پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 44
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای یگانه
سلام و ارادت خدمت شما استاد عزیز و خانم شایسته گل
قسمت دوم الگوهای تکرار شونده
باورها و افکاری که داریم و قبولشون داریم و از جنس همونا وارد زندگیمون میشن و تکرار میشن چون افکار تغییر نکردن اتفاقاتم تکرار میشن چه بسا باورها مثبت باشن چه مخرب
سوال :
چه نوع افرادی با من در ارتباط هستن و چه شباهتایی دارن ؟
کسایی که با من در حال حاضر در ارتباطن به لطف خدا به من کمک میکنن تو زندگیم و تو کارم
خیلی جاها که فکرشو نمیکردم سراغم امدن و به من کمک کردن و بارها این تکرار میشه
ادمایی که با من در ارتباط بیشتری هستن به من اهمیت میدن و توجه میکنن
به لطف خدا کسایی سرراهم قرار میگیرن که واقعا دستی از دستان خدا هستند تا من خوشحال بشم تا آسوده باشم و ارامش داشته باشم و بسیار تکرار شده این اواخر
این ادما باعث میشن من هر روز شاکرتر و خوشحال تر باشم طوری که احساس تنهایی من خیلی خیلی خیلی کمتر شده
اما
در صورتی قبل دوستانی داشتم که شرایط مالی درستی نداشتن و همش از من کمک مالی میخواستن که الان اصلا خبری ازشون نیست
دوستایی داشتم که من تنها دوستشون بودم و دچار مشکلات روحی بودن ، شباهت بسیاری به گذشته من داشتن و کسایی بودن که حس قربانی شدن داشتن ، دقیقا مثل گذشته خود من
کسانی اطراف من بودن که اونقدری که من اهمیت میدادم و توجه میکردم ولی منو نمیدیدن
و چقدر حس خوبی بود که به اطرافیانم دقت کردم و دیدم 90 ٪ مواقع ادمای بی نظیری با من در ارتباطن یا اون روی خوششون رو به من نشون میدن
که همه ی اینا لطف پروردگارم هست وباید بیشتر کار کنم تا تغییرات بیشتر بشه
چون به محضی فرکانس میاد پایین ادما ، شرایط ، جامعه اون روی خودشون رو تحویلم میدن
مرسی از شما و آموزه های نابتون استاد جان
به نام خدا
الگوهای تکرار شونده ردابط
1. الگو تکرار شونده که همیشه برام پیش میاد اینکه خیلی سخت میتونم ارتباط عاطفی برقرار کنم خیلی سخت میتونم مثلا از اون دختر که خوشم میاد درخواست بدم و اینم مطمعنم از عدم احساس لیاقت میاد و یا احساس غرور زیادی که دارم و یا اگه درخواست دادم رد شده خیلی برام تکرار شده
2.الگو دیگ تو رابطه اینکه رابطه عاطفی به 3 ماه کشیده نمیشه و تموم میشه رابطه برام زیاد تکرار میشه
3.دوستای که دارم خیلی خوبن انسان های سالم ورزشکار با اصالتی هستن ولی از نظر مالی ضعیفن یا هر دوستی که باهاش ارتباط برقرار میکنم وضعیت مالی ضعیفی داره ولی در بقیه موارد شخصیتیشون فوقالعاده بودن و خیلی از این بابت خوشهالم که دوستای کمی دارم ولی با اصالت هستن
4.خیلی کم میتونم ارتباط کاری برقرار کنم و این الگو همیشه برام تکرار میشه
5.ارتباط عاطفی با خونوادم تزلزل داره خیلی سینوسی با این همدیگرو خیلی دوس داریم ولی اصلا نمیتونی این علاقرو بروز بدیم و از گفتنش خجالتی هستیم اینم شاید از عدم احساس لیاقت میاد
6.معمولا این الگو تکرار میشه برام که همیشه وقتی تو ی جمعی میرم اونجوری که دلم میخواد بهم توجه بشه نمیشه و اینم از عزت نفس پاینمه و عدم احساس لیاقت
7.اکثرا ارتباط های عاطفی که برقرار میکنم یا از نظر سنی خیلی از من بالاتر هستن یا اینکه خیلی وا بستم میشن و من اصلا از این گونه شخصیت خوشم نمیاد و منو اذیت میکنه ولی سریع اون رابط و کات میکنم این الگو هم برام خیلی تکرار میشه
8.
سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
سلام ب شما علی جان دوست خوبم. سپاس گذارم از این که کامنتت رو نوشتی
من هم در مورد خانواده این مورد رو دارم خودم ک ما ی خانواده هستیم اما من نمیتونم احساساتم را ابراز کنم و خیلی خیلی کم صحبت میکنیم با هم دیگه اما در عمل اغلب هوای هم رو داریم و بهم کمک میکنیم ولی چیزی ک من مثلا خوشم نمیاد اینه ک گفتگویی با هم نداریم و حرف نمیزنیم راجب خودمون و کلا زندگی
ک این هم دلیلش این هست الان فهمیدم چون دیدم ک خانواده ام اغلب دارن غیبت میکنن. حرف هایی میزنن ک بر خلاف قانون هست و من اصلا ازش لذت نمیبرم. و شخصا خودم آدم درونگرایی هستم و با تنهایی حالم خوبه و میشه ک ب دلیل مقایسه هم باشه
مثلا تو فیلم ها یا بعضی کامنت ها رو میخوندم ک بچها مینوشتن ک رابطشون با خانواده خیلی عالیه و مثلا تعریف میکردن. من مقایسه میکردم و حسرت میخوردم ک چرا من رابطه ام با خانواده ام خوب نشده من دارم روی خودم کار میکنم ووووو
الان ک بهش فکر میکنم و ب قولی 2 2 تا 4 تا میکنم میبینم ک ن اتفاقا این نعمته چون واقعا نمیخوان تغییر کنن
اصلا قشنگ میبینم جهان جدا کرده من رو از خانواده ام اغلب اوقات
درسته توی ی خونه هستیم اما شاید باور نکنید ک در طول روز شاید 3. 4 بار همدیگه رو ببینیم و مثلا ی صحبت کوتاه و مختصر و همین تمام و شد رفت هر کدوم دنبال کار خودمون هستیم و مشکلی نیست
مشکل از فرکانس های منه ک دارم مقایسه میکنم و فکر میکنم اگه واسه من هم اینجوری باشه من خیلی خوشبختم اما ن همین جوری هم خیلی بهتره زمان خودم رو دارم آزادی خودم و کاری از دستم بر بیاد انجام میدم ولی چون مقایسه میکنم احساسم بد میشه
مورد بعدی در مورد روابط عاطفی هست من هم سختم هست ک درخواست رابطه ایی رو بدم. در کل توی درخواست کردن مشکل دارم و خجالت میکشم و زشته و توجیح هایی ک خودم واسه خودم میارم. و نمیدونم از غروره یا عدم لیاقت یا چی ک درخواست نمیکنم تا ی راه دیگه ایی پیدا کنم یا مجبور بشم ولی درونن خوشم نمیاد در مورد مسائل و مشکلاتم درخواست کمک کنم. بیشتر دوست دارم خودم حل کنم ک جدیدا دوره شیوه حل مسائل واقعا عالیه با سولات بی نظیر خانم شایسته عزیز
اما در مورد رابطه عاطفی از عدم لیاقت من هست ک نمیرم درخواست کنم و میترسم فرد مورد نظر من نباشه یا مثلا دوست پسر داشته باشه دعوابشه و آبرو ریزی ک همش ترس های واهی ذهن نجوا گر من هست و باور نداشتن ب قانون کبوتر با کبوتر باز با باز
ولی باید وارد این ترسم بشم و توجیح دیگه ایی ک دارم هم اینه ک میگم ن جهان خودش باید این رابطه را ایجاد کنه و من فقط روی خودم کار کنم بنویسم ووو. اما نظر من اینه ک من هم ی اقدامی بکنم
درسته ب زبون میگم خدایا من رابطه میخوام اما ترمز هایی هم دارم ک اغلب 99 درصد اونها بر میگرده ب عدم لیاقت و باید خیلی دقیق تر دوره لیاقت رو کار کنم و خودم را بهبود بدم
و دوست دارم ک پا بذارم روی این ترسم از این فرار از جنس مخالف نمیدونم چرا اصلا من میترسم
از بس ک شنیدم دختر مردم دختر مردم
خب منم پسر مردم
من همین جوری ک هستم کافی ام. جوابم و دوست داشتنی تمام شد و رفت
سپاس گذارم از همه
به نام سیستم هدایتگر بشر
چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟
1_روابط با دوستانم:
1_1من دوستانم همیشه ادم های خوبین وفادارمهربانن دست دلبازن بخشندهستن نجیبن سخاوتمندنن هیچ وقت ازم سو استفاده نکردن دوستام همیشه ادم های بودن که مثل خودم بودن صداقت زیاد داشتن .من تو رفیق خیلی. خوش شانسم.هر ساعت ازشون کمک خواستم کمکم کردن
واقعا به لطف خدا همیشه بهترین دوستا داشتم
ولی دوستام بیشتر تلفنی در ارتباطیم نمی تونیم به خاطر محدودیت های خانوادم زیاد باهم بریم بیرون .الحق والنصاف تو جذب رفیق عالیم همشون ادم های مشتی خوشگل مهربان پولدار من اکثرا رفیقام وضع مالی عالی تری از خودم دارند خاکین با معرفتن باخانواده هستن. هر ساعت شبانه روز باهاشون تماس بگیرم بهم کمک می کنند
یه رفیق دارم اسمش بهار یعنی فرشته است مثل یک خواهر برام خدا برام نگهش داره .قلبش از جنس طلاست مثل الماس کمیاب .روش می تونم حساب کنم یکی از دستای خداست برام .خدای برای وجود بهار ازت سپاسگزارم
این رفیقم بهار انقدر دختر خوبیه که من عاشقشم قلبی داره به بزرگی دریا ساده زلال پاک.
کلا همه رفیقای من ادم های فرشته خویی هستن هیچ وقت رفیق بد سمت من نمیاد .
همه رفیقام ادم های سالم هستن اهل درس خانواده ورزش دلسوز مهربان .
هم دانشگاهیامم همشون همینن .من کلا روابط بسیار بسیار عالی با دوستان دانشگاهم دارم همشون باهام بسیار خوب هستن.مثلا یک نمونه زهرا هم دانشگاهیم این دختر بسیار پاک فرشته است انقدرررر خوبه
کلا من همیشه بهترین هم کلاسی هم دانشگاهی های دنیا داشتم.
همیشه روابط عالی با استادهای دانشگاه معلمان داشتم 99 درصد مواقع بهترین استادها بهم می افتاد.یک استاد داشتم استاد مرادی انقدر دوستش دارم همیشه تو ذهنم مادر بودن برام اون شکله بودهخیلی زیاد استاد مرادی دوست داشتم مثل یک فرشته است خوشگله خوشتیپ قد بلند با شخصیت من همیشه ارزوم بود یه شخصی مثل اون مادرم بود.بعد یک دبیر عالی داشتم خانم اردستانی عاشقش بودم اونم خانم عالی بود استاد پور محمد اونم همین طور
همیشه روابط بسیار عالی با استاد معلم و…هم کلاسی هم دانشگاهی داشتم.من هرجا میرم چون خودم مهربانم همه باهام مهربانن
بهترین راننده تاکسی ها میان سر راهم وقتی میرم بانک دانشگاه هرجا اداری همیشه سریع کارم راه میفته همه باهام خوبن .فروشنده ها کاسب ها دکترها و… کلا همه ادم ها باهام خوبن تا حالا به لطف خدا یکبار بحث نداشنم باکسی.
همیشه بین دوست رفیقام هم کلاسی هام محبوب بودم .تو این بخش اصلا مشکلی ندارم..
همیشه خوبی هام دوطرفه بوده .
2_روابط با مادرو پدر :
رابطه با مادرم همیشه در چالش خیلی شدید بوده پر از تضادپر از تنش محبتی نبودده عشق علاقه ایی نبوده .همیشه انقدر بحث داشتیم که دوست دارم اصلا نبینمش .
در زندگی با پدر و مادرم، همیشه خواسته های خواهر و برادرهایم مهم تر از خواسته ها و نظرات من بود؛
خیلی به من و خواسته های من توجهی ندارند
معمولا مادرم همیشه غذای مورد علاقه سایر خواهر و برادرهایم را درست می کرد و…
مادرم همیشه کارهای شخصی برادر خواهرم می کرد ولی به من که می رسید نه .
تو کامنت الگو اول راجب رابطه افتضاحم با مادرم نوشتم
واقعا رابطمون دست کمی از نامادری سیندرلا نداره.
رابطه با پدرم 50 و50 سرراینکه کار نمیکرد دعوا می کردیم سر اینکه هیچ پولی پس اندازه نکرده سر خانه زندگی قدیممون که الان دیگه برام مهم نیست.
3_رابطه با خواهر برادر:
من یه خواهر فوق العاده دارم باهم خیلی خیلی خوبیم هرکمکی از دستمون بربیاد برای هم می کنیم دعوا بحث هست اما در مجموع من خواهرم مثل دختر خودم می دانم .خیلی رابطمون عالیه.
رابطه با برادرم 90 درصد افتضاح پر ازتنش بحث زورگوییی از طرف اون بی احترامی از طرف اون است اصلا افتضاح است.
4_رابطه باهمکار صاحبکار:
همکارم 50 و50 بود من خیلی باهاش خوب بودم ولی اون از سادگی من و مهربانیم یکم سو استفاده کرد ولی در مجموع زن خوبی بود خیلی جاهام بدردم خورد .
صاحبکارم یه ادم بداخلاق عصبی اهل داد بیداد مرافه دورور اهل دروغ تقلب دقیقا لنگگه خانوادم بود شخصییتش عصبی اهل بحث حقوق ما میخورد خیلی بد بود با این که زن بود ولی بی شخصیت تمام عیار بود.
5_رابطه با اقوام درجه 1:
با عمه عمو دایی خاله و… 50 و50 ولی کلا هیچ حرف مشترکی با هیچ کدامشون ندارم.
همشون عصبی بد دهن معتاد و بد رفتار سو استفاده چی یک طرفه.کلا اصلا رفتارشون خارج از انسانیت.
اهل شوخی _به شدت یک طرفه همه مشکلاتشون برای ماست خوشی هاشون برای خودشون
خسیس
اهل تخریب ادم یکاری می کنن که از زنده موندن خودت پشیمانت کنن هرچقدرم موفق باشی بی ارزشت می کنن_حسودن .کلا اصلا حال نمی کنم باهاششون
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام و درود خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز
این فایل نشانه ی امروز من بود
و هدایتی من از خداوند دریافت کردم
دقیق همزمانی داشت با تمام سوالاتی ک من از خداوند داشتم
داشتم فکر میکردم ب الگوهای تکرار شونده
خیلی فکر کردم
اولین چیزی ک بهش رسیدم
الگوی تکرار شونده در روابط عاطفی بود
به خواسته های من اهمیتی داده نمیشه
برای من ارزشی قائل نمیشه
و مورد دوم در مورد روابط با دوستان بود
من دوستان صمیمی اصلا ندارم
از زمان بچگی تا الان من یدونه دوست صمیمی نداشتم
دوستی من ب این شکله ک اوایل خیلی با شور و اشتیاق و احترام و صمیمیته
اما در کمال ناباوری میبینم
طرف مقابل خیلی راحت بمن بی احترامی میکنه
اصلا ما از رفتارش هنگ میکنم
چون واقعا دلیلشون را نمیدونم
یا پیش خودم میگم آخه چطور بخودت اجازه داده طرف برای همچین مسأله کوچیکی بمن چنین بی احترامی بکنه
چطور بخودش اجازه داده چنین رفتار زننده ای باهام داشته باشه
واقعا برام سوال میشه اول اینکه خیلی مواقع اصلا دلیلش را نمیدونم
و مواقعی ک بهم گفته میشه اصلا چیز خاصی نبوده ک
ب اون شدت مورد بی احترامی قرار گرفتم
و اون دوستی خاتمه پیدا کرده
و مورد بعدی الگوی تکرار شونده ای دارم ترسه
من از زمانی ک بچه بودم خونه پدرم بودم از پدرم ترس داشتم
بخاطر سیاست هایی ک داشتن همیشه گیر میدادن
همیشه عصبانی بودن
حتی الانشم اون ترسه هست
اما خب خیلی کمتره
اما خیلی حساب میبرم ازش
این اگو طوری شده من از اکثر مردایی ک با سیاست برخورد میکنن
داد میزنن عصبانی هستن بشدت میترسم
بخاطر همینه من الان از همسرم میترسم
چون همسر منم خیلی آدم با سیاست و خیلی صداشو بالا میبره
و حتی یادمه یه استاد داشتیم اونم آدمی بشدت خشک بود همیشه سعی میکرد توکلاس با سیاست وارد بشه
و همیشه عصبانی بود همیشه اهل تهدید
من تو کلاسش همیشه پر از استرس بودم
خودم ب این نتیجه رسیدم ک ریشه همه ی این ترس ها از کمبود عزت نفسه
من تقریبا ی ماه میشه ک خیلی جدی دارم روی دوره عزت نفس کار میکنم
و جلسه دوم هستم احساس میکنم مقاومت زیادی ک در مقابل عزت نفس و دوست داشتن خودم داشتم کمتر شده خیلی
قبلا اصلا راغب نبودم همیشه مقاومت داشتم ک روی این دوره کار کنم چون هیچ درکی نداشتم
الان ک حسابی کند و کاو داشتم ب درون خودم
اون مقاومته شکست و با اشتیاق بیشتر هرروز روی خودم کار میکنم
امیدوارم ک این غول ترس را هم شکست بدم
و ارزشمندی را در خودم بالا ببرم
و مدار خودم را ارتقا بدم
و از این مدار ترس و بی ارزشی خارج بشم به امید الله
استاد خدا بشما عمر باعزت
و دلی پر از امید و شادی عطا کنه
سلام
این اولین کامنتی هست که من دارممیزارم.
چون واقعا تحت فشارم.
از نظر مالی:
من توی شغل معاملگری بازار مالی هستم
و 6 ساله حدودا شروع کردم
طوری که اگه برم توی جمعی که هزاران نفر(این رو به مراتب تجربه کردم) که توی این زمینه فعال هستن. دیدگاه ها و نظرات من طوریه که جلب توجه میکنم و ازم شروع میکنن به سوال پرسیدن.
دلیلش هم اینه که بالای 50 کتاب توی این زمینه خوندم.
توی این 6 سال روزی 5 تا 10 ساعت تمرکزم روی این کاره.
و هر روز در حال آموزش هستم
هر روز در حال ژورنال نویسی
هر روز سعی میکنم زندگی نامه ی افراد موفق در این رشته رو بخوانم و یا در یوتوپ دنبال کنم.
و کسایی که به حرفهای من توی این چندسال گوش دادن موفق شدن ، طوری که بهم زنگ میزنن یا پیام میدن که آقا اگه حرفها و نکته های ظریف شما راجع به مدیریت سرمایه و مدیرت روان و نحوه ی ساخت استراتژی نبود ما همش باید دور خودمان میچرخیدیم.
اینها رو نگفتم که تعریف کنم از خودم. اینها رو گفتم که از این به بعد برای نتایجم وقتی حرف میزنم شاید استاد یا کسی متوجه گیر کار من شد.
نتایجم در این 6 سال هر روز بدتر از روز قبل هست.
اگه سالهای اول ب صورت شانسی معاملات خوبی داشتم ولی الان انقدر همه ی معاملاتم بازنده هستن که حس میکنم یک هوشمندی، یک نیروی برتری یه چیزی شاید خدا دلش نمیخواد من سود کنم.
الگوهای تکرار شونده ی من اینه که روی هر حسابی که کار میکنم به صورت غیرباوری شروع میکنه به سقوط.
در صورتی ک همین آموزشهایی ک خودم ب بقیه دادم رو اونا دارن سود میگرن.
به عنوان مثال در روز من اجازه دارم طبق استراتژی و مدیریت سرمایم 1 معامله کنم از بین 5 موقعیت به وجود آمده. بعد من همیشه معامله ای رو انجام میدم که به ضرر ختم میشه در صورتی که اون 4 تا معامله ی دیگه رو اگه میگرفتم هر 4 تا سودده بودن.
حس میکنم یک چیزی توی سرم هست و میگه تصمیماتی رو بگیرم که نتیجه ضرر میشه
و بقیه ی کسایی ک آموزش سبک خودم رو بهشان دادن معاملاتی رو میگیرن که نتیجش مثبت بشه.
ولی هر چ فکر میکنم دلیلی در کارهای اشتباهم نمیبینم
و مطمعنم که دلیلش باورهای منه و همین باورها باعث میشه که من هدایت بشم به سمت گرفتن معاملات اشتباه.
استاد اگه لطف کنی خودت اگه چیزی ب ذهنت رسید بگی چون من 5 ساله ک یک روز نیست ک ویس شمارو گوش ندم و الان ازت میخوام که حتما حتما اگه راه کاری داری بگی
سلام عرض میکنم خدمت دوست عزیزمون من همیشه از تجربه های دوستانی که خیلی وقته با استاد حرکت میکنند میخونم و اینکه من چند ماهی میشه که بصورت مدوام فایل گوش میدم و واقعا خیلی خیلی تاثیر گذار بوده تو زندگی من
ابن اولین باریه که دارم به کسی پاسخ میدم و بخاطر این پاسخ دادم که ددیم حرفی برای گفتن دارم و اینکه کسی پاسخ سوال شمارو نداده بود
دوست عزیز فقط گوش دادن فایل ملاک نیست اون چیزی ملاکه گوش دادن دائمی این فایل ها و بعد عمل کردن به آنهاست
خب شما قطعا بهتر از من میدونید که استاد چندین بار در مورد هدایت صحبت کردند اینکه ضرر می کنید معلومه از خدا و قدرت برترتون هدایت طلب نمیکنید و چه بسا خیلی باور های محدود کننده تو این زمینه دارید
اتفاقا افرادی رو دیدم که خیلی تو زمینه ای شاگرد پرورش دادن و نتونستن خودشون موفق بشن
از اینجا میفهمیم تنها اطلاعات و دانش مربوط به اون زمینه کافی نیست و تا زمانی که باورهاتون مشکل داره مهم نیست چه کاری رو انجام میدین دست به طلا هم بزنید خاک میشه
از طرفی من خیلی تحسینتون میکنم و خیلی خیلی تبریک میگم که خیلی متمرکز توی زمینه ای دارید تلاش میکنید قطعا کارتون خیلی با ارزشه
و من توصیه میکنم از این به بعد از اون 10 ساعتی که گفتین 7 ساعتشو اختصاص بدین به تمرکز روی کنکاش باورهاتون در زمینه های مختلف زندگیتون
و اینکه بنظرم دوره 12 قدم میتونه دوره ی خوبی برای شما باشه
اما خیلی تعهد توش داره
اینکه نتیجه نمیگیرید
برمیگرده به اینکه شاید تعهد کافی ندارید
مثلا اگر استاد میگه وام نگیرید قرض نگیرید و ندید
اینکه میگه بجای تمرکز روی پیشرفت بقیه روی خودتون تمرکز کنید چقدر تعهد دارید به این موضوع چقدر دستتونو مقابل دیگران دراز نمیکنید من نمیدونم ولی شما بگردین ببینید کجا دارید علارغم آموزش های استاد مسیر قبلی خودتون رو میرید
بنظرم توی باور های توحیدی باید خیلی خیلی روش کار کنید و احتمالا ضعف شماست و چه بسا خیلی موضوع مهمیه چون انگار باهاش میتونید همه ی جبنه های زمدگیتون رو رشد بدین
توحید عملی 1تا 11 رو دوباره گوش بدین
چگونه ثروت خود را سه برابر کنیم
و اینکه در آخر هم به خودتون سخت نگیرید
و اجازه بدین که ذره ذره بهتر بشین
سلام خانم محمدی عزیز
خیلی خیلی ممنونم از وقتی که گذاشتید
بله دقیقا مشکل باورهای منه نه تلاش کردن و نه آموزش دیدن و نه تمرکزم
تا زمانی که باورهای درست به وجود نیاد مهم نیست که چقدر استعداد و استمرار و علاقه داشته باشم
بازم ممنون از نظری که دادید و وقتی که گذاشتید
سلام حامد عزیز چقدر خوشحال شدم کامنتت رو دیدم و مطالب عالیش رو خوندم.
اول از همه میخوام بهت بگم که دستمریزاد که شغلی رو انتخاب کردی که لاجرم برای موفقیت مالی باید و باید انسان بهتری بشی و حتما خودت رو کاملا بشناسی.
من هم تریدرم و تمام مسیرهای تو رو رفتم و حالا میخوام نسبت به تجربه های خودم مطالبی رو باهات در میون بذارم؛
اینکه یک سری آموزش به دیگران دادی و اونها دارن با استفاده از همون آموزش ها به سود میرسند دو دلیل عمده میتونه داشته باشه:
1-اطلاعاتی که اونا دریافت کردن اطلاعات محدودیه و مثل شما این همه بارش فکری نمیشن و هر دومون خوب میدونیم لحظه نشستن پای چارت چقدر دیدگاه میتونیم داشته باشیم.
در آن واحد بر اساس دو تا استراتژی که بلدیم هم میتونیم بای بگیریم و هم سل.
پس راه چارش اینه که اون استراتژی که ازش مطمئن تریم رو یادداشت کنیم در پلن معاملاتیمون و فقط بر همون اساس اگر ستاپ تشکیل شد وارد معامله بشیم.
2-باورهای متفاوت اون ها که خیلی خیلی مهمه؛
حالا شاید سوالت این باشه که به طور ویژه چه باوری میتونه در ترید تاثیر بذاره؛تبریک میگم این بهترین سواله
ببین باورها و ترمز هایی که من خودم در کارم شناسایی کردم رو چند نمونش رو برات مثال میزنم.
باور کمبود:این خیلی مهمه حتما در سایت جستجو کن و بدون معمولا ماها از کودکی باور کمبود در وجودمون شکل گرفته و در معامله گری چون فکر میکنی ممکنه این فرصت رو از دست بدی عجله میکنی برای ورود و ترس از دست دادن سود رو داری معاملتو زود میبندی و یا چون خودت رو بد شانس میدونی ممکنه اصلا باور نکنی اون ستاپی که تو دلت میخواد شکل گرفته و الان اتفاقا بهترین معامله زندگیته و زود میبندیش…
باور بعدی میتونه خود محوری باشه و اینکه فراموش کنی که حتی در ترید هم خدا باید تو رو هدایت کنه به سمت دیدن بهترین ستاپ و مشخص کردن بهترین نواحی و فکر کنی که خودت بهتر میتونی تشخیص بدی و…
خلاصه که مطمئن باش مسیری که رفتی درسته و فقط کافیه خودت رو بهتر بشناسی و در نتیجه خدای خودت رو بهتر بشناسی و هر زمان نیاز داشتی هر چقدر دلت خواست از جیبش پول برداری و سلامتی و نعمت…
فایل توحیدی شماره11 استاد رو ببین ،بارها گوش بده و حتما حتما حتما کامنت بچه ها رو بخون…
خیلی ممنون جناب مرادیان عزیز
خیلی استفاده کردم. دقیقا نکاتی که فرمودید درست بودن.
از اون تاریخ که کامنت گذاشتم چند وقته گذشته و الان من دیدگاه شما رو دیدم.
من هدایت شدم به خرید کتاب معامله گر غیر هیجانی نوشته لری لوین.
متوجه شدم بزرگترین مشکلی که داشتم این بود که اون تصویری که از خودم داشتم تصویر یک معامله گر شکست خورده بوده .
تمرکز اون کتاب روی این هست که هر انسانی یک تصویر از خودش در ناخودآگاهش ثبت شده و اگه اون تصویر رو تغییر نده مهم نیست که چقدر آموزش دیده باشه و چقدر تلاش کرده باشه. چون تصمیمی که در لحظه میگیره با توجه به اون تصویریه که در ناخودآگاهش ثبت شده.
و من تصویری که از خودم داشتم یک فردی بود که کسی تریدر میشه که مثل البروکس 10 سال تلاش کنه و بعداز 10 سال موفق میشه .
و اینکه ترید شغله که از هر 100 نفر 2 نفر طبق آمار به سود میرسن و اون 2 نفر هم حداقل 5 سال باید طول بکشه.
همین تصویر در ذهن من باعث میشد که مکانیزم شکست فعال بشه ک این مکانیزم وظیفه داره تصمیماتی رو در سر من بزاره که این تصمیمات نتیجش بشه هم فرکانس از جنس باوری که در ضمیر ناخودآگاهم است(همون تصویر در ذهنم)
راهکاری هم که داشت این بود که باید این باورهای محدودکنندخ رو تغییر بدم و هر روز قبل از معامله به مدت 10 تا 30 دقیقه تصویر سازی کنم .
تصویرسازی از اتفاقی که در اون روز معاملاتی میخواد برام رخ بده. و این تصویرسازی باعث شد که تصویر توی ذهنم کم کم تغییر کنه و به جای مکانیزم شکست این بار مکانیزم موفقت در ضمیر ناخودآگاه فعال بشه و هدایت بشم به سمت معاملاتی که نتیجش هم فرکانس باشه با تصویر جدید در ذهنم.
بسیار ممنون از وقتی که گذاشتید
سلام به همه دوستان عزیزم و استاد مهربونم
الگوهای تکرار شونده من در روابط اینه
چه رابطه عاطفی چه رابطه با مشتری هام چه رابطه با ادمهایی که وارد زندگیم میشن و چه رابطه با دوست هام همگییییی از من پایین تر هستن از هر نظری
و همش درحال نالیدن و منم همیشه با خودم فکر میکردم من بااااید ذهنیت اینارو تغییر بدم باید کمکشون کنم خوشبخت بشن
باید براشون وقت بذارم توضیح بدم
من کاملا و به شدت ادم حمایتگری هستم متاسفانه
و جدیدا پشت سرهم دارم ازین جریان ضربه میخورم و چند روز پیش تصمیم گرفتم دیگه حمایتگر نباشه
هرکسی اومد نالید بهش بگم پناه برخدا درست میشه همین و بس
هرکسی از دوستام به مشکلی برخوردن بگم درست میشه یا حتی با خیلی از دوست های صمیمیم قطع رابطه کردم که در ارامش بیشتری باشم
و شروع کنم به جذب ادمهای جدید با افکار و باورهای جدیدی ک دارم میسازم
این مسئله یکی از مهم ترین مسائل زندگی منه ک همیشه هر روز داره برام تکرار میشه و ازین روند واقعا خسته شدم
اما جدیدا دارم به خودم میگم زندگی مسائل بقیه به من مربوط نیست من نمیدونم این شخص چه افکاری داره چه باوری داره اگه خودش بخواد هدایت میشه خودش بخواد راه درست براش باز میشه
من نمیتونم بزور کاری براش انجام بدم
و باورهای تکرار شونده بعدیم اینه که چون خودم خیلی ادم حسود شکاکی تو رابطه عاطفیم هستم مدام ادمهایی مثل خودم رو جذب میکنم که از من شدیدتر کنترل گر هستن و اینارو فهمیدم و دارم روی خودم کار میکنم
نکته بعدی اینه اگه پارنترم با خانوادش یا فامیلهاش بخواد تفریح یا مسافرتی بره شدیدا حسادت میکنم و دلم نمیخواد بره
و دارم روی خودم کار میکنم که درست بشم
اگه دوستهای صمیمیم جایی میرفتن به من تعارف نمیکردن یا چیزی ازمن پنهون میکردن بین خودشون بمونه به شددددت عصبی میشدم و واکنش نشون میدادم و کلی دعوا بعدم بلاکشون میکردم
دارم روی تمام نقاط ضعفم کار میکنم تا بهبودشون بدم
و با باورهای جدید ادمهای جدید شرایط جدید وارد زندگیم کنم و این سری خیلیییی آگاهانه تر خواسته هامو جذب کنم
سلام به همگی
اول از همه میخوام از جناب عباسمنش تشکر بکنم واینجورمواقع میگیم شیر مادرت حلالت باشه ،من خودم دوره کشف قوانین ،دوره عزت نفس،تمام کتابهای الکترونیکی رو خریدم وکار کردم ودوره ثروت یک رو هم همسرم خرید و با هم داریم کار میکنیم اینو میخوام به بچه های سایت عباسمنش بگم خدا وکیلی استاد فایل های رایگانش هیچ فرقی با دوره هاش نمیکنه حتی خیلی از رایگان ها بهتراز دوره هستن خواهشا جدی بگیرین وکار کنین همین فایل های الگوهای تکرار شونده هیچ فرقی با کشف قوانین نداره قدر این استاد وبه خدا بدونین فقط جدی کار کنین دل بدین به حرفای استاد فکر نکنین تو دوره ها استاد فن آخر میگه اون راز که یک شبه ثروتمند بشین یا به خواسته ها تون برسین رو میگه
در مورد الگوهای تکرار شونده در مورد افرادی که من جذب میکنم افرادی هستند بد قول چه از لحاظ انجام کار وتاهد کاری ،افرادی هستند بی پول ولنگ پول ،
افرادی که حرف هاشون با عمل هاشون اصلا نمیخونه میشه گفت دروغگو هستند
هر چی میگذره این باور بیشتر میشه که من خالق زندگی خودم هستم خدایا شکرت
با سلام خدمت استاد عزیزم
ویژگی هایی افرادی که بیشتر من با آنها در ارتباط هستند :
اکثرا آدمهای متوقعی هستند و توقع دارند که من همه جوره در ارتباط 100 خودم رو بزارم و خود طرف 0
مثلا خودش اصلا زنگ نمیزنه و احوالپرسی نمیکنه و وقتی بهش زنگ میزنی کاملا طلبکارانه میگه چرا از من سراغی نمیگیری یا حال منو نمیپرسی
یا دنبال اینکه از من سواستفاده کنند ، حالا چه سواستفاده مالی چه سواستفاده زمانی و موقعیتی و …..
یا کسانی هستند که همیشه نیاز دارند در هر زمینه ای به آنها کمک کنی
یا کسانی که توجه خاصی به من ندارند و من را نادیده میگیرند
یه شتباهی که من انجام دادم تودوره کشف قوانین این بود که من خیلی گیردادم به ترمز هام همون نقاط ضعفم که ای وای حالا من این همه ضعف وچی کار کنم و باعث شد به شدت از لحاظ روحی ضعیف بشم بهجای اینکه یه دوره بهم احساس خوبی بده خودم با دست خودم مسیر و اشتباه رفتم
الان دیگه این کار و نمیکنم این فایل نشانه روزانه ام بود.میدونم خیلی ایراد دارم ولی فقط بهش اشارره میکنم
وجه مشترک تماااااام ارتباطات منچه دوستای دخترم چه مردها همکار و غیره اینکه بعد از یه مدت انقدر ایرادای بد شخصیتی داشتن که به شدت منزجر میشدم ازشون و فقط میخواستم از دستشون فرار کنم وخیلی بدم میومد ازشون.یعنی وقتی میدیدم یه سری ویژگی های نادلخواه رو تحمل میکردم.حدومرزی نداشتم.
دلیلش این بود که من خیلی حمایتگر بودم فکرمیکردم من باید معرفت داشته باشم همیشه باشم برای رفیقام حال بدم بهشون
اصلا دوستی یعنی همین دیگه توتمام شرایط کنار هم باشین.بعد الان فکرمیکنمچرا روابطی نباشه که انقدر همه جیز عالی باشه که اصلا مشکلی نباشه که من بخوام حل کنم یا اونا بخوان حل کنن چرا از اول همه چیز خوب نباشه یعنی تو ذهنم این بود که بلاخره این چیزا هم هست دیگه تودوستیا باید تحمل کنی باشی پیششون.
حالا الان یه چند وقتی هست که از حمایتگری اومدم بیرون خودخواه تر شدم.دلسوزی واقعا خیلی خیلی کم دارم بهدیگران.
و همش دارم برای خودم عبارات تاکیدی درست میکنم و میگم که من لایق روابط عالی در همه زمینه ها هستم
من جذب میکنم افراد عالی شاد قوی مستقل ثروتمند و لیاقتمند رو.
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
درسته استاد بزرگوارم من هم الگوهای تکرار شونده مخربی دارم که باید همهی آنها را ریشهیابی کنم!
1. من از پیش آمدن یک یک مسئلهی نامطلوب میترسم و دلم نمیخواد که چیزی برخلاف میلم پیش آید. به همین دلیل در بیشتر موارد به جای پذیرش آنها در برابرشان میایستم. همین مسئله در بسیاری از موارد سبب دعواها، دلخوریها، سرخوردگیها و غیره میشود. از بچگی در شرایطی زندگی مردم که پدر و مادرم همهی تلاش خود را میکردند تا همه چیز به وفق مراد من باشد و شاید همین سبب شده تا اینجوری نازک نارنجی باشم. با این حال فکر میکنم که هستند کسانی که در ناز و نعمت زندگی کردهاند ولی چنین نیستند. میشناسم کسانی را که در شرایط بسیار بهتر از من زندگی کردند ولی باورهای بسیار قویتری به زندگی دارند. به نظرم کمی و یا شاید بیشتر، افسردگی دارم و این امر به دلیل انتظار بی موردی است که از دیگران دارم. به تجربه و البته با آموزههای شما استاد بزرگوارم آموختهام که انتظار از دیگران یعنی، اینکه بخواهم آنها مانند من فکر کنند، مانند من رفتار کنند. دقیقا به همین دلایل است که خیلی زود از دست این و آن ناراحت میشوم که چرا اینجوری و آنجوری رفتار میکنند. خوب بکنند، درواقع من نباید این انتظار را از دیگران داشته باشم. آیا من هم مانند آنها رفتار میکنم؟ نه!
به دلیل هیکل ریزم به نسبت دوستانم در مدرسه، مورد شوخیهای ایشان بودم و روی من نام گنجشک را میگذاشتند. جالب این بود که برادرانم هم با شنیدن این مسائل، به جای دادن قوت قلب به من، این نام را تکرار میکردند. شاید همینها سبب شده بود که عزت نفس من پیوسته نزول کند. با همین عزت نفس پایین رشد کردم و بزرگ و بزرگتر شدن تا اینکه به دانشگاه رفتم.
یادم میاد به دلیل ضعیف بودن وضع اقتصادی پدرم، همیشه در حسرت وضعیت بچههای همسایه بودم. علاوهبراین، همیشه پدر و مادرم از وضعیت موجودشان مینالیدند و حسرت گذشتهها را میخوردند. این شد که من از کودکی آرزوی پولدار شدن را درون خود پرورش میدادم. بسیار دوست داشتم که با پولدار شدنم به پدر و مادرم کمک کنم. ولی، این مسئله ممکن نشد. به یاد دارم که روزی به دکهای که پدرم برای یکی از دوستانش در یک پارک فراهم کرده بود رفتم و شروع کردم به فروش. در همین حین، یکی از برادرانم مرا دید و با کلی ترشرویی از آنجا به خانه برد مه؛ آیا خجالت نمیکشی که این کار را میکنی؟ امر دیگران تو را ببینند، آبروی پدرمان میرود!
فکر میکنم که به دلیل اینکه میخواستم جوری این سرخوردگیها را جبران کنم، البته با علاقه به دانشگاه رفتم و تا درجهی دکترای تخصصی ادامه دادم. ولی، از کارم راضی نبودم. دلم میخواست تا پولدار شوم و به آرزوهایم برسم. یادم میآید که دلم میخواست اگر پولدار شوم، بسمارستانی به نام پدر و مادر درگذشتهام بسازم تا شاید عقدههایی که داشتم جبران شوند.
ازدواجی هم کردم، از سر علاقه و ایدهالهای خودم نبود. تنها یک سری خواستههای تحمیلی را داشتم که هماکنون هم آنها را برآورده نمیبینم. اصلا نمیدانستم که دقیقا چه میخواهم؟! و چون به مادرم بسیار وابسته بودم، اکنون نیز به همسرم وابسته هستم، نه علاقهمند! من دوست داشتن و دوست داشته شدن را نیاموختهام و شاید همهی اینها ریشه در ضعف بسیار شدید عزتنفس من دارد. همچنین مسئولیتپذیری من نیز بسیار ضعیف است و فکر میکنم که ریشهی این مسئله هم در پایین بودن سطح عزتنفس من است که به خود علاقهای نداشتم و خود را محق نمیدانستم.
با این مقدمه باید بگویم که من الگوهای تکرار شونده بسیار مخربی دارم.
1. هرچند وقت یکبار با همسرم دعوا میکنم. درواقع فکر میکنم که او باید مانند مادرم از من مواظبت کرده و هوای من را داشته باشم. روانشناسان می.گویند که ریشهی این مسئله در تنفر از مادر است و دلیلش این بوده که در بچگی، متوجه ارتباط ایشان با پدرم شده بودم و از آنجا که بهویژه پسرها وابستگی بیشتری به مادرشان دارند، از اینجاست که از مادرشان متنفر میشوند و در همسرشان به دنبال مادر ایدهآل خود می.گردند که تنها مال ایشان باشد. این در حالیست که خودشان درمیان خانوادهی خودشان، وابستگی و علاقه به فامیل را به خوبی تجربه میکنند. به همین خاطر که این مالکیت میسر نمیشود، همیشه در حال دعوا با همسر خود هستند تا از او انتقام بگیرند و بار هم به دنبال مادری دیگر میگردند که میسر نخواهد شد. امیدوارم که بتوانم این مسئله را بفهمم که مسئله تمام شده و مادرم مرده و م و همسرم با هم ازدواج کردهایم و ایشان مادر من نیست و در خانوادهای دیگر با فرهنگی دیگر تربیت شده و من نباید انتظار داشته باشم که مانند من و برپایهی باورها و خواستههای من رفتار کند. همانطور که من برای خودم شخصیتی مستقل قائل هستم و دوست دارم که دیگران به آن احترام بگذارند، بنابراین این نشان رشد من است که بتوانم به اختلافهای رفتاری دیگران بهویژه عزیز دلم با من احترام گذاشته و آنها را محترم بدانم.
