت رو بنویسم که اولا بدونم مشکلم از کجاست که حلش کنم و دوم به خاطر اینکه بعدا بیام بخونم که قبلا کجا بودم و الان کجام، چون ذهن ما خیلی خوب بلده بگه هیچ تغییری نکردم از اول همینطور بودم.

    میخوام از هم اتاقی های خوابگاه براتون بگم، چون من بیشتر مدتی که دانشگاه بودم با هم اتاقی هام بودم، من از همون اول که وارد اتاق شدم داشتم به این فکر میکردم که چه ویژگی‌های شبیه به همی داریم که افتادیم توی یه اتاق، همه‌مون دوستای کمی داشتیم بقیه رو نمی‌دونم ولی این باور توی وجود من هست که وجود دوست زیاد باعث میشه زمانم خیلی تلف بشه، یکی از دوستان هم میگفت من ترجیح میدم تعداد دوستام کم باشه ولی خیلی خوب باشه، تقریبا هیچکدوم مون هم با هم کلاسی هامون حال نمی کردیم، تقریبا همه می گفتیم چون  همسن من نیستن حرفی برای گفتن نداریم ولی میخوام بگم توی وجود من این بود که مسیر مون یکی نیست از این لحاظ که من رشته‌م چیزی بود که بهش علاقه داشتم، و میخوام شرکت خودم رو تأسیس کنم،(اینجا بگم که یکی از استاد هام دستی از دستان خدا شد و قدم بعدی مسیرم رو روشن کرد) ولی اونا فقط اومده بودن که وقت شون رو پر کنند. با این حال آدم دوست داشتنی بین همه شون بودم و حتی کسایی که همه می‌گفتن ادم فلانیه، چون من توجه‌م رو آگاهانه سعی کردم رو نکات مثبت شون بزارم بهترین رفتار رو با من کردن.

    تقریبا همه مون زیاد حرف می‌زدیم، هیچ کدوم‌مون رابطه عاطفی خوبی در ابتدا نداشتیم، و همه می‌دونستیم که باید حرکت کنیم تا پیشرفت کنیم ایده هم می دادیم اما یا اصلا حرکت نمی‌کردیم یا خیلی کم حرکت می‌کردیم. اما دقیقا بعد تغییر من و قدم برداشتن برای خواسته‌م اونا هم شروع کردن به تغییر یا از زندگیم براحتی بیرون رفتن

    *بعدی، از اونجایی که همیشه نقش حامی رو داشتم تمام کسایی که وارد زندگیم شدن نیاز به حمایت داشتن،  نمی دونم الان که فکر میکنم شاید نیاز به شنیدن این جملات نداشتن من خودم دوست داشتم حمایت کنم اینکه تو می تونی اوضاع درست میشه اینجوری باش این کار و بکن این کارو نکن ….

    ولی از وقتی شروع کردم به ساختن این باور که من مسئول زندگی خودم هستم و نقش خدا رو برای بقیه بازی نکنم تعداد این افراد خیلییی کم شده. با این حال پاشنه آشیلمه و نیاز به کار کردن داره.

    *دوستام تقریبا هم سن خودم هستن یا دو سه سال با هم اختلاف سنی داریم.

    *در مورد رابطه عاطفی تقریبا 3 یا 4 سال از خودم بزرگتر بودن که این خواسته خودم هم هست، ثروتمند بودن چون همیشه در تصوراتم اینطور بوده، تقریبا نیاز به حامی نداشتن اما اکثرا من می‌خواستم هر طور شده کمک‌شون کنم.

