پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 42
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خالق یکتا
درود بر استاد عزیز و مریم خانم
و
همه دوستان عزیز که در این راه عالی روی خودتون کار میکنید
بنده هم مدتی هست که در رابطه هامتوجه تکرارهای خیلی مشابه شدم و اغلب آزار دهنده هستند وگاهی پیش میاد که از رابطه های خوب آدم های قدرتمند و مثبت هم فرار می کنم
در روابط من که در صد زیادی به همکارانم محدود میشه خیلی تقاضای پول قرضی و کمک های مالی میشه یا از طریق فروش کالایی نا مرغوب تقاضای پول می کنن.
و گاها کسی از دوستانم کالایی رو می خواد در قالب کمک گرفتن که بعدا پولش رو پرداخت کنه و پرداخت نمیشه یا خیلی دیر و پیگیری زیاد پولشو میده
این موضوع رو به طور اتفاقی متوجه که در ایام عید به سایت سر زدم و جواب های جالبی رو دارم دریافت می کنم
ممنون از شما عزیزان و
تشکر از استاد عزیز
امید وارم که در شادی و آرامش باشید
در پناه خدا
در تکمیل کامنت قبلی باید بگم
احساس میکنم نیاز به شنیده شدن دارن
این ها آیینه ی درون من هستند و دارن به من میگن که تو خودت اینجوری هستی
پس باید قائم به ذات بود نه قائم به غیر
باید خودم به خودم توجه کنم
خودم خودم رو تحسین کنم
و از هر رفتاری که برای جلب توجه هست دوری کنم و انجامش ندم
به نام خدا درود
احساس میکنم با اکثر آدم هایی که برخورد میکنم نیاز به تایید و تحسین دارن
احساس میکنم نیاز به جلب توجه دارن
احساس میکنم نیاز دارن رفتار های درستشون رو فریاد بزنند کار های درستشون رو فریاد بزنند ، نکات مثبت شخصیتشون رو فریاد بزنند
که دقیقا منم همین باور هارو دارم و باید روی عزت نفسم کار کنم
سلام به استاد و همه دوستان
در مورد الگو های تکرار شونده روابط خیلی همیشه برام مهم بوده و بیشتر از همیشه ارتباط با همسرم
با اینکه همدیگه رو دوست داریم ولی هر چند وقت یک بار بطور متوسط ماهی 1 بار یا 2 ماهی 1 بار به خاطر یه موضوع ساده باهم بحث و دعوا و قهر داریم و چون تحمل قهر کردن برا هر دومون سخته بالاخره یکی با گله گذاری پیش قدم میشه و من یه گلگی میکنم اون یه گلگی و چند ساعتی با حرفای اینجوری میگذره و بالاخره با وجود اینکه موضوع حل نشده ما فقط روی همدیگه رو میبوسیم و چون همدیگه رو دوست داریم فقط فراموشش میکنیم در واقع ما صورت مساله رو پاک میکنیم، از اول زندگی فاصله ی دعواها زیاد بود ولی کم کم فاصله بیشتر شد و من حس کردم این موضوع داره حل میشه و هر دو سعی میکردیم از مسائل ساده بگذریم و اعراض کنیم تا تبدیل به دعوا نشه ولی بازهم موضوعی پیش میومد که دوماهی یا حتی سه ماهی 1 بار بحث و قهر داشته باشیم و این موضوع واقعا منو ناراحت میکنه چون دلم نمیخواد توزندگیم باشه.
یکی از دلایل دعواهامون خانواده هامون بودن که ما به شهر دیگه ای مهاجرت کردیم ولی بازهم به شکل دیگه ای ظاهر شد ،همسرم تغییر شغل داد، اوضاع مالیمون بهتر شد ولی بازهم این قهرها اتفاق میوفتاد و این وسط من میگم حق با منه اونم میگه حق با منه و غروری که داریم این موضوع رو کش میده.
الان که اسفنده و استاد میگن برای سال جدید سالتون رو نامگذاری کنید من از قبل فکر کرده بودم که سال جدید رو برای خودم سال روابط سالم نامگذاری کنم و واقعا روش کار کنم و از خداوند هدایت میخوام تا رابطه ی عاشقانه ای با همسرم داشته باشم وهیچوقت حتی 1 ساعت هم باهم قهر نکنیم و بحثی نداشته باشیم.
تمام قهر ما 2 روزه ولی این 2 روز برای من خیلی سخته و من دلم نمیخواد همینم باشه.
ماهر دو همزمان روی دوره 12 قدم و مسائل مالی هم داریم کار میکنیم ولی میدونیم تا رابطمون درست نشه پول برای ما خوشبختی نمیاره.
اگر کسی میتونه راهنماییم کنه ممنون میشم جواب بدید و قدردان نظراتتون هستم
به نام یگانه خالق هستی
سلام به همه
در طی چند سال اخیر متوجه شدم که تمام اون دوستانی که من باهاشون ارتباطی صمیمی داشتم رو ، حدوداً دو یا سه سال باهم صمیمی بودیم و بعد … کم کم مدارمون از هم جدا شده و از خیلی هاشون دیگه خبر هم ندارم
البته خیلی هاشون رو با صلح و دوستی یعنی به صورت نرمال جدا شدیم ، این نبوده که بحث و اعصاب خوردی بین ما بوده باشه ولی ، من الان دوستی ندارم که بگم اوکی پنج ساله یا حتی بیشتر که من با فلانی رفیق صمیمی هستم …
نمی دونم ، شاید هم این درسته و باید همینجوری می بوده ، شاید به خاطر اینه که من هر بار دارم رشد می کنم و مدارم تغییر می کنه و اون آدم از مدار من خارج میشه
ولی این اتفاق بارها تکرار شده و دوست داشتم اینجا در این تاریخ ثبتش کنم که بعدا بدونم قبل از شرکت در دورهی کشف قوانین تو چه مداری بودم
بعضی از آدم هایی که من باهاشون دوستی بر قرار می کنم آدم های به شدت دورو و دروغ گویی هستن ، البته اولش اینطوری نشون نمی دهند ولی وقتی ارتباط عمیق تر میشه این رو می فهمم و دیگه بهشون حسم بد میشه و میل و رغبتی برای ادامهی دوستی ندارم
چون خودم جز اصولم حرف درست و عمل درسته و دو رو نیستم
بعضی از آدم هایی هم که باهاشون دوستی برقرار می کنم آدم های شفاف و سالم و صاف و صادقی هستن ولی اغلب دوستیمون ادامه پیدا نمی کنه !! به صورت کاملاً طبیعی و بدون هیچ مسئلهای مسیر ما از هم جدا میشه و اون آدمه میره تو یک شغل دیگه یا شهر دیگه و خلاصه دیگه دسترسی بهش ندارم
همکار های من اغلب آدم سالم و با شخصیت و با ادبی هستن ولی مدل فکریشون ، موضوعاتی که بهش علاقه دارند ، سبک شوخی کردن ها و کلاً اخلاق هاشون با من متفاوته!!
یعنی هر طور فکر می کنم می بینم نمی توانم در طولانی مدت باهاشون خودم رو وقف بدهم
و فقط اگه همکاری کوتاه مدت باشه ما رابطمون بسیار خوبه
وگرنه خیلی از اخلاقاشون رو نمی پسندم و دوست ندارم خیلی باهاشون ارتباط بگیرم
این در صورتیه که من روابط اجتماعی قوی ای دارم
بارها شده رفتم در دفاتر دیگه جهت انجام کاری ، و متوجه شدم که چقدر بچه های اون دفتر با من حال می کنند و حتی شده معاون یا مدیر دفتر از من دعوت کردن که اگر دوست دارم برم اونجا مشغول به کار بشم
یعنی می خواهم بگم اینور قضیه اینه… یه عالمه آدم هم هستن که باهاشون ارتباطات خوبی رو برقرار می کنم
ولی تو دفتر خودمون نه… اوضاع کاملاً متفاوته…
و البته امتحان کردم قبلاً… اگه از دفتر خودمون برم بیرون و برم اون دفتر هم مشغول به کار بشم به احتمال خیلی زیاد یا شرایط اون دفتر عوض میشه آدم ها اخلاقاشون عوض میشه یا کلا اون آدم ها میرن آدم های دیگه میان و خلاصه به یه شکلی شرایط طوری رقم می خوره که من در اونجا هم شرایطی مشابه به محل کار قبلی ام رو تجربه می کنم!!
فعلاً موارد دیگه ای یادم نمیاد و اگر چیزی به ذهنم رسید میام در همین قسمت می نویسم
سپاسگزارم
در پناه خداوند یکتا و توانا باشید
قسمت دوم الگوهای تکرار شونده
چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟
1- غیبت
تقریباً همه دوستای نزدیک من از گذشته تا به حال، خانواده، پارتنرم همشون عادت غیبت کردن دارن! یعنی بشینن پشت سر بقیه حرف بزنن یا بقیه رو قضاوت کنن یا برچسب بزنن
یعنی کافیه با هم باشیم شروع کنیم راجب یکسی پشتش حرف زدن و قضاوت کردن – حالت مثبتش کم پیش میاد
2- ناله کن
تقریباً همه ادم های زندگیم این ویژگی رو دارن که اگه هزار تا اتفاق مثبت براشون بیافته به من که میرسن از اون منفیها فقط تعریف میکنن و مثبتها رو کلاً نمیگن با اینکه میدونم کلی اتفاقات خوب برا طرف افتاده ولی فقط منفی هارو میگه
3- خسیس
همه دوستام این ویژگی رو دارن با اینکه خیلی هاشون بسیار ثروتمند هستند و بودند ولی همیشه به من بدهکار بودن! یعنی طرف ماشین میخرید یا گوشی اخرین مدل ولی بازم به من کلی پول بدهکار بود و …
4- بی پول
تقریباً بدون استثنا تمام دوستای نزدیک من خانواده پاتنرم از لحاظ مالی در مضیقه هستند و البته من هم کمکی نمیتونم بهشون بکنم ولی یه دلسوزی همیشگی برای اینکه نمیتونم بهشون کمک بکنم هست
5- لنگ کمک
یعنی بدون استثنا همه ادم های که به من نزدیک میشن تو یه حوزه ای محتاج کمک هستند و من کمکی هم نمیکنم بهشون ها ولی هستند (البته شاید همین که میشینم راهنمایی میکنم و ادعا خدایی میکنم برای هدایتشون عامل این موضوع باشه)
6- از من ضعیف ترن!
یعنی نشد من یه دوست داشته باشم از من بالاتر باشن! همشون همه جوره از من ضعیف ترن و من توشون همیشه خوبه حساب میشم و به قول خودشون به من تکیه میکنن! حتی اگه از من بالاتر باشن تو اون برحه که با من دوستن سریع افت میکنن و بعد از جدایی دوباره میرن بالا
احتمال میدم دلیلش حسادتی که نسبت به افراد بالاتر از خودم دارم باشه – حس کمک کردن بهشون و دلسوزی
7- ادم های تنها
تقریباً این رفقا من همشون تنها رفیق و همدم و همیارشون منم! یعنی هیچ کس جز من ندارن!
8- محافظه کار
بدون استثنا ادم های ترسویی هستند و هیچ پیشرفتی نمیکنن و به شدت محافظه کارن یعنی یه کار عادی که بهشون میگی رو میترسن انجام بدن
9- بدقول
همه دوستام و پارتنرم به شدت بدقولن یعنی یا دیر میان یا مثلاً تو کاری که باهاشون هستم میگن فلان موقع فلان کار انجام میدیم انجام نمیدن و بعدش دوباره میگن نه کار پیش اومد و …
حتی تمرینهای دانشگاهشون هم همیشه دیر میفرستادن
10- مهربون – دروغ نگو
یه مورد مثبت هم بگم
تمام دوستام به شدت دلسوز و حال خوب و مهربون هستند یعنی آدمایی که از بودن باهاشون میشه کیف کرد و لذت برد و به چشم یه کیسه پول بهم نگاه نمیکنن یا به چشم یه ابزار پیشرفت
یا مثلاً من دوستام ادم های دروغ گو ندارم – اگرم بدقولی کنن پترنشونه ولی دروغ به هیچ وجه نمیگن شاید چون خودم ادم دروغگویی نیستم
11- شاکی از خانواده
بدون استثنا دوستای من پارتنرم از خانواده هاشون شاکی و ناراضین و میگن درک نمیشن و …. و حس میکنم خودم هم همینطوریم
12- وابستگی
همه دوستام تقریباً به من وابستگی دارن انگار بدون من نمیتونن زندگی کنن و سریع میخان بچسبن بهم و ازادیم رو میگیرن و در رابطه عاطفی تقاضا نابهجا میکنن که من دوست ندارم انجامشون بدم ولی اصرار میشه و من خسته میشم
13- کنترلگر
این در مورد خانواده و پاتنرم صدق میکنه که خیلی دوست دارن از همه ریز برنامه من سر در بیارن
مثلاً کجا میری کی میری کی میای و …
یعنی اینطور نیست که بگن نرو یا برو یا فلان ولی همیشه این سوالو میکنن و همیشه برام سوال بود چرا بقیه اینقدر بهشون به اصطلاح گیر داده نمیشه و فقط به من گیر داده میشه!؟
14- رابطه عاطفی
من تا حالا یدونه رابطه بیشتر نداشتم ولی این بنده خدا خیلی خیلی شبیه مادر خودم ویژگی هاش!
و برام جالب بود من خیلی از این ویژگیهای مامانم که خوشم نمیومد تو این بنده خدا هست
یعنی این طوری هم میتونم به این الگو تکراری پی ببرم
15- نادیده گرفته شدن
یعنی ازم تعریف نمیکنه کسی – و برعکس همه ازم توقع دارن که من براشون همه کار بکنم و اینگار که خواستههای من مهم نیستن و همه خواستههای اونا مهمن و فقط راجب اون ها صحبت میشه و وقتی من میام راجب خودم حرف بزنم اینگار یه حس بی رغبتی میبینم که دیگه ادامه نمیدم و اینگار که من مهم نیستم و فقط اونا مهمن و من هم زیادی بهشون توجه میکنم و بهشون پر و بال میدم
16- کمبود وقت
تقریباً همه ادم های دورم و البته خودم تو وقت کم میاریم! و هر کی منو ببینه میدونه یه کمبودی همیشه راجب وقت دارم که همیشه حس میکنم دیگه دیر میشه و من زمان کم میارم و …
17- اعتماد
خب همه به من خیلی اعتماد دارن پول دستم میزارن یا مثلاً پارتنرم همون روزای اول پیش من گرفت خوابید و من بعداً ازش سوال کردم چجوری تونستی به یه پسر غریبه اینطوری اعتماد کنی و گفت یه حس خاصی بهت دارم و … یعنی کلاً من مورد اعتماد هستم
حتی حرفهایی که به هیچ کسی نمیگن رو به من میگن و من رازدار خوبی هستم
18- بهترینها
همیشه بهترین اساتید رو داشتم از استاد عباسمنش گرفته به قبل همین قاعده ثابته! یعنی یجورایی همه ادم هایی که تو درس بهشون برخورد کردم ادم های فوق العاده ای بودن و در مورد کار اینطور نبوده و این نشون میده مشکل از منه!
19- جاپارک
یکی از الگوها من اینه چند وقت یبار سر جاپارک با همسایمون بحثم میشه چون به ضعم من ایشون جای سه تا ماشین پارک میکنه و جای من میگیره و … البته از پارسال فاصله زمانیها بیشتر شده ولی خب هنوز تکرار میشه
20- رابطه کاری
توی رابطه کاری هرجا که بودم بهم احترام گذاشته میشه و من جزو بهترین هام حتی اگه همه با هم بد باشن اونی که با همه خوبه منم و اکثرا احترام خوبی هم دریافت میکنم ولی خب خیلی با اون ایده الی که تو ذهنم دارم از کار فاصله دارن
21- نصیحت
یجورایی همه میخان منو نصیحت کنن و اینکار میکنن به طرق مختلف
22- متوقع
یجورایی همه نزدیکانم از من توقع انجام کاری دارن و سر کمک نکردنم بهم احساس گناه میدن
23- هل دادن
با هر کسی دوست میشم نیاز داره که یکی اونو هُل بده رو به جلو، حالا شاید انگیزه هاش به اندازه نیست یا چی نمیدونم، ولی آدمی نیست که خودش به اندازه کافی انگیزه داشته باشه برای حرکت کردن
24- منطقه دوستان
یعنی من الان یه 9 ماهی هست هرکسی تو زندگیم میاد شمالیه! یعنی از پارتنرم گرفته تا دوست دانشگاهم تا جایی که سرکار میرفتم من منتقل کردن به قسمتی که فهمیدم اون فرد مسئول من شمالیه
25- انتخاب رشته
من کار انتخاب رشته میکنم چند ساله و از سال اول من همیشه یه ادمی بود که اخرش کارش به فحش و دعوا میکشید و این روند ادامه داشت برای 2 سال. امسال که رفتم انتخاب رشته خودم پیش خودم گفتم خب امسال هم منتظر همچنین ادمی باش و اتفاقاً خیلی هم راحت همچنین ادمی پیدا شد که اعتراض میکنه دعوا میکنه اعصاب خورد میکنه و فحش و … ولی من نمیفهمیدم که من دارم این اتفاق رو تکرار میکنم. البته امسال نسبت به پارسال همه چی راحتتر بود و تعداد اعتراضیم 0 بود و حتی کسی پیام اضافی هم بعدش نداد ولی این روند با یه ریتم کمی داره کم میشه یعنی من دارم بهتر میشم ولی خب هنوز هم اذیت کنندست
واقعیت دوستای من ادم های خوبی هستند ها ولی بعد از کار کردن روی باورهام هرکدوم به شکلی ازم جدا میشن و ادم بعدی دوباره شبیه همون قبلی هاست و اینو الان فهمیدم! من همیشه برام سوال بود چرا یسری ها اینقدر دوست عالی و خوب دارن و من ندارم و مال من همشون یه شکلی داغون هستند و یه مشکلی دارن تو زندگیشون!
حتی ادم هایی بودن که مشکلی هم نداشتن و من نتونستم رابطه بلند مدت دوستی باهاشون داشته باشم و فکر میکنم دلیلش اینه که نمیتونم ببینم یه ادم از من بالاتر باشه و حس حسادت سنگینی دارم: (
به نام خدای زیباییها
خدای بخشنده و مهربانم
سلام به همه عزیزانم
هر چی بیشتر میگذره بیشتر میفهمم که مهمترین عامل پیشرفت، خودشناسی هست من برای اینکه بفهمم چرا شرایطم اینه ؟چرا این ادم در زندگی منه؟ چرا به خواسته هام نمیرسم؟ باید بتوننم خودم رو بشناسم و بعد میتونم بفهمم که دلیل تمام اتفاقات زندگیم کدوم باوره؟ و من چه باوری دارم که باعث او اتفاق شده؟؟
من اگر بتونم خودم رو بشناسم بعد باورهامو میشناسم و میتونم تعقیر شون بدم و زندگی دلخواه رو داشته باشم و اونجاست که میگن من خالقم .خالق آفرینش هر انچه که در زندگیم بخوام از آدم و شرایط و …..
واکنشهای من به اتفاقات باعث میشه که از اون جنس اتفاقات برای من بیشتر بشه یا کمتر
واکنشهای من باعث میشه من شرایط و اتفاقاتی جذب کنم که ویژگی مشترکشون خلق همون احساسها در درون منه
یعنی من با اتفاقات خوب احساس عالی و خوبی پیدا میکنم و اتفاقات با اون شرایط خوب برای من بیشتر میشه و یا بالعکس مهم واکنشهای منه که باعث بروز احساسات من میشه که با توکل و ایمان به الله میتونم آرامتر باشم و شرایط بهتر و بهتری رو برای خودم ایجاد کنم
من وقتی واکنش نشون میدم که به چیزی توجه کنم و این توجه من باعث ایجاد احساس بیشتر و واکنش بیشتر و ایجاد اون شرایط بیشتر بشه
حالا سوال این قسمت
من وقتی مجرد بودم بینهایت آزاد بودم هر کجا میخواستم میرفتم اصلا محدودیتی برام نبود اما بعد ازدواج خیلی محدود شدم اجازه رفتن به هر جا نداشتم اجازه صحبت با هر کس رو نداشتم و چند سال به همین صورت بود اما الان به لطف خدا خیلی خیلی آزادتر شدم
قبل همسرم به شدت من رو کنترل میکرد از همه لحاظ، الان خیلی آزادتر و راحترم.
گاهی اوقات به خاطر باورهای خودمه یعنی درست جایی که میگم الان اگه من بخوام اینکار رو بکنم همسرم میگه نه ،و واقعا میگه نه ،اما جایی که مصمم هستم و واقعا قصد انجامش رو دارم اونم حرفی نداره
من وقتی مجرد بودم خیلی از مسولیتها به عهده من بود آشپزی،،.. مرتب کردن خونه که البته این مورد رو با خواهرها شریک بودیم و کارهای مربوط به خواهر کوچکترم و یادمه وقتی مامانم از من میخواست کاری انجام بدم که خیلی از نظر من کم اهمیت و کوچک بود ناراحت میشدم و میگفتم این از دست خواهر کوچکترم هم بر میاد اینارو به من نگید مثل مثلا آوردن ظروف کوچیک موقع خونه تکونی ، دلم میخواست کارهایی به من بگن که کمی سختره و خواهرهای کوچیکم نمیتونن انجام بدن یادمه حتی موقع مهمونی من آشپزی میکردم حتی با اینکه سنم خیلی زیاد نبود و یازده و دوازده سال داشتم عمه ها میومدن و میگفتن تو نمیتونی اینکارو انجام بدی هم برام تعجب برانگیز بود که این خیلی برای من طبیعی هم ناراحت کننده که چرا فکر میکنن من نمیتونم اینکارو انجام بدم .
شاید این نوع ویژگی مادرو پدرم من رو مسؤلیت پذیر بار آورده که در قبال فرزندانم هم خودم رو مسول میدونم حتی برای خواهر های کوچکترم جایی که خواسته ای از مامانم داشتن و انجام نمیداد من براشون انجام میدادم به لطف خدا همه ما مستقل و مسولیت پذیر بزرگ شدیم و هیچ کدوم وابسته به دیگری نیستیم حتی توی زندگی مشترکی که تشکیل دادیم هر کدوم حتی برای خودشون درآمد هم دارن و بهترین خودشونن و حتی از لحاظ مالی وابسته به همسرانشون نیستن اما این ویژگی که همه مون خودمون رو مسول فرزندانمون میدونیم در هر کدوم از خواهرهام مشترکه و این ویژگی رو تاره متوجه شدم که هر کدوممون حتی از خودمون میزنیم برای فرزندانمون
اما ویژگی مشترک دیگه ای که بین افرادی که در ارتباط باهاشون هستم چیزی متوجه نشدم یعنی افراد زیادی در زندگی من نیست مدتی هست بیشتر تنها هستم و به لطف خدا افرادی که خیلی منفی نگر بودن از زندگیم حذف و یا کمرنگ شدن البته یه چیزهایی از کسانی هست که هنوز کمی باهاشون به خاطر روابط خانوادگی برخورد دارم اما با بیتوجهی به صحبتهاشون اونها هم به لطف خدای مهربانم کم شده
اما چیزی که خیلی برام واضحه اینه که همیشه مورد احترام هستم و همه من رو خانم مهربونی میدونن و این برام قابل اهمیته به خصوص احترامی که دیگران بهم میگذارن که همه و همه به لطف خدای مهربونم هست حتی در مورد فرزندانم و همسرم هم این احترام بیشتر از قبل شده
خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین در پناه خدای مهربانم باشید
با عرض سلام دوباره
تجربیات دیگر بنده در روابط با دیگران به اینگونه است.وقتی با فامیلی پس از مدت طولانی رو به رو میشوم بسیار معذب هستم به طوریکه در ابتدای برخورد مجدد استرس میگیرم که آیا من را تحویل میگیرد یا نه؟ چطور با من برخورد میکند؟ بیشتر این احساس زمانیست که طرف مقابل موقعیت مالی و اجتماعی بالاتری داشته باشد و در گذشته خود را پایین تر و با شایستگی و لیاقت کمتری در برابر ایشان میدیدم.
وقتی با دوستانم و یا نزدیکانم هستم و نشستم و گپ میزنیم یهو دوست آنها میایند و با او خوش و بش میکنند و به من محل نمیگذارند که انگار اصلا من آنجا نیستم.احترام نمیگذارند.البته من این را از شعور و درک پایین آنها میبینم.
در بعضی از مراوداتم با دیگران موقع سلام و علیک یا خدا حافظی آنها حتی به صورت من هم نگاه نمیکنند و باز از کمبود اعتماد به نفس خود آنهاست.
ممنونم لطفا نظر دهید.
سلام وقت همگی بخیر
اغلب اطرافیانم طعنه میزنند و مسخره میکنند.
طوریکه احساس میکنم حرفهایم باعث خنده و مسخره است.بعضی اوقات اینطور میشود و من خیلی ناراحت میشوم و میگویم که من هیچکس را مسخره نمیکنم چرا پس من را مسخره میکنند.بعضی وقتا همکاری را صدا میزنم و از او سوال میکنم خودش را به کری میزند و مجدد که میپرسم یا جواب سر بالا میدهد یا با پرخاش جواب میدهد جوریکه دفعه بعد میترسم از آن شخص سوالی بپرسم.
زمانی که شخصی داستانی تعریف میکند که مثلا بچه اش را تنبیه کرده بسیار بهم میریزم و به خود میگویم چه آدم ظالمیست.
پس با اندک آدمهایی برخورد میکنم که مسخره میکنند ، توهین میکنند ،من را آدم حساب نمیکنند ، بی اعتنایی میکنند ، مغرورند ، جواب سلام نمیدهند و منتظر سلام هستند.
افرادی را میشناسم که به چشمان من ذل میزنند و متتظر سلام هستند حتی یکبار هم پیش قدم نمیشوند. هر بار این تکرار میشود.
سلام بر دوستان ،
خیلی برام جالب و دردناک بود وقتی استاد عزیزم این موضوع رو بیان کردن و ی جورایی دوزاریم تازه افتاد که ای دل غافل خودم بودم که این آدمای پوچ و تو خالی رو جذب میکردم و همیشه شاکی بودم از دست خدا که اینا کین میاری سر راه من ،، خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای استاد عزیزم و خانوم شایسته و این سایت مقدس ،،
آقا تقریباً اکثر مثال هایی که استاد عزیزم زدن و متأسفانه من تجربه کردم و هم خوشحالم از اینکه از این زاویه تونستم ببینم این موضوع و درک کنم و هم ناراحت که خودم باعثشون بودم ،، خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم برای اینکه دیگه هیچ رایطه ی آزاردهنده و تکراری رو تجربه نکردم خدایا شکرت ،،