2. هرچند وقت یکبار در کسب و کارم شکست میخورم.دلیل این امر چه میتواند باشد؟ به نظر من چند دلیل دارد:
– من خود را شایستهی ثروتمند شدن نمیدانم و دلیل اصلی آن دید بد من نسبت به ثروت است. درگذشته بسیار میشنیدم که:
ز آسمان زرد نباریده است سرش
یا خودش دزد بوده یا پدرش
یا اینکه:
پول از راه راست بهدست نمیاد
یا اینکه:
پول درآوردن مثل کندن زمین سخت با میخ است.
و از این دست مطالب منفی دربارهی ثروت و ثروتمندان.
همیشه پدر و مادرم از پولدارهایی مثال میزدند که بد بودند و کلاه بردار و تکیه کلامشان این بود که؛ مگه پدرش کی بوده؟! درواقع این از حسادت بود و اینکه خودشان در گذشته نتوانسته بودند از موقعیتهایشان استفاده کنند و همیشه حسرتش را میخوردند. درصورتیکه در همان زمان خود پدر و مادرم از ثروتمندانی میگفتند که چه کارهای نیکی را در جامعه انجام میدادند. آره، نمیتوانم این مسئله را رد کنم که برخی از ثروتمندان از کلاهبرداری ثروتمند شدهاند و یا از خرید و فروش مواد مخدر به پولهای میلیاردی رسیدهاند. ولی این نمیتواند سبب نفی اصل ثروت و اثر سازندهی آن در گسترش جهان شود! امروزه هر چه که دور و برمان میبینیم از خانهها، برجها، همین موبایل من، همین سایت استاد عزیزمان، همین اینترنت، همین خیابانهایی که در آنها راه میرویم، همین لباسی که به تن داریم و کفشی که به پا میکنیم و … از ثروت حاصل شدهاند! بنا، اصل ثروت است که درست است و نباید آنرا با تقدیس ثروتمندان اشتباه گرفت.
از طرف دیگر، یکی از دلایل شکست من در کسب و کارهایم نداشتن حس شایستگی است من در حرف این را میگویم که آری شایسته هستم ولی وقتی میخواهم باوری را برای پولی که قرار است امروز به جیبم بیاید سخن بگویم یا بشنوم، ته دلم میلرزد و آنرا باور ندارم. شاید هم شکستهای پیدرپی سبب شده که چنین باوری در شایسته نبودنم شکل گیرد و بخواهم نقش قربانی را بازی کنم که دست از تلاش برداشته و به کناری بروم.
لازم است که بیش از اینها بر روی باورهایم کار کنم!
خدایا پروردگارا، یاریم کن تا پیوسته و با جدیت روی باورهایم کار کنم و پیوسته به سوی بیشتر خواستن و بیشتر خواستن و بیشتر بهدست آوردن پیش روم و هرگز از جاهطلبی من کاسته نشود!
الهی آمین یا رب العالمین.
ارادتمند شما
سلام دوست عزیز
خدا را شکر که هدایت شدم به پاسخ شما
امشب داشتم این فایل را گوش میدادم و تمرینش انجام میدادم.متوجه شدم یکی از الگوهای تکرار شونده من در روابط این که من مردهایی را جذب میکنم که وابسته به خانواده و مخصوصا به مادرشان وابسته هستند.تا جایی که از تمام خواسته ها و اهدافشون میگذرن و حتی قید ازدواج را میزنن و اسمش را میذارن احترام به مادر و در واقع یک جور ترحم و دلسوزی و تعارف نسبت به مادرشون دارن.توی این الگو ، من با پسرهایی برخورد میکنم که معمولا پسر بزرگ خانواده هستن و پدر خانواده خیلی زود فوت شده و تمام مسیولیت خانواده و مراقبت از مادر و بقیه اعضا به عهده این فرد هست و این فرد به شدت به مادر وابسته هست.
اعتراف میکنم که من خیلی زود به جنس مخالف وابسته میشم اما برعکس هیییچ وابستگی به خانواده ام ندارم.جوری که چند سال مهاجرت کردم ی شهر دیگه و خیلی راحت تنها زندگی میکنم.امشب هرچی فکر کردم که چرا منی که ی خانم مستقل و آزادم، دارم مردهای وابسته را جذب میکنم نتونستم باورهای غلطم پیدا کنم .
نمیتونم بفهمم چه ارتباطی بین وابستگی من به جنس مخالفم و وابستگی اون شخص به مادرش هست.
شاید شما به عنوان یک مرد که وابستگی را تجربه کرده بتونید راهنماییم کنید
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته، سلام برادر عزیزم جناب کاوه، خیلی کامنتتون رو دوست داشتم خیلی عالی و ریزبینانه خودتون رو زیر ذره بین بردید باورم نمیشد کسی اینقدر قشنگ بتونه رفتارهاش رو زیر ذره بین بزاره.
منکه هنوز نتونستم یک دهم شما خودمو و رفتارهامو چک کنم و علت واکنشها و رفتارهای غیر منطقی خودمو بفهمم، این کامنت شما به من خیلی انگیزه داد که خودمو زیر ذره بین ببرم و علتها رو کشف کنم چون هنوز بعد سه ، چهارسال عضویت توی سایت و خرید کلی محصولات از سایت، رفتار من تغییر آنچنانی نسبت به همسرم نکرده و متاسفانه هنوز خودم رو قربانی میبینم
باوجودی که احساس لیاقت رو خریدم ولی اونجوری که باید و شاید کار نکردم، شاید چون هنوز مسئولیت کامل اتفاقات زندگیم رو فکر میکنم نپذیرفتم چون احساس ناتوانی توی انجام خیلی از تمرینات رو دارم.
با این کامنت شما تصمیم گرفتم یک کمی خودمو واکاوی کنم که چرا اینقدر هنوز خودمو لایق زندگی آرام و پر از اتفاقات خوب نمیبینم.
شاید منهم مثل شما توی گذشته ام مشکلاتی داشتم که گوشه ذهنم قایمشون کردم ، امیدوارم خداوند کمکم کنه که بتونم مثل شما ترمزهای رو پیدا کنم.
سپاسگزارم که این کامنت ارزشمند رو نوشتید و تجربیاتشون رو باما به اشتراک گذاشتید.
در پناه امن خداوند باشید