    دوستام اینقدر تکرار کرده بودن که پسرا فقط قصد سواستفاده دارن در ابتدا هر کسی بهم پیشنهاد می‌داد قصد سواستفاده داشت. ولی الان خدا رو شکر چون روی خودم کار کردم چنین اتفاقی تکرار نشده

    *در مورد اطرافیانم هم آدم دوست داشتنی هستم، چیزی که خودم حس می‌کنم اما از وقتی تصمیم گرفتم دیگه حامی نباشم نجواهام میگه که تو رو فقط به خاطر حمایت هات دوست داشتن حالا که دیگه نمی‌خوایی حامی باشی دیگه دوستت نخواهند داشت، ولی همچین اتفاقی نیفتاده، و چون دیگه به جای حمایت برای خودم وقت میزارم، دیگران باز به همون اندازه دوستم دارند

    *دیگران در مورد رازهاشون بهم میگن، یعنی خیلی خوب بهم اعتماد می‌کنند، تو 98 درصد مواقع انسان هایی که وارد زندگیم می‌شوند انسان های درست کاری هستند فقط از نظر مالی خیلی عالی نیستند، اونم دلیلش به خاطر باورهای منه، یا چون خودم از لحاظ مالی زیاد پیشرفت نکردم.

    در پناه خداوند هدایتگر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    دایان گفته:
    مدت عضویت: 1091 روز

    سلام استاد.و درود به خانم شایسته و دیگر دوستان

    من انتقادی داشتم اونم اینه که من اول اینو بگم که خیلی از فایلای شما استفاده میکنم.خیلی عالیه خیلی کمک کننده اس.خیلی سختیها کشیدم و چندتا پیام دیگه هم داده بودم.که روزای سختیو میگذرونم.که البته پستیو بلندی زیاد دارم که الان خداروشکر حال خوبه. واما اینکه تو بعضی موارد ادم چارچوب و قانون خودشو داشته باشه وبایه سری چیزا مخالف باشه طبیعیه.خواهرمن دوره عشقو مودت روخریداری کردکه منم استفاده بردم البته.وخواستم انتقادی کنم.اینکه تویکی از پارتا درپاسخ به سوال یکی از مخاطبین که گفته بود من بخوام زن بگیرم باید یک عمر باهاش زندگی کنم و ازدواج کردن الکی نیستو مثل خرید لباس نیست.وشما گفته بودینکه نباید رابطه و ازدواجو سخت بگیرین که البته این حرفتون درست.اما گاهی احساس میکنم انقدر بچه هارو تشویق میکنین که این موضوع رو راحت بگیرن که اتفاقاانگار برای شما مثل لباس خریدنه.این موضوع ممکنه دچار کج فهمی بشه و هرکس هرطور که عشقش بود باطرفش رابطه برقرار کنه و بعدم بگه خدافظ بدون اینکه بفهمه چی به سر طرف مقابل میاد.گاهی انقدراحت صحبت میکنین که انگار ما زاده شدیم که فقط عیشو نوش کنیمو پول دربیاریم.و احساساتو عشقو معنویت کمتراینجاحرف میزنه.وشمااونقدریکه از رابطه با پسرتون مثال میزنین زیاد از رابطه تون با خانم شایسته چیزی نمیگین که بخودتون مربوطه.انتخاب خودتونه.و تو یه پارت دیگه درمورد وابستگی ازشماپرسیدن که اگه من وابستگیمو قطع کنم میترسم که عشقم ازدستم بپره.وشماگفتین هیچ اتفاقی نمیوفته و وابستگیرو ازبین ببرین.که اینجاخیلیا دچار کج فهمی میشن و ازبابت دیگه که ترس ازدست دادن دارن دوباره به مشکل میخورن.حالااینجایکسری چالشا برای مابوجود اومده.من و دوستان و خواهرم که به شماگوش میدیم.ومن نظرم اینه که خدا زن ،مرد ،و قلبو احساسو افریده که مااحساس داشته باشین.اینکه وابستگی مشکل داره درست اما به نظرم عشقم باید وجود داشته باشه.جایکه من مثل سنگ باشم و عشقو خانوادمو به خاک بسپرم و ککم نگزه بگم بالاخره باید اینطور میشد و باید میمردن و اخرش جدامیشدیم و برم پی کارم یکم سنگدلانه س.من معتقدم باید عاشق بود باید حس داشت.اما باید غم خورد گاهی.کمی.نه دراین حدکه شبو روزمونوسیاه کنیم.اما دراین حدکه بفهمیم مابایه تیکه سنگ یا کلوخ یه تفاوتی داریم.

    مچکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    هدا حیدری گفته:
    مدت عضویت: 781 روز

    سلام و درود خدمت استاد گرانقدر و خانم شایسته مهربانم و دوستان تلاشگرم

    درمورد سوال این قسمت نمیدونم دقیق چی جواب بدم اگر در رابطه با اعضا خانواده بخوام بگم همیشه هدا براشون یک آدمی که از همه مراقبت میکنه هست و بی شک تو افراد خانواده و فامیل افرادی که نیاز به مراقبت دارن اطرافم پیدا میشه همیشه و من بشدت از این موضوع اذیتم هیچوقتم درک نمیکردم که عاقا بشین ببین چرا اینجوری میشه همش چرا همیشه یکی میاد که نیاز به مراقبت داره مشکل چیه به چی فک میکنی چه باورهای داری که همش اینطور ادمها رو جذب میکنی؟!الان که دارم مینویسم یه چی تو مغز زمزمه میکنه که چون تو ایمان نداری به این که والله خیر حافظاً اگر به اینکه خدا مراقب همه اس همانطور که تو بنده ی اونی بقیه هم بندهاشن اونا رو دوست داره بهترین ها رو براشون میخواد تو کی باشی که بخوای این کارو بجا خدا انجام بدی تو مراقب افکارت باش مراقب باورهای که داری باش ببین چه باورهای داری لازم نیست مراقب کسی باشی به این باور برس خدا همه رو دوست داره و مراقب همه ما هست هوا هممونو داره ، سعی میکنم به این حرفا که میزنم عمل کنم باور درستی بسازم و این باور غلط تو ذهنم رو حذف کنم .

    مورد دیگه که یک الگو بخوام در روابط چه دوستان چه خانواده درنظر بگیرمش اینه که همیشه مورد تحسین واقع شدم همیشه برای عملکردم برای کارهای که انجام میدم موفقیتهای که کسب میکنم مورد تحسین قرار میگیرم که افرین تو اراده قوی داری تو خیلی جسوری تو زیبا هستی و… قبلتر ها همش فک میکردم بقیه مسخره ام میکنن یا کلی خجالت میکشیدم چی بگم الان و نمیدونستم چه جوابی بدم یا خودم رو ارزشمند و لایق اون حرفا نمیدونستم حس لیاقت درونم کم بود ولی وقتی که دوره عزت نفس رو کار کردم سعی کردم رو عزت نفس و خود ارزشی خودم کار کنم یاد گرفتم قبول کنم و در مقابل تشکر کنم از تحسین ها هنوز دارم کار میکنم که خود ارزشی رو تو خودم تقویت کنم و حس لیاقت رو بیشتر کنم

    مورد دیگه ای که این اواخر خیلی تکرار شد در روابط تحصیلی یا کاری همیشه کارهام به بهترین نحو ممکن که حتی تصور هم نمیکردم پیش میره یعنی یه چیزی میشه که اون لحظه مغزم ارور میده انقدر کارام سریع انجام شد ناگفته نماند همیشه قبل از هر کاری میگم خدا خودت هدایت کن و جوری هدایت میکنه که زبونم بند میاد خیلی خداروشکر میکنم که این تغییرات این اتفاقا خوب که برام پیش میاد نتیجه تغییر باورهای نادرسته هنو خیلی باید کار کنم این نتایج کوچک انقدر زیبا و لذت بخش هستند برام و گفتم بعنوان الگوهای مثبت تکرار شونده برای دوستانم بگم .

    خیلی سپاس گذار خداوند هستم که من رو به این سایت بی نظیر هدایت کرد .

    در پناه الله شاد سